خزر یا مازندران یا کاسپین؟ نوشته شده 1382 | پژوهشهای ایرانی

خزر یا مازندران یا کاسپین؟ نوشته شده 1382

خزر یا مازندران یا کاسپین؟

دریاچه مازندران یا خزر یا کاسپین  khazar or Caspian or mazandran ?

این مقاله در مهر سال 1381 نوشته شده و برای سازمان نقشه برداری و کمیته یکسان سازی نامهای جغرافیایی ارسال و در دومین سمینار نامهای جغرافیایی 1382 سازمان نقشه برداری مقاله برتر شناخته و جایزه مقام اول را دریافت نموده   و در روزنامه مردم سالاری  اردیبهشت 1382  و در چند سایت دیگر  و از جمله  در مجله علمی ترویجی پیام دریای در دو شماره  131 مهر 1383پیام دریا ،

 و در شماره   1383 تحت عنوان دروازه کاسپین چاپ شده و ترجمه آن نیز از آذر 83 در .

1- مشخصات فیزیکی
این دریاچه با طول تقریبی 1200 کیلومتر و عرض متوسط 320 کیلومتر و مساحت 438000 کیلومتر مربع وحجم 770000 کیلومتر مربع بزرگترین دریاچه جهان است . باریک ترین عرض آن 220 کیلومتر بین شبه جزیره آبشوران و دماغه کواولی و عریض ترین بخش آن حدود 545 کیلومتر در شمال آن قرار دارد، کم عمق ترین ناحیه این دریاچه 25 متر در منطقه شمالی است و عمیق ترین مناطق در قسمت مرکزی و جنوبی واقع شده است که در بعضی از مناطق جنوبی 900 الی 1000 متر عمق دارد ، سواحل این دریاچه جمعاً 6379 کیلومتر است که حدود 922 کیلومتر آن در خاک ایران واقع شده است و وسعت حوزة آبگیر آن 3733000 کیلومتر مربع است که 256000 کیلومتر مربع آن در خاک ایران قرار دارد . این دریاچه 28 متر پائین تر از سطح اقیانوسها است و بنا براین هیچگونه خروجی از این دریاچه وجود ندارد.81% آب ورودی خزر را رود عظیم ولگا تامین می کند.

ضرورت یکسان سازی کاربرد نام دریای خزر (مازندران)

برخلاف وجه تسمیه خلیج فارس که فاقد هرگونه ابهامی است و از ابتدای تاریخ مکتوب تا کنون نزد همه اقوام وملل با نامهایی مترادف با خلیج فارس شهرت داشته ودر تاریخ نامی یگانه محسوب می شود، پهنه آبی شمال ایران که امروزه در ایران به نام مازندران ، در میان کشورهای عربی بنام قزوین ، نزد کشورهای ترک زبان به خزر و نزد اروپاییان و سایر ملل به کاسپین معروف است.

 از 500 سال قبل از میلاد تا کنون اسامی متعددی داشته و به اسامی و نامهای مختلفی با تلفظ های متفاوت ثبت شده است. این تکثر وتعدد نامها به دلیل وجود اقوام و شهرهایی بوده که در اطراف این دریا وجود داشته اند. از آنجائیکه این اقوام و شهرها به علت بعد مسافت دارای ارتباطات کافی با یکدیگر نبوده و هر یک در قسمتی از این دریا قرار داشتند، این دریا به نام قوم و یا شهرهای مجاور آن نامیده می شده است.
در منابع تاریخی و کتب سیاحان ، مورخین و جغرافیانویسان اروپایی ، عربی و ایرانی حداقل35 نام مختلف برای دریای خزر بکار برده شده است.
مورخین یونانی قبل از میلاد از قبیل هرودت، استرابون، بطلیموس و ارسطو در آثار و نوشته های خود از این دریا با نامهای هیرکان، کاسپینCASPIAN، ارکانی، ارقانیا و تپیر یاد کرده اند. در آثار جغرافی دانان و مورخین اسلامی از قبیل یاقوت حموی، حمزه، ابن حوقل، استخری فارسی، مسعودی، حمدالله مستوفی، ابن فضلان، شمس الدین دمشقی، ابوالفدا، ابن الفقیه عمربن رسته و ابوزید بلخی اسامی مختلفی برای این دریا ذکر شده که عبارتند از: دریای خزر، طبرستان، بحر قزوین ، جرجان ( گرگان )، آبسکون، اکفوده دریا یا درا اکفوده ( زمان ساسانیان )، خراسان، جیلی، بحر العجم، جبال و باب الابواب و نویری از جغرافیدانان عرب آنرا بحر و یا حوض فارس نامیده و رود کر( کور) که از ارمنیا، آبخاز و تفلیس می گذرد مهمترین رودخانه می نامد . جغرافی دانان ایرانی از قبیل خوارزمی، خواجه نصیر طوسی و حمدالله قزوینی نیز نامهای مختلفی را برای این دریا بکار برده اند از جمله دیلم، بحر عجم ،جیلان ( گیلان )، استر آباد، شیروان، مازندران، مغان، بادکوبه، حاجی طرخان، وائوروکش، فراخکرت ( دریاچه بزرگ )، در اوستا کتاب زرتشت )گل و گلان و طیلسان، کامرود و زره اوجستان نامیده شده است. اروپائیها نیز مانند مورگان، فیلیپ، ویلیام جکسون و درن از نامهای خوالینسک، آستاراخان، سارایی، ساری، زرایه وروکاشا ( در عهد زرتشت) و پهلوی استفاده نموده اند.

همانطور که ملاحظه شد نزدیک به چهل اسم برای این دریا بکار برده شده است که از میان آنها تنها دو نام بیشتر از همه متدوال بوده است؛ دریای خزر که توسط ترکان،اعراب و ایرانیها بکار برده شده و CASPIAN SEA کاسپین از سوی یونانیان و اروپائیها، ولی نام خزر و همچنین نام کاسپین که اعراب آنرا به قزوین معرب(عرب سازی) نموده اند از قدمت و شهرت بیشتری برخوردار است و دولت های ایران و روسیه نیز در قراردادهای دو جانبه و بین المللی طی 250 سال اخیر همواره از این دو نام استفاده نموده اند .کاسپین نام قومی یا دو قوم ایرانی است و قدیمی ترین نام این دریاچه هم هست
نام مازندران از قدمت تاریخی و شهرت بین المللی چندانی برخوردار نیست و کاربرد محلی دارد.
در شاهنامه فردوسی از کوه مازندران به مناسبت های زیادی نام برده شده و دریای پارس نیز دریایی بیکران در مکران تا شهر حمیران ( یمن) توصیف شده است اما نامی از دریای مازندران به میان نیامده است .
قدیمی ترین نقشه با نام مازندران به 210 سال فبل ( 1214 قمری) بر می گردد که توسط محمد رضا قره چه داغی تهیه شده است و نام خزر و مازندران را بطور همزمان در بر دارد.

 در سال 1372 مشاور فرهنگی ریاست جمهوری طی نامه شماره 4701/ف-م مورخ 15/2/72 به ارگانهای ذیربط ابلاغ نموده است که در تمامی مکاتبات و نقشه ها نام مازندران را جایگزین خزر نمایند اما با این وجود همچنان تردیدهای در رابطه با کاربرد صحیح این نام میان مسئولین مملکتی وجود دارد. از آنجا که رویه فعلی بین المللی، یکسان سازی و یگانه سازی اسامی جغرافیایی است و در قطعنامه ها و مصوبات کنفرانس یکسان سازی اسامی جغرافیایی سازمان ملل متحد که نمایندگان 15 سازمان بین المللی مرتبط با نقشه نگاری و اسامی جغرافیایی نیز در آن ناظرانی دارند توصیه شده است که از کاربرد نامهای متعدد برای یک منطقه جغرافیایی خودداری شود. لذا رویه دولتهای منطقه و سازمانهای کارتوگرافی کاربرد نام خزر و کاسپین است اما می توان در کتب درسی ایران در کنار نام خزر(مازندران) را نیز به عنوان نام محلی اضافه نمود.
اما به هر حال پیشنهاد می شود برای تصمیم گیری نهایی، این موضوع در کمیته یکسان سازی اسامی جغرافیایی که دبیرخانه آن در سازمان نقشه برداری کشور مستقر می باشد مطرح و در خصوص آن تصمیم گیری شده و به اطلاع کنفرانس یکسان سازی اسامی جغرافیایی سازمان ملل متحد نیز برسد.
سابقه تاریخی نام خزر
در خصوص دریای خزر 2500 سال سابقه مکتوب وجود دارد و قدیمی ترین امپراتوری حاکم بر این دریاچه پارسها بوده اند. داریوش وجانشینان وی تا دو سده بر تمام سواحل این دریاچه حاکمیت داشته اند. در قرن ششم پیش از میلاد مورخ یونانی بنام هکاتی میلیتی از دریای خزر بنام دریای هیراکان نام برده است. هرودوت،استرابون وبطلیموس مورخین قبل از میلاد نیز در توصیف این در یا سخن گفته اند، هردوت کاسپیانها را یکی از اقوام مهم ایرانی برشمرده و دریای شمال ایران را کاسپین نامیده است. مورخین عرب نیز از دریای خزر با نامهای بحر قزوین ،بحر عجم ، خزر، آبسکون،گرگان، جیلان ، بحر فارس و طبرستان نام برده اند. یکی از قدیم ترین اقوام ساکن در سواحل خزر قوم کاسپی و قوم تیپور (طبر) بوده است .سپس درقرن دوم قبل از میلاد خزرها بر منطقه شمال غربی دریای خزر حاکمیت یافتند. این قوم که اکثریت آنها یهودی شده بودند در حملات مسلمانان تا حدودی سرکوب و پراکنده شدند و با حمله مغولها در سالهای دهه 965-970 بکلی انسجام خود را از دست دادند و جمعیت محدود آنها پراکنده شدند و بسوی شرق اروپا مهاجرت نمودند. بسیاری از پژوهشگران، این قوم را از نظر نژادی از طوایف آریایی نامیده اند ولی نظرات دیگری نیز در این مورد وجود دارد احتمال داده می شود که کرواتها و آذریها ازطوایف این قوم باشند. از این دوره تا 4 قرن بعد تاتارها برشمال وحاشیه رود ولگا تسلط داشتند تا اینکه روسها از اوایل قرن شانزدهم نفوذ خود را بسوی سواحل شمال غربی خزر گسترش دادند و برای اولین بار در سال 1723 توسط اسماعیل بیگ سفیر شاه طهماسب در سن پترزبورگ اولین قرارداد مکتوب میان ایران وروسیه در خصوص واگذاری تعدادی از شهرهای ساحلی غرب خزر به روسیه امضا گردید، اگرچه اسماعیل بیگ بدلیل این خیانت طرد شد و آن قرارداد نیز عملی نگردید ولی بهرحال روسها تا سال 1813 تقریبا بر تمام دریاچه استیلا یافتند .
جغرافیدانان و مورخین یونانی، عرب، ایرانی و اروپائی در تعریف دریای خزر نامهای گوناگونی بکار برده اند. همانطور که ملاحظه می شود نزدیک به چهل اسم برای این دریا بکار برده شده است که از میان آنها تنها دو نام بیشتر از همه متدوال بوده است.
دریای خزر که توسط اعراب و ایرانیها بکار برده شده و کاسپین که از سوی یونانیان و اروپائیها.
از میان اسامی فوق به بررسی چهار نام هیرکان، کاسپین، خزر و طبرستان یا مازندران میپردازیم.
دریای هیرکانی( گرگان):
قدیمی ترین نامی که برای دریای خزر بکار رفته است ” دریای هیرکانی ” می باشد. هیرکان قسمتی از امپراطوری فارس بود که در سواحل جنوب شرقی دریای خزر قرار داشت واز شمال به دریای خزر و از جنوب و غرب به کوههای البرز منتهی میشد.
در زمان کیخسرو ( 530 سال قبل از میلاد مسیح ) به مناسبت مجاورت این منطقه با دریا، نام دریا به هیرکان معروف گشت. هیرکان ار کلمه ویرکانا به معنی گرگ می باشد و شهر گرگان فعلی نام خود را به همین مناسبت گرفته است. بنابراین دریایی که اهالی این ناحیه در کناره آن زندگی می کردند مشهور به دریای گرگان شد و اعراب آن را معرب کرده جرجان نامیدند.
یونانیان به جای واژه ” ویرکانی ” کلمه ” هیرکانی ” را بکار بردند. دریای هیرکانی مأخذ یونانی و رومی باستان هورکانیوم ماره HURKANIUM MARE می باشد. هـکاتـه (HECATE) که در قرن ششم قبل از میلاد و پیش از هرودت میزیسته، این دریا را دریای هیرکانی نامیده است. هرودت نیز در آثار خود از هیرکانیان که جزو سپاه پارس بودند یاد کرده است. در زمان اسکندر هم مردم مقدونیه آن را دریای ارقانیا می گفتند.

– دریای کاسپی (CASPIAN SEA (CASPIUM MARE:
اولین اثر مکتوب با نام کاسپین به کتاب هرودت بر می گردد. هرودوت این نام را در قرن پنجم پیش از میلاد برای توصیف دریای خزر بکار برده است. ریشه کلمه کاسپین، کاس میباشد که با پسوند ” پی ” کاسپی و پسوند ” سی ” کاس سی از قدیمیترین اقوام ایرانی ماقبل آریایی بودند که در در هزاره چهارم و پنجم قبل از میلاد در جنوب غربی دریای خزر زندگی می کردند. این منطقه از شرق به دریای خزر، از غرب به ایبری، از شمال به دربند و از جنوب به رودخانه های ارس و کورا (کوروش) محدود می شد.
دانش کشاورزی توسط کاسپیانها به سرزمین های کنار دریا و اطراف رودهای جیحون و سیحون و دجله و فرات سرایت کرده و انتشار یافت آثار و نشانه های زیادی از این قوم در سرتاسر ایران بر جای مانده که نشان دهنده حضور طولانی آنها در این مناطق می باشد تا جاییکه آن مناطق به نام کاس مشهور شده اند. بطور مثال دریاچه هامون در سیستان است که در گذشته دور یعنی قبل از ظهور زرتشت به نام کاس ای KASAOYA معروف بوده همچنانکه نام کاسپی بر دریای شمال ایران قرار گرفت.
در هزاره دوم قبل از میلاد این قوم با عبور از کوههای البرز به زاگرس و از آنجا به جلگه بین النهرین رفتند و اقدام به تشکیل حکومت نمودند. با توجه به اینکه واژه ” پی ” در زبان مردم گیلان به معنی آب و رود و واژه ” سی ” به معنی کوه است میتوان کاسها را به دو تیره ساحلی و کوهستانی تقسیم کرد که اولی را با صفت ” پی ” کاس ساحلی خوانده اند که در محدوده دریای خزر زندگی میکردند و نام خود را به این دریا داده اند و تیره دوم که با صفت ” سی ” معرفی شده اند کاس های کوهستانی بودند که از تیره اول جدا شده و به سمت زاگرس مهاجرت نموده. گروهی از آنها به بین النهرین رفته و در آنجا مستقر شدند و گروهی دیگر در مناطقی مانند لرستان و شمال آن اقامت کردند.
بعضی ها معتقدند اصطلاح کاسپی و کاسی دربرگیرنده یک مفهوم نژادی میباشد که شامل همه اقوام آسیایی یعنی اقوام غیر هند و اروپایی و غیر سامی که ایران را به تصرف خود در آورده بودند میشده است. چنانکه استرابون در کتاب نهم فصل 13 وطن آنها را کنار دریای خزر معرفی میکند یعنی حوالی مناطقی که در آن تیره کاسپیها سکنا داشتند و کاس سیها مهاجرانی هستند که از جانب دریای خزر آمده اند. استرابن راه حرکت کاس سیها را اینطور وصف میکند: آنها از کوههای کوسی و اوکسی گذشتند و به زاگرس رسیدند و چنانکه میدانیم این تیره بدواً با نفوذ صلح جویانه و بعد با قهر و ستیز بر بین النهرین چیره شدند و از سال 1747 قبل از میلاد تا سال 1171 قبل از میلاد بر آن سرزمین حکم راندند. استرابون جای کاس ها را تا ناحیه شرقی دربند خزر ارایه میکند و در فصل 13 کتاب خود آورده است: کاس ها مهاجرینی هستند که از جانب دریای خزر آمده اند. نام این قوم در منابع یونانی ” کوسایی ” و ” کیس سی ” آسوریها ” کش شو ” ایلامیها ” کوس سی ” و اروپائیها ” کاس سی “.
ابن خردابه در المسالک و الممالک صفحه 22 در حوالی ری و خوار ( خارکس) از منطقه ای یاد میکند که ” کاسپ ” نام داشته و در قرن چهارم هجری یا نهصد میلادی به همان نام معروف بوده است.
شواهد حکایت دارد که کاس ها قرون عدیده بر دو سوی جبال البرز مستولی بوده اند که اهم شواهد عبارت است از نامیده شدن دریای خزر به نام ” دریای کاسپین ” و همچنین سلسله جبال البرز به نام ” کوه کاس ” و ” جبال کاسپین ” و تنگه معروف به دربند خزر که بین کوه و کویر نمک قرار دارد به نام ” دروازه کاسپین ” که هنوز هم زبانزد است.
کهن ترین مستند مکتوب فارسی که از جایی بنام ” کوس ” یاد میکند شاهنامه فردوسی است و نشان میدهد که در عهد فریدونیان و پیش از کسپانیان در جنوب دریای خزر محلی بنام ” کوس ” بوده که هنوز مناطقی بنام ” کوس “و کاس در مناطق مازندران و غرب گیلان وجود دارند.در میان یونانیان هرودوت نخستین کسی است که از دریای هیرکان بنام دریای کاسپین یاد می کند و بعد از وی ارسطو نیز ( 348 ق.م ) این دریا را دریای هیرکانی و کاسپی نامیده است.
در نوشته های هرودوت از وجود کاسپیانها و هیرکانیان در سپاه داریوش و خشایارشاه یاد شده است. وی ایران را کشور کثیر الاقوام شمرده و 20 استان یا خشتره و قوم را نام برده است که از جمله آنها کاسی ها و کاسپی ها ،لولوبیان گوتیان ( آذربایجان) مان ناها (کردستان) اورارتو(ارامنه) نام برده است البته در سنگ نبشه نقش رستم، ایران به 30 ملیت و قوم تقسیم شده است. هردوت محل استقرار کاسپیانها را ساتراپی های یازدهم و پانزدهم کشور هخامنشی نوشته و ساتراپی یازدهم را ساحل جنوبی دریای خزر دانسته است. بعضی دیگر همچون بطلمیوس، کاسپیانها را ساکن ساتراپی پانزدهم نوشته اند که در حدود پامیر است.
کاسپیان با اینکه قوم بزرگی بودند بنظر می رسد که بخش بزرگتری از آنها به جنوب غربی ایران مهاجرت نمودند و باقی مانده نیز با ورود اقوام دیگر هویت تاریخی خود را از دست دادند، بطوریکه در عصر رومیان هیچ گزارشی از آنها وجود ندارد و تنها در بعضی مناطق جغرافیایی نام این قوم بر جای مانده است. بعدها این نام به گذرگاه کاسپیان اطلاق شد که مسیر آن از تهران به سمت شرق بود و مرز بین پارتها و مادها را تشکیل می داده است.
در سده دوم پیش از میلاد کاسپیانها با مادها و آلبانهای قفقاز در آمیختند و در این گروه قومی مستحیل شدند. استرابون در سالهای نزدیک به میلاد مسیح در باره کاسپیان متذکر شد که اکنون آگاهی از این قوم موجود نیست ولی آثاری از زیستگاه کهن آنها در قفقاز برجای مانده است. بعدها دریای هیرکانی به نام این قوم کاسپی نامیده شد.
نام کاسپیها و کاسسیها در عهد اشکانیان تدریجاً به فراموشی سپرده شد بطوریکه در روزگارانی که به میلاد مسیح منتهی میشد بوجود چنین قومی گواهی نشده است، گویی به مرور زمان بین سایر اقوام ایرانی مستحیل شده اند ولی نامشان همچنان در اعلام جغرافیایی باقیمانده است.
دریای خزر:
در بسیاری آثار جغرافیدانان و مورخین ایرانی و عرب از دریای خزر نام برده شده است. خزرها از چادرنشینان صحراهای آسیای مرکزی بودند که در قرن هفتم یا هشتم میلادی ) به حوزه جنوبی ولگا مهاجرت کرده و در این سرزمین اسکان یافتند.
اولین پایتخت خزرها شهر ” بلنجر ” بود. در سال 720 میلادی آنها پایتخت خود را به شهر ” سمندر ” که در شمال قفقاز قرار داشت انتقال دادند و مجدداً در سال 750 میلادی پایتخت به شهر اتیل ( شهر حاجی طرخان یا آستارا کنونی ) در کنار رودخانه ولگا منتقل شد و به مدت 200 سال بعنوان پایتخت خزرها باقی ماند. این شهر علاوه بر پایتخت مرکز بازرگانی نیز محسوب میگردید چرا که خزرها به همراه گله داری و کشاورزی به بازرگانی و تجارت نیز می پرداختند.. خزرها در واقع پیوند دهنده راههای ارتباطی بین آسیا و اروپا بودند و به دلیل علاقمندی آنهاد به تجارت، نویسندگان اروپایی آنها را ونیزیهای دریای سیاه و دریای خزر می نامیدند. سایر شهرهای مهم دیگر شامل دربند یا باب الابواب، برطاس و سریر بود.
خزرها در اواسط قرن پنجم میلادی تحت سلطه هونها قرار داشتند و سپس از سال 550 تا 630 میلادی قسمتی از امپراطوری. ترکها را تشکیل میدادند. در اواسط قرن هفتم میلادی با انقراض دولت ترک در اثر جنگهای داخلی، خزرها اعلام استقلال نموده و حکومت مستقلی را تشکیل دادند. سیستم حکومت خزرها همانند ترکها بود بدین ترتیب که در رأس همه فرمانروایان خزر، پادشاه خزر قرار داشت که به خاقان معروف بود.
بدنبال تشکیل حکومت خزرها، حملات آنها به سرزمینهای مجاور آغاز گردید و توانستند مناطق وسیعی را تحت سلطه خود درآورده و به یکی از قدرتهای منطقه تبدیل شوند، بطوریکه از لحاظ جغرافیایی سرزمین خزرها شامل مناطی جنوب روسیه، شمال قفقاز، شرق اکراین و شبه جزیره کریمه، غرب قزاقستان و شمال ازبکستان بود.
انوشیروان به منظور جلوگیری از حملات خزرها به ایران، لشگری را به سوی آنان فرستاد و شکست سختی به آنها داد ( سال 556 میلادی ) و سد مشهور دربند را احداث نمود. با این وجود خزرها بارها از سد مزبور عبور کرده و به ایران و ارمنستان حمله می نمودند.
پس از حمله اعراب به ایران و تسخیر آن، جنگهای اعراب و خزرها آغاز گردید. این سلسله جنگها که معروف به جنگهای عرب ـ خزر شد نزدیک به یک قرن ادامه داشت ( اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم میلادی). ( ص4 بریمانی) در طی این جنگها مسلمانان توانستند به موفقیتهایی دست پیدا کنند بطوریکه خزراها مجبور شدند شهر بلنجر را که پایتخت آنها بود رها کنند و شهر جدید اتیل را بعنوان پایتخت برگزینند، هر چند این شهر نیز طی یکی از لشگرکشیهای مسلمانان به دست آنان افتاد.
قوم خزر در طول قرن دوم هجری مدام در ارمنستان و سایر نقاط قلمرو خلفای اموی و عباسی مشغول تاخت و تاز بودند. خزرها در اوج قدرت خود بر ملتها و اقوامی که شماره شان به سی میرسید حکومت میکردند. این سرزمینهای وسیع از قفقاز تا دریای آرال و از کوههای آرال تا شهر کیف و بیابانهای اکراین ادامه می یافت. مردمانی که زیر سلطه خزرها قرار داشتند بلغارها، برتاسها، غزها، مجارها و اسلاوها بودند. در ورای این سرزمینهای گسترده نیز سپاهیان خزر به گرجستان و ارمنستان یورش بردند و در قلمرو حکومت خلافت عربی تا موصل پیش رفتند. به دلیل اعمال حاکمیت خزرها بر این منطقه، دریای کاسپین، ” دریای خزر ” نامیده شد و تا امروز هم ادامه دارد، بطوریکه امروزه این دریا در زبان فارسی دریای خزر، در عربی بحر خزر و بحر قزوین در ترکی و آذری ” خزر دنیزی ” نامیده میشود. در خصوص علت نامگذاری این دریا به خزر توسط مسلمانان بعض معتقدند مسلمانان به خاطر ترس و وحشتی که از هجوم خزرها داشتند این دریا را بحر خزر  نامیدند. گفته می شود بابک خرمدین نیز از قوم خزر بوده است و تاریخ جنگهای او با تاریخ جنگهای خزرها و اعراب مطابقت می کند.
عظمت قوم خزر با تشکیل سلطنت روس ( 248 هجری ) رو به تنزل نهاد بطوریکه طی جنگ های سالهای 1354-1358روسها توانستند خزرها را شکست داده و پایتخت آنان را به تصرف درآورند. بدین ترتیب عظمت و قدرت خزرها یکباره درهم شکست، چنانکه 50 سال پس از آن نام قوم مزبور بکلی از صحنه سیاست دنیا محو گردید.
چنانکه دیده شد در دوره اسلامی از طرف عربها به این دریا نام خزر و قزوین اطلاق گردید و پیش از آن دریا مزبور به نامهای دیگر نامیده میشد.
استخری فارسی نخستین کس از میان جغرافیدانان بود که جهان اسلام را بصورت کامل توصیف نمود. او مناطق ساحلی خزر را در سه فصل جداگانه مورد بحث قرار داده است که عبارتند از: مناطق ساحل جنوبی دریای خزر، سه منطقه ارمنستان، آران و آذربایجان و سرانجام دریای خزر یا کاسپی. با آنکه خزران ساکن شمال دریای کاسپی دارای ناوگان نبودند و هیچگونه تأثیری بر پهنه دریا نداشتند، معهذا این دریا نام خود را از خزر گرفته و در ادبیات اسلامی نیز تاکنون به همین نام باقیمانده است. ناصرخسرو، ابن حوقل، ابن بطوطه و قلقشندی نیز دریای خزر را بحر خزر توصیف نموده و قلقشندی در توصیف رودهای مهم از رودخانه کورا یا کر نام میبرد که از کوه باب الابواب سرچشمه گرفته و مرز بین اران و آذربایجان بوده و به بحر خزر می ریزد او همچنین از رود دیگری به نام کر ( کورش) در فارس نام میبرد و رودهای دجله، اهواز، شیرین، تستر،طاب وسکان را توصیف می کند که همگی به بحر فارس می ریزند. بنظر می رسد میان قوم تاتار فعلی و خزر قرابت نژادی و زبانی وجود داشته باشد.
دریای طبرستان یا مازندران:
از جمله نامهایی که برای دریای خزر بکار رفته ” دریای طبرستان ” می باشد. ابن حوقل می گوید: دریای خزر محدود است از مشرق به قسمتی از دیلم و طبرستان و گرگان و از مغرب به ایران و حدود سریر و بلاد خزر و از شمال به بیابان غزان و از جنوب به جیل(گیل) و دیلم.
در خصوص واژه ” طبرستان ” روایات مختلفی نقل شده است. در تقویم البلدان آمده است: طبرستان در مشرق جیلان ( گیلان) است و از آن روی طبرستان نامیدند که ” طبر ” به زبان فارسی آلتی است که آن را به عربی ” فاس ” ( تبر ) گویند و آن سرزمین را بیشه های انبوه باشد و سپاه در آن پیش نرود جز آنکه با طبر درختان پیش روی خود قطع کنند و ” استان ” به زبان فارسی ” ناحیه ” می باشد، پس طبرستان به معنی ناحیه تبر است.
یاقوت حموی نیز در معجم البلدان در این باره آورده است: آنچه که برایم آشکار گشته و حق هم همان است و نیز آنچه که از ایشان مشاهده کردیم به آن قوت می بخشد این است که مردم آن کوهستانها بسیار جنگجویند و بیشتر اسلحه اشان طبر می باشد تا جاییکه گفته می شود چه فقیر و چه ثروتمند دیده نمی شوند مگر اینکه از بزرگ و کوچک در دستشان طبر ( تبر ) باشد.
برخی از اهالی این سرزمین ساحلی، نام تبرستان را مشتق از کلمه تبر میدانند و آن گیاهی است که در گذشته سراسر مازندران پوشیده از آن بود.
واژه طبرستان غالباً به سه معنی مختلف دیده می شود:
1ـ برخی معتقدند که این واژه تپورستان بوده که به مرور به تبرستان و طبرستان تبدیل شده و حکایت از محل قوم تپور و تپوری دارد. چنانکه در برهان قاطع آمده است: طبرستان: طبر + ستان ( پسوند مکان )؛ لغت ناحیه طبر ( تپورها ). نام قدیم این ایالت تپوریستان Tapuristan است و این نام را در سکه های اسپهدان با حروف پهلوی و همچنین در مسکوکات حکام عرب آن ناحیه می بینیم.
2ـ برخی نیز از جغرافی نویسان چنانکه در متن مشاهده شد تبرستان را از تبر مشتق میدانند و آن را سلاح مردم آن ناحیه شمرده که بر نام آن مکان دلالت کرده.
3ـ بعضی دیگر نیز معتقدند مازندران سابقاً طبرستان نام داشته است. طبرستان از واژه طبر که در زبان محلی به معنای کوه است گرفته شده و بنابراین طبرستان به معنای سرزمین کوهستانی است.
در مورد ریشة کلمه مازندران هم روایات مختلفی گفته شده است. از جمله آنکه در نواحی تبرستان دیواری کهن برپا بود که ” ماز ” نام داشت. ناحیة میان دیوار و دریا را ” اندرون ماز ” یا برعکس ” مازندرون ” یعنی آنچه در درون ماز است نام داده اند. به گفته ظهیرالدین این دیوار توسط مازیار، ستایشگر آتش ساخته شد و از مرز گیلان تا جاجرم ادامه داشت.
بعضی دیگر معتقدند مازندران اصلاً به موزندران معروف بود زیرا موز نام کوهی بود در حدود گیلان و چون این سرزمین در درون کوه موز واقع بود به این اسم شهرت یافت.
ارمنیها نیز می گویند واژه مازندران در زبان آنها به معنی ” سرزمینی با جنگلهای وسیع ” می باشد بطوریکه ” ماز ” یعنی بزرگ، ” اندر ” جنگل و پسوند ” آن ” محل و سرزمین معنی می دهد.در مورد ارتباط بین لفظ مازندران با طبرستان و اینکه کدام بر دیگری مقدم است، اکثر مورخین بر این عقیده اند که نام طبرستان تا زمان حمله مغول به ایران مرسوم بوده و از این به بعد به مرور از رواج افتاده و کلمه مازندران جای آن را گرفته است که تاکنون نیز باقی مانده، و برای این گفته خود به روایتی از یاقوت حموی استناد می کنند که در آن برای نخستین بار نام مازندران بکار رفته است و یاقوت اظهار داشته که این نام اندکی قبل پیدا شده زیرا در منابع کتبی، وی چنان کلمه ای را ندیده است.
برخی نیز معتقدند واژه مازندران دارای قدمت کهن میباشد بطوریکه در شاهنامه نیز بدفعات آمده است. عده ای از جغرافیانویسان اروپایی و اسلامی داستان افسانه ای را در خصوص سواحل مازندران نقل کرده اند که بر اساس آن در این منطقه ناحیه ای بوده است که تماماً زن بوده اند و هیچگاه مردان را بدان منطقه راه نبوده است و سربازان وامیران زن از شجاعت بی نظیری برخور دار بوده اند. از آنجا که در زبان فارسی و رومی زن از ریشه ژنه گرفته شده است بعید نیست که میان نام مازندران و افسانه زنان ارتباط وجود داسته باشد.
بنابراین نه واژه طبرستان بر مازندران مقدم است نه مازندران بر طبرستان بلکه نکته مهم آن است که طبرستان بر قسمتی خاص اطلاق می شده و مازندران بر قسمتی دیگر. بدین معنی که طبرستان اعم از مازندران بوده و مازندران بخشی از طبرستان را شامل میشده که به تعبیر رابینو از تمیشه و جنگل انجدان در مشرق تا نمک آبرود در مغرب بوده است و خود طبرستان به طور کلی شامل گرگان، استرآباد، مازندران و رستمدار می شده است و از همین رو است که می بینیم نام مازندران و طبرستان در برخی روایات در کنار هم بکار رفته است. پس چنانکه ملاحظه می شود مازندران بخشی از طبرستان ( تبرستان، نپورستان ) بوده است اما بعدها به مرور زمان نام خود را به ناحیه طبرستان شامل کرده است.
بنابراین می توان گفت پس از حمله مغول یعنی از قرن هفتم هجری ( 13 میلادی ) به بعد اسامی طبرستان و مازندران به جای یکدیگر بکار رفته اند، بدین شکل که طبرستان به قسمتهای بلند کوهستانی و مازندران بر نواحی ساحلی اطلاق شده اند. نام طبرستان تا قرن سیزدهم هجری نیز مرسوم بوده بطوریکه طی سالهای 1290-1250 هجری سکه هایی به همین نام در ساری ضرب میکرده اند. اما به مرور زمان نام طبرستان از استعمال افتاده و اسم مازندران متداول شده است. قدیمی ترین نقشه با نام مازندران به 210 سال فبل ( 1214 قمری) بر می گردد که توسط محمد رضا قره چه داغی تهیه شده است و نام خزر و مازندران را بطور همزمان برای تمام دریا بکار برده است.
نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــام  بحر قزوین:
از جمله نامهایی که برای دریای خزر بکار برده شده نام ” دریای قزوین یا بحر قزوین  ” میباشد. امروزه تمام رسانه های گروهی عربی بحر قزوین بکار می برند که در واقع  بدون تردید معرب شده کاسپین است. و از قرن  پنجم و ششم قمری برای دریای خزر  بحر قزوین  هم در منابع عربی بکار رفته  است . اما اینکه آیا شهر قزوین نیز نام خود را از کسپین گرفته  نمی توان با قاطعیت نظر داد. زیرا مستندات تاریخی محکمی بر این  استدلال  وجود ندارد. اما از نظر اتمولوژی  دور از حقیقت نیست.   البته بعضی مورخین و جغرافیدانان معتقدند نام قزوین از واژه ” کشوین ” گرفته شده است. حمدالله مستوفی آورده است: یکی از اکاسره( کسری های ) قدیم لشگر به جنگ دیلمان فرستاده بود. در صحرای قزوین صف کشیدند. سپهدار لشکر اکاسره، به موضع زمین قزوین در صف لشکر خود خللی دید. با یکی از اتباع خود گفت: ” آن کش وین ” یعنی بدان کنج بنگر و لشکر راست کن. نام کشوین بر آن موضع افتاد. چون آنجا شهر گشودند کشوین خواندند. عرب معرب کردند، قزوین گفتند”. البته این نوع ریشه شناسی واژه امروزه مورد قبول نیست  و به اینگونه علت یابی ریشه نامها اتمولوژی عامیانه می گویند که چندان جایگاه علمی و منطقی ندارد.  در بسیاری  از نامهای جغرافیایی ایران  ریشه یابی ها و وجه تسمیه های عوامانه  دیده می شود مثلا گفته اند روچی/ روچین  (نام منطقه )  یعنی از رو برچین و در حالی که روچین در زبان پهلوی یعنی روشن – روشنایی  بنا بر این  به  روش  ریشه یابی نامها در کتب قدیمی نمی توان چندان پایبند بود  و درست تر آن است که  قزوین  را عربی شده کسپین بنامیم  ضمن اینکه مورخین از آبادیهایی بنام کاسپ و کسپی در حوالی ری و طبرستان نام برده اند و بعید نیست که شهر قزوین فعلی نیز در اصل کسپین بوده که در دوره اسلامی بصورت معرب و قزوین شده است.
در مختصرالبلدان نیز آمده است: دژ قزوین را به فارسی کشوین نام بوده است که به معنای مرز محفوظ است میان قزوین و دیلم، کوهی فاصله است و همواره از سوی مردم فارس گروهی مرابط از سواران جنگی در آن کوه هستند. تا هرگاه میان آنان و دیلمیان صلحی نباشد دیلمیان را برانند.”
لذا می توان گفت در قدیم در این منطقه روستاهایی بوده که نامشان همانند تلفظ قزوین بوده و احتمالاً “ دژوین و دژبین” به معنی محل دیدبانی نیز نام یکی از همین روستاها بوده که در دوران ساسانی بعنوان پادگان و دژ برگزیده شده سپس در دوران اسلامی به قزوین معرب و تغییر شکل  داده است. اما برخی دیگر معتقدند میان نام قزوین با کاسپین ارتباط وجود دارد و گفته اند ریشه کلمه کاسپین ” کسپین ” است که بر وزن قزوین بوده و از آن گرفته شده است و بـه احتمال زیاد واژه ” کشن وین ” و قزوین را باید تغییر شکل یافته واژه ” کس پین ” به شمار آورد. آنها معتقدند با توجه به اینکه در گذشته تنها را ه ارتباطی فلات ایران با سواحل شمالی از طریق قزوین بوده، لذا نام غربی دریای خزر که کسپین است از قزوین گرفته شده است.
با توجه به مطالب فوق این موضوع که دریای کاسپین نام خود را از قزوین گرفته است چندان صحیح بنظر نمی رسد ولی با توجه به وجود قوم کاسپی در کناره دریای خزر و مهاجرت آنها به نواحی داخلی ایران، بنظر می رسد که شهر قزوین نام خود را از کاسپین گرفته باشد.

چه بایــــــــــــــد کرد؟
نتیجه:
در نام گذاری باید فرهنگ سازی نهفته باشد برای کشور کهنی مثل ایران بهتر است از اسامی تاریخی، اصیل و کهن ایرانی و اسلامی استفاده شود و نامها ریشه دار و فرهنگ ساز را انتخاب کنیم نامهای گل و گیاهان نباید جزء اولویتهای ما باشد مثلا اگر نام طبرستان را برای استان گلستان برمی گزیدیم به مراتب از نام گلستان که یاد آور قرارداد ننگین گلستان است بهتر بود. اخیراً مشاهده می شود که برای کوچه ها ، خیابانها و برجهای مسکونی بجای نامهای تکراری گل و گیاهان از نامهای شهرها و اماکن جغرافیایی کهن ایران و با نامهای ایرانی با تلفظ یونانی ورومی ، مانند پرس گالری یا آزیتا که لاتین شده کلمه های پارسی قدیم، پارس و آزاتا (آزاده) است استفاده می شود.
دریای خزر در طول تاریخ به اسامی گوناگونی نامیده شده که از میان آنها اسامی گرفته شده از دو قوم ” کاسپ ” و ” خزر ” به دلیل تأثیراتی که این دو قوم بر تاریخ و جغرافیای پیرامون خود داشتند بیشتر از همه متداول شده است البته نام کاسپ از قدمت و اصالت بیشتری برخوردار است و کاسپها هم عصر مادها بوده اند و یکی از اقوام ایرانی بوده اند. اگرچه نامهایی مانند بحر عجم بحر فارس و بحر دیلمان و طبرستان از شهرت برخوردار بوده اند ولی امروزه در نزد اروپائیان به ” دریای کاسپین”، در بین اعراب ” بحر قروین و بحر خزر ” و در فارسی به ” دریای مازندران , دریای شمال و خزر ” شهرت دارد.
اگر قرار باشد ازمیان اسامی غیر معروف نامی را که به منافع و ارزشهای جامعه ایرانی بیشتر نزدیک است انتخاب کنیم بهتر است نام دریای عجم و یا دریاچه فارسی را انتخاب نماییم. درست است که قوم خزر و کاسپ هردو قرنها است که از میان رفته اند و امروزه هیچگونه حضوری ندارند ولی این دلیل نمی شود که ما یک نام مستمر تاریخی را تغیر دهیم و ما نباید همان خیانت و سرقت تاریخی وخطای فاحشی که استعمار و بعضی از عوامل مزدور محلی آنها در مورد خلیج فارس انجام دادند را مرتکب شویم. ادب و عقلانیت به ما حکم می کند که از نام تاریخی خزر و کاسپین تبعیت نمایم حتی اگر چه بویژه قوم خزر علیه مسلمانان به نبرد پرداختند و آیینی غیر از آیین ما داشتند و هرچند این دو نام مطابق با منافع و ارزشهای ما نیست ولی ما باید با این کار به جهانیان و اعراب یاد بدهیم که میراثهای تاریخی و نامهایی که اجداد باستانی و نسلهای کهن انتخاب نموده اند را نباید به خاطر اغراض سیاسی تخریب و سرقت نمود. دفاع از نام خلیج فارس نیز نه بدلیل هم اسمی با ایرانیان است بلکه صرفاً بدلیل قدمت تاریخی و ارزشهای باستانی که بر آن مترتب است می باشد چه بسا اینکه از نظر شهرت و قدمت تاریخی حتی اگر در منابع و اسناد تاریخی نام آن خلیج عربی می بود ادب حکم می کرد که ما ایرانیان همان اسم مشهور تاریخی را حفظ می کردیم.
1- اگرچه مازندران در ادبیات ایران از قدمت برخوردار است ولی از آنجا که سابقه ای از این نام در تاریخ و ادبیات سایر کشورهای حاشیه دریا وجود ندارد لذا برای تبعیت از مصوبات کنفرانس یکسان سازی اسامی جغرافیایی سازمان ملل ، ایران اصراری بر کاربرد بین المللی نام مازندران ندارد و نام تاریخی خزر و کاسپین را برسمیت می شناسد.
2- در مورد خلیج فارس از آنجا که این یگانه نام در طول 3هزار سال بطور مستمر در تمام جهان مورد استفاده بوده است از همه دولتها، سازمانهای بین المللی و همه نویسندگان، روشنفکران میخواهیم که از کسانی که بخاطر دریافت پول به تخریب این نام اقدام می کنند تبعیت ننموده و به حکم ادب و احترام به میراث اجدادی خود نام این آبراه را بطور کامل و صحیح بکار برند.
به دلیل صرف هزینه های کلان و پرداخت رشوه های انبوه به مدیران بعضی از رسانه های گروهی و بدلیل حجم گسترده تبلیغات کشورهای عربی، در سالهای اخیر بسیاری ار اطلسها، دایره المعارف ها و لغت نامه ها خلیج فارس و خلیج عربی را بطور هم زمان با هم و یا فقط کلمه خلیج و یا خلیج عربی بکار برده اند و اخیراً نیز رسانه های گروهی جهان فقط کلمه خلیج بکار می برند. و این یعنی دفن و به خاک سپاری نام تاریخی خلیج فارس. تقریباً تمام کتب و مقالاتی که از زبانهای زنده دنیا به زبان عربی ترجمه می شوند بدون رعایت اصول مالکیت معنوی کلمه خلیج فارس در ترجمه عربی به خلیج عربی حک می شود که این سرقت علمی و تاریخی باعث زوال تدریجی نام خلیج فارس خواهد شد. متاسفانه سفارتخانه های ما و سایر ایرانیانی که در خارج هستند در این موارد و مواردی که سرقت ادبی محسوب می شود با حساسیت و حمیت برخورد نکرده اند. صدا و سیما، مطبوعات، روشنفکران ، علما و دانشمندان ما، دانشجویان ما و مقامات ما در این مورد سکوت ذلت باری داشته اند و این اجازه را به استعمار و عوامل محلی آن دادند تا به تخریب این میراث تاریخی که یاد آور گذشته پر افتخار تمدن باستانی منطقه بود بپردازند بدلیل وجود مشکلات اساسی تری مانند جنگ تحمیلی 8 ساله و پاره ای مشکلات اقتصادی و خصومت قدرتهای بزرگ در ایران بسیاری از کارهایی که در این رابطه باید انجام می گرفته است، متاسفانه یا اصلا انجام نگرفته و یا در حد ضعیف و در ابعاد محدود و با رعایت ملاحظه نرنجاندن سارقان و تخریب کنندگان این نام بوده است. در حالیکه عده ای عقیده دارند که اگر مقامات ما باحمیت و شجاعت رفتار نموده و مثلا وزارتخارجه تهدید به فراخوانی سفرای خود از اینگونه کشورها می کرد و یا ریاست جمهوری رسماً طی پیامی از همتایان خود خواستار رعایت این نام تاریخی می شد و اگر این نام مدافعان عاقلانه ای می داشت قطعاً استعمار و عوامل محلی آن تا این حد نسبت به تخریب هویت تاریخی ما گستاخانه عمل نمی کردند. در عین حال با رعایت همه این موارد انتظار داریم مقامات ما بهوش آیند کمی از دعواهای جناحی بکاهند و زره ای هم به فکر دفاع از هویت و ریشه های خود باشند و حداقل مواردی از قبیل مسائل ذیل که برای حفظ این نام قابل اجرا است را عملی سازند و آنرا به عنوان یک پروژه ملی در سر لوحه امور قرار دهند:
1- تهیه دفاع نامه ای جامع و کامل در خصوص نام خلیج فارس به دو زبان عربی و انگلیسی و ارسال آن به تمامی سازمانهای بین المللی و از جمله کنفرانس یکسانسازی اسامی جغرافیایی سازمان ملل ، موسسات کارتوگرافی و انتشاراتی مشهور جهان و درخواست برای قرائت و کتابت صحیح این نام.
– نام گذاری تعدادی از بلوارها و میادین اصلی شهرهای بزرگ ، نام تعدادی از کشتی ها ، زیر دریایی ها، تعدادی از دانشگاهها و دبیرستانها و فرستنده های تلویزیونی، ورزشگاهها، فروشگاه ها، فرودگاه ها و شرکتها به نام خلیج فارس پرشن گلف ، سینوس پرسیکوس و دریای پارس .
– برگزاری المپیاد بین المللی دوسالانه دانشجویی در رشته های تاریخ و جغرافیا و اقیانوس شناسی تحت نام “ المپیاد خلیج فارس ”.
– نام گذاری یکی از روزهای مهم بویژه روز 1 دیماه 1369حمله آمریکا و متحدانش به عراق به نام روز خلیج فارس در این روز 3000 بار کلمه خلیج فارس در رسانه های گروهی تکرار شده است هیچگاه قبل و بعد از این روز این نام تا این حد تکرار نشده و بعداً متاسفانه به واژه خلیج تغیر نام پیدا کرده است.
– چاپ تمبر بین المللی با نام خلیج فارس.
– برپایی غرفه ای در نمایشگاه بین المللی تهران در ایام نمایشگاه تحت عنوان غرفه صنایع دستی و ابزارهای صیادی در خلیج فارس، این غرفه می تواند با نقشه های تاریخی خلیج فارس تزئین گردد.
– نظر به اینکه بعضی شرکتهای خصوصی ایرانی در نقشه ها و برشورهای تبلیغی خود خلیج فارس را بدون نام ترسیم می کنند باید طی بخش نامه ای جلو این اقدام غیر مسئولانه گرفته شده و هیچ نقشه ای در ایران نباید بدون درج کامل نام خلیج فارس به فارسی و لاتین توزیع شود.
– برگزاری مسابقه صنایع دستی ( قالی،گلیم و جاجم بافی )خلیج فارس و اعطای جایزه به بهترین صنایعی که خلیج فارس را ترسیم کرده باشند و یا نقشه های جهان مربوط به یونانیان را بصورت قالی بافته باشند.
– برپایی نمایشگاه سالانه اسناد و نقشه های تاریخی خلیج فارس در دفتر مطالعات وزارت خارجه هر سال به مدت 20 روز.
– نظر به اینکه در کشورهای عربی ماهنامه هایی تحت عنوان تحقیقات علمی خلیج عربی و یا باستان شناسی و بیولوجی در خلیج عربی منتشر می شود لازم است که وزارت ارشاد از ماهنامه های علمی که در ارتباط با محیط زیست و یا مسائل و موجودات دریایی هستند بخواهد که پسوند های همانند “خلیج فارس، دریای پارس، پرشن گلف ، سینوس پرسیکوس ویا وازه های مشابه استفاده کنند. اینها بخشی از اقدامات عملی است که می توان انجام داد هر یک از امور فوق را وزارتخانه و یا سازمان مربوطه می تواند انجام دهد و هماهنگی این امر می تواند به کمیته یکسان سازی اسامی در سازمان نقشه برداری واگذار گردد تا با کمک سازمانهای دولتی ذیربط به این امور بپردازد.
منتشر شده در پیام دریا شماره ٣٢ و ٣٣  مهر و آبان ١٣٨٣
نویسنده: دکترمحمد عجم

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.