ژانویه | 1393 |

Archive for: آوریل 2014

با ایران شناسان ایران دوست مهربانتر باشیم

در سراسر جهان ، در شرق و غرب عالم  نتنها در  کشورهای مسلمان و کشورهای عربی بلکه در کشورهای غربی  افرادی هستند که به ایران عشق می ورزند آنها زبان فارسی را فراگرفته اند تا بهتر با تاریخ و تمدن ایران آشنا شوند برای آنها ایران با تمام کلیت آن دوست داشتنی است آنها  بخشی یا پاره ای از ایران و یا تاریخ ایران را  بر بخش دیگر ترجیج نمی دهند. ایرا ندوست یعنی آنکه همه ایران را دوست دارد با همه تاریخ آن و با همه اقوام آن و با همه جغرافیای فرهنگی آن . بسیاری از ایران شناسان در معرفی ایران و فرهنگ غنی آن به جهانیان نقش بزرگی داشته اند.

با آنها مهربانتر باشیم البته حتما در میان آنها تک و توک افرادی هستند که زبان فارسی را برای منافع  دولتهای خود و یا حتی دشمنی با ایران بکار گرفته اند اما حساب آنها را از اکثریت  ایرانشناسان ایراندوست جدا کنیم.

جنازه  متوفی را با سیاست  در نیامیزیم 

 «ریچارد نلسون فرای» ایران‌شناس و شرق‌شناس سرشناس آمریکایی ۲۷ مارس (هفتم فروردین‌ماه ۱۳۹۳) در سن ۹۴ سالگی در بوستون آمریکا درگذشت. رییس‌جمهور پیشین ایران در مردادماه ۱۳۸۹ (ژوئیه ۲۰۱۰) خانه‌ای تاریخی در اصفهان را برای اسکان موقت به او داد و فرای در وصیتش خواست تا پس از مرگ، در اصفهان و کنار زاینده‌رود، نزدیک آرامگاه استادش، پروفسور «آرتور پوپ» – شرق‌شناس – به خاک سپرده شود.

 

وصیتنامه او مقامات ایران را به دو دسته تقسیم کرده است.

بدنه رسمی دولت دکتر روحانی با دفن فرای  در اصفهان موافقتند و وزیر خارجه و بسیاری از مقامات نگاه مثبتی به موضوع دارند اما

بخش  دیگری  از نهادهای انقلابی  و امامان جمعه  با دفن ریچارد فرای مخالفند.

پس از درگذشت فرای، سخنانی درباره‌ی لزوم انتقال جسد او به ایران مطرح شد؛ در پی مخالفتها در ایران  کشور تاجیکستان اظهار تمایل کرده تا در صورت پیش‌قدم نشدن ایران، این ایران‌شناس در تاجیکستان دفن شود.

در همین خصوص علی مطهری با بیان اینکه درخواست ریچارد فرای برای دفن در کنار زاینده رود یک امتیاز برای ایران است، گفت: این امر بدین معنا است که یک دانشمند آمریکایی تحت تاثیر فرهنگ ایران قرار گرفته و سر تعظیم در مقابل این کشور فرود آورده است.

ریچارد فرای که بیش از ۷۰ سال از عمر خود را صرف مطالعه وپژوهش درباره تاریخ و فرهنگ ایرانی کرده در دولت های مختلف مورد تقدیرو تمجید روسای جمهور کشور، سید محمد خاتمی و محمود احمدی نژاد قرار گرفته بود. این قدردانی تا جایی بود که علاوه بر دادن قول اهدای خانه ای در اصفهان به وی توسط احمدی نژاد در مرداد ۱۳۸۹ در همایش ایرانیان خارج از کشور، هر دو رئیس جمهور متعهد به عمل به وصیتنامه وی مبنی بر دفن جسدش در کنار زاینده رود شدند.

احمد سالک ، نماینده اصفهان با حضور در تجمع اعتراضی در کنار زاینده بود گفت:

” فرای و استاد وی از سارقان میراث فرهنگی در کشور هستند و خودشان بارها اذعان داشتند که با کارهایی که می کردند مردم کشورهایی که در آن فعالیت داشتند را ناراحت می کردند.”

سالک ادامه داد: اجازه ندهید قتال‌الطریق فرهنگی اسلامی ایران در اصفهان دفن شود، در این صورت هر اتفاقی بیفتد به عهده مسئولین است.

حجت الاسلام سالک طی تذکری در این باره به رئیس جمهور گفته است: بنده شب گذشته حضوری با آقای روحانی صحبت کردم. از آقای رئیس جمهور و وزیر کشور درخواست می‌کنم که هرچه سریعتر جلوی ورود جنازه پلید ریچار فرای جاسوس سازمان سیای امریکا برای دفن در اصفهان در کنار قبر استاد سارقش آرتور پوپ در جوار رودخانه زاینده رود گرفته شود و به نمایندگان اعلام می‌کنم که زاینده رود به رودخانه مرده رود تبدیل شده است.

وی افزوده است: همان پوپ که با رضا قلدر ملاقات کرد، همان پوپ که سارق محراب هزار و چند ساله مسجد اصفهان در موزه نیویورک است، همان پوپ که دلال عتیقه‌جات ایران است. ریچارد فرای شاگرد اوست. ۴ بار در کشورهای مختلف جاسوسی کرده و خودش می‌گوید کارهایی کردم که موجب ناراحتی مردم شده است. مشاور بنیاد اشرف پهلوی است. مشاور ماهنامه ایران نامه است و در دهه ۷۰ برای جمع آوری اطلاعات محرمانه به ایران آمده و از دولت خاتمی تقدیرنامه گرفته است.نماینده مردم اصفهان در مجلس افزود: آقای روحانی؛ اجازه ندهید که قطاع الطریق فرهنگی اسلامی ایران در اصفهان دفن شود و مردم تحمل نخواهند کرد و هر حادثه‌ای اتفاق بیفتد برعهده مسئولان ذی ربط خواهد بود.

در همین خصوص علی مطهری

در گفت وگو با جمهوریت با بیان اینکه درخواست ریچارد فرای برای دفن در کنار زاینده رود یک امتیاز برای ایران است، گفت:

این امر بدین معنا است که یک دانشمند آمریکایی تحت تاثیر فرهنگ ایران قرار گرفته و سر تعظیم در مقابل این کشور فرود آورده است. وی با بیان اینکه ریچارد فرای به ایران علاقمند بوده و آثار زیادی هم درباره تاریخ و میراث فرهنگی ایران داشته و نام ایرانی ایراندوست را برای خود انتخاب کرده است، افزود:

تا آنجایی که تحقیق کردم سند و سابقه ای مبنی بر جاسوسی ریچارد فرای نیافتم اگر کسی سندی دارد آن را ارائه دهد.

مطهری با بیان اینکه درخواست دفن ریچارد فرای در ایران ناشی از علاقه وی به این کشور است، تصریح کرد: دفن فرای یعنی فردی از کشوردشمن ما، در کنار زاینده رود می تواند نقطه مثبت و امتیازی برای ایران باشد و باید از آن استقبال کرد. وی با بیان اینکه مخالفت های صورت گرفته در این امر ناشی از جهل و احساسات است، تصریح کرد: موضوع برای مخالفان کاملا روشن نیست و برخی سیاسیون نیز عواطف آنها را تحریک می کنند.نماینده تهران در مجلس با بیان اینکه مخالفت مخالفان با دفن ریچارد فرای در کنار زاینده رود از روی حسن نیت است، افزود: این مخالفت به ضرر کشوراست؛ از طرفی دولت ایران تعهد کرده به وصیت وی عمل کند و تخلف از آن نیز از نظر اخلاقی و شرعی درست نیست.

مطهری با بیان اینکه مقامات دولتی باید موضوع دفن ریچارد فرای را برای مردم شفاف کرده و آن را مبهم رها نکنند، افزود: نباید مسائل سیاسی و مخالفت با دولت را در این موضوع دخالت داد، خصوصا که این تعهد مربوط به دولت احمدی نژاد است. عضو کمیسیون فرهنگی مجلس تصریح کرد: اگر دولت بخواهد در انجام هر اقدام درستی تحت فشار تندروها عقب نشینی کند یک نقطه منفی برای دولت و به ضرر کشور خواهد بود.

سردبیر مجله بخارا در همین رابطه گفت: روسای جمهور پیشین ایران با انتقال پیکر فرای به ایران و دفنش در اصفهان موافقت کرده بودند و تصور می کنم که آقای روحانی و دولت فعلی نیز باید از این کار استقبال کند، چون این اقدام در وضعیت کنونی، سمبلیک است و برای ما اهمیت دارد که یک دانشمند آمریکایی، خاک ایران را برای زندگی ابدی‌اش انتخاب کرده است. وی با اشاره به این‌که ریچارد فرای بیشتری از ایران، در تاجیکستان زندگی کرده است، اظهار کرد: با این وجود، او مکان دفن خود را ایران انتخاب کرده است و این امر، برای ما و سیاست خارجی ایران اهمیت بسزایی دارد. بنابراین هرچه زودتر باید اقدامات لازم برای انتقال پیکر او به ایران انجام شود.

او با بیان این‌که بنیاد موقوفات دکتر افشار به ریاست دکتر سیدمصطفی محقق داماد در دوران حیات زنده‌یاد ایرج افشار، جایزه‌ی جهانی ایران‌شناسی این بنیاد را به مرحوم فرای داد، گفت: این بنیاد می‌تواند برای انتقال پیکر فرای به ایران اقدام کند. اکنون دولت ایران باید تصمیم نهایی خود را برای دفن پیکر ریچارد فرای در ایران بگیرد. این، یک فرصت برای ایران است و امیدوارم مدیران و مسوولان اهمیت این موضوع را بدانند. دهباشی افزود: تا جایی که می‌دانم، وزیر امور خارجه حتی پس از درگذشت فرای، به خانواده‌اش تسلیت گفت. از سوی دیگر، اقداماتی برای انتقال پیکر او که اکنون در سردخانه‌ای در بوستون نگهداری می‌شود، انجام شده است؛ اما اقدامات بعدی باید هرچه سریع‌تر انجام شود.

کاظم موسوی‌ بجنوردی، رئیس مرکز دائره‌المعارف بزرگ اسلامی،گفت

تاکنون دوبار از علی‌اکبر ولایتی، مشاور رهبر ایران در امور بین المللی، خواسته است که نظر آیت الله خامنه ای را در مورد دفن ریچارد فرای در اصفهان بپرسد.

آقای موسوی بجنوردی در مصاحبه با خبرگزاری ایسنا افزود: “به ایشان گفتم که اگر با آوردن پیکر فرای به ایران موافق نیستند، این قضیه را اعلام کنند؛ ولی اگر موافق هستند، سفارش کنند تا این بحث کاملا فرهنگی، سیاسی نشده و به ضرر ایران تمام نشود.”

در نامه‌ای که از سوی  ظریف  وزیر امور خارجه ایران خطاب به حمد نهاوندیان ، رئیس دفتر رئیس‌جمهوری نوشته شد، به اعلام آمادگی مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی در مورد تحویل پیکر ریچارد فرای در فرودگاه و به خاک سپاری وی اشاره شده است. ظریف در این نامه که روز (۱۳ آوریل/ ۲۴ فروردین) در خبرگزاری‌های داخلی انتشار یافت، خواست تا ضمن صدور دستور در این رابطه از سوی دفتر ریاست‌جمهوری، وزارت امور خارجه نیز در جریان امور قرار گیرد.

۲۷ فروردین  روزنامه جوان  نزدیک به سپاه پاسداران  به مسئولان دولتی هشدار داد که حتی اگر بتوانند ریچارد فرای را در جایی که وصیت کرده به خاک بسپارند، قادر نخواهند بود یک “گردان یروی ویژه ” را مامور جلوگیری از نبش قبر او کنند

فرای به کمک او، کتاب «تاریخ بخارا» اثر نرشخی را ترجمه کرد و همین، به رساله‌ی دکتری او در دانشگاه هاروارد تبدیل شد. او در سال‌های ۱۹۴۳ و ۱۹۴۴ میلادی به ایران، افغانستان و هند سفر کرد و در این سفرها به آثار باستانی علاقه زیادی پیدا کرد. وی از سال ۱۹۴۸ تا ۱۹۹۰ عضو هیأت علمی دانشگاه هاروارد بود و به‌عنوان استاد مهمان در کشورهای مختلف به تدریس پرداخت. از جمله از سال ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۶ استاد مهمان دانشگاه شیراز بود.

فرای از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۰ عضو افتخاری سازمان «پرشن گلف آن‌لاین» بود و همواره با ارسال نامه خطاب به تحریف‌کنندگان، از نام «خلیج فارس» دفاع می‌کرد.

دکتر محمدعجم نویسنده کتاب اسناد نام خلیج فارس میراثی کهن و جاودان در همین رابطه می گوید: 

سال ١٣٨٣  یک گروه ایمیلی برای دفاع از نام خلیج فارس  با نامه نگاری تحریف گران را  نسبت به سوابق نام خلیج فارس آگاه می کرد  وقتی موضوع نشنال جغرافی پیش آمد نامه های متعددی نوشته شد و این متن ها در گروه ایمیلی  به اشتراک گذاشته می شد  از جمله آنها  نامه ریچارد فرای بود . ریچارد فرای   شاید اولین امریکایی بود که نامه مستند و محکمی در دفاع از نام خلیج فارس به اطلس نشنال جغرافی نوشت قبلا هم او نامه هایی  به تحریف گران نام خلیج فارس نوشته بود .  نامه اعتراضی او نقش مهمی در عذر خواهی مجله و حذف نام جعلی از اطلس جغرافیایی آن سال داشت   ما   جزو آندسته از ایرانی هایی  بودم که طی ایمیلی از این اقدام ایران دوستانه و علمی او و افرادی مانند او تقدیر کردیم و او در جواب ایمیل  خیلی متواضعانه  به ایمیل من پاسخ داد:

“  من وظیفه ام را انجام داده ام.” حتما  ایمیل های مشابهی برای سایرین هم ارسال کرده است.

از کتاب‌های بسیاری که فرای درباره‌ی تمدن ایران و ایرانیان نوشته‌ است، می‌توان به ترجمه‌ی «تاریخ بخارا»، «میراث باستانی ایران»، «عصر زرین فرهنگ ایران» و «تاریخ باستانی ایران» اشاره کرد.  «ریچارد نلسون فرای» در نوجوانی با مطالعه‌ی داستان‌های تاریخی، به شرق و تاریخ آن علاقه‌مند شد. به همین دلیل، همزمان با تحصیل در رشته‌ی فلسفه در دانشگاه ایلینوی، در رشته‌ی تاریخ نیز به تحصیل پرداخت و زبان‌های عربی و ترکی و همچنین هنرهای اسلامی را آموخت. او پس از آشنایی با «آلبرت اومستد»، مجذوب سخنان او درباره‌ی کشفیات جدید موسسه‌ی شرق‌شناسی در تخت جمشید شد و مطالعات خود را در این زمینه دنبال کرد. پس از گذراندن دوره‌های چین‌شناسی و باستان‌شناسی چین و ژاپن، نزد «محمد سمسار» که مدرک دکتری از دانشگاه پنسیلوانیا داشت، زبان فارسی را آموخت.

***فرای و ایران *****

فرای علاوه بر تالیف آثار برجسته ی تاریخی و بنیان گذاری کرسی های مطالعاتی در دانشگاه های مطرح آمریکایی، یک نقطه ی تمایز با دیگر تاریخ شناسان و محققان حوزه ی ایران شناسی داشت که به او شخصیتی متمایز و خاصی می داد و آن چیزی نبود جز تعلق خاطر به ایران، هویت ، فرهنگ و زبان ایرانی. به عبارتی دیگر او نه فقط یک پژوهشگر درباره ی تاریخ و فرهنگ ایران بود بلکه خود شیفته و علاقه مند به درون مایه های آن بود. 

این ایران شناس پُرکار درباره ی دوره های گوناگون تاریخ ایران از جمله تاریخ هخامنشیان، پارتیان٬ ساسانیان، سامانیان و تیموریان کتاب و مقاله دارد. وی همچنین در ادیان ایرانی (میترایی٬ زروانی٬ زردشتی، مانوی و مزدکی) تحقیق کرده و نقدهایی نوشته است. او در پژوهش های خود به انواع منابع تاریخی ایران٬ از سنگ نوشته ها و سکه ها گرفته تا متون اوستایی و پهلوی٬ توجه داشته است.

فرای گذشته ی ماوراء النهر را بیشتر از هر کس دیگر می شناخت و در منطقه از اعتبار و وجهه ی علمی بالایی برخوردار بود. فعالیت ها و آموزش های فرای که بر بنیان های فرهنگی ایرانی در آسیای میانه تاکید می کرد را می شود از مهم ترین عواملی دانست که ساکنان این مناطق را با ریشه های فرهنگی ایرانی خود پیوند داد..
وی در کتب و مقالات پر شمار درباره ی سهم ایرانیان در تاریخ آسیای مرکزی فراوان قلم زده، تا آنجا که می توان گفت دست نوشته های او در باب تاریخ ایران بیشتر معطوف و متمایل به صفحات شرقی فلات ایران تا حدود دشتهای مرغزاری(سبزه زار) ایران نشین آسیای داخلی می شد..

فرای در مقاله ی «فر کیانی در ایران باستان» به اعتقاد ریشه دار شاهان ایران باستان به حمایت ایزدی و تایید الهی، اشاره می کند و در مقاله ی کوتاهی که در آن با استناد بر نقاشی «جیمز موریه» از ویرانه یی را که پنداشته می شد آتشکده ی «بیشابور» بوده است، ثابت کرد این بنا دارای سقف بوده و آتشکده یی روباز نبوده است. در این نقاشی در بالای دیوارهای بنا پنجره های وجود داشت که اکنون، باقی نمانده است؛ وی با بررسی تلاش های پیشین برای خواندن «کتیبه گور کوروش»، اثبات کرد که این متنی است به زبان پارسی باستان و خط آرامی که به فرمان یکی از آخرین پادشاهان هخامنشی تهیه شده است. 

فرای ورود اسلام به ایران را بزرگترین و مهم ترین حادثه سراسر تاریخ دانسته است. همچنین معتقد است ورود اسلام به ایران بزرگترین دوران دگرگونی در تاریخ ایران و گسترش اسلام است. وی در کتاب عصر زرین فرهنگ می آورد:«عصر زرین فرهنگ ایران از ورود اسلام به ایران تا پیش از سده های ششم و هفتم هجری می باشد که با تاخت و تاز و مغولان تباه شد».

فرای نگاه ویژه ای به فرهنگ ایرانی دارد. او در عین حال که دوران باستان را ستایش می کند، به دوره بعد از اسلام که می رسد تاکید دارد، ایرانیت در اندیشه و فهم اسلامی حل می شود. وی معتقد است علت اصلی پیشرفت و تمدن اسلامی، مسلمان شدن ایرانی هاست و مظهرش را در قرن های چهارم و پنجم هجری می توان مشاهده کرد. در واقع تاکید اصلی فرای بر قدرت فرهنگی ایرانی است که در دوره اسلامی تحت تاثیر اندیشه اسلامی قرار می گیرد. وی در قیاس بین اسلام و غرب می گوید:«تاثیر اسلام در تاریخ ایران بسی ژرف تر از صنعتی شدن و نفوذ غرب است». 

جوایز 

از جایزه دکتر افشار تا جشنواره ی خوارزمی

فرای بخاطر زحمات و پژوهشهای شرق شناسی و ایران شناسی از مراکز مختلف جوایز متعددی دریافت نموده است. در ایران نیز در چند مناسبت مورد تقدیر قرار گرفته است.

در ۲۸آذر۱۳۸۲ خورشیدی آیین گرامیداشتی به مناسبت پنج دهه خدمات خستگی ناپذیر پروفسور فرای برجسته ترین ایران شناس جهان به همت «جامعه بین المللی فرهنگ ایرانی» و «انستیتوی آمریکایی مطالعات ایرانی در دانشگاه کلمبیا» برگزار شد. وی در سال۱٣٨٣، سیزدهمین جایزه ادبی و تاریخی دکتر محمود افشار یزدی، را دریافت کرد.

شادروان دهخدا به سبب علاقمندی وی (فرای) به امر ایرانی شناسی، او را «ایران دوست» می نامید و فرای در امضای خود این لقب را افزود.

در نوزدهمین جشنواره ی بین المللی خوارزمی در سال ۱۳۸۴ از وی به عنوان میهمان افتخاری جشنواره و به پاس تلاش های وی در شناساندن هر چه بیشتر قلمرو فرهنگی و تاریخی ایران و ایرانیان تقدیر شد.

منبع : ایرنا- ایسنا- جوان- بی بی سی.
پارس سی 

الخلیج العربی ام الخلیج الفارسی … فلتعطوا کل ذی حق حقه

شبکة سبلة عمان:

الخلیج العربی ام الخلیج الفارسی … فلتعطوا کل ذی حق حقه

بسم الله الرحمن الرحیم 

منذ فترة بدأنا نسمع عن مشکلة تکبر بین دول الخلیج وبین ایران فی تسمیة الخلیج بالخلیج العربی رغم انه تاریخیا و ربما الى الان موثق بان اسمه خلیج فارس … فبعض دول الخلیج و الخلیجیون لا یتقبلون هذه التسمیة و یسمون الخلیج بالخلیج العربی مما یثیر حفیظة الفرس حول هذه التسمیة و یجعلهم یثیرون المشاکل من اجل هذه التسمیة 

 

من المستغرب هو ما اراه من استماتة بعض ابناء الخلیج على تسمیة الخلیج بالخلیج العربی و عدم الرضا باسمه المتعارف علیه دولیا بخلیج فارس 

ارى بانه لیس من حقنا تسمیة الخلیج بالخلیج العربی هکذا لاجل اننا نرغب فی تسمیته بهذا الاسم فالادلة التاریخیة تثبت بان اسم هذا الخلیج هو خلیج فارس و ان کنا لا نرضى بهذه التسمیة فعلینا ان نطلب من الجهات الدولیة الرسمیة تغییر اسم الخلیج باسم یوافق علیه المجتمع الدولی و یوافق علیه العرب و الفرس 

اعلم بانه من الصعب على ابناء الخلیج تقبل هذا الاسم الا انه یجب علینا ان نعطی کل ذی حق حقه و ان لا نبخس الناس اشیاءهم لمجرد هوى او کبریاء … بل علینا ان نقول الحق و لو على انفسنا فهکذا یشیر القرءان ” یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ وَلَوْ عَلَى أَنفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالأَقْرَبِینَ إِن یَکُنْ غَنِیّاً أَوْ فَقَیراً فَاللّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلاَ تَتَّبِعُواْ الْهَوَى أَن تَعْدِلُواْ وَإِن تَلْوُواْ أَوْ تُعْرِضُواْ فَإِنَّ اللّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیراً ” (النساء، ۱۳۵)

و هکذا علمنا النبی علیه الصلاة والسلام فما لا نرضاه لانفسنا علینا ان لا نرضاه لغیرنا 

اعطوا کل ذی حق حقه و لا تبخسوا الناس اشیاءهم او فلتسعوا الى تحقیق مطلبکم و لکن بشکل قانونی 

 

 حوار مع صالحی وزیر الخارجیه

 
 
 

أحمد علی
برید الکترونی: 
تویتر: 

السفر إلى طهران فی هذا التوقیت بالتحدید، الذی یشهد تنامی أزمة عدم الثقة وتصاعدها بین ضفتی «الخلیج العربی»، لمحاورة وزیر الخارجیة الإیرانی علی أکبر صالحی، کان له أکثر من سبب وهدف!

أولها، ذلک الشغف الذی یملأ نفسی، أو نفس أی صحفی محترف، وطموحه اللامحدود فی الوصول إلى الحقیقة، حتى لو تطلب الأمر أن یتحمل مشقة السفر إلى خارج الحدود.

.. والسبب الثانی، هو حرصی من موقعی کصحفی على أن أجد إجابات للعدید من التساؤلات وعلامات الاستفهام التی تدور فی رأسی، ورأس المواطن العربی، حول الکثیر من المواقف الإیرانیة المثیرة للجدل!

أما ثالث الأسباب فهو محاولة لفهم العدید من السیاسات، المستعصیة عن الفهم، التی تتبناها إیران حول مختلف قضایا المنطقة، والتی تثیر اهتمام الرأی العام العربی.

وصلت إلى مطار «الإمام الخمینی» بالعاصمة الإیرانیة فی ذروة إجازة عید الأضحى، وکانت الساعة تقترب من الثامنة والنصف مساء، وکان الظلام یلف «طهران»، وکأنها فتاة فارسیة، تکسو وجهها علامات الخجل، وهی تلتحف «الشادور»، ذلک الحجاب الإیرانی الأسود، الذی یشبه «العبایة» الخلیجیة!

کانت العاصمة غارقة فی السواد، بینما الشارع الرئیسی المؤدی إلى قلبها النابض مضاء بالأضواء، وعندما تخرج من المطار تشعر ببرودة ذلک المساء «الطهرانی» ــ نسبة إلى طهران ــ فتسری فی داخلک قشعریرة باردة، وکأن أسراباً من النمل تتجول فی داخلک!

……………….

PARSSEA

PARSSEA

……………     فهناک إجماع من قبل الجمیع أن «الخلیج الفارسی» هو شریان الحیاة لإیران ودول الجوار..

__ «مقاطعا» أشرتم اکثر من مرة فی إجاباتکم إلى أن الخلیج فارسی والخریطة التی تظهر خلفکم تشیر إلى ذلک ایضا، أما نحن فنعتبره خلیجا عربیا.. فلماذا لا نتفق على صیغة ترضی الطرفین ونسمیه الخلیج الإسلامی مثلا؟

___لماذا یا أخی؟ إذا کان اسمک أحمد فلماذا أغیره إلى خالد؟ وهل یرضیک أن نترک الاسمین ونتفق على اسم سمیر مثلا؟ لماذا کل هذا؟ أنت صحفی تعلم فی ضمیرک أن هذا الخلیج اسمه الخلیج الفارسی.. وفی وقت الشاه حصلت أزمة سیاسیة بینه وبین بعض الدول العربیة التی قالت إنها ستسمی الخلیج من الآن فصاعدا باسم الخلیج العربی.. هل هذا یصح؟

أنت عندما تنظر إلى الخرائط منذ زمن هیرودوت ستجد أن اسمه الخلیج الفارسی وحتى فی الکتب الدراسیة فی مدارس دول المنطقة لو رجعت إلى المناهج التی کانت تدرس فی الخمسینیات ستجد أن المصطلح الذی کان مستخدما هو مصطلح الخلیج الفارسی.

طیب لماذا لا تغیرون اسم مضیق هرمز.. اسم هرمز فارسی «یضحک مقهقها» ما رأیکم أن نحول اسمه إلى مضیق.. عبد السلام؟! 

«هنا یدیر الوزیر نفسه باتجاه الخریطة ویؤشر على بحر عمان قائلا» هنا یوجد بحر عمان لماذا لا نغیر اسمه أیضا؟ وهناک بحر العرب هل غیرناه؟ وهذا مثال یدل على أن بعض الإخوان یریدون اثارة الخلافات فالاسم الحقیقی الموجود حتى فی الأمم المتحدة هو خلیج فارس.

__ ولکن إیران قبل ثورة ۱۹۷۹ لم یکن اسمها الجمهوریة الإسلامیة الإیرانیة کان اسمها مختلفا وقمتم بتغییر اسمها. 

___لا إیران موجودة، اما الجمهوریة الإسلامیة فیدل على النظام فی إیران.. أی انتقلنا من الشاهنشاهیة إلى الجمهوریة الإسلامیة.. إیران تبقى إیران. 

__ والخلیج یبقى عربیا ومن حقنا أن نتمسک بهذه التسمیة.

___ أنتم تسمونها «بکیفکم» ولیس حسب القوانین والاعراف الموجودة فانتم تتجاوزون القوانین.. ولذلک ادعوک أن تکون منصفا.

__ اسمح لنا أن ننتقل إلى الطرف الشمالی فی الخلیج وتحدیدا العراق کیف تنظرون إلى الخطوات العراقیة الأخیرة بتفتیش الطائرات الإیرانیة المتجهة إلى سوریا.. ما هی دلالات هذه الخطوة التی تحظى بترحیب أمیرکی وهل تعتبرون هذه الخطوة انتهاکا لسیادتکم؟ أم أنکم تتفهمون دوافع حکومة المالکی؟

___هذا السؤال یجب أن یوجه إلى الحکومة العراقیة و لیس لنا ولکننا طبعا منزعجون من ذلک.

__ وهل عبرتم عن انزعاجکم بالطرق الرسمیة؟

بررسی آثار نفوذ فرهنگ ایرانی درهند و تاثیر متقابل تمدن هند بر منطقه جغرافیایی ایران و خراسان بزرگ

 

 روز هفت تا ۹ فروردین ۱۳۹۳ سمینار سه روزه ای توسط مرکز ملی ایندرا گاندی هند IGNCA برگزار شد.

حدود سی نفراز متخصصان تمدن  ایران و هند و بخصوص دوره ساسانی تا سلجوقی  از کشورهای مختلف در این سمینار شرکت داشتند دو نفر از ایران مقاله فرستاده بودند امابرای ارایه به سمینار نرسیده بودند در نتیجه خانم  دکتر منصوره حیدر برگزار کننده و مدیر سمینار از اینجانب خواست که به نمایندگی از بخش ایران در این سمینار سخنرانی داشته باشم با وجود فرصت کم  از فرصت استفاده کردم و کتاب تازه منتشر شده ” نقش پارسی بر سنگ نوشته های فاخر هند را  با تاکید بر موضوع نفوذ  هنر و معماری ساسانی بر هند معرفی کردم و با تصویرهایی که بصورت پاورپوینت ارایه شدموضوع بیشتر جذاب شد.  ابتدا نوروز و جشن هولی را به حضار که تقریبا همگی از حوزه  تمدن و جغرافیای نوروز بودند را تبریک گفتم و ریشه و اساس نوروز و هولی را که همانا آغاز فصل جدید هست مورد اشاره قرار دادم و از هند خواستم که هولی را همانند ایرانی ها بر مبنای یکسان شدن شب و روز  قرار دهند تا ارتباط نوروز و هولی  بیشتر شود.  بعضی مطالبی که ارایه کردم برای خارجی ها کاملا تازه بود بخصوص بخش یافته های قلعه ساسانی زیبد و همچنین فنجان و ساعت آبی و قناتها و آب انبارهای و بادگیر های ساسانی مورد استقبال  قرار گرفت.  

در سخنرانی افتتاحیه امبسدور قراخان گفت آغوش هند بروی مردمان مختلف باز بوده است بعضی آمده اند و غارت کردند  و بهترین اشیاء گرانبها را با خود بردند و رفتند/ نادر/  وی با نگاه به اینجانب و با لحن شوخی گفت البته ما قصد نداریم که آنها را از شما باز پس بگیریم . بنده هم در جواب گفتم شما بهتر است پادشاه خودتان محمدشاه را سرزنش کنید که ۸۰۰ تروریست اشرف افغان را پناه داد و حاضر نشد آنها را  از  دهلی اخراج کند و یا مجازات نمایدو حتی سفیر نادر را هم کشت . لذا نادر خود مجبور شد التیماتوم دهد و آنها را مجازات نماید البته کشتار به هر شکلی باشد مذموم است.

در این سمینار استادانی که از دانشگاههای ازبکستان و ترکیه بودند تلاش زیادی کردند که دوره های سلجوقی ، گورکانی/ موگالی و حتی دوره صفویه را تمدن ترکی معرفی کنند.

سخنران ازبکی گفت تیمور و بابر از ازبکستان بودند و ارتباطی به تمدن پارسی ندارند. مضحک تر این  که گفت ایران یک نام جدید است و دو سه قرن سابقه دارد. طبیعی بود که بنده با مستندات محکم سخنان وی را رد کنم و اعلام کردم به عنوان کسی که تمدن عرب و شمال آفریقا و تمدن ایران و هند و آسیای میانه را بخوبی می شناسم  مستند به کتب  فارسی – عربی و تورکی باید اعلام کنم نام ایران در تمام دوره تاریخی همواره وجود داشته و در تنها در شاهنامه بیشتر از  ۷۰۰ بار نام ایران تکرار شده است. خود امپراتوران سلجوقی و مغولی مجددا نام ایران را احیا کردند و خود را جم جاه و پادشاه ایران و توران نامیدند. عربها و تورکها در نوشته های خود همواره برای ایران نام مملکت فارس، مملکت عجم ، کشورایران ،  و اروپاییان همواره معادل نام پرشیا را برای جغرافیای ایرانی بکار برده اند. اما در تاریخ و ادبیات فارسی همواره نام ایران رایج بوده است. در حالیکه برای بخش های وسیعی از آسیای میانه نام خراسان بزرگ ، توران و آریانا بکار می رفته و نام کشورهای تازه استقلال یافته برای جهان ناشناخته بوده است.

به ایشان یاد آور شدم که ارتباط آن دوران  با فارسی چنین است که بیشتر از یک میلیون نسخه خطی فارسی و ۱۵ هزار سنگ نوشته  فاخر فارسی و قرانی در هند وجود دارد در حالیکه به زبان ترکی این گونه مستندات در هند بسیار نادر است اما در هر حال منظور از پرشیا  قوم و نژاد و زبان نیست منظور منطقه جغرافیایی گسترده ای است که قلمرو وسیعی در دوره های مختلف تاریخی بوده است حتی در دوره سلجوقی و مغولی باز هم ایران مرکزیت و محوریت جغرافیایی و فرهنگی دارد بنا بر این  طبیعی است که نام ایران یا پرشیا در این دوره ها در محور باشد. خوشبختانه سه استاد تاجیکی  و قزاقی سخنرانی خود را با فارسی ارایه کردند که خود نشانه دیگری از نفوذ زبان فارسی بود.

File:Purana qala.jpg

اهم مطالب دیگررا خبرگزاری ایرنا مورد اشاره قرار داده است  :

دهلی نو – ایرنا – سمینار بین المللی دوره تاریخی ساسانی تا سلجوقی و تاثیر متقابل آن بر تمدن شبه قاره هند با حضور ایران درمرکز ملی ایندرا گاندی هند برگزار شد .

کد خبر: ۸۱۱۰۲۲۰۰ | تاریخ خبر: ۰۹/۰۱/۱۳۹۳ – ۱۳:۰
  به گزارش ایرنا، دراین سمینار سه روزه که روز شنبه خاتمه می یابد  استادان، پژوهشگران و متخصصان از کشورهای ایران، تاجیکستان، افغانستان ، قزاقستان، ترکیه، مجارستان، فرانسه، هند و روسیه مطالب و یافته های خود را ارایه کردند.
دراین سمینار همچنین موضوعات مختلف این دوره تاریخی ازجمله تاثیرمعماری ساسانیان درمعماری اسلامی،برتری ها و ابتکارهای فنآوری در ساخت قنات، تونل های زیرزمینی و مدیریت آب، سیستم های خنک کننده و گرم کننده و تاثیرمعماری سلجوقی درمعماری هند مورد بررسی قرار گرفت.همچنین درحوزه های مختلف دانش بین هند و اورآسیا موضوعاتی مانند نقاشی های دیواری، نقاشی بناهای فاخر ،نقاشی های خطی، پزشکی و طب قدیم مطرح و در مورد آن بحث شد.ˈگولام یوسیدن خواجهˈ رییس اداره بررسی های باستان شناسی هند طی سخنانی در جلسه افتتاحیه گفت: در همه جای هند آثار نفوذ فرهنگ ایرانی از دوره ساسانی تا دوره اسلامی مشاهده می شود.وی افزود:بیش از ۱۵هزار سنگ نوشته پارسی و قرآنی در هند وجود دارند که بسیاری از آنها ثبت میراث فرهنگی و برخی ثبت میراث جهانی در یونسکو شده اند. وی تاکید کرد: بسیاری از بناهای فاخر قرون میانه در هند تحت تاثیر فرهنگ ایرانی – اسلامی بوده است.
دکتر ˈمحمد عجم ˈ سخنران ایرانی این سمینار به بررسی تاثیر معماری ساسانی بر معماری سلجوقی و معماری گورکانی هند پرداخت و با ارایه بیش از ۵۰ تصویر تشابه بناهای این دوران را مورد مقایسه قرار داد.این پژوهشگر ایرانی فن آبیاری و قنات و همچنین کاربرد ساعت آبی را در تقسیم دقیق زمان ازجمله سهم آب و تعیین دقیق روزهای مهم سال ایرانی مانند نوروز و طولانی ترین روز و شب مورد اشاره قرار داد و آن را از ابداعات دوره هخامنشی و ساسانی دانست که به سایر مناطق راه یافته است.
وی شماری از ویژگی های معماری دوره ساسانی از جمله چهار طاقی ها، ایوان ها، گنبدها و گچ بری همراه با استفاده از مصالح سنگ و آجر و گچ را برشمرد و شیوه تکامل این معماری را از کاخ اردشیر ساسانی تا گنبد سلطانیه و تا تاج محل توضیح داد. دکتر عجم گفت از بیشتر بناهای دوره سلجوقی و گورگانی هند بازدید نموده و بخصوص سنگ نوشته های پارسی آنها را مورد بررسی قرار داده است .وی همچنین تصاویری از خط نوشته های پهلوی ساسانی و نوشته های غارهای آجنتا و کنهری در هند ارایه نمود.
این کارشناس فرهنگی کشورمان گفت بعضی سنگ نوشته های پارسی هند ازبعد هنری و خوشنویسی بی نظیر هستند و درخود ایران نیز چنین سنگ نوشته های فاخری درآن دوره تاریخی وجود ندارد. از جمله این سنگ نوشته ها می توان به خطوط برجسته اشعار پارسی در دیوارها و ستون ها و ایوان های مرمری مجموعه بناهای آرامگاه اکبر شاه اشاره نمود.دکتر عجم در پایان تاکید کرد: فرهنگ ، تاریخ و ادبیات کشورهای منطقه به هم پیوند خورده و کشورهای حوزه نوروز می توانند دوباره یک عصر طلایی هنری و ادبی و علمی را ایجاد کنند .در ادامه این سمینار پرفسور ˈعسکر علی رجب اوف ˈ از تاجیکستان به بررسی موسیقی دوره ساسانی پرداخت و گفت: هنوز سبک و مقام موسیقی این دوران رایج است.دکتر ˈیوسف نور علی افˈ استاد دیگر تاجیک از دانشگاه دوشنبه به تاثیر طب دوره ساسانی و سامانی بخصوص ابوعلی سینا و رازی بر جغرافیای پزشکی حوزه تمدنی ایران اشاره کرد و اظهارداشت: ما از هند سپاسگزاریم که در جهت طب ابوعلی سینا یا طب سنتی تجربیات آن دوره را حفظ کرده است .وی پیشنهاد داد که نام این طب را از طب یونانی به طب ایرانی و یا طب اوسینایی تبدیل کنند. این استاد تاجیک گفت، ابوعلی سینا و رازی بیشتر از دو هزار گیاه دارویی را معرفی کرده اند و خواص آنها را می دانسته اند در حالی که طب تجربی و گیاهی یونانی هرگز چنین درجه ای از پیشرفت نداشته است.دکتر ˈاسلام جمنیˈ دیگر سخنران این سمینار از دانشگاه آلماتی به بررسی های ادبیات و فرهنگ خان نشینی قزاقستان پرداخت و گفت: در ادبیات ۵۰۰ ساله قزاق ها هیچگونه تعریف و تمجیدی در مورد شاهان و فرمانروایان وجود ندارد. آنان در ادبیات و اشعار و موسیقی بسیاز زیبای خود فقط خداوند ، رسول و اولیا را ستایش می کرده اند.وی تصریح کرد: فرهنگ قزاقی فرهنگ چادر نشینی بوده و علاقه عجیب آنها به موسیقی موجب شگفتی روس ها و سایر مللی شده که در مورد فلکلور قزاقی مطالعه کرده اند.وی در ادامه افزود: قزاقستان نهمین کشور پهناور دنیا است اما درتمام این کشور زبان قزاقی با یک لهجه سخن گفته می شود که در دنیا چنین تک زبانی وجود ندارد.نکته جالب این سمینار این بود که این سه ایران شناس به زبان فارسی سخن گفتند و اکثر استادان حاضر و ایران شناسان نیز فارسی بلد بودند.
ˈ
نسیم احمدشاه ˈ از دانشگاه کشمیر ابعاد مختلف حضور ایرانیان در کشمیر را بررسی کرد و گفت: گزافه نیست وقتی گفته می شود کشمیر ایران صغیر است زیرا نفوذ زبان و ادبیات و فرهنگ اسلامی و صوفی در کشمیر بسیار گسترده است.
.

 تصاویری از سمینار

 

 
St.Thomas Mount crossThis is a controversial subject among Syriac Christians of Malankara. Majority of church historians put forward the Persian cross as the prime evidence for the existence of Persian Christianity in Malankara . These so called crosses have termed Persian crosses because of Pahlavi writing on them. Many scholars have tried to decipher the writing on these crosses and produced diametrically opposite results. This is the problem with Pahlavi script which is mainly Logogrammatic.Kottayam Cross -1,Kerala.,India.

7th Century Persian Cross at the Kottayam St.Mary’s Church (Valiyapally)

 

 

 

 

 

 

 

We find two types of crosses named as Persian Crosses at various locations .These locations are
1)     St.Thomas Mount, Chennai, Tamilnadu:-The Cross is at Our Lady of Expectations Church under the Latin Catholic diocese of Chingelpet ( Madras-Mylapore).
2)     Kadamattom ,Kerala:- This cross is at St. George Orthodox Syriac Church, Kadamattom, Kerala.This Cross was found at the southern wall of the Madbaha.
3)     Kottayam,Kerala:- There are two Crosses at St. Mary’s Syriac Orthodox Church, Kottayam,Kerala. One cross is considered of late origin (10th century) and the other dated between 6-8th century.
4)     Kothanellur, Kerala:- This cross is at St. Gervasis and Prothasis Roman Catholic (Syro-Malabar) church, Kothanellur,Kerala.The Cross said to have been discovered during renovation at 1895.
5)     Muttuchira,Kerala:-This Cross is at Holy Ghost Roman Catholic church(Syro-Malabar) at Muttuchira, Kerala.This is also said to have been discovered during renovation of the church.
6)     Alangadu, Kerala:-This cross is at St.Mary’s Roman Catholic (Syro-Malabar) Church ,Alangadu,Kerala.This is a very recent discovery.

Besides these locations church historians state that similar crosses have been found at Goa, India; Anuradhapura, Sri Lanka and Taxila, Pakistan.

Goa Cross,India

فرهنگ ایران و تأثیر آن در شبه‌قارّه هند

هرچه اقتدار یک فرهنگ بیشتر باشد تأثیر آن در سایر کشورها و آفاق و اقطار بیشتر خواهد بود. فرهنگ‌ها به چشمه‌های جوشانی می‌مانند که در یک جا محدود نمی‌مانند و بسته به قوت و قدرتشان تا سرزمین‌های دور گسترش پیدا می‌کنند. فرهنگ ایران نیز چنین قدرت و قابلیتی داشته است. یکی از سرزمین‌ها و قلمروهایی که از دیرباز میدان حضور فرهنگ ایران بوده شبه قاره هند است. ما، در بحثی فشرده، می‌خواهیم فرهنگ ایران را در آینه بزرگ شبه قاره هند تماشا کنیم. می‌خواهیم خودمان را در آینه دیگران ببینیم. کاری که می‌کنیم شبیه کار کسی است که در چشم طرف مقابلش چشم می‌دوزد و با نگاه در مردمک چشم او تصویر خویش را می‌بیند. ما می‌خواهیم فرهنگ ایران را در هند ببینیم. می‌خواهیم، از راه «دیگری‌شناسی»، «خود‌شناسی» کنیم.

فیخته (۱۷۶۲-۱۸۱۴م)، فیلسوف معروف آلمانی، در فلسفه خود نظریه‌ای دارد که با دو تعبیر «من» و «جز من» بیان می‌شود. او می‌گوید: ما برای شناخت خود باید به خود تعیّن بخشیم. تعیّن بخشیدن به خود به‌معنای محدود کردن خود است. محدود کردن خود به‌معنای تعیّن بخشیدن به غیر خود است. بنابراین، شناخت و معرفت احتیاج به دو پایه دارد: «من» و «جز من». «من» هنگامی می‌تواند خود را بشناسد که با «جز من» روبه‌رو شود. در فلسفه فیخته، «من» و «جز من» دو روی یک سکّه‌اند و لازم و ملزوم یکدیگرند. «من»، تا وقتی که به خود پی نبرده باشد و خود را برننهاده باشد، وجود ندارد و زمانی «هست» می‌شود که به خود پی برده باشد؛ پی بردن به خود به‌معنای این است که «جز من» را برابر خود نهاده باشد. این «برنهاد» و «برابرنهادِ» من و جز من اساس فلسفه فیخته است و همان مفهومی است که در فلسفه هگل هم دیده می‌شود. ما نیز در اینجا می‌خواهیم خود را از طریق شناخته دیگری بشناسیم و این «دیگری» در بحث امروز ما فرهنگ و تمدن شبه قاره است.

در همین آغاز سخن، چند ملاحظه را باید ذکر کرد:

۱. مراد ما، از شبه قاره، هند و پاکستان و بنگلادش امروز است. وقتی می‌گوییم «شبه قاره» و حتی وقتی می‌گوییم «هند» مرادمان مجموع این سه سرزمین است و، اگرچه امروز هند منحصراً به بخش اعظمِ آن قلمرو اطلاق می‌شود، ما اصطلاح تاریخی را مراد می‌کنیم.

۲. اگرچه بحث ما اختصاص به تأثیر فرهنگ ایران در شبه قاره دارد، نباید فراموش کنیم که فرهنگ شبه قاره هم در فرهنگ ایران تأثیر کرده و این تأثیر دوسویه و متقابل بوده است. تأثیری که فرهنگ شبه قاره در ایران نهاده احتیاج به بحثی مستقل دارد و در اینجا فقط برای آنکه اشاره‌ای کرده باشیم از کتاب کلیله و دمنه و بازی شطرنج و کتاب سند هند (در ریاضیات و نجوم) و کتاب التحقیق ما للهند ابوریحان بیرونی (در مردم‌شناسی هند) نام می‌بریم و اشاره‌ای می‌کنیم به اینکه بیرونی، در حدود هزار سال پیش، چهل سال از عمر خود را به پژوهش در فرهنگ و تمدن هند اختصاص داد و در فهرستی که از آثار خود به دست داده می‌بینیم که، از میان صد کتابی که او نوشته است، ۲۷ عنوان به هند مربوط می‌شود. نیز اشاره می‌کنیم به کتاب جوگ بسشت که آن را میرفندرسکی (۹۷۰-۱۰۵۰ق) از سانسکریت به فارسی ترجمه کرد.

ارقام هندی نیز، که همان ارقام عربی (۱ و ۲ و ۳ و…) است و ما همه می‌شناسیم، از طریق ایران و کشورهای اسلامی به اروپا رفته است. لغات فراوان سانسکریت در زبان فارسی را هم در بررسی این رابطه دوسویه نباید از یاد برد. نمونه‌های دیگر نیز بسیار است که هر یک نشانه و دلیلی است بر تأثیر فرهنگ و تمدن شبه قاره در فرهنگ و تمدن ما.

۳. در طول تاریخ ایران، خصوصاً در دوران اسلامی، هند میدان وسیع سیاحت و تجارت و دانش‌اندوزی و ارائه فضل و علم و هنر برای ایرانیان بوده است. اگر بخواهیم جایگاه هند را برای دانشمندان و اهل فکر و ادب در ایران گذشته تصوّر و تصویر کنیم، از یک جهت، می‌توانیم هند را به دنیای غرب برای امروز کشورهایی نظیر ایران تشبیه کنیم؛ یعنی همچنان‌که امروزه علما و خواص برای علم‌آموزی یا مقاصد دیگر به فکر سفر به کشورهای غربی‌ می‌افتند، در گذشته، به فکر سفر به هند می‌افتادند.۲رفتن به هند چندان شوق‌انگیز بوده که شاعری مانند فیّاض لاهیجی می‌گوید:

حبّذا هند کعبه حاجات
هرکه شد مستطیع فضل و هنر

خاصه یاران عافیت‌جو را
رفتن هند واجب است او را

 

این نمونه‌ای است از توجه و گرایشی که در میان ایرانیان فرهیخته به هند وجود داشته است. در این «تشبیه هند به غرب» باید توجه داشت که یک تفاوت بسیار مهم و اساسی میانِ مهاجرت یا سفر کردنِ دانشمندان و علما و هنرمندان و روشنفکران گذشته ما به هند و رفتن دانشجویان و استادان ما به دنیای غرب وجود داشته و آن این است که در آن زمان که ایرانیان به هند می‌رفتند، دو تمدن «ایرانی» و «هندی» هم‌سنگ و هم‌تراز و همتای یکدیگر بودند و یکی بر دیگری تفوّق و حتی ادّعای غلبه نداشت. اوج این رفت‌و‌آمدها، که در دوران صفویه ایران و گورکانیان هند است، دورانی است که آن دو قدرتْ دو قدرت متوازن‌اند و هیچ‌یک از بالا به دیگری نگاه نمی‌کند. دو فرهنگ از نظر معنوی همگون‌اند و ارزش‌های یکی نزد دیگری خوار انگاشته نمی‌شود. مناسبات دو دربار و دو کشور و دو ملت به نحوی بوده که پادشاهی مانند همایون وقتی‌که در هند دستش از سلطنت کوتاه می‌شود به دربار شاه طهماسب صفوی پناه می‌آورد و شاه طهماسب نیز دوازده‌هزار سپاهی قزلباش را با او همراه می‌کند و او را به هند برمی‌گرداند و کمک می‌کند که او دوباره به سلطنت برسد. حتی همایون در مدتی که در ایران بوده خود به تعلیم خوشنویسی و زبان فارسی و شعر در دربار صفوی اشتغال داشته و با خود جمع کثیری از هنرمندان را به هند ‌برده و شاه طهماسب هم از او درخواست‌هایی کرده که همه آنها به گسترش فرهنگ ایران در هند منتهی می‌شده است.

پیشینه روابط ایران و هند

در حدود سال ۱۵۰۰قبل از میلاد مسیح، یعنی ۳۵۰۰سال پیش، اقوامی که در آسیای مرکزی در منطقه خزر و قفقاز بودند و به آریایی موسوم بودند، از شمال به جنوب سرازیر شدند. بخشی از این اقوام در ایران ماندند و «ایرانی» نام گرفتند و بخشی از آنها جنوبی‌تر شدند و به سند رفتند و «آریایی‌های هند» شدند. بنابراین می‌توان گفت که ریشه‌های عمیق هند و ایران در اعماق تاریخ یکی است و، به تعبیری، ما با بسیاری از مردم شبه قاره از نظر تاریخی و نژادی پسرعموییم.

در طول تاریخ طولانی مناسبات ایران و هند، مهاجرت‌های گوناگونی صورت گرفته و عده زیادی از ایرانیان به مناسبت‌های مختلف به هند مهاجرت کرده‌اند. یکی از این مهاجرت‌ها مهاجرت جمعی از زرتشیان بعد از آمدن اسلام به ایران است. زرتشتیان سه دسته شدند: عده زیادی مسلمان شدند، عده‌ای مسلمان نشدند و در ایران ماندند و جزیه پرداخت کردند، و عده‌ای هم ترجیح دادند که از ایران مهاجرت کنند و به کشورهایی مانند هند و چین بروند. جمع قابل توجهی از زرتشتیان ایران، در حدود قرن ۸میلادی، از ایران به هند مهاجرت کردند و به شهری از ایالات گجرات هند به نام «سنجان» وارد شدند و از آنجا به شهرهای دیگر در همان ایالت و به دیگر نقاط هند رفتند.۳از آن دوره، پنج کتیبه به زبان پهلوی در هند باقی مانده که خطوط پهلوی دوتای آنها هنوز هم قابل خواندن است. این زرتشتیانِ مهاجر به هند را «پارسیان» می‌نامند که برای خود تاریخی طولانی دارند. امروزه پارسیان در هند اقلیتی مؤثرند و در شهرهای بزرگی مانند بمبئی آثار حضور علمی و اقتصادی آنها معروف و مشهود است.

در دوره اسلامی نیز کوچ‌ها و مهاجرت‌های متعددی از ایران به هند صورت گرفته است. دسته‌ای از این مهاجرت‌ها به‌سبب جنگ‌ها و فتوحات بوده و دسته‌ای هم ناشی از اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی. در فتح هند توسط محمد ابن قاسم در صدر اسلام، وقتی که وی سند را فتح کرد و دروازه هند را به روی مسلمانان گشود، مسلمان‌هایی از همه مناطق اسلامی از جمله ایران به‌صورت یک مهاجرت دسته‌جمعی وارد هند شدند. این مهاجرت به ضرورت و اقتضای فتح هند بود زیرا پس از هر فتحی عده‌ای برای اداره فتوحات به سرزمین فتح‌شده مهاجرت می‌کنند. مهاجرت دوم در اواخر قرن چهارم صورت گرفت. وقتی‌که سبکتکین، پدر سلطان محمود، و خود سلطان محمود غزنوی از خراسان به سمت هند حرکت کردند و در جنگ‌های طولانی بخش‌های وسیعی از هند را به تصرف درآوردند، توانستند بعد از چند دهه حکومتی مانند حکومت غوریان در هند تأسیس کنند. با فتح بخش‌هایی از هند توسط محمود غزنوی خیل عظیمی از ایرانیان به هند رفتند. سفر ابوریحان بیرونی نتیجه همین فتوحات سلطان محمود در هند است. از اتفاقات دیگری که سبب شد تا عده زیادی از ایرانیان به هند مهاجرت دسته‌جمعی کنند حمله مغول و حمله تیمور به ایران بود. بر اثر حمله تیمور، به‌طور مثال، هفتصد نفر از سادات همدان در یک مرحله و ده سال بعد از آن سیصد نفر دیگر از همانان به زعامت و ریاست میرسیدعلی همدانی از همدان به کشمیر رفتند. میرسیدعلی «امیرالامراء» و در واقع همه‌کاره کشمیر بود و او را در کشمیر «امیرکبیر» لقب داده بودند. او را به «علی ثانی» نیز ملقب کرده‌اند. علامه اقبال لاهوری درباره میرسیدعلی گفته است:

آفرید آن مرد ایران صغیر
خطه را آن شاه دریا‌آستین

با هنرهای غریب و دلپذیر
داد علم و صنعت و تهذیب ودین

 

این یکی از نتایج مهاجرت‌هایی است که در دوره تیمور صورت گرفته است. در دوران صفویه ما شاهد مهاجرت‌هایی هستیم که ناشی از اوضاع اجتماعی و سیاسی ایران است. دوران صفویه دوران ثبات و امنیت و رشد علم و دین فرهنگ و تمدن در ایران بوده است. با این همه، برخی نیز آن اوضاع و احوال حاکم بر دوران صفوی را نمی‌پسندیدند. اینان اغلب مهاجرت‌های دسته‌جمعی به هند کرده‌اند. گاهی این مهاجرت‌ها ناشی از نارضایتی آنان از زندگی در ایران بوده و گاهی به امید دست یافتن به زندگی بهتر در هند. به هر حال، سبب این کوچ‌ها نوعی رانده شدن از سویی و خوانده شدن از سوی دیگر بوده است. در سلسله‌های پادشاهان مسلمان هند، امیران و پادشاهان فارسی‌زبان و فارسی‌دان با رونقی که دربارهای آنان داشته به شاعران احترام فراوان می‌گذاشتند. در دربار جلال‌الدین اکبر، شاه بزرگ سلسله گورکانی، فقط ۱۵۰شاعر فارسی‌گو حاضر بوده‌اند که این همه حاکی از توجهی است که به شاعران و نویسندگان و هنرمندان می‌شده است. البته جماعات مهاجر، جز طبقه شاعران، از گروه‌های دیگر، خصوصاً صوفیه و عرفا، نیز بوده‌اند. در احوال حافظ می‌خوانیم که شاه محمود دکنی از حافظ دعوت کرد تا به هند سفر کند و حافظ نیز تا جزیره هرمز رفت اما از سفر منصرف شد و به شیراز باز گشت.

آثار حضور ایرانیان را در هند به صورت‌های مختلف می‌توان دید. سلاطین مسلمان و حتی ایرانی‌الاصلْ سلسله‌های بزرگ حکومتی در نقاط مختلف هند یا حکومت‌های سراسری در هند تشکیل دادند. مورخان ۳۲سلسله حکومتی مسلمان را در هند برشمرده‌اند که بسیاری از آنان ایرانی بوده‌اند. بازرگانان و مردان حکومتی و سپاهیان و نظامیان و سپه‌سالاران و صدراعظم‌ها و امیران و والیان و سیاست‌مداران زیادی نیز از ایران به هند کوچیده‌اند و در آنجا زندگی کرده‌اند و نام بسیاری از آنان در تاریخ‌ها ثبت شده است. پزشکان و فقیهان و قاضیان و دانشمندان و نویسندگان و هنرمندان نیز در طول یک تاریخ طولانی از ایران به هند رفته‌اند. حضور ایرانیان و مخصوصاً مردمان شرق ایران در هند چندان بوده که ابن بطوطه در سفرنامه خود وقتی‌که از هند یاد می‌کند می‌گوید: همه خارجیان را در هندوستان «خراسانی» می‌نامند،۴از اینجا معلوم می‌شود که حضور خراسانیان در هندوستان چندان زیاد بوده که «خراسانی» به‌معنای «غیر هندی» بوده است. باید توجه داشت که مهاجرت ایرانیان به هند مهاجرتی سازنده بوده، نه ویرانگر. ایرانیان، برخلاف انگلیسی‌ها که در دوران استعمار به هند قدم نهادند، برای استعمار هندیان به هند نرفتند. ایرانیان برای غارت هند و نابود کردن فرهنگ هند به هند نرفتند. آنان به هند رفتند و در همه شئون دینی و معنوی و علمی و فلسفی و فرهنگی و هنری و تمدنی به تمدن هند غنا بخشیدند. درباره ایرانیانی که به هند مهاجرت کرده‌اند کتاب‌ها و مقالات متعددی نوشته شده است.۵

 

جلوه‌های فرهنگ ایران در هند

شعر و ادب. یکی از میدان‌های وسیع و شاید وسیع‌ترین میدان حضور ایرانیان در هند عرصه زبان و ادبیات فارسی، به‌ویژه شعرِ فارسی، است. منزلت زبان فارسی در شبه قاره قدیم چیزی است قابل مقایسه با منزلتی که زبان انگلیسی در شبه قاره امروز دارد. همانطور که امروز زبان انگلیسی در شبه قاره زبان رسمی حکومتی و زبان مدرسه‌ها و دادگاه‌هاست و قراردادها را علاوه بر زبان ملی به زبان انگلیسی می‌نویسند و همه اهل علم و فرهنگ و فضل و دانشگاهیان و دانشجویان به خواندن زبان انگلیسی روی می‌آورند، روزگاری نیز زبان فارسی در هند چنین جایگاهی داشته است. در واقع، زبان انگلیسی جانشین زبان فارسی در هند شده است. در دوره گورکانیان، که اوج حضور و نفوذ فرهنگ ایران در هند بوده است، زبان فارسی زبان خاندان‌های تربیت‌یافته بوده و دانستن آن نشانه فرهیختگی و تجدّد محسوب می‌شده است. درباریان با یکدیگر به زبان فارسی صحبت می‌کردند و سلاطینی، مانند بابر، خود به زبان فارسی شعر می‌گفتند. شمار شاعرانی که از ایران به هند رفته‌اند، بدون اغراق، چندین هزار نفر بوده است. از هر شهری از ایران شاعرانی داشته‌ایم که به هند رفته بوده‌ و در آنجا شهرت پیدا کرده بودند و در آنجا محترم بودند. کسانی چون عرفی شیرازی، صائب تبریزی یا اصفهانی، کلیم کاشانی یا همدانی، طالب آملی، نظیری نیشابوری، قدسی مشهدی، غزالی مشهدی، سلیم تهرانی، شاپور تهرانی، صیدی تهرانی، حزین لاهیجی، دیگران. تقریباً از هر شهر مهم و آباد ایران ده‌ها شاعر به هند رفته‌اند. این شاعران در آن سرزمین سبکی در شعر به‌وجود آورده‌اند که به «سبک هندی» معروف است و هنوز هم هواخواهانی دارد و آثارش حتی در شعر امروز ایران هم محسوس است. غیر از شاعران ایرانی که به هند سفر کرده‌اند در خود هند شاعران هندی‌الاصل فارسی‌گوی درجه اول و بزرگی به‌ظهور رسیده‌اند که از میان آنان باید به امیرخسرو دهلوی، فیضی دکنی، غنی کشمیری، غالب دهلوی، بیدل دهلوی، و اقبال لاهوری اشاره کنیم که هریک از اینان برای خود عظمتی دارند. از بیدل دهلوی یکصدهزار بیت شعر به‌جا مانده است. ما می‌دانیم که کتاب‌های مفصّلی چون شاهنامه فردوسی و مثنوی مولوی هر یک حدوداً شامل ۲۵تا ۳۰هزار بیت است، اما از بیدل چهار برابر آنان شعر به‌جا مانده است. شاعر دیگر اقبال لاهوری است. در اینجا مناسب است غزلی از بیدل و غزلی از اقبال را شاهد بیاوریم تا گواه این مدعا باشند که زبان و ادب فارسی در هند به پایه و منزلتی والا و بالا رسیده بوده است. ذکر این نکته هم بر شگفتی ما خواهد افزود که زبان مادری این دو شاعر فارسی نبوده است.

بیدل می‌گوید:

چنین کشته حسرت کیستم من؟
نه شادم، نه محزون، نه خاکم، نه گردون
نه خاک‌آستانم، نه چرخ‌آشیانم
اگر فانی‌ام، چیست این شور هستی؟
بناز ای تخیل! ببال ای توهّم!
هوایی در آتش فکنده‌ست نعلم
نوایی ندارم، نفس می‌شمارم
بخندید ای قدردانان فرصت!
در این غمکده کس ممیراد، یا رب!
جهان، گو به سامان هستی بنازد
به این یک نفس عمر موهوم بیدل!

که چون آتش از سوختن زیستم من
نه لفظم، ‌نه مضمون، چه معنیستم من؟
پَری می‌فشانم، کجاییستم من؟
وگر باقی‌ام، از چه فانیستم من؟
که هستی گمان دارم و نیستم من
اگر خاک گردم، نمی‌ایستم من
اگر ساز عبرت نی‌ام، چیستم من؟
که یک خنده بر خویش نگریستم من
به مرگی که بی دوستان زیستم من
کمالم همین بس که من نیستم من
فنا تهمت شخص باقیستم من

 

این یکی از ساده‌ترین غزل‌های بیدل است.

غزل دیگر غزلی است که در آرامگاه اقبال به زبان فارسی روی سنگ مرمر درخشان در لاهور حک شده است. اقبال می‌گوید:

دم مرا صفت باد فرودین کردند
نمود لاله صحرانشین ز خونابم
بلندبال چنانم که بر سپهر برین
فروغ آدم خاکی ز تازه‌کاری‌هاست
چراغ خویش برافروختم که دست کلیم
در آ به‌سجده و یاری ز خسروان مطلب

گیاه را ز سرشکم چو یاسمین کردند
چنان‌که باده لعلی به ساتگین کردند
هزار بار مرا نوریان کمین کردند
مه و ستاره کنند آنچه پیش از این کردند
 در این زمانه نهان زیر آستین کردند
که روز فقر نیاکان ما چنین کردند

 

ا

اینها فقط دو نمونه از هزاران هزار شعر فارسی در هند است که نتیجه تأثیر فرهنگ ایران از طریق زبان فارسی در آن سرزمین است. از نتایجِ دیگرِ حضور زبان فارسی در هند کل‌گیری زبانی به نام «اردو» ‌ست که می‌توان گفت در دامان زبان فارسی زاده شده است. زبان اردو نتیجه اشتراک زبان فارسی و زبان‌های محلی هند است و به قول دکتر تاراچند اردو میراث مشترک هندوان و مسلمانان است.

دین و مذهب. بخش دیگر از تأثیر فرهنگ ایران در هند به گسترش دین اسلام و تشیع مربوط می‌شود. بسیاری از دانشمندان بزرگ و علمای دین، چه پیش از صفویه و چه پس از آن، از ایران به هند رفته‌اند و در آنجا برای گسترش اسلام تلاش کرده‌اند و بسیاری از مردم هند به همّت آنان اسلام آورده‌اند. این دانشمندان کتاب می‌نوشتند و تألیف و ترجمه می‌کردند و درس می‌دادند و مسجد می‌ساختند و معنویت و توحید را در هند گسترش می‌دادند.

عرفان و تصوّف. جلوه دیگری از حضور معنوی ایرانیان در هند به عرفان و تصوف مربوط می‌شود. اصولاً میان روح هندی و تعالیم هندوان از یک‌سو و معارف عرفانی و صوفیانه از سوی دیگر نوعی سنخیت و سازگاری وجود دارد. هندیان معانی بلند اشعار شاعران عارف ما را خیلی خوب درک می‌کردند. گویی این دو ملت، از نظر معنوی و عرفانی، افق واحدی پیش چشم داشته‌اند؛ یکی در هند به زبان سانسکریت یا هندو و دیگری در ایران به زبان فارسی یا عربی. گفته‌اند در قرن ۱۴میلادی نزدیک به دوهزار خانقاه فقط در دهلی و اطراف دهلی وجود داشته است.۶می‌توان ادعا کرد که اسلام در شرق آسیا با زبان فارسی گسترش یافته است؛ یعنی همانطورکه اسلام با زبان عربی وارد ایران شد با زبان فارسی نیز وارد شبه قاره شد و گسترش شرقی اسلام بیش از آنکه با زبان عربی بوده باشد از طریق زبان فارسی بوده است. ذائقه و فکر هندی اسلام را در زبان و بیان فارسی و به‌ویژه در شعر و نثر صوفیانه و عرفانی فارسی می‌پسندید.

علم. بخش دیگری که به جلوه حضور ایران در هند مربوط می‌شود دادوستدهای علمی است که بین ایران و هند برقرار بوده است. در گذشته، هم ایرانیان از دانش هندی استفاده می کردند و منابع هندی را به عربی و فارسی ترجمه می‌کردند و هم دانشمندان ایرانی به هند می‌رفتند. پزشکان ایرانی به هند سفر می‌کردند و در دربارهای هند از مهارت و دانش آنان استفاده می‌شد. از بزرگانی مانند حکیم ابوالفتح گیلانی، حکیم لطف‌الله گیلانی، حکیم عین‌الملک شیرازی، حکیم مسیح‌الملک شیرازی، حکیم علی گیلانی، و دیگران در کتاب‌های تاریخ هند نام برده‌اند.

معماری. جنبه دیگر معماری هندی است که به وضوح از معماری ایرانی تأثیر پذیرفته است. تأثیر معماری ایران را در مهماری هند حتی از آثار به‌جامانده از دوران قبل از اسلام می‌توان دید. گفته‌اند که ستون‌ها و سنگ‌نوشته‌های دوران آشوکا، از شاهان باستانی هند، تقلید آشکاری از نمونه‌های معماری زمان هخامنشیان در دوران اسلامی است. بسیاری از مسجدها و کاخ‌ها و قلعه‌ها و آرامگاه‌ها به سبک ایرانی ولی با چاشنی معماری هندی ساخته شده‌اند. بهترین نمونه برای کشف شباهت معماری ایرانی و هندی و تصدیق تأثیر معماری ایران در هند بنای «تاج‌محل» است، تاج‌محل نماد فرهنگ و تمدن هند است. در هر جای جهان که بخواهند هند را معرفی کنند کافی است که نام تاج‌محل برده شود و تصویر این بنا نشان داده شود. همه گردشگرانی که به هند سفر می‌کنند حتماً به آگرا می‌روند و بر خود واجب می‌دانند که تاج‌محل را از نزدیک ببینند. این بنای زیبا و تحسین‌برانگیز مانند مرواریدی در مهتاب می‌درخشد. حوض‌ها و گنبد و ساختمان و ستون‌ها، همه، شبیه معماری صفویه و معماری ایرانی است. درباره کلیات و جزئیات این بنای بزرگ و باشکوه کتاب‌ها و مقالات فراوان و مفصلی نوشته‌اند.۷این آرامگاه به فرمان شاه جهان، پادشاه گورکانی، برای همسرش، که ارجمندبانو نام داشته و به ممتازمحل ملقب بوده، ساخته شده است. این بانو که برای شوهر پادشاه خود چهارده فرزند به دنیا آورده بوده نزد او به اندازه‌ای عزیز بوده که شاه جهان چنین بنایی را به‌عنوان آرامگاه او ساخته است. ممتازمحل، ملکه‌ای که در تاج‌محل مدفون است، نوه پسری غیاث بیک اعتمادالدوله تهرانی است که از قزوین به هند رفته و در دربار اکبر صدرالعظم شده است. محققی مانند هرمان گوئتس، که دکتری فلسفه از دانشگاه مونیخ دارد و ۲۴سال در هند زندگی کرده و مدیر موزه‌های هند بوده، در کتاب میراث ایران۸می‌گوید که دو معمار ایرانی مقیم پنجاب این بنا را ساخته‌اند: استاد احمد معمار لاهوری و برادر او استاد حمید لاهوری.

از نمونه‌های فراوان دیگر در معماری هند باید به باغ شالیمار اشاره کرد. در هند، ساختن باغ‌هایی به سبک باغ‌های ایرانی (شبیه باغ فین) معمول و مرسوم بوده است. هم در هند و هم در پاکستان امروز، نمونه‌هایی از این باغ‌ها موجود است.۹یکی از این باغ‌ها باغ شالیمار (در لاهور) است که از جاذبه‌های معروف پاکستان است و باغی کاملاً ایرانی است. تأثیر هنر و معماری ایران در این باغ به‌وضوح مشاهده می‌شود. نمونه‌های دیگر معماری قلعه‌هاست که برخی از آنها بیننده را به یاد ارگ بم در ایران می‌اندازند. اگر از بعضی آثار معماری هندی تصویر تهیه شود و به بیننده گفته نشود که این اثر در کجای جهان است، بعید است که بیننده بتواند به‌راحتی تشخیص بدهد که آن اثر در ایران نیست. حتی فرشی که امروز مردم پاکستان زیر پا می‌گسترند با فر‌ش‌های ایرانی تفاوتی نمی‌کند.

نقاشی و خوشنویسی و موسیقی. نقاشی ایرانی نیز در نقاشی هندی بسیار تأثیر کرده است. نقاشان بزرگی از ایران به هند رفته‌ و آثار فراوانی ترسیم کرده‌اند. در موزه‌ها و نگارخانه‌ها و نمایشگاه‌ها، گاه، آثاری از هند مشاهده می‌شود که هیچ تفاوتی با نگارگری‌های ایرانی ندارند. در نقاشی، ‌ نقاشانی از مکتب هرات به هند رفتند. عده‌ای از شاگردان کمال‌الدین بهزاد نیز به هند رفتند. حتی خود همایون در دربار ایران نقاشی آموخت. در دربار اکبر کتابی زیر نظر هنرمندان و نقاشان ایرانی طراحی شده است به نام «کتاب حمزه» یا «حمزه‌نامه» که ۱۴۰۰مجلس دارد و عمدتاً نیز کار هنرمند ایرانی، میرسیدعلی تبریزی، است. در خوشنویسی هم وضع به همین‌گونه است. شعر و عرفان و ادبیات با خوشنویسی همزادند. هرجا شعر فارسی و عرفان اسلامی_ایرانی باشد، خوشنویسی هم هست. خوشنویسان مهاجرت‌کرده از ایران به هند فراوان‌اند. در اینجا فقط اشاره‌ای می‌کنیم به مجموعه‌ای از مرقّعات بسیار زیبای خوشنویسان در دربار هند که به آن «مرقّع گلشن» گفته می‌شده و یکی از ذخایر هنری ماست که امروز در ایران نگهداری می‌شود. مرقّع گلشن چندصد صفحه دارد و ظاهراً در زمان نادر به ایران آورده شده است. در میان آثار خوشنویسی فارسی در دوران اسلامی حتماً به مرقّعاتی از شبه قاره بر می‌خوریم که در موزه‌های سراسر جهان (چه در هند، چه در ایران، چه در نیویورک و لندن و پاریس یا حتی کشورهای عربی)، نگهداری می‌شوند. در موسیقی هندی نیز اهل موسیقی اثبات کرده‌اند که در نوع خاصی از موسیقی، که به موسیقی شمال هند معروف است، تأثیر موسیقی ایرانی انکارناپذیر است.

 

خاتمه و نتیجه

ما ایرانیان باید، نسبت به عمق و گستره فرهنگ خویش، خودآگاهی پیدا کنیم و بدانیم که ما ملتی چندهزارساله‌ایم که به‌ویژه در طول هزار سال گذشته در یک کشور کهن و بافرهنگ و باتمدن، مانند هند (به معنای اعم کلمه شامل هند و پاکستان و بنگلادش)، این‌گونه حضور و تأثیر داشته‌ایم. فرهنگ ما تا این اندازه زنده و نافذ و مؤثر بوده است. قصد ما در اینجا تحقیق دقیق و جامع در شرح همه ابعاد تأثیر فرهنگ ایران در هند نیست، که این کار دست کم به دانشنامه‌ای چندهزارصفحه‌ای نیاز دارد.۱۰اگر بخواهیم راجع به خوشنویسی و اسلام و تشیع و فلسفه و علم و نقاشی و معماری و حتی میناکاری و منبّت‌کاری و فلزکاری و موزائیک‌تراشی و کاشی‌سازی و قالی‌بافی و زری‌دوزی و شال‌بافی و حجّاری و گج‌بری و تذهیب و جواهرسازی و زرگری و… به تفصیل سخن بگوییم، «هفتاد من کاغذ» خواهد شد.۱۱

از جلوه‌های دیگر حضور و نفوذ فرهنگ ایران در هند فقط به ذکر سرفصل‌ها اکتفا می‌کنیم: یک جریان جریان فرهنگ‌نویسی فارسی در هند است؛ جریان دیگر تذکره‌نویسی فارسی، یعنی بیان شرح حال شعرا و نمونه هایی از شعر آنان، است؛ دیگری مبحث نسخ خطی موجود در کتابخانه‌های هند است که به تخمین می‌توان حدس زد که تعداد نسخه‌های خطی فارسی در همه کتابخانه‌های شبه قاره از یک میلیون کمتر نباشد. واقعیت دیگر تاریخ‌نگاری به زبان فارسی در هند است تا بدان حد که حتی برخی تاریخ‌های مهم هند را مورخان ایرانی نوشته‌اند و، به هر حال، اگر امروز کسی زبان فارسی نداند نمی‌تواند به تاریخ هند تسلط داشته باشد. آگاهی از تاریخ هند مستلزم تسلط به زبان فارسی است. بخش دیگر ترجمه آثار دینی و ادبی هند از سانسکریت به فارسی است. بخش دیگر ترجمه آثار عربی و ترکی به فارسی است که به‌قلم مترجمان ایرانی در هند ترجمه شده‌اند. در شرح و تفسیرهای عرفانی گفتنی است که در هند فقط بر مثنوی مولوی یکصدوپنجاه شرح نوشته شده که یا هنوز باقی مانده‌اند و یا، اگر از میان رفته‌اند، از آن کتاب‌ها یا آن شارحان در جایی نام برده شده است. به‌نظر می‌رسد در خود ایران نیز این تعداد شرح بر مثنوی نوشته نشده باشد. در حوزه فلسفه در هند، طبق تحقیق اکبر ثبوت، در کتاب فیلسوف شیرازی در هند۱۲، فقط بر یکی از کتاب‌های ملاصدرا، به نام شرح الهدایه، هفتاد تعلیقه نوشته شده و بیست رساله نیز در شرح یکی از مباحث آن کتاب در هند تألیف شده است. در هند کسانی بوده‌اند که این کتاب را از حفظ بوده‌اند و خودشان و استادشان و نیز استاد استادشان و استاد استاد استادشان، همه، شرح الهدایه درس می‌داده‌اند. فتح‌الله مجتبایی، که بزرگِ هندشناسان معاصر ایران است، وقتی فهرستی از کتاب‌های ادبیات دینی خود هندوان به فارسی به دست می‌دهد، ۴۵اثر را معرفی می‌کند که از یکی از آنها (راماینه) ۲۴ترجمه به فارسی در دست است.۱۳با این همه، اینها فقط بخشی از تأثیر فرهنگ ایران در هند است.

سخن ما رو به پایان است، اما آنچه ناگفته مانده است صدها برابر آن چیزی است که گفته شد. به قول شاعر:

من از مفصّل این قصه مجملی گفتم

تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل

    ۲۰ بهمن ۱۳۹۲ . غلامعلی حدّاد عادل


واژگان کلیدی : هند و ایرانی ، جم ، هپته هیندو ، پتن ها ، کاسپاتیرها ، پاکتیستا ، باکتریا، هیداسپس ، خرشتی ، سلوکیان ، موریاها ، پاتالی توترا ، پوسیا میترا ، پتنه ،  گنداره ، آشوکا، آسورامایا، اهورا مزدا، یوئه چی ، آراخوزیا ، هندوسیتی ، پهلوها، سکاها.

تاثیر و گسترش روابط فرهنگی و سیاسی و اقتصادی ایران در حوزه ی کشورها ی شبه قاره ، تا قبل از دوران هخا منشیان بیشتر مربوط به مهاجرت های آریاییان و شکل گیری هند و ایرانیانی بود که در گزارش های مورخان و آثار کهن دیده می شود برای مثال، می توان به شخــصیت جمشید اشاره کرد که در آثار اوستایی از جمشید به عنوان فرمانروای زمین از جانب هرمزد و یکی از شاهان پیشدادی یاد می شود . ا ما در ادبیات باستانی هند او فرمانروای جهان مردگان ، نخستین انسان و نخستین میرا است . دکتر ژاله آموز گار می نویسد :

« جم شخصیتی است هند و ایرانی یمه  yima(- yama  ) در هند نخستین کس از بی مرگان است که مرگ را بر می گزیند ، راه مرگ را می یپیماید تا راه جاودانان را به مردگان نشان دهد.او سرور دینای گذشتگان است.»۱

دکتر بهرام فره وشی دلیل مهاجرت آریاییان را در زمان فرمانروایی جمشید افزایش جمعیت و کمبود جا و نیـاز بیشـتر به چراگـاه هـای فـراخ می داند که نتیجه آن کوچ به سـرزمـین گـرم بزرگ هند و پاکستان می شود.۲

دکتر ژاله آموزگار درباره جدایی ایرانیان از هندیان و اقـا مت در ایـران و هـند و اشـتـراک آنـها می نویسد :

   « مشترکات نژادی و فرهنگی میان این دو گروه ( ایرانیان و هندیان ) هرگز گسسته نشد. مردم دوران باستان سرزمین ما با مردمان دوران باستان سرزمین هند همبستگی های بسیاری داشتنـد. ایـن موضـوع به خصوص در زبان، اسطوره ها و مسائل مربوط به آیین های آنها را دیده می شود که گویای همزیستی طولانی ایرانیان و هندوان آریایی نژاد است.»۳

    بنابـراین اولین نشـانه های تـاثیر متقابل ایران و شبه قاره را می توان در نگرش اسطوره ای دنبال کرد. حمزه اصفهانی و مـورخان دیـگر ، سـرزمین هـند را سهم ایرج فرزند فریدون می داند.۴

به نظر پروفسور محمد باقر رئیس دانشکده شرق شناسی دانشکده لا هور نام هندوستان چهار بار در اوستا تکرار شده است و :

   « مهم ترین و بهترین معرف پنجاب ، فرگرد اول وندیدادvendidad   است که درآن به شرح سرزمین پنـجاب پـرداخته است.در این کتاب از شانزده محل بسیار خوب بحث شده است که پانزدهمین بخش آن جزو « هپته هیندو » (hapta  Hindu ) می باشد که از خاور تا باختر گسترش دارد.ایـن هپته هیندو سرزمین حوضه رودخانه است که از آن در اوستا راجع به پنجاب و سند نام برده است.»۵

پانزدهمین جا و روستا ها که من، اهورا مزدا، بهترین بیافریدم، هفت هند است : هپته هندو . در آنجا اهریمن پر گزند به ستیزه دشمنان ناهنگام و گرمای ناهنگام پدید آورد.۶

  بنابریان اولین نشانه های وابستگی های فرهنگی ایران و هند را در پرتو اساطیر می یابیم ، ا ما این هند کدام سرزمین است ؟ دکتر مهرداد بهار بر اساس شاهنا مه ، آن را بخش های شرقی افغانستان ا مروز  می داند.۷

        استاد سعید نفیسی درباره پاکستان می نویسد :

  ایـن نام را پیـش از اسـتقلال این کشور، پیشوایان مسلمان هند که مایل به تجزیه ی هندوستان بوده انــد، پیشنهاد کـرده اند. پسوند ستان همان پسوند زبان فارسی است و کلمه ی پاک کـه   شا مل پ ، الف و کاف باشد، هر کدام حرف اول یک کلمه است. پ را از ا سم پتن ها گرفته اند. پتن ها مردم چادر نشین از نژاد آریایی هستند که هم در شمال پاکستان هستند و هم در جنوب افغانستان و هم در مشرق افغانستان ساکنند. آن هایی را که در پاکستان هستند ، پتن یا پتان می گویند و آنهایی که در جنوب افغانستانند، پشتون می نا مند و آنهایی که در مشرق افغانستانند ، پـختون می گویند. ا لـف را از اول کلمه اسـلام گـرفته اند و کاف را از اول نام کشمیر و به این   ترتیب پ ، الف و کـاف را با هم ترکیب کرده اند و اسم کشورشان را پس از استـقلال پـاکستان گذاشتند و این کلمه پاک ربطی به کلمه ی پاک و پاکیزه فارسی ندارد.۸

    از نـظر تاریخی می دانـیم که کوروش کبیر سـرزمین بلخ ، افغانستان ، پنجاب و سند را فتح کرد که با عث پیوند فرهنگی ، اقتصادی و سیاسی در شـبه قاره شـد ، تا آنجا که بعد از سقوط هخا منشی این پیوند هم چنان ادا مه داشت.

    داریوش اول از سال ۵۱۲ ق . م شخصی را به نام « سکیلاس s  k y l a s» در جهت کشف و تحقیق در سرزمین های تازه و در سواحل هند با ناوگانی روانه ی دریای عمان می کند که به گفت هردوت او و همراهانش از رود سند و سواحل بلوچستان و مکران به عربستان و از باب المندب به دریای سرخ می رسند.۹

    بنابراین داریوش نیز به پنجاب و سند دست یافت و به گفتةدکتر محمد جواد مشکور تاریخ فتح آن سرزمین به دست داریوش مبدا تاریخ آن کشور شد.

 دیاکنف درباره ی ساتراپ نشین های دولت هخا منشی ، به نقل از سنگ نوشته ی بیستون (بین سالهای ۵۲۱ تا ۵۱۹ ق . م ) از هندوستان به عنوان بیستمین ساتراپ دولت هخامنشی یاد می کند که شا مل دره ی رود سند و پنجاب بود و میزان خراج آن را ۳۰۰ تالانت گرد طلا نوشته است.۱۰

  هردوت اطلا عاتی درباره ساتراپ های دولت هخا منشی در عصر داریوش اول و مالیات سرانه آنها ارایه می کند و باره ی هندیانی که در منطقه شمالی هند در همسایگی کاسپاتیرها Caspatyrus و منطقه پاکتیسیا pactycia از طایفه ی دیگری یاد می کند که شباهت به مردم باکتریا ( بلخ ) داشته اند :

  در میان هندی ها این عده از سایرین جنگجو ترند و ایشان هستند که به جستجوی طلا می روند، زیرا که بیابان زرخیز در این قسمت هند واقع شده است.۱۱

او مستد درباره خراج هندوستان به دولت هخا منشی که سیصد و شصت قنطار خاک زر ( در حدود شش میلیون تومان ) بوده است ، درباره نام هندوش می نویسد :

    این شهرستان نام خود را از بزرگترین رودخانه اش ایندوس (سند هو ) گرفت و فقط سرزمین های کرانه های رود سند و شاخه های آن را نیز در برداشت.این شهرستان در شرق به رودخانه ی گنگ هم نمی رسید ، حتی هیداسپس ، که بعدها مرز پادشاهی (تاکسیله )‌ بود ، هرگز ذکر نشده است . در روزگار هردوت ، مرز شرقی همان کمربند شنزار بود که ا مروز نیمه ی شمالی شبه جزیره را به هند شرقی و غربی جدا می سازد. فرمانروایی پارسی هخا منشی هرگز در جنوب شبه جزیره ی بزرگ گسترده نشد. پس هندی که در آن زمان وصف شده محدود به دره سند بود.۱۲

هردوت به لشکریان بومی هندی در زمان حکومت خشایارشاه که فرمانده ای به نام « فرنه زاتر » فرزند ارتبات داشتند ، اشاره می کند که لباس های کتانی باکمان و تیرهایی از نی با پیکان فلزی داشته اند.۱۳

 دکتر اسدا… بیژن در شرح جنگ افزارهای هخا منشی، به شمشیرهندی که به گفته شاهنا مه ساخته ی هند بود ، اشاره می کند.۱۴

ملک زاده بیانی می نویسد :

« در دوره هخا منشی ، قسمتی از ناحیه شمالی وغربی هندوستان از متصرفات ایران وتابع حکومت مرکزی بود و تمام قوانین او زان و طرز معا ملات مطابق اصول دولت شاهنشاهی هخا منشی بوده است . در این سرزمین قدیمی ترین سکه ها به صورت قطعات فلز نامنظم بود که بیشتر مستطیل شکل با نقش های متنوع حیوان ، درخت و با مظاهر مذهب ومظاهر افلاک بر روی آن نقش گردیده بود و اغلب پشت سکه ها صاف و بدون علامت بود . این سکه ها مربوط به سده های پنجم با ششم ق . م است.»۱۵

    گیرشمن به نقش ایران در شبه قاره اشاره می کند :

هخا منشیان پس از پذیرفتن زبان آرا می به منزله زبان رسمی مملکت و پذیرش الفبای آن ، به هند بردند و در آن تحت نفوذ زبان مزبور ، خرشتیkharashti قدیمی ترین الفبای هند که شناخته شده، توسعه یافت. دانشمندان معتقدند که از تماس بین زبان پارسی و زبان اقوام جدید مجاور دره ی سند برای محاوره فا تحان و مغلوبان  یک قسم لهجه ی مخلوط به سبک زبان اردو ایجاد شد.۱۶

   گیرشمن از خط دیوانی هخا منشی که موجب پیدایش قدیمی ترین خط هندوستان گردیده است، یاد می کند.۱۷

   روابط ایران و هند تا پایان عصر هخا منشی ادا مه می یابد به طوری که آریان در کتاب  آناباسیس Anabsis می نویسد :

  هندی ها با بلخی ها هم مرز بودند و همان ترتیب خود بلخی ها با سغدی ها دارای مرز مشترک بودند، به کمک داریوش آمدند. آنهایی را که هندیان کوهنورد نا میده می شدند و با خود فیل داشتند، در این سوی سند زندگی می کردند، در سپاه داریوش در گائوگمل شرکت داشتند.۱۸

سلوکوس اول زمانی به هند حمله برد که « چاندرا گوپتا » ‌سلسله موریا ها را در هند تاسیس کرده و بسیار نیرومند بود. در سال ۳۰۴ ق . م سلوکوس با چاندرا صلح می کند و سرزمین اسکندر به تصرف در آورده بود، به او واگذار می کند.

دولت باختر در بلخ به وسیله دیودوتوس اول Diodotus استقلال می یابد و سپس از پنجاب و سند به تصرف دمتریوس Demetrios در می آید. او پایتخت دولت موریا یعنی شهر « پاتالی پوترا »( = پتنه )‌ را فتح می کند. بنابراین با گشترش قدرت دمتریوس در هند ، خط یونانی و هم چنین خط محلی بر روی سکه ها نوشته می شد.۱۹

  دکتر مشکور به نقل از راولینسون مینویسد :

     بر روی یکی از سکه های دوتریوس نقش آناهیتا دیده میشود. بر روی سکه هایی که از دمتزیوس از هند یافته شده است، پادشاه به لباس هندی به نیم رخ نشان می دهد،۲۰

 

 
سرزمینی که بیستمین ساتراپ هخا منشی بود، محل تاسیس دو سلسله ی حکومتی موریاها و ناندا (ناین ناندا ) بود. به گفته « آ. بلتیسکی » زمان حکومت ناندا بین ۳۲۴ تا ۲۰۰ ق . م بود.۲۱ سلسله موریاها توسط « چاندرا گوپاتا » پس از فروپاشی ا مپراتوری اسکندر پدید آمد که از ۴۱۳ تا ۳۲۲ ق . م ادا مه داشت. این سلسله توسط « پوسیا میترا » ( موسس سلسله سونگا ) پس از ۱۳۷ حکومت منقرض شد.۲۲ البته « توین بی » انقراض: این دولت را به وسیله مهاجمان یونانی باکتریایی به رهبری دمتریوس اول در دومین سده پیش از میلاد می داند که صحیح نیست.۲۳

ا مپراتوری هخا منشی از نظر فرهنگی و تمدن تاثیر بزرگی بر موریاها داشتند:

« در هند هنر و معماری هخا منشی آثار خود را باقی گذاشت. حفریانی که در پتنه ) patna)  ) به عمل آمده، آشکار کرد که کاخ هایی که در زمان سلسله موریا Maurya ساخته شده، تجدید مطلعی از طرح کاخ های تخت جمشید است که نشانه ای از نفوذ هخا منشی را در هنر موریا و هم چنین در گنداره Gandhara می رساند . ۲۴

 حسین شهید مازندرانی (بیژن ) تاثیر گذاری هخا منشی را این گونه شرح می دهد :

۱-                 باقیمانده تالار صد ستون در پاتالی پوترای باستان، نزدیک شهر پتا در شرق هند

۲-                  نیایشگاه های زیر زمینی یا غار های مقدس.

۳-                  ستون های یادبود حامل فرمان های آشوکا و سنگ نوشته های وی بر کوه ها و سنگ نوشته های وی بر کوه ها و سنگ نوشته های دیگر آشوکا به خط خاراشتی که توسط دبیران ایرانی در هند نوشته شده است.

۴-                  اشیا دیگر که در کندوکاوهای باستان شناسی در تاکسیلاTaxila (در پنجاب پیرا مون راولپندی ) و پاتالی پوترا به دست آمده است.

نخستین کسی که در پاتالی پوترا به جستجو پرداخت، دکتر وادل Waddel بود و سپس دکتر اسپونر s poo ner  بود که تالار آپادانای پاتالی بوترا را کشف کرد. وی اثبات کرد که این بناها الگوی جز تخت جمشید نداشته و حتی مهر و نشانه هایی شبیه به مهر و نشانه های هنرمندان و سازندگان تخت جمشید را یافت و بر این باور شد که این ساختمان ها را مهندسان و معاران ایرانی طرح کرده و با یاری هنرمندان هنری ساخته اند. ایرن گجر « Iren . N. Gajjar  » هنر شناس معاصر ، عظمت کاخ های موریانی رد « پاتالی پوترا » با طلا کاری ها و تزیینات خیال انگیزش ، تنها با تالارهای هخا منشیان و مادها در شوش و اکباتان در خور سنجش و برابر می داند.۲۵

  دکتر اسپونر توصیف بناهای داده شده را در « مهابهاراتا » شبیه به هنر و معماری ایرانیان می داند و :

« در پاتالی پورتا طرح و نقشه اصلی همان طرح تخت جمشید بوده و تالاری که من ]   دکتر اسپونر [  ، یک نمونه ی ثانویه از این تالار بوده و همین تالار بوده و همین تالار است که وصفش را در مهابهارات می خوانیم ، تالاری که توسط چاندرا گوپتا ساخته شد و تاریخ نویسان یونانی هم وصف آن را در نا مه های خود نوشته اند و زایران چینی نیز از آن یاد می کردند. بنابراین به خود حق می دهم که بگویم « آسورا مایا » هند انعکاسی از « اهورا مزدا » ی ایران است.۲۶

   در کاوش های باستان شناسی در تیمورگرها Timurgarha در پاکستان نشان داد که ارتباطی قوی بین این آثار و آثار هخا منشی وجود دارد و حتی قبرهای این منطقه با قبرهای باستانی شمال ایران شباهت دارد که متعلق به سده ششم پیش از  میلاد است. آتشکده های این منطقه دارای ستون های چهار گوشه که بالای هر کدام گل آفتاب گردان ( که نشانه ایمان و ا عتقاد ایرانیان به خورشید بود ) کنده کاری شده است.۲۷

سلسله پادشاهی موریا از نام چاندرا گوپتا گرفته شده است . ا . ح . رانی این نام را « ما اورین » Mauryan   ، دیاکنف « مائوری » Mauri  ، توین بی « ماوری » ، نهرو « موریا » ، هـ .ج . ولز « ماوریا » ومری بوس « موریان » نوشته اند. دکتر اسپونر به راهنمایی جایاسوال javaswal ))‌ دانشمند هندو، دریافت که در اوستا واژه « موروا » ( Mourva  ) و در سنگ نوشته های هخا منشی « مارگو » Margu  دیده می شود که هر دو به سرزمین مرو اطلاق می شود. در حقیقت در آثار کهن ایران وهند، از مرو نام برده شده است. بنابراین مرو جایگاهی بود که ایرانیان وهندیان با هم می زیستند. مرو گاهواره اصلی تمدن و فرهنگ هند و ایرانی است :

   کلمه ی « موریا » از « موروا » ایرانی واز زبان فارسی گرفته شده است و خود من ]   دکتر اسپونر ) این فرضیه را بدین ترتیب تکمیل می کنم که اصل و ریشه کلمه ی « مرو » که در آسیای مرکزی واقع است، نمی باشد، بلکه آن را نام جلگه ی مرغاب در فارسی مرکزی در پیرا مون تخت جمشید و پاسارگاد گرفته اند و این خود می تواند برای ما روایات تاریخ نویسان یونان و دیگر روایت ها را که می گویند کاخ های چاندرا گوپتا تقلیدی از قصرهای تخت جمشید است، توجیه کند و به ما اجازه بدهد که بگوییم خود چاندرا گوپتا نیز از همین سرزمین برخاسته بود و دست کم این سرزمین پدران و نیاکان وی بود …بنابراین باید گفت که موریاها به سرزمین مرکزی فارس، ‌حوزه رود مرغاب منسوب بوده اند وشاید هماز اولاد و احفاد هخا منشیان بوده اند. »۲۸

     در دوران اشکانی ارتباطی بین هند و ایران برقرار نبود، زیرا پارتیان بیشترین تلاش خود را در بیرون راندن سلوکیان به کار بردند و توجیهی به شبه قاره نداشتند و البته وجود سکاهای شمالی که در اثر تهاجم اقوام « یوئه . چی » به سرزمین های جنوبی تر یعنی سیستان و حوزه ی پنجاب و سند کشانده  بود، دیگر مورد دل مشغولی پارتیان بود تا به سرزمین شبه قاره نیندیشند. ا ما مهرداد اول یک بار در اثر ضعف دولت باختر به سرزمین های سند و هیداسپ ( جیم ) یورش می برد و ساتراپ های پاروپا میزاد و آراخوزیا و زرنک را می گشاید ، ا ما تهاجم سکاها به قسمت های شرقی دولت اشکانی باعث بازگشت مهرداد می شود و کار او بی نتیجه می ماند. سکاها در سده اول میلادی موفق به تشکیل چندین سلسله در شرق ایران و شمال غربی هند گردیدند :

« سکاها در هند به ویژه هند و سیتی های تحت حکومت مائواس و خاندان آرس در دره سند ، به طور مستمر یرزمین هایی را که از زمان مناندر تحت تسلط هند و یونانی ها بود، متصرف شدند۲۹. سلسله هند و سکایی که بین ۷۲ تا ۵۰ پیش از میلاد در ناحیه ای به نام کی پین kipin  در حوضه ی رود ارغنداب و سفلا ی سند در نزدیکی کابل حکومت داشتند ، به یونانی « هند وسیتی » Indocytha شهرت دارند.

اقوام هندوسیتی ( سکایی ) به احتمال قوی قومی ایرانی تبار بودند که در نواحی سغد دولتی به همین نام در سده دوم پیش از میلاد توسط تخاریان یا کوشانیان که از مشرق آمده بودند ، تاسیس شد. اینان پادشاهی یونانی –باختری را نابود ساختند. »۳۰

  سلسله هندو سکایی توسط مائوس دوم ( = مااواس معروف به موگای کبیر ) تاسیس شد .سپس به دست « ویکرا مادیتیا » ( شاه مالوا » منقرض شد.

سلسله آزس ین ۵۰ پیش از میلاد تا ۳۰ میلادی در بگرام توسط آزس اول تاسیس شد که تا پنجاب ورود سند گسترده بود.  « کوندو فارس » شاه هند و پارتی این سلسله را منقرض کرد.

 پس از هندو سکایی ها ( pahlav  ) یا همان هندو پارتی ها که از اختلاط پارت ها و سکاها بودند، قدرت می گیرند۳۱ و جانشین سکاها در ایالت سند می شوند که با خود گوشه هایی از فرهنگ و تمدن هلنی وارد این سرزمین می کنند.۳۲

  سلسله پهلوها به دو گروه تقسیم می شود : سلسله هندو پارتی که در سال ۸۸ پیش از میلاد به وسیله « وننس » ( = ونونس vonones  ) و به گفته دیاکنف ونن vonon پدید آمد و تا ۱۶ میلادی ادا مه داشت و به وسیله « گوندو فارس » از بین رفت :

دکتر محمد جواد مشکور می نویسد :

  آنان شعبه ای از پارتیان بودند که در حوزه هیرمند و سیستان به طور پراکنده می زیستند و زمانی که سکاها وارد سکستان شدند، با آنان در هم آمیخته، قومی سکایی و پـارتی را تشکیل دادند و چون پارت ها خود را « پهلو » می گفتند، آنان نیز خود را پهلو نا میدند. ۳۳

سلسله دیگر پهلوها هستند، یعنی « هند و پارتی و سکایی » بود که به سال ۲۰ میلادی توسط « گوندوفارس » ( = کریستن سن : گوندوفر – آیرین فرانک : گندوفارنس Gondophanes )‌ آغاز گردید. وسعت این ا مپراتوری از سیستان تا پنجاب بود و آیرین فرانک نیز آن را تا جنوب شرقی هند ذکر کرده است. ۳۴ دکتر عبدالحسین زرین کوب از آنان به عنوان خاندان سورنا یاد کرده و می نویسد :

…در آن سوی مرزهای هند قدرتش بسط یافته و دولتی اشکانی – سکایی را به وجود آوردند. از جمله ی نام آوران این خاندان در این دوره « گندفر » را باید نام برد که در نیمه ی نخست قرن اول میلادی قلمرو وی در آن سوی سند تا پنجاب و پیشاور وسعت داشت . » ۳۵

دیاکونف می نویسد :

« گوندوفار نماینده و عضو خاندان ها ی سورنای سکستانی در زمان اردوان سوم، متصرفات خویش را به حساب اراضی هندی متعلق به فرمانفریان آراخوسید که مغلوب وی گشته بودند توسعه داده و خویشتن را « پادشاه بزرگ هندوستان » خواند. اردوان نیزقادر نبوده تا وی را بر جایش بنشاند و به عدم شناسایی سلطنت او اکتفا کرد. »۳۶

در این دوره با قوم دیگری در مجاورت دولت اشکانی بر می خوریم که به گفته « رنه گروسه » در حدود شرقی ایران، بر افغانستان و قسمتی از هند شمالی و شمال غربی آن حکومت داشتند و به کوشانیان معروفند. وی د راثر ارزنده ی خود، امپراتوری صحرانوردان می نویسد :

« یوئه چی های ساکن باختران در قرون اول میلادی که به زبان چینی « کوی شوانگ » kouei – chouang ] = کویی . شوآنگ kuei. shuang [ خوانده شده اند، یکی از قبایل پنجگانه بودند که در سال ۱۲۸ ق . م . باختران را بین خود تقسیم نمودند … »۳۷

آنان یکی از قبایل عمده یو ا – چی yueh – chih  بزرگ بودند که از سرزمینهای اصلی خود توسط قبیله ی جنگجوی دیگری به نام هسیونگ – نوها ( هونها )‌ رانده شدند و در شمال بلخ نیز ساکن شدند. عده ای از جمله کریستن سن آنان را از تبار سکاها دانسته اند ، ا ما ویل دورانت آنان را ترک می داند.۳۸

دکتر محمد جواد مشکور در مقاله ی « نام کوشان در کتابهای قدیم فارسی و عربی » می نویسد :

« کوشانیان اقوا می از تخاری ها بودند که از قرن اوّل ق . م . تا چهارم میلادی در مشرق فلات ایران از سغد گرفته تا افغانستان شرقی و ماوراء النهر و هندوستان غربی فرمانروایی داشتند. ۳۹

نهرو در این باره می نویسد :

« از میان قبایل « یووه چیه » یک قبیله به نام کوشان ها برتری خود را بر قبایل دیگر مسلم ساختند و سپس آنها نیز به سوی شمال هند سرازیر شدند ،‌در اینجا هم سکاها را که تازه مستقر شده بودند ، شکست دادند و از برابر خود به نواحی جنوبی هند راندند و به این ترتیب بود که سکاها به نواحی کاتیاواد و دکن رفتند. از آن پس کوشان ها امپراتوری پهناور و نیز دولتی را در تمام نواحی شمالی هند و قسمتی عمده از آسیای مرکزی به وجود آوردند … » ۴۰

 ج هارماتا » در مقدمه کتاب « تاریخ تمدنهای آسیای مرکزی » در تشکیل حکومت کوشانیان می نویسد :

« در حدود قرن اوّل میلادی در شمال هندوکش اتحاد پنج قبیله ی تخاری تحت لوای کوشانی ها آغاز شده بود و در حدود ۵۰ میلادی پادشاه کوشانی به نام کوجولا کدفیس که خود را  سالار بلخ خواند، هند و پارتی ها را بیرون کرد و ایالت هندی آنها را ضمیمه ی کشور خود کرد . »

پایتخت تابستانی این پادشاهان در « کاپیچی » kapici ( = کاپیسی یا بگرام ) و کابل و پایتخت زمستانی آنان شهر پیشاور بوده است . عصر کوشانی را به سه دوره تقسیم کرده اند :

۱-                 کوشانی های قدیم که زمان حکومتشان بین ۵۵ تا ۱۲۵ میلادی بوده است ، توسط کوجولا کدفیس اول ( = کادفی زس یا چیو چورا c h iu – chiu   ) تاسیس شد. سه پادشاه از این خاندان در مجموع ۷۰ سال حکومت داشتند.

ب – کوشان های جدید که بین ۱۲۵ تا ۲۳۰ میلادی حکومت کرده بودند ، توسط – کانیشکای بزرگ تاسیس شد . وی یکی از مبلغان بزرگ آیین بودا بوده است. ۴۱دکتر مهرداد بهار این دولت را همان کشانی شاهنا مه می داند ،۴۲تعداد شاهان این سلسله ده  ذفر بودند که در مجموع پس از ۱۰۸ سال توسط دولت ساسائی منقرض گردید. باستان شناسی ، حکومت کوشانیان را شا مل سرزمین های خوارزم و تاجیکستان و ازبکستان دانسته اند. ۴۳شاپور اوّل فرزند اردشیر بابکان به شرق تاخته و از طریق هندوکش به هندوسپس به قلمرو کوشانیان دست یافته است . پروفسور محمد باقر در مقاله « تاثیر و گسترش زبان فارسی در شبه قاره هند و پاکستان » می نویسد :

« کوشانیها نخستین کسانی از شبه قاره ی هندو پاکستان بودند که توانستند با مردم ایران ارتباط سیاسی بیشتری برقرار سازند و زبان پارسی را در سده ی یکم یا دوم پس از میلاد در سرزمین شبه قاره هند و پاکستان رواج بدهند (‌ محیط طباطبایی فارسی هندی روزنا مه پارس شیراز ، ۴ آوریل ۱۹۶۶ م . ) … این بیان به وسیله سنگنبشته ای که از کوشانیها با خط یونانی در – سرخ کتل sorkhkatal  تخارستان که دارای کلمات تخارستان فارسی یا رومی می باشد به دست آمده است ، تایید می گردد.  –

( تحقیقات آفریقایی و شرقی / سال ۱۹۶۰ و نشریه آسیایی ۱۹۶۱ … مانی در آن زمان برای اشاعه آیین خویش روانه شبه قاره ی هند و پاکستان شده بود … به مجرد ا عدام مانی که همزمان با سلطنت بهرام اوّل ساسانی بود، عده ای از طرفداران او از بیم جان راه شبه قاره هند و پاکستان را در پیش گرفتند و به آن نواحی روی آوردند.

قدیمیترین کتاب که در زبان پارسی از نویسندگان هند شناخته شده است ، ترجمه فارسی رساله ای به نام زهر به قلم چاندرا گوپته به سال (۲۹۳ – ۳۲۲ ق . م . ) هنگا می که وزیر اعظم چاناکیا یا کانتیلیاchanakya or ya از kant بود تالیف نمود.  –

این کتاب در سده ی هشتم پس از میلاد توسط پزشک و فیلسوف معروف هندی به نام « منکه ، Manaka وقتی که برای معالجه بیماری هارون الرشید به بغداد رفته بود، ترجمه شد. منکه بعدها دین خود را تغییر داد و مسلمان شد … » ۴۴

۲-                 کوشانیهای کوچک که شامل رتبیل ها و کیداریان است :

الف – رتبیل ها از سلاله کوشانهای کوچک بودند که در صفحات شرقی –افغانستان و ماوراء رود سند و کابل و قندهار و خصوصا در شمال وجنوب هندوکش بین ۲۲۰ میلادی تا ۲۵۸ هجری قمری (۸۷۲ م . )‌ حکومت داشتند، که به کوشانهای متاخر در داشیا موسومند

جنگ کرنال یا جنگ کارنال Karnal

جنگ کرنال  یا جنگ کارنال  Karnal  (۵ اسفند ۱۱۱۷، ۱۵ ذی‌القعده ۱۱۵۱، ۲۴ فوریه ۱۷۳۹) نام نبردی است که طی آن  را فتح کرد. دلیل وقوع این جنگ، فرار افغان‌های یاغی به هندوستان، و عدم تسلیم ایشان توسط محمدشاه، پادشاه هند بوده‌است.

 Nader Shah afshar.jpg

دلایل وقوع جنگ

پس از شکست  در نبرد  و  اصفهان و فرار آنان به  و ، نادرشاه به تعقیب افغانها پرداخت و پس از درگیری در قندهار، آنها را منهدم و شهر را تصرف کرد. بقایای افغانهای مهاجم به دهلی گریخته و به  پناه بردند. نادر با اعزام فرستادگانی به دربار  خواستار استرداد فرماندهان و یاغیان افغان به دربار ایران شد. نادرشاه سه بار به هند اخطار نمود که افسران اشرف افغان (نزدیک به ۸۰۰ نفر) را به ایران تحویل دهد.

پس از رسیدن فرستادگان نادر به دهلی و اعلام درخواست استرداد پناهندگان افغان به ایران محمد شاه با مشورت امیران و وزیرانش رأی به عدم استرداد پناهندگان داد و با فرستاده نادر به تندی برخورد نمود و سرانجام او را به قتل رساند و به این ترتیب زمینه و بهانه لازم را جهت لشکرکشی نادر به هندوستان فراهم نمود. مشاوران او هرگز تصور نمی‌کردند که سربازان نادر بتوانند افغانستان را کامل فتح کرده و قصد دهلی کنند و از طرفی با وجود لشکریان پرشمار هندی و ذخایر مالی فراوان اطمینان داشتند که نادر به فکر حمله به هند نخواهد بود. اما مقدر چنین بود که شاه ایران، با حدود دوازده هزار سرباز ورزیده یورش خود را به هند آغاز کند و پس از چند نبرد خونین دهلی را تصرف نماید.

جزئیات جنگ

نگاره نبرد کرنال بر دیوار  

یکی از مهمترین فتوحات نادر پیروزی بر سپاهیان هندی بود. هندوستان در ۱۷۰۷ امپراتوری بزرگ و قدرتمندی بود که از نظر ثروت و جمعیت رقیبی در منطقه نداشت. در ۱۷۱۹ با روی کار آمدن محمدشاه (رقیب نادر) شمارش معکوس برای سقوط این امپراتوری آغاز شد فرماندهان سپاه ایران  در این جنگ عبارت بودند از نادر – فرزندش نصر الله و لطف علی و طهماسب قلی جلایر و فتح علی و لطف علی افشار . Tahmasp Quli Jalair - Fateh Ali – Lutf Ali Afshar - Nasrullah

در پی عدم تحویل افغان‌ها سپاهیان ایران از  گذشتند و در جنگ کَرنال هندوستان را شکست داده و پایتخت آنرا تصرف کردند. سپس ۸۰۰ متجاوز افغان را در بازار دهلی به دار زدند. در این جنگ بیش از سی‌هزار نفر کشته شدند. نادر با غنائم فراوان که از هند به چنگ آورده بود به ایران بازگشت و تاج پادشاهی هند را بر سر محمد شاه گذاشت. غنائمی که نادر شاه به ایران آورد ده برابر بیشترین درآمد سالانهٔ دوران صفویه برآورد شده‌است. در میان این غنائم جواهراتی چون  و  و  شهرت دارند. نادر شهریار توانای ایران به رغم کمی سپاهیانش در مقابل لشکریان فیل سوار هندی توانست با به کارگیری تاکتیک‌های نوین جنگی لشکر انبوه هندوستان را در هم بکوبد. در نبرد کرنال نادرشاه توپخانه را در جلو سپاه قرار داده و تعدادی شتر مجهز به ظروف مملو از روغن مشتعل پشت توپخانه قرار داد. در طی شلیک توپ‌ها شتر‌ها رم کرده و با پیشروی به جلو، فیل‌های ارتش هند را وحشت زده می‌کنند. فیل‌های رمیده هم عقب نشینی می‌کنند و ارتش هند علاوه بر از دست دادن مقدار زیادی از قدرت نظامی با هجوم فیل‌ها پراکنده شد. سواران سنگین اسلحه ارتش نادر هم در این فرصت حمله کرده و ارتش هندوستان را در هم کوبیدند. بدینگونه نادر شاه بزرگ توانست با استفاده از تکنیک‌های کارآمد ارتش خود رابه یک جنگ‌افزار رعب آور برای دشمن تبدیل کند.

زندگینامه مختصری از نادر شاه افشار
نادر شاه افشار از ایل افشار بود او از مشهورترین پادشاهان ایران بعد از اسلام است ، ابتدا نادر قلی یا ندرقلی نامیده می شد .

نادر پسر شمشیر

موقعی که افغانها و روس ها و عثمانی ها از اطراف بایران دست انداخته بودند و مملکت در نهایت هرج و مرج بود یک عده سوار با خود همراه کرد و به طهماسب صفوی که کین پدر برخواسته بود همراه شد فتنه های داخلی را خواباند افغانها را هم بیرون ریخت.

شاه طهماسب صفوی از شهرت و اعتبار نادر در بین مردم دچار رشک و حسادت گشت و برای نشان دادن قدرت خود با لشکری بزرگ به سوی عثمانی تاخت و در آن جنگ هزاران سرباز ایرانی را در جنگ چالدران بدلیل عدم توانایی به کشتن داد و خود از میدان جنگ گریخت.

نادر با سپاهی اندک و خسته از کارزار از مشرق به سوی مغرب ایران تاخت و تا قلب کشور عثمانی پیش رفت و سرزمینهای بسیاری را به خاک ایران افزود و از آنجا به قفقاز تحت اشغال روس ها رفت که با کمال تعجب دید روسها خود پیش از روبرو شدن با او پا به فرار گذاشته اند در مسیر بر گشت در سال ۱۱۴۸ در دشت مغان در مجلس ریش سفیدان ایران از فرماندهی ارتش استعفا نمود و دلیلش اعمال پس پرده خاندان صفوی بود .

خود عازم مشهد شد در نزدیکی زنجان سوارانی نزدش آمدند و خبر آوردند که مجلس به لیاقت شما ایمان دارد و در این شراط بهتر است نادر همچنان ارتش دار ایران باقی بماند و کمر بند پادشاهی را بر کمرش بستند.

او  سه بار به هند اخطار نمود که افسران اشرف افغان را که حدودا ۸۰۰ نفر بودند و در قتل عام مردم ایران نقش داشتند را به ایران تحویل دهد که در پی عدم تحویل آنها سپاه ایران از رود سند گذشتند و هندوستان را تسخیر نمود ند ۸۰۰ متجاوز افغان را در بازار دهلی به دار زدند و بازگشتند و نادر شاه حکومت محمد گورکانی را به او بخشید و گفت ما متجاوز نیستیم اما از حق مردم خویش نیز نخواهیم گذشت محمد گورکانی بخاطر این همه جوانمردی نادر از او خواست هدیه ای از او بخواهد و نادر قبول نکرد و در پی اسرار او گفت جوانان ایران به کتاب نیازمندند سالها حضور اجنبی تاریخ مکتوب ما را منهدم نموده است  محمد گورکانی متعجب شد او علاوه بر کتابها جواهرات بسیاری به نادر هدیه نمود که بسیاری از آن جواهرات اکنون پشتوانه پول ملی ایرا ن در بانک مرکزی  است .

۱۲ سال سطنت نمود و در سال ۱۱۶۰ بوسیله عده ای   کشته شد . نکته قابل ذکر آنست که  او از ۱۵ سالگی تا ۲۵ سالگی بهمراه مادرش در بردگی ازبکان گرفتار بود و با مرگ مادرش از اردوگاه ازبکان گریخت و پس از آن با جوانان آزادیخواهی همپیمان شد .
نادر شاه افشار در حال حاضر یکی از دو پادشاه محبوب گذشتگان ایران است نام او و کورش هخامنشی دل ایرانیان را گرم و به شوق می آورد .  : او توانست از خراب آبادی که دشمنان برایمان ساخته بودند کشوری باشکوه بسازد نام او همیشه برای ایرانیان آشنا و دوست داشتنی خواهد بود .

البته او  مجازاتهای افراطی و خشونتهای بی رحمانه ای هم مرتکب شد که شاید مقتضی زمان بوده است. ما نمی توانیم در مورد درستی و یا نادرستی آن قضاوت کنیم 

نادرشاه در طول ۱۸ سال حاکمی مقتدر و یکه‌تاز بود و بر قلمروی بزرگ شامل ایران و پیرامون آن فرمان راند. ایرانیان تیزهوشی و درایت نادر را می‌ستایند، یکپارچگی کشور و وحدت ملی امروزین خود را تا حد زیادی وامدار او می‌دانند. او بود که سرزمینی پاره پاره و پریشان را که از فروپاشی صفویه و تاخت‌وتاز افغان، زبون و آشفته به جا مانده بود، بار دیگر به اوج قدرت و سربلندی رساند.

نادرشاه واپسین فرمانروا و فاتح بزرگ خاورزمین است که در ‌آستانه‌ی دوران مدرن، برای آخرین بار جلال و شکوه باستانی شرق را در نگاه جهانیان به درخشش در آورد. او با لشکری نه چندان مجهز و بزرگ، در برابر امپراتوری عثمانی، قدرت بزرگ دوران به پیروزی‌هایی خیره‌کننده دست یافت و روسیه تزاری را به وحشت انداخت. سیاحان و مؤرخان غربی کشورگشایی و نبوغ نظامی او را به بزرگانی مانند اسکندر و ناپلئون مانند کرده‌اند.

اعتلای حیرت‌انگیز نادر از رعیتی گمنام و بی‌نوا به پادشاهی توانا و خودکامه همواره مایه شگفتی و مباهات ایرانیان بوده است. با وجود این، نادرشاه به خاطر ستیزه‌جویی‌ها و لشکرکشی‌های گاه بیهوده، افراط در سنگدلی و خونریزی، غارت و چپاول سرزمین‌های بیگانه، سختگیری و تندخویی با اطرافیان، مجازات بیرحمانه بستگان و اطرافیان مانند کور کردن فرزند و غیره، دارای وجهی تیره و تار نیز هست. برخی از ایرانیان فتوحات نادر را که چه بسا با غارت و کشتار بی‌گناهان همراه بوده، مایه‌ی سرافکندگی دانسته‌اند.

در اینجا گزیده ای از سخنان نادر شاه افشار پادشاه ایران زمین را تقدیم می کنم :
نادر شاه افشار : میدان جنگ می تواند میدان دوستی نیز باشد اگر نیروهای دو طرف میدان به حقوق خویش اکتفا کنند .
نادر شاه افشار : سکوت شمشیری بوده است که من همیشه از آن بهره جسته ام .

نادر شاه افشار : تمام وجودم را برای سرفرازی میهن بخشیدم به این امید که افتخاری  ابدی برای  کشورم کسب کنم .
نادر شاه افشار : باید راهی جست در تاریکی شبهای عصیان زده سرزمینم  همیشه به دنبال نوری بودم نوری برای رهایی سرزمینم از چنگال اجنبیان ، چه بلای دهشتناکی است که ببینی همه جان و مال و ناموست در اختیار اجنبی قرار گرفته و دستانت بسته است نمی توانی کاری کنی اما همه وجودت برای رهایی در تکاپوست تو می توانی این تنها نیروی است که از اعماق و جودت فریاد می زند تو می توانی جراحت ها را التیام بخشی و اینگونه بود  که پا بر رکاب اسب نهادم به امید سرفرازی ملتی بزرگ .
-: از دشمن بزرگ نباید ترسید اما باید از صوفی منشی جوانان واهمه داشت . جوانی که از آرمانهای بزرگ فاصله گرفت نه تنها کمک جامعه نیست بلکه باری به دوش هموطنانش است.
– : اگر جانبازی جوانان ایران نباشد نیروی دهها نادر هم به جای نخواهد رسید .
– : خردمندان و دانشمندان  سرزمینم ، آزادی اراضی کشور با سپاه من و تربیت نسلهای آینده با شما ، اگر سخن شما مردم را آگاهی بخشد دیگر نیازی به شمشیر نادرها نخواهد بود .
– : وقتی پا در رکاب اسب می نهی بر بال تاریخ سوار شده ای شمشیر و عمل تو ماندگار می شود چون هزاران فرزند به دنیا نیامده این سرزمین آزادی اشان را از بازوان و اندیشه ما می خواهند . پس با عمل خود می آموزانیم که پدرانشان نسبت به آینده آنان بی تفاوت نبوده اند .و آنان خواهند آموخت آزادی اشان را به هیچ قیمت و بهایی نفروشند .
– : هر سربازی  که بر زمین می افتد و روح اش به آسمان پر می کشد نادر می میرد و به گور سیاه می رود نادر به آسمان نمی رود نادر آسمان را برای سربازانش می خواهد و خود بدبختی و سیاهی را ، او همه این فشارها را برای ظهور ایران بزرگ به جان می خرد پیشرفت و اقتدار ایران  تنها عاملی است که فریاد حمله را از گلوی غمگینم بدر می آورد و مرا بی مهابا به قلب سپاه دشمن می راند …
– : شاهنامه فردوسی خردمند ، راهنمای من در طول زندگی بوده است .
– : فتح هند افتخاری نبود برای من دستگیری متجاوزین و سرسپردگانی مهم بود که بیست سال کشورم را ویران ساخته و جنایت و غارت را در حد کمال بر مردم سرزمینم روا داشتند . اگر بدنبال افتخار بودم سلاطین اروپا را به بردگی می گرفتم . که آنهم از جوانمردی و خوی ایرانی من بدور بود .
– : کمربند سلطنت ، نشان نوکری برای سرزمینم است نادرها بسیار آمده اند و باز خواهند آمد اما ایران و ایرانی باید همیشه در بزرگی و سروری باشد این آرزوی همه عمرم بوده است .
نادر شاه افشار : هنگامی که برخواستم از ایران ویرانه ای ساخته بودند و از مردم کشورم بردگانی زبون ، سپاه من نشان بزرگی و رشادت ایرانیان در طول تاریخ بوده است سپاهی که تنها به دنبال حفظ  کشور و امنیت آن است .
– : لحظه پیروزی برای من از آن جهت شیرین است که پیران ، زنان و کودکان کشورم را در آرامش و شادان ببینم .
– : برای اراضی کشورم هیچ وقت گفتگو نمی کنم بلکه آن را با قدرت فرزندان کشورم به دست می آورم .
– : گاهی سکوتم ، دشمن را فرسنگها از مرزهای خودش نیز به عقب می نشاند .
نادر شاه افشار :کیست که نداند مردان بزرگ از درون کاخهای فرو ریخته به قصد انتقام بیرون می آیند انتقام از خراب کننده  و ندای از درونم می گفت برخیز ایران تو را فراخوانده است و برخواستم در همین موضوع : 

داستان جنگ کرنال . نادر در شوال ۱۱۴۹ با سپاه فراوان عازم قندهار کابل و هند شد.

/?p=2814

 

۳۴ درصد مردم تهران دچار حداقل یک نوع آسیب روانی هستند

تارنمای پارسینه، طی گزارشی به بررسی عوامل مختلف و موثر بر روانی شدن بخش عمده ای از تهرانی ها پرداخته است.

در شهر ها و کشورهایی مانند هند – چین – ژاپن  هم آلودگی هوا و هم اختلاف طبقاتی  و هم بیکاری وجود دارد اما در آنجا خشم و عصبانیت و ناهنجاری به اندازه تهران نیست؟ ایران چه تفاوتی با آنها دارد  چرا ایرانی ها زود خشمگین می شود و حس انتقام جویی در آنها شدید است؟  چرا  تهرانی ها عصبی هستند چرا درصد آدمهای شاد کم است ؟ چرا رضایتمندی کم است و همه غر می زنند. آیا تا به حال جواب این سوالها را پیدا کرده اید؟

چندی قبل خبری در رسانه ها منتشر شد حاکی از آن که ۳۴ درصد مردم تهران دچار حداقل یک نوع آسیب روانی هستند. در پی انتشار این خبر برخی صاحب نظران نوشتند که روشهای  زندگی مدرن باعث بخش مهمی از اختلالات روانی در بین مردم تهران می باشد. عده ای نیز مشکلات و فشارهای اقتصادی شدت گرفته در چند سال گذشته را عامل اصلی این امر معرفی می کنند.

تهران به شهر روانی ها تبدیل می شود؟
عصبانیت و خشم، خودخوری و کلافگی بر اثر مشکلات اقتصادی، بیکاری و … نیز بر عمق فاجعه می افزاید تا از تهرانی ها انسان هایی عصبی و انتقام جو بسازد.

جدیدترین آمارهای وزارت بهداشت از ابتلای ۲۱درصدی مردم کشور به اختلالات روانی خبر می‌دهد که در پایتخت به ۳۴درصد می‌رسد. بیمارانی که در جمعیت ۱۲ میلیونی تهران، ۴میلیون نفر می‌شوند.imamsadegh

شهریورماه امسال بود که معاون امور بهداشتی وزیر بهداشت در همان جلسه معارفه خود آماری از وضعیت اختلالات روانی در مردم ایران خبر داد که به گفته او باید توجه جدی و سریع به آن شود. 

علی اکبر سیاری گفته بود: طبق آمار ۱/۲۱درصد مردم کشور اختلالات روانی داشته‌اند که مطالعات جدید در بین مردم تهران نشان می‌دهد که ۲/۳۴درصد از اختلالات روانی رنج می‌برند و باید در این زمینه کاری کرد.

 پیش از آن هم وزارت بهداشت آمارهایی منتشر کرده بود که نشان می‌داد ۵/۲۶درصد زنان و ۸/۲۰درصد مردان ایرانی در طول یکسال حداقل به یک نوع اختلال روانی مبتلا می‌شوند. 

 این بررسی همچنین نشان داده بود که بیماریهای روانی در زنان کشور رتبه اول بار بیماری‌ها را دارد و در مردان بعد از حوادث عمدی و غیر عمدی که عمدتاً حوادث ترافیکی است دومین بار بیماری‌ها را از نظر مرگ و ناتوانی باعث می‌شود.  با این حال، کمبود تخت های روانی هنوز هم مشکل اصلی بیمارانی است که مجبورند به جای درمان در بیمارستان، به زندگی روزمره شان بپردازند.

این در حالی است که بسیاری از کارشناسان ، پرخاشگری و کاهش سطح تحمل که شروع ابتلا به بیماریهای روانی است را از عوارض آلودگی هوا میدانند.

این کارشناسان معتقدند، آلودگی هوا همان گونه که بر روی تمام جسم اثر می‌گذارد و باعث مشکلات ریوی و تنفسی می‌شود به ۲ دلیل اختلال در اکسیژن‌رسانی و ناراحتی‌های فردی، باعث مشکلات روانی نیز می‌شود.

از سوی دیگر، بسیاری از روانشناسان معتقدند، تفاوت فاحش درآمدی در تهران و افزایش فاصله طبقاتی اختلالات رفتاری زیادی را بوجود آورده است. در واقع این عده عامل اصلی بروز اختلالات روانی را مسائل اقتصادی، گرانی و تورم می دانند که ذهن و جان انسان را رنج می دهد.

در این میان، ترافیک تهران نیز  یکی از عواملی است که خود در هر شرایطی تحریک‌کننده اعصاب و روان مردم است و چون مردم در طول روز با مقوله حمل و نقل و ترافیک به مقدار زیاد سروکار دارند، سریع‌تر عصبانی می‌شوند و کارشان به درگیری و اوقات تلخی می‌کشد.

با این وجود در حالی که می رود اختلالات روانی  چرخاشگری در کشور به بحران تبدیل شود نه از راهکاری برای کاهش آلودگی هوا خبری هست و نه راهکاری جدی برای کنترل ترافیک اندیشیده شد است.این در حالی است که گرانی و تورم همچنان بیداد می کند و خبری از ارزانی نیست و اگر همینطور پیش برود تهران به زودی به شهر روانی ها تبدیل خواهد شد!