در این جستار به بررسی ریشهشناسی نام چهار فصل سال در زبان پارسی و دیگر زبانهای هندواروپایی میپردازم.
بجای فصل می توانید بگویید : کاچ یا گاچ یا کاژ نزدیکترین معنی به کلمه فصل است. می گویند خربزه را قاچ کن یعنی اون را به چند بخش تقسیم کن. قاچ و کاژ همگی معنی بخش – قسمت – چند بخش کردن می دهد شاید ریشه اصلی آنها به گاه و یا گات برگردد گات را بیشتر به معنی سرود آورده اند ولی بنظر من معنی اصلی گات نیز بخش و یا پاره است پاره خود با واژه Part بخش در زبان های لاتین یک ریشه دارد اما در هر حال معنی آنها با فصل کردن یکی است. مثلا سال را گاژ کن یعنی سال را به چند بخش تقسیم کن . کتاب سه پاره است یعنی کتاب دارای سه فصل است.
گات های سال یا گاژهای سال یا پاره های سال
۱) پاره بهار
بعصی با نگاه به ظاهر کلمه آن را به آر معنی کرده اند یعنی اینکه به Bah می آورد یعنی خوبی می آورد به به یعنی خوشی که در زبان عربی به بهجه تبدیل شده است . اما بعضی عمیق تر به واژه نگاه می کنند و ریشه های آن را عمیق تر از معنی ظاهری آن می دانند.
نخستین فصل سال بهار است که در زبان پارسی میانه (پهلوی) سه نام برای آن آمده است: wahār و afsālān و mēdyōzarm.
واژهی wahār از اوستایی آمده است. در سانسکریت vasantah (نام Vasanti در فیلم هندی «شعله» به معنای «بهاری» است) و در لاتین ver و در پوروا-هندواروپایی -wers* آمده است. در انگلیسی vernal به معنای «بهاری» از همین نام لاتین آمده است. در زبان روسی بهار را весна (به خط لاتین: vesna) میگویند که از همین ریشه است.
در زبان انگلیسی فصل بهار را spring میگویند که منظور از آن «آغاز سال» است و از فعل spring به معنای جهیدن آمده است. در زبان فرانسه بدان primtempt به معنای «نخستین زمان/فصل» میگویند.
واژهی afsālān در پارسی میانه از دو بخش ساخته شده است: پیشوند «افـ» به معنای «بالا» است که در «افسر» (آنچه بر سر نهند، تاج) و «افراشتن» (بالا بردن) دیده میشود؛ و «سالان» و در کل به معنای «سر سال» است. در پارسی نو/دری این واژه به صورت «آبسالان» درآمده است.
همان شیپور با صد راه نالان ———— به سان بلبل اندر آبسالان (ویس و رامین).
اما در فرهنگ دهخدا به اشتباه آن را جمع «آبسال» نوشته و معنای «آبسال» را هم «باغ» نوشته است. آبسال به معنی سال پر باران و پر ناز و نعمت نیز هست.
۲) تابستان
در زبان پارسی میانه (پهلوی) این فصل دو نام دارد: hāmīn و tābestān. واژهی hāmīn از hāmā در اوستایی آمده است. در سانسکریت sāmā به معنای فصل و نیمهی سال است. در ارمنی amarn و در زبان ولزی کهن ham با آن همریشه اند. این واژهها از ریشهی پوروا-هندواروپایی -sem* آمدهاند. که در پوروا-ژرمنیک به صورت -sumur* شده است و واژهی انگلیسی summer و واژهی آلمانی Sommer به معنای تابستان از همین ریشه است.
«تابستان» هم به معنای زمان تفتن/تافتن و تابش آفتاب است. در لاتین تابستان را aestus میگویند به معنای «فصل داغ» یا همان تابستان. این واژه در زبان فرانسه به صورت été درآمده است. در زبان انگلیسی فعل estivate به معنای «گذراندن تابستان در جایی» از همین ریشهی لاتین آمده است. در زبان روسی هم تابستان را лето (به خط لاتین: leto) میگویند که شاید از لاتین یا فرانسه آمده باشد.
۳) پاییز
فصل پاییز در زبان پارسی میانه (پهلوی) pādēz گفته میشده است. نام دیگر این فصل در زبان پارسی نو/دری «خزان» است. استفان پانوسی در مقالهای به ریشهشناسی این دو واژه پرداخته است و پیشنهاد کرده که «پاییز» به معنای «پیش از سرما» و «خزان» در اصل «یخان» به معنای «زمان یخ زدن» است. ن.ک.
گویا نام این فصل در زبانهای هندواروپایی هیچ گونه شباهتی به هم ندارد. زیرا در زبان انگلیسی بدان autumn میگویند که از autumpne در فرانسهی کهن آمده که خود از autumnus لاتین گرفته شده است. گویا این واژهی لاتین از زبان اتروسکن (Etruscan) باشد. در ایتالیایی autunno از همین واژهی لاتین آمده است. در زبان روسی پاییز را осень (به خط لاتین: osen) میگویند.
۴) زمستان
برای این فصل در زبان پارسی میانه (پهلوی) دو واژه هست: zam و zamestān که به معنای گاه سرما است.در روسی زمستان را зима (به خط لاتین: zima) میگویند که به نام پارسی نزدیک است.
در لاتین بدان hiber میگویند که در زبان فرانسه به صورت hiver درآمده است. در زبان ایتالیایی بدان inverno میگویند. فعل hibernate به معنای «گذراندن زمستان» یا «خواب زمستانی» از همین ریشهی لاتین است.
در زبان انگلیسی winter از ریشهی پوروا-هندواروپایی -wed* به معنای «آب» و یا -wind* به معنای «سپید» آمده است.
پاییز را بعضی پای ریز می دانند چون در این گاژ (فصل) برگهای پای درختان می ریزد اما بعضی دیگر عمیق تر رفته اند و به عمق واژه پرداخته اند.
«چون به [نخستین] خرده ترازو رسید، روز و شب برابر [ شدند که] آغاز پاییز است».پاییز در زبانهای ایرانی تنها فصلی است که اشتراک و اشتقاق لغوی با پاییز در زبانهای هند و اروپایی ندارد. از دلایل مهم آن این است که اصطلاح پاییز در دوران متاخرتری ساخته شده، که باید بعد از مهاجرت نخستین هند و اروپاییان بوده باشد. بر اساس منابع ایرانی و با توجه به متن اوستا فصلها در دورههای مختلف تقسیم بندیهای گوناگون داشتهاند، آنگونه که در وندیداد فرگرد ۱ بند ۲و۳ اشاره شده سال به دو قسمت تقسیم میشده زمستان ۱۰ ماهه و تابستان ۲ ماهه و یا زمستان ۵ ماهه و تابستان هفت ماهه. (تقیزاده: ۴۴) و بعدها با شناخت انسان ابتدایی با کشاورزی فصل دیگری به فصلهای قبلی افزوده شده است. خود واژه پاییز نیز از نظر معنایی در قیاس با نام فصلهای دیگر نشان میدهد که معنای مستقل ندارد و به معنی «نزدیک زمستان» است. مالری نیز (۵۰۴: ۲۰۰۶) درباره واژه autumn « پاییز» در انگلیسی به همین نکته اشاره کرده است که سال در نزد اقوام هند و اروپایی به سه فصل زمستان، بهار و تابستان تقسیم میشده است. او در ادامه درباره واژه autumn «زمان برداشت» شرح میدهد که دلیل غیبت واژه پاییز در زبانهای ما قبل هند و اروپایی نشناختن کشاورزی و در نتیجه در نظر نگرفتن زمانی برای برداشت محصول بوده است، اقوام ابتدایی صرفا به دامپروری مشغول بودهاند. بنابراین این اقوام بعد از مهاجرت با کشاورزی آشنا شدهاند. در نتیجه نام این فصل در اقوام هند وایرانی با دیگر اقوام هند و اروپایی برخلاف نام دیگر فصلها متفاوت است. فصل بندی سال در میان اقوام ایرانی بیشتر متاثر از تقویم مصری است.
چهارمین گاهنبار ( براساس اسطوره آفرینش در یک سال در پی هر آفرینشی جشنی برپا میشود و چون شش آفرینش وجود دارد، شش جشن نیز در سال برگزار میشود. این جشنهای ششگانه را گاهنبار مینامند) دراوستا ayāθrima- و در فارسی میانه ayāsrim «بازگشت به خانه» نامیده شده است، که به معنی برگشت احشام از چراگاه و صحرا به خانه و جفت شدن گوسفندان است( تقیزاده،۱۰۴) و منظور از آن آغاز فصل پاییز است. این چهارمین آفرینش مربوط به گیاه است. این گاهنبار را از دویست و ششمین تا دویست و دهمین روز سال جشن میگرفتند. چهارمین گاهنبار بر اساس تقویم امروزی مطابق با ۲۶ شهریور تا ۱۹مهر ماه و با پنج روز درنگ تا ۲۴ مهر ادامه داشته است (بهار۵۱:۱۳۷۶). البته مفهوم پاییز در دورانهای کهن کاملا با مفهوم امروزه آن متفاوت بوده است منظور از پاییز همان ادامه زمستان بوده که تا بهار به طول میکشید.
|| مخفف گاه است که به معنی وقت و زمان باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (فرهنگ جهانگیری ) (ناظم الاطباء)(فرهنگ نظام ). بگه . بگاه . پگه . پگاه . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). وقت . موقع. موسم . فصلمخالف چمهای دگرسانی دارد که میشود از اینها سود برد:پادواژه، همیستار (از فرهنگ پهلوی فره وشی) ، ناهمالیدن(از همال)
موافق : همداستان ، هم اندیش ، همکامه