خلیج فارس، میراث فرهنگی و معنوی ایرانیان | پژوهشهای ایرانی

خلیج فارس، میراث فرهنگی و معنوی ایرانیان

nast.chalighraphi

هنگامی که سخن از میراث معنوی و مؤلّفه‏های آن به میان می‏آید، ناخودآگاه ، ذهن انسان به سوی مفاهیمی چون: زبان، ادبیات، موسیقی، صنایع دستی، بازی‏های محلّی ، آداب و رسوم و آیین‏ها و … کشیده می‏شود. امّا تا به حال ، هیچ فکر کرده‏اید که گاهی حتی یک نام ، به تنهایی می‏تواند میراث معنوی یک سرزمین به شمار آید.
بعضی از اسامی ، آن قدر کهن، ریشه‏دار و جا افتاده‏اند که نمی‏توان به آسانی از کنار آنها عبور نمود و آنها را جزو میراث معنوی مردمان یک سرزمین ، به حساب نیاورد. نام «خلیج فارس» نیز یکی از همین نمونه‏هاست که ریشه در تمدن ایرانی دارد و قرن‏های متمادی است که بر این گستره آبی سایه افکنده و هزاران سال است که جهانیان ، این خلیج را با نام خلیج‏فارس می‏شناسند.

مشخّصات جغرافیایی خلیج فارس
خلیج فارس، دریایی است بین ایران و شبه جزیره عربستان، به طول حدود 800 کیلومتر که از اروند رود ، به طرف جنوب شرقی تا شبه جزیره مَسَندام در عُمان امتداد دارد و از طریق تنگه هرمز با دریای عمان و سپس با اقیانوس هند، ارتباط می‏یابد. عمق آن به ندرت از 90 متر فراتر می‏رود و عمیق‏ترین قسمت آن، در نزدیکی رأس مسندام با عمق 180 متر است.

وجه تسمیه خلیج فارس
پیشینیان ، در نام‏گذاری سرزمین‏ها، رودها، کوه‏ها و دریاها، اصولی را رعایت نموده و به کار برده‏اند، بدین ترتیب که نام ایل‏ها، طایفه‏ها و اقوام هر ناحیه یا منطقه را به سرزمین آنها اطلاق می‏نموده‏اند و نام بیشتر رودها از رنگ آنها و اسم اغلب کوه‏ها در همانند بودن آنها به اجسام دیگر گرفته شده است ، امّا در نام‏گذاری دریاها از اصلِ محکم‏تر و پسندیده‏تری پیروی شده و تقریباً دریاها همیشه به نام کشور و سرزمینی که در مجاور و پیرامون آن قرار داشته‏اند نامیده شده‏اند ، مانند اقیانوس هند، دریای چین، خلیج فارس، خلیج مکزیک و … .
قدیمی‏ترین نام این خلیج به موجب یکی از کتیبه‏های آشوری، «نارمَرَتو (nar marratu)» به معنای «رود تلخ» است که آشوریان پیش از تسلّط ایرانیان آریایی‏نژاد بر فلات ایران، این نام را بدان داده بودند.
در سنگ‏نبشته داریوش بزرگ هخامنشی، به دست آمده در تلّ‏المسحوته یا المسخوته مصر نیز در عبارت «درایه تیه هچا پارسا آیی‏تی (draya tya haca parsa aity)» یعنی «دریایی که از پارس می‏رود (یا سر می‏گیرد)»، نام «دریای پارس» آمده است. پژوهشگران جغرافیای تاریخی، دریای پارس را شامل همه آب‏های حدّ فاصل مَصَبّ رود سِند و اروند رود می‏دانند که خلیج فارس و دریای عمان را در بر می‏گیرد.
فلاویوس آریانوس (flavius arrianus) ، تاریخ‏نگار یونانی که در سده دوم قبل از میلاد می‏زیسته ، در کتاب «آنابازیس یا تاریخ سفرهای جنگی اسکندر»، نام «پرسیکون کاایتاس (persikon kaitas)» را که ترجمه دقیق و درست خلیج فارس است، بر این دریا نهاده است.
بنا بر این ، با توجه به آثار تاریخی به جا مانده از سده‏های قبل از میلاد مسیح (بعد از حکومت عیلام و تشکیل حکومت مادها و هخامنشیان تا دوره اسلامی و عصر حاضر) ، این خلیج، همیشه و در تمام نقشه‏ها و نوشته‏های مورّخان (نظیر: طبری، مسعودی و ابن‏قُتیبه) با اسامی: خلیج فارس، دریای پارس، خلیج‏العجم و البحر الفارسی نامیده شده است . جغرافیا نویسان مسلمان و عرب (نظیر : ابن‏فقیه، ابن‏حوقَل، اصطخری، مَقدِسی، حَمَوی و بَکری) نیز – که آثارشان را در میانه قرن‏های سوم تا نهم هجری پدید آورده‏اند – این خلیج را به همین گونه نامیده‏اند بدین ترتیب ، و هیچ گونه شک و شُبهه‏ای در نام این خلیج کهن و میراث جاویدان سرزمین ایران وجود ندارد.

حاکمیت خلیج فارس در طول تاریخ
قبل اسلام
عیلامیان از هزاره سوم قبل از میلاد، صدها سال از دریای پارس به عنوان راه ارتباطی و از بندر بوشهر و جزیره خارک برای حکمروایی بر کرانه‏ها و جزایر دریای پارس استفاده می‏کردند . پیش از عیلامیان، پیشدادیان بودند که برای اوّلین بار به ساختن کشتی پرداخته ، به گشت در شهرهای ساحل دریای پارس مشغول شدند. کیانیان نیز قبل از عیلامیان، به فرمان کیکاووس به همراهی رستم، جهت لشکرکشی و جنگ با شاه هاماوَران (یمن) از دریای پارس استفاده نموده‏اند که فردوسی نیز در شاهنامه به این لشکرکشی اشاره نموده است:
بفرمود تا بر نشیند سپاه
پی رزم هاماوران، کینه‏خواه
سوی ژرف دریا بیامد به جنگ
که بر خشک بر بود ره با درنگ
به کشتی و زورق سپاهی گران
رسیدند نزدیک هاماوران.
در آغاز سده هشتم قبل از میلاد، مادها بودند که بر این دریا حکمرانی می‏کردند و بعد از آنها هخامنشیان، با انگیزه کشورگشایی بیشتر و نگه‏داری مستعمرات دریایی و برقرار نگاه داشتن ارتباط دولت مرکزی با ممالک آن سوی آب‏ها، متوجه اهمیت نیروی دریایی گردیدند. در این دوران بود که نیروی دریایی ایرانیان به اوج قدرت خود رسید و تمام کرانه‏ها و جزایر دریای پارس ، زیر نفوذ کشتی‏های ناخدایان ایرانی قرار گرفت.
با حمله اسکندر به ایران و سقوط هخامنشیان، سلسله مقدونی‏نژادِ سلوکیان در ایران پا گرفت؛ امّا به زودی اشکانیان توانستند با شکست سلوکیان بر ایران تسلّط یابند . کار بزرگ سلسله اشکانی، پاسداری از دریای پارس و بین‏النهرین در برابر یورش رومیان بود. دولت اشکانی ، هزینه جنگ‏های پیاپی با رومیان را از محل درآمد بازرگانی دریای پارس تأمین می‏کرد. با روی کار آمدن ساسانیان، خلیج فارس و دریای مُکران (عمان) به مرکز عمده فعالیت‏های بازرگانی تبدیل شد، به طوری که در زمان اردشیر بابکان (سردودمان سلسله ساسانی)، چندین بندر بر کرانه‏های دریای پارس بنا گردید که از مهم‏ترین آنها بندر «اُبُلّه» در نزدیکی بصره و بر دهانه خلیج فارس بود . این بندر که تا چند سده پس از ظهور اسلام از بنادر معروف و معتبر خلیج فارس بود ، در یورش مغولان به ایران ، ویران شد.
پس از اسلام
در نخستین سال‏های حکومت اسلامی، کرانه‏های هر دو سوی دریای پارس ، به تصرّف مسلمانان درآمد. به گفته بلاذُری، مؤلف کتاب «فتوح‏البلدان» ، در این زمان، بیشتر مردم کرانه‏های دریای پارس، زرتشتی بودند. در سال‏های بعد و در دوران خلافت بنی‏امیه و بنی‏عباس، منطقه خلیج فارس و سواحل آن، دستخوش ناآرامی‏ها و قیام‏های متعددی شد تا این که سرانجام با روی کار آمدن نخستین دودمان ایرانی پس از اسلام (دیلمیان یا آل‏بویه)، آرامشی دوباره بر این منطقه حاکم گردید. پس از حکومت 120 ساله آل‏بویه، سلسله سلجوقیان به قدرت رسیدند. در این زمان، سردارانی به نام «شحنه» که از سوی پادشاهان سلجوقی برگزیده می‏شدند، بر کرانه‏های خلیج فارس و دریای عمان، حکومت می‏کردند. بعد از سلجوقیان نیز سلسله‏هایی مانند اتابکان فارس (سُلغُریان)، ایلخانان مغول و تیموریان، بر کرانه‏های دریای پارس حکومت می‏کردند. در زمان تیموریان بود که امتیازاتی که مغولان به بازرگانان ونیزی داده بودند، لغو گردید و کلیه عوارض گمرکی، به طور کامل از آنها گرفته می‏شد.
با به قدرت رسیدن سلسله صفویه، تحوّلات عظیمی در منطقه خلیج فارس روی داد. چون در این سال‏ها، پرتغالی‏ها که شروع به گسترش مستعمرات خود در هندوستان کرده بودند، وارد آب‏های خلیج فارس شده و به سوی هرمز حرکت کردند و در بین راه، مَسقَط را – که خراج‏گذار امیرِ هرمز بود – تصرف نموده، در برابر شهر هرمز لنگر انداختند و پس از شکست دادن سیف‏الدین، امیر هرمز، او را تابع و خراج‏گذار پرتغال کردند. امّا شاه عباسِ اول پس از این که به قدرت رسید، توانست توسط سردار شجاع خود، امام قلی‏خان، پرتغالی‏ها را شکست بدهد و از خلیج فارس بیرون کند و بدین ترتیب، جزایر: بحرین، هرمز، کیش و … از زیر سلطه پرتغالی‏ها خارج شدند و از آن پس بود که بندر گمبرون را بندر عباس نامیدند.
در دوره افشاریه ، تمام کرانه‏های شمالی و جنوبی خلیج فارس و دریای عمان در تصرف ایران بود. نادر شاه توانست با ساختن کشتی‏های 500 تنی، نیروی دریایی قدرتمندی ایجاد کند و دریای پارس را زیر نفوذ خود بگیرد. پس از نادر شاه، کریم خان زند، کارهای نیمه‏تمام وی را دنبال کرد و به اتمام رسانید. او توانست با سپاه دریایی‏اش به سرکردگی میرِ مُهَنّا ، عُمان و بصره را هم تصرف کند و با دزدان دریایی بجنگد و دوباره امنیت را به آب‏های دریای پارس بازگرداند.
دوران قاجاریه ، برگ ننگینی از تاریخ خلیج فارس را به خود اختصاص داده است ؛ چرا که در این دوران، به دلیل بی‏کفایتی شاهان و هم‏زمان با آغاز نهضت مشروطیت، جنگ‏های داخلی و خارجی و مهم‏تر از همه ، کشف ذخایر عظیم نفتی در سواحل خلیج فارس، زمینه مساعدی جهت نفوذ استعمارگران بیگانه فراهم گردید. با شروع جنگ جهانی اول و پس از تجزیه دولت عثمانی، انگلیس توانست رقبای دیگر را از میدان خارج ساخته، بر دریای پارس، نفوذ انحصاری یابد، گرچه تصرّفات آنها هیچ‏گاه رسماً از سوی دولت ایران به رسمیت شناخته نشد و دولت مرکزی همچنان والیان دریایی خود را تحت عنوان «دریابیگی» منصوب می‏نمود که در بوشهر، برازجان یا شیراز، مستقر بودند و بدون درگیری با انگلیسی‏ها، به امور ثبت احوال و اسناد و حلّ منازعات مردم در جزایر خلیج فارس (بحرین، قشم، خارک و …)، مشغول بودند.
پس از جنگ جهانی اول، حکومت پهلوی توانست با تشکیل ناوگان اختصاصی در خلیج فارس و دریای عمان و ایجاد پاسگاه‏های دریایی در نقاط گوناگون این آب‏ها و نیز بازپس‏گیری بنادر و جزایر خلیج فارس از انگلیسی‏ها، بار دیگر دست استعمار بیگانه‏گان را از جزایر و بنادر ایرانی کوتاه کند و امنیتی را که از ده‏ها سال پیش ، از آب‏های نیلگون ایران رخت بر بسته بود، دوباره بازگرداند ؛ امّا با شروع جنگ جهانی دوم، بار دیگر ناوهای انگلیسی به بنادر ایران حمله‏ور شدند و با غرق کردن ناوها و به شهادت رساندن افسران و ملوانان ایرانی (از جمله: دریادار بایَندُر)، بندرهای خرمشهر و خور موسی را به تصرف خود درآوردند. پس از اتمام جنگ و خروج نیروهای انگلیسی از منطقه خلیج فارس و دریای عمان، بار دیگر ایران توانست اداره دریای پارس را به عهده گیرد و جزایر تُنب بزرگ و کوچک و ابوموسی را که هشتاد سال پیش به وسیله انگلیس اشغال شده بود، دوباره بازپس گیرد.
پس از انقلاب اسلامی و تشکیل دولت جمهوری اسلامی، ایران با خارج شدن از زیر سلطه امریکا، به قدرت اول منطقه خلیج فارس تبدیل گردید و طی هشت سال دفاع مقدّس، با رشادت‏ها و از جان گذشتگی‏های رزمندگان اسلام، از جمله در عملیات مروارید (ناوچه پیکان) اجازه نداد حقوق ایران در این دریا تضییع گردد و همچنان سیادت و سلطه خود را بر خلیج فارس، حفظ نمود.
نتیجه
آن‏طور که از اسناد تاریخی برمی‏آید، حاکمیت خلیج فارس – که در واقع، مَدخل منطقه مهمی از آسیا به نام «خاورمیانه» است – ، در طول تاریخ، بجز در چند مقطع کوتاه، تماماً از آنِ ایرانیان بوده و مردمان این سرزمین کهن، از این خلیج، جهت بازرگانی و تجارت و بعدها در امور نظامی و لشکرکشی استفاده می‏نموده‏اند ؛ امّا از اوایل سده بیستم و با کشف ذخایر عظیم نفتی در سواحل خلیج فارس، اهمیت آن دوچندان گردید و همین عامل ، سبب شد که بسیاری از کشورهای استعمارگر، چشم طمع به این منطقه استراتژیک و جزایر و بنادر آن بدوزند و هر از چند گاهی، به منظور دستیابی و سلطه بر آن، دست به اقداماتی بزنند که یکی از جدیدترین این اقدامات، تلاش برای تغییر نام «خلیج فارس» به «خلیج عربی» است. این نام جعلی را برای اوّلین بار، سرِ چارلز بلگریو (Belgrave sir, Charles) نماینده سیاسی بریتانیا در خلیج فارس در سال‏های 1926 تا 1957 به کار برد و در سال‏های بعد، توسط دست‏نشانده‏های دولت انگلیس در بعضی کشورهای عربی دنبال شد و علی‏رغم صرف بودجه‏های هنگفت در طول این سال‏ها ، نه تنها تلاش آنها برای جایگزینی این نام جدید، نتیجه‏ای در بر نداشت ، بلکه برعکس، زمینه‏ای فراهم گردید تا جهانیان، هر چه بیشتر با پیشینه تاریخی این میراث معنوی ایرانیان ، آشنا شوند و به این امرْ واقف گردند که خلیج فارس، برای همیشه خلیج فارس خواهد ماند و همچون گذشته، الهام‏بخش نویسندگان و شاعران و هنرمندان ایرانی خواهد بود.

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.