آگوست | 1392 | خلیج فارس

Archive for: نوامبر 2013

اعدامی زنده شده جنجالی پس از چند هفته با همسر و فرزندانش دیدار کرد

علیرضا .م  مرد  جنجالی اعدامی ۳۷ ساله که از مرگ به زندگی بازگشته است، روز گذشته توانست سرانجام با خانواده‌ی خود دیدار کند و فرزندان و همسر خود را در آغوش بگیرد.

وقتی خبر زنده شدن این اعدامی پخش شد موجی از درخواست بخشش و تخفیف مجازات از سوی نهادهای مردمی صورت گرفت و سرانجام رئیس قوه قضایی یک درجه تخفیف او را اعلام کرد. بسیاری معتقدند که مجازات  مرگ برای  مواد مخدر  مجازات سنگینی است و نمی تواند در کاهش مواد مخدر نقش داشته باشد.  در دوره  خلخالی  مجازات شدیدی  اعمال شد صدهها نفر اعدام شدند مواد مخدر برای مدت کوتاهی کم شد اما مجدد توزیع آن افزایش پیدا کرد.

برادر علیرضا که با ایسنا گفتگو می‌کرد درباره‌ی این دیدار گفت:

 «سرانجام شرایط روحی برادرم و خانواده به حدی رسید که توانستیم او را ببینیم و با هم صحبت کنیم. لحظه‌ی بسیار سختی‌ بود. دست و پایم می‌لرزید و نمی‌توانستم جلو بروم. وقتی ما را دید گریه کرد. البته اول بچه‌ها و همسرش به دیدارش رفتند، علیرضا آغوش‌اش 

را باز کرد و بچه‌ها را بغل کرد و گریست. او فقط خدا را شکر می‌کرد. وقتی که ما بالای سرش رفتیم بعد از اینکه همدیگر را در آغوش گرفتیم و گریه کردیم چیزی نپرسیدم، می‌ترسیدم از او بپرسم چه شده است اما خودش گفت خیلی سخت بود، مرتب می‌گفت خدا را شکر. خیلی سخت گذشت».

در ادامه‌ی این گزارش آمده است که به دلیل فشار وارد شده به حنجره‌ی علیرضا در اجرای مراسم اعدام، او به سختی می‌تواند صحبت کند و دکترها به او توصیه کرده‌اند که برای بهبود حنجره‌اش فعلن از صحبت کردن خودداری کند.

این گزارش به نقل از خانواده‌ی علیرضا می افزاید:«وضعیت جسمانی او خوب است. راه می‌رود. غذا می‌خورد و کارهای شخصی‌اش را خودش انجام می‌دهد. می‌تواند صحبت هم بکند اما به خاطر فشاری که به حنجره‌اش وارد شده هنوز صدایش خوب نشده و مثل آدم سرماخورده که صدایش گرفته، صحبت می‌کند. دکترها گفته‌اند به خاطر حنجره‌اش بهتر است زیاد صحبت نکند، با این حال وقتی بچه‌هایش را دید آنقدر هیجان‌زده شد که نتوانست آرام بگیرد و بارها آنها را بوسید و خدا را شکر کرد. هنوز شوکه‌ است و نتوانسته صحنه اعدام را فراموش کند.»stop

علیرضا، مرد ۳۷ ساله از سوی دادگاه انقلاب به اعدام محکوم شده‌ بود. او یک ماه قبل پای چوبه ‌دار رفت و حکم صادره اجرا شد. اما ساعاتی بعد، یکی از ماموران سردخانه متوجه‌ صدایی از داخل یکی از کشوها شد و به سمت آن رفت. او وقتی کشو را بیرون کشید کاور بخار گرفته حاوی جسد علیرضا را دید و متوجه زنده‌ بودن او شد. با انتقال علیرضا به بخش مراقبت‌های ویژه، پیگیری‌های پزشکی در مورد او انجام شد و وی اکنون سلامتش را بازیافته است.

به گفته وکیل علیرضا، پرونده او قبلن با درخواست قاضی صادر‌کننده حکم، دوبار به کمیسیون عفو و بخشودگی فرستاده شده بود ‌اما هر دوبار درخواست بخش‌اش رد شده‌ بود.

رئیس قوه‌‌ی قضائیه چندی قبل اعلام کرد هرچند به لحاظ قانونی این فرد باید اعدام شود اما به لحاظ عاطفی اجرای دوباره حکم درست نیست بنابراین متهم می‌تواند مشمول یک درجه عفو شود.

در حال حاضر علیرضا هم‌چنان در بیمارستان به سر می‌برد و روند درمان او ادامه دارد. او بعد از بهبود، به زندان منتقل خواهد شد تا وضعیتش در کمیسیون عفو و بخشودگی مورد بررسی و تعیین تکلیف قرار گیرد.

بخاطر شلیک گلوله و قتل به دیه محکوم شد

به گزارش خبرنگار قانون، 

stop

پسری  که دوست کلیمی‌خود را با شلیک گلوله به قتل رسانده بود، پس از محاکمه در دادگاه کیفری بخاطر این جنایت به پرداخت دیه و ۱۶۲ ماه زندان محکوم شد.

محمد ۲۳ ساله متهم است چهارم دی ماه سال گذشته دوست خود به نام دانیال را با شلیک گلوله به قتل رسانده است. وی پس از ارتکاب جنایت، دو عدد شمعدانی به ارزش ۲۰ میلیون تومان، یک تخته فرش، یک گیتار برقی، یک دستگاه لپ‌تاپ و یک دستگاه خودروی بی ام و متعلق به مقتول را به ارزش تقریبی ۳۰۰ میلیون تومان را از خانه سرقت کرده است. پس از تکمیل تحقیقات و بازسازی صحنه قتل، پرونده با صدور کیفرخواست به شعبه ۱۱۳ دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد که پسر جنایتکار به ریاست قاضی اصغرزاده پای میز محاکمه قرار گرفت. سپس رئیس دادگاه با تفهیم اتهام به محمد از او خواست به دفاع از خود بپردازد. متهم نیز با رد اعترافات قبلی خود گفت: مقتول کلیمی‌بود و همیشه مرا مسخره می‌کرد. به همین خاطر با او اختلاف پیدا کرده و شب حادثه مرتکب قتل شدم.
 رئیس دادگاه: در بازجویی ها چند بار اعتراف کرده ای که مشروبات الکلی مصرف می‌کردی.
متهم به قتل: نه . این اعترافات را به دروغ گفتم. تصور می‌کردم اگر بگویم در حالت عادی نبودم جرمم کمتر می‌شود.

پس از آخرین دفاعیات متهم و وکیل مدافعش قضات دادگاه برای صدور حکم وارد شور شده و متهم را به پرداخت دیه ، ۱۶۲ ماه حبس و تحمل ۷۴ ضربه شلاق محکوم کردند.

فیلم مستند تکان دهنده از فروش دختران سوری به پیرمردان وهابی سعودی

 

فیلم مستند تکان دهنده از فروش دختران سوری به پیرمردان وهابی سعودی. بردگی جنسی آوارگان سوری. دختران قربانی 

 

 

کشف «فرهنگ خراسان بزرگ» با گورستان چهار هزار ساله. کاسه با غذای کله پاچه برای مُرده

_heritage_khorasan_

با تلاش باستان‌شناسان ایران و ایتالیا صورت گرفت: ایرانی ها  ۴۰۰۰ سال پیش کله پاچه می خوردند

●خبرنگار امرداد-مرتضا مهدی‌زاده :

هیات باستان‌شناسی ایران و ایتالیا با کاوش در محوطه‌ی«چلو» واقع در سه کیلومتری شهر «سنخواست» در شهرستان جاجرم (استان خراسان شمالی) موفق به کشف گورستانی با ۱۴ گور از دوره مفرغ (۴ هزار سال پیش) شدند.آن‌ها پس از بازگشایی این گورستان معتقدند با فرهنگ بزرگی به نام BMAC که پیش از این در کشورهای همسایه خاوری و شمال خاوری ایران شناخته شده بود، مواجه شده‌اند.
به گزارش تارنمای میراث فرهنگی، در یک‌ماه گذشته هیات مشترک ایران و ایتالیا، کاوش‌های باستان‌شناسی خود را در سنخواست آغاز کرده‌اند. این هیات در دومین فصل کاوش خود شماری گور باستانی پیدا کردند که تاریخ آن‌ها به ۴ هزار تا ۴ هزارو ۲۰۰ سال پیش بازمی‌گردد.
گفته می‌شود کشف این گورستان سرآغاز مطالعات جدید در باستان‌شناسی و تاریخ ایران است. چراکه آثار بدست آمده از این گورستان با فرهنگی مشهور در میان همسایگان خاوری و شمال خاوری ایران، که به آن BMAC یا باختر ـ مروی گفته می‌شود، هم‌خوانی دارد.  
«علی‌اکبر وحدتی»، باستان‌شناس و سرپرست ایرانی هیات کاوش ایران و ایتالیا در محوطه‌ی چلو درباره کشف باستان‌شناسی این هیات گفت:«این دومین فصل کاوش ما به‌شمار می‌آید. در فصل نخست ما اشیایی تجملی از فرهنگ باختری ـ مروی یا همان BMAC را یافتیم که به شوند فعالیت کشاورزی به روی سطح زمین آمده بودند. پیش از این تصور می‌شد دامنه و گستره این فرهنگ فقط در منطقه آسیای مرکزی، شمال افغانستان، جنوب ترکمنستان و بخش‌هایی از تاجیکستان است، اما یافته‌های فصل نخست نشان داد که محوطه باستانی چلو هم بخشی از این فرهنگ بزرگ را تشکیل می‌دهد.» 
وی در ادامه گفت:«در سال ۲۰۱۱ پس از شناخت فرهنگ BMAC در چلو، بنابر علایق پژوهشی ما و موسسه باستان‌شناسی(ایچه وو) تفاهم‌نامه‌ای ۵ ساله میان پژوهشگاه سازمان میراث فرهنگی و این موسسه جهت انجام مطالعات باستان‌شناسی در حوزه «رود کال‌شور» بسته‌ شد. بر همین اساس اکنون «رافایل بیشونه»، پژوهشگر ارشد این موسسه به عنوان سرپرست ایتالیایی هیات کاوش به سنخواست آمده است.» 
به گفته وی نخستین پژوهش نشان می‌دهد که محوطه باستانی چلو از توالی فرهنگی گسترده‌ای برخوردار است. سکونت در این محوطه از اواخر دوره مس و سنگ (کلکلوتیک) آغاز می‌شود و تا ۱۷۰۰ پیش از میلاد (۳۷۰۰ سال قبل) ادامه داشته‌است. 
هیات باستان‌شناسی ایران و ایتالیا پس از شناسایی محوطه‌های مسکونی، انبار و گورستان، برای آشنایی بیشتر با جزییات فرهنگ ساکنان چلو، حفاری در گورستان را آغاز کردند. آن‌ها حدود ۱۴ ترانشه باستان‌شناسی باز کردند که منجر به کشف شمار زیادی گور از دوره مفرغ شد.
وحدتی دراین‌باره گفت:«گورستان در محدوده باختری سایت کنونی چلو با ۴۰ هکتار بزرگی، قرار دارد. در بیشتر ترانشه‌ها با قبرهایی مواجه شدیم که شواهد فرهنگی BMAC را دارد، اما به شوندهایی، شرایط محیطی با فرسایش زیادی روبرو شده‌اند. دهانه قبرها دچار ویرانی و فرسایش شده‌اند و به همین شوند گورها در فاصله کمی از سطح زمین پیدا می‌شوند.»
وی در ادامه افزود: «اشیای بدست آمده از این حفاری‌ها، همان استاندارهای شناخته شده فرهنگ BMAC را که در آسیای مرکزی شناخته شده‌، دارند. افزو‌ن‌بر این، برخی اشیای سنگی پیدا شده در قبور هم با آنچه باستان‌شناسان تولیدهای بین فرهنگی می‌گویند هم‌خوانی دارد. این اشیا، شامل ظروفی هستند که از یک تیپ، نقش و موتیف کلی تبعیت می‌کنند و در یک گستره جغرافیایی و فرهنگی وسیعی از فلات ایران پراکنده شده‌اند.»
ازجمله این ظروف می‌توان به ظروف سنگی ساخته شده از سنگ نرم و سیاهی که در فارسی به آن سنگ صابون گفته می‌شود اشاره کرد. تیپ خاصی از اشیای سنگی که پیش از این در آسیای مرکزی، جیرفت و شهر سوخته هم کشف شده بود.
به گفته وحدتی استفاده از نقش‌هایی مثل اژدها یا مار، عقرب و یا دیگر حیوانات روی اشیای تولیدی بین‌فرهنگی نشان از تبادل و گستره مفاهیم سمبلیک رایج شهری در جوامع دوران مفرغ دارد. این اشیا نشان می‌دهد که چلو هم در حدود ۴ هزار سال قبل، در شبکه مبادلات اقتصادی ـ فرهنگی، در شمال خاور فلات ایران نقش مهمی ایفا می‌کرده‌است.
منطقه‌ای که چلو در آن قرار دارد، یک کریدور رفت و آمد باستانی است. این منطقه از شمال با رشته‌ کوه‌های البرز و از جنوب با کویر مرکزی محدود می‌شود. این کریدور یک دالان طبیعی برای شریان‌های اقتصادی و فرهنگی از بیش از چهارهزار سال قبل تا دوره قاجار بوده‌است. وجود منابع آبی و معدنی و همچنین موقعیت استراتژیک، سکونت را در این منطقه پدید آورده و از آن‌جایی که این کریدور تنها مسیر دسترسی در گذشته بود، چلو از یک روستای کوچک به شهری مهم در زمان خود بدل شده‌ که اکنون با چهل هکتار وسعت، شناسایی شده‌است. 
باستان‌شناسان بر همین اساس شواهدی از تاثیر فرهنگ حوزه‌های بزرگ فرهنگی منطقه از جمله حوزه فرهنگی گرگان، حوزه فرهنگی ترکمنستان، خراسان بزرگ و فرهنگ حصار دامغان را در منطقه چلو شناسایی کرده‌اند. شواهدی که از نیمه نخست هزاره چهارم پیش از میلاد آغاز و تا ۱۷۰۰ پیش از میلاد ادامه دارد. 
سرپرست ایرانی هیات باستان‌شناسی ایران و ایتالیا درباره‌ی یافته‌های این هیات گفت:«هدف اصلی ما در دومین فصل کاوش، شناسایی ابعاد مختلف فرهنگ باختری ـ مروی از طریق کاوش در گورستان بود. از آن‌جایی که محل کاوش ما پیش از تبدیل شدن به گورستان مسکونی بود، فضاهایی به شکل انباری متعلق به ۳۷۰۰سال پیش از میلاد (۵۷۰۰ سال قبل) هم پیدا کردیم. در این فضاهای انباری شکل، خمره‌های بزرگی بود که در آن غلات و دیگر محصول‌های کشاورزی مورد نیاز یک خانواده نگهداری می‌شد.» 
وحدتی درباره آزمایش‌های انجام گرفته از محتویات این خمره‌ها گفت: «در حین انجام کاوش با استفاده از مطالعات باستان‌ گیاه‌شناسی محتویات داخل این خمره‌ها را بررسی کردیم و علاوه بر دانه‌های گندم و جو، دانه‌های انگور هم پیدا کردیم. احتمالا از این محصول برای مصارفی چون تهیه سرکه و یا نوشیدنی‌های مخصوصی استفاده می‌شده‌است.» 
شواهد باستان‌شناسی نشان می‌دهد بخش مربوط به دوره مس و سنگ پس از مدت‌ها به واسطه رسوبات طبیعی در زیر خاک دفن شده و حدود ۲۲۰۰سال پیش از میلاد (۴۲۰۰ سال قبل) تبدیل به گورستان شده‌است. در برخی از گورها، اجساد در کنار خمره‌های دوره قبل دفن شده‌اند.
وحدتی دراین‌باره گفت: «در برخی موارد پس از کندن یک گور با ژرفای یک‌متر و بیست یا سی‌ سانت، به خمره‌هایی برخوردند که متعلق به دوره‌های قبل‌تر بوده و اجساد را همان‌جا دفن کرده‌اند. این درحالی‌است که بین جسد دفن شده و خمره فاصله زمانی حدود ۲ هزار ساله وجود دارد.»
وی در ادامه با اشاره به محتویات گورها گفت: «در گورها، بیشترانواع ظروف سنگی، سفالی و یا زیورآلات سنگی و فلزی کشف شده‌است. در تمام گورهای باز شده، به طوراستاندارد، دست اجساد دستبند بوده و همه آن‌ها حتمن سنجاق‌های مفرغی برای بستن لباس دارند. بیشتر آن‌ها زیورآلاتی مانند گوشواره یا گردنبند دارند که از سنگ یا استخوان ساخته شده‌است.»
به گفته وحدتی شیوه تدفین در این گورستان به یک روش بوده و تمام اجساد به پهلو راست خوابیده‌اند و جهت آن‌ها خاوری و باختری است.
این نخستین‌باری است که جزییات فرهنگ BMAC در ایران بررسی می‌شود. پیش از این اشیا گزیده‌ای از این سبک فرهنگی ماننده پیکرکی در نیشابور کشف شد که از حفاری غیر علمی بدست آمده بود. سرپرست ایرانی هیات کاوش ایران و ایتالیا معتقد است که چلو رازهایی از جزییات فرهنگ BMAC را در ایران فاش می‌‌کند و شاید بهتر است کم‌کم به آن، فرهنگ خراسان بزرگ گفته شود. زیرا بخش‌هایی از مرو، سمرقند و بخارا که وابسته به حوزه فرهنگ خراسان بزرگ بوده‌اند، در بیش از چهار هزار‌سال قبل از این فرهنگ تبعیت می‌کردند. 
وحدتی درباره برخی مطالعات انجام شده از این فرهنگ در کشورهای همسایه و روسیه گفت: «مطالعات نژادی دقیقی از آدم‌های متعلق به این فرهنگ نشده اما بعضی باستان‌شناسان سرشناس که در منطقه روسیه، مزارشریف و یا در ترکمنستان و تاجیکستان، روی این فرهنگ مطالعه کردند، معتقدند که شواهدی «پیشازرتشتی» یافته‌اند. کشف بقایای ماده‌ای به نام «هوم» که در آیین زرتشتی مقدس بوده و یا دفن سگ همراه انسان و یا سوزاندن خاک پیش از تدفین برای پاک نگه‌داشتن خاک از جمله نشانه‌هایی است که به اعتقاد آن‌ها، فرهنگ زرتشتی را تداعی می‌کند.»
به گفته وی نشانه‌های یاد شده در چلو دیده نشده‌است اما یک نمونه از گورهای فرهنگ BMAC در بجنورد کشف شده که هم خاک را سوزانده‌ بودند و هم در قبر اسکلت سگ کنار بقایای انسانی پیدا شده‌است.
در برخی متون، از فرهنگ BMAC به نام تمدن جیحون یا آمودریا هم یاد شده‌است. این از آن جهت است که قلب پیدایش این فرهنگ در اطراف رودخانه جیحون یا آمودریا بوده‌است. این فرهنگ یک فرهنگ شهرنشینی با معماری خوش‌ساخت است. شواهد باستان‌شناسی از مبادله‌های اقتصادی این فرهنگ، بیانگر رشد شهرنشینی و پدید آمدن قشر صنعت‌گر ماهر است که در ابعاد بسیار بزرگ، این روابط فرهنگی و مبادلاتی از بین‌النهرین در باختر، تا دره رود سند و حتا آن‌سوتر خاوردور وسعت داشته ‌است.
Kakhardshirکاخ اردشیر فیروز آباد
وحدتی در پایان یادآور می‌شود: «آثار این فرهنگ حتا در شوش هم دیده شده اما بیشتر اشیای تجملی و یافته‌ها اندک بوده‌است. این موضوع نشان از گستره مبادلاتی و اقتصادی این فرهنگ دارد. این درحالی‌است که اکنون ما در چلو با جزییات این فرهنگ مواجه شده‌ایم و ترجیح می‌دهیم به‌جای نام‌های BMAC و یا تمدن جیحون (آمودریا) از نام «فرهنگ خراسان بزرگ» استفاده کنیم. چه بسا در کاوش‌های آینده مشخص شود که بخشی از این فرهنگ در همین منطقه شکل گرفته و به جاهای دیگر رفته‌است.»
منطقه چلو در نزدیکی شهر سنخو است، واقع شده‌است. این محوطه تا جاجرم حدود ۵۰ کیلومتر و بیش از یک‌ساعت با بجنورد فاصله دارد.
بیش از ۱۴ گور در محوطه‌ای بنام «چلو» در نزدیکی شهر سنخواست، سر از خاک بیرون آوردند. همراه آن‌ها اشیائی دفن شده بود که پرده از راز فرهنگی بزرگ و بین‌المللی در شمال و شمالی شرقی ایران برداشت.

در پی کاوش‌های باستان شناسی در محوطه باستانی “چلو” در استان خراسان شمالی، هیات باستان شناسی ایران و ایتالیا، در قبرهای کشف شده، ظروف سفالی یافتند که در آن بقایای کله و پاچه وجود داشته است.

به گزارش خبرگزاری میراث فرهنگی، علی‌اکبر وحدتی، سرپرست ایرانی هیات کاوش در این محوطه با اعلام  گفت: “ظروف سفالی بسیاری در قبرها بود که اکثر آن‌ها با مواد غذایی پر شده بود. بقایای گوشت بز و گوسفند از جمله کشفیات ما در این ظروف است؛ اما نکته جالب این‌که در دو قبر، یک دست کله‌پاچه برای متوفی گذاشته شده بود.”

آقای وحدتی در توضیح این کشف اعلام کرد: “در کنار جسد، ظرفی به شکل کاسه گذاشته شده‌است که در آن بقای سر گوسفند و چهار پاچه قابل رویت است. این موضوع نشان می‌دهد که احتمالا کله پاچه غذای محبوب آن‌ها بوده که پس از مرگ به آن‌ها هدیه شده‌است.”

به گفته سرپرست ایرانی هیات کاوش حدود ۱۳ قبر کشف شده و به طور تقریبی در هر قبر حدود ۱۵ ظرف سفالی در اندازه‌های مختلف گذاشته شده‌است. در بیشتر این ظرف‌ها مواد غذایی گذاشته شده بود.

کاوش‌های باستان‌شناسی در محوطه چلو، از مهرماه آغاز شد و تیمی از باستان‌شناسان ایرانی و ایتالیایی کاوش در این محوطه را انجام دادند. این هیات در دومین فصل کاوش خود تعدادی گور باستانی پیدا کردند که تاریخ آن‌ها به سه هزار و ۷۰۰ سال تا چهار هزار و ۲۰۰ سال قبل بازمی‌گردد.

به اعتقاد باستان شناسان منطقه‌ “چلو” یک کریدور رفت و آمد باستانی است. این منطقه از شمال با رشته‌های کوه‌های البرز و از جنوب با کویر مرکزی محدود می‌شود.

گفتنی است که مشابهه این گورها حدود سال ۱۳۵۳- ۵۴ در تپه های مشرف به قلعه زیبد پیدا شد و  چون اشیا با ارزش مثل طلا در آنها نبود افراد این طرف ها را خراب کردند . در آن گورها کاسه هایی با ارزن وجود داشت که احتمالا غذای توگی در آنها برای مورده گذاشته بودند.

در دانشگاههای معتبر و مقاله های آکادمیک مقاله‌های ویکی‌پدیا را به عنوان منبع نام می برند.

ویکی‌پدیا تا به حال توسط رسانه‌ها، مراکز علمی و دیگر منابع به عنوان مرجع یا ضمیمه، مورد استفاده قرار گرفته‌است. سازمان‌های خبری مقاله‌های ویکی‌پدیا را به عنوان منبع نام برده‌اند و یا در گوشهٔ صفحهٔ وب خود، برای کسب اطلاعات بیشتر، ارجاعی به آن گذاشته‌اند. بعضی از آنها این کار را به طور مرتب انجام می‌دهند. بنابر فهرستی که توسط ویرایشگران ویکی‌پدیا تهیه شده‌است، مقاله‌های ویکی‌پدیا بیشتر از همه جا در رسانه‌های خبری ذکر شده‌اند. در رده‌های پایینتر، تحقیقات علمی، کتاب‌ها، همایش‌ها و دادگاه‌ها قرار دارند.

ارجاع‌های زیادی به مقاله‌های ویکی‌پدیا در بخش «دیدگاه‌های بهتر» روزنامهٔ علم (Science Journal) قرار گرفته‌است. اولین ارجاع این روزنامه، پیوندی به مقالهٔ ویکی‌پدیا تحت عنوان «A White Collar Protein Senses Blue Light» (لیدن، ۲۰۰۲) بود. پس از آن مقاله‌های زیادی به پیوندهای مشابه ارجاع داده‌اند.

در رسانه‌های فارسی بسیاری از مقالات ویکی فارسی کپی و منتشر می‌شود و غالباً منبع آن نیز ذکر نمی‌شود در پایان نامه‌های دانشجویی به وفور از منابع ویکی‌پدیا استفاده می‌شود با این تفاوت که دانشجو ریفرنس‌های ویکی‌پدیا را با نام خودش جا می‌زند و بسیاری از استادان نیز دانسته یا نادانسته مطالب را می‌پذیرند. همین کار در خصوص مقاله های انگلیسی ویکی پدیا می شود. پژوهشگر یک یا چند سرفصل را ترجمه و ریفرنس ها را بدون بیان ویکی پدیا در پایان می آورد.

در حال حاضر استفاده از ویکی پدیا بطور گسترده ای در ایران و محافل آکادمیک رو  افزایش  است.

دانشگاه جواهر لعل نهرو

بر اساس تحقیقی جدید از میان ۸۰۰هزار صفحه بررسی شده در  ویکی پدیا و از میان ۳۰۰ هزار مقاله  موجود به فارسی در ویکی‌پدیا٬ ۹۶۳ مقاله یا صفحه در ایران فیلتر هستند. از این میان بیش‌ترین حجم به مسایل سیاسی و بیش از همه به انتخابات ۸۸ و “جنبش سبز” اختصاص دارد.

محققان دانشگاه پنسیلوانیا در آمریکا به منظور ارزیابی گستردگی سانسور اینترنت در ایران میزان و تنوع موضوعی صفحات فیلترشده ‌در ویکی‌پدیای فارسی را سنجیده‌اند.
این تحقیق نشان می‌دهد به‌رغم انتخابات اخیر ریاست‌جمهوری در ایران که به استفاده‌ی گسترده‌ی برخی از اعضای کابینه نظیر محمدجواد ظریف٬ وزیر امور خارجه٬ از فیس‌بوک که در ایران فیلتر است٬ منجر شد، همچنان در بر پاشنه‌ی فیلترینگ گسترده‌ی اینترنت در این کشور می‌گردد.به گزارش وب‌سایت “مشابل” و به نقل از تحقیق انجام‌شده در پنسیلوانیا٬ در مجموع ۹۶۳ مقاله در ویکی‌پدیای فارسی از مقالات سیاسی گرفته تا مقالاتی پیرامون هم‌جنس‌گرایی تا حتی صفحه اما واتسون٬ دختر بازیگر در فیلم‌های هری پاتر٬ در ایران فیلتر هستند.محققان تحقیق سانسور ویکی‌پدیا در ایران می‌گویند که فهم این‌که ایران چه موضوعاتی را در اینترنت فیلتر می‌کند  کمک می کند که حساسیت های جامعه ایرانی و یا دولت مشخص شود 

کالین اندرسون و نیما ناظری در تحقیق خود عنوان می‌کنند که ویکی‌پدیا دانش‌نامه‌ی محبوب متن‌باز اینترنتی، محلی سودمند برای کشف انواع محتوای ممنوع در ایران است.

این دو محقق دریافته‌اند که از مجموع ۸۰۰ هزار  صفحه  موجود در ویکی‌پدیای فارسی٬ ۹۳۶ مقاله در ایران فیلتر هستند. از این تعداد ۴۰۳ مقاله مربوط به مسایل سیاسی٬ ۱۸۹ مقاله مربوط به سکس و جنسیت٬ ۱۳۶ مقاله مربوط به مذهب٬ ۹۳ مقاله مربوط به حقوق بشر٬ ۵۹ مقاله مربوط به هنر٬ ۵۱ مقاله مربوط به رسانه و روزنامه‌نگاری٬ ۱۹ مقاله‌ی دانشگاهی٬ و ۱۳ مقاله‌ی پراکنده بوده‌است.

برای خواندن این تحقیق که به زبان انگلیسی موجود است می‌توانید به این  مراجعه کنید:

بر اساس تحقیق منتشر شده ۷۵ درصد مقالات فیلتر شده مربوط به سیاست٬ سک.س و مذهب بوده‌اند که هدف‌گذاری دولت ایران در امر فیلترینگ را به خوبی اثبات می‌کند.

برای مثال مقالات مربوط به بهاییت همگی فیلتر هستند.
در موضوع سیاست٬ ۱۲۹ مقاله فیلتر شده مربوط به انتخابات مناقشه‌برانگیز ریاست‌جمهوری ۱۳۸۸ است. از این میان ۵۶ مقاله صرفا جنبه زندگی‌نامه دارد و اطلاعاتی به‌ویژه درباره زندگی رهبران مخالف دولت محمود احمدی‌نژاد٬ رئیس‌جمهور پیشین جمهوری اسلامی٬ ارایه می‌دهد. (بیشتر بخوانید: )

در میان مقالات دیگر نیز ۲۳ مقاله فیلترشده مربوط به “جنبش سبز” است.

سکس و غرب موجب فیلترینگ

از میان ۱۸۹ مقاله فیلترشده‌ در حوزه سک.س و جنسیت تنها ۱۷ مقاله درباره پورنوگرافی‌ست. بقیه مقالات مربوط به آناتومی٬ رفتارهای جنسی٬ و ۱۳ مقاله نیز درباره هم‌جنس‌گرایان و ترنس‌جنس‌گرایان است.

بر اساس تحقیق انجام‌شده همچنین سانسور دولتی در جهت محو آثار غرب است از مقالات مربوط به رسانه‌ها و روزنامه‌نگاران غربی گرفته تا بازیگران غربی در ایران از تیغ فیلترینگ گذشته‌اند.

 که از ۲۰۰۱ آغاز به کار کرده است.

ویکی‌پدیا در ابتدا فقط به زبان انگلیسی بود، اما تا پایان سال ۲۰۰۱، یعنی کم‌تر از یک‌سال بعد از افتتاح، تعداد مقاله‌هایش به ۲۰ هزار رسید و به ۱۸ زبان دنیا در اختیار عموم قرار گرفت.

این دانش‌نامه اکنون به بیش از ۲۸۲ زبان ‌موجود است.

ویکی‌پدیای فارسی از آذر ۱۳۸۲ آغاز به کار کرد و در چهارده ماه اول، تعداد مقاله‌هایش به ۱۰ هزار رسید.

 منبع: DW.DE
انگلیسی:

نقش رستم مهمترین میراث مکتوب تصویری ایران است

نقش رستم مهمترین میراث مکتوب تصویری ایران است  شاید در جهان کم نظیر یاشد بخشی از تاریخ  با تصویر بر کوه کنده شده است و بخش دیگری ناتمام مانده است.  هر تصویر  ساعتها شرح و تفصیل شفاهی دارد.

 

مجموعه تصاویر نقش رستم(۲۶ تصویر)

________________

هندوستان قدم در راه مریخ گذاشت . زودتر از چین اما بعد از آمریکا و روسیه

34--india-mars-mission
هندوستان شگفت انگیز. 

این شعار تبلیغاتی سازمان توریسم هندوستان است که برخلاف بسیاری از شعارهای تبلیغاتی توریستی به شدت واقعی است. نام هندوستان را به زبان بیاورید، چشمان‌تان را ببندید و به تصویری فکر کنید که به ذهنتان هجوم می‌آورد: 
از فیل و طاووس گرفته تا معماری شگفت انگیز هندی و گوهری چون تاج محل، از خیابان‌های شلوغ و خودروها و سه چرخه‌های موتوری که گویی بوق آن‌ها به پدال گازشان مستقیم متصل است تا جنگل‌های دست نخورده و حشی استوایی، از سینمای پررنگ و لعاب و پرساز و آواز بالیوود گرفته تا هزار آیین و معبد و پرستش‌گاه، از ماهتما گاندی و مبارزات مدنی او علیه انگلستان گرفته تا تشکیل پرجمعیت‌ترین دموکراسی جهان، از پیشرفت‌های خیره‌کننده در زمینه آی تی و کامپیوتر تا تبدیل شدن به قطب فرآیند برون سپاری نیروی متخصص و از یکی از قدرت‌های اقتصاد جهانی گرفته تا فقری که در خیابان‌های شهرها و روستاها می‌توان به چشم دید. 
هندو سرزمین همه این‌ها و سرزمین چنین تضادهایی است و این به این تصویر پر رنگ و لعاب باید قطعه دیگری نیز اضافه کرد. 
هندوستان اینک یکی از کشورهای صاحب نام در زمینه کاوش‌های روباتیک فضایی شده است و این کار را با اقدام جسورانه هفته‌های اخیر خود به اوج رساند و گام در راه دشوار مریخ گذاشت.
پیشران موشکی PSLV که یکی از پیشرفت‌های ساخت خود هندوستان به شمار می‌رود در ساعت ۹:۰۸ به وقت جهانی روز سه شنبه ۵ نوامبر، موتورهای خود را روشن کرد تا اولین سفیر هندوستان را عازم مریخ کند. ماموریتی با بودجه اندک که نه تنها جایگاه هندوستان در رقابت‌های فضایی را بهبود می‌بخشد که این کشور را برای فعالیت‌های آینده فضایی دلگرم‌تر می‌کند.
این ماموریت در ساعت ۲:۳۸ به وقت محلی از پایگاه پرتاب‌های فضایی ساتیش داوان (Satish Dhawan) در جزیره سری هاریکوتا (Sriharikota) آغاز شد. بعد از ۴۴ دقیقه و در ساعت ۹:۵۲ محموله همراه این پرتابگر یعنی ماموریت مدار گرد مریخ Mars Orbiter Mission در مدار از پیش تعیین شده و با موفقیت رها شد و اندکی بعد با باز کردن صفحات خورشیدی خود بخش اول ماموریت خود را با موفقیت به پایان رسید.
این سفینه به طور مستقیم عازم مریخ نشده است و پیش از آنکه گام در راه مریخ بگذارد مدارگرد مریخ یا آنگونه که رسانه های هندی آن را خطاب می کنند مانگالیان در مداری بیضی شکل در اطراف زمین با حضیض ۲۴۶ کیلومتر و اوج مداری ۲۳۵۰۰ کیلومتری از سطح زمین قرار گرفته است و در طول هفته های آینده این سفینه برای عزیمت نهایی آماده می شود تا اینکه سرانجام روز اول دسامبر و اگر همه چیز خوب پیش برود از مدار زمین جدا شده و راهی قلمرو سیاره سرخ می شود.
این ماموریت به نسبت ماموریت ارزان قیمتی است و با بودجه ۷۳ میلیون دلار آماده و پرتاب شده است و اگر همه چیز خوب پیش برود و این ماموریت به هدف خود برسد آژانس فضایی هندوستان به چهارمین آژانس فضایی جهان پس از آژانس فضایی روسیه، ناسا و آژانس فضایی اروپا بدل می‌شود که با موفقیت توانسته‌اند به مریخ برسند. البته این اگر مهمی است باید به خاطر داشت که تنها اندکی بیش از یک سوم ماموریت‌های فضایی به مقصد مریخ به این سیاره رسیده‌اند و بقیه آن‌ها در یکی ار مراحل پرتاب تا مرحله تثبیت نهایی شکست خورده‌اند.
غیر از این ۴ آژانس فضایی ژاپن نیز در سال ۱۹۹۸ ماموریتی به نام نوزومی یا امید را راهی مریخ کرد. مدار پیچیده این ماموریت باعث شد تا نوزومی هیچ‌گاه به مریخ نرسد. چین نیز یک بار تصمیم به سفر به مریخ گرفت اما این سفر را نه با کمک سیستم پیشران خود که قلمدوش ماموریت روسی فوبوس – گرانت روسیه آغاز کرد و با از دست رفتن این ماموریت در مدار زمین محموله چینی آن هم از دست رفت.
مانگالیان – اگر همه چیز خوب پیش برود – روز ۲۴ سپتامبر ۲۰۱۴ با روشن کردن موتورهای خود درون مدار مریخ قرار می‌گیرد. با وجودی که این ماموریت بیش از هر چیز آزمونی برای توانایی هندوستان برای سفرهای میان سیاره‌ای و آزمودن توان شبکه اعماق فضای این کشور در ابعاد بزرگتر است اما اگر محموله به سلامت به مقصد برسد ابزارهای علمی آن می‌توانند داده‌های مهمی را جمع آوری کنند. به ویژه چشم‌ها به ابزار سنجش گر گاز متان در جو مریخ است. گازی که پیش‌تر سفینه‌های اروپایی ردی از آن در جو مریخ را یافته بودند ولی مریخ نورد کنجکاوی که اکنون در مریخ به فعالیت مشغول است، نتوانسته نشانه‌ای از آن را حداقل در محل فعالیت خود پیدا کند.
برنامه فضایی هندوستان برنامه قدیمی به شمار می‌رود. برنامه‌ای که مسولان آن گام به گام و آهسته و پیوسته آن را توسعه داده‌اند.
آژانس فضایی هندوستان در سال ۱۹۶۹ تاسیس شد. در سال ۱۹۷۵ هندی‌ها نخستین ماهواره ساخت خود را با کمک روس‌ها به فضا فرستادند و در سال ۱۹۸۰ خود آن‌ها توانستند با کمک پیشران‌های خودشان موفق به قرار‌دادن ماهواره در مدار زمین شدند. از آن پس تعداد زیادی ماهواره با هدف‌های علمی و هم‌چنین سنجش از دور زمین و مخابراتی را هندوستان به مدار زمین فرستاد.
در سال ۲۰۰۸ برنامه روباتیک فضایی مریخ نقطه اوجی را با اعازم موفق چاندرایان – ۱ به ماه تجربه کرد و در نهایت امسال نیز هندوستان قدم در راه مریخ گذاشته است. گامی که اگر آن را با موفقیت بردارد دربین رقیبان منظقه‌ای خود یعنی چین، ژاپن و کره جنوبی جایگاه ویژه‌ای پیدا می‌کند.
هندوستان در زمینه برنامه‌های سرنشین دار نیز مدت‌ها است که در حال برنامه‌ریزی است و البته طبیعی است که بخشی از برنامه فضایی هندوستان تحت تاثیر رقابت‌های منطقه‌ای و با توجه به نگاه به آینده این کشور در جهان شکل می‌گیرد.
اما همان‌طور که رقابت‌های فضایی شرق و غرب در نهایت باعث رونق عصر فضا و ارتقای جایگاه ما از نظر آگاهی نسبت به خود و جهان‌مان شد حتی اگر بخشی از سوخت موتور محرک برنامه‌های فضایی هندوستان و چین و … را ارزیابی‌های سیاسی تامین کند اتفاق مبارکی است که فضای کاوش‌های فضایی را توسعه می‌دهد

بر اساس خبرگزاری ها:عربستان آماده جنگ بزرگ

عربستان آماده جنگ بزرگ

شیعه- سنی درمنطقه می شود

یونگه ولت – ترجمه رضا نافعی

بر اساس گزارش بنیاد کارنگی برای صلح بین المللی (واشنگتن) گویا عربستان در صدد است یک ارتش مزدور ایجاد کند. قرار است این گروه متشکل از  ۵۰ هزار نفر باشد که با کمک پاکستان برپا گردد و آموزش ببیند.

در گزارش  «یزید سایق» کارشناس امور سیاسی گفته شده است که گویا وظیفه این ارتش ساقط کردن بشار اسد است. ادعا می شود که  این اطلاعات مستقیما از دربار عربستان سعودی کسب شده است. این گزارش با نوشته  «داوید  کِنِر» کارشناس امور خاور نزدیک  در سایت اینترنتی مجله «فارن پالیسی» همسان است. در آن مقاله تصریح شده که شبکه حامی نقشه عربستان ترکیبی است از دولت های اردن، امارات متحده عربی و فرانسه.

TeheranMossaver31Khordad1330parssea

قرار است این نیروی مداخله جوی عربستان در مرحله نخست دارای دو تیپ (بریگاد) ۵ هزار نفری باشد. آنچه هنوز روشن نیست این است که آیا  این تصمیم به مرحله اجرا نیز رسیده است یا نه. بنا به گفته سیاق آنچه عربستان را به اتخاذ این تصمیم برانگیخته اختلاف ریاض و واشنگتن بر سر سیاستی است که آمریکا در مورد سوریه اجرا کرد. عربستان توقع داشت که آمریکا در سوریه مداخله نظامی کند، اما آمریکا به از بین رفتن سلاح های شیمیائی و تعطیل موسسات تولید آن در سوریه اکتفا کرد. افزون بر این، عربستان از نزدیک شدن آمریکا به ایران نیز خشمگین است. با این همه آمریکا هنوز هم مهمترین فروشنده اسلحه به منطقه خلیج فارس است. عربستان در سالهای اخیر  ۳،۳ میلیارد سلاح از اروپا خریداری کرده است.  بهترین معامله نصیب فرانسوی ها شده که توانسته اند بیش از دو میلیارد یورو اسلحه  بفروشند، ایتالیا با فروش ۴۳۵ میلیون یورو در مرتبه دوم قرار دارد، انگستان با ۳۲۸ میلیون یورو مقام سوم را دارد و پس از آن آلمان است که کل فروشش به  ۱۵۲  میلیون یورو بالغ گشته است.این ارقام مربوط به سال ۲۰۱۰ است. در دوسال گذشته صدور اسلحه اروپائی به عربستان، قطر و امارات افزایش قابل ملاحظه داشته است.

 رنگ آمیزی مذهبی

عربستان در کنار قطر مهم ترین حامی گروه های مسلح علیه پرزیدنت اسد و رهبری اوست. گزارشگران نیویورک تایمز یک سال تمام ( ژانویه ۲۰۱۲ تا مارس ۲۰۱۳) در پی شناخت راههای ارسال اسلحه از ریاض به  دوحه بودند. بخش عمده محمولات ارسالی  نخست به فرودگاه های ترکیه و از آنجا از طریق راههای زمینی به سوریه فرستاده شده اند. ریاض مقادیر زیادی سلاح از کوروآسی خریداری کرده و از آنجا از طریق عمان به شورشیان رسانده است. همین چندروز پیش جورج مالبورونت خبرنگار فیگارو گزارش داد که رساندن  سلاح بدست شورشیان سوریه بدون موافقت آمریکا نمی تواند صورت گیرد. مالبرونت نوشت: » کلید در دست آمریکائی هاست «.  ماموران سیا، سازمان اطلاعاتی آمریکا، دست در دست اعضای ارتش آزاد سوریه و افسران اطلاعاتی اردن همراه کاروان اتومبیل های حامل اسلحه هستند، که از بالا نیز زیر نظر هواپیماهای بی سرنشین از اردن قرار دارند.» در پس پرده سعودی ها  مسئول تامین هزینه سلاحها و رساندن آن از اروپای شرقی به اردن هستند «. فقط در سال ۲۰۱۳، ۶۰۰ تن سلاح، از این راه  بدست شورشیان رسانده  شده است.

چالش میان عربستان سعودی و سوریه تاریخی طولانی دارد. صد سال پیش، پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی، عربستان روی بسوی غرب، یعنی آمریکا آورد، و بعد ها استراتژی نهضت مقاومت فلسطین علیه اسرائیل را نیز پذیرفت. سوریه پس از جنگ جهانی اول علیه فرانسه که  قیمومیت ( سرپرستی) سوریه به آن داده شده بود، دست به مقاومت ضد ( تا سال ۱۹۴۶). پس از آن  سوریه نقش دژ نهضت مقاومت فلسطین را، در برابر اسرائیل بعهده گرفت، که بناحق سرزمین فلسطین را غصب کرده بود. در سال ۲۰۰۳ آمریکا از سوریه خواست تا در جنگ با عراق سهیم گردد و یا دست کم  جاده های خود را برای عبور سپاهیان آمریکا در اختیار بگذارد و حق پرواز از آسمان سوریه را به آمریکا بدهد و همچنین خاک خود را برای  عقب نشینی  احتمالی سربازان آمریکائی در اختیار بگذارد. بشار اسد به پذیرفتن هیچ یک از این خواست ها تن در نداد. سوریه و عربستان از سال ۲۰۱۱     سرنگونی های قدرت در تونس و لیبی و بویژه در مصر را نظاره می کردند و به آن ها  ظنین بودند. البته عربستان خود مدت ها پیش نقشه ای برای سست کردن ثبات در سوریه ریخته بود که با نخستین  آشوب در درعا آن را بکار اندخت. در آغاز ناظران حدس می زدند که در پس نقشه های عربستان علائق اقتصادی خوابیده است اما امروز جنگ   رنگ کاملا مذهبی بخود گرفته است. آتش افروزان سلفی امکان دارند   از طریق ماهواره  و تلویزیون سخنرانی های تحریک آمیز خود را  در سوریه پخش کنند و خواستار ساقط کردن اسد و علوی ها گردند و آنها را کافر اعلام می کنند. اسد علوی است همسرش سنی است و سیاستمداریست سکولار.

عربستان که خود را پرده دار کعبه و حافظ مدینه، شهرهای مقدس اسلامی، می داند  اسد را  منحرف می خواند زیرا با ایران و حزب الله لبنان مناسبات استراتژیک دارد. ریاض مدعی است که صاحب دریافت و  قرائت اصیل از اسلام است. از سال ۱۹۷۸ که روحانیت شیعی در ایران زمام قدرت را در دست گرفتند خاندان سلطنتی عربستان موقعیت خود را در خطر می بیند. از قرار معلوم، عربستان  به بهانه  بدست آوردن توان مقاومت در برابر قدرت اتمی ایران، قصد دارد به کمک پاکستان پای به عرصه  صنایع اتمی بگذارد.

مناقشات پیشین بر سر تفسیر درست قران و این که جانشین بر حق پیامبر کیست اینک بگونه ای فزاینده برای بکرسی نشاندن علائق سیاسی  در منطقه  بکار گرفته می شود. اردن دهسال پیش هشدار داد که نباید گذاشت  از دریای مدیترانه  تا  خلیج فارس  به منطقه نفوذ ایران تبدیل گردد.

عربستان می خواهد  کار ایران را در مورد سپاه قدس و حزب الله لبنان کپی برداری کند .

مکان پاکستان – محل عملیات سوریه

وارِد گنابادی شاعری در هند گورکانی

گفتم به خرد که دشمن،  نادانی‌ است. (وارد گنابادی دیوان هند)

 وارِد گونابادی یا استاد گنابادی یک شاعر فارسی زبان  در دهلی  دوره گورکانی بوده است که بر اساس دیوانی که از او باقی مانده وی خود را اهل گناباد ایران معرفی کرده است.

این مقاله به یاد پرفسور عابدی استاد بزرگ ادب فارسی در هند و کاشف دیوان گنابادی عرضه میشود*

 اصل و نسب وارد گنابادی و تاریخ مرگ او بطور  روشن  معلوم نیست و مشخص نیست که آیا وی همان حزین گنابادی است و یا فرد دیگری است . اما وارِد کلمه فارسی است و در لهجه گنابادی به معنی  دانا – استاد – شجاع و  ماهر معنی می دهد.  از اشعار او بر می آید که وی همدوره  اورنگ زیب ششمین امپراتور گورکانی هند بوده است و در دوره صفدر جنگ و در زمان حمله نادر شاه زنده بوده است.

 اورنگ‌زیب عالمگیر. (زادهٔ ۳ نوامبر ۱۶۱۸، درگذشتهٔ ۳ مارس ۱۷۰۷ میلادی)، عنوان و لقب محی‌الدین محمد، بین سالهای ۱۰۶۷ تا ۱۱۱۸ ه‍.ق/۱۶۵۸ تا ۱۷۰۷ م در هند حکومت کرد. او سومین پسر شاه‌جهان و مادر ایرانی‌اش ارجمندبانو بیگم  ممتازمحل بود که بنای زیبای تاج‌محل بیاد او ساخته شد. «اورنگ» واژه‌ای فارسی است و به معنی سریر یا تخت پادشاهی است. اورنگ زیب فردی متعصب و سختگیری بود که برادرش  دارا شکوه که مسلط به زبان فارسی بود را به اتهام  ارتداد کشت  بعد از او سلسله امپراتوری گورکانی فرو پاشید. و کشور دچار اختلاف و تشتت شد تا اینکه نادر شاه دهلی را سال  ۱۷۳۹ فتح کرد.

red-fort

او در دوره صفدر جنگ ۱۷۰۸ –  ۱۷۵۴نیز حضور داشته  است . پس وفات او  باید حدود ۱۷۶۰  یاشد .  صفدر جنگ نیز اهل خراسان بود و توانست پادشاهی هند را بدست آورد.

تصویر صفدر جنگ وسنگ آرامگاه او در دهلی :

چو آن صفدر عرصه مردمی-   زِ دارِ فنا گشت رحلت گزین

 چنین سال تاریخ او شد رقم –  که بادا  مقیم بهشت برین ۱۱۶۷

IMG_2940 (2)Safdarjung, second Nawab of Awadh, Mughal dynasty. India. early 18th century.jpg

مؤلّف تذکرةالشعرا تنها فردی است که به وارِد  اشاره کرده است اما بنظر می رسد که از وارِد شناخت  نداشته است  و اورا   به اشتباه چنین معرفی کرده است:

”وارد, محمّد شفیع, فرزند محمّد شریف تهرانی و نوادة سیدی تهرانی, با حزین (م: ۱۱۲۸ ﻫ/۱۷۱۶ م) در دهلی اختلاط داشت. عمرش بیش از صد سال [و] در شاهجهان‌آباد, عهدِ اورنگ‌زیب“ می‌زیسته است.

این اطلاعات دقیق نیست بین وارِد گنابادی و شریف تهرانی  نمی تواند رابطه فرزندی باشد.

شاید این شاعر  از اولاد و طایفه  بیچارگان  از زیبد گناباد باشد که بنوعی  با دراویش گنابادی  از یک طایفه حساب می شوند. و از این طایفه  در دوره صفویه  افرادی به هند مهاجرت کرده اند .

به هر حال همه این ها گمانی زنی است برای اطلاع بیشتر باید تمام دیوان او بخوبی بررسی و نقد شود.

تنها یک نسخة خطّی  پر برگ و ضخیم از دیوانِ وارد گنابادی , در دهلی نو, باقی مانده  است و در مرکز میکرو فیلم نگهداری می‌شود که شامل غزلیّات (تقریباً ۸,۴۵۴ بیت) رباعیّات (۳۲۰ عدد) می‌باشد. امّا صاحبِ دیوان خود را گونابادی معرفی و چنین می گوید:

گشت گوناباد آبادان زِ من

وز  کمال  آباد شد شهر خجند

*

سخت در هندم غریب امروز، گوناباد کو!

 

گَردَ ش اَر بینم به‌بخت خویش نازان می‌شود.

(اگر گرد و خاک آن را ببینم به خوشبختی خود افتخار می کنم  گفتنی است که گناباد در قدیم دچار گرد و غبارهای کویری شدیدی می شده است) اگر گرد و خاک آن را ببینم  اشاره دیگری است که وی گنابادی بوده است  چون گرد و غبار گناباد در فصلی از سال معروف بوده است

در هیچ شعری از وارد  نام تهران  نیامده است اشاره ای نیز به نام پدر و انساب خود نکرده است  پس ارتباطی بین وارد و تهران وجود نداشته  و در مطلب  مؤلّف تذکرةالشعرا  اشتباهی روی داده است  بنابر این طبق گفته خود شاعر او اهل گناباد است که شهری قدیمی در جنوب خراسان است .

پس باید حرف خود شاعر را ملاک قرار داد و او را گنابادی نامید, می‌توان گفت که این همان شاعر است که در عهدِ اورنگ‌زیب به‌هند رسیده و پس از وی, معاصرِ پادشاهان و جانشینان او بوده است. در هر صورت از مطالعة دیوان این شاعر ما می‌توانیم گوشه‌های گوناگون زندگانی وی را دریابیم. وارد در غزلیّات و رباعیّات خود نام پادشاه وقت و علمای گوناگون را ذکر نموده و مدح کرده است.

وارد نیاز ما بکسی نیست در جهان

حامی یکی بس است بدیع‌الزّمان ما

*

هزار حسن قبول از کلام تو دارد

ز فیض مدحت شاهنشه زمن پیداست

*

بحر دل میر علاءالدّوله

که ازو دهر گلستان شده است

او وزیر است شه عالم را

کز سخن صاحبِ دیوان شده است

*

ثنای قاضی عبّاس ورد وارد شد

که از کلام حزم جانفزای خویشتن است

*

این غزل وارد به‌مدح میرزا هادی بگفت

کز زبان خاطرش شعر رسا گل می‌کند

*

غیر فیاض جهان میر علاءالدّوله

که سخن طعنة صافی بگهرها دارد

نکته‌دان را سخن نقد دو عالم بخشد

مفلسان را بدل تنگ گذرها دارد

دل بدامانش… زده‌ام دست امید

شب بخت سیهم نور سحرها دارد

گنج بخشا نرود کس ز درت کیسه تهی

بید باغ کرمت نیز ثمرها دارد

نظم عالیت بود به ز گهر وارد را

 

گرچه منعم طبق لعل و گهرها دارد

 

*

جز مدح شریفت نبود ورد زبانم

انداز کلامم بنگرشان که دارد

ممدوح منی از کرم و لطف و بمدحت

چون من سخن امروز ثناخوان که دارد

شعرم شده در بحر ثنایت دُر مکنون

این دُرّ شرف از نسبت عمّان که دارد

وارد بدر لطف تو از پای فتادست

 

جز کوی تو ملجا در و دربان که دارد

 

جلد*

محمّد عسکری عاشق شکار صید دل باشد

 

ز یک بازی که گم شد غم ندارد بارها دارد

*

گر درآید در حرم کعبه سجودش می‌کند

ور کند در دیر جلوه بت برهمن می‌شود

طرح فرمود این غزل تا شاعران شاه من

آنکه مدحش کیمیای مرده هر فن می‌شود

همچو وارد ماه جم طبع بلند شاه را

 

در سخن ناید ز عرفی آنچه از من می‌شود

 

*

مدح ابوالمعالی خورشید چرخ فضل

در سینه‌ام به‌پردة راز آفریده‌اند

*

سخندان خان دانا معتقد خان

کزو نقش ستم از دهر حک شد

*

وارد از احمد تخلّص یافت وارد در جهان

این تخلّص کامیاب دین و دنیا می‌شود

*

ز مدح شاه سخن ختم بر دعا کردم

که شوق بندگیش می‌برد مرا از هوش

*

کجا هر گوش باشد لایق شعر رسای من

در شهوار نظمم را بگوش شهریار افگن

*

ز جور چرخ ترا باک نیست ای وارد

که حامی تو بود میرزا بدیع زمان

*

ز راه دورشها بر در تو آمده وارد

شمیم گلشن فضل ترا شنیده شنیده

از ابیاتِ ذیل واضح می‌شود که چرا وارد وطن خود را ترک نموده به‌این کشور آمده است:

فتاده است چو در هند وارد از ایران

دیار غربت خود بهتر از وطن گوید

*

وارد ز دست خویت ترک در تو کرده

بی‌جور شاه شخصی کی از وطن برآید

*

در عدم از خواهش هستی نبودم شادمان

من ز ذوق یاد غربت در وطن می‌سوختم

*

ره بکویش بردم و دل از وطن برداشتم

حسن غربت دیدم و دل از وطن برداشتم

*

زیر گردون نتوان ساخت وطن چون وارد

رفته در ملک غریبی وطنی پیدا کن

وارد حتماً در شمالِ هند زندگی می‌کرده است, امّا دربارة این مطلب صراحتاً چیزی نگفته است. البتّه از تعریف دکن معلوم می‌شود که در جنوبِ هند هم بوده است:

اقلیم دکن که شمع هندوستانست

همچون دل مرد زیرک آبادانست

در کوزة خاک او نمی‌ماند آب

آن خاک مگر خاک تنگ ظرفانست

یکی از مزایای این دیوان در داشتن یازده رباعی در تعریف انبه می‌باشد:

از انبة خوش بچین سراسر خوبست

هم لذّت شهد لب…… خوبست

با شیرة انبه آب‌حیوان چه کنم

این شیره مرا ز شیر مادر خوبست

*

این انبه که آفت دل و دین شده است

هر خار ازو چو باغ رنگین شده است

شیرینی انبه هیچ دانی ز کجاست

تا بر لب او رسید شیرین شده است

*

گر انبه نشد بدست مردم بقضا

مانند چو پستان عروس زیبا

این طرفه که رنگ نیز او دارد زرد

با آن که زمرّد نشود کاه ربا

*

از انبه حلاوت بجهل ارزانست

آرایش سفره و طراز خوانست

در غور که انبیاست با من زان رو

پیغمبر میوه‌های هندستانست

*

از انبة خوش که چاشنی گیر نشد

کز ریشه انبه پا بزنجیر نشد

از لذّت جانِ سیر توان شد اما

از خوردن انبه هیچکس سیر نشد

*

آنم که ز انبه بیدل و دین شده‌ام

از رنگ ببوی انبه تسکین شده‌ام

شام و سحرم گر نرسد بیتابم

افیونی انبه‌های شیرین شده‌ام

*

من پختة حسن انبة خام شدم

او را ز فریب ریشه دردام شدم

من چاشنی ریشة او یافته‌ام

زان جمله چنین زشوق چون جام شدم

*

با شربت انبه آب گوهر چه کنم

انگور بهشت و آب کوثر چه کنم

از نعمت دیدار خبر هم ندهید

تا انبه بود غذای دیگر چه کنم

*

گر نیست مرا چو انبه شیرین یاری

در کام من است شربت دیداری

بس انبه بجای لب پرستم از شوق

از ریشة انبه بسته‌ام زنّاری

در رباعیّات هم شاعر دربارة عمر و زندگانی خود گفته است:

در فکر سخن رفت چهل سال مرا

رو داد ازین جان عجب حال مرا

دولت ز سخن مرا میسّر گردید

زبن باد شگفته گل اقبال مرا

*

از عمر بفضل‌حق چهل‌سال گذشت

طفلی و جوانیم بیک حال گذشت

در یاد خدا نبوده‌ام یک ساعت

این جمع مرا در هوس مال گذشت

*

چهل سال بفکرِ سخن تر بودم

با طبع مرا چراغ روشن شده است

*

سی سال غزل گوی محبّت بودم

در جور غم عشق به‌صحبت بودم

مصرع گفتم بیاد قد دلدار

در فکر بلند خود بعشرت بودم

در رباعیّات هم شاعر پادشاهِ وقت و امرا و فضلای عصر را توصیف و مدح کرده است:

گفتم بخرد کز تو بجانم بیم است

وز عیب و هنر کفم تهی از سیم است

گفتا که ولی نعمت ارباب سخن

سرمایة فضل میرزا ابراهیم است

*

گفتم بخرد کجا روم از غم سیم

گفتا که بنزد صاحبِ خلق عظیم

کامروز مربّی سخندان در دهر

کس نیست بغیر معتقدخان کریم

*

آنم که ز بخت کامگار آمده‌ام

مدحت گر شاه با وقار آمده‌ام

دارم…… التماس یک ماه

از دولت او امیدوار آمده‌ام

*

گفتم بخرد که دشمن نادانی‌ست

گر نیست فضیلت دل من نادانی‌ست

گفتا امروز صاحب دانش را

برهان مراد میرزا برهانی‌ست

*

خانی که سخن ز مدحت او جان یافت

درد فطرت ز فهم او درمان یافت

این خلق و حیا و دانش و جاه و سخن

از مرحمت خدا محمّد خان یافت

*

گفتم به‌خرد که در جهانم بیکس

بر من چمن فضل و هنر گشت قفس

گفتا امروز حامی اهلِ هنر

خورشید کرم حسن علی باشد و بس

*

افسوس دلم که میوه‌ای گشت تلف

آمد ز دلم… … مرگش بهدف

تاریخِ وفاتِ او خرد گفت که رفت

از عالم میرزا محمّد اشرف

*

ای قبلة آرزوی اربابِ سخن

تا چند ز حرص در بدر گردم من

از لطف قدیم گر بسازی کارم

شاکر منم و تویی شهنشاه زمن

امّا عجیب است که وی صلابت خان را هجو کرده است:

ای آنکه ترا نام صلابت خان است

شعر پوچ تو… همه هذیان است

جز نام صلابتی ندیدم در تو

درپیش تو عیب، همت و احسان است

*

ای آن که تویی منزّه از فضل و شعور

پیوسته همی به‌جهل خویشی مغرور

ایّام خطاب تو صلابت خان کرد

برعکس نهند نام زنگی کافور

در صورتی که مؤلّف همیشه بهار در توصیف او می‌نویسد:

”سیّد صلابت خان بهادر مجاهد جنگ, سیّد تخلّص در عهدِ فرّخ‌سیر به‌خدمتِ داروغگی توپخانه امتیاز داشت. همیشه اتّفاق شعرا در دولتخانة ایشان هست. از شاگردانِ میرزا عبدالغنی قبول“.

وارد برای مدد معاش خود بامرا و بادشاهانِ توسّل جسته و از ایشان برای وسایل زندگانی خود التماس نموده است:

ای قبلة مدّعای اربابِ کمال

پیشِ تو رسیدم ز پریشانی حال

چون تاب علوفه نیست ز افلاک مرا

روزینة من ساز مقرّر فی‌الحال

*

ای قبلة آرزوی اربابِ سخن

تا چند ز حرص در بدر گردم من

از لطف قدیم گر بسازی کارم

شاکر منم و تویی شهنشاه زمن

*

آنم که ز بخت کامگار آمده‌ام

مدحت گر شاه با وقار آمده‌ام

دارم… … … … التماس یک ده

از دولت… … … … امیدوار آمده‌ام

*

ای مایة امتیاز اربابِ سخن

خواهم ز عطای تو ازین شهر وطن

یک جای نزولی بمن ارزانی دار

از روی کرم قباله‌اش بخش بمن

*

ای صاحب عزّ و شان و گردون خرگاه

کردی بخزانه تا براتم تنخواه

از دستِ برات خود شدم سرگردان

ای روی سیاه من به‌مهر تو سیاه

وارد زندگی مفلسانه‌ای داشته و از بیشتر وسایل مادّی محروم مانده است:

غمین مباش ز افلاس ظاهری وارد

دهدعطای محمّد لطیف مایه ترا

*

وارد چو مال نیست ترا بس بود خرد

نقد کلام روح فزا مال و جاه تست

*

نمی‌کنم طمع روزی از خدا وارد

فقیر اگرچه تهی دست شد گدا نشود

در غزل ذیل وارد شکوه سر می‌دهد که:

ز طفلی عاشق حسن کلامم

غزل گویم غزل جویم غزلخوان

ندیدم منصفی در پیچ گردون

که سنجد نظم من با نظم سلمان

دهد انصاف شعر دلربایم

کند این تحفه نذر گوش سلطان

*

مربّی گر مرا بودی بعالم

رساندی مایه‌ام بر چرخ گردون

*

مدد از همّت شاه نجف جوی

درین افلاس وارد باش شادان

وارد بارها عقیدت خود را به‌حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب و امام رضا(ع) ابراز نموده است:

وارد از تربیت شاه نجف

سخن تازة ما رنگین است

*

احوال من بساقی کوثر رقم کنید

عرض نیاز تشنه بکوثر نوشتن است

*

وارد عاصی اگرچه نامه سیاه است

حامی خود غیر بوتراب ندارد

*

همچو وارد کار ما نگشاد در هندوستان

منجی ما همّت شاه خراسان می‌شود

ینظر می رسد  که وارد ازدواج نکرده و مجرّد زندگانی می‌کرد:

به‌مهر دنیوی آلوده‌ای وارد مگو از دین

نباشد مرد میدان تجرّد هر که زن دارد

امّا ملاحت هندی او را به‌طرف خود می‌کشید:

دلبر هند که شاداب ملاحت بینی

دل فریبنده تر از شاهد کابل آمد

وارد بر هنرِ خود این چنین فخر می‌کند:

ز شعر کهنة یاران دلم بگرفت ای همدم

 

بخوان پیشم کلام وارد خوش طرز خوشگو را

*

شاعریم از سخن تازه ولیکن ز حیا

شاعری نیست چو وارد بجهان پیشة ما

*

وارد خوشگو ز نظمت بوی جان می‌آیدم

جمع کن بنویس شعر آبدار خویش را

*

بیا وارد بخوان از نظمِ خود پیش دل آشوبی

 

کز اهلِ حال نشنیدیم هرگز شعر حالی را

*

نازم بنظم پاک تو وارد که پیش آن

اعجاز نظم غیر چو جادو فتاده است

*

شده طرز غزل به‌وارد ختم

چشم انصاف و امتیاز کجاست

*

فروغ جوهر معنی ز طبع من پیداست

ز فکر دلکش من رتبة سخن پیداست

هزار حسن قبول از کلام تو وارد

ز فیض مدحت شاهنشه زمن پیداست

*

به‌خوبی تو نگویدکسی غزل وارد

گهر به‌پیش کلام تو شرمسار آید

*

وارد این نظم ترت گر لب‌خندان برسد

با کلام تو نه سنجد سخن خاقانی

وارد از میان شعرای قدیم, حضرت امیر خسرو, حسن سجزی, سعدی و شیخ جامی را یادکرده است:

بیا بخوان غزل خوش ز گفتة وارد

که از کلام ترش شهرت حسن باقیست

*

من مریدِ شیخ جامم کرده تلقینم به‌می

من نه تنها می‌کنم مستی که پیرم کرده است

*

از فیض طبع خسرو گفتم من این غزل را

آن خسروی که نظمش زیب بلاد باشد

*

بدیهه این غزل تازه گفته‌ای وارد

به‌درد نظم تو شعرحسن نمی‌باشد

*

وارد اشعار بلند تو سراپا سوز است

کی لب و کام من از نظم حسن آبله کرد

*

وارد این درد کلامی که تو داری امروز

بانگ تحسین تو از گور حسن می‌خیزد

*

ترا وارد چه نسبت در سخن با آصفی باشد

که از نظم تر خود طعنه بر شعر حسن داری

*

یافت سعدی صلة شعر گر از لطف خدا

من هم از حق طلبم جایزة روحانی

وارد شاعرِ سبک عراقی است و مرشد و هادی وی حافظ شیرازی می‌باشد:

کلام وارد خوشگو بخوان که یادگرفت

ز شعر حافظ شیراز طرز انشا را

*

اشعار وارد خوشه‌چین از خرمن نظمش بود

انصاف دادم در سخن من حافظ شیراز را

*

ز حافظ همچو وارد جام تحسین سخن خواهم

الایا ایها السّاقی ادرکاساً و ناولها

*

طبع وارد تا شده سرگرم عشق فکر شعر

معنی رنگین به‌طرز حافظ شیراز بست

وارد در زمانِ خود تحت تأثیر شعرای سبک هندی بالخصوص عرفی و طالب آملی بوده و حتماً از آنها الهام گرفته است. وی از شعرای این سبک استفاده و مصرع‌های آنها را تضمین می‌کرد. نیز نظر خود را دربارة آنها ابراز می‌نمود:

وارد کلامِ عرفی و طالب شنیده‌ام

درپیشِ من بخوان سخن ناشنیده را

*

آفرین بر صاحب این مصرع رنگین که گفت

عیشها خواهیم کرد اینجا شراب آنجا شراب

*

وارد از شعر تو عرفی داغ و طالب زیر خاک

خون دل از غیرت این نظم غرّایی گرفت

*

طالع شهرت شده وارد زمین شعر تو

دور دور تست دور عرفی و شانی گذشت

*

وارد این نظم دلنشین که تراست

از کلام تر کمال خوش است

*

تا شدم مدحت گر او وارد از بخت بلند

داغ رشک طبع من از نظم شیدا روشن است

*

عرفی شیراز هم وارد سخنها گفته است

لیک شعر عندلیب باغ آمل نازک است

*

وارد اشعار تو داغ دل عرفی باشد

با کلامش اثر گرمی بازار کجاست

*

همچو وارد ماه جم طبع بلند شاه را

در سخن ناید ز عرفی آنچه از من می‌شود

*

وارد سخن گرم نمی‌گفت که صد داغ

در کارِ دل عرفی شیراز نمی‌کرد

*

ز نظم عرفی و طالب نزد ناخن بدل رحمی

طرب افزای طبعم نشئة شعر الهی شد

*

وارد کسی که لذّت شعر تو یافته

جنگ کلام قدسی و شیدا چه می‌کند

*

پیش نظم خوش وارد سخن غیر مگو

گر همه شعر تر طالب آمل باشد

*

وارد از نظم عرفی و طالب

سخن عالی انتخاب زدند

*

با نظم وارد نکته‌دان کی شعر قدسی خوش کند

 

هرگز نگیرد از خرد دیوانِ شیدا در بغل

*

طالب و عرفی چو دارد آفرین خوان منند

زانکه من در هر غزل دارم بیان تازه‌ای

*

ترا وارد چه نسبت در سخن با آصفی باشد

که از نظم تر خود طعنه بر شعر حسن داری

*

وارد از رشک تو عرفی خاک شد در زیرِ خاک

از گل نظم تر طالب رمیده رنگ و بو

از میان شعرای معاصرش, واجد, عسکری و عارف را موردِ توجّه خود داشته است.

وارد این نظم مرا ساخته رنگین عارف

برده از نظم من آن بخیه سخن خامیها

*

وارد بفرست این غزل تازه به‌عارف

تا خط بکشد بر ورق دفتر مهتاب

*

کسی که شعر تو وارد شنید از عارف

ز گوش تا لب او باغ آفرین گل کرد

*

محمّد عسکری عاشق شکار صید دل باشد

نه یک بازی که گم شد غم ندارد بازها دارد

*

این غزل وارد محمّد عسکری هم خوب گفت

 

آنکه دهر از نور طبعش دشت ایمن می‌شود

*

وارد چنین غزل نتوان گفت بی‌تلاش

عارف کجا که لطف کلامم بیان کند

*

چون شعر خویش داشته عارف ز من دریغ

دانا ز نکته‌سنج ندارد سخن دریغ

*

وارد این تازه غزل را بر عارف بنویس

گر بدستم بدهی ذوق پریدن از من

اکنون بعضی ابیات منتخب این شاعر، نقل می‌گردد, تا اهلِ ادب، ارزش هنر و فن وی را بسنجند:

تا حلقة دو زلف بر آن رو فتاده است

خوش مصحفی بدست دو هندو فتاده است

*

ذکر رخت به‌مهر منوّر نوشتنی‌ست

وصف لب توبر لب ساغر نوشتنی‌ست

درد دل مرا به‌دوا احتیاج نیست

زخم مراسلام بخنجر نوشتنی‌ست

*

ابرست و بهارست و نگارست و شرابست

هم ساقی و هم مطرب و هم چنگ و ربابست

یاران همه جمعند بگلزار ز عشرت

چون سبزه نشیمن همه را بر لب آبست

ساقی بسماع آمد و مطرب شده رقّاص

بیدار شده عیش و غم دهر بخواب‌ست

هر سبزه دهد نغمه و هر لاله دهد می

کیفیّت گلزار فزون‌تر ز حسابست

بلبل ز طرب گشته غزل خوان برخ گل

طوطی ز رخ سبزه چومست‌ست و خرابست

*

خون سخن بگردن خاموشی من‌ست

در یاد دیگران ز فراموشی من‌ست

ساقی بیا به‌راه که موی سفید من

صبح خوش‌ست و وقت قدح نوشی من‌ست

شادم که واقف از اثر مدّعای من

بی‌انتظار بدعت سرگوشی من‌ست

وارد سبوی باده بدوش قدح کشان

 

در زیر بار حسرت همدوشی من‌ست

 

*

هرزه کاری چو هر کردار ماست

هرزه گردی صنعت رفتار ماست

ما بر ارباب سخن پیغمبریم

خامشی از امّت گفتار ماست

*

لطف اشعار رسا خون در خمیرم کرده است

رتبة سوز سخن آفاق گیرم کرده است

*

در گوش او اثر نکند گفتگوی من

طبع صنم کی از سخن برهمن شگفت

*

تا بگلزار خرامان شده است

سرو از باغ گریزان شده است

کس بخاری نخرد دستة گل

بس‌که از روی تو ارزان شده است

*

دل من یافته از دیر نشان ایزد

بر در بتکده از بهر خدا آمده است

*

دل فگن زلف شکن عهد شکن می‌آید

پای تا سر همه بر عشوه و فن می‌آید

رنگ بر روی گل و لاله و نسرین آمد

گوییا دلبر من سوی چمن می‌آید

هر غریبی که شد از لذّت غربت آگاه

کی بصد خواهش دل سوی وطن می‌آید

*

گر درآید در حرم کعبه سجودش می‌کند

ور کند در دیر جلوه، بت برهمن می‌شود

*

ز کعبه زاهد و از دیر برهمن گوید

بقدر فطرت خود هرکسی سخن گوید

کجاست محرم زلفش که حال درهم من

من شکسته باو گویم او بمن گوید

*

در غمت از بس‌که گردیدم نزار و ناتوان

خنده از ضعف بدن بر لب تبسّم می‌شود

بس‌که می‌بالند در میخانه از شوق شراب

ساغر گلرنگ مینا و سبو خم می‌شود

*

بی‌دلان بر سر کویت وطنی ساخته‌اند

از گل اشک زمینت چمنی ساخته‌اند

زاهدان دانة تسبیح ندارند بدست

بهر صیادی از دام فنی ساخته‌اند

در ته خاک چو آیند سراپا عریان

کی شهیدان غمش باکفنی ساخته‌اند

غنچه‌ها برسرِ شاخِ گل رعنا بچمن

بهر وصف لب لعلش دهنی ساخته‌اند

منّت جامه کجا مردم آزاده کشند

که ز داغ دل خود پیرهنی ساخته‌اند

حکمت عشق چه دانند رقیبان وارد

که برای چه بت و برهمنی ساخته‌اند

لذّت خود شکنی اهلِ محبّت دانند

کز درستی ز بت دل شکنی ساخته‌اند

خاکساران ره بادیة عشق کجا

به‌غم جامه و ننگ کفنی ساخته‌اند

شهرت خوبی معشوق ز عاشق باشد

از برای صنمی برهمنی ساخته‌اند

خوبرویان که ز شاهانِ جهان عار کنند

بی‌تکلّف بگدای چو منی ساخته‌اند

وارد این موسم درد است که از یک گل داغ

 

هر طرف زخم پرستان چمنی ساخته‌اند

 

*

من مست ساغری که شرابش کسی ندید

حیران آن رخی که نقابش کسی ندید

*

خالق حسن چو او فتنه‌گری پیدا کرد

در خطش آفت دور قمری پیدا کرد

نکته‌دان قصّه دراز از خم زلف تو نکرد

از دهانت سخن مختصری پیدا کرد

*

بدست من سرزلف سیاه یار آمد

سیاه بختی من عاقبت بکار آمد

*

دوش با دلدار ما را صحبت مستانه بود

ابر بود و شیشه بود و نغمه و پیمانه بود

*

چه شود که با تو یک دم الم آرمیده باشد

چو لب پیالة می لب تو چشیده باشد

سرزلف خود ز سینه مفگن دمی بیک سو

که شبم گذشته بینی سحرم دمیده باشد

*

این منعمان ز بخل و تمنّا چه دیده‌اند

جز محنت از محبّت دنیا چه دیده‌اند

*

دل ربودی ز من ثواب این بود

لطف کردی مرا عذاب این بود

*

هر نگاهش بسته با دل عهد و پیمانی دگر

هر خم گیسوی او باشد گلستانی دگر

*

دیر است سیر کوی نگاری نکرده‌ایم

صید مراد خویش شکاری نکرده‌ایم

*

می‌تواند زلف با رخسار خوبان زیستن

جادوی هند است با خورشید تابان زیستن

سبز نتوان شد ز لطف آسمانش تابکی

همچو کشت هند در امید باران زیستن

*

چه خوش است با تو ای گل ره باغ ساز کردن

سر کاکلت گرفتن به‌سپهر ناز کردن

*

امشب به‌چمن با لب خندان شده باشی

با لاله و گل دست و گریبان شده باشد

*

اگر بختم جوان بودی چه بودی

بحالم مهربان بودی چه بودی

در پایان از استاد خواجه پیری مدیر مرکز میکروفیلم نور سپاسگزاری می نمایم که این نسخه را در اختیار بنده گذاشته‌اند.

 kalkata92 (270)


  مرحوم استاد عابدی پژوهشگر بزرگ زبان فارسی  در هندوستان  این دیوان را در سال ۲۰۰۶ در میان انبوهی از کتابهای خطی در مرکز میکرو فیلم بطور تصادفی پیدا کرد و آنرا  کتاب با ارزشی معرفی  نمود که باید در فهرست کتابهای با ارزش چاپ قرار گیرد.

برای اطلاع بیشتر نگاه شود به کتاب نقش پارسی بر میراث جهانی هند. دکترحکمت- دکتر عجم

.    غنی مئو فرّخ‌آبادی، مولوی محمّد عبدالغنی خان (م: ۱۳۳۴ ﻫ/۱۹۱۶ م): تذکرةالشعرا (تألیف: ۱۳۲۸ ﻫ/ ۱۹۱۰ م), تصحیح دکتر محمّد اسلم خان، انتشارات مسعود احمد دهلوی, دهلی، ۱۹۹۹ م, ص ۳۰۲٫

.    کاتب: محمّد عبّاس المتخلّص به‌مخمور.

.    گوناباد= گناباد: معرّب بصورت  جنابد, ینابد شهرستانی است در خراسان. (معین, فرهنگ فارسی)

.    کمال‌الدّین مسعود کمال خجندی (م: ۸۰۳ ﻫ/۱۴۰۱ م).

.    نوّاب سرفراز خان, مخاطب به‌علاءالدّوله, استاندارِ بنگال در سال ۱۱۵۳ ﻫ/۱۷۴۰ م, از حملة الله‌وردی خان مهابت هلاک گردیده است.

.    نوّاب محمّد خان بنگش بانی شهر فرّخ‌آباد در زمانِ سلطنتِ محمّد شاه (۱۱۶۱-۱۱۳۱ ﻫ/
۱۷۴۸-۱۷۱۹ م) بوده و در سال ۱۱۵۶ ﻫ/۱۶۴۳ م درگذشته است.

.    ملک‌الشعرای تیپو سلطان (۱۷۹۹-۱۷۸۲ م).

.    صلابت خان, مخاطب به‌ذوالفقارجنگ, در عهدِ احمد شاه در سال ۱۷۴۸ م از عهدة میربخشی ممتاز گردیده است.

.    اخلاص شاهجهان‌آبادی، کِشن چند پسر اچل داس کهتری: همیشة بهار (تألیف: ۱۱۳۶ ﻫ)، به‌تصحیح دکتر زبیر احمد قمر، بهارت آفسیت پریس, دهلی, ۲۰۰۳ م, ص ۹۵٫

.   سلمان ساوجی      .

.   وفات: ۵۸۲ ﻫ/۱۱۸۶ م.

.   ۷۲۵-۶۵۱ ﻫ/۱۳۲۵-۱۲۵۳ م.

.   وفات: ۷۳۸ ﻫ/۱۳۳۷ م.

.   وفات: ۶۹۱ ﻫ/۱۲۹۲ م.

.   ۸۹۸-۸۱۷ ﻫ/۱۴۹۳-۱۴۱۴ م

.   سیّد جلال‌الدّین محمّد عرفی شیرازی, وفات: ۹۹۹ ﻫ/۱۵۹۱ م.

.   وفات: ۱۰۳۶ ﻫ/۱۶۲۷ م.

.   مولانا نفیس‌الدّین شانی تکلو, وفات ۱۰۲۳ ﻫ/۱۶۱۴ م.

.   شیخ کمال‌الدّین مسعود کمال خجندی, وفات: ۸۰۳ ﻫ/۱۴۰۱ م.

.   وفات: ۱۰۴۲ ﻫ/۱۶۳۲ م.

.   حاجی محمّد جان قدسی مشهدی, وفات: ۱۰۵۶ ﻫ/۱۶۴۶ م.

.   خواجه آصفی شیرازی, وفات: ۹۲۸ ﻫ/۱۵۲۲ م.

.   حسن سجزی، وفات ۷۳۸ هجری.

.   عارف, میرزا محمّد علی, مرگ ۱۱۶۷ هجری, از هم صحبتان میرزا صائب و ملازم نادر شاه, همراه وی به‌هند آمد. نادر او را به‌نظم شاهنامه مأمور ساخت. از نادر گریخته به‌هند آمد, با صفدر جنگ بود, ارادة ایران کرد, لیکن در سند مرد. (تذکرةالشعرا, مولانا محمّد عبدالغنی خان غنی, ص ۱۸۱)

سلطان‌علی گنابادی: از بزرگترین پزشکان قرن دهم ه‍. ق از آثار اوست: ۱- دستور العلاج بسال ۹۳۳ ه‍. در دو مقاله اول در ۲۵ فصل شامل بیماری‌های موضعی ومقاله دوم در ۸ فصل شامل بیماری‌های عمومی

۲- مقدمة دستور العلاج در یک مقدمه و دو مقاله در بیان حفظ صحت و بیان حد طب و احوال نبض و غیره

ملا مظفربن محمد قاسم بن مظفر گنابادی . از مشاهیر منجمین و ریاضیین عهد شاه عباس اول و با شیخ بهایی متوفی سال ۱۰۳۱ هَ . ق . معاصر و ازتألیفات اوست : ۱ - اختیارات النجوم . ۲ - تنبیهات المنجمین در احکام نجومی که برای شاه معظم تألیف و در دهم صفر ۱۳۲۴ هَ . ق . به پایانش رسانده . ۳- الحاتمیه ، در بیان خط نصف النهار و سمت قبله و به همین جهت آن را قبله الاَّفاق نیز گویند و آن را به نام خواجه ناصرالدوله و الدین حاتم بیگ که از ارکان دولت و وزیر شاه عباس بوده تألیف نموده . ۴ - شرح بیست باب ملاعبدالعلی بیرجندی ، در معرفت تقویم رقمی که در ایران چاپ شده و به بیست باب ملا مظفر معروف است . ۵ - قبلة الاَّفاق ، که بنام حاتمیه مذکور شد. ۶ - منتخب التنبیهات ، که کتاب تنبیهات مذکور خود را ملحض کرده و سال وفاتش به دست نیامده

زبان فارسی و چالش مدرنیت

سردرگمی برای پیداکردن برابر نهاد واژه های تخصصی مورد استفاده در زبانهای اروپایی، یکی از رایج‌ترین پیشامدهایی است که دیر یا زود هر مترجم یا مولفی را با خود درگیر می کند.

این سردرگمی زبانی، به طور طبیعی، برای هر شخصی که قصد نزدیک شدن به یک متن ادبی یا نظریه علمی دارد که در بافتار فرهنگ و زبانی دیگر صورت بندی شده، پیش می آید.

 IMG_3076 (2)

 برای نمونه سالهاست که در میان دانشوران و مترجمان انگلیسی زبان بر سر انتخاب برابر نهاد برای دو واژه Sinn و Bedeutung (که دو ترم تخصصی در فلسفه زبان فرگه هستند) اختلاف هست.اما گستردگی و پایداری این مساله بغرنج در طول بیش از یک قرن در زبان فارسی باور به رشدنایافتگی یا معلولیت زبان فارسی در انتقال مفاهیم نو را پدید آورده است.این باور گاه تا حد یک بدبینی افراطی در مورد توانایی زبان فارسی در بیان مفاهیم رایج در علم مدرن پیش رفته اما اغلب خود را در شکل تلاشهای محدود برای بازنگری و بهبود موضعی مشکل نشان داده.تلاشهایی که دستاوردشان نه تثبیت یک زبان علمی همگن برای انتقال و ترجمه متون و مفاهیم مدرن، بلکه نوعی زبان چندبافتی و حتی در مواردی کاملا بیگانه است که راه را بر درک و دریافت خواننده فارسی زبان می بندد.

داریوش آشوری در رساله «زبان باز» در پی شکافتن و بررسی این دشواری و ترسیم راهی برای برون رفت از آن است. رساله از دو بخش تشکیل شده.

بخش نخست واکاوی رابطه زبان و مدرنیت به طور کلی است. تحلیلی که با بررسی نحوه رویارویی زبانهای پیشتاز مدرنیت با نیازهای نوین زبانی خود، سویه تاریخی پیدا می کند. در بخش دوم، آشوری دگردیسی زبان فارسی را در مواجهه با مدرنیت بررسی می کند.

دید مدرن و محدودیت‌های زبان طبیعی

IMG_3082 (2)

رابطه زبان و اندیشه مدرن با نگره و شیوه برخورد انسان مدرن با جهان پیرامون یکی از دغدغه های اصلی آشوری است.

این رابطه بر پایه دید اراده گرایانه انسان مدرن به خودش به عنوان عامل اصلی و مختار در شکل دهی به محیط فرهنگی خود تحلیل می شود. دیدی که همراه با رویکرد ابزارانگارانه به زبان راه را برای دگردیسی زبان باز می کند.

حاصل این دو نگاه، شکل‌گیری این درک است که انسان می تواند و می باید زبان خود را مانند ابزاری برای شناخت و بیان خود و جهان خود به کار گیرد.

در پی نگاه به زبان به عنوان یک ابزار، تلاش برای هر چه کارآمد کردن این ابزار نیز طرح می شود. تلاشی که در اشکال افراطی خود برای صورتبندی یک زبان منطقی و شفاف که تنها بازتاب دهنده بی ابهام واقعیت باشد تا نیمه اول قرن بیستم و به دست اصحاب حلقه وین پیگیری شد.

اما این تلاش، صورتهای معقول‌تر و میانه رو تری هم داشته که دستاورد آن را می توان در دستگاههای گسترده ترمهای تخصصی که در همه علوم رایجند دید.

از نگاه کتاب، امکان رشد و شکل دهی این دستگاههای واژگانی با «وام گیری تکواژها (پیشوندها، پسوندها و ستاک ها) و واژه های ترکیبی از زبان های کلاسیک لاتین و یونانی و به کاربردن آزادانه آن ها در همه گونه امکان ترکیبی برای ساختن ترمهای علمی و فنی است» (زبان باز:۵۰).

این وام گیری راه را برای یک مهندسی فراگیر زبانی باز کرده که در آن دانشور به تناسب نیاز خود دایره واژگان تخصصی حوزه کاری اش را گسترده تر می کند.

در نبود چنین توانایی در زبان، دانشور در گیر-و-دار استفاده دوباره از اصطلاحات مستعمل می افتد که خود راه را برای بیان و پیگیری پژوهش در جهت های نو سد می کند.

درست بر همین پایه است که آشوری یکی از اصلی ترین استدلالهایش را صورتبندی می کند. زبانی که به صورت طبیعی مورد استفاده هر قوم است، به سبب خودسری ذاتی اش توانایی ایجاد زمینه برای چنین استفاده ای از خود را ندارد.

مقصود از خودسری ذاتی، بی قاعدگی ملموس در این گونه زبان هاست. این بی قاعدگی است که مانع سامانمندی مکانیکی زبان طبیعی برای پاسخگویی به گسترش روزافزون نیازهای دانشوران می شود.

راه برون رفت از این دشواری، همان پیگیری مسیری است که زبانهای اروپایی در چند سده اخیر طی کرده اند. یعنی پرورش و معماری یک دستگاه زبانی که از انعطاف پذیری و کارآمدی مورد نیاز علوم برخوردار باشد و بتواند مفاهیمی را بیان کند که زبانهای پیشتاز قادر به رساندن آنها هستند.

پرسشی که در اینجا مطرح می شود چگونگی شکل دادن به پروسه های مکانیکی واژه سازی برای گسترش توانایی های زبانی است. آشوری به طور مشخص از سه روش برای توسعه مکانیکی زبان نام می برد: اشتقاق مکانیکی، برخه چسبانی و سرواژبندی.

اشتقاق مکانیکی در واقع فرایند جذب یک وام ـ واژه و ساختن صفت ها و قیدها متناسب با قواعد دستوری زبان وام‌گیرنده از واژه است. برای مثال می‌توان به کاربردن صفت «فیزیکی» به جای استفاده از معادلهای آن در هر یک از زبانهای لاتینی اشاره کرد. این فرایند به جذب واژه هایی که وام گرفتن شان ضروری است کمک می کند.

برخه چسبانی پیوند زدن بندهای واژه های گوناگون برای بیان مفاهیم جدید است که نمونه آن را می توان در نام بسیاری از رشته های دانشگاهی که با پسوند logy- در زبان‌های لاتین و با پسوند -شناسی در فارسی تمام می شوند دید.

این روش رایجترین شیوه برای گسترش دایره واژگان علمی یک زبان است و بیشترین کمک را به ساختن سامانمند مکانیسمی برای گسترش زبان می کند.

روش سوم که سرواژبندی نام دارد، پیوند زدن حرف نخستین یک عبارت طولانی است برای بیان یک مفهوم است. مثالهای آن واژه هایی چون AIDS (برای Acquired immune deficiency syndrome ) یا هما (به عنوان معادل هواپیمایی ملی ایران) هستند.

نوسازی زبان فارسی

در بخش دوم، کتاب بیشتر روایت تاریخی است از چگونگی طرح شدن معضل نارسایی زبان فارسی برای فارسی زبانان و تلاش آنها برای غلبه بر این مشکل.

نارسایی زبان فارسی که بیش از هر چیز زبانی برای کارکردهای ادبی بوده، از همان ابتدا در کار روزنامه نگاران و روشنفکران پدیدار می شود.

اما از سوی دیگر، با گرم شدن آتش «ملت باوری» مدرن، جایگاهی کانونی در میان دانشوران جامعه پیدا می کند که پیش از آن نداشته.

ملت باوری از یکسو به تلاشهایی گسترده در غنی کردن زبان فارسی برای پاسخگویی به نیازهای مدرن و از سوی دیگر به سره‌نویسی می انجامد. گرایشی که از دید آشوری در برهه ای باعث نزدیکی زبان فارسی به زبان مردم و شکستن پیله محافظه کاری می شود.

دوره پهلوی تلاشها در دو سطح نهادها و افراد پیگیری می شود. دوره های مختلف فرهنگستان برای گسترش زبان فارسی سیاست های متفاوتی را پیگیری کردند.

فرهنگستان اول تحت تاثیر محمدعلی فروغی سیاستی میانه روتر داشته. در حالیکه سیاستهای فرهنگستان دوم بیشتر به سمت پاک‌زبانی سوق پیدا کرده.

در کنار آن بررسی کوششهای افرادی چون احمد کسروی و غلامحسین مصاحب در کلنجار با این بحران در زبان فارسی به پیشرفتهایی زبانی منجر شده که البته در بسیاری جهات پیگیری ناشده باقی می مانند.

در نهایت ارزیابی آشوری از تحول زبان فارسی در سده اخیر، آن را زبانی می نمایاند که در جهات مختلف خود را با نیازهای مدرن هماهنگ کرده اما نبود یک روش سامانمند برای حل معضل مانع از رسیدن آن به سطح مورد توقع از یک زبان مدرن شده.

دوراهی ترجمه

چندی پیش فردی در فیس بوک خود گلایه کرد که برای واژه discursive (در متن به معنی استدلالی و نه گفتمانی) و discursivity نمی تواند معادل مناسب پیدا کند.

واژه اول را به برهانی برگردانده بود و برای دومی به دنبال پیشنهاد بود. پیشنهادها از دو سنخ بودند، بعضی با تکیه به معنی متن معادلهایی چون استدلال-بنیاد یا برهان-بنیاد را مناسب می دیدند و دیگرانی برابرنهادهایی همچون برهانیت و استدلالیت را پیشنهاد می کردند.

می توان رویکرد اول را رویکرد معنایی در معادل گذاری و دومی را رویکرد تکنیکی نام نهاد. رویکرد تکنیکی باعث سخت-خوان شدن ترجمه ها و تلاش ذهنی بیشتر خواننده در کوتاه مدت است.

در قیاس با این رویکرد معادل گذاری معنایی، متون را روانتر و در ابتدا آسان فهم تر می کند. اما چنین رویکردی به دلیل ماهیت موضعی خود نمی تواند پایه مناسب برای پژوهش های بعدی در یک حوزه باشد. لازمه رویکرد مهندسی به زبان و داشتن دستگاه واژگانی مناسب مورد نظر آشوری، همین رویکرد تکنیکی به معادل گذاری است.

بررسی دستاوردهای مترجمان متون علمی و آکادمیک در سده گذشته دو راه کاملا مجزا را نشان می دهد. در زمینه علوم تجربی و ریاضیات مترجمان تخصصی بیشتر خود را محدود به ترجمه متون مقدماتی کرده اند.

این متون را می توان با همان رویکرد معنایی به معادل گذاری ترجمه کرد. نگاه تثبیت شده عدم نیاز به ترجمه متون تخصصی تر و در نتیجه رفع نیاز با همین انعطاف پذیری محدود معادل گذاری معنایی است.

دانشوران این رشته ها کارهای پژوهشی خود را بیشتر به زبانهای اروپایی انجام می دهند و بنابراین نیاز یا تمایلی به پی ریزی یک دستگاه واژگانی سامانمند حس نمی کنند.

در مورد علوم انسانی، وضعیت تا حدود زیادی متفاوت است. مترجمان تلاش کردند دست به ترجمه متون اصلی تر بزنند و با برگرداندن آنها به فارسی راه را برای شکلگیری و تقویت تفکر علمی در این حوزه به زبان فارسی هموار کنند.

 

شیرین کاری مطبوعات این بار دروغ گویی جاهلانه علیه پلنگ ایرانی. چوپان دروغگو

حیوانی که بزهای  چوپان لرستانی را درید گرگ بوده نه پلنگ

ذم شبیه مدح  . در قالب تشکر از یک چوپان پلنگ بیچاره را بد نام کردند .  یا چوپان دروغ گو بوده  یا مطبوعات

این ماجرایی که اخیرا در رسانه ها تکرار میشود که یک پلنگ ایرانی در لرستان به گله ای حمله کرده و چهل و چهار بز را دریده ولی چوپان مسلح گله به آن شلیک نکرده است ، را باور نمی کنم .

من نمیدانم کسانی که این داستان عجیب و غریب را به سادگی باور کرده اند و بدون مطالعه و از سر احساس آن را تکرار می کنند ، آیا هیچ میدانند که دارند ناخواسته چه چهرهء ترسناک و رعب انگیزی از پلنگ بی گناه و بی آزار ایرانی می سازند؟

 

پلنگ هیچگاه و تحت هیچ شرایطی چهل و چهار بز یا هر حیوان دیگری را نمی کشد و برای سیر کردن خودش و توله های گرسنه اش تبدیل به یک چنین هیولایی نمی شود .

پلنگ اگر بکشد یک شکار را می کشد و اگر هم بخواهد بخورد ، یک شکار را می خورد . البته گاهی یک گرگ گرسنه بنا به طبعی که دارد ممکن است به گله ای حمله کند و به تنهایی بیش از ده گوسفند را بدرد اما پلنگ چنین طبعی را ندارد و اگرچه شکارچی هست اما درنده نیست . اساسا یک پلنگ ، و آنهم یک پلنگ گرسنه و بی رمق ، قادر به تعقیب و شکار و کشتن چهل و چهار بز نیست . من از رسانه ها و خبرنگاران بی اطلاع و بی تخصص مطبوعات و سایتهای مختلف توقعی ندارم که در این خصوص بیشتر مطالعه کنند ، اما در شگفتم از اینکه می بینم برخی از مقامات سازمان بی خاصیت حفاظت محیط زیست ایران هم این داستان را باور کرده اند و برای عقب نماندن از قافله ، مشغول هوراکشیدن و تمجید از چوپانی شده اند که کشتن چهل و چهار بز خیالی اش را دیده اما به پلنگ درنده شلیک نکرده است . من ترسم از این است که این داستان جعلی ، و یا به شدت اغراق شده ، به گوش سایر چوپانهای آن منطقه برسد و آنها از این به بعد به محض دیدن یک پلنگ ، به تصور اینکه برای دریدن بزها و گوسفندهایشان آمده است ، به سمتش شلیک کنند و آن را بکشند . من از روزنامه نگارهایی که خودشان را محیط زیستی می نامند و مشغول نوشتن مطالب زرد و احساساتی هستند و نیز از مقامات سازمان حفاظت محیط زیست ایران که می خواهند در این میان از احساسات برانگیخته شدهء رسانه ای استفاده کنند و برای خودشان محبوبیتی کسب کنند ، خواهش می کنم که برای گرم کردن بازارشان به سراغ سوژهء دیگری بروند و از پلنگ بی آزار و معصوم ایرانی مایه نگذارند و علیه این بیچاره بیش از این دروغ نگویند و اغراق نکنند . پلنگ ایرانی درنده نیست و هیچگاه چهل و چهار بز را نمی درد.

رضا شاه قبل از شاهی سر دسته سینی زنی هئیت قزاقخانه بود

قمه زنی معروف ترین نذر  محرم بود که در قالب دسته های بزرگ در شب های هفتم و هشتم و نهم و دهم در کوچه ها و محلات تهران انجام می شد. سحرگاه روز عاشورا هم دسته ها کفن به تن با چند بیرق و کتل رجزخوانان و نعره زنان خود را به امام زاده و حسینیه و تکیه شان می رساندند و سردسته هیئت ها با تیغ های سلمانی جلو آمده ابتدا اطفال تازه نذر شده و تیغ نذرداران را هر کدام چند تیغ به جلو سرهای تراشیده شده شان زده و حرکتشان می دادند و نوحه خوان ها شروع به نوحه خواندن و سنج زدن و سینه زدن می کردند.
 
بعد از آن در میان نوحه و فریاد یا حسین و خواندن این شعر که: حسین تنها به میدان می رود الله اکبر- برای دادن جان می رود الله اکبر، وارد میدان می شدند به این صورت که میاندار دسته در فاصله خیابان وسط دو ردیف قمه زنان نمایان می شد با فریادی بلند یا حسین اولین قمه را بر سر خود فرود می آورد و به دنبال این حرکت بود که دیگران هم هر یک با شمشیر و قمه و قداره های خود به جان خود افتاده با کوبیدن بر سر، کفن سفید بر تنشان را آغشته به خون می کردند.
 
 

دسته سنگ زنی

 
یکی دیگر از نذرهای عجیبی که دیگر خبری از آن نیست، «دسته سنگ زن ها» بود که افراد به جای سینه زدن و زنجیر زدن و… هر یک دو قلوه سنگ به دست گرفته با نوای نوحه خوان و صدای سنج بهم می زدند به این ترتیب که هر زدن آن سه ضربه داشت که سنگ زن ها، در حالیکه دو صف دراز روبروی هم را تشکیل می دادند با خم و راست شدن، یکی ار نزدیک زمین و یکی را برابر شکم و یکی را بالای سر می کوفتند،هدف از برگزاری این مراسم بر این بود که می گفتند روز عاشورا از جانب اشقیا چنین سنگ هایی بر سر و پا و سینه و بدن امام و شهدا خورده بود.
 

زخم‌های عفونت گرفته

 
«شبیه زین العباد» هم از دیگر مراسم های تحریف شده در ماه های محرم و صفر در تهران قدیم بود که در آن، افرادی که نذر مصیبت امام زین العابدین(ع) را داشتند از مدت ها قبل از محرم مچ پاها و بیخ بازوان و حلقه گردن خود را با زخم تیغ و نشتر و حتی تیزآب مجروح می کردند تا جایی که چرک کند و درروز عاشورا و یازدهم و دوازدهم آنها سوار شتر برهنه می شدند و مواضع مجروهشان را با زنجیر و غل بسته داخل دسته به تماشا می گذاشتند به نشانه اسارت امام و اینکه با چنان حالتی او را به بارگاه یزید رسانیده اند.
 
 

میخ و سیخ در پوست

 
در تهران قدیم آنهایی که نذر قفل آجین می کردند، از مدتی قبل اندام خود را با داروهایی بی حس می کردند و قسمت هایی از آن را از گردن به پایین را سوراخ کرده و از آنها قفل و تیغ و نیزه و خنجر و سیخ و میخ و چاقو و شمشیر و امثال آن می گذراندند و خود را با این وضعیت به معرض نمایش می گذاشتند. حال بعضی از آنها به حدی به وخامت می رسید که افرادی همراه آنها می شدند تا نیفتند یا جان ندهند.
 

شمعی در بدن

 
کنار نذر قفل‌ آجین، “شمع آجین” هم از نذرهایی بود که در گذشته عده ای از روی جهل و خرافات آن را ادا می کردند. این نذر هم تصورات دیگری از بلایای اسرا و شهدای کربلا بود که سر امام حسین (ع) در تنور خولی رفته، خیمه امام به‌ آتش کشیده شده است و آتش از آنها به دامان زنان و اطفال صغیر امام رسیده و به تلافی آن افرادی به صورت همان قفل آجین نقاطی از بدن خود را سوراخ کرده و بر آنها شمع قرار داده و روشن می کردند و خود را در میان جمعیت عزاداران به نمایش می گذاشتند.
 
 

نذرهای ماندگار

 
با وجود نذرهای عجیب و غریبی که در این روزها در تهران قدیم باب بود، عده ای هم نذرهای عام المنفعه را انتخاب می کردند. مثلا رسیدگی به وضع خیابان ها، تامین روشنایی معابر تاریک، پوشاندن چاله ها و راه آب‌ها، کمک به نابینایان، پرداخت بدهی زندانیان یا تهیه غذا و پوشاک برای خانواده آنها، غذا دادن به پرندگان، میانجیگری در اختلافات خانوادگی هم از جمله کارهایی بود که در این ماه ها انجام می گرفت اما در این میان یکی از انواع نذورات گرفتن روزه سکوت بود به صورتی که فرد روزه گیر، در تمام دوازده روزعزاداری یعنی تا اخر محرم و گاهی تا آخر صفر یک کلام سخن نمی گفت. نذری که اگرچه خرافی نیست اما یکی از نذرهای عجیب آن دوره به حساب می آمد.
 
 

روضه خوانی از کی رواج پیدا کرد؟

 
مراسم عزاداری امام حسین(ع) تاریخچه‏‏ ای بسیار طولانی دارد، گفته اند که ریشه آن به عزاداری اولیه طایفه بنی اسد برمی گردد که هنگام دفن شهدای کربلا بر سر مزار آنان آمدند و شروع به مویه و زاری کردند و اشک ریختند تا اینکه شیعیان اجازه پیدا کردند در دوره دیلمیان و صفویه عزاداری هایشان را آشکار برگزار کنند و کم کم شکل عزاداری ها تغییر کرد. مجالس گریه و مویه ای که در دوره های قدیم برای شهدا برگزار می شد، جای خود را به مراسمی داد که پیچیدگی آن در دوران قاجار به اوج رسید.
 
در سال نهصد قمری هم ملاحسین کاشفی هراتی با استفاده از مقاتل مختلف و کتب تاریخی کتابی به نام “روضه‏الشهداء” تدوین کرد و آن را وقف عام کرد و چون تنها کتاب و معتبرترین نیز بود به زودی بین مردم مشهور شد و هر کسی که مراسم عزاداری داشت از روی آن کتاب برای مردم می‏خواند و مردم گریه می‏کردند به طوری که اسم این مراسم به روضه‏خوانی و سپس به اختصار روضه نامیده شد.
 
تا جایی که هر کس سواد خواندن و نوشتن داشت می توانست از نوشته های این کتاب برای روضه خوانی استفاده کند، در تهران قدیم نیز وضع به همین صورت بود مراسم های مختلفی در ایام عاشورا و تاسوعا توسط مردم برگزار می شد که بخش مهمی از آن به نوحه خوانی و روضه خوانی و راه اندازی دسته های سینه زنی در کوچه و خیابان ها و تکیه و حسینه و امام زاده و گاهی بعضی از خانه ها می انجامید.
 
مردم و محلات و کوچه ها در این دو ماه کاملاً سیاهپوش می‏شدند، در این ایام هر کار و عمل زشت از میان بیشتر مردم رخت بربسته و هر یک به طریقی کوشش در اصلاح اعمال ناپسند خود حداقل در طی این دو ماه می‏کرد. شوخی و خنده و تفریح و مزاح و خوشگذرانی و عیش و نوش در این ایام پسندیده نبود و سرود و شادمانی را دشمنی با امام حسین(ع) می‏دانستند. در این دو ماه حتی عقد و نکاح و عروسی نیز تعطیل می شد و آن را شوم و بد عاقبت می‏ دانستند چنانکه اکنون نیز چنین است.
 
 

معروف‏ترین دسته‌ها

 
معروف‏ترین دسته ‏های تهران قدیم، دسته میدان و عرب‌ها و بعد دسته ‏های قزاقخانه و سنگلج و قنات‏آباد و دسته ترک‌ها بودند. این دسته ‏ها از روز هفتم محرم به حرکت درمی‏آمدند و به بازارها روانه می‏شدند. سالی نبود که در تنگی بازار بین برخی از دسته‏ها بر سر نوبت عبور درگیری پیش نیاید. به هر حال بازار مرکز اصلی دسته‏های عزا در این ایام بود. همراه با دسته‏ها پرچمهای رنگارنگ و علمهای ده الی بیست و چهار تیغه ‏ای حرکت داده می‏شد که بر ابهت دسته‏ ها می‏افزود.
 
شب‌ها هم دسته‏ های مخصوص در تهران حرکت می‏کرد که به دسته شاحسینی (شاه‏ حسینی) معروف بودند. دسته‏ هایی که در شب‌های دهه اول محرم به نیت مشق با آلات برنده از قبیل قمه و شمشیر به خیابان‌ها می‏آمدند و در دو ردیف منظم روبه ‏روی یکدیگر با صدای مهیبی یا حسین می‏گفتند و با صدای شیپور و نقاره همراه می‏شدند. برق شمشیر و صداهای طبل و سایر آلات موسیقی شکوه خاصی به این دسته‏ها می‏داد و طرفداران بیشتری داشت. در روز عاشورا نیز افراد این دسته‏ ها به یاد فرود آمدن شمشیرها بر بدن شهدای کربلا قمه و شمشیرها را بر فرق خود می‏کوبیدند.

دو مرد لبنانی برای تفنن و شادی گربه ای را فر داغ کردند.

ویدیویی که دو مرد لبانی طی آن گربه ای را با خنده و شوخی به زور داخل مایکرو ویو می گذارند و آنرا برای مدت حدود یک دقیقه روشن می کنند، به شدت خشم بسیاری از مردم جهان را برانگیخته است و از دولت لبنان و کشورهای منطقه خواسته اند تا برای مقابله با خشونت در مورد حیوانات قوانینی جدی تر وضع کنند. این گربه به شدت سوخته است .

stop

Shimla In5Jul2013  (108)

خط فارسی، بازماندۀ خط‌های کهن ایرانی

  دیدگاه برخی دربارۀ خط پارسی اینست که،

“این خط بازمانده‌ایست از خطی که آن را عربی می‌خوانند”، و شگفت آنکه برین باورند، “خط عربی، بازماندۀ خط نبطی یا کوفی است!”.

حال آنکه وجود خطی با نام «خط عربی!» خود جای پرسش دارد. چرا که تا پیش از اسلام نشانی از وجود خط و دیوان و آموزش در میان عرب‌ها به ویژه در میان عرب‌های حجاز دیده نشده است. هر چند از عرب‌های شمال عربستان‌(حیره و غسان که یکی زیر فرمان شاهنشاهی ایران و دیگری زیر فرمان امپراطوری روم بود)، پنج مدرک که کهن‌ترین آن‌ها به ۱۵۰۰ سال پیش باز می‌گردد، به دست آمده است.

از عرب‌های جنوب نیز آثاری به دست آمده که پیوند با مردمان یمن دارند و آنان نیز همانند مردم حیره زیر فرمان شاهنشاهی ایران بوده‌اند.

 

 

دکتر رکن‌الدین همایون‌فرخ در کتاب «سهم ایرانیان در پیدایش و آفرینش خط در جهان» می‌گوید:

“مردم حجاز بر اثر صحرانشینی از نوشتن و خط بی‌بهره ماندند، اما کمی پیش از اسلام، برخی که به عراق و شام(حیره و غسان) می‌رفتند، نوشتن را از آن‌ها آموختند و [زبان] عربی خود را به خط نبطی و سُریانی و عبرانی می‌نوشتند.برای نمونه «سفیان بن امیه» که از بازرگانان آن دوره بود، از کسانی بود که خط سریانی را به حجاز آورد”.

به هر روی، از مجموعۀ روایات چنین بر می‌آید که خود عرب‌ها نیز نخستین مرکز انتشار خط را شهر حیره و انبار(پیروزشاپور) می‌دانسته‌اند(۱) و شاید آنکه رواج خط‌های ایرانی غربی در میانرودان(بین‌النهرین) چنین احساسی را در میان آنان به وجود آورده باشد(۲)، و به ویژه انتشار خط سریانی در میان نسطوریان ایران، این احساس را تقویت می‌نموده است.

خطی که امروزه «کوفی» می‌نامندش، نخست به خط «حیری» مشهور بود و پس از آنکه مسلمانان، کوفه را در کنار شهر حیره بنا نهادند، این خط، نام کوفی به خود گرفت. نکته‌ای هست که می‌بایست بدان توجه داشت، خطی که امروزه «کوفی» نامیده می‌شود؛ صد سال پیش از پیدایی شهر کوفه، در حیره و انبار شناخته شده بود.(۳)

اما این نوشتار بر آن است تا روشن نماید که خط پارسی، نه برآمده از خط نبطی و نه برآمده از خط کوفی است، بلکه گونۀ تکامل یافتۀ خط‌های رایج در پیشینۀ دراز آهنگ دیوان و دفتر در ایران است. برای روشن شدن این گفتار، نخست به پیشینۀ «خط نبطی» نگاهی می‌افکنیم.

زبان نبطی در واقع زبان پادشاهی «پترا» است. این پادشاهی، زمانی چند از سوریه تا حجاز و از اردن تا صحرای سینا در مصر گسترده بود(۴). طبیعی‌ست که آثاری به خط و زبان نبطی در شمال عربستان امروزی نیز که زمانی بخشی از پادشاهی نبطیان بوده است، بدست بیاید.

اسناد بدست آمده در شمال عربستان امروزی عموماً در درازای سه سده، بین دو هزار تا هزار و هفتصد سال پیش پدید آمده‌اند و به خط و زبان نبطی – و نه زبان عربی- نوشته شده‌اند. البته می‌بایست یادآور شد که از ۱۶۰۰ سال پیش اثری در دست است که امروزه کتیبۀ «النّماره»* نامیده می‌شود و تقریباً به زبان عربی خالص است، اما باز هم به خط نبطی.

از سال‌های نزدیک به ظهور اسلام(حدود ۱۴۵۰ سال پیش)، تنها دو نوشتۀ گُزیده(کمتر از دو رج) در دست است که در یکی از آن‌ها که کتیبۀ «حرّان» نامیده می‌شود و به سال ۵۶۸ میلادی [هنگام شاهنشاهی انوشه‌روان ساسانی] باز می‌گردد، خط به کار رفته در آن با خطی که عربی نامیده می‌شود، همانندی‌هایی دارد(۵).

اما اینکه در این گسستِ تقریباً دویست ساله، یعنی از هنگام نگارش کتیبۀ «النّماره» که نخستین اثر به زبان عربی و خط نبطی می‌باشد تا زمان کتیبۀ «حرّان»، چه بر خط و دگرگونی آن گذشته است، بر کسی آشکار نیست؛ و جای بسی شگفتی است که این پژوهشگران بدون هیچ سند و مدرکی، خط کتیبۀ حرّان را با خط نبطی کتیبۀ «النّماره» پیوند می‌دهند! و نیز به باور استاد آذرنوش در کتاب «راه‌های نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی» خلاء شگفت‌آوری که در آخرین قرن‌های جاهلیت عرب به وجود آمده، بررسی تحول خط نبطی به عربی را دشوار می‌سازد(۶). پس بسیار دور می‌نماید که خطی چون خط امروز ما، بازمانده از خط موجود در دو کتیبه‌ای باشد که به باور این پژوهشگران از خط نبطی به جای مانده است.

خط کوفی نیز آنچنان که پیشتر گفته شد، به باور پیشینه‌نگارانِ عرب‌زبان نیز، خط مردم حیره و انبار(میانرودان) بوده است و شمار اندکی از عرب‌ها، که عموما از بازرگانان عرب بوده‌اند، آن را شناخته و با خود به حجاز برده‌اند، چنانکه بلاذری می‌نویسد: «آن زمان که اسلام در رسید، هفده تن از قریشیان نوشتن می‌دانستند».(۷)

نکتۀ بسیار جالب در این زمینه، اشاره‌هایی است که در اشعار و اخبار موجود به زبان عربی دربارۀ خط و نوشتار، به یادگار مانده است. به گفتۀ استاد آذرنوش «اشعار عربی‌ای که در آن‌ها به کتابت اشاره شده است، مانند دیگر اشعار جاهلی به هیچ وجه تاریخ معینی ندارند و در اصالت بسیاری از آن‌ها تردید کرده‌اند و اعتبار زمانی و تاریخی آن‌ها از قرن نخست اسلام عقب‌تر نمی‌تواند رفت، یعنی زمانی که می‌دانیم به سبب پیدایش اسلام، خط و نگارش رونقی یافته بود».(۸)

جالب اینجاست، در اشعاری که شاعران عرب در آن‌ها به خط و کتابت اشاره می‌کنند نیز پای ایرانیان در میان است. برای نمونه، در اشعار جاهلی به واژۀ «مهارق» که جمع واژۀ «مْهرق» می باشد، اشاره شده است و این واژه را که به معنی «عهدنامه‌ها، پیمان‌نامه‌ها، کاغذها» است، دلیلی می‌دانند بر وجود خط و نوشته در میان اعراب(!). حال آنکه این واژه، معربِ(عربی شدۀ) واژۀ «مهرک» پهلوی می‌باشد. بدینگونه که کاغذ و نامۀ مهر زده را «مهرق» می‌نامیدند. و حتا شاعران عرب، خود به پیوند واژۀ «مهرق» به ایرانیان اشاره کرده‌اند، برای نمونه به بیتی از حارث بن الحلزه بنگرید: «این خانه‌ها که در حبس رو به نیستی نهاده‌اند از آن کیست؟ آثار و نشانه‌های آن‌ها همانند «مهارق» پارسیان است».(۹)

“رجیس بلاشر” معتقد است که وجود ابیاتی در اشعار شاعران عرب که در آن‌ها به نگارش اشاره شده است، دلیل بر اندکی نگارش در میان عرب‌هاست. زیرا شاعر در برابر نوشته‌های راهبان مسیحی و یهودی یا بازرگانان، چنان دچار شگفتی می‌شده که از آن به عنوان موضوع شاعرانه و تازه‌ای استفاده می‌کرده است.(۱۰)

در این بخش، با گفته‌ای از «زیگموند فرنکل» سخن دربارۀ نبودن خط و کتابت در میان اعراب را به پایان می‌بریم. فرنکل می‌گوید: «تقریباً تمام واژگانی که در زبان عربی با نگارش رابطه دارند، از زبان‌های بیگانه گرفته شده‌اند، از آن جمله است: … «قلم» که تا دیرزمانی از واژه‌های اصیل سامی تصور می‌شد، در حقیقت یونانی است،(khalamos) و اصل هند و اروپایی [ایرانی] دارد. دوات، به گفتۀ «لاگارد» از زبان‌های ایرانی گرفته شده است. «حِبر» با همین تلفظ سُریانی و «سفر» به معنی کتاب آرامی است…»(۱۱)

امروزه از بسیاری پژوهشگران می‌شنویم و می‌خوانیم که: «پس از آنکه تازیان ایران را تسخیر کردند، چون بیشتر تازیان خواندن و نوشتن نمی‌دانستند، ایرانیان را برای کارهای دیوانی استخدام کردند. ایرانیانِ دیوان‌سالار نیز که پی به مشکلات «خط عربی»[!] برده بودند تلاش کردند شیوۀ نگارش آن را بهبود بخشند».(۱۲)

اما باید اندیشید این خط که پژوهشگران آن را «خط عربی» می‌نامند، چگونه‌ خطی بوده است که چند سالی پیش از اسلام از مرزهای خارج از سرزمین حجاز(عموماً از مرزهای ایران) به وسیلۀ برخی بازرگانان وارد سرزمین عرب‌ها شده است و خود عرب‌ها آن را نمی‌دانسته‌اند و نمی‌توانستند بدان بنویسند و بخوانند، و از سوی دیگر دبیران و دیوان‌سالاران ایرانی آن را به نیکی می‌شناختند و می‌توانستند بدان بنویسند و بخوانند و در آن دگرگونی نیز پدید آورند و بهبودش بخشند؟

باید یادآور شد که پیشینۀ خط امروز ما(به هر نامی که آن را بخوانند، خط پارسی یا عربی) بی‌گمان همان خط‌های رایج در ایران کهن بوده است.

 

 

در ایران‌زمین از گونه‌های مختلف خط‌های ایرانی، نوشته‌های بیشماری به دست آمده‌ است و هر یک از آن خط‌ها در حوزۀ جغرافیایی ایران و به همت ایرانیان به وجود آمده و کامل‌کنندۀ خط و نگارشِ پیش از خود بوده است.(بهترین نمونۀ ابداع خط موسوم به اَوستایی به وسیله دانشمندان ایرانی‌ست. خطی بسیار کامل و دقیق که نگارش همه واک‌های -حروف- زبان به درستی و روشنی بدان امکان‌پذیر است).

اما باید دانست که تاکنون هیچ اثر و نوشته‌ای از هیچ خطی که زادگاه آن سرزمین اعراب باشد، به دست نیامده است. پس چگونه می‌توان پذیرفت که خط فارسی امروز که آشکارا پیوندش را با خط‌های موجود در ایران از روزگار کهن تا امروز پاس داشته، در سرزمینی به وجود آمده باشد که به زحمت، تنها چند نمونۀ انگشت‌شمار از خط نبطی و کوفی در آن یافت شده است.

اما خط پارسی در کجا و چگونه به وجود آمد؟

ارامی خط

برای پاسخ به این پرسش می‌بایست به نزدیک به سه هزارسال پیش بازگردیم. باور برخی بر اینست که، “گونه‌ای از الفبای سامی که آن را «خط آرامی»(۱۴) می‌خوانند نزدیک به سه هزارسال پیش، از «الفبای فنیقی» پدید آمد! این پژوهشگران بر این باورند که این خط در پهنۀ غربی سرزمین ایران به وجود آمد، به ویژه پس از روی کار آمدن شاهنشاهی هخامنشی که سرزمینی گسترده از ماوراءالنهر(فرارود) تا میانرودان را در بر می‌گرفت، رواج بسیار یافت و نامبردار شد. [بنابراین] نیاز به یک خط و زبان ارتباطی یگانه در شاهنشاهی پهناور هخامنشی، بر گسترش خط و زبانِ آرامی در پهنۀ ایران‌زمین افزود”.

گرچه به نیکی می‌دانیم در کتیبۀ بیستون- ستون چهارم- بندهای ۷۰-۸۸، دربارۀ خط و زبان ایرانی چنین آمده است، «داریوش شاه گوید: به خواست اهورامزدا این است کتیبه‌ای که من برساختم. علاوه بر این به «ایرانی» بود، و در روی الواح گلین و روی چرم تصنیف شده بود. علاوه بر این پیکره‌ام را نیز بر ساختم … و آن نوشته شد و خوانده شد پیش من. پس از آن، من این کتیبه را در همۀ ایالت فرستادم. مردم همکاری کردند».(۱۵)

IMG_3076 (2)

آشکار است، خطی که روی چرم نوشته می‌شده است خط میخی نبوده، بلکه خطی بوده است که امروزه آن را البته به نادرست «آرامی» می‌نامند. این خط را می‌توان خط رایج در غرب ایران خواند، چرا که مردم میانرودان از تیره‌های نژاد ایرانی بوده و پیوستگی نژادی و فرهنگی این مردمان به سرزمین مادری امری آشکار می‌باشد. خط ایرانی‌ای که بر پایۀ کتیبۀ بیستون روی چرم نوشته شده بود، خطی بود که در درازنای تاریخ ایران، دبیران ایرانی در آن دگرگونی‌هایی پدید آوردند و به یاری آن خط‌های پارتی، پهلوی کتیبه‌ای، پهلوی کتابی، سُغدی، مانَوی، سُریانی، پهلوی مسیحی و اَوستایی و بسیاری خط‌های دیگر که امروزه دیگر جز نامی از آن‌ها نمی‌دانیم را پدید آوردند، و خط فارسی امروز، ادامۀ همین روند تکامل خط در ایران بوده و این موضوع آشکارا در جدول مربوط به سیر تکامل خط در ایران(پیوست) نیز دیده می‌شود.

دبیران دانشمند و هوشمند ایرانی که معمولاً با یک یا چند الفبای زمان خود مانند پهلوی، سریانی، سغدی، مانوی و اوستایی آشنایی داشته‌اند، می‌توانستند بهتر از هر کس دیگر خط فارسی امروز را پدید آورده و قانونمند ساخته باشند.

دکتر آزاده  

 منابع: 
ویکی پدیا

بر اساس نتایج کاوش‌های باستان‌شناسی هیات ایرانی-ایتالیایی در منطقه “کله چندار” شهرستان ایذه، باستان‌شناسان آن را تخت‌جمشیدی از دوره الیمایی می‌نامند.

 سرپرست تیم ایرانی این هیات گفته یک با استفاده از سنگ‌های بزرگ بدون ملات در این منطقه کشف شده است.

آقای مهرکیان گفته است که “این کشف باستان شناسان را به یاد برنشانده، سر مسجد، قلعه بردی در خوزستان می اندازد.”

این هیات در سه هفته کاوش موفق به شناسایی شش نقطه این جایگاه باستانی شده است.

به گفته آقای مهر کیان در بخشی از این کاوش، گور دخمه باستانی یافت شده که بیش از صد سال مورد استفاده یک خانواده قرار می‌گرفته است.

سرپرست ایرانی این هیات باستان شناسی همچنین گفت که در بخشی از این محوطه “با جایگاه آیینی رو به رو هستیم که ما را با باورهای گذشته آشنا می‌کند، در اینجا ما با یک گونه از تدفین آشنا می‌شویم. اتاقک‌های مستطیلی شکلی که ساختار آن با مصالح بوم آور، به صورت یک آرامگاه سنگی است.

 

بر اساس نتایج کاوش‌های باستان‌شناسی هیات ایرانی-ایتالیایی در منطقه “کله چندار” شهرستان ایذه، ساختارهای معماری نیایشگاهی کشف شده که به دلیل کشف صفه و سکوهای بزرگ در محوطه، باستان‌شناسان آن را تخت‌جمشیدی از دوره الیمایی می‌نامند.

 گفتنی است که در مناطق مختلف ایران چنین سازه هایی وجود دارد که بدلیل کم توجهی تخریب شده است در قله زیبد یک اثر بی نظیر باستانی که دارای چند لایه تاریخی است و دخمه های دوره ماقبل تاریخ آن بکلی نابود شده است . دیواره های سنگی بجا مانده از دوره ساسانی نیز همه فرو ریخته اند.

 گورستان مذکر