سالار نصر اصفهانی
بزرگترین سهم “مهاتما گاندی” در تاریخ مبارزات آزادیخواهانه هند و حتی جهان را، تشخیص این مهم میدانند که انسانها قادرند براساس تحمل متقابل و عدم خشونت به یکدیگر بپیوندند و با هم زندگی کنند. آنگاه که گاندی مبارزه را آغاز کرد، چرچیل از سر بغض او را «گدای نیمه برهنه» نامید، اما گاندی را شکایتی نبود که این دانش آموخته حقوق، تحقق آرمانی بزرگ و انسانی را به پیش میبرد. گاندی تمامی ناملایمات را تحمل میکرد که در مکتب او «عدم تحمل» بدترین نوع خشونت بود و «مدارا» آرمان انسانی مبارزه و ابزار پیروزی. باید زمان میگذشت تا همگان گاندی را معلم اخلاق در مبارزات سیاسی بشناسند و بر صدر تابلوی نفی خشونت و مدارا نامش را ثبت کنند و همزمان این سخن او را بشنوند که میگفت: «من نمیخواهم به دور خانهام دیواری بکشم و پنجرههایم را بپوشانم. من دوست دارم نسیم تمامی فرهنگهای جهان با آزادی کامل به خانهام بوزند. با این همه اما نمیگذارم که زیر پایم را سست کنند. من نمیخواهم در خانههای دیگران مثل یک برده و یا گدا زندگی کنم». گاندی پیش از مرگ مجال یافت بر قاتلش بنگرد و به نام رام توسل جوید و قاتلش را با اندیشه رواداری تشرف بخشد. حقیقت گاندی و همه امید به فردای بهتر در این واپسین حرکت گاندی نهفته است. آری، اینچنین بود که گاندی از مدارا و عدم خشونت سلاحی برای مبارزه سیاسی صیقل داد و آن را برای آزادیخواهان پس از خود نیز به یادگار گذاشت؛ سلاحی در دستان ماندلا، لوترکینگ، دالایی لاما، شیآئوبو و …
در سایه مدارا، بشر آموخت که به جای حذف صاحبان اندیشههای گوناگون، میتوان آنها را تحمل کرد و نظم اجتماعی تازهای را مبتنی بر این شکیبایی استوار ساخت. در سایه رواداری، بشر توسن عقل را در هر عرصهای تازاند و در هر چیزی شک و تردید کرد، اما این تاختن و تردید کردن، افراد جوامع را به ستیز با یکدیگر نکشاند. به واسطه سروری مدارا، نوع بشر آموخت که جهان هستی به غایت پیچیده و بغرنج است و هرکس به فراخور حال خویش درکی از آن دارد که این درک ممکن است شمهای از حقیقت وجود را در خود داشته یا نداشته باشد. پس نباید دشوار پنداشت و به نزاع بر سر افکار و اندیشهها برخاست. تنها باید به نقد و یا نفی مسالمتآمیز اندیشههای مخالف پرداخت بدان امید که نقاب از رخ بخشی از حقیقت گرفته شود. از این روست که در عصر تجدد، مدارا به صورت فضیلتی اخلاقی و اجتماعی درآمده است؛ فضیلتی که میزان پایبندی هر فرد به آن معیاری برای رشد و بلوغ اخلاقی و دلبستگیاش به آرامش و ثبات اجتماعی تلقی میگردد. در جهان امروز که سخن از جنگ و خشونت میان ملتها و کشورها در صدر اخبار روز است، صحبت از برخورد فرهنگها همچنان در جریان است و نزاع میان گروههای سیاسی مسالهساز میگردد، مدارا و گفتگو وظیفهای است اخلاقی بر فردفرد آدمیان، وظیفهای که متضمن حقوقبشر، دموکراسی، حاکمیت قانون و کثرتگرایی است.
توسل به مدارا و تساهل در جامعه انسانی اما تاریخی طولانی برای خود دارد. دو قرن پیش از آنکه مهاتما گاندی، جامه مدارا برتن کند، جان لاک، فیلسوف لیبرال در میانه منازعات کلیسای کاتولیک و پروتستان، «نامهای درباب تساهل» را نگاشت تا به این ترتیب مدارا را، راهگشای کاهش منازعات مذهبی زمانه خویش، معرفی کرده باشد. مدارایی که “جان لاک” درباره آن سخن میگفت، البته نسبت نزدیکی با عقل سلیم و خردورزی مییافت و پس از او نیز قالب مرامنامه نانوشته مبارزات آزادیخواهانه سیاسی را به خود گرفت. این چنین است که باید پیشرفت انگاره مدارا و تساهل را در پیوندی تنگاتنگ با مبارزات سیاسی یافت. پس از جان لاک این ولتر است که به پشتوانه آرای او برمیخیزد و تساهل را یگانه نسخه درمان خشونتهای مذهبی و سیاسی عصر خویش میداند: «تساهل هیچگاه موجب جنگ داخلی نگردیده، بلکه این بیمدارایی است که زمین را مالامال از کشتار کرده است. اعضای جامعه ترجیح میدهند تفاوتهای یکدیگر را تحمل کنند نه اینکه کمر به نابودی یکدیگر بندند». ولتر البته تساهل مدنظر خویش را نیز تعریفی اینگونه به یادگار میگذارد: «تساهل پیامد طبیعی انسانیت ماست. ما همگی محصول ضعف و سستی هستیم … پس بیاییم حماقتهای همدیگر را ببخشیم. این نخستین اصل در قانون طبیعت است، اولین اصل از حقوق تمامی انسانها». جمله معروف ولتر، که من جانم را میدهم تا مخالف من سخناش را بگوید، نمودار معنای مدرن رواداری است.
در شریعت محمدی (ص) نیز مدارا یکی از روشهای مثبت در رفتار اجتماعی است. حکیمان، آن را از نوع «حکمت عملی» دانستهاند که عقل و منطق بشری به آن فرا میخواند و پیامبران الهی به تأیید آن پرداخته و بر آن تأکید ورزیدهاند، تا انگیزه ثانوی «رضایت خداوندی» را در کنار انگیزه اصلی «مقتضای عقل و منطق» قرار دهند و به تحقق آن یاری رسانند. در روایتی از رسول خدا (ص) آمده است: «به من دستور مدارا با بشر داده شده، همان گونه که دستور به تبلیغ رسالت داده شد»(تحف العقول / 48). توجه به این نکته در بیان رسول خدا (ص) که «تبلیغ رسالت» در عرض «مدارا با بشر» مطرح شده و نه در طول آن و «مسئولیت دوگانه الهی» پیامبر را بیان میکند، نشانگر رویکرد کلی و اساسی شریعت محمدی (ص) است. در بعد فردی و اخلاق اجتماعی، پیش زمینههای اخلاقی تحقق مدارا، عبارتند از: «حلم، تغافل، تحمل، رفق، صبر، کرم، عفو و ایثار». در این خصوص رویکرد تاییدی شریعت نسبت به راهکارهای اخلاقی _ انسانی منجر به مدارا قابل تردید نیست؛ آنجا که امیرالمومنین میفرماید : «عاقل (در خلق اجتماعی) نیمش نادیده گرفتن و نیمش تحمل کردن است». و در قرآن مجید نیز آنجا که خداوند به انسانها حق قصاص را عطا کرده، فرموده اگر عفو کنید و بگذرید، بهتر است(سوره بقره/آیه 178).
انگاره تساهل و مدارا البته تاریخی طولانی در ادبیات و اندیشه ایرانی دارد. اشعار مولانا، تصویری از مدارا پیش چشم ترسیم میکند و سرودههای حافظ نیز، گاهی توصیهای به تساهل و رواداری نهفته دارد.
فردوسی نیز در جرگه همین شاعران است؛ آنجا که در شاهنامه سفارش به رواداری میکند و میگوید :
مدارا خرد را برادر بود / خرد بر سر جان چو افسر بود
کنون چاره با او مداراست بس / که تاج بزرگی نماند به کس
نقطه عطف رواداری در فرهنگ ایرانزمین را باید در اندیشههای صوفیانه یافت؛ چرا که در عرفان و تصوف مرزی از برای بیان ادیان و عقاید قائل نمیگردند. شاید برترین توصیف این منش را بتوان در این گفته ابوالحسن خرقانی یافت: «هرکه بدین سرا درآید نانش دهید و از ایمانش نپرسید، چه آن که بر سفره حق تعالی به جان ارزد، بر سفره بوالحسن به نان ارزد».
از زمینههای مهم پایبندی به رواداری، زمینه اجتماعی متناسب با مدارا است. در جوامعی که اخلاقیات و چرخه قدرت سیاسی تبدیل به رفتار عمومی نگردیده است، هر که از اسب میافتد از اصل هم میافتد. در چنین فضایی، با چنین فرهنگی، مدارا جایگاهی ندارد. مدارا در این جامعه برای کسی که به قدرت میرسد خالی از معناست؛ چه بسیار زندانیهایی که پس از انقلاب خود زندانبان گردیدند. در اینگونه جوامع اساسا قدرت با حذف و خشونت قابل تعریف است. در این حال افراد همواره راه رسیدن به قدرت را از طریق حذف دیگری میسر میبینند. در تاریخ نمونههای گوناگونی از برای چنین رفتاری را میتوان به وفور یافت؛ پروتستانها که به رهبری کالوین با استبداد کلیساها درافتادند، پس از پیروز شدن، همان شیوه را در پیش گرفتند.کالوین به قدری متعصب و خشک بود که بسیاری از اشخاص را تنها از آن جهت که با عقاید او موافقت نداشتند و آزاد اندیش بودند، در آتش سوزاند(نهرو، نگاهی به تاریخ جهان، 1/557). صورت دیگر گریز از رواداری آنگاهی رخ مینماید که ایدئولوژی و انقلاب در هم و با هم آمیخته گردد، چنین شمایلی درک و مالکیت حقیقت مطلق را به ارمغان میآورد. تئودوراکیس آهنگساز معروف و آزادیخواه نامدار یونانی در خاطراتش به نکته شگفتانگیزی اشاره میکند: «در یک خانه تیمی ما چهار نفر بودیم که زندگی مخفی چریکی داشتیم و با هم زندگی میکردیم. در دو اتاق، با هم غذا میخوردیم، با هم بحث میکردیم، تا این که یکی از ما به عنوان مسئول بقیه -یعنی سه نفر دیگر- انتخاب شد. اول از همه اتاقش را جدا کرد. ما سه نفر در یک اتاق بودیم، او هم در یک اتاق. غذایش را جدا کرد. باید برایش غذا میبردیم. روزی به من گفت: فلانی مساله دار شده، منظورش یکی از اعضای تیم بود، در مورد تسویهاش چه نظری داری». این جریان سیر شکلگیری قدرت در یک خانه و بین پنج نفر چریک انقلابی است، که تئودوراکیس با هنرمندی تمام بیان کرده است.
با این همه در این زمانه عزلت و سرگشتگی، رهی به مدارا زده نمیشود و تابلویی از تساهل در روابط انسانی ترسیم نمیگردد، تا همچنان مدارا کیمیای گمشدهای در رابطه قدرتمند و ناتوان باشد. اما آیا در این شرایط و زمانه پرعسرت، سخن گفتن از مدارا، طنزی خالی از محتوا نیست؟
آخرین دیدگاهها