1-درآمد
زبانهایی که در ایران از قدیمیترین روزگاران تاکنون متداول بوده است،از نظر ویژگیهایی زبانی،وجوه مشترکی دارند،هرچند که این زبانها در سرزمینهای گوناگونی در ایران کنونی،یا خارج از مرزهای فعلی آن،معمول بودهاند یا هستند.این مجموعه زبانها را اصطلاحا«گروه زبانهای ایرانی»مینامند که خود منشعب از زبانی فرضی به نام«هند و ایرانی»است که اصل زبانهای اقوام هندی و ایرانی،پیش از جدا شدن از یکدیگر و سکوت در هند و ایران بوده است.شاخهی هند و ایرانی نیز خود یکی از شاخههای زبان فرضی دیگری به نام«هند و اروپایی»است که مادر اغلب زبانهای اقوامی است که در سرزمینهای واقع در شبه قاره هند تا شمال اروپا بهسر میبرند یا به سر میبردهاند.
2-ادوار تاریخی زبانهای ایرانی
از نظر تاریخی،زبانهای ایرانی را به سه دسته عمده تقسیم میکنند:
زبانهای دورهی باستان،زبانهای دورهی میانه و زبانهای دورهی نو.
از دورهی باستان آثار مکتوب دو زبان برجای مانده است:
یکی زبان اوستایی که در سرزمینی از نواحی شرق ایران بدان سخن میگفتهاند و قدیمترین آثار آن احتمالا متعلق به زمانی میان قرن هشتم تا دهم قبل از میلاد است و دیگری زبان فارسی باستان که زبان ناحیهی فارس بوده و کتیبههای شاهان هخامنشی بدان نوشته شده و قدیمترین آنها از قرن پنجم ق.م و متأخرین آنها ازقرن سوم ق.م است.
از زبانهای دیگر این دوران،یعنی مادی و سکایی،تنها اطلاعات اندکی در دست است.
زبانهای دورهی میانه در فاصلهیی میان حدود 300 ق.م تا حدود 700 م است.
اگرچه برای سهولت تقسیمبندی آغاز اسلام را پایان دورهی میانه و آغاز دورهی نو میدانند؛اما لازم به تذکر است که تا چند قرن پس از ظهور اسلام به بعضی از زبانهای این دوره آثاری تألیف میشده و بعضی از آنها تا آنزمان زبانهای رایجی بودهاند.زبانهای این دوره را به دو گروه زبانهای ایرانی میانهی غربی و ایرانی میانهی شری تقسیم میکنند.از گروه زبانهای ایرانی میانه غربی،از دو زبان آثار عمدهیی در دست است:زبان پارتی(یا پهلوانیگ یا پهلوی اشکانی)و فارسی میانه یا پهلوی.
زبان پارتی زبان رایج دورهی اشکانیان(از حدود 250 ق.م.تا حدود 224 م)بوده که تا اوایل دورهی ساسانی نیز بدان آثاری تألیف میشد.این زبان در شمال و شمال شرقی ایران متداول بود.
زبان فارسی میانه(یا پهلوی)زبان جنوب و جنوب غربی ایران بود و زبان رسمی دوران ساسانی بهشمار میرفت.از آنجا که این زبان از نظر ساختمان زبانی در مرحلهیی میان فارسی باستان و فارسی نو(-دری)قرار دارد، محققان جدید آنرا«فارسی میانه» نامیدهاند.در آثار بازمانده از این زبان آنرا پارسیک(-پارسی، فارسی)نامیدهاند.اصطلاح پهلوی(یا فهلوی در متون عربی)را
که در اصل به معنی«پارتی»است،نویسندگان دوران اسلامی برای تمایز این زبان از فارسی نو(-دری)بهکار بردهند.امروزه دانشمندان اصطلاح«پهلوی»را غالبا برای آثار فارسی میانه زردشتی به خط پهلوی و«فارسی میانه»را برای آثار مانوی به این زبان و به خط خاص مانویان بهکار میبرند.
دورهی نو زبانهای ایرانی شامل زبان فارسی و لهجهها و زبانهای ایرانی فراوانی است که در ایران و خارج از ایران رایج بوده و از میان رفتهاند یا آنهایی که هماکنون بدانها سخن میگویند.
(توضیح ویراستار:می توان یک دوره نوین هم به این دوره ها اضافه کرد . از دوره مشروطه نهضتی در ادبیات بوجود آمد که فارسی را از واژگان بیگانه بویژه عربی پاکسازی کنند. این نهضت با تشکیل فرهنگستان زبان فارسی در دوره رضا شاه عملا شروع شد اما موفقیتی نداشت. در عصر نوین وسایل ارتباط جمعی نهضت فارسی سازی بیشتر نمود پیدا کرده است که دکتر عجم آنرا دوره نوین فارسی نامیده است)
3- سنت شفاهی
در ایران پیش از اسلام سنّت به کتابت درآوردن آثار دینی و ادبی چندان معمول نبود، بهطوریکه این آثار قرنها سینهبهسینه حفظ میشد و ثبت آنها مشکلاتی داشت و یا بود از بین می رفت . اما اسناد دولتی و سیاسی و اقتصادی(مانند مطالب کتیبههای فارسی باستان و پهلوی و چرمنوشتهها و سفالنوشتهها)را در خور نگارش میدیدند. نکتاب اوستا قرنها سینهبهسینه حفظ میشد تا اینکه سرانجام در دورهی ساسانی به کتابت درآمد .
در کتابهای پهلوی غالبا به روایاتی در مورد کتاب اوستا برمیخوریم.بر طبق این روایات،اسکندر کتاب اوستا را که بر روی پوست نوشته شده بود،سوزانید و پس از او دوباره آنرا گردآوری کردند.نظیر همینگونه روایات به کتابهای نویسندگان دوران اسلامی نیز راه یافته است؛اما در میان همین گفتهها به اهمیت سنّتهای شفاهی برمی خوریم.در کتابهای پهلوی غالبا از موبدانی یاد شده است که همهی اوستا و ترجمه و تفسیر آنرا از حفظ میدانستند.توجه به سنّت شفاهی تا آنجاست که در «دینکرد»آمدهاست که:«بخت ماری مسیحی میپرسد که:«چرا ایزد این دین را به زبان ناآشنای نهفتهیی به نام اوستا گفت و برای آن متن نوشته کاملی نیندیشید،بلکه فرمود آنرا به صورت شفاهی (-به گفتار)حفظ کنند؟»و در جواب آمده است که:«به دلیل بسیار،منطقی است که سخن شفاهی زنده را از صورت مکتوب مهمتر بدانیم.»
همین توجه به روایات سینهبهسینه تا دورانهای بعد از اسلام نیز ادامه یافت؛چنانکه مدونان اسطورهها و داستانهای حماسی ایران مانند فردوسی،علاوه بر روایات مکتوب خداینامه،از روایات شفاهی نیز بهره میجستند.اکنون نیز بیشتر ادبیات عامهی نواحی گوناگون از شعر و ترانه و چیستان و قصه سینهبهسینه حفظ میشود و کمتر اتفاق میافتد که کسی آنها را از روی نوشته یاد گرفته باشد.
برخلاف زردشتیان، مانی و پیروان او که با ادیان و فرهنگ بین النهرین و مصر آشنایی داشتند،به کتابت آثار خود اهمیت میدادند.
4-زبان پارسی باستان
فارسی باستانی که نیای فارسی امروز بهشمار میرود،زبانی است که در دورهی هخامنشیان(669 تا 330 پ.م)در پارس بدان تکلم میشد و تنها آثار مکتوب آن کتیبههای شاهان هخامنشی است که به خط میخی نوشته است؛اما زبان دیوانی و مکاتبه شاهنشاهی ایران آرامی بود.
نامههای دولتی را دبیران آرامیزبان یا آرامیدان از گفتهی شاه یا فرمانروایان دیگر که به فارسی باستان بیان میشد،یا از گفته فرمانروایی که زبان دیگری داشت،به زبان آرامی میرسید،برای شاه به فارسی باستان یا برای حکمرانی که نامه خطاب به او بود،به زبان خود او ترجمه کرده،میخواندند. تعدادی از این مکاتبات متعلق به قرن پنجم ق.م.به زبان آرامی بر روی چرم در مصر بهدست آمده که متعلق به شهربان(-ساتراپ) مصر به نام ارشام است.این اسناد با اینکه به آرامی نوشته شده،اما از نظر سبک تحت تأثیر فارسی باستان است و لغات این زبان و جملههایی که عینا ترجمهی فارسی باستان است،در آن بسیار دیده میشود.در تخت جمشید تعدادی از اشیا که احتمالا در مراسم دینی بهکار میرفته با نوشتههایی به خط و زبان آرامی کشف شده است.
همچنین از کتیبهی داریوش در بیستون تحریری آرامی نیز در دست است.پس از دوران هخامنشی،زبان آرامی به عنوان زبان مکاتبات به تدریج در ایران منسوخ شد و زبانهای دورهی ایرانی میانه جای آنرا گرفت؛ولی این زبانها بیشتر به خطوطی که مقتبس از خط آرامی بود،نوشته میشد.در این خطوط(پهلوی،پارتی،سمرقندی و خوارزمی)تعدادی از کلمات آرامی الاصل همراه با تغییراتی نوشته میشد؛ولی در تلفظ معادل معنایی آنها در زبانهای ایرانی بهکار میرفت.
این کلمات را در زبان پهلوی «هزواش»مینامیدند.احتمالا حفظ سنّت آرامینویسی،در میان دبیران ایرانی موجب بازمانده هزوارشها شد.
علاوه بر پاپیروس و چرم،لوحههای سفالی نیز برای مکاتبات در میان پارسها بهکار میرفت.آثار بهدست آمده در خزانه و استحکامات سلطنتی تخت جمشید که مربوط به دورههایی میان 492 و 458 و 509 و 494 پ.م است،به زبان ایلامی نوشته شده است،شاید به این دلیل که کاتبان آنها ایلامی زبان بودند.کتیبه بزرگ بیستون و بعضی کتیبههای دیگر علاوه بر فارسی باستان به اکدی(بابلی)و ایلامی هم نوشته شده است و تحریر مصری قدیم بعضی از کتیبههای فارسی باستان نیز در دست است.
شاهدی در دست نیست که براساس آن بتوانیم استناد کنیم که فارسی باستان به صورت مکتوب جز در کتیبههای شاهان هخامنشی که به خط میخی است،در جای دیگر نیز بهکار رفته باشد.تنها کتیبهیی که به نظر میرسد به زبان فارسی باستان و به خط آرامی نوشته شده و احتمالا متعلق به بعد از دورهی هخامنشی است،در نقش رستم است که تنها چند کلمهی آن تاکنون خوانده شده به قطعیت دربارهی آن نمیتوان سخنی گفت.
5-مهمترین کتیبههای فارسی باستان
مهمترین کتیبههای فارسی باستان عبارتند از:
کتیبهی اریارمنه(حدود 640 تا 590 پ.م):این کتیبه که بر روی لوحیی از طلا نگاشته شده و در همدان کشف گردیده،مشتمل است بر معرفی شاه و نسب او و اینکه اهورا مزدا این سرزمین را بدو عطا کرده است و به خواست او شاه این سرزمین است و سرانجام درخواست حمایت از اهورهمزدا.
کتیبهی ارشام(حدود 590 تا 559 پ.م):این کتیبه نیز که بر روی لوحهیی از طلا نگاشته شده و در همدان کشف گردیده، شامل این مطالب است:معرفی شاه و نسب او،ستایش اهورهمزدا و درخواست حمایت از او.
کتیبههای کوروش(559 تا 530 پ.م.):سه کتیبهی کوچک آسیبدیده از کوروش در دشت مرغاب بهدست آمده است که در آنها کوروش خود را معرفی کرده است.دانشمندان عموما اعتقاد دارند که کتیبههای نام برده پس از زمان شاهان فوق به دستور جانشینانشان نوشته شده است.
کتیبههای داریوش(522 تا 486 پ.م):از داریوش کتیبههایی در بیستون،فارس(تخت جمشید و نقش رستم)، شوش،سوئز،الوند و همدان برجای مانده است.
کتیبههای بیستون،مهمترین کتیبهی داریوش در بیستون است که در آن چگونگی به سلطنت رسیدن و غلبهی خود را به «بردیا»ی غاصب و شورشیان بیان کرده است.این کتیبه که مفصلترین کتیبهی فارسی باستان است،دارای پنج ستون به سه زبان فارسی باستان،اکدی و عیلامی است.علاوه بر این کتیبهی بزرگ،ده کتیبهی کوچک که هر کدام دارای چند کلمه بیش نیست و در آنها نام شورشیان ذکر شده و یک کتیبه 18 سطری که مشتمل بر معرفی داریوش است،در بیستون کشف گردیده است.
کتیبههای فارس:الف.تخت جمشید.از داریوش هفت کتیبه در تخت جمشید برجای مانده یا بهدست آمده است که بعضی از آنها کتیبههای کوچکی هستند مشتمل بر معرفی داریوش.بعضی از آنها مفصلترند مانند کتیبهی dpd که دارای این مطلب است: مدح اهورهمزدا،توصیف سرزمین پارس و n عا.کتیبه دیگر مشتمل است بر:معرفی داریوش،سرزمینهایی که خراجگذار او بودند و اندرز به فرمانرویان آینده و دعا.کتیبهی سوم بر روی لوحهی طلا و نقره دربارهی تصرف قلمرو سکاهاست.
ب.نقش رستم:از داریوش در نقش رستم(در چند فرسنگی شمال تخت جمشید)چند کتیبهی بسیار کوچک در معرفی درباریان خود و مردان سرزمینهای دیگر و دو کتیبهی بزرگ برجای مانده است.کتیبهی dna دارای 60 سطر است.مشتمل بر مدح اهورهمزدا،معرفی داریوش،برشمردن سرزمینهای خراجگزار ایران،دربارهی فرونشاندن شورشها،شکرگزاری از اهورهمزدا و دعا برای خود و خانوادهاش و اندرز به فرمانروایان آینده.کتیبهی دیگر دارای 60 سطر مشتمل بر این مطالب است:مدح اهورهمزدا معرفی خود و روش فرمانروایی و خصوصیات هنرها و فضایل او و اندرز به دیگران.
کتیبههای شوش:در شوش 19 کتیبه از داریوش باقی مانده است که مهمترین آنها عبارتند از:کتیبهیی در 52 سطر مشتمل بر:مدح اهورهمزدا،معرفی داریوش،نام سرزمینهای خراجگذار، روش حکومت و شرح بعضی از کارهای داریوش،دعا به خود.
کتیبهی دیگر در 58 سطر مشتمل بر:مدح اهورهمزدا،معرفی داریوش و ستایش اهورهمزدا که پادشاهی را به او عطا کرده است،
دربارهی ساختن کاخ شوش و مواد ساختمانی که در آن بهکار رفته است و دعا به خود و پدر و کشورش.کتیبههای دیگر کتیبههای کوچکی هستند و غالبا در معرفی داریوش یا به یادبود بنایی نگاشته شدهاند.
کتیبههای سوئز:
سه کتیبه از داریوش در سوئز کشف شده که مفصلترین و مهمترین آنها در 12 سطر مشتمل بر این مطالب است:مدح اهورهمزدا،معرفی داریوش و دستور حفر ترعه سوئز،دو کتیبهی دیگر کوچکاند،مشتمل بر معرفی این شاه.
کتیبهی الوند،در الوند در جنوب غربی همدان کتیبهیی منسوب به داریوش در 20 سطر برجای مانده است،مشتمل بر مدح اهورهمزدا و معرفی داریوش.احتمالا این کتیبه به دستور «خشایارشا»نگاشته شده است.
کتیبهی همدان:کتیبهیی بر روی لوحهیی طلا و نقره مشتمل بر معرفی داریوش و سرزمینهای تحت سلطهی او.
کتیبههای خشایارشا(486 تا 485 ق.م)
از خشایارشا کتیبههایی در تخت جمشید،شوش،الوند و همدان برجای مانده است.
کتیبههای تخت جمشید:از خشایارشا 12 کتیبه در تخت جمشید در دست است.یک کتیبه در 20 سطر مشتمل بر مدح اهورهمزدا،معرفی خشایارشا،ذکر ساختن دهلیزی در تخت جمشید و بنای ساختمانهای دیگر و دعا.کتیبهی دوم در 30 سطر مشتمل است بر مدح اهورهمزدا،معرفی شاه،ذکر بنا کردن ساختمانهایی در تخت جمشید و جاهای دیگر و دعا.کتیبهی سوم در 15 سطرح ذکر ساختن کاخی به فرمان داریوش پدر خشایارشا را به اضافهی مدح اهورهمزدا و دعا دارد.کتیبهی دیگر در 19 سطر مشتمل است بر مدح اهورهمزدا،معرفی شاه،ذکر بنای کاخی توسط خشایارشا و دعا، کتیبهی xpf در 48 سطر مشتمل است بر مدح اهورهمزدا،معرفی شاه،ذکر داریوش به عنوان پدر و گشتاسب به عنوان جد خود و اینکه داریوش از میان همهی فرزندانش خشایارشا را جانشین خود قرار دادهاست و نهایتا دعا.کتیبهی ششم در 60 سطر مشتمل است بر مدح اهورهمزدا،معرفی خشایارشا،ذکر سرزمینهای زیر سلطهی او،ذکر فرونشاندن شورشها در این سرزمینها و ذکر خراب کردن پرستشگاههای خدایان مطرود(دیوهها)و اصلاح کارهای نادرستی که در آن مکانها انجام گرفته بود و اندرز و دعا.این کتیبه از جهت پی بردن به سیاست دینی این پادشاه نسبتبه پیروان ادیان و مذاهب دیگر اهمیت داد.کتیبهیxpi در 56 سطر تقلیدی است از یکی از کتیبههای داریوش در نقش رستم.بقیهی کتیبههای تخت جمشید کتیبههای کوتاهی هستند که در معرفی شاه یا به یادبود بنای کاخی یا ساختمانی نگاشته شدهاند.
کتیبههای شوش:از خشایارشا سه کتیبهی کوچک در شوش باقی مانده است و هر سه کتیبههای یادبود بنای کاخ هستند.
کتیبهی الوند:از خشایارشا یک کتیبه در الوند در سمت راست کتیبهی داریوش در 20 سطر باقی است مشتمل بر مدح اهورهمزدا و معرفی شاه.و از او یک کتیبه در وان در 27 سطر بر دیوار قلعهیی وجود دارد که مشتمل است بر مدح اهورهمزدا،معرفی شاه،ذکر بنایی که داریوش ساخته و خشایارشا کتیبهیی به یادبود آن نگاشته است و دعا.
کتیبهی همدان:از او در همدان کتیبهیی در یک سطر بر روی جامی نقرهیی با این مضمون که این(جام)در خانهی خشایارشا ساخته شده،بهدست آمده است.
کتیبههای اردشیر اول(465 تا 4/425 ق.م)
از اردشیر اول کتیبهیی در 11 سطر در تخت جمشید باقی است مشتمل بر مدح اهورهمزدا،معرفی شاه،اتمام کاخی که خشایارشا شروع کرده بود و این شاه به اتمام رسانیده است.از دیگر فرمانروایان هخامنشی مانند داریوش دوم(424 تا 4/405 ق.م)در شوش، اردشیر دوم(4/405 تا 8/359 ق.م)در شوش و همدان،اردشیر دوم یا سوم(8/359 تا 7/338 ق.م)در تخت جمشید کتیبههای کوچکی که تقلیدی از کتیبههای شاهان قبلی است،بهدست آمده است و مضمون آنها غالبا ستایش اهورهمزدا،معرفی شاه و ذکر بنای کاخی یا اتمام بنای ناتمام آن است.
باستان طبعا از تخیلات ادبی و صور خیال عاری است.کتیبههای داریوش قدیمترین اسناد مکتوب ایرانی است که در زمان تألیف به نگارش درآمده است.این کتیبهها،به جز برخی از کتیبههای کوتاهی که در بعضی ساختمانها به عنوان یادبود بنای آنها نگاشته شده،از نظر ساختمان و محتوا دارای سبک خاصی است.نخست مقدمهیی آمده است،پس از آن موضوع اصلی کتیبه و سپس خاتمه.
داریوش در مقدمهی قدیمترین کتیبهی خود یعنی«بیستون» نخست به معرفی خود میپردازد.اما در برخی دیگر مانند دو کتیبهی نقش رستم مقدمه با ستایش اهورهمزدا آغاز میگردد.خاتمهی کتیبهها غالبا در ستایش اهورهمزدا و به همراه این درخواست که داریوش را حمایت کند و آنچه او کرده و ساخته است،بپاید.
در چهار کتیبه(بیستون،تخت جمشید،شوش و نقش رستم) متن اصلی با برشماری کشورهایی که فرمانبردار داریوش بودهاند، آغاز میشود.در کتیبهی بیستون پس از شمارش کشورها،داریوش به ذکر وقایعی که در آغاز دورهی سلطنت وی اتفاق افتاده است، میپردازد و از بردیای غاصب و شورشهایی که در نواحی گوناگون اتفاق افتاده و عاملان آنها یاد میکند و سپس از خوانندگان میخواهد که آنچه وی کرده است،برای همه آشکار کنند و کتیبهی او را محفوظ دارند.در پایان،شش همکار خود را نام میبرد که در غلبه بر بردیای غاصب او را یاری کردند و از شاهان آینده میخواهد که آنان و خانوادهشان را حمایت کنند.در کتیبهی تخت جمشید فقط از کشور پارس که دارای اسبان نیک و مردان نیک است،یاد میکند و در کتیبهی سوئز بحث از فتح مصر است و کندن ترعهیی که نیل را به دریای سرخ میپیوندد.از میان کتیبههایی که برای یادبود بنای ساختمانها نگاشته شده،کتیبهی داریوش در شوش قابل ذکر است.
6-منابع دیگر
علاوه بر کتیبهها و لوحها،بر روی سنگ وزنه و روی سکهها و گلهای پخته و بعضی ظروف نیز نوشتههایی به فارسی باستانی برجای مانده است.کتیبههای فارسی باستان به خط میخی از نظر تاریخی و زبانشناسی اسناد بسیار پرارزشی بهشمار میروند،ولی از جهت ادبی از اهمیت اندکی برخوردارند.در این کتیبهها جملات غالبا کوتاه و موجز و سادهاند و عینا در قسمتهای مختلف همان کتیبه یا کتیبههای دیگر تکرار میشوند و کتیبههای پس از داریوش غالبا رونوشت برداری /استنساخ/ یا ترکیبی / التقاطی / از کتیبههای اوست.
کتیبههای فارسی باستان بطور معمول از تخیلات ادبی و صور خیال عاری است.کتیبههای داریوش قدیمترین اسناد مکتوب ایرانی است که در زمان تألیف به نگارش درآمده است.این کتیبهها،به جز برخی از کتیبههای کوتاهی که در بعضی ساختمانها به عنوان یادبود بنای آنها نگاشته شده،از نظر ساختمان و محتوا دارای سبک خاصی است.نخست مقدمهیی آمده است،پس از آن موضوع اصلی کتیبه و سپس خاتمه.
داریوش در مقدمهی قدیمترین کتیبهی خود یعنی«بیستون» نخست به معرفی خود میپردازد.اما در برخی دیگر مانند دو کتیبهی نقش رستم مقدمه با ستایش اهورهمزدا آغاز میگردد.خاتمهی کتیبهها غالبا در ستایش اهورهمزدا و به همراه این درخواست که داریوش را حمایت کند و آنچه او کرده و ساخته است،بپاید.
در چهار کتیبه(بیستون،تخت جمشید،شوش و نقش رستم) متن اصلی با برشماری کشورهایی که فرمانبردار داریوش بودهاند، آغاز میشود.در کتیبهی بیستون پس از شمارش کشورها،داریوش به ذکر وقایعی که در آغاز دورهی سلطنت وی اتفاق افتاده است، میپردازد و از بردیای غاصب و شورشهایی که در نواحی گوناگون اتفاق افتاده و عاملان آنها یاد میکند و سپس از خوانندگان میخواهد که آنچه وی کرده است،برای همه آشکار کنند و کتیبهی او را محفوظ دارند.در پایان،شش همکار خود را نام میبرد که در غلبه بر بردیای غاصب او را یاری کردند و از شاهان آینده میخواهد که آنان و خانوادهشان را حمایت کنند.در کتیبهی تخت جمشید فقط از کشور پارس که دارای اسبان نیک و مردان نیک است،یاد میکند و در کتیبهی سوئز بحث از فتح مصر است و کندن ترعهیی که نیل را به دریای سرخ میپیوندد.از میان کتیبههایی که برای یادبود بنای ساختمانها نگاشته شده،کتیبهی داریوش در شوش قابل ذکر است.
7-ادبیات شفاهی
آنچه در کتیبهها ذکر شده،اصولا مطالب مربوط به سیاست و حکومت است؛اما از اقوال و نویسندگان یونانی معلوم میشود که در فارسی باستان ادبیات حماسی نیز احتمالا به صورت شفاهی وجود داشت.استرابو strabo نقل میکند که معلمان فرزندان پارسی عادت داشتند که تعلیمات خود را با افسانههایی که مضمون آنها«شرح حال اعمال خدایان و مردان بزرگ»بود،بیامیزند. احتمالا در دورهی هخامنشیان،علاوه بر اسناد بایگانی دولتی مجموعهیی از روایات حماسی همانند خداینامهی پهلوی یا شاهنامه،احتمالا به صورت شفاهی و با گونههای مختلف،وجود داشت که نویسندگان یونانی از آنها استفاده کردهاند.روایات مربوط به کوروش که هردوت آنها را نقل کرده،مانند این داستان که این شاه را سگی در کودکی پرورده بود،احتمالا متعلق به این حلقهی روایات بوده است.
همچنین شباهتهایی میان جزییات بعضی داستانهای مربوط به کودکی کوروش با داستانهای دیگر ایرانی دیده میشود:داستان خوابی که حاکی از برافتادن سلسلهیی و روی کارآمدن سلسلهی دیگر است(داستان ضحاک،افراسیاب، اردشیر)،دستور کشتن کودک نوزاد که به اجرا درنمیآید(داستان کیخسرو)،سر راه یا بر آب نهادن کودک(داستان کیقباد،دارا)، پرورش کودک توسط یک حیوان(داستان فریدون،زال)و ظهور آثار بزرگی و هوشمندی کودک در هنگام بازی و ورزش(داستان کیخسرو،اردشیر و شاپور).همچنین داستانهای بردیا،در روایات یونانی،افسانهوار حکایت شده است.داستان حیلهی فداکارانه زوپیروس zopyrus نیز از روایات حماسی هخامنشیان بودهاست.بر طبق این داستان هردوت نقل کرده است، هنگامیکه داریوش از فتح بابل نومید شده بود،یکی از درباریانش به نام ژوپیروس داوطلبانه گوش و بینی خود را برید و موی خود را تراشید و تن خود را با تازیانه مجروح کرد،گویی که مکافات جنایتکارانه را دیده است.سپس به سپاه دشمن گریخت و وانمود کرد که از ظلم داریوش به پناهندگی آمده است و پس از جلب اعتماد آنان،بر طبق نقشهیی پیشبینی شده،دروازههای بابل را بر داریوش گشود.نظیر این داستان را در روایت(خشنوار،شاه هیاطله و پیروز،شاه ساسانی)نیز مییابیم.
نویسنده:دکتر احمد تفضلی -نشریه:زبان وادبیات نور
آخرین دیدگاهها