واژه افغانستان برازنده نیست. آریانا یا خراسان باختری نام درست تری است | پژوهشهای ایرانی

واژه افغانستان برازنده نیست. آریانا یا خراسان باختری نام درست تری است

امروزه بسیاری از روشنفکران افغانستان از نام این کشور بدشان می آید.  افغانستان واژه ای است که مترادف شده است با عقب ماندگی – جهالت – تعصب – کشتار – بی رحمی –  عدم بردباری و مدارا- عدم تساهل و گذشت –  خونریزی و بلاخره جهالت و تعصب و فرقه گرایی  که با هم یکجا  جمع شود  معجون خطرناکی می شود.

عده زیادی از روشنفکران و نخبگان  سرزمین آریانا یا خراسان  جمع شده اند و لایحهای یا طرحی به مجلس داده اند که نام افغانستان عوض شود.

واژه افغانستان  برگرفته از کلمه   اوغان – افغان است که  پسوند «ستان» به آن اضافه شده اما پیشیه این نامگذاری به کشوری که امروز افغانستان نامیده پیشیه طولانی ندارد وطی یک طوطئه حساب شده در سالهای قدیم این نام که به ولایتی از منطقه پاکستان کنونی در نزدیک کوه های سلیمان بوده اطلاق میشده است!! تا اینکه توسط قوم تمامیت خواه که کشور مارا اشغال نموده بودند بر تمام کشور خراسان کهن آنروز این اسم را جایگزین و تحمیل نمودند که جای تاسف بسیار دارد!!!! و این فرهنگیان وقلم بلدستان سرزمین تاریخی خراسان است که دلیل این طوطئه شوم را افشا نمایند وهویت اصلی خراسان را به آن برگردانند. {حال بماند که تا چه اندازه این کار عملی وقابل تحقق است }اما برای آگاهی وهویت بخشی ساکنان سرزمین آریایی ما بسیار لازم وضروری مینماید زیرا به دلا یل قطعی وتاریخی که محققین اراءه نموده اند ساکنان اصلی افغانستان امروز وخراسان دیروز (که گاه کابلستان هم نامیده میشده)کسانی بوده اند که به زبان فارسی تکلم میکنند اعم از تاجیک ها وهزاره ها وازبک ها که با شگفتی زیاد همه این اقوام، که ساکنان اصلی این سر زمین بوده اند امروزبه عنوان «اقلیت های قومی» قلمداد میشوند !!ونه تنها امروز که سالیان متمادی یک قوم تمامیت خواه وغاصب همه امورات فرهنگی وعنعنوی وتاریخی مارا تحریف وبرگرده ما سوار بوده اند وامروز که به برکت انقلاب فضای برای تنفس به وجود آمده باید این ظلم وغارت تاریخی افشاء وفریاد کنیم .

خوانندگان محترم باید مطلع باشند که این سخنان ادعا وواهی نیست بلکه واقعیت تاریخی است که محققین ما آنرا با شواهد علمی وتاریخی به اثبات رسانیده اند.. من جمله پروفسور لعل زاد استاد دانشگاه در لندن که کار بسیار محققانه وارزشمند ایشان در انترنت در دسترس همگان است ومن به عنوان یک ساکن با درد این سرزمین که تاریخ پر طلاطم وسیاه این قوم را تا حدودی مطالعه کرده ام خود را مسئول میدانم تا این کار اساسی وافشاگرانه  را که عامل ظلم های فراوان تاریخی است به سهم خود افشا نمایم مخصوصا نمونه بارز این تاریخ را غبار در اثر وزینش به زیبایی ترسیم  نموده است :

حال به قسمتی برگزیده از نوشتهاستاد لعل زاد توجه  نماییم وتحقیق کامل را در تارنمای خود ایشان بخوانید:  به اساس منابع تاریخی:

 واژه های “افغان”، “افغانان”، “افغانیان”، “افاغنه”، “اوغان”، “اوغانی”، “اوغانیان” با سابقۀ هزارساله، نام اقوام یا قبایلی بوده است در اطراف کوههای سلیمان واقع در پاکستان امروزی…

  سه منبع معتبرتاریخی (حدودالعالم، تاریخ یمینی و شهنامۀ فردوسی)، حدود 1000 سال قبل، از موجودیت قبایلی بنام “افغان” و”اوغان” دراطراف کوههای سلیمان در هند (پاکستان امروزی) خبرمیدهند. این واژه درشهنامۀ فردوسی بسیار”بد” معرفی گردیده است.

 تاریخنامۀ هرات (اثرسیفی هروی) حدود 700 سال قبل، همین مناطق اطراف کوه های سلیمان را بنام ولایت “افغانستان” نامیده؛ مرکزآن را مستنگ وشهرهای مهم آن را تیری، کهیرا، دوکی، ساجی و بکرمیداند که تماما درپاکستان امروزی قرار دارند. دراین اثرنیز، افغانان بسیار”بد” معرفی شده اند.

   روضة الصفا (اثرخاوند شاه بلخی) هم حدود 500 سال قبل، موقعیت “افغانستان” را دراطراف کوههای سلیمان میداند وطایفۀ اوغانیه را به “بدی” یاد میکند.

 گزارش سلطنت کابل (اثرالفنستون) نیزحدود 200 سال قبل،”افغانستان” را خارج ازکابل، غزنین و کندهار میداند که بمعنی موقعیت آن درهمان محدودۀ قبلی یعنی اطراف کوههای سلیمان میباشد. نژادهای افغانستان (اثربیلیو) هم حدود 130 سال قبل، افغانان را با اوصاف “بدی” یاد نموده است.

 ساختاراقتصادی افغانستان (اثرپولیاک) هم حدود 50 سال قبل، مسکن اصلی افغان ها را دامنه های کوه های سلیمان میداند. موصوف رشد نفوس، جستجوی چراگاه ها، اجیرشدن وهمدستی با اشغالگران راعلل اساسی سرازیرشدن این قبایل ازکوه های سلیمان و”اشغال” سرزمینهای خراسان میخواند که با تشکیل حاکمیت قبیلوی آنها درقرن هجدهم، این پروسه تشدید میگردد و تا امروزادامه دارد!

 نقشه های جغرافیائی ازحدود 400 سال قبل بدینسو نیزموقعیت مناطق “افغان” و “افغانستان” را تا اوایل قرن نزدهم دراطراف کوههای سلیمان نشان میدهد که با واقعیت های تاریخی فوق الذکرمطابقت کامل دارد.

 باینترتیب،مطابق تمام منابع تاریخی فوق الذکر،”افغان” بدنام ترین واژه دراوراق تاریخ سرزمینی است بنام “افغانستان” که موقعیت اصلی آن درپاکستان امروزی قراردارد؛ ولی امروزتلاش میشود این دو نام درسرزمینهای اشغالی برمردمانی تحمیل گردد که درطول قرن ها، خود را “خراسانی” میگفتند وسرزمین خود را “خراسان” مینامیدند!

  پروفسور لعل زاد با تحقیق تاریخی اش این موضوع را بسیار موشکافانه ثابت نموده که در ادامه  بخوانید

 واژۀ “افغانستان” نیز برای اولین بار درمعاهدۀ لاهور(26 جون 1838م) بین نمایندۀ  حکومت برتانیه، رنجیت سنگ و شجاع الملک (شاه مخلوع کابل که هیچگونه عنوان رسمی ندارد) بکاررفته که میتوان آنرانخستین مورداستعمال این واژه درمعاهدات خارجی خواند{1}،البته آنهم بمفهوم افغانستان آنروزی؛ یعنی قسمتهای جنوب کشوری بنام “کابل” که شمال هندوکش شامل آن نیست! (نقشه های سالهای 1815- 1855م دیده شوند.

 اکنون بادرنظرداشت یکتعداد مقالات واسنادیکه جدیدا بدست رسیده، خواستم این بحث را درپرتوی این حقایق تلخ غنا بخشیده و فشردۀ یکتعداد آنها را در اختیاردانش پژوهان وعلاقمندان قراردهم وامیدوارم گام کوچک دیگری باشد درجهت غنامندی این بحث علمی و تاریخی که “ما کیستیم واینجا کجاست؟”. زیرا در کشوری که سرا پای تاریخ و حتی جغرافیۀ  آن جعل گردیده است، هزاران حرف ناگفته برای گفتن وجود دارد وصدها منبع وسند با ارزش که منتظرکاوش و پژوهش اند.
منبع اول
 واژۀ “افغان” درلغت بمعنی ناله و فریاد میباشد{2}؛ اما قرارمعلوم، کتاب “حدودالعالم” (تالیف سالهای 982 م) نخستین اثری (درمنابع داخلی) است   که درآن، از قومی بنام “افغان” نام میبرد ومحل زندگی آنانرا در ضمن بر شمردن شهرهای هندوستان در”ساول”- یک دهکدۀ خوشگواروزیبا که بر فرازکوهی قراردارد- معین می سازد. “تاریخ یمینی”وترجمۀ آن درضمن محاربات محمود ازافغانان ومحل سکونت آنها دراطراف کوه های سلیمان درهند خبرمیدهد والبیرونی (درسالهای 1030م) درکتاب خود بنام “تحقیق ماللهند” مینویسد که درکوههای مرزغربی هند تا وادی سند، قبایل مختلف “افغان” زندگی میکند. کو های سلیمان درمحل ساول یا سول به دو شاخۀ شرقی وغربی تقسیم میشود و سول شاخۀ غربی آنست {3-4}.
 منبع دوم
  واژه های “افغان” و”اوغان”حدود 1000 سال قبل درشهنامۀ فردوسی نیزبا تفصیل منحیث نام  قومی بکار رفته است که خلاصۀ  آنرا در داستان “سرگذشت رستم با کک کوهزاد” چنین میخوانیم
 چنین گفت دهقان دانش پژوه          مراین داستان را زپیشین گروه
 که نزدیک زابل بسه روزه راه       یکی کوه بد سرکشید بماه
 به یکسوی اودشت خرگاه بود         دگردشت زی هندوان راه بود
 نشسته درآن دشت بسیارکوچ          زافغان ولاچین وکرد وبلوچ
 یکی قلعه بالای آن کوه بود            که آن حصن ازمردم انبوه بود
 بدژیکی بدکنش جای داشت            که دررزم با اژدها پای داشت
 نژادش زافغان سپاهش هزار          همه ناوک اندازو ژوبین گذار
 نژادش زاوغان سپاهش بلوچ         ابردشت خرگاه بگزیده کوچ
 گرفته همه دشت خرگاه را             بدزدی زند روزوشب راه را

ورا نام بودی کک کوهزاد            بگیتی بسی رزم و بودش بیاد

 سیه چهره و ریش کافورگون          دوچشمش بمانند دوطاس خون
 چنان بود که هرسال ده چرم گاو      پراززرگرفتی همی باژو ساو
 همی داد این باژرا زال زر             دگرمه بمه هدیه ها بی شمر
 که برزابلستان نبندند راه                زند تا درهندوان با سپاه
 چه کردی زبیداد برسیستان            زتویاد دارم بسی داستان
 
 باینترتیب افغان ها یا اوغان ها در شهنامۀ فردوسی سیه چهره، ریش کافور، چشم خون، بد کنش، دزد، راهزن، راهبند، باژگیر، شوم، نامرد، لافوک و بد نژاد معرفی گردیده است. اما وطن این “اوغانها که کک کوهزاد شه وسردار آنها میباشد برون ازحوزۀ سیستان (زابل، قندهارو بُست) است وسه روزه راه با زابل فاصله دارد”{5}باید مکانی باشددرافغانستان که موقعیت آن درتاریخ نامۀ هرات تالیف سیف هروی وروضة الصفا تالیف خاوندشاه بلخی با صفات مسکونین آنها مشخص شده است.
 منبع سوم
 اما واژه های “افغانستان” و”اوغانستان” برای باراول، حدود 700 سال قبل در تاریخنامه هرات تالیف سیف هروی بمحدوده کوچکی دراطراف کوههای سلیمان (درپاکستان امروزی) اطلاق گردیده است. جهت دریافت اینکه مرکز آن کجا بوده و شهرهای عمدۀ آن چه نام داشته، بهتراست به این اثر گرانبها مراجعه کرد که چندین فصل یا “ذکر” آن راجع بحوادثی است که در مناطق مختلف “افغانستان” آنروزی رخداده و درآن موقعیت افغانستان ومشخصات افغانها بصورت واضح و روشن بیان شده است {5-6}:
 سیف هروی در ذکربیست وششم (رفتن مَلِک شمس الدین پیش منکوخان و مراجعت او) تاریخنامۀ هرات، نام تمام ولایاتی را میگیردکه ازتوابع هرات بوده ومنکوخان شاه چنگیزیان آنها را دراختیار مَلِک شمس الدین کُرت می گذارد: “… پادشاه منکو خان  فرمود … مَلِک  شمس الدین کرت را که  از دودمان بزرگواریست … به مَلِکی شهرهرات و توابع اوچون جام وباخزرو کوسویه و خره و فوشنج وآزاب وتولک وغور و فیروزکوه و غرجستان و مرغاب و فاریاب و مرجق تا آب آموی واسفزار{سبزوار}وفراه وسجستان وتکین آباد{کندهار}وکابل وتیرا وبُستستان وافغانستان تا شط سند وحدودهند فرستادیم وزمام حل وعقد وقبض وبسط این ولایات مذکوره را درکف کفایت و ید اهتمام او نهادیم…”
 همانست که (ذکرسی ودوم وسی وسوم) “… مَلِک شمس الدین با سپاه گران … روی به مستنگ آورد… دراویل محرم سال 652 مَلِک شمس الدین شهر مستنگ رامحاصره کرد وپیش ازرسیدن مَلِک شمس الدین به مستنگ، مَلِک شاهنشاه و بهرامشاه ومیرانشاه با 5000 مردجنگی پناه به قلعۀ خاسک برده بودند … مَلِک شمس الدین چون به مستنگ رسیداکابر واعیان مستنگ پیش آمدند وشرایط خدمت به جای آوردند…مَلِک شمس الدین ایشان را بنواخت و مستنگ را به مَلِک تاج الدین کُرد داد…روزدیگر…ازمستنگ به طرف قلعۀ خاسک برافراخت… شاهنشاه وبهرامشاه را با نود تن ازاقارب ونواب ایشان بقتل رساندوسرهای ایشان را ازبدن جدا کردو به اطراف واکناف افغانستان فرستاد…”.
 سیف هروی درذکرسی و هفتم – قتل طایفۀ دزدان افغانی می گوید: “درسال 655 بخدمت مَلِک شمس الدین طایفۀ از زعما و روسای افغانستان عرضه داشتند که ازحصاردوکی به طرف جنوبی به 70 فرسنگ جماعتی دزدان اند (700 نفر) که ایشان راکنکان ونهران خوانند. صدسال کمابیش میشودکه این گروه راه میزنند وتجارو سفرا وابنالسبیل را که ازاطراف واقطار بلادغربی به هندوستان میرونند غارت میکنند”. مَلِک شمس الدین بعد از تدبر و تفکر پهلوان مبارزالدین با 2000 نامدار جهت سرکوب آنان میفرستد که بسیاری ازین دزدان را بقتل رسانیده وآنجا را تسخیرمیکند.
 باینترتیب مطابق تاریخنامۀ هرات، حدود700 سال قبل،افغانستان ولایتی بوده است (خارج ازولایات سیستان، قندهاروغزنی) که مستنگ مرکز آن و تیری، کهیرا، دوکی، ساجی وبکر حصارهاوقلعه های مهم آن بوده وهمۀ این مناطق دراطراف کوه های سلیمان در قلمروی پاکستان امروزی (هند دیروزی) قرار دارد که با معلومات “حدودالعالم”، “تاریخ یمینی” و “تحقیق ماللهند” درمورد موقعیت افغان ها درسده های قبلی مطابقت دارد (نقشه های 1 – 2 دیده شود). دلچسبتراینکه درتمام ولایات سیستان، قندهار،غزنی، و…درتاریخنامۀ هرات، از موجودیت “افغانان” خبری نیست؛ ولی در نقاط مختلف  ولایت افغانستان (مستنگ، تیری، کهیرا،دوکی،ساجی وبکر)، سخن از”افغانان بیباک، شبرو، دزد،خونی،فتنه انگیز،بیوفاوغدار”میباشد. باینترتیب میتوان دیدکه مشخصات اوغانهای شهنامۀ فردوسی و موقعیت آنها با صفات افغان های افغانستان در تاریخنامۀ هرات تطابق دارد
منبع چهارم  
 خاوند شاه بلخی نیز در روضة الصفا طایفۀ اوغانیه را به  بدی یاد نموده  و مطالب دلچسپی درمورد موقعیت ولایت افغانستان درکوه های سلیمان دارد {5}: “امیرمبارز الدین برای مطیع ساختن قبایل اوغانی و جرمائی… روی به ایشان نهاد. امرای اوغانی و جرمائی درقلعۀ سلیمان … متحصن شدند… امیرمبارز الدین سرانجام اوغانیان و جرماییان را مطیع کرد”.
 همچنان علاوه میکند:”تیمورقندوزوبغلان وکابل وغزنین و قندهاررا با توابع تا حدود هند به امیرزاده پیرمحمد جهانگیرداده بود واودر معیت امرای نامدار روان شد. اوغانیان کوه سلیمان را بتاختند واز آب سند گذشته شهر اوجه را بگرفتند وازآنجا به ملتان رفتند…”.
 شاهرخ میرزادرسال821 هجری ولایت افغانستان رابفرزندخود، سیورغتمش میدهد{5}: “… شاهرخ حکومت بلخ را به پسرش میرزا قیدو سپرد و قندهار و بلاد سند را براو مسلم داشت. قیدو پس ازچندی اظهار تمرد کرد…شاهرخ اورا درقلعۀ اختیارالدین محبوس کرد وتمام ولایات او را از کابل وغزنین و قندهار و افغانستان …  به فرزند خود سیورغتمش داد”.
 باینترتیب میتوان دید که ولایت افغانستان روضة الصفا در قرن نهم هجری (سال های 821) هنوزهمان ولایت افغانستان تاریخنامۀ هرات درقرن هفتم هجری (سال های 650) میباشد که خارج ازکابل، غزنین وقندهاربوده ودر اطراف کوههای سلیمان در پاکستان امروزی قراردارد.
 منع پنجم
 محمودالحسینی منشی احمدشاه ابدالی درکتاب”تاریخ احمدشاهی” که طی 25 سال حکومت اونوشته شده است، نتنها نامی ازافغانستان نمیبرد بلکه احمدشاه را پادشاه خراسان میخواند{4}.
 حتی الفنستون که حدود 200 سال قبل ازامروز(1809م) با شجاع الملک در پشاورملاقات نموده وبا موصوف بحیث “شاه کابل” معاهدۀ بامضا رسانیده، دراثرمشهورخودبنام “گزارش سلطنت کابل وملحقات آن درفارس، ترکستان وهند” که در سال 1815 م در لندن به نشر میرسد، کشور “کابل” را  شامل “افغانستان و سیستان، بخشی ازخراسان و مکران، بلخ با ترکستان و کیلان، کتور، کابل، کندهار، سند، کشمیر با بخشی از لاهور و ملتان” می داند {1}. موصوف میگویدکه “افغانها نام عمومی برای کشور شان ندارند…لذا من این نام{افغانستان} رابراین کشورمیگذارم…نامی که توسط ساکنان این سرزمین برتمام کشوراطلاق میشود خراسان است”. ازاینجا نیزمیتوان استنباط کردکه افغانستان آنروزی، هنوزمناطقی است جدا از سیستان، کندهار و کابل؛ یعنی همان اطراف کوه های سلیمان (درتطابق با موقعیت تاریخی آن درسده های قبلی) درپاکستان امروزی!
 منبع ششم
 بیلیو{7} نیز دراثرمشهور خود بنام “نژادهای افغانستان” درسال 1880م مینویسد که مردمان مختلف باشندۀ افغانستان را بشکل نادرستی”افغان” می گویند. آنچه بنام قوم افغان گفته میشود ترکیب غیرمتجانس و اقوام مختلفی است که بطورضعیفی یکجا ساخته شده وآنهم تازمانیکه یکی ازآنها باکمک وپشتیبانی یکقدرت خارجی درموقعیت قوم حاکم نگهداشته شود. در جریان حدود 130 سال گذشته، این موقعیت مسلط دراختیارقوم افغان بوده؛ نام قوم مخلوط “افغان” وکشور”افغانستان” ازهمینجا ناشی شده است. عجیبتراینکه بیلیو نیزدراین اثر خود، اوصافی را (ازقبیل بی دینی، بی وفائی، تمرد، بی قانونی، خیانت، وحشت، بیرحمی و …) در مورد افغان ها ذکرمیکند که تا اندازۀ زیادی با خصایل اوغانهای روضة الصفا، تاریخنامۀ هرات وشهنامه فردوسی درچند قرن قبل، مطابقت دارد.
 نام افغانستان درسال های بعدی (نقشه های 9 – 12 مربوط سال های 1815 – 1855م) بساحۀ بزرگتری در جنوب کشوری بنام “کابل” اطلاق گردیده و بعدا جانشین تمام قلمروی کشورکابل (نقشۀ 13 مربوط  1860م) و بالاخره قلمروی افغانستان امروزی (پس از1893م ) شده است (نقشۀ 14).
 ولیاک دراثرگرانبهای خود بنام”ساختاراقتصادی افغانستان” علل اساسی سرازیر شدن قبایل افغان ازمسکن اصلی آنها دراطراف کوه های سلیمان بمناطق مجاورو اشغال سرزمینهای مردمان بومی خراسان (تاجکها، هزاره ها، ازبیکها، ترکمنها وغیره) را بخصوص پس از ایجاد دولت قبایلی افغانان در سرزمین های اشغالی مورد پژوهش قرارداده است که فشردۀ آن ذیلا تقدیم میگردد{9}:
 رشد جمعیت قبایل افغان درحوزه تنگ دامنه های کوههای سلیمان، نیازروزافزون به چراگاه ها وموجودیت سرزمینهای مجاور خالی از مردم دراثرحملات مهاجمین وهمچنان آموزش فنون نظامی و سازمانی از مهاجمین، افغانان را بصورت طبیعی واداشت تا مانند سایراستیلاگران دردرازنای تاریخ به تهاجم بپردازند، سرزمینهای دیگران را اشغال نمایند و ساحۀ زند گی خود را وسعت بخشند ودرضمن آن، مانند دیگراسیتلاگران باورهای اجتماعی و سیاسی، فرهنگی و زبانی، عنعنات و رواج های ویژه خویش را بالای مردمان مغلوب بومی تحمیل کنند که از نمونه های آن میتوان درقبضه کردن کامل قدرت سیاسی ونظامی و تحمیل زبان پشتو درساحات عسکری وملکی اززمان شیرعلی خان تا کنون نام برد.
مسکن اصلی قبایل افغان دامنه های کوههای سلیمان است. افغانان با داشتن ساختار شیوه زنده گی مشترک ابتدایی، اززمانهای بسیار دور و دراز کوچ نشین بودند که مشغولیت اساسی آنها را دامداری (گوسفند وبز پروری) تشکیل میداد.
 ازشروع سدۀ پانزدهم میلادی قبایل افغان آغازبه تصاحب وغصب سرزمین های اقوام ساکن غیرافغان وهمسایه های خود کردند واین فرایند بویژه پس از تشکیل دولت مستقل قبایل افغان درسال 1747م بشدت ادامه یافت.
 برخی ازقبایل افغان با بهره گرفتن ازتضعیف قدرت دودمانهای صفوی درغرب ومغولی درشرق وجنگهای برادرکشی وخانمانسوزمیان خوانین وتابعین آنها در همسایگی کوه های سلیمان به تنهایی ویا دراتحاد با قبایل دیگر به پایان آمدن از کوه آغازنموده به غصب زمینهای مردمان بومی مبادرت ورزیدند، وگاهی هم زمینهای خالی ازسکنه رابتصرف خویش درآوردند.
 دلزاکیان نخستین قبیلۀ افغان بودند که وادی پشاوررا غصب کردند. در سدۀ چهاردهم هوتکیان وادی کوهستانی میان دریای کابل وکرم رادر اشغال در آوردند.
 در پایان سدۀ چهاردهم وآغازقرن پانزدهم قبیله های بنوچی برخی از ساحات بنو را تصاحب کردند. همچنان درآغازسدۀ پانزدهم کجرها و هم دلزاکیها درساحات پایانی رود کابل واردشدند. بدین ترتیب سواتیها وبا جوریان، قبیله مروت در میانۀ سدۀ شانزدهم بخشی از ساحات بنو وقبیله وزیری در قرن شانزده هم مساحت کلانی از وزیرستان را به چنگ آوردند.
 با تشکیل دولت افغانان جریان اشغال وتصاحب زمین های دیگران بیشتر از پیش شکل ورنگ سازمان یافتۀ بخود میگیرد. پس ازاینزمان افغانان شروع به غصب زمینهای تاجیکان، ازبیکان، ترکمنان وسایرمردمان واقوام آسیای میانه کردند.
 جریان جابجائی قبایل افغان واشغال خراسان توسط این قبایل را نیزمیتوان درمقالۀ پرمحتوای دکترمهدی تحت نام “نظریه های تامین ثبات وحل مناسبات تباری” که حاوی دهها منبع معتبراست، مطالعه کرد؛ قسمتی ازآن ذیلا نقل میگردد{4}:
 متون فارسی دورۀ اول اسلامی خاستگاه قوم افغان را اطراف کوههای سلیمان (در پاکستان امروزی) گزارش داده اند… افغان ها تا آغاز دهۀ سوم قرن هشتم هجری (723) ازساحۀ افغانستان به جانب خراسان گسترش نیافته بودند… گسترش وتغییر شکل زندگی آنها عمدتا با حوادث هجوم مغول و تیموردرارتباط بوده است …جناح راست ساحل رود سندوپنجاب غربی درطول قرن 13 تا نیمۀ قرن 14 بمیدان نبرد های طولانی و مداوم میان فرمانروایان مغول وسلاطین دهلی مبدل گشته بود. به اثراین تهاجمها بنیاد تمدن زراعتی دچارضعف وناتوانی گردیده و…زمین های بلا استفاده را قبایل پشتون که عمدتا مالدار و خانه بدوش بودند…ازصاحبان شان که عمدتا تاجیکان بودند تصاحب مینمایند…
 زمینه ای هموارتخلیه شده درقرون 13-17 توسط اهالی بومی (تاجکان) دردامنه های شمالغربی کوههای سلیمان واقوام مختلف هندی درقسمت های جنوب شرقی همین جبال…بتدریج توسط افاغنه اشغال میشوند. افغانها اولین بارباجازۀ شاهرخ میرزا دراطراف قندهارساکن شدند…
 عامل عمدۀ دیگرگسترش ونفوذ طوایف افغان درقلمرو خراسان شرقی، جنگهای دراز مدت تیموریان هند با صفوی های ایران  بر سر تملک  قندهار میاشد. ابتدا تیموریان ازافراد جنگجوی اجیرافغان دراین جنگها استفاده کردندوتعدادزیادی از خانواده های قبیلۀ ابدالی با استفاده ازاین موقعیت دراطراف قندهارجاگزین شدند. چون قندهار از مرکز سلطنت (دهلی)، فاصلۀ زیاد داشت قندهار اکثرا در دست صفویها میبود؛ ازینرو طوایف افغان متمایل به صفویها شدند وبا استفاده ازاقتدار آنها بغصب اراضی مالکان اصلی دست زدند…
 پشاورتا سدۀ شانزدهم شهرفارسی گوی بوده است…افضل ختک (نواسۀ خوشحال خان) در کتاب خود بنام تاریخ  مرصع از مهاجرت قبایل از کوه های سلیمان به قندهار(درعصرشاهرخ والغ بیگ) وازآنجا بکابل وپشاور وجانشین شدن شان در آنجاها بحث میکند. مومندها وافریدی ها بعدتراز یوسفزائی ها (درعصربابر) در شمال پشاورمسکون شدند…
 ازقرن پانزدهم ببعد قبایل پشتون دراطراف قندهارجاگزین میشوند. غلجائیان در شمال شهردرسمت غزنی وعشایرمختلف ابدالی درجنوب و غرب شهرسکونت اختیارنمودند، درحالیکه هردو به وادی حاصل خیز ارغنداب نظردوخته بودند. تاریخ سلطانی جاگزین شدن ابدالی ها درمناطق هموارقندهاررا مربوط به قرن پانزده میداند … اندکی پس ازاستقلال قندهار به دست میرویس، هرات به دست ابدالیان میافتد و اینان هواخواهان ایران را ازهرات خارج نموده وافغانان بادیه نشین اطراف سبزوار را جانشین آنان میسازند…
 دراوایل قرن 16 گروهی ازقبایل افغان (یوسفزی، مندوزی و…) بدنبال مبارزات طولانی وشدیدبا اقوام دیگر، قسمت شمالشرقی منطقۀ سفلای رود کابل را تاساحل پیوستن آن به رود سند و نیز ولایت کوهستانی سوات را اشغال کردند. وزیرستان در قرن 16 توسط وزیری ها اشغال شد و…قبایل افغان ساکن دیره جات…درقرن 17 الی 19 وارد این سرزمین شدند…
 راورتی ننگرهاررا بحیث یکی ازشش ناحیۀ یا سرزمینی که تاجیک ها در شمال سفید کوه زیست میکنند ترسیم نموده  و میگوید که  در نُه درۀ ننگرهار 15 هزار خانوادۀ تاجیک زندگی دارند وشغل شان زمینداری است. درآنجا تاجیکها وجمعیت قلیلی ازافغانها بودوباش دارند…
فیض محمد کاتب مینویسد که علاوه ازفرقه های ترکلانی درباجور… 5 هزارنفر قوم صافی، 37 هزاروپنجصد نفرازقوم تاجک و5 هزارنفرازقوم شنوارومجموع 47 هزاروپنجصد نفردرهردو کنارنهر باجور مقام و مقر دارند…
 جاگزینی طوایف افغان درشمال کشورتاریخ جدید دارد وعمدتا پس ازنادرخان زیر نام ناقلین صورت گرفته است درحالیکه تُرک ها قبل ازاسلام، دراواسط قرن ششم میلادی وارد سرزمین کنونی افغانستان شده اند.
 نتیجه گیری
 سه منبع معتبرتاریخی (حدودالعالم، تاریخ یمینی و شهنامۀ فردوسی)، حدود 1000 سال قبل، از موجودیت قبایلی بنام “افغان” و”اوغان” دراطراف کوههای سلیمان در هند (پاکستان امروزی) خبرمیدهند. این واژه درشهنامۀ فردوسی بسیار”بد” معرفی گردیده است.
 تاریخنامۀ هرات (اثرسیفی هروی) حدود 700 سال قبل، همین مناطق اطراف کوه های سلیمان را بنام ولایت “افغانستان” نامیده؛ مرکزآن را مستنگ وشهرهای مهم آن را تیری، کهیرا، دوکی، ساجی و بکرمیداند که تماما درپاکستان امروزی قرار دارند. دراین اثرنیز، افغانان بسیار”بد” معرفی شده اند.
 روضة الصفا (اثرخاوند شاه بلخی) هم حدود 500 سال قبل، موقعیت “افغانستان” را دراطراف کوههای سلیمان میداند وطایفۀ اوغانیه را به “بدی” یاد میکند.
 گزارش سلطنت کابل (اثرالفنستون) نیزحدود 200 سال قبل،”افغانستان” را خارج ازکابل، غزنین و کندهار میداند که بمعنی موقعیت آن درهمان محدودۀ قبلی یعنی اطراف کوههای سلیمان میباشد. نژادهای افغانستان (اثربیلیو) هم حدود 130 سال قبل، افغانان را با اوصاف “بدی” یاد نموده است.
 ساختاراقتصادی افغانستان (اثرپولیاک) هم حدود 50 سال قبل، مسکن اصلی افغان ها را دامنه های کوه های سلیمان میداند. موصوف رشد نفوس، جستجوی چراگاه ها، اجیرشدن وهمدستی با اشغالگران راعلل اساسی سرازیرشدن این قبایل ازکوه های سلیمان و”اشغال” سرزمینهای خراسان میخواند که با تشکیل حاکمیت قبیلوی آنها درقرن هجدهم، این پروسه تشدید میگردد و تا امروزادامه دارد!
 نقشه های جغرافیائی ازحدود 400 سال قبل بدینسو نیزموقعیت مناطق “افغان” و “افغانستان” را تا اوایل قرن نزدهم دراطراف کوههای سلیمان نشان میدهد که با واقعیت های تاریخی فوق الذکرمطابقت کامل دارد.
 باینترتیب،مطابق تمام منابع تاریخی فوق الذکر،”افغان” بدنام ترین واژه دراوراق تاریخ سرزمینی است بنام “افغانستان” که موقعیت اصلی آن درپاکستان امروزی قراردارد؛ ولی امروزتلاش میشود این دو نام درسرزمینهای اشغالی برمردمانی تحمیل گردد که درطول قرن ها، خود را “خراسانی” میگفتند وسرزمین خود را “خراسان” مینامیدند

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.