مطالب سال 1383 | پژوهشهای ایرانی.دریای پارس.

مطالب سال 1383

نتنها  بسياري از دانشمندان و آگاهان در غرب بلكه بسياري از علما و دانشمندان عرب نيز چه در دهه 60 ميلادي (سالهاي اوليه توطئه) و چه در سالهاي اخير بر اصيل بودن و تاريخي بودن نام خليج فارس تأكيد كرده اند و نام خليج عربي را غيرعلمي و غيرتاريخي و مغرضانه خوانده اند. بسياري از اين آگاهان مسائل منطقه معتقد هستند كه نتايج زيانبار مادي، معنوي و رواني تغيير نام خليج فارس از سوي افراد متعصب و مغرض به ضرر کشورهای منطقه است. در اينجالازم است حداقل چند نمونه از اين اظهار نظرها را به روئت و قضاوت خوانندگان برسانيم:

عبد الرحمن راشد مدير کل شبکه جهانی تلويزيون عربيه و نويسنده سرشناس  پرتیراژ ترین روزنامه عربی ،شرق الاوسط چاپ لندن  و  سعد بن طفلة  یک وزیر سابق کویتی در  دو مقاله  جداگانه  در خصوص نام خليج فارس در تاریخ 1/1/2005 و  15/1/2005 اعتراف نموده اند که هیچ سندی برای تغيير نام خليج فارس وجود ندارد.
محمد ابوعلی در  16/12/2004  در همان روزنامه تغییر یکجانبه نام خلیج فارس را توسط روشنفکران ناسیونالیست محکوم نموده است و نوشته است  فجميع كتب الأطلس وكتب التاريخ والجغرافيا تتحدث عن اسم الخليج الفارسي. یاسین سوئد در نهار المغربیه 7/1/2005  در حالیکه اسناد تاریخی عربی و غیر عربی نام خلیج فارس را تایید می کند اصرار بعضی قوم گرایان بر تسمیه عربی عملی مربوط به عصر جاهلیت  است.حسن عباس نصرالله ” تاريخ نگار و استاد تاريخ دانشگاه لبنان تاکيد کرد :
نام “خليج فارس ” در همه اسناد و کتابهاى تاريخى ذکر شده است .
نصرالله روز پنجشنبه ۱۰/۱۰/۸۳ در مصاحبه با خبرنگار ايرنا گفت : تنب بزرگ و کوچک و ابوموسى نيز به ايران تعلق دارد. اين تاريخ نگار لبنانى افزود : موضع غيردوستانه برخى رسانه هاى کشورهاى عرب در برابر ايران مانند تحريف نام “خليج فارس ” ناشى از فشارهاى آمريکا است که با همه امکانات به جنگ انقلاب اسلامى آمده است .
نصرالله ، اعتراض ايران به ناشرانی که  که خليج فارس را خليج عربى ناميده اند ، منطقى دانست .

تاريخ نگار لبنانى از حکومت هاى عرب خواست که با بهره گيرى از رويدادها
و تحولات کنونى و پندگيرى از تجربه گذشته براى تقويت تفاهم و هماهنگى با
ايران تلاش کنند.
وى تاکيد کرد که ايران به عنوان يک کشور مهم حوزه خليج فارس با محترم
شمردن تاريخ و جغرافياى منطقه و پايبندى به قوانين حسن همجوارى در برابر
بيگانگانى که در پى تحريف واقعيت هاى تاريخى هستند، ايستاده است .

مجله الاهرام  در شماره 219 اگوست 2001 متن كامل مصاحبه آقاي مجدي عمر معاون اول سابق شوراي دفاع ملي مصر را چاپ نموده است وي در بخشي از سخنان خود چنين گفته است:” نسل من بخاطر دارد كه ما در ايام مدرسه در كتب و نقشه ها با لفظ خليج فارس سر و كار داشتيم ولي بعد از مدتي به آن خليج عربي اطلاق كرديم. اين غير منطقي، رزالت و پستي است. اين كه چند كشور عربي در اطراف آن باشند دليل نمي شود كه نامي تاريخي را تغيير دهيم، حال براي اينكه خود را از اين مخمصه نجات دهيم فقط آنرا خليج مي ناميم ، كدام خليج؟! مگر خليج بدون نام هم مي شود”.


:  دكتر عبدالنعم سعيد رئيس مركز تحقيقات سياسي و استراتژيك الاهرام گفت كه اصرار اعراب براي مذاكره با ايرانيان بر سر نام خليج فارس را «برخوردي غيرحكيمانه» با حقايق تاريخي و جغرافيايي مي‌داند.وي كه همراه هياتي از اين مركز براي شركت در ميزگرد ايران و مصر به تهران سفر كرده بود، در دومين بخش از گزارش خود كه روزنامه مصري «الاهرام» آن را منتشر كرد نوشت: براي اولين بار بود كه از مركز اسناد وزارت خارجه (ايران) ديدن مي‌كرديم و براي ما از هر نظر اعجاب برانگيز بود.

آنچه در مركز اسناد وجود داشت، به معني واقعي كلمه شگفت‌آور بود و اين اسناد با عالي‌ترين و مترقي‌ترين فناوري موجود براي حفظ آثار، نگهداري مي‌شدند، براي پژوهشگراني چون ما اين مركز اسناد يكي از گنج‌هاي علاءالدين بود، به ويژه آن كه آنچه در رابطه با مصر و ايران و روابط آن دو كشور يافتيم مربوط به زماني بود كه مردم به تازگي قادر به نوشتن و ثبت كردن شده بودند. از سويي ديگر، شايد شاه بيت اين قصيده هم اين باشد كه در اين مركز يكي از غني‌ترين مجموعه‌هاي مربوط به نفشه‌ها را كه تاكنون در هيچ كتابخانه‌اي نيافته بودم، مشاهده كردم. در اين نقشه‌ها وضعيت جهان و جايگاه ايران در هر دوره‌اي از آن ديده مي‌شد.

به طور كلي، به هيچ وجه شگفت‌انگيز نخواهد بود كه بگوييم، همه نقشه‌ها از دوران يونان باستان و حتي نقشه‌هايي كه عرب‌ها ترسيم كرده بودند و ما شاهد آن بوديم،‌همه آنها كلمه خليج فارس را به كار برده بودند.

به نظر مي‌رسد كه اين كار، مطرح شدن يكي از موضوعات معلق در روابط عربي – ايراني است كه به صورت بسيار زودرس مطرح شده است. اين مساله به نامگذاري خليج (فارس) ميان عرب‌ها و ايراني‌ها مربوط مي‌شود. به هر حال من نسبت به حالت تمايل شديدي كه عرب‌ها به عربي خواندن خليج فارس پيدا كرده‌اند، اصلاح احساس هيجان نمي‌كنم، زيرا در همه جهان چه شرق و چه غرب، چه از سوي دشمنان و چه از سوي دوستان ايران نقشه‌اي يافت نمي‌شود كه به غير از خليج فارس نام ديگري بر آن باشد. چنين به نظر رسيد كه تلاش‌هاي برادران شيفته قوميت عربي براي مذاكره با ايرانيان درباره نام خليج فارس – عربي يا خليج اسلامي و يا فقط خليج در واقع نوعي برخورد غيرحكيمانه با حقايق تاريخي و جغرافيايي بوده است.

در كتاب ” تطوير العلاقات المصريه الايرانيه” مجموعه نويسندگان ، چاپ موسسه مطالعات سياسي و استراتژيك الاهرام 2002 .قاهره در ص 190 به نقل از آقاي دكتر عبد المنعم سعيد رئيس مركز تحقيقات سياسي و استراتژيك الاهرام چنين آمده است :” به صراحت تمام بگويم هيچ مدرك و سند تاريخي نديدم كه نام خليج فارس را بتوان مستند بر آن تغيير داد. تمام نقشه ها و كتب تاريخي و حتي بعضي از سخنرانيهاي ناصر و رهبران انقلاب از خليج فارس صحبت شده است. اگر تغيير نام خليج باعث كدورت مردم ايران است چرا به حقيقت اعتراف نمي كنيم. بايد شجاعت داشت و اين در حدود موازين علمي است. همچنين اين نويسنده و متفكر بزرگ در مقاله ديگري در روزنامه الاهرام 23 دسامبر 2002 در دفاع از نام خليج فارس مقاله اي علمي و ارزشمندي نوشته است و تغيير اين نام تاريخي را محكوم نموده است. دكتر عبدالمنعم سعيد در بخشي از گزارش سفر خود تحت عنوان ” تقرير آخر من طهران” نوشته است:

يكي از مكانهايي كه در سفر 9/12/2002 در تهران بازديد كرديم ، اداره اسناد و آرشيو وزارت امور خارجه بود در آنجا صدها نقشه جغرافيايي تاريخي وجود داشت كه موقعيت ايران و جهان را در طول تاريخ نشان مي دهد. براي من هيچ تعجبي تداشت كه در همه اين نقشه ها كه دوستان و دشمنان ايران اعم از اعراب و يونانيها تهيه كرده اند همگي آنها نام خليج فارس را در بر دارد. هيچ نقشه تاريخي در شرق و يا در غرب و در هيچ كجاي جهان با نام خليج عربي وجود ندارد و بنابر اين تغيير اين نام به خليج و يا خليج عربي و يا هر نام ديگري بر خورد غير منطقي و غير حكيمانه با حقايق تاريخي و جغرافيايي است.

روزنامه الاهرام  در شماره 42229 مورخ 20/7/2002 در مقاله اي نحت عنوان ” الثوره ساعدت علي تسميه بالخليج العربي بدلاً من الفارسي” نوشته است كه نام خليج از نظر تاريخي خليج فارس است. ولي در اثر انقلاب ناسيوناليستي ناصر به خليج عربي تبديل شد”. (البته حقيقت اين است كه عوامل استعمار اين توطئه را آغاز كردند و افراطيون عرب ناآگاهانه در دام آنها افتادند.)

پرفسور عبدالهادي تازي نويسنده و پژوهشگر معروف عرب و عضو آكادمي پادشاهي مغرب و رئیس گروه نامهای جغرافی  کشور های عربی در مصاحبه با ایرنا   :

حقيقتاً من هيچ منبع تاريخي را نديدم كه آبراه جنوب ايران را خليج عربي ناميده باشد اعراب قبل و بعد از اسلام هميشه اين آبراه را بحر فارس بحر العجم و يا خليج فارس ناميده اند من خودم نقشه سفرهاي ابن بطوطه را در كتابم ترسيم كرده ام و اسم خليج فارس را در جاي خودش آورده ام بنظر من مسولان نقشه برداري و كارتوگرافي كشورهاي عربي و ايران بايد نشستي داشته باشند و در مورد اين نام با يكديگر مصالحه و سازش مورد رضايت همه اطراف داشته باشند. بنظر من اعراب هيچ نيازي ندارند كه نام تاريخي خليج فارس را به خليج عربي تبديل كنند و باعث كدورت غير عرب در منطقه شوند، اين عمل تفرقه افكني ميان مسلمانان است اگر كساني با كلمه فارس مشكل دارند مي توانند نام تاريخي معادل ديگر آنجا را كه بحر العجم بوده است بكار ببرند سازمان ملل و کنفرانس یکسان سازی نامهای جغرافیایی سازمان ملل فقط خلیج فارس را برسمیت می شناسد و من همیشه مخالف طرح ابهام در این خصوص در سازمان ملل بوده ام  .”

روزنامه شرق شماره مورخ 22/7/1382 به نقل يك مقاله از روزنامه الانباء چاپ كويت پرداخته است در اين روزنامه عربي ضمن تاسف از اينكه تحت تاثير قوم گرايان افراطي نام تاريخي خليج فارس در رسانه هاي عربي به خليج عربي تبديل شده است بدون اينكه واقعيتهاي تاريخي و احترام به ميراث تاريخي مراعات گردد. الانباء در مقاله اي تحت عنوان هويت آب آورده است زمان آن فرا رسيده است كه آب رفته به جوي بازگردد و امور را به جايگاه درست آن بازگردانيم و نام واقعي اين خليج را بكار گيريم به ويژه اين نام يك ميراث تاريخي خودي است و كاربرد نام خليج فارس هويت كشورهاي مشرف بر خليج را تغيير نمي دهد بلكه قطعاً عقلانيت از دست رفته را به ما بازمي گرداند. صلاح الساير در روزنامه الانباء 6- 10- 2003  ضمن دفاع از نام خليج فارس نوشته است قوم گرايان افراطي عرب كه حرمت تاريخ را نگهه نداشته و نام تاريخي خليج فارس را به خليج عربي تبديل كرده اند بايد به خود آيند و ماسكهاي جعل و دروغ را گنار بگذارند.

ايسنا اين خبر را بشرح ذيل مخابره كرده است:

اعتراف ديرهنگام به يك حقيقت تاريخي

روزنامه‌ي الانباء در مقاله‌اي خطاب به كشورهاي عربي و امت اسلامي، از آنها خواسته است كه از ناميدن “خليج فارس” به عنوان “خليج عربي” خودداري كنند، اين روزنامه‌ي كويتي در مقاله‌اي به قلم نويسنده مشهور عربي صلاح الساير، تحت عنوان (هويت آب) نوشته است: خليج فارس نام دريايي است كه ما را از ايران جدا مي‌سازد، ولي بنا به اهداف سياسي كه به اصطلاح قوم‌گرايان عرب يكه‌تاز آن بودند، اين نام در تمام اسناد، نقشه‌ها و مطبوعات و رسانه‌هاي عربي به (خليج عربي) تبديل شد، بي‌ آن كه حرمت تاريخ رعايت شود، يا احترام بايسته‌اي نسبت به حقيقت آن مراعات گردد.

نويسنده با طرح اين سوال كه آيا زمان آن فرا نرسيده است كه آب رفته به جوي بازگردد و امور را به جايگاه صحيح آن بازگردانيم تا به اين آب هويت تاريخي ‌اش را اعاده كنيم، مي‌افزايد: به ويژه اين كه چنين تصحيحي هويت كشورهاي مشرف بر خليج فارس را تغيير نمي‌دهد، بلكه قطعا عقلانيت از دست رفته را به ما باز مي‌گرداند.

روزنامه كيهان عربي در تاريخ 21/7/81 برابر با 13/10/2002 نوشته است: دكتر بروس اينغهام رئيس مركز پژوهشهاي خاور ميانه و نزديك دانشگاه لندن در مصاحبه اي گفته است كه ” فكر مي كنم همه با من موافق هستند در اين حقيقت كه اين آبراه از نظر تاريخي خليج فارس نام دارد و اين نام نزد همه ملل شهرت دارد و عربها و ايرانيها نيز اين نام را از يونانيان قبل از اسلام گرفته اند. به نظر من براي مناطق جغرافيايي بايد نامهاي با ريشه تاريخي را به كار برد و اين به معني آن نيست كه خليج فارس متعلق به فارسها است همانطور كه اقيانوس هند متعلق به هند نيست اينكه دولت بريتانيا و بعضي از دولتها برخلاف روند تاريخي اين نام ،كلمه ” خليج ” بكار مي برند يك اشتباه فاحش و توهين آميز است.

در مقاله اي تحت عنوان :هل كل قلم حر عميل ..؟ بقلم: د. هوزان قاسو *

أخبار الشرق – 5 كانون الأول 2002 آمده است :وكل من يدعوا إلى إلغاء هذا المصطلح الجغرافي البحت مهما كان جنسه مثقف أو تنظيم كردي أو مثقف عربي أو تنظيم وطني فهو يحرف ويشوه ويزور التاريخ والمنطق معاً.حتى تاريخ هذه اللحظة معظم الناطقين بالعربية والقوميات المتواجدة في الوطن العربي من أقصاه إلى أقصاه لا يستطيعون تسمية الخليج بالخليج الفارسي رغم أن الفرس أقدم تاريخياً من العرب ولكن كوننا نعيش تحت لواء دولة عربية نلزم تسميتها الجغرافية جديده .

ـ المبروك بن عبد العزيز از كشور عربستان سعودي در يك مقاله اينترنتي تحت عنوان هل ستكون “الجزر الثلاث” “شط العرب 2″؟ نوشته است:

المؤسف أنّ العرب يواصلون تقديم الخدمات، عن قصد أو عن غير قصد، لقوى لا تريد الخير للمسلمين،  مثلا مع الإيرانيين هم يستفزون الشعب الإيراني و ليس الحكم الإيراني.
1- أول تلك الأخطاء إطلاق اسم العربي على الخليج الفارسي من جهة واحدة. فجميع كتب الأطلس و كتب التاريخ و الجغرافيا تتحدث عن اسم الخليج الفارسي. و نحن نعرف أن القبائل العربية انطلقت مع ظهور الإسلام من شرق وجنوب الجزيرة لتنشر الإسلام شرقا و غربا. بينما وصلت أطراف الإمبراطورية الفارسية قبل ذلك إلى حدود نهر النيل غربا. مسالة الاسم هي مسالة علمية تاريخية جغرافية لا يحق لنا تسييسها  من حيث عدد السكان المطلين على الخليج يتفوق الإيرانيون على العرب و ربما يتبعهم الهنود و الباكستانيون لان الدول الخليجية ستصبح قريبا مثل الولايات المتحدة متعددة الأعراق، كما أن للعرب بحر يقع في جنوب الخليج هو بحر العرب. فلم لم يطلق جمال عبد الناصر اسم البحر العربي على البحر الأحمر أو البحر الأبيض المتوسط؟..
2- فيما يخص الجزر الثلاثة يساوي الإماراتيون بين الاحتلال الإسرائيلي الواضح لفلسطين و بين خلاف حدودي حول جزر نائية تقع في عرض البحر بين دولتين مسلمتين، و يذكرنا دعم القمة العربية الأخيرة لموقف الإمارات في استعادة جزرها باستعمال القنوات السلمية بالدعم الفاشل و المتواصل الذي ناله العراق أثناء حربه مع إيران في الثمانينات من القمم العربية.
إن أي حرب جديدة مع إيران، لا قدر الله، لن تخدم سوى إسرائيل و أعداء المسلمين، و سيكون المتضرّر كالعادة الطرف العربي الأضعف، و بإمكاننا تخيل الدمار التي ستحدثه مثل هذه الحرب بالدول الخليجية التي أنفقت المئات من المليارات على التنمية طول عقود. هذا بالطبع إذا لم تتدخل الولايات المتحدة لتسيطر على الجزر و ترابط فيها.
إن إيران هي العمق الاستراتيجي للعرب من جهة الشرق. وهي دعم للحقوق العربية و الإسلامية. و يرجع جزء كبير من النمو التجاري و الازدهار الاقتصادي للإمارات إلى عوائد التجارة مع إيران التي تستفيد من الترانزيت الإماراتي خصوصا في ظل الحصار الأمريكي لها فيما يتعلق بالتكنولوجيا المتقدمة.

فالفرس موجودون هناك منذ آلاف السنين.
التقدم العلمي و التقني الإيراني سيخدم المسلمين و سيوفر لهم إمكانية التخلص من التبعية المكلفة للغرب. خلاصه ترجمه:
متاسفانه اعراب با تفرقه افكني ميان اقوامي كه هزاران سال است در منطفه حضور دارند به قدرتهاي استعمارگر خدمت مي كنند حضور فارسها در خليج فارس از اعراب قديمي تر است تغيير نام خليج فارس كه همه نقشه ها و اسناد تاريخ دليل بر اين نام است عملي غير علمي و توهين به ايرانيان و خدمت به استعمار است امارات در خصوص جزاير سه گانه همان راهي را مي رود كه صدام رفت و شكست خورد و باعث كشته شدن هزاران نفر مسلمان از دو كشور شد جزاير بهتر است در اختيار ايراني ها باشد تا در اختيار كشوري كه آن را به پايگاه آمريكا تبديل خواهد كرد.

“قدري قلعجي” نويسنده و متفكر عرب در ماه نوامبر 1968 در مقاله تحت عنوان (ملاقات صلح در مهد اسلام) در روزنامه “الراصد” چاپ بيروت نو چنين قضاوت مي كند: “ايران دولتي است دوست و ملتي است برادر، تاريخ آن با تاريخ عرب در هم آميخته و فرهنگ ما براي دوره اي از تاريخ مخلوط گشته است…اختلافات ما با آن درباره عربيت خليج فارس بيش از اختلاف ما درباره عربيت ابن المقفع، ابن برذو،‌ ابي نواس،‌ ابن قتبيه، ابن سينا،‌ سيبويه، خوارزمي، اصفهاني، ‌‌همداني،‌ رازي، موصلي،‌ بلخي ، ‌بيروني، غزالي، شهرستاني، گرگاني، طغرائي، كاشاني،‌تبريزي شيرازي كه همه از شاخه اي ايراني پديد آمده و در محيط اسلام رشد يافته اند نيست.”

“علي حميدان” كه از نويسندگان برجسته عالم عرب است دركتاب (les Princes deorlmoir) چاپ پاريس همه جا نام خليج فارس را بطور كامل يادآور مي شود.

ـ متعاقب آن روزنامه تايمز لندن در 26 سپتامبر 1968 در صفحه خاورميانه اظهار اميدواري كرده است كه ديگر نويسندگان نيز از اين محقق منصف پيروي كرده و از سعي بيهوده در تغيير نام خليج فارس كه قرنها در كليه نقشه هاي جهان به همين نام طبع شده است پرهيز نمايند.

نذير فنصه سردبير “مله الاخاء” در اين باره مقاله جالبي نوشت و ضمن آن بشرح وضعيت علما و دانشمندان و متفكرين عرب پرداخته كه چگونه از لجاجت و تعصب غيرمنطقي دچار ناراحتي گشته اند و مي نويسد:‌”امروز اعراب از لحاظ تسميه خليج فارس در وضعي قرار گرفته اند كه نويسندگان و مورخان منصف از ترس اينكه در تلاطم احساسات لبريز شده، متهم به دست نشاندگي و ارتجاع نشوند، نمي توانند اظهار نظري كنند…شما را بخدا بگوييد كه نام خليج از چه تاريخي در كنار لفظ (عربي) قرار گرفت. اين بدعت از ده سال قبل و از زبان يك سياستمدار معروف و در راه يك هدف غايب معيني … آغاز گشت. اين توهين به تاريخ و اصول بين المللي است.”

دكتر سيد محمد نوفل مصري، ‌معاون اتحاديه عرب و نماينده دولت مصر در كنفرانس حقوق بشر تهران 1968 در مصاحبه اي با خبرنگاران، پيرامون خليج فارس چنين سخن گفت: “من كوششهايي را كه براي تغيير نام خليج فارس به خليج عربي صورت مي گيرد مورد استهزاء قرارداده اين كوششهاي بي نتيجه را محكوم مي كنم”،‌ وي گفت كه مطالعاتي درباره منطقه خليج فارس دارد و در كتابي كه در سال 1952 درباره اين منطقه نوشته است همه از خليج فارس نام برده و تنها شيخ نشينهاي خليج را نه عرب و نه ايراني دانسته است.

همچنين روزنامه آكسيون چاپ تونس در اسفند ماه 1969 در بحث مفصلي تحت عنوان (كدام يك از اين عبارات صحت دارد) ضمن اينكه تاريخچه خليج فارس را مورد بررسي قرار مي دهد، فارسي بودن خليج فارس را ثابت نموده و اين اصل را از هر نوع شبهه اي بدور دانسته است.

علاوه بر اين كتابهاي زيادي از سال 1959 تاكنون از طرف پاره اي از نويسندگان و محققين منصف عرب بچاپ رسيده است كه در آنها از اين دريا بهمان نام اصلي يعني خليج فارس نام برده مي شود.

دهها ديپلمات و شخصيت علمي، اساتيد دانشگاه هاي عربي واسلامي در گفتگو با همتايان ايراني خود از اين بابت كه عده اي افراطي به تغيير نام خليج فارس دامن زده و باعث اختلاف ميان ايرانيان و اعراب شده اند اضهار تاسف كرده اند كه بدليل جلوگيري از اطاله كلام مجال پرداختن به همه اين نظرات نيست.

در كنفرانس يكسان سازي اسامي جغرافيايي، كشورهاي عربي دولت اسرائيل را بخاطر تلاش براي تغيير نام خليج عقبه بشدت مورد انتقاد قرار داده اند چطور همان عمل اسرائيل را خود به شكل بسيار بيشرمانه تري در مورد خليج فارس بكار ميبرند.
منبع کتاب خلیج فارس نامی کهن تر از تاریخ ،
وب سایت 
محمد عجم

نویسنده :  : ۱۱:٤۱ ‎ب.ظ ; چهارشنبه ٢٦ اسفند ،۱۳۸۳
 پيام هاي ديگران (0)      

 

 

As the  most famous Arab scholar  such as Mr.  Professor  , , Abdul Hadi Tazi, Ghalagei,   had wrote :

“There is no even a single book or map, document or any written or oral literature in Arabic or other languages in all over the world before 1950s to refer to this body of water as Arabian Gulf? All the maps even those which drawn by Arabs refer to this body of water as khaleej or bahre Farsi (Persian) and its equivalent.” 
Anger of Iranian people and even Iranian government was not merely because of a parentheses name on national geography, it was an anger after 30 years of toleration
the Persian gulf historical name as a heritage of yours and ours fathers and ancestors have do not  deserve of that harsh treatment that conducted by Arabs ultra nationalist and even takfeery sect we had tolerated Arabic mass media as they had referred to it as the new name of Arabian in the past 20 years,  but we raised our voice when we noticed  Arabs officials and institutions except(al Ahram weekly) not only refer to this body of water as its new name but also in translation and republication or in reintroduction of old documents , ancient books or maps they started to change its original word of khaleej al Farsi(Persian Gulf) to Arabic gulf and translate word Persian to Arabian ??! I had listed at least 20  ancient books and maps even those of Arabic that recently in new edition , the original name of the Persian gulf (bahre Farsi) had been deleted or translated to Arabian gulf !?!.i.e. (Ibn Battue’s travels and atlas of pre Islam of Arabia). This is contrary to the UN and UNESCO conventions and no body can  accept exteremist Takfeery,ultra nationalist,illogic ,unscientific way of conducting to the  ancient name of  (khaleej- al Farsi) Persian gulf  this approch is even contrary to your  norm  for names like of Mediterranean, Egypt ,Jordan , Tigris , Euphrates and many other names,) We had been silent in favor of unity but we didn’t received any mutual respect regarding historical truth from arabnationalist  toward the heritage of an ancient  nation who has been there since pre history time .Iranian had never tried to changed names like Arab sea  to  Persian sea  , shat al Arab to Arvand or  
 to Iranian although there are  many references in ancient  book and maps to Persian sea , Arvand and Iranian sea name but on contrary  there was a strong claims and many books and article on false basis on Iranian ancient territory and geo name , many hatred anti Persian material in Arabic book which insulting Iranian heritage  and language in the past recent 20 years we were hopeful  that it have been finished but unfortunately Iraq event once again fueled it on  baseless claim and this was the erupt of Iranian people  over   the national geographic map.  

 

According to the  of the , all geographical places must have officially a single name to avoid confusing in this age of digital and information era. According to professor Abdul Hadi Tazi Arabs have raised a local alternate name for Persian Gulf but this had been rejected by the conference and even UN secretariat in 2 occasions or more have announced that internationally recognized name of the Persian Gulf and its equivalent in another Professor Tazi also added “Current existence of 6 Arab countries is not a legal reason to change a name with 3000 universal usage background”.
There are more than 184 resolutions of 8 UNCSGN conferences.

resolution No 9 of 8th conference in Berlin calling for RESPECT to historical name  in geographical NOMENCULATURE as the heritage of …

 so we strongly believe  petro $$ of the Persian gulf  region is entitled to be used for promotion Of brotherhood,peace, sustainable development and  Eradication of illiteration and poverty not to be used for  Geo name change and provoking hatred, racism and Extremism.

The “Arabian Gulf” actually refers to the present-day antiquity and the gulf west of Alexandriain Egypt coast. See atlas of The Arabian Peninsula in Old European Maps (253 maps) by Khaled Al Ankary and click this article:    or 

    


Best Regards

   faculty of political science 

================================================

please respect the historical truth

wrong reference in  Article by ….

The  reference in your website  the  new  term “Arabian Gulf” is historically and legally incorrect. According to all historical, geographical books ,maps and international documents, such as United Nation’s directives and the  , the body of water between Iran and Arabian Peninsula is only called “Persian Gulf .

The “Arabian Gulf” actually refers to the present-day antiquity and the gulf  of west  Alexandriain Egypt coast. See atlas of The Arabian Peninsula in Old European Maps  and click :    

   

Please be aware that in legal terms, the United Nations has twice recognized the legality of the term “Persian Gulf” (UNAD 311/March 5, 1971 and UNLA 45.8.2 (c) on August 10, 1984). It is significant that all Arab countries have signed the UN documents. For further information consult the following links:



It is a remarkable fact that the portrayal of geographical nomenclature by your site is at odds and at variance with the actual legal documentation of the UN and to the  of the  .,  are you  aware of this ?
all Arab scholars up to the 1960s have also referred to the body of water as its Historical name “Kahleej-al-Fares” (Persian Gulf) See atlas of The Arabian Peninsula in Old European Maps (253 maps) by Khaled Al Ankary Tunisia and Atlas of historical maps of persian gulf  by S.M.Ghasmi UAE. or Atlas of IRAQ’s  maps  by Ahmad Susa.

 

Iranian had never tried to change geo name due to national intrest  like Arab sea , Oman sea   or  to  Persian or Iranian sea  although there are  many references in ancient  book and maps to Persian  and Iranian sea. 
The invention of “Arabian Gulf” was initiated by a political advisor of  Emir of Bahrain(Sir Charles Belgrave ( 1926-1956)  his initiative was rejected as an uncorrect reference at the time .  see TIME Magazine’s August 27, 1956 entitled “The Uncontrollable Genie). Sir Belgrave’s failure did not restrain Mr. Roderic Owen (an employee of British Petroleum in the 1950s) from reviving the project of name change for the Persian Gulf.
The misapplication of terms, such as using the old term for the Red Sea (Arabian Gulf) instead of Persian Gulf, was an ingenious step in creating geopolitical and popular friction between Arabs and Iranians which  can cause  confution and a mess of geo names .

Note that many schoolars and Mass Medi  such as CBC( Mr. Germain head of Canadian Broadcasting Corporation) after carful study of the case have  removed  all references to “Arabian Gulf” and now  correctly refer to the body of water as The Persian Gulf. .
It would be appreciated that the geographical error be rectified as soon as possible. Your attention to this matter is most appreciated.

 

Best Regards

   faculty of political science 

نویسنده :  : ۱۱:۳۳ ‎ب.ظ ; یکشنبه ٢۳ اسفند ،۱۳۸۳
 پيام هاي ديگران (0)      

 

 پشت جلد و روی جلد یک نقشه قرن هفده با نام دریای پارس و خلیج فارس است.

 نویسنده محمد عجم انتشارات پارت. تهران  ۱۳۸۳ 

تصویر

 روی کتاب

نویسنده :  : ۱٢:٤٤ ‎ق.ظ ; پنجشنبه ٢٠ اسفند ،۱۳۸۳
 پيام هاي ديگران (0)      

 

تفسير
روز خليج پارس
حضور محترم حجت الاسلام آقاى محمد خاتمى
رئيس جمهور گرانقدر جمهورى اسلامى ايران
عاليجناب
ما امضا كنندگان زير به نمايندگى از طرف سازمان (دفاع از) خليج پارس www.persiangulfonline.org به دليل اهميت ويژه اى كه اين دريا در زندگى كشورمان داشته و دارد و به دليل حساسيت هاى فوق العاده اى كه به تازگى نسبت به موجوديت ايران در خليج پارس به وجود آمده است رسماً تقاضا داريم كه روز خاصى به عنوان «روز خليج پارس» روى تقويم ملى كشورمان مشخص شود.سال هاى چندى است كه سازمان ما تلاش خود را وقف دفاع از نام تاريخى خليج پارس (Persian Gulf) كرده و در مبارزات اخير عليه تلاش بنياد نشنال جئوگرافيك در زمينه تغيير نام خليج پارس و شمارى از جزاير ايرانى در آن دريا، پيشگام و پرتلاش بوده است. در حقيقت شمارى از اعضاى ما حدود چهل سال است كه در اين راستا گام برداشته و تلاش كرده اند. اخيراً دولت جنابعالى به گونه سازنده اى در اين مسير فعال بوده و در دفاع از نام تاريخى خليج پارس دست به اقدامات سودمندى زده است. در حمايت از اين سياست بوده است كه دولت جنابعالى ترجيح داد تلاش و كوشش مثبت را جانشين سكوت غير سودمند سازد و براى خنثى كردن توطئه هاى ديگران عليه هر آنچه به ميراث گرانبهاى ايران مربوط مى شود قامت آراسته كند.اخراج نماينده نشنال جئوگرافيك از ايران و ممنوع كردن ورود نمايندگان آن بنياد به ايران به دليل اقدام تجاوزكارانه عليه نام راستين خليج پارس و حقوق سرزمينى ايران در آن دريا نمونه بارزى از اين جهت گيرى سياسى مثبت دولت جنابعالى بوده است.

ما سپاسگزار دولت آن عاليجناب خواهيم بود اگر پيشنهاد سازمان ما در زمينه تعيين و تثبيت يك روز مشخص روى تقويم ملى كشور عزيزمان به منظور بزرگداشت اهميت خليج پارس در رابطه با حيات سياسى و اقتصادى ايران، به عنوان «روز خليج پارس» مورد حمايت قرارگرفته و به عمل درآيد. سازمان ما روز نهم آذرماه را كه سالروز پيروزى ملت ايران در بازگرداندن جزاير تنب و ابوموسى به حاكميت و مالكيت تاريخى ايران است، براى اين منظور برگزيده است.اين روز ويژه در يك پروسه دموكراتيك از ميان چند پيشنهاد ديگر به تصويب اكثريت قاطع اعضا و ديگر علاقه مندان قرار گرفته و از اين پس به عنوان «روز خليج پارس» مورد بزرگداشت آنان خواهد بود.ما به حمايت و تاييد اين پيشنهاد از سوى آن عاليجناب كه حمايتى بسيار مهم و كارساز خواهد بود متكى بوده و از هم اكنون سپاس فراوان خود را پيشكش آن عاليجناب مى كنيم.
ارادتمند
•دفتر هيات اجرايى
دكتر محمد علا استاد دانشگاه ايالتى كاليفرنيا و رئيس هيات مديره سازمان هاى خليج فارس (PGO) و ميراث ايران(Iran Heritage)
جواد فخارزاده
•مدير عامل سازمان خليج فارس- PGO
•هيات مشاوران سازمان خليج پارس
دكتر پيروز مجتهدزاده- استاد دانشگاه- ايران و بريتانيا
دكتر كاوه فرخ- استاد دانشگاه- كانادا
دكتر داوود رهنى- استاد دانشگاه- ايالات متحده
دكتر حميد زنگنه- استاد دانشگاه- ايالات متحده
دكتر محمد نواب- استاد دانشگاه- ايالات متحده
دكتر فرهنگ مهر- استاد ممتاز
تريتا پارسى- رئيس شوراى ايرانيان آمريكايى NIAC
•روابط عمومى
امير نقشينه پور- كاليفرنيا
مسعود ناصرى- ميشيگان
•پژوهش و انتشارات
دانيال پوركسالى- ويرجينيا
پژمان اكبرزاده- سخنگو در ايران
•اعضاى افتخارى
پروفسور ريچارد نلسون فراى- استاد ممتاز و موسس مركز خاورميانه دانشگاه  هاروارد
ترنس وارد- مولف كتاب «در جست وجوى حسن»

 

 

نویسنده :  : ٥:۱٥ ‎ب.ظ ; شنبه ۱٥ اسفند ،۱۳۸۳
 پيام هاي ديگران (0)      

 

 بيشتر از دو هزار سال همسايگي و آميختگي فرهنگي و ديني ايرانيان با اعراب ارتباط ناگسستني را ميان ما و آنها ايجاد نموده است در همين راستا بويژه در دو دهه گذشته مقامات ايراني در جهت احترام به برادران عرب!! از دامن زدن به اختلافاتي كه باني و آغازگر آن ناسيوناليستهاي عرب بوده اند خودداري نموده و حتي در جهت اينكه به فارس گرايي متهم نشوند در گفتگو با همتايان عرب خود همراه با آنها از خليج فارس با نام خليج نام برده اند؟؟!! و در مقابل كاربرد گسترده و سراسري خليج عربي در تمامي رسانه هاي گروهي عربي سكوت اختيار نمودند!! آما آيا اين موضوع احترام متقابل را در بر داشته است؟. ناسيوناليستهاي قومچي و شوينيست عرب ( عرابها)در چند دهه گذشته نتنها به قوم فارس بلكه به تمامي اقوام پيراموني خود رويكردي تحقير آميز داشته و در دهها كتابي كه منتشر نموده اند بيكباره منكر تمام حقايق مكتوب شده و در جهت فرضيه ها و افكار نژاد پرستانه خود مدعي شده اند كه قوم عرب نه تنها قوم كوچكي در جنوب شبه جزيره عربي نبوده اند بلكه تمدن فراعنه، بين النهرين، بابلي، آشوري ، ايلامي ، ليبيه، مغرب بربريه و آمازيق همگي به قوم عرب تعلق داشته و آمازيق .قبطي و .. لهجه هاي عربي بوده اند و قبل از ورود پارس به سواحل خليج فارس، موطن عربي تا دامنه هاي زاگرس امتداد داشته است ولي توطئه يوناني يهودي در نام گذاري و استمرار نام خليج فارس در طول تاريخ نقش داشته و اين نام گذاري مطابق حقايق تاريخي نبوده است. اين تحريفات و زورگويي هاي تاريخي زماني براي ما ايرانيان اهميت پيدا مي كند كه گروهك جيره بگيري بنام تحرير احواز و تحرير عربستان نقشه هاي ساخت حزب بعث را در اين راستا منتشر مي كنند و اين افراد ضد ايراني و خود فروخته زير حمايت مادي و معنوي روشنفكران افراطي در كشورهاي عربي قرار مي گيرند و منكر وجود قوم ايلامي،فارس و خوزي شده و تاريخ را بنفع خود مصادره مي كنند اهميت اين زور گويي هاي تاريخي زماني بارزتر مي شود كه فردي ضد ايراني بنام ناصر پورپيرارخود را در سنگر مكتب اسلام پنهان مي كند تا راحت تر بتواند در تهران پايتخت كشوري اسلامي به تقليد از قومچيان افراطي عربي، كتابي توهين آميز منتشر و تاريخ و تمدن پارسي را سراسر كذب و ساخته قوم يهود و زبان پارسي را حقير و بي مايه و منكر شخصيت هاي ايراني همچون سلمانها و ديگران در تمدن اسلامي شده و به يكباره محصول 6 هزار سال تمدن همه اقوام خاورميانه را بنفع تئوري ناسيوناليستهاي عراب و نه به نفع تمدن اسلامي مصادره نمايد، خصومت اين افراد با فارس ، كرد ، ترك و ساير اقوام تنها به اين خلاصه نمي شود آنها از جامعه عرب شيعه نيز كه بر محور قومگرايي نمي چرخد خشمگين تر هستند و بقاي آنها را بر نمي تابند. توجه هواداران هر دين و مذهبي به بيت رهبران آن مذهب امري پذيرفته شده در تمام جهان است اما عرب شيعه اگر نيم نگاهي بسوي مرشد خود داشته باشد از ديد عرابها ( بر وزن فعال يعني شوينيست عرب) خيانت و جنايت محسوب مي شود. اين قومچي ها ، ايران قبل از اسلام را سمبل مجوسيت، خشونت، اشغالگري تجاوز و توسعه طلبي و ايران بعد از اسلام را سمبل شيعه گري، نفاق و مكاري مي دانند. صدام و شعلان شاگردان مكتبي هستند كه اين تئوري هاي كودكانه و جاهلانه را جزء اصول تغيير ناپذير فكري خود قرار داده و بر اساس آن سرنوشت مخرب و مرگباري را در منطقه رقم زدند . اين افرادنتنها  از عبارت تازه ساخته خليج عربی عقب نشينی نمی کنند بلکه ايرانيان را بخاطر اينکه از خليج فارس استفاده می کنند و زبان عربی را زبان رسمی  ايران نمی کنند خشمگين و اين را علامت توسعه طلبی و کبريای فارسی می دانند؟؟!! با اين مختصر بايد گفت بسيار ساده انگارانه است كسانيكه فكر مي كنند در كشورهاي عربي رهبران و يا روشنفكران منصفي پيدا خواهند شد كه از نام تاريخي خليج فارس در مقابل نام نفتي جديد حمايت نمايند. بر جامعه ايراني است كه به خود آيند وبا توطئه هاي رنگارنگي كه در پيرامون ما مي گذرد هوشيارانه برخورد نمايند و دوستان را از دشمنان بازشناسند

نویسنده :  : ۸:٠۱ ‎ب.ظ ; چهارشنبه ٢۱ بهمن ،۱۳۸۳
 پيام هاي ديگران (0)      

 

 / 

85/03/17 – 21:12
شماره:8503160416
نویسنده: محمد عجم
جزایر سه گانه خلیج فارس و داستان بحرین

خبرگزاری فارس: همه قراین نشان می دهد که اعراب پس از 40 سال عداوت با این نام ، یک مرحله تعقل گرایی را در این مورد پیش گرفته اند و رسانه های گروهی ایرانی نباید با برخورد نسنجیده آنها را بدبین نمایند. علائم همین منطق گرایی و تعقل گرایی عربی کم کم در خصوص جزایر سه گانه نیز در افق پدیدار شده است .

جزایر سه گانه خلیج فارس ونشانه های از نمودار شدن تعقل گرایی عربی

کاربرد واژه خلیج فارسی عربی از سوی یک رهبر عربی پس از 40 سال عداوت عمومی اینگونه رهبران با نام خلیج فارس، در رسانه های عرب زبان هم بازتاب یافت. اما متاسفانه بعضی از جرائد ایران با این موضوع برخورد منصفانه ای نداشتند.

این نگارنده مطلبی با نام عکس العمل رسانه های گروهی عربی در دو سال گذشته در مورد نام خلیج فارس و جزایر سه گانه تحریر نموده ام که بزودی قرار است در یکی از جراید چاپ شود و خواهید دید که خیزش خود جوش و مردمی دیماه 1383 علیه اقدام مشکوک نشنال جیوگرافی که بازتاب جهانی پیدا کرد اثرات مهم و مثبتی بر افکار عمومی در جهان عرب گذاشت. رسانه های دیداری و شنیداری عربی نیز همگی خبر مربوطه را بازتاب دادند که در مجموع با بررسی 15 مقاله در این زمینه می توان گفت از آن ارزیابی و پیام مثبتی دریافت می شود و برخلاف دهه 70- 80 میلادی که رسانه های عربی بر تغییر نام خلیج فارس بطور عداوت آمیزی پافشاری می کردند و حتی دربسیاری از اسناد و نقشه های تاریخی هم دست کاری نمودند اما اینبار حتی قوم گرایان نیز برخورد منصفانه تری در پیش گرفتند و بجای اینکه رگ گردن خود را متورم کنند با خونسردی همگی اعتراف کردند که ازنظر تاریخی خلیج در همه جا همواره تا قبل از دوره ناصر با پسوند فارسی ثبت شده است.

این اعتراف دیر هنگام خود به تنهایی قدم بسیار مهمی است و در مجموع اظهار نظرهای رسانه های عربی بیشتر در نکوهش کسانی بود که هوس خصمانه ای برای تغییر یک جانبه این نام کهن داشته اند. برخلاف سالهای 1350- 1370 اکنون روشنفکرا عربی هنگام مواجه شدن با اعتراضات ایرانی ها خیلی صبورانه و منطقی همدردی می کنند پس از 40 سال عداوت با یک نام بین المللی برای اولین بار یک رهبر عربی (امیر قطر ) در تهران واژه خلیج فارسی عربی بکار برد و این یگ گام مثبت بود ولی بعضی جراید ما که گاهی اوقات احساساتی می شوند با این مطلب نیز برخوردی تند کردند حتی دانشگاه خلیج عربی که 10 سال از عمر آن می گذرد اکنون عموما خود را دانشگاه خلیج می نامد. در همین رابطه تلویزیون الجزیره که در میان اعراب به تابو شکنی معروف است پس از 40 سال اولین رسانه عربی بود که بطور رسمی در نقشه های خبری خود پسوند عربی را از جلو نام خلیج حذف نمود و تاکنون نیز این سیاست را ادامه داده است و به همین سبک بسیاری دیگر از رسانه های صوتی و تصویری عربی هم از الجزیره تبعیت نموده اند وبه قول نویسندگان کویتی و مصری سعید المنعم و صلاح السایر، امید می رود که: (بزودی) یک روزی برسد که پسوند اصلی ، کهن و بین المللی را سر جای خودش برگردانند».

همه قراین نشان می دهد که آنها پس از 40 سال عداوت با این نام ، یک مرحله تعقل گرایی را در این مورد پیش گرفته اند و رسانه های گروهی ایرانی نباید با برخورد نسنجیده آنها را بدبین نمایند. علائم همین منطق گرایی و تعقل گرایی عربی کم کم در خصوص جزایر سه گانه نیز در افق پدیدار شده است .

امروزه بسیاری از پژوهشگران و افراد آگاه در کشورهای عربی و حتی در خود امارات لب به سخن گشوده اند و می پرسند که چرا دولت امـارات با صرف میلیاردها دلار، هزینه حد اقل دهها سمینار ، نشست وکنگره وچاپ صدها خبر، مقاله، ترجمه، رساله و چاپ دهها کتاب تکراری و بی محتوا و دهها مصاحبه رادیو تلویزیونی و آگهی های تبلیغاتی و اجیر کردن حقوقدان و به اصطلاح پژوهشگر که تا کنون هیچ دستاوردی را نداشته اند و بجز اینکه باعث کدورت میان ملتهای همکیش و همسایه شده و به تفرقه افکنی بخاطر هیچ مشغول اند .

اشغالگر نامیدن ایران و قرار دادن جزایر سه گانه در ردیف مشکل فلسطین در قطعنامه پایانی اجلاس های سران و یا اجلاس وزراء کشورهای شورای همکاری خلیج فارس و بیانیه های اجلاس اتحادیه عرب، چه عایدی برای جهان اسلام و جهان عرب داشته است. افرادی مانند المبروک بن عبدالعزیز نویسنده تونسی معتقد است: منحرف کردن اذهان عمومی از مشکلات واقعی منطقه و آب به آسیاب دشمنان جهان عرب و اسلام ریختن تنها دستاورد این هزینه های میلیاردی بوده است مگر این سه جزیره اهمیتش از جولان- سبته و ملیله و لواء اسکندرون بیشتر است؟ پس چرا بیانیه های اتحادیه عرب فقط به این سه جزیره چسبیده است؟ این پرسشهای بجا از سطح مردم عادی به سطح نویسندگان و حتی به جایگاه دبیر کل اتحادیه عرب هم رسید و عمر موسی نیز سکوت را شکست و به قرار دادن سوء تفاهم امارات با ایران در سطح یک مسئله بین الدولی و همتراز قرار دادن آن در سطح مشکلاتی چون فلسطین انتقاد نمود. به هر حال اگر تحریکات و شیطنت های دشمنان ایران نبود، اعراب با حوصله و تعقل بیشتری با این موضوع برخورد می کردند.

31 می 2006 روزنامه الکترونی ایلاف مقاله ای در رابطه با جزایر سه گانه خبر داد که :

“موسسه بین‌المللی پژوهش‌های راهبردی ” که مقر آن در پاریس است، برگزار کننده همایشی در مورد جزایر سه گانه (ایرانی) در شهر لندن بود و در حاشیه آن نمایشگاهی از نقشه‌ها و اسناد تاریخی خلیج فارس و سه جزیره ایرانی برپا گردید. این مقاله لحن ملایم تری از قبل دارد و و برخلاف گذشته که با جزم و حتم ، جزایر را عربی و اشغال شده و متعلق به امارات می نامید اما اینباربه سابقه اختلاف اشاره کرده است و جمله ای دارد که : « جزایر، اختلافی در خلیج هستند معروف به خلیج فارس در اسناد قدیمی که اعراب از زمان حرکت قومی عربی در دهه 60 آن را به خلیج عربی تغییر دادند».

سمینار مذکوردر لندن نیز بدور از احساسات ملی و قومی به موضوع جزایر پرداخته و از آن شعارهای بی محتوا خبری نبوده است. نخستین سخنران این همایش ژنرال بازنشسته “هنری پاریس ” استاد سابق دانشگاه جنگ فرانسه و مشاور پیشین رئیس جمهوری فرانسه در مسایل خلیج فارس و خاورمیانه بود. که جزایر سه گانه و نام خلیج فارس را سمبل ناسیونالیزم ایرانی نامیده است.

سخنران بعدی همایش پروفسور “هال گاردنر ” استاد دانشگاه آمریکایی پاریس بود که مطلبی را با عنوان “مناقشه قلمرو و انرژی در خلیج فارس: ایالات متحده، امارات متحده عربی، ایران و عراق ” ارایه کرد. دکتر سعید الشهابی ، استیون اوکویچ، تیری کوویل ، کریستوف رویلارد، رئیس موسسه یورو سویک لندن ، اساتید و پژوهشگران دانشگاههای فرانسه، لندن، و آمریکا از جمله سخنرانان بودند.

خود امارات نیزبه تازگی وب سایتی را که بیشتر از یکصد مقاله و خبر و مطلب تکراری بی محتوا و تحریک کننده داشت را برچیده و تنها یک وب سایت با مطالب ملایم تر و با بیان پیشینه منازعه را ارائه نموده است، مجلس کویت نیز پژوهشی در سایت خود دارد که از تعصبات سابق خبری نیست و کمی بوی اعتدال می دهد. مجلس کویت که همواره جانب امارات را داشته است شرحی برتاریخچه منازعه دارد که بعضی مطالب مفید از آن قابل استخراج است زیرا هرجا بحث از تاریخچه این منازعه به میان آید حقانیت ایران بارز تر می شود.

می دانید که پس از 100 سال گفتگو و مجادله پیوسته مقامات دولتی ایران برعلیه بریتانیا سرانجام در روز نهم آذر 1350 جزایر غصب شده ایرانی از سوی بریتانیا، به مام وطن بازگشت و بارضایت جامعه بین المللی و مسکوت ماندن موضوع در شورای امنیت، وسپس با امضای قرارداد الجزیره ، عراق و امارات نیز ادعاهای واهی خود را تقریبا رها کردند.

اما با برقراری جمهوری اسلامی مجدداً دو کشور فوق بویژه صدام ادعاهای خود رااز نو تکرار نمود و حتی موضوع جزایر سه گانه یکی از بهانه های صدام برای حمله به ایران قرار گرفت.

با آغاز نامه نگاری صدام برای مبادله اسرا و تائید مجدد وی بر معتبر بودن« قرارداد الجزایر » موضوع جزایر سه گانه تقریبا بدون مدعی گردید تا اینکه در سال 1371 هنگامیکه تلاش آمریکا و غرب برای انزوای بین المللی ایران بدلیل مسئله سلمان رشدی شدت یافته بود، امارات عربی متحده فرصت را غنیمت شمردو به بهانه توقیف کشتی خاطر، زمان را برای تاخت و تاز در این خصوص مناسب یافت.

امارات متحده عربی از سال 1992 تاکنون اقدام به تهیه اوراقی گزینشی از مجموعه 11 هزار نامه، ‌تلگراف و گزارش اداره نایب السلطنه انگلیس در هند که مربوط به سالهای 1860 تا 1971 است نموده و چند کتاب تکراری در این خصوص به چاپ رسانده است. مهمترین مجموعه تهیه شده در این خصوص در کتابی تحت عنوان ((منازعه امارات و ایران پیرامون جزایر سه گانه بر اساس اسناد انگلیس)) توسط آقای ولید حمدی که یک تبعه عراق است تهیه ودر سال 1993 در لندن به چاپ رسیده است و سپس این کتاب پایه و اساس ادعاهای مطبوعات وکتب ومقالات اماراتیها شده وتا کنون حد اقل 100 مقاله و نوشته یا اظهار نظر در این خصوص از سوی امارات منتشر گردیده است. وجالب اینکه از این مکاتبات بی ارزش به عنوان اسناد قانونی یاد می کنند، اسنادی که با کمی ریزبینی می تواند بیشتر به نفع ایران تمام شود تا امارات موضوعی که به تازگی بسیاری از عربها هم متوجه آن شده اند.

دکتر پیروز مجتهد زاده در این خصوص معتقد است آنچه امارات ارایه می کندارزش حقوقی ندارد و اسناد قابل طرح در یک دعوای حقوقی بین المللی به حساب نمی آید.

جزایر سه گانه فاقد سکونت دایمی بوده و تنها جزیره ابوموسی است که در اواخر قرن 19 به سکونتگاه دایمی تعدادی از ماهیگیران و دامداران ایرانی بندری و بلوچ تبار تبدیل شده است اما با این وجود همواره در طول تاریخ این جزایر در داخل حوزه حاکمیت بلامنازع ایران بوده است ونامه تهدید آمیز میرزا رضا آغاسی در سال 1840 به دولت بریتانیا در خصوص جزایر خلیج فارس خود موئد این ادعا است.

تنب کوچک بدلیل عدم وجود آب شرب در آن هیچگاه سکونتگاه انسان نبوده و حتی برای استراحت صیادان، ‌مسافرین عازم زیارت حج و تجار نیز کاربرد نداشته است.

دولت ایران که از سال 1887 متوجه دخالت های استعمارگرایانه انگلیس در جزایر سه گانه شد تا سال 1971 بیشتر از یکصد یادداشت، اعتراض نامه و اقدام عملی مانند فرستادن مخبر و بازرس و در سالهای پس از جنگ جهانی دوم پرواز و فرود هلی کوبترها در این جزایر بطور مستمر انجام می گرفت و حتی در چند مرحله فرماندهان ارتش به شاه ایران پیشنهاد بازپس گیری قهر آمیز جزایر را مطرح نکرده بودند . تلاش ایران در جهت رفع اشغال جزایر یک سابقه طولانی داشته و این اقدامات مؤثر و سابقه اعتراضات مکرر ایران موضع ایران را در مذاکرات فشرده سالهای 1970-1971 برای باز پس گیری جزایر مستحکم تر می نمود.

در سال 1877 دولت ایران که متوجه شده بود که در ابوموسی و تنب بزرگ تجارت وصیادی رونق گرفته است تصمیم گرفت که برخلاف گذشته که بدلیل فقر و نبود امکانات ،معدود سکنه آن از مالیات معاف بودند برآنها مالیات وضع کند، این اقدام با مخالفت انگلیسی ها مواجه شد اما چون نمی توانستند آنجا را متعلق به انگلیس بنامند مدعی شدند که این جزیره تحت الحمایه آنها است و به شیخ راس الخیمه تعلق دارد از اینجا بود که منازعه مستمر بر سر ابوموسی درگرفت ولی ایرانیها بر ایرانی بودن جزایر و اعمال حق تاریخی و جغرافیایی خود تأکید می کردند و علی رغم تهدید انگلیس،‌ایران پرچم خود را بر این جزایر برافراشت. انگلیسی ها که متوجه معادن خاک سرخ و اهمیت آن شده بودند در سال 1904 این پرچمها را برداشتند و سه عدد نامه خود ساخته که نشان می داد که بین حاکم لنگه و شیوخ قاسمی رد و بدل شده اند. را مطرح ساختند که متضمن تعارفات و پذیرش حق شیوخ قاسمی عمان بر جزایر است را، به دولت ایران ارائه نمودند. دولت ایران نیز متقابلاً پنج نامه از حاکم لنگه در رد و تکذیب سه نامه مورد ادعای انگلیس ارائه نمود. دولت انگلیس سند سازی و جمع آوری شهادت از افراد را در این خصوص شروع کرد و هر روز بر پوشه ای که ابتدا فقط سه نامه بی اعتبار در آن بود مدارکی افزود تا اینکه امروزه اماراتیها مدعی هستند که در این پوشه صدها سند دارند!!.

اماراتیها از چند هزار سال سابقه حکومت در سواحل خلیج فارس فقط و به زنجیره حوادث سالهای 1887 تا 1971 علاقه مند هستند، و از تاریخ قدیم و نقشه قدیمی بی زار هستند چون این اسناد و نقشه ها همگی ادعای ایران را تایید می کند آنها مدعی هستند که حقوق بین الملل در دعاوی به گذشته ها نگاه نمی کند و دوره معاصر ملاک قضاوت قرار می گیرد.

علی رغم اینکه بریتانیا متعهد بود که در امور محلی و قضائی شیوخ دخالت نکند اما عملاً از سال 1945 انگلیسی ها تمام امور را در دست داشتند حتی در این سال بریتانیا از شیوخ تعهد گرفت که حق حل و فصل هیچگونه مسائل قضائی را نداشته باشند.

نسل اول اماراتی به مالکیت ایران بر جزایر باور داشت و شیخ راس الخیمه حداقل سه بار 1904-1935-1949 پرچم خود را در جهت دوستی با ایران از تنب جمع کرد ولی انگلیسی ها هر بار او را تهدید کردند که در صورتیکه به موضوع پرچم و مالکیت تنب همچنان کم توجه باشد. پرچم شارجه را بجای راس الخیمه بر تنب نصب خواهند کرد.( اسناد کتاب حمدی)

همگان می دانند که زمانیکه این جزایر به ایران مسترد شد کشوری بنام امارات متحده عربی وجود نداشته و امیران محلی یا شیوخ قبائل هفت گانه که بعدها متحد شدند در فاصله سالهای 1820 تا 1971 حتی بر زادگاه و منزل محل سکونت خود نیز حاکمیت مؤثر نداشته اند یک نمونه آن سندی است که انگلیسی ها قرارداد شیخ را با شرکت آلمانی لغو و به وی هشدار می دهند که بدون اجازه انگلیسی ها حق بستن هیچگونه قرارداد ندارد.( اسناد در کتاب حمدی نیز آمده است)

اماراتی ها می گویند که جزایر عربی هستند حتی به فرض محال بپذیریم که عربی باشند آیا این دلیلی بر تعلق آن به امارات می شود ؟ هنگامیکه ارتش ایران وارد تنمب شد بجز یک پاسگاه هیچ موجود و انسان دیگری در آنجا نبود که عربی بودن آنها اثبات شود خاک و سنگلاخ آنجا هم ما ندیدیم که به زبان عربی حرف بزنند!

وجود قبر و سنگچین و منزل قدیمی مربوط به گله داران عرب و یا گذرنامه اماراتی در دست چند خانوار در ابوموسی هیچ دلیلی برعربی نامیدن جزایر وتعلق به امارات نمی شود کمااینکه قلعه ای عظیم و قبر صدها پرتغالی و انگلیسی در جزیره هرمز ایران و یا در بندر ممباسای کنیا و در بنادر موزامبیک وجود دارد ولی آنها مدعی مالکیت آن جزایر نیستند. همچنین قبر صدها نفر از علما و شخصیت های ایرانی در نجف،‌کربلا و مدینه است. ولی هیچگاه عرف بین الملل وجود اینگونه قبور را دلیلی بر مالکیت نداسته است.

دلایل متعددی برای اثبات حاکمیت ایران بر جزایر وجود دارد.

از جمله آنها دلایل تاریخی و دلایل حقوقی است که البته از حوصله این مقاله خارج است

می دانید که بیشتر از دهها سفر نامه نویس و تاریخ نویس عرب و عجم حاکمیت ایران را از 500 سال قبل از میلاد مسیح و از ازمنه باستان تا قرون اخیر را بر تمام خلیج فارس که بطریق اولی جزایر را نیز شامل می شود مورد تائید قرار می دهد. در سال 1735 – 1747 در دوره نادرشاه حاشیه جنوبی خلیج فارس بویژه بحرین و راس الخیمه سرزمین ایرانی محسوب می شد. در سال 1888 ناصرالدین شاه ضمن ارائه نقشه ای از انگلیس خواست که مالکیت ایران را برجزایر سه گانه به رسمیت شناسد. اما انگلستان مطابق معاهده 1892 حمایت از شیوخ پیشنهادات مکرر ایران را رد می کرد.

به دستور محمد علی فروغی در تاریخ 9 مرداد 1312-31 جولای 1933 یک واحد نیروی دریایی ایران پرچم انگلیس را از جزیره ابوموسی و باسعیدو پائین کشیده و بدور افکند.

بر اساس اسناد کتاب حمدی در همان سال نیروی دریایی ایران چند بار جهت دید و بازدید در جزایر نیرو پیاده کرد و وزارتخارجه ایران طی یادداشتی به اعتراض دولت انگلستان نیز چنین پاسخ داده است:

429-31/5/1312

اعتراض شما به مسافرت کشتی پلنگ به جزیره تنب جهت بازدید از چراغ دریائی، بی ربط است. مأمورین شاهنشاهی هنگامیکه مأمور بازدید از کلیه چراغهای ساحلی هستند نمی توانند معاینه چراغ تنب که ملک مسلم و جزءلایتجزای خاک ایران است خودداری نمایند.

در سال 1969 – مایکل استوارت وزیر خارجه وقت بریتانیا به تهران سفر کرد و در دیدار با وزیر دربار شاه گفت:‌ما با امانت کامل به شما عرض می کنم ما جزء ‌وظایف خود می دانیم که بر بازگرداندن جزایر به ایران تأکید کنیم. ”

زمانیکه بریتانیا در سال 1820 با قرارداد تحت الحمایگی سلطه خود را بر شیوخ تحمیل کرد رأس الیخمه و شارجه یک امارت واحد بودند و در سال 1921 رأس الخیمه از شارجه جدا شد و ابوموسی به قواسم شارجه واگذار گردید و تنب ها به رأس الخیمه سپرده شد حاکمیت ایران بر بحرین که در دورترین نقاط از ساحل ایران قرار داشته است دلیل این است که ایران بر جزایر نزدیکتر به ساحل خود مانند ابوموسی و تنب نیزحاکمیت داشته ا ست.
داستان بحرین
بحرین قبل از اسلام یکی از ساتراپی های ایران بود و بعد نیز چون در مسیر تردد ایرانیان جهت سفر به اماکن مقدس قرار داشت همواره محل تلاقی ایرانیان بود بحرین در زمانهای قدیم نامهای دیگری مانند دلمون و جزیره مروارید داشت و در دوره قرامطه، ابو سعید بهرام گناوه ای که به همراه ایل و تبار خود به این منطقه رفته بود حاکمیت را در آنجا بدست گرفت از آن زمان آنجا را بهرام آباد و سپس بهران و بحرین نامیدند درمدت زمان بین 1622 تا سال 1783 بحرین رسما در حاکمیت ایران بود و در سال 1783 قبایل عرب العتوب از پرداخت مالیات به ایران سرباز زدند.
ایران در عصر جدید مجددا در سال 1927 بحرین را سرزمین ایرانی دانست و نامه اعتراض خود را نسبت به اشغال بحرین توسط انگلستان در جامعه ملل نشر ساخت و سرانجام در 11 نوامبر 1957 دولت ایران رسما بحرین را استان چهاردهم اعلام کرد و به تمامی بحرینی هایی که علاقه مند بودند شناسنامه ایرانی اعطا نمود. بریتانیا این اقدام ایران را محکوم نمود اما انتونی ایدن وزیر خارجه برای حل مشکلات خلیج فارس پیشنهاداتی به ایران ارایه نمود از جمله آن صرف نظر کردن ایران از بحرین و ابوموسی و در عوض برگشت دو جزیره تمب به ایران و صرف نظر کردن بریتانیا ازاعتراض به تصرف جزیره سیری توسط ایران بود. ایران این شروط را نپذیرفت. یک دهه بعد انگلیسی ها شاه ایران را به نظر سنجی در مورد بحرین راضی کردند شاه با توجه به گزارشات چاپلوسانه ساواک و وزارت خارجه وقت اطمینان تام داشت که 80 درصد مردم به پیوستگی بحرین به دولت شاهنشاهی رای خواهند داد!!. مردم بحرین در ملی شدن نفت ایران همانند مردم تهران شور و شعف نشان داده بودند.

ریچاردلی ، نماینده آقای اوتانت دبیرکل سازمان ملل متحد در بحرین حضور پیدا کردند و در هتل منامه دفتری باز کردند وگفتند تمام افراد بالغ شناسنامه بحرینی خودش را بیاورد و رای بدهد( درآن زمان عده ای زیادی شناسنامه ایرانی نیز داشتند وهنوز هم عده ای زیاد از مردم بحرین گذرنامه ایرانی خود را نگاهداشته اند ) شماره شناسنامه را مینوشتند با اسم ورسم وآدرس فلان و به دو پرسش استقلال یا انضمام به ایران جواب می دادند. اما نتیجه نظر سنجی 1970 غیر قابل تصور بود 75 درصد رای دهندگان به استقلال بحرین رای دادند. وزارتخارجه ایران از قبل پذیرفته بود که نتیجه نظر سنجی را برسمیت بشناسد. در مجلس ایران به شیوه رای و انجام تقلب اعتراضاتی شد اما بزودی این اعتراضات خاموش شد و علت هم هنوز در پرده ابهام است.
بررسی ها نشان می دهد که خود شیوخ، در مقابل ایران و در ملاقات باطرفهای ایرانی همواره نرمش نشان می دادند و حاضر بودند بطور دو جانبه مشکل را حل کنند اما انگلیس با هرگونه مذاکرات دو جانبه و حل مسالمت آمیز مخالف بود و با بهانه تراشی دفع الوقت می کرد و خواستار تعویق تصمیمات ایران به بعد از خروج انگلیس از منطقه در سال 1971 بود. از سوی دیگر مقامات مذاکره کننده انگلیسی بدنبال ادامه دسیسه گری خود بهانه تراشی می کرده و ادعا می نموده اند که که دستورپذیری شیوخ از انگلیس کم شده است و لذا نمی توانند در مورد استرداد جزایر تصمیم بگیرند. در همین حال ‌انگلیس شیوخ را از هرگونه مذاکره مستقیم با ایران برحذر می داشت.

شیخ صقر در تاریخ 28/8/48 به دعوت اردشیر زاهدی وارد تهران شده و برطبق نوشته جراید ایران اظهار داشته است حاضر نیستم برای این جزیره کوچک فاقد سکنه روابطمان را با ایران برهم بزنیم و به هر نحو که شاهنشاه صلاح بدانند موافق حل موضوع است.
دولت ایران قاطعانه جزایر را ایرانی می دانست و حاضر به خرید و یا اجاره نبود بویژه در مورد تمب بزرگ و کوچک بدلیل نزدیکی آن دو جزیره به سواحل ایران ، مطابق حقوق بین الملل و کنوانسیون حقوق دریاها و همچنین بر اساس قطعنامه های مربوط به استعمارزدایی ، تسویه استعمار یا خروج استعمارگر از سرزمین های اشغال شده این دو جزیره قانونا به ایران ملحق می شد و خود مذاکره کنندگان بریتانیایی نیز آن را ایرانی می دانستند ولذا ایران حاضر به هیچ نوع گفتگو بر سر تنمب ها نبود. اما حاضر بود در مورد ابوموسی بدلیل پافشاری انگلیسی ها و اینکه شیخ از عایدات معدن اکسید آهن آن صرف نظر می کرد به امیر شارجه کمک مالی ارایه نماید ایران در این رابطه به شیخ شارجه حاضر شد سالانه مبلغ 1.5 ملیون پوند انگلیس کمک کند این یک کمک توسعه ای و نشانه حسن نیت ایران بود وهیچ ربطی به حقانیت و مالکیت امارات برابوموسی ندارد برای سال نخست این مبلغ طی سه فقره چک به حاکم شارجه پرداخت گردید که مورد پذیرش طرف اماراتی قرار گرفت. این مبلغ هر سال قابل پرداخت بود تا زمانیکه درآمد آن شیخ نشین نشین به سقف سه ملیون پوند در سال برسد. در دومین سال تاسیس امارات درآمد آن از این سقف گذشت .

اما ایران حاضر نشد علی رغم اصرار طرفهای انگلیسی ، هیچ مساعدت مشابهی را به حاکم راس الخیمه برای تمب ها بدهد ایران تن به هیچگونه نوشته ویا قرارداد و مساعدت مالی در مورد تمب نبود بویژه اینکه راس الخیمه مبلغی را طرح کرده بود که طرف مذاکره کننده ایرانی آن را نا مربوط می دانست و هرگونه مذاکره با وی را بر سر مبلغ کمک قطع نمود.

بامداد 9/9/50- ارتش ایران و هیئت سیاسی ایرانی در سه جزیره پیاده شد. در ابوموسی طی مراسمی شیخ صقر برادر شیخ خالد حاکم شارجه به استقبال و میهمان نوازی هیئت ایرانی آمدند، استاندار بنادر آقای عطائی و هیأت همراه به اتفاق به بازدید از جزیره پرداختند. هویدا همان روز در پارلمان اعلام کرد که هر سه جزیره بطور کامل به حاکمیت کامل ایران بازگشت.

جهانیان نسبت به این تغییر و تحول واکنش مثبت نشان دادند تنها دو کشور عربی عراق و لیبی به این موضوع معترض بودند و به تحریک مردم و جهان عرب می پرداختند که اعتراض آنها نیز در شورای امنیت بلا اثر شد و بدین صورت مشکل جزایر فیصله یافت.

سرجفری آرثور در زمان بازپس گیری جزایر توسط ایران در منطقه بود وی بعدها در یک سمینار دردانشگاه کمبریج در پاسخ به اعتراضات و اتهام اعراب نسبت به وی و کارگزاران وقت انگلیس اظهار داشت“ عربهای در آن موقع نمی دانستند که چگونه یک قرص نان را بین خود تقسیم کنند! ما دست برداشتن ایران از بحرین را و استقلال امارات را برای آنها تأمین کردیم آنها چه می خواهند و آیا بیش از این می خواهند؟”.

* عضو هئیت علمی دانشگاه و کارشناس خاورمیانه عربی
منابع:
– اسناد وزارت خارجه بریتانیا مندرج در کتاب ولید حمدی الأعظمی : “النزاع بین دولة الإمارات العربیة وإیران حول جزر أبوموسى وطنب الکبرى وطنب الصغرى فی الوثائق البریطانیة ” ، دار الحکمة ، 1993م ،

– باسم عجمی : “تاریخ الصراع على الجزر الثلاث ” ، الحیاة ، العدد الصادر فی 23/3/1997م ، ص : 18 .

– على حمیدان اولین سفیر امارات در سازمان ملل : الإمارات وإیران والجزر الثلاث ، الشرق الأوسط ، العدد 6774 الصادر فی 15/6/1997م

خاطرات مکتوب و شفاهی مذاکره کنندگان ایرانی و همچنین خسرو افشار- نمازی- پزشکپور- و خاطرات فروغی رئیس وقت مدرسه ایران در دبی که به مثابه سفیر ایران در دبی عمل می کرد

– محمد عجم، خلیج فارس نامی کهن تر از تاریخ ،پارت، تهران 1383

http://www.farsi-arabi.persianblog.com

http://www.un.int/uae/m-A,ap.htm

http://www.majlesalommah.net/run.asp?id=719

تاریخ النزاع حول الجزر الثلاث

http://www.majlesalommah.net/run.asp?id=726

http://www.elaph.com/ElaphWeb/Politics/2006/5/152467.htm

قرامطه دسته‌ای از اسماعیلیان اند بودند که در سال 286 ه.ق. به رهبری ابوسعید حسین بن بهرام جنابی( گناوه ای) در بحرین ضد خلفای عباسی قیام کرد. ابوسعید دامنه متصرفات خود را وسعت داد و در سال 302 ه.ق. کشته شد. پس از او ابوطاهر سلیمان به ریاست رسید در ذی الحجه سال 317 به مکه حمله کرد و حجر اسود(سنگ سیاه) کعبه را به احسائه مرکز حکومت قرامطه برد. قرمطیان ( کرامتیان) بحرین تا سال 367 درسواحل خلیج فارس و منطقه بحرین قدرت داشتند. بسیاری از شخصیت‌های علمی و ادبی به اتهام قرمطی بودن مخصوصا در دوران غزنویان که خود را طرفدار متعصب خلفای عباسی می‌‌نمودند، کشته شدند.

جمعیت بحرین طبق آمار سالهای 53 و 1354بالغ بر دویست وبیست هزار نفر بوده و… از سی و سه جزیره کوچک وبزرگ تشکیل شده که مرکز آن منامه است.

نویسنده :  : ۸:٠٠ ‎ب.ظ ; چهارشنبه ٢۱ بهمن ،۱۳۸۳
 پيام هاي ديگران (0)      

 

 در كتيبه‌اي از داريوش بزرگ شاه هخامنشي واژه يا عبارت « درايه تيه هچا پارسه آئي تيDraya tya hacha Parsa aity» بر آبراه خليج فارس اطلاق شده است كه معناي آن « دريايي كه از پارس مي‌رود» است.

     فلاويوس آريانوس (Flavius Arrianus) مورخ يوناني كه در قرن دوم ميلادي مي‌زيسته است در كتابش آنابازيس براي نام خليج فارس واژه « پرسيكون كااي تاس Persiko  Kaitas»  « خليج فارس» را به كار برده .

      « استرابون Strabon» جغرافي‌دان معروف يوناني هم كه در نيمه قرن اول ميلادي زندگي مي‌كرد در كتاب خود مكرراً از همين واژه براي معرفي خليج فارس بهره برده و به ويژه تصريح مي‌كند كه اعراب ب93ين درياي سرخ و خليج فارس (پرسيكون كا اي تاس) روزگار مي‌گذرانند.

      كلوديوس پتوله ما اوس (Claudius Ptalemaeus) معروف و مشهور به بطلميوس بزرگترين جغرافيادانان عالم در قرون اوليه پس از ميلاد در قرن دوم ميلادي از آبراه خليج فارس تحت نام « پرسيكوس سينوس Persicus Sinus» ذكر كرده است كه دقيقاً به مفهوم « خليج فارس» است. در برخي منابع لاتين اين واژه به صورت سينوس پرسيكوس و « ماره پرسيكوم Mare Persicum» هم ذكر شده است كه معناي عبارت اخير درياي پارس است.

      لازم به يادآوري است كه در بسياري از زبانهاي زنده دنيا نيز همين واژه سينوس پرسيكوس براي معرفي نام خليج فارس وارد شده است. چنانكه در زبانهاي : فرانسه به صورت : Golfe Persique؛ .6انگليسي Persian Gulf؛ آلماني Persischer Golf؛ ايتاليايي Golfo Persico؛ روسيPersidskizaliv؛ ژاپوني Perusha Wan؛ و تركي Farsi Korfozi ثبت شده است.

      كوين توس كورتيوس روفوس (Quintus Curtius Rufus) مورخ رومي هم در قرن اول ميلادي نام لاتين « آكوارم پرسيكو Aquarum Persico» را براي نام خليج فارس به كار برده است كه به معناي آبگير پارس است.

      در منابع تاريخي و جغرافيايي دوره اسلامي نيز به طور مكرر براي شناسايي و معرفي آبراه خليج فارس از واژه‌ها و عبارات « بحر فارس ـ البحر الفارسي ـ الخليج الفارس ـ خليج فارس» استفاده شده است.

      ابوبكر احمد بن محمدبن اسحاق بن ابراهيم الهمداني مشهور و معروف به ابن الفقيه در اثر جغرافيايي‌اش مختصر كتاب البلدان كه در سال 279ق تأليف شده است درباره خليج فارس چنين آورده است : « و اعلم ان بحر فارس و الهندهما بحر واحد لاتصال احدهما بالاخر. يعني : بدان كه درياي پارس و هند از براي پيوستگي به يكديگر هر دو يك دريا هستند.»

      ابوعلي احمدبن عمر بن رسته در كتابش الاعلاق النفيسه و در سال 290ق درباره خليج فارس چنين نوشته است :

      « فاما البحر الهندي يخرج منه خليج الي ناحيه فارس يسمي الخليج فارس … و بين هذين الخليجين (يعني خليج احمر و خليج فارس) ارض الحجاز و اليمن و ساير بلاد العرب. يعني : اما درياي هند، از آن خليجي به سوي ناحيت پارس بيرون آيد كه خليج فارس نام دارد… و بين اين دو خليج يعني خليج احمر و خليج پارس سرزمين حجاز و يمن و ديگر بلاد عرب واقع است.

      ابوالقاسم عبيدالله بن عبدالله بن احمد بن خرداد به خراساني (وفات 300ق) در كتاب خودالمسالك و الممالك در اين باره مي‌نويسد: « گروهي از اين رودها به سوي بصره و گروهي به سوي مذار [شهري بين واسط و بصره] روانند و سپس همه آنها به درياي پارس مي‌ريزند.»

      بزرگ بن شهريار الناخذاه هرمزي (ناوخداي هرمزي) در كتابش عجايب الهند بر و بحر و جزايره كه در سال 342ق آن را تأليف كرده است از واژه « بحر فارس» براي معرفي خليج فارس بهره برده است. ابواسحاق ابراهيم بن محمد الفارسي الاصطخري (وفات 346ق) هم در كتاب خود مسالك الممالك از همين عبارت « بحر فارس» براي معرفي نام خليج فارس استفاده مي‌كند. مورخ نامدار ابوالحسن علي بن الحسين بن علي مسعودي (وفات 346ق) نيز در اثرش « مروج الذهب و معادن جوهر» در ذكر خليج فارس عبارت « بحر فارس» را به كار برده است. مسعودي در كتاب ديگرش « التنبيه و الاشراف» هم واژه « البحر الفارسي» را براي شناساندن خليج فارس به كار گرفته است.

      ابوريحان محمد بن احمد البيروني الخوارزمي (وفات 440ق) نيز در آثار خود واژه‌هاي     « درياي پارس ـ خليج پارس ـ بحر پارس» را براي معرفي خليج فارس ذكر كرده است.

      ابن حوقل در اثرش « صورﺓ الارض» و بشاري در كتابش احسن التقاسيم في معرفه الاقاليم كه به ترتيب در سالهاي 367ق و 375ق تأليف شده‌اند، واژه « بحر فارس» را به جاي خليج فارس به كار برده‌اند در كتاب « حدودالعالم من المشرق الي المغرب» هم در معرفي خليج فارس از عبارت « خليج فارس» بهره گرفته شده است.

      محمد بن نجيب بكيران در كتابش جهان نامه؛ ابن البلخي در كتابش فارسنامه؛ شرف‌الزمان طاهر مروزي در اثرش طبايع الحيوان؛  ابوعبدالله محمد بن عبدالله بن ادريس در كتاب نزهه المشتاق في اختراق الآفاق؛ شهاب‌الدين ابوعبدالله ياقوت بن عبدالله حموي رومي در كتاب مشهورش معجم‌البلدان؛ ابوعبدالله زكريا بن محمد بن محمود قزويني در كتاب آثارالباقيه و اخبارالعباد؛ در كتاب عجائب المخلوقات و غرايب الموجودات؛ ابوالفداء در كتاب تقويم‌البلدان؛ و شمس‌الدين ابوعبدالله محمد بن ابي طالب الانصاري الدمشقي الصوفي در كتابش نخبة‌الدهر في عجايب البر و البحر به ترتيب واژه‌ها و عبارات : « بحر پارس – درياي پارس (و هم بحر پارس) ـ الخليج الفارسي ـ بحر فارس ـ درياي پارس (و هم بحر فارس) ـ درياي پارس ـ بحر فارس ( و درياي پارس) ـ بحر فارس و بحر الفارسي (و بحر فارس)» را در معرفي و ذكر خليج فارس به كار برده‌اند. اين عبارات و واژه‌ها به طور مكرر طي قرون پنجم تا يازدهم قمري در كتب و منابع تاريخي و جغرافيايي زير نيز ذكر شده است : شهاب‌الدين احمد بن عبدالوهاب بن محمد النويري در كتاب نهايت‌الادب في فنون العرب؛ حمدالله ابي بكر مستوفي در كتاب نزهه‌القلوب؛ ابوحفص زين‌الدين عمر بن مظفر معروف به ابن الوردي در كتاب حزيدة‌العجائب و فريدة‌الغرايب؛ ابن بطوطه در كتاب خود تحفه النظار في غرائب الامصار و عجائب‌الاسفار؛ ابوالقاسم محمد بن حوقل در كتاب صورةالارض؛ و كتاب صبح الاعشي في كتابه الانشاء نوشته احمد بن علي بن احمد القلقشندی.

     همچنين مصطفي بن عبدالله كاتب چلبي فلسطيني معروف و مشهور به حاجي خليفه (وفات 1067ق) صاحب كتاب كشف‌الظنون در كتاب ديگرش جهان‌نما در توصيف خليج فارس آورده است : [ترجمه از زبان تركي است] « درياي پارس ـ به اين دريا سينوس پرسيقوس مي‌گويند يعني خليج فارس به مناسبت اينكه در مشرق آن فارس واقع است بدان نسبت داده مي‌شود و آن را ماره پرسيقوم (درياي پارس) نيز مي‌گويند.»

     در جلد هفتم دايرة‌المعارف البستاني نيز كه در سال 1883م به چاپ رسيده است براي معرفي خليج فارس از واژه « الخليج العجمي» استفاده شده است.

نویسنده :  : ۸:٠٠ ‎ب.ظ ; چهارشنبه ٢۱ بهمن ،۱۳۸۳
 پيام هاي ديگران (0)      

 

Comments are closed.