خلیج فارس | خلیج فارس | Page 5

چهار راه جغرافیایی در زبان پارسی

امروزه در زبان پارسی چهار سوی جغرافیایی را شمال، جنوب، غرب و شرق می‌نامیم؛ و اگر بخواهیم پارسی‌تر بنویسیم و یا سخن بگوییم، شرق را خاور و غرب را باختر می‌گوییم. آن‌چه پیداست این است که  یک زبان و فرهنگ کهن نمی‌تواند در زمینه‌ی واژه‌هایی که در زندگی هر روزه‌اش کاربرد داشته است کمبودی داشته باشد. وام‌گیری واژگانی هنگامی‌ رخ می‌دهد که پدیده و یا فرایافتی وارد فرهنگ جدیدی شود که در آن زبان و فرهنگ تازه پیشینه و در نتیجه برابرنهاده‌ای ندارد. در این موارد اگر برای پدیده و فرایافتِ نوپیدا، برابری از ریشه‌های بومی‌ زبانِ پذیرنده ساخته نشود، وام‌گیری واژگانی ناگزیر خواهد بود. ولی سویه‌های چهارگانه واژه‌هایی بنیادین هستند که بی‌گمان نام‌هایی بر پایه‌ی زبان پارسی داشته‌اند.

«آس» در زبان پهلوی به معنای «آمدن» بوده است که در پیوند با واژه‌ی خور (خورشید) می‌شود خراسان؛ یعنی جایگاه برآمدن خورشید.

بنابراین برابر واژه‌ی مشرق در زبان پارسی «خورآسان» بوده است. بر همین پایه غرب را که جایگاه فروشد خورشید است «خوروران» می‌گفتند. جنوب را  نیمروز و شمال را که در فرهنگ و جهان‌بینی کهن ایرانی سرزمینی نفرین‌شده و جایگاه دیوان و ریمنان (تبهکاران) بوده است، «اپاختر» یا باختر می‌نامیده‌اند.*

و اما چهار سوی جغرافیایی در زبان پارسی دگرگونی شگفتی پیدا کرده است؛ چنان‌که نیمروز و خورآسان به‌کلی فراموش شده‌ است و خاور که کوتاه‌شده‌ی خوروران است، جای خورآسان را گرفته است؛ یعنی در معنایی کاملا وارونه‌ی معنای خود به کار می‌رود و سپس برای کامل‌شدن زنجیره‌ی شگفتی‌ها باختر نیز جای خاور را گرفته است! دکتر کزازی در کتاب از گونه‌ای دیگر، جستارهایی در فرهنگ و ادب ایران نمونه‌های گوناگونی از چامه‌های چامه‌پردازان مختلف را آورده است که در آن‌ها خاور و باختر گاه در معنای درست و نژاده‌ی خود و گاه در معنای دگرگون‌شده‌شان به کار رفته‌اند که چند نمونه از آن‌ها را می‌آوریم:

فخرالدین اسعد گرگانی در ویس و رامین درباره‌ی خراسان چنین سروده است:

خوشا جا یا بر و بوم خراسان | درو باش و جهان را می‌خور آسان

زبان پهلوی هر کو شناسد | خراسان آن بود کز وی خور آسد

خورآسد پهلوی باشد خورآید | عراق و پارس را خور زو برآید

خورآسان را بود معنی خورآیان | کجا از وی خور آید سوی ایران

همین چامه سرا در پیوند با خاور سروده است:

به خاور، مهر تابان رخ بپوشید | به گردون زهره را زهره بجوشید

رودکی نیز به‌درستی خورآسان را جایگاه برآمدن خورشید و خاور را جای فروشد آن نامیده است:

مهر دیدم بامدادان چون بتافت | از خراسان سوی خاور می‌شتافت

نیم روزان بر سر ما برگذشت | چون به خاور شد زما نادیده گشت

ولی فرخی سیستانی خاور را در معنای دِگَرش‌یافته‌ی آن به کار برده است:

دری را از آن مهر خوانده است مشرق | دری را از آن ماه خوانده است خاور

به‌درستی آشکار نیست که این دگرشِ شگفت‌آور از چه زمانی و چگونه رخ داده و شوندهای(علل) آن چه بوده است.  ولی شاید بتوان آن را نشانه و نتیجه‌ای از تغییرات و فرگشت‌هایی دانست که پس از تازش تازیان(اعراب) به ایران در فرهنگ، آیین، زبان و جهان‌بینی ایرانیان در حال شدن بوده است و به گونه‌ای نمادین گفت که ژرفای این تغییرات چندان گسترده بوده است که ایرانیان دست چپ و راست‌شان را نیز گم کردند.

* در وندیداد فرگرد ۱۹ بند ۱ چنین آمده است: از سرزمین پاختر، از ژرفای سرزمین‌های باختر، انگره مینیو، آن دیوان دیو، که سرشار از مرگ و تباهی است فراجست.

کوروش جننتی

انتشار کتاب ضدایرانی «جزایر سه‌گانه؛ ترسیم ابعاد منازعه‌ی امارات و ایران»

در آستانه‌ی انتشار کتاب ضدایرانی «جزایر سه‌گانه؛ ترسیم ابعاد منازعه‌ی امارات و ایران»

مستندسازی وارونه

مطبوعات اماراتی از انتشار کتابی درباره‌ی جزایر سه‌گانه‌ی ایرانی خلیج‌ فارس، که قرار است در لندن منتشر شود؛ خبر دادند. این کتاب با نام «جزایر سه‌گانه؛ ترسیم ابعاد منازعه‌ی امارات و ایران»، به قلم شیخ خالد بن سلطان بن زاید آل نهیان، تلاشی برای مستندسازی علیه حاکمیت ایران است.

 

روابط کشور امارات متحده‌ی عربی با جمهوری اسلامی ایران همواره و از بدو تأسیس این کشور، دچار مناقشات و اختلافاتی بوده است که عمدتاً از ادعاهای این کشور نسبت به سه جزیره‌ی ایرانی ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک نشئت می‌گیرد. این امر در سال‌های اخیر بیش از گذشته، در اظهارنظرهای دیپلماتیک و جنجال‌های رسانه‌ای این کشور عربی متبلور شده است.

در هفته‌ی گذشته نیز موضوع تکراری جزایر سه‌گانه‌ی ایرانی، به بهانه‌ای برای مناقشه‌ای جدید بدل شده است. لذا در ادامه‌ی مسیر تبلیغات رسانه‌ای و مستندسازی وارونه‌ی علمی، مطبوعات اماراتی از انتشار کتابی درباره‌ی جزایر سه‌گانه‌ی ایرانی خلیج‌فارس به قلم یکی از اعضای خاندان حاکم این کشور خبر دادند که قرار است در این هفته، در لندن منتشر شود.

رونمایی از این کتاب با نام «جزایر سه‌گانه؛ ترسیم ابعاد منازعه‌ی امارات و ایران»، به قلم شیخ خالد بن سلطان بن زاید آل نهیان، درست در سالگرد آنچه رسانه‌های اماراتی اشغال جزایر سه‌گانه از سوی ایران در نوامبر 1971 می‌نامند، انجام می‌گیرد. به همین بهانه، در این مقاله کوشش می‌شود تا با توجه به این کتاب، ابعاد تلاش‌های امارات متحده‌ی عربی درباره‌ی جزایر سه‌گانه مورد تبیین قرار گیرد و نیز اشاراتی کوتاه نسبت به مبانی خدشه‌ناپذیر و اسناد حقوقی حاکمیت ایران بر این جزایر صورت گیرد.

جزایر سه‌گانه و مستندسازی وارونه

یکی از ابعاد حضور استعمار در منطقه‌ی خاورمیانه، ایجاد مرزهای تصنعی، افزایش تنش‌های قومی و مذهبی بوده است. نقطه‌ی اوج این رویکرد در قرارداد سایکس‌ـ‌پیکو پس از پایان جنگ جهانی اول قابل مشاهده است که قدرت استعمارگر انگلستان، سرزمین‌های به‌‌جامانده از خلافت عثمانی را میان خود و فرانسه تقسیم نموده و ساختار فعلی دولت‌ملت‌های خاورمیانه عربی را پایه‌گذاری کرده است.

البته در این رویکرد استعماری، ایران جایگاهی ویژه در نظر استعمارگران داشته است. به نوعی که تلاش‌های موفق و ناموفق فراوانی برای خلق هویت‌های جدید در مناطق خاوری و باختری ایران صورت گرفت که حاصل آن‌ها، جدایی بسیاری از مناطق ایران بوده است. به نوعی که از اواسط قرن نوزدهم تلاش مستمری از سوی انگلستان برای تغییر هویت ایرانی خوزستان و تجزیه‌ی آن، جدایی بحرین و جزایر سه‌گانه، مناقشه بر سر اروند و… در جریان بوده است (رک: جعفری ولدانی، 1387).

استقلال کشورهای عربی نظیر عراق و آغاز دوران ناسیونالیسم عربی، نیرویی جدید در کنار انگلستان ایجاد نمود تا دست‌اندازی‌های هویتی و فیزیکی نسبت به بخشی از خاک ایران شدت یابد. لذا ناسیونالیسم عربی ناصر در مصر و حزب بعث در عراق، همواره از جدی‌ترین مخالفان هویت ایرانی در خلیج فارس و خوزستان بوده‌اند. این ناسیونالیسم منحط عربی البته خود را در کریه‌ترین چهره و در جنگ هشت‌ساله علیه ملت ایران نشان داد؛ جایی که همه‌ی کشورهای عربی در کنار سردار قادسیه، علیه ایران صف‌آرایی کردند. اما چهره‌ی دوم این رویکرد، خود را در قالب نرم‌افزاری نمایان ساخته است.

یکی از آخرین تلاش‌های رویکرد نرم‌افزاری علیه هویت ملی ایران در کتاب «جزایر سه‌گانه؛ ترسیم ابعاد منازعه‌ی امارات و ایران» قابل مشاهده است. کتابی که همچون فعالیت‌های علمی مشابه، با هدف مستندسازی و افزایش حجم منابع کتابخانه‌ای مطابق با خواست امارات در سطح جهان تولید می‌شود و هدف نهایی آنان خلق واقعیت جدید و تاریخ منطبق با خواست قدرت است.

امارات متحده‌ی عربی از سال 1992 تا کنون اقدام به تهیه‌ی اوراقی گزینشی از نامه‌ها، ‌تلگراف‌ها و گزارش‌های اداره‌ی نایب‌السلطنه انگلیس در هند مربوط به سال‌های 1860 تا 1971 نموده و چند کتاب تکراری در این خصوص به چاپ رسانده است. بسیاری از پژوهشگران در دانشگاه‌های بغداد، قاهره، دوبی و نیز برخی مؤسسات انگلیسی، با حمایت مالی گسترده‌ی امارات، اقدام به نگارش کتاب‌ها و مقالات متعدد در مورد جزایر تنب و ابوموسی کرده‌اند و با انعکاس وارونه‌ی حقایق، سعی در خدشه‌دار نمودن تمامیت ارضی و هویت ملی کشور ما نموده‌اند.

در این زمینه می‌توان به آثار محمد عبداله الرکن، عبدالرزاق شکاره، ولید حمدی، عبدالحسین قطیفی و… اشاره نمود؛ کتاب‌هایی که سعی دارند اثبات نمایند از دیرباز تاریخ! جزایر خلیج فارس متعلق به امارات بوده‌اند. انتشار این گونه کتاب‌ها، مقالات و نقشه‌ها در کنار تبلیغات مکرر رسانه‌ای، موجب می‌شود تا بسیاری از پژوهشگران بی‌طرف نیز به علت کثرت منابع اماراتی و عربی درباره‌ی خلیج فارس و متأسفانه قلت منابع ایرانی، واقعیت را وارونه درک کنند و جلوه دهند. به نوعی که در بسیاری از منابع و مراجع خارجی، درباره‌ی این جزایر از واژه‌ی اشغال استفاده می‌شود (رک: جعفری ولدانی، 1384). نمونه‌ی این کار را می‌توان در انتشار کتاب‌ها و نقشه‌های متعدد درباره‌ی استان خوزستان و اروند توسط حکومت بعثی عبدالکریم قاسم و صدام حسین مشاهده نمود.

در واقع یکی از آخرین تلاش‌های رویکرد نرم‌افزاری علیه هویت ملی ایران در کتاب «جزایر سه‌گانه؛ ترسیم ابعاد منازعه‌ی امارات و ایران» قابل مشاهده است. کتابی که همچون فعالیت‌های علمی مشابه، با هدف مستندسازی و افزایش حجم منابع کتابخانه‌ای مطابق با خواست امارات در سطح جهان تولید می‌شود و هدف نهایی آنان خلق واقعیت جدید و تاریخ منطبق با خواست قدرت است.

لازم به ذکر است نویسنده‌ی این کتاب، خالد سلطان آل نهیان، دارای دکترای روابط بین‌الملل از دانشگاه آمریکایی شارجه است که پیش از این، طرح پژوهشی «سیاست خارجی امارات متحده‌ی عربی در محیط بی‌ثبات» را با همکاری دانشگاه کمبریج به انجام رسانده است.

شیخ خالد در این کتاب مدعی شده است که مواضع هر دو طرف را بازتاب داده است، ولی بلافاصله می‌گوید تا هنگامی که دیدگاه طرف ایرانی نسبت به موضوع تغییر نکند، امکان حل این مسئله فراهم نخواهد شد. به گفته‌ی وی، برای حل این مسئله، درگیری بیشتر آمریکا و دیگر اعضای جامعه‌ی بین‌المللی به نفع امارات نیز مورد نیاز است؛ موضوعی که نشان‌دهنده‌ی رویکرد بحران‌ساز امارات به بهانه‌ی جزایر برای ایران بوده است؛ امری که با دخالت دادن قدرت‌های فرامنطقه‌ای در این موضوع صورت می‌گیرد.

منازعه‌ی ساختگی درباره‌ی حق حاکمیت ایران بر جزایر سه‌گانه،با تلاش اماراتی‌ها برای ساخت منابع علمی از یک سو و تغییر ترکیبجمعیتی جزایر با استخدام افراد برای سکونت در جزایر از سوی دیگر، ابعادی خطرناک علیه حاکمیت ملی ایران در خلیج فارس ایجاد می‌کند.

 

ایجاد بحران و کسب حمایت قدرت‌های بزرگ

امارات متحده‌ی عربی کشوری است که در سال 1971، با مدیریت انگلستان و پیوستن هفت شیخ‌نشین ابوظبی، عجمان، فجیره، شارجه، دوبی، رأس‌الخیمه و ام‌القوین، تأسیس شد. با توجه به نبود جمعیت زیاد در این کشور، ساختار قبیله‌ای، اختلافات میان شیخ‌نشین‌ها، تفاوت فراوان سطح درآمد این شیخ‌نشین‌ها و… این کشور از عدم فرآیند دولت‌ملت‌سازی رنج می‌برد. واقعیت این است که امارات متحده‌ی عربی فاقد زمینه‌ی تاریخی و هویت سیاسی و اجتماعی نهادینه‌شده و طولانی است و بر این اساس، انسجام سیاسی و اجتماعی لازم را ندارد.

با توجه به دغدغه‌‌ی دولت‌ملت‌سازی در میان سیاست‌مداران این کشور از یک منظر می‌توان گفت امارات با طرح ادعا درباره‌ی جزایر ایرانی، به دنبال کشورملت‌سازی بوده و به نوعی تلاش دارد با فرافکنی نسبت به تهدید خارجی (ایران)، تا حد امکان، از تهدید و نارضایتی داخلی در امان باشد و از این رهگذر، به هویت‌سازی ملی و ایجاد ناسیونالیسم ملی‌عربی دست بزند (مجتهدزاده، 1391: 54).

از طرف دیگر، این استدلال نیز مطرح می‌شود که این کشور نوپا در شرایط عدم مشروعیت نظام سیاسی غیردموکراتیک و هویت ملی نامشخص، بایستی با تکیه بر عامل اقتصادی و قدرت نفت، فرآیند‌های جامعه را کنترل و امنیت ملی خود را تأمین نماید؛چه اینکه امارات متحده‌ی عربی به عنوان کشوری با وسعت و جمعیت اندک، از نظر امنیتی آسیب‌پذیری‌ها و نقاط ضعف عمده‌ای دارد که آن را در مقابل تهدیدات و مخاطرات خارجی ضعیف‌ نشان می‌دهد. این امر باعث وابستگی امنیتی این کشور به قدرت‌های بزرگ فرامنطقه‌ای مانند آمریکا و انگلستان شده است.

این کشور در سال 1971، در حالی که برای تأسیس خود به شدت نیازمند تأیید و همراهی ایران به عنوان ژاندارم خلیج فارس بود، چنانچه خواهیم دید، ابداً اعتراضی به احقاق حق ایران در جزایر سه‌گانه نکرد. ولیکن به مرور، به جهت تسریع در فرآیند هویت‌سازی، به غیریت‌سازی رادیکال از ایران دست زد؛ امری که پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، حمایت‌های آمریکا را نیز برای این کشور به ارمغان آورد.

بنابراین بحران‌سازی‌های این کشور در برابر ایران عمدتاً به طرح گاه‌بی‌گاه موضوع جزایر ایرانی باز می‌گردد. امارات متحده‌ی عربی با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، ادعاهای خود را درباره‌ی جزایر مطرح نمود؛ امری که به تبع حمایت صدام از پایان ادعای اشغال جزایر توسط ایران صورت می‌گرفت.

امارات نیز متقابلاً از تجاوز عراق به ایران حمایت نمود و در قالب شورای همکاری خلیج فارس، تمامی تلاش‌های خود را در زمینه‌ی حمایت مالی، پشتیبانی و نظامی از صدام حسین انجام داد و مکرراً در مواضع دیپلماتیک خود از «مساعی صلح‏جویانه‌ی عراق» پشتیبانی و ماجراجویی‌های ایران را محکوم می‌کرد (نعیمی ارفع، 1370: 93). با این حال، امارات نسبت به نیات عراق نامطمئن بود؛ چه اینکه عراق علاوه بر جاه‌طلبی‌های گسترده در خلیج فارس، همواره امارات جنوبی خلیج فارس را استان نوزدهم عراق می‌خواند (جعفری ولدانی، 1384: 359). لذا امارات به جز سال‌های ابتدایی جنگ، دیگر موضوع جزایر را پیش نکشید.

در حقوق بین‌الملل، اصلی تحت عنوان اصل «اظهارات متناقض قابل استماع نیست.» وجود دارد که بر طبق آن، دولت انگلستان نمی‌تواند از یک سو، در تمامی گزارش‌ها و نقشه‌های رسمی خود حاکمیت ایران را تأیید کند و از سوی دیگر، آن را بی‌اعتبار جلوه دهد.

 با پایان جنگ و آغاز نامه‌نگاری صدام برای مبادله‌ی اسرا و تأیید مجدد وی بر معتبر بودن «قرارداد الجزایر»، موضوع جزایر سه‌گانه تقریباً بدون مدعی گردید تا اینکه در سال 1992، هنگامی که تلاش آمریکا و غرب برای انزوای بین‌المللی ایران شدت یافته بود، امارات متحده‌ی عربی فرصت را غنیمت شمرد و به بهانه‌ی توقیف کشتی حامل اتباع امارات در سواحل ابوموسی توسط ایران، زمان را برای تاخت‌وتاز در این خصوص مناسب یافت و جزایر سه‌گانه را از دیرباز تاریخ! متعلق به خود دانست.

در بحران آوریل 1992، ایران اعلام کرد که به دلیل اینکه حاکمیت و امنیت جزیره با ایران است، در راستای تدابیر امنیتی جزیره، ساکنان جزیره باید دارای کارت شناسایی باشند و اتباع غیرشارجه‌ای که قصد دیدار از جزیره را دارند، بایستی جوازهای امنیتی دریافت کنند. علت این اقدام ایران، ورود قایق‌های تندرو مسلح وابسته به سرویس‌های امنیتی غرب بود که به قاچاق کالا و جاسوسی در آب‌های جزیره‌ی ابوموسی می‌پرداختند. لذا عملاً بحران درباره‌ی جزایر پس از سال 1992 آغاز گردید و طرح موضوع جزایر همواره به عنوان ابزار فشاری بر ایران جهت کاهش نقش منطقه‌ای جمهوری اسلامی در دستور کار بوده است.

با نگاهی به بیانیه‏های پایانی شورای همکاری خلیج فارس درمی‌یابیم که موضوع جزایر ایرانی و ادعای ارضی امارات در مورد آن‌ها از سال 1992 تا کنون به صورت بندی ثابت در سطح اجلاس سران و وزرای خارجه‌ی کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس مطرح بوده و تا کنون بیش از چهل بار در بیانیه‏های پایانی مطرح شده و علیه جمهوری اسلامی ایران موضع‏گیری کرده‏اند.

در این میان، با توجه به رویکرد دولت امارات مبنی بر بحران‌سازی علیه جمهوری اسلامی و کسب امنیت از سوی قدرت‌های بزرگ، هر گاه چالش‌های ایران و غرب به اوج رسیده است، امارت به ابزاری جهت فشار منطقه‌ای به ایران بدل شده است.

در این میان البته آمریکا هم نشان داد که به خوبی می‌تواند نقش بحران‌ساز در موضوع جزایر سه‌گانه را، که انگلستان در آن تبحر داشت، اجرا نماید؛ چرا که در یکی از صریح‌ترین مواضع آمریکا، باراک اوباما، رئیس‌جمهور ایالات متحده‌ی آمریکا، با صدور بیانیه‌ای مشترک با محمد بن زاید آل نهیان، ولیعهد ابوظبی، در 8 تیر 1391، از درخواست این کشور برای حل اختلاف بر سر جزایر سه‌گانه از طریق گفت‌وگو و رجوع به دادگاه لاهه یا دیگر نهادهای بین‌المللی حمایت کرد.

در واقع امروز بر همگان روشن شده است بحران جزایر از استخوان لای زخم گذاردن انگلستان آغاز شده است و در طول این سال‌ها، حمایت‌های پیدا و پنهان آمریکا و کشورهای غربی است که به امارات جرئت اظهارنظر و بحران‌آفرینی برای ایران را داده است.

لذا بی‌جهت نیست اگر مسئله‌ی جزایر را مهم‌ترین مسئله‌ی سیاسی بین ایران و امارات متحده‌ی عربی محسوب کنیم که چالش‌های عمده‌ای را در روابط دو کشور ایجاد کرده است که عمدتاً در مسیر منافع قدرت‌های فرامنطقه‌ای قرار دارد. اینک نیز که روند تحولات هسته‌ای، ‌مسیری جدید را آغاز نموده است، فعالیت‌های عربی بر ضد این روند تشدید شده است که ادعاهای اخیر امارات نیز در این قالب قابل تحلیل است..

برهان های حقوقی اثبات ایرانی بودن جزایر

حاکمیت ایران بر جزایر سه‌گانه‌ی ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک، اساساً ریشه در تاریخ دارد که به امپراتوری‌ هخامنشی، اشکانی و ساسانی بازمی‌گردد که تاریخ‌نگاران آن مقطع را با عنوان دوران نظم ایرانی در خلیج فارس مورد اشاره قرار می‌دهند.

این امر در قرون متأخر نیز ادامه داشته است و دولت ایران با هر گونه ماجراجویی در خلیج فارس برخورد نموده است. در دوران صفویه با اشغالگری‌های پرتغالی‌ها در خلیج فارس مقابله گردید و نادرشاه افشار نیز شورش قبایل قاسمی کرانه‌های شارجه، در سرکوب نمود. اما در دوران قاجار در عین حاکمیت ایران بر جزایر خلیج فارس، این دولت انگلستان بود که با بهره‌گیری از ضعف‌های دولت ایران، به تدریج موفق شد با برخی از حاکمان محلی تابع حکومت ایران ارتباط برقرار کند و با گسترش تعاملات خود با آن‌ها، به تدریج آن‌ها را از تحت حاکمیت ایران بیرون کشد و لذا اشغال رسمی جزایر سه‌گانه به سال 1908 بازمی‌گردد.

این سابقه‌ی تاریخی در کنار این امر که تاریخ کشور امارات متحده‌ی عربی نیز به سال 1971 بازمی‌گردد، خود اصلی‌ترین ادله بر سابقه‌ی چندهزارساله‌ی حاکمیت ایران بر خلیج فارس است. لذا در این قسمت جهت مطالعه‌ی علمی و حقوقی، موضوع برخی استدلال‌های حقوقی را که بعضاً توسط اعراب یا انگلستان مطرح شده است مورد بحث و بررسی قرار می‌دهیم.

الف) اصل تقدم تصرف و اثبات اشغالگری انگلستان

پس از اشغال جزایر توسط انگلستان، این کشور تلاش کرد که با نفی مالکیت تاریخی ایران بر جزایر، با ادله‌ای حقوقی، حاکمیت خود بر جزایر را اثبات نماید. یکی از این ادله که به پیروی از کارشناسان حقوقی وزارت خارجه‌ی انگلستان، امروزه در کتب مستندسازی وارونه توسط پژوهشگران عرب نیز بدان اشاره می‌گردد، به قاعده‌ی تقدم اشغال مشهور است.

در واقع انگلستان تأکید داشت که جزایری بدون حاکمیت را تصرف نموده است و در چنین مواردی، هر کشوری که سریع‌تر چنین سرزمین‌های بی‌صاحبی را تصرف کند، طبق قاعده‌ی حقوقی تقدم در اشغال، این تصرف قانونی تلقی شده و برای اشغالگر حق حاکمیت به همراه می‌آورد. لذا این جزایر را انگلستان، طبق قراردادهای دفاعی با شیخ‌نشین‌ها و به نیابت از آنان، به تصرف درآورده است.

اما واقعیت آن است که در حقوق بین‌الملل عنوان می‌شود که اگر کشوری بر سرزمینی سلطه پیدا کرد، با این شرط که آن سلطه بدون چالش و اعتراض باشد، در آن صورت، آن دولت می‌تواند مدعی حاکمیت بر آن سرزمین باشد؛ چرا که اعتراض یک کشور و وجود مدعی دیگر مانع حاکمیت می‌شود. بر این مبنا، درباره‌ی جزایر باید گفت که دولت ایران از همان آغاز اشغال، به این امر اعتراض نمود؛ امری که بارها و بارها با یادداشت‌های دیپلماتیک و اقدامت عملی از دوران مظفرالدین‌شاه قاجار تکرار شده است و در تمامی آنان، ایران بر حق حاکمیت تاریخی خود تأکید کرده است.

حتی در سال 1934، برای مدتی پرچم ایران دوباره در این جزایر به اهتزاز درآمد که این خود حاکی از تقطع (قاطعیت) در تصرف بود. بنابراین طبق حقوق بین‌الملل، تصرف جزایر توسط انگلستان، عملی تجاوزکارانه تلقی می‌شود که نمی‌توانست برای این کشور درباره‌ی جزایر حق حاکمیت ایجاد کند، چه برسد به اینکه بخواهد این جزایر را متعلق به شیخ‌نشین‌ها معرفی کند.

ب) اصل استوپل و اعتراف به حق حاکمیت ایران

نقشه‌های تاریخی و بین‌المللی متعددی بر این امر شهادت می‌دهند که تا ابتدای قرن بیستم، حق حاکمیت ایران بر جزایر قطعی قلمداد می‌شده است. در این باره دوازده نقشه وجود دارد که بسیاری از آن‌ها رنگی و از سوی وزارت جنگ و دریاداری بریتانیا، چاپ و منتشر شده است و در تمامی آن‌ها، جزایر تنب و ابوموسی به رنگ نقشه‌ی ایران مشخص شده است. حدود دوازده گزارش رسمی نیز وجود دارد که توسط وزارت دریاداری، وزارت جنگ، کمپانی هندشرقی و نمایندگان سیاسی انگلستان در خلیج فارس تهیه و تنظیم شده است و برای وزارت خارجه‌ی بریتانیا در لندن ارسال شده است.

یکی از نکات مشترکی که در همه‌ی این گزارش‌های وجود دارد این است که همه‌ی آن‌ها از جزایر ابوموسی و تنب کوچک و بزرگ به عنوان جزایر تحت حاکمیت ایران یاد می‌کنند. لذا این کشور اساساً تا ابتدای قرن بیستم جزایر را متعلق به ایران می‌دانست و پس از اشغال این موضع خود را تغییر داد.

انگلستان در مقطع سال 1971 اما مواضعی داشت که نشان‌دهنده‌ی قبول حق حاکمیت ایران بر جزایر بود. این کشور در یادداشت تفاهم 1971 و نیز در جلسه‌ی شورای امنیت، که در پی شکایت کشورهای تندوری عربی علیه ایران تشکیل شده بود، به حاکمیت ایران اذعان کرد.

سخنان نماینده‌ی انگلستان در جلسه‌ی شورای امنیت، یکی از مهم‌ترین سندهای حقوق ایران در رابطه با جزایر است. حتی خود کشور امارات نیز در سال‌های ابتدایی تأسیس خود، طبق یادداشت تفاهم 1971، بدون هیچ گونه اعتراضی حضور ایران در جزایر را به رسمیت شناخت. ولیکن مواضع این کشور به ویژه پس از آغاز بحران جزایر در سال 1992، به این سو متمایل شده است که ایران را اشغال‌کننده‌ی جزایر قلمداد کنند.

بررسی حقوقی این مواضع نشان می‌دهد که اساساً ادعای فعلی انگلستان و امارات مبنی بر اشغالگری ایران، غیرقابل قبول و حتی غیرقابل طرح در مجامع حقوقی است؛ چرا که در حقوق بین‌الملل، اصلی تحت عنوان اصل «اظهارات متناقض قابل استماع نیست.»

وجود دارد که بر طبق آن، دولت انگلستان نمی‌تواند از یک سو، در تمامی گزارش‌ها و نقشه‌های رسمی خود، حاکمیت ایران را تأیید کند و از سوی دیگر، آن را بی‌اعتبار جلوه دهد. مهم‌تر از این اصل، اصل استوپل است که بر اساس این اصل، هر گاه دولتی در قبال مسئله یا دعوای حقوقی در داخل یا خارج از مراجع رسیدگی موضع‌گیری کرده باشد، دیگر نمی‌تواند در موارد مشابه با آن مسئله یا دعوی، بر خلاف موضع‌گیری قبلی خود رفتار کند (موسی‌زاده، 1383: 219).

بر مبنای این اصل، انگلستان که با طراحی و تجدید چاپ نقشه‌های مختلف و حتی ارسال آن به دولت ایران، حاکمیت حقوقی ایرانبر جزایر سه‌گانه را مورد اذعان قرار داده است، دیگر نمی‌تواند بر خلاف نظر قبلی خود، موضع‌گیری کند. دولت امارات نیز نمی‌تواند با توجه به امضای یادداشت تفاهم 1971 و پذیرش حق ایران، مجدداً بر خلاف موضع‌گیری قبلی خود رفتار کند.

ج) اصل جانشینی در معاهدات و لزوم پایبندی امارات به تفاهم 1971

‌برخی از نویسندگان عرب برای بی‌پایه نشان دادن حاکمیت ایران بر جزایر، از موضعی متفاوت وارد می‌شوند و ادعا می‌کنند که ایران با همکاری انگلستان، حق حاکمیت شارجه بر جزایر را نفی کردند. آنان این ادعا را مطرح می‌کنند که اساساً انگلستان به لحاظ حقوقی در شرایطی نبود که بتواند در موضوع جزایر دخالت کند. این در حالی است که هرچند ایران، اساساً اشغال جزایر توسط انگلستان را هیچ گاه نپذیرفت، اما حتی به فرض محال اگر جزایر را به واسطه‌ی اشغال متعلق به انگلستان بدانیم، باز هم تفاوتی در صحت حق حاکمیت فعلی ایران بر جزایر به واسطه‌ی یادداشت 1971 ایجاد نمی‌شود.

در واقع شارجه به عنوان مدعی حاکمیت جزیره‌ی ابوموسی، در هنگام موافقت پیرامون بازگشت جزایر به ایران، تحت‌الحمایه انگلستان بود. طبق قرارداد تحت‌الحمایگی بین شارجه و انگلستان در 1892، شارجه بدون رضایت دولت انگلستان و به غیر از دولت انگلستان، نمی‌توانست با هیچ کشوری قرارداد امضا نکند. طبق مفاد همین قرارداد، شارجه یادداشت تفاهم مذبور را با اجازه، رضایت و تحت نظارت انگلستان، امضا کرد.

لذا برخی دیگر از پژوهشگران، هنگامی که از استدلالات منتهی به بحث تحت‌الحمایگی نیز نمی‌توانند حق حاکمیت ایران بر جزایر را نفی کنند، به استدلالی دیگر روی می‌آورند. به این شکل که یادداشت تفاهم 1971 توسط شیخ شارجه و پیش از تشکیل دولت امارات متحده‌ی عربی منعقد شده است و لذا برای کشور تازه تأسیس امارات معتبر نیست.

اما بر خلاف توجیه فوق، باید تأکید کرد که هرچند موضوع جزایر، پیش از تأسیس امارات متحده عربی بین ایران و شارجه حل شد، اما امارات متحده‌ی عربی، طبق اصل جانشینی در حقوق بین‌الملل، نمی‌تواند بر خلاف نص تفاهم‌نامه گام بردارد. به این دلیل که اولاً طبق اصل جانشینی، معاهداتی که در ارتباط با امور سرزمینی یک کشور است، هنگام جانشین شدن یک دولت جدید همچنان معتبر و به قوت خود باقی می‌ماند (موسی‌زاده، 1383: 67).

ثانیاً شورای عالی امارات متحده‌ی عربی، در سال 1992 اعلام کرد که تعهدات هر یک از اعضای اتحادیه (شیخ‌نشین‌های هفت‌گانه) به منزله‌ی تعهدات کل اتحادیه محسوب می‌شود. لذا دولت امارات متحده‌ی عربی به عنوان دولت جانشین شارجه، موظف به قبول تعهداتی سرزمینی است که شارجه بر عهده داشت. این تکلیف را هم حقوق بین‌الملل ایجاد کرده و هم صریحاً حقوق داخلی امارات، طبق نظر شورای عالی آن کشور، بر آن صحه گذارده است.

 افرادی مانند المبروک بن عبدالعزیز نویسنده تونسی معتقد است:

راهکارهای دفاع از نام خلیج فارس ۱۳۸۳

منحرف کردن اذهان عمومی از مشکلات واقعی منطقه و آب به آسیاب دشمنان جهان عرب و اسلام ریختن تنها دستاورد این هزینه های میلیاردی بوده است مگر این سه جزیره اهمیتش از جولان- سبته و ملیله و لواء اسکندرون بیشتر است؟ پس چرا بیانیه های اتحادیه عرب فقط به این سه جزیره چسبیده است؟

جزایر سه‌گانه‌ی خلیج فارس، بنا بر اسناد تاریخی، همواره در حاکمیت ایران بوده‌اند و این موضوع با استدلالات حقوقی محکم قابل اثبات است. در مقطع مذاکرات 1971ایران برای رسیدن به حقوق تاریخی خود، از اصل حل‌وفصل مسالمت‌آمیز اختلاف پیروی کرد و شورای امنیت سازمان ملل نیز بر این امر صحه گذاشت. از سوی دیگر،طبق قواعد مسلم حقوق بین‌الملل، نظیر جانشینی دولت‌ها، حقوق معاهدات، اصل استوپل و… دولت امارات نمی‌تواند ادعایی بر جزایر سه‌گانه داشته باشد.

ولیکن در امارات متحده‌ی عربی، به جهت نیاز به تحکیم وحدت داخلی، با ایجاد یک دگر هویتی و نیز تأمین امنیت خود متکی بر قدرت‌های جهانی، تلاش دارد با طرح ادعای اشغالگری ایران، با نادیده گرفتن تاریخ و اصول حقوق بین‌الملل، نقشی بحران‌ساز برای جمهوری اسلامی ایران بازی کند.

تلاش‌های مقامات امارات برای کشاندن این قضیه به مجامع بین‌المللی، فضاسازی رسانه‌ای و نیز تلاش مستمر علمی برای مستندسازی وارونه نشان‌دهنده‌ی این است که در صورت در پیش نگرفتن راهکارهای جدی برای حل‌وفصل دیپلماتیک این اختلاف، همواره ابعاد آن می‌تواند مشکلاتی در سیاست منطقه‌ای ایران پدید آورد. اما این امر را نباید از نظر دور داشت که یادداشت تفاهم 1971، به قول اسداله علم، وزیر دربار رژیم پهلوی، استخوانی بود که انگلستان لای زخم گذاشت تا حاکمیت ایران بر جزیره را در معرض چالش مداوم قرار دهد.

از سوی دیگر، واقعیت آن است که ایران با توجه به مبانی تاریخی حاکمیت خود، به هیچ وجه ادعای امارات را بر جزایر تنب بزرگ و کوچک اساساً قابل مذاکره نمی‌داند و در خصوص جزیره‌ی ابوموسی، با توجه به قبول حقوق اتباع شارجه‌ای ساکن در جزیره طبق تفاهم 1971، قائل به مذاکره‌ی دوجانبه برای رفع سوءتفاهمات و حل مشکلات جاری است.

بنابراین افزایش تعاملات و راهکارهای دیپلماتیک و همچنین فعالیت جدی و هدفمند سازمان رسمی دیپلماسی کشور و همچنین پژوهشگران ایرانی برای تولید محتوای علمی تاریخی و حقوقی در اثبات حقانیت ایران درباره‌ی جزایر در مجامع جهانی بسیار ضروری به نظر می‌رسد.

 روزنامه جمهوری اسلامی  1385: دکتر محمد عجم 

http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8503160416

/?p=1319

پاسخ مضحک نویسنده عرب چیزیکی بنام نقدی بر ادعای ایران  بر این مقاله :

http://almezmaah.com/persian/news-view-139.html

خلخالی: خلیج فارس و فردوسی

pars-sea

این بریده از روزنامه کیهان متعلق به هشتم خرداد ماه سال ۱۳۵۸ را بخوانید که تحت تیتر «آیت الله خلخالی در دوبی گفت:‌

استوبي كوبين دانماركdenmark parssea

خلیج فارس خلیج اسلامی است» منتشر شده. میگوید:
دوبی – خبرگزاری فرانسه – خبرگزاری امارات متحد عربی گزارش داد آیت الله خلخالی یکی از رهبران مذهبی ایران روز یکشنبه در دوبی اظهار داشت:
خلیج «عرب-فارس» یک «خلیج اسلامی» است. آیت الله خلخالی در پایان ملاقات و گفتگو با شیخ راشد سعید آل مکتوم نایب رئیس کشور امارات متحد عربی تاکید کرد ایران تمام نام گذاری های ساختگی را که امپریالیسم به «خلیج» نسبت میدهد رد میکند زیرا این «خلیج» در پی موفقیت انقلاب ایران تبدیل به یک «خلیج اسلامی» شده است. رژیم سلطنتی ایران «خلیج» را به عنوان «خلیج پارسی» تلقی میکرد، اما اعراب که معتقد بودند این یک خلیج عربی است به این نام گذاری اعتراض داشتند….
خبرگزاری آسوشیتد پرس نیز گزارش داد: آیت الله خلخالی یک ساعت با شیخ زاید، امیر امارات عربی متحد در ابوظبی دیدار کرد و اظهار داشت: «از اکنون خلیج فارس به عنوان خلیج اسلامی معروف خواهد بود.»

 

 

 

 = دریای پارس به همراه تصویری زیبا  ناسا از خلیج فارس

جزیره نفت با آثار باستانی ارزشمند و گم شده در خلیج فارس

جزیره ای در ایران که برای ورود به آن ویزا نیاز دارید

برای ورود به این جزیره کوچک که کمتر از ده هزار نفر ساکن بومی و ده هزار ساکن غیر بومی دارد، باید از طرف فردی ساکن یا شاغل اجازه ورود گرفته شود. اگر فردی برای ارسال دعوتنامه وجود نداشت باید به فرمانداری شهرستان بوشهر رفت و با ذکر اینکه دلیل سفر چیست و مدت اقامت چه میزان است، مجوز را دریافت کرد و سپس از دو مسیرهوایی یا دریایی به این جزیره سفر کرد.

جزیره خارک

یک دعوتنامه از اهالی بومی یا ساکنان دیگر جزیره نیاز است تا اجازه ورود را بگیرید. اینجا بخشی از ایران است، اما برای ورود به آن چیزی به مانند ویزا نیاز دارید. اینجا دو بخش شده است.

بخشی آباد و بخشی ویران. اینجا اگر چه آب شیرین دارد، اما اهالی بومی آن با مشکل آب روبرو هستند. اینجا صیادی با سابقه ۲۰۰ ساله، اما از نفس افتاده است. اینجا آب و هوایش بوی نفت می دهد، اما این نفت سر سفره های اهالی نیامده است. اینجا ۱۴ هزار سال قدمت دارد، اما بسیاری از آثار باستانی آن از بین رفته است. با این همه، اینجا هنوز سرزمینی ویژه است و جلال آل احمد وقتی نیم قرن پیش پا در آن گذاشت، آن را در کتابش «خارگ، دُر یتیم خلیج فارس» اینگونه توصیف کرد:
« اوایل خرداد بود و هنوز هفت صبح بود. اما گرما دمدار بود و مرطوب، و نسیم خنکی از گوشه ناشناسی از دریا در آن می تراوید. خوشم می آمد که ماسه نرم فرودگاه را که غباری از آن بر نمی خاست با پا بپراکنم. حالت کودکی را پیدا کرده بودم که در عالم تخیلات خود به سرزمین عجیبی گام گذاشته است و در هر آنی به انتظار کشف تازه ایست. و نمی دانم چرا گمان می کردم آن چه پا بر آن نهاده ام چیزی است یا جایی است جدای از آن چه در اوراق کتابها دیده ام.»

خارگ (یا خارک) در جنوب ایران، جزیره ای مرجانی است که زمین شناسان قدمت آن را یک میلیون سال عنوان می کنند، اما می گویند کمی بیش از ۱۴ هزار سال است که بر سطح دریا ظاهر شده است.

این روزها جزیره در سلطه آهن و مشعل های نفت و دکل های مختلف قرار گرفته است و از بوی دود و گاز و نفت گریزی نیست.

برای ورود به این جزیره کوچک که کمتر از ده هزار نفر ساکن بومی و ده هزار ساکن غیر بومی دارد، باید از طرف فردی ساکن یا شاغل اجازه ورود گرفته شود. اگر فردی برای ارسال دعوتنامه وجود نداشت باید به فرمانداری شهرستان بوشهر رفت و با ذکر اینکه دلیل سفر چیست و مدت اقامت چه میزان است، مجوز را دریافت کرد و سپس از دو مسیرهوایی یا دریایی به این جزیره سفر کرد.

دلیل اخذ مجوز برای ورود به این جزیره وجود پایگاه های صنعتی و نظامی عنوان شده است، اما این مجوز گاهی مشکلاتی را برای خود اهالی ایجاد کرده است. به طوری که اگر کارت هویت بومی همراه آنها نباشد، می توانند مشکلاتی برای ورود آنها ایجاد کنند.

محمد یکی از بومی های خارگ است، اما در سال های اخیر طولانی مدت در جزیره ساکن نبوده است و به خاطر تحصیل و کار در مسیر تهران و خارگ است و هر چند ماه یکبار به جزیره سر می زند. او در گفت و گو با شرق پارسی درباره تجربه های خود در این زمینه می گوید: «چندین بار شده است که من کارت بومی ام را همراه نداشتم و وقتی می خواستم از فرودگاه خارج شوم، جلویم را گرفته اند و اجازه ورود نداده اند و در نهایت با کلی معطلی توانسته اند احراز هویت کنند که این برای من که بومی این جزیره هستم غیرقابل باور و ناراحت کننده است.»

جزیره ای که به انزوا کشیده شده است

درخت لیل یا انجیر معابد که یکی از نمادهای خارگ محسوب می شود

او معتقد است که اگر زمان جنگ بود شاید به خاطر حساسیت های این قانون توجیه پذیر بود، اما تداوم این قانون باعث می شود که این جزیره به انزوا کشیده شود همانطور که هم اکنون به این شکل درآمده است.

از سوی دیگر شنیده می شود برخی مسئولان به دنبال صدور کارت هوشمند برای ورود و خروج کارکنان شاغل و اهالی بومی جزیره با هزینه ۳۰۰ میلیون تومانی هستند.

اهالی بومی تنها اجازه ساخت و ساز در ضلع شرقی فرودگاه جزیره را دارد و بقیه مکان ها در اختیار شرکت پایانه های نفتی ایران و وزارت دفاع است. در بخشی که بومی ها ساکن هستند، بافت شهری فشرده و تراکم جمعیت بالا است.

جزیره، خاک حاصلخیز اندکی دارد و برای همین زیستگاه گیاهی ویژه ای در آن شکل نگرفته است اما یکی از نشانه های جزیره خارگ درختانی با نام «لیل» یا «انجیر معابد» است که با انطباق با اقلیم جزیره توانسته است، رشد کند. درختانی بزرگ و با سایه گسترده که دارای ریشه های هوازی و بیرون زده هستند. ریشه ها بر تنه درخت پیچیده اند و بالا رفته اند و از باد و هوا تغذیه می کنند. این درخت همیشه سبز و چهار فصل است.

از محمد درباره این درختان هم سوال می کنم که می گوید: «این درختان در طول سال ها همیشه در خارگ بوده اند و اتفاقا اگر مسئولان شهرداری بتوانند طرحی برای آنها داشته باشند می توانند هم باعث سرسبزی جزیره شوند و هم اینکه یک جلوه زیبایی به خارگ دهند.»

عمر این درخت که تا ۷۰۰ سال نیز تخمین زده می شود، دارای میوه‌هایی شبیه انجیر، ولی کوچک‌تر از آن و به رنگ قرمز بوده که اهالی، آن را مصرف می‌کنند و در زبان محلی «باتروک» نامیده می‌شود.

خاستگاه این درخت هند شرقی است و برخی معتقد هستند که این درخت به دست پرتغالی‌های مستعمره‌نشین به جزایر جنوب ایران آمده است.

ساحل مرجانی و آهوان وحشی از دیگر ویژگی های خاص جزیره خارگ است که آنها هم اسیر زندگی مدرن امروز بسیار آسیب دیده اند.

یکی از اصلی ترین گلایه های بومی های جزیره حضور غریبه ها در خارگ است. غریبه هایی که بیشترین امکانات در اختیار آنها است و جزیره را به «اینور فنس و آنور فنس» تقسیم کرده است.

مرقد محمدبن حنفیه در خارگ

یک زن میانسال خارگی در گفت و گو تلفنی با «شرق پارسی» می گوید: «سال ها است که در خانه پدری خود شبیه بیگانه ها شده ایم. حتی صاحب خانه هایمان هم نیستیم چون خانه ها در اختیار شرکت نفتی ها است و گویی الان مالک جزیره هستند. خانه های آنها زیبا و نو است و خانه های ما ویرانه که حتی سند هم نداریم. »

ساکنان بومی جزیره ساکن خانه هایی هستند که طبق مصوبه ای، متعلق به دولت (شرکت نفت) است و تنها به ساکنان آن اجازه سکونت بلند مدت داده شده است. یعنی هیچ یک از اهالی بومی سند مالکیت خانه هایشان را ندارند و تلاش مسئولان شهری جزیره برای برطرف کردن این مشکل تاکنون راه به جایی نبرده است. این مشکل حتی به گوش «حسن روحانی» رییس جمهور ایران نیز رسیده است و به مانند روسای جمهوری پیشین این کشور نیز قول هایی داده شده است تا اهالی بومی خارگ مالک خانه های خود شوند. مشکلی که اگر برطرف شود، گره از مشکلات دیگر هم باز می کند.

گویی در این جزیره بومی ها مالک چیزی نیستندT حتی اداره بنادر و کشتیرانی ادعای مالکیت اسکله جزیره را دارد، جایی که اهالی جزیره به شغل صیادی مشغول هستند. در حال حاضر حدود ۴۰۰ صیاد در خارگ فعالیت می کنند.

زن خارگی که همسرش صیاد است می گوید: «پدرم ماهیگیر بود و الان همسرم ماهیگیر است، اما مشکلات این کار هم زیاد است، چون هیچ کسی ما را حمایت نمی کند. به خاطر شرکت نفتی ها، آب هم آلوده است و تعداد ماهی ها هر روز کمتر می شود.»

از گذشته های دور زندگی خارگی ها از راه دریانوردی، صیادی به ویژه صید مروارید است و از سوی دیگر به دلیل اینکه خارگی ها دریانوردانی ماهر هستند، در بسیاری موارد راهنمای کشتی هایی می شدند که به سمت جزیره یا بوشهر در حرکت بودند.
از محمد درباره مشکلات دیگر خارگی ها سوال می کنم که او یکی دیگر از مهمترین مشکلات را رفت و آمد از جزیره به بوشهر و برعکس عنوان می کند: «از خیلی سال پیش که خاطرم می آید این مشکل پابرجا است. یک زمانی کشتی های کوچک این جابه جایی را انجام می دادند که با توجه به وضع دریا شاید خیلی وقت ها سفرها کنسل می شد و همین مشکلاتی را فراهم می کرد. الان هم که یک کشتی ۲۵۰ نفره اختصاص دادند، اما باز کفایت نمی کند و مشکلات گرفتن بلیت برای بومی ها یک دردسر بزرگ دیگر است.»

او می گوید که این مشکل بیشتر گریبان اهالی بومی را گرفته است و سایر افراد ساکن در جزیره که وابسته به شرکت نفت یا سایر شرکت ها هستند در جیبشان بلیت رفت و آمد همیشه هست.

محمد معتقد است برطرف کردن مشکل رفت و آمد شاید ابتدایی ترین کار برای اهالی خارگ باشد، اما گویی همین هم دریغ می کنند.

شاید باورکردنی نباشد جزیره ای که جزو معدود جزیره هایی است که در خلیج فارس آب شیرین دارد، اما یکی از مشکلاتش آب است.

زن خارگی به ما می گوید: «تقریبا تمام خانه های بومی ها مجهز به تانکر آب هستند، چون مخصوصا در فصل گرما مشکل آب زیاد است و سیستم لوله کشی مشکلات زیادی دارد.»

از او می پرسم که پس آب شیرین جزیره چه می شود؟ که می گوید: «این سوال را باید از نفتی ها و شرکت های پتروشیمی ساکن در جزیره بپرسید، چون گویا آن ها این آب شیرین را استفاده می کنند یا به خارج از جزیره برده می شود و خود اهالی سهمی ندارند.»

گور معبدهای پالمیران از آثار باستان با اصول معماری دوران پارت ها و ساسانی ها در خارگ

بیکاری، مشکلات برق و گاز، مشکلات زیست محیطی، کمبود امکانات فرهنگی، ورزشی و بیمارستانی و … از دیگر مسائلی است که وقتی با اهالی خارگ مطرح می کنم برای هر کدام سخن های بسیار دارند. به طور مثال مشکلات گاز اهالی بومی در حالی است که سه شعله گاز بر روی دکل های بسیار بلند در همان حوالی هر روز می سوزند، اما بومی ها در حسرت لوله کشی گاز هستند و باید با حمل کپسول های سنگین گاز خانگی خود را تامین کنند.

علی قاسمی، بخشدار خارگ نیز چند ماه پیش به روزنامه ایران درباره مشکلات مردم جزیره گفته بود: «با شرکت گاز مکاتبات زیادی کردیم که برای گازکشی و ارائه خدمات به جزیره بیایند و آنها هم پذیرفتند، اما مشکل اسناد و در اختیار ندادن زمین از سوی شرکت نفت مانع ورود این اداره و ادارات دیگر به جزیره شد.»

او در بخش دیگر این گفت و گو می گوید: «ما از رییس جمهوری انتظار داریم با رسیدگی به مساله اسناد مردم، به حقوق بومیانی که قبل از ورود صنعت نفت به این جزیره در آن ساکن بودند توجه شود. بسیاری از طرح های این جزیره به دلیل همین موضوع اسناد و در اختیار نداشتن زمین، می خوابد و اعتبارش می رود برای شهر های دیگر. »

جزیره ای با آثار باستانی دیدنی و ارزشمند

غیر از مشکلاتی که اهالی خارگ با آن دست و پنجه نرم می کنند، کم بودن تعداد گردشگران با وجود پتانسیل این جزیره برای گردشگری از دیگر مشکلات خارگ است که شاید یکی از دلایل آن سخت گیری ها برای ورود به جزیره و دلیل دیگر فقدان زیر ساخت های توریستی در این خاک باشد، به طوری که این جزیره فاقد حتی یک هتل است.

اما این جزیره غیر از فضای طبیعی و مرجان ها و آهوان چه مکان های دیدنی دیگر دارد؟

برای پاسخ به این سوال باید کمی تاریخ خارگ را مرور کنیم. می گویند جزیره خارگ از سه هزار سال قبل از میلاد مسیح جزو قلمرو ایلامی ها بوده است. ایلامی هایی که پایتخت آن شوش بوده و نزدیک جزیره.

سال ها در خارگ باستان شناس ها به بررسی این قطعه از خاک ایران پرداختند و یافته های یک قرن پیش باستان شناسان فرانسوی نشان می دهد که تعلق این خاک به ایلامی ها در قبل از میلاد مسیح بی راه نبوده است.

گور معبدهای پالمیران از آثار باستان با اصول معماری دوران پارت ها و ساسانی ها در خارگ

اما در دوره امپراتوری رم، این جزیره یک مثلث برای مبادلات بین ایران، غرب و هندوستان ایجاد می کرد. سال ها بعد پای پرتغالی ها، فرانسوی ها، انگلیسی ها و روس ها نیز به جزیره باز می شود. در آن دوران در جزیره گندم، جو، خرما و انگور به عمل می آمد و چندین چاه آب اهالی را تامین می کرد.

طبق نظر رومن گیرشمن ، رییس هیات باستان شناسی فرانسه در ایران که در کتاب خارگ در دهه ۱۳۳۰ خورشیدی منتشر شده، قدیمی ترین آثار کشف شده در خارگ، دو قبر سنگی مربوط به هزار سال پیش از میلاد مسیح است.

معبد پوزئیدون (خدای دریا) یکی از آثار باستانی خارگ به شمار می رفت. معبدی که از تاریخ ساخت آن اطلاعی وجود ندارد، اما شواهد نشان می دهد که در قرن چهارم میلادی معبد ویران شد و با توجه به اینکه ایرانی ها در آن زمان زرتشتی بودند، این معبد تبدیل به آتشکده زرتشتی می شود و بعد از ورود اسلام به ایران کارکرد معبد تبدیل به نمازخانه ای برای مسلمانان می شود.

گور معبدهای پالمیران از دیگر آثار تاریخی خارگ است. در گور معبدهای پالمیران، برخی از اصول معماری پارتی و ساسانی رعایت شده است. پالمیر نام یونانی قوم تَدمر است، این قوم تاجر پیشه بودند که کالاهای عربی و هندی را از ایران به غرب می بردند.

صومعه و کلیسایی نسطوری و مسجدی قدیمی مرقد محمدبن حنفیه که زیارتگاه مسلمانان است و البته بنا به روایتی مرقد یکی از نوادگان امام اول شیعیان است، از دیگر آثار باستانی این جزیره محسوب می شود که مراقبت نکردن درست از آنها باعث خرابی های جبران ناپذیری در برخی موارد شده است.

آب انبار، قنات، گورستان اهل سنت هم از دیگر مکان های دیدنی خارگ محسوب می شود.

در سال ۱۳۸۶ هجری خورشیدی نیز در پی احداث جاده ای در جزیره خارگ، کتیبه ای مرجانی پیدا شد که قدمت آن را به ۲۴۰۰ سال پیش تخمین می زنند. البته در این میان برخی هم با شک و تردید به قدمت آن می نگرند.

این کتیبه در پنج سطر است و در آن از شش واژه فارسی باستان استفاده شده که پنج واژه آن تاکنون ناشناخته بودند. در ترجمه این کتیبه آمده است: «(این) سرزمین خشک و بی‌آبی بود شادی و آسایش را آوردم.»

اما در خرداد ۱۳۸۷، این کتیبه توسط افراد ناشناس با سی نوک تیز تخریب شده و ۷۰ درصد نوشته های آن به شدت آسیب دید. با وجود این آثار باستانی ، میزان گردشگر در جزیره اندک است و گرد ناامیدی و انزوا بر چهره خارگی ها نشسته است که با وجود اینکه ۹۵ درصد صادرات نفت ایران، کنار گوششان انجام می شود، اما هیچ گاه بهره ای از طلای سیاه نبرده اند. آنها باز هم امیدوار هستند.

منبع : شرق پارسی

بر سر پارس جنوبی چه آمده است؟

برنامه‌ریزان نفتی ایران گفته‌اند که همزمان با آغاز فصل سرما، دست‌کم چهار پروژه از طرح توسعه میدان گازی پارس جنوبی به بهره‌برداری خواهد رسید، وعده‌ای که در چند سال اخیر بارها تکرار شده، ولی به مرحله اجرایی نرسیده است.

آخرین‌باری که در پارس جنوبی جشن افتتاح برگزار شد، نزدیک به یک سال پیش و همزمان با هفته‌های پایانی ریاست‌جمهوری محمود احمدی‌نژاد بود. او در مرداد سال قبل، برای افتتاح پالایشگاه فازهای ۱۵ و ۱۶ پارس جنوبی به عسلویه رفت. ولی شیرینی آغاز به کار این فازها چندان به کام تصمیم‌گیران نفتی ایران ننشست و منتقدان گفتند که این پروژه، آماده بهره‌برداری نبود. 

اکنون همین فازهای پارس جنوبی در فهرست پروژه‌های در حال اجرای شرکت ملی نفت ایران هستند و گفته شده است که در اولویت دریافت منابع مالی و انسانی هستند تا زودتر به بهره‌برداری برسند.

 

برنامه‌های ناکام

دولت پیشین ایران در خرداد سال ۱۳۸۹ از آغاز اجرای هشت فاز طرح توسعه پارس جنوبی، تحت عنوان فازهای ۳۵ ماهه خبر داد. اگر توسعه فازهای ۱۳ و ۱۴ و ۱۹ تا ۲۴ طبق برنامه پیش می‌رفت، تولید زودهنگام از آنها باید در حدود خرداد سال ۹۲ آغاز می‌شد، اما خبرگزاری رسمی ایران (ایرنا) گزارش داده است که این پروژه‌ها در موعد تعیین‌شده برای پایان کار، تنها ۵۰ تا ۶۰ درصد پیشرفت کار داشته‌اند.

محمود احمدی‌نژاد در حاشیه افتتاح پالایشگاه فازهای ۱۵ و ۱۶ پارس جنوبی در عسلویه-مرداد ۹۲

 در سال ۱۳۹۱ هم گزارش شد که هفت پروژه طرح توسعه پارس جنوبی در فهرست پروژه‌های “مهر ماندگار دولت” قرار گرفته است و گفته شد که این فازها باید تا پیش از پایان فعالیت دولت دهم به بهره‌برداری برسند. در واقع، محمود احمدی‌نژاد، رئیس‌جمهوری پیشین ایران، انتظار داشت فازهای ۱۲، ۱۳، ۱۷ و ۱۸، ۲۲ و ۲۳ و ۲۴ طرح توسعه پارس جنوبی را در دوره دولت خود به بهره‌برداری برساند.

برای آن که هر فاز طرح توسعه پارس جنوبی به مرحله بهره‌برداری برسد، باید چاه‌های آن حفر شوند، سکوهایش آماده باشند، خطوط لوله در اعماق دریا برای انتقال گاز از چاه به خشکی نصب شوند و پالایشگاه شیرین‌سازی گاز در ساحل به بهره‌برداری رسیده باشد. اما در هیچ‌یک از فازهایی که دولت دهم برای پایان کارشان برنامه‌ریزی کرده بود، این بخش‌ها همزمان با هم آماده نبوده‌اند.

اولویت‌بندی

با تغییر سیاست‌های نفتی ایران در یک سال گذشته، گفته شد که توسعه پنج فاز طرح توسعه پارس جنوبی در اولویت قرار گرفته و بنا شده است که بیشتر منابع مالی و انسانی، صرف تکمیل پروژه‌هایی شود که بیش از ۸۰ درصد پیشرفت کار دارند، یعنی فازهای ۱۲، ۱۵ و ۱۶ و ۱۷ و ۱۸ پارس جنوبی. گزارش شده است که ۴ فاز از این تعداد، تا پایان امسال به بهره‌برداری می‌رسند.

“دیگر برای حضور شرکت‌های خارجی در پارس جنوبی خیلی دیر است”

بیژن زنگنه، وزیر نفت ایران

در شرایطی که اغلب فازهای نخست طرح توسعه پارس جنوبی با مشارکت شرکت‌های غیرایرانی، از جمله شل، توتال و استات اویل اجرا شدند، پروژه‌های جدید توسعه این میدان عظیم گازی به شرکت‌های داخلی سپرده شده است. بیژن زنگنه، وزیر نفت ایران هم خرداد امسال در حاشیه نشست اوپک در وین گفت: “دیگر برای حضور شرکت‌های خارجی در پارس جنوبی خیلی دیر است، چون همه فازها در حال ساخت است و عملیات ۷ فاز در مراحل پایانی است. ده فاز دیگر هم بیش از ۶۰ درصد پیشرفت کار دارد.”

پروژه‌‌های اولویت‌دار کنونی

فاز ۱۲ پارس جنوبی

از جمله پروژه‌هایی است که امید می‌رفت در ماه‌های پایانی دولت پیشین به بهره‌برداری برسد. توسعه این میدان از سال ۱۳۸۶ آغاز شده و برای بیش از هفت سال در جریان بوده است. این فاز معادل سه فاز استاندارد پارس جنوبی و یکی از بزرگ‌ترین پروژه‌های نفتی در حال اجرا به شمار می‌رود.

فازهای ۱۵ و ۱۶

اجرای این پروژه هم برای بیش از هفت سال در جریان بوده است. سال قبل رئیس‌جمهوری وقت ایران پالایشگاه گاز را افتتاح کرد، ولی گفته شد که به دلیل تاخیر در بخش دریایی، پالایشگاه با گاز دریافتی از فازهای ۶ تا ۸ پارس جنوبی راه‌اندازی شده است.

فازهای ۱۷ و ۱۸

نزدیک به یک سال پیش، خبرگزاری مهر گزارش داد که بیشترین تاخیر و عقب‌ماندگی در طرح توسعه پارس جنوبی به این فازها مربوط است. در آن زمان، حفاری چاه‌ها با تاخیر روبه‌رو بود و روند تامین برخی کالاها و تجهیزات پالایشگاه‌های ساحلی هم به مشکل خورده بود.

لحظه غرق شدن سکوی فاز ۱۳ پارس جنوبی

از مجموع پروژه‌هایی که دولت دهم ایران در زیرمجموعه پروژه‌های “مهر ماندگار دولت” قرار داد، فعالیت‌های مربوط به توسعه فازهای ۱۳ و ۲۲ تا ۲۴ توسعه پارس جنوبی همچنان در جریان است. اما به طور مشخص، در روند توسعه فاز ۱۳ پارس جنوبی، افزون بر محدودیت‌هایی همچون نبود منابع مالی و فناوری مورد نیاز، مانعی منحصر به فرد ظاهر شد؛ صدرا شرکت سازنده یکی از سکوهای این فاز، در بهمن ۱۳۹۱ و هنگام انتقال آن برای نصب، با مشکل روبه‌رو شد و سکو به اعماق آب‌های خلیج فارس رفت. برآوردها در آن زمان نشان داد که این حادثه، عملیات توسعه را دست‌کم برای نزدیک به شش ماه به تاخیر می‌اندازد.

منبع بی بی سی فارسی

نمایندگی بریتانیا در خلیج فارس / مقیم خلیج فارس یا سرای بریتانیا در خلیج فارس

مقیم خلیج فارس یا سرای بریتانیا در خلیج فارس

مقیم  بریتانیا درخلیج فارسی در واقع نمایندگی سیاسی بریتانیا در خلیج فارس بود که کاری شبیه یک سفارتخانه انجام میداد. ابتدا بیشتر به امور تجاری و بعدها رسیدگی به امور مستعمرات بریتانیا در سراسر خلیج فارس در دوره استعمار از سال 1763 تا 1971 که آخرین بقایای استعمار از جزایر سهگانه ایرانی خارج شدندرا بر عهده داشت.

تاریخچه تحولات: 1763-1971 
1763: توسط کمپانی هند شرقی بریتانیا دفتر مقیم سیاسیخلیج فارس و یا سرای بریتانیا در خلیج فارس در بوشهر ایجاد شد.
1798: سلطان مسقط حق انحصاری تجارت را در سواحل خود در مقابل دریافت حق سالانه به کمپانی واگذار نمود.
1809: قرارداد مقدماتی ائتلاف بریتانیا با شاه ایران منعقد شد. و با قرارداد 1812 و 1814 تهران تکمیل شد.
ژانویه / 8. 1820-1815 Mar1820
قرارداد دریایی با شیخهای ساحل متصالحه (ساحل دزدان سابق) در مورد عدم درگیری قبیلهای و لغو برده فروشی و دزدی دریایی بسته شد.
1822: بریتانیا نمایندگی خلیج فارس وابسته به فرمانداری بمبی را تاسیس کردتا 1873.persian اقامت خلیج فارس.
1822 – 1873: نمایندگی خلیج فارس تابع فرماندهی مستعمرات بمبی ای هند
1835: قرارداد آرامش و صلح به مدت 6 ماه در فصل مرواریدبا شیخهای متصالحه / قراصنه.
1843: تمدید قرارداد مذکور.
1853: تمدید قرارداد مذکور به مدت نامعلوم / نامحدود.
1856 – 1857: جنگهای ایران و بریتانیا اعلام جهادتوسط سید محمدکاظم طباطبایی یزدی، معروف به صاحب عروه.
در اعتراض به تصرف هرات از سوی ایران، انگلیس با اعزام پنج فروند کشتی جنگی، جزیره خارک را اشغال کرد و تهدید به تصرف سواحل خلیج فارس و نواحی فارس نمود. سپاه ایران به ناچار در 18 جمادیالثانی 1254 ه. ق (8 سپتامبر 1838 میلادی) بدون اخذ نتیجهای از محاصره هرات دست برداشت به دستور ناصرالدین شاه، حسام السلطنه والی خراسان هرات را محاصره کرد دولت انگلیس بار دیگر به لشکرکشی بسوی بوشهر اقدام کرد. نیروهای انگلیسی با متفرق کردن نیروهای ایرانی، 9 ربیعالثانی 1273/7 دسامبر 1856 م. هلیله در دو فرسخی بوشهر را گرفتند. ناصرالدین شاه با تدارک سپاهی به فرماندهی شجاع الملک به جنوب اعزام کرد و سپاه خود را به نزدیکی برازجان رساند. قوای انگلیس پیش تاخته و برازجان را گرفتند اما در بازگشتشان به بوشهر در نزدیکی خوشاب در 3 کیلومتری برازجان مورد هجوم سپاه ایران قرار گرفتند. ولی دست آخر غلبه با نیروهای بریتانیا بود. مجاهدین دشتستانی، دشتی، تنگستان و خشت برای نبرد نهایی هم داستان شدند. انگلیسیها خرمشهر محمره را هم گرفتند و بسوی اهواز پیش تاختند. خارک، بوشهر، برازجان، خرمشهر و اهواز مورد اشغال یا هجوم انگلیسیها واقع گردید. روسیه و فرانسه به ناصرالدین شاه پیشنهاد میانجیگری کردند و از او خواستند که نیروهای ایرانی هرات را تخلیه کند. سرانجام معاهده صلح به نام عهد نامه پاریس در 7 رجب 1273 ق. بین دو کشور در جنگ منعقد شد و طی آن ایران از هرات و انگلیس از جنوب ایران خارج شدند.
1858: قانون 1858 کمپانی هند شرقی اختیارات خود را به دولت انگلیسی بریتانیا واگذار نمود.
1861: قرارداد مقدماتی حمایت (مستعمره شدن) بحرین که با قراردادهای 1880 و 1892 نهایی شد.
1873 – 1947: سرای بریتانیا در خلیج فارس به بحرین منتقل شد.
1873: اداره و حاکمیت شیخ نشینان ساحل متصالحه (ساحل دزدان) به سرای بریتانیا در خلیج فارس منتقل شد.
1892 مارس 8 – 1971 دسامبر 1: مستعمره شدن غیر رسمی عمان.
* 1899: قرارداد نخست حمایت (مستعمره شد کویت که با قرارداد 3 نوامبر 1914 تکمیل شد.
1906: انقلاب مشروطه در ایران.
1916 نوامبر 3: قرارداد تحت حمایگی قطر.
1920: به موجب پیمان سیب   استقلال امامت  عمان برسمیت شناخته شد.
1939: نمایندگی  بریتانیا در ایالات متصالحه  در دبی تاسیس ایجاد شد. 
1946: بریتانیا نمایندگی خلیج فارس را از بوشهر به بحرین انتفال داد ..
1962: بریتانیا اعلام مسقط و عمان یک کشور مستقل است.
ژانویه 1968: بریتانیا تصمیم خود را برای خروج از خلیج فارسی، از جمله  امارات متصالحه (دبی-ابوظبی راس الخیمه)  تا  1971. اعلام کرد
16 دسامبر 1971: پایان دوره استعماری بریتانیا در خلیج فارس.
نامهای نمایندگان بریتانیا در خلیج فارس 
کارگزاران:
کارگزاران
ح.1798: میرزا مهدی علی خان
ح.1810: هانکی سمیث
1812 – 1822: ولیام بروس تا 1813)
رئیس نمایندگی خلیج فارس
(بحرین، کویت، عمان، قطر و امارات متصالحة)
1822 – 1823: جون ماکلوید
1823 – 1827: إفرایم گریش ستانوس
1827 – 1831: داوید ویلسون
1831 – 1835: داوید ألکسندر بلان
1835 – 1838: جیمس ماریسون
1838 – 1852: صویل هنل
1852 – 1856: أرنولد بورویس کمبال
1856 – 1862: جیمس فلیکس جونس
1862: هربرت فردریک دیسبروی
1862 – 1872: لویس پلی
1872 – 1891: إدوارد تشارلس روس
1891 – 1893: أدلبرت سیسل تالبوت
1893: ستوارت هل گودفری
1893: جیمس هایس سادلر
1893: جیمس أدیر کراوفورد
1893 – 1894: جیمس هایس سادلر
1894 – 1897: فردریک ألکسندر ویلسون
1897 – 1900: مالکوم جون مید
1900 – 1904: چارلز أرنولد کمپل
1904 – 1920: پرسی زکریاس کوکس
به نیابت لکوکس 
1913 – 1914: کون گوردون لورمیر
1914: ریتشارد لوکینتون بیردوود
1914: ستوارت جورج نوکس
1915: ستوارت جورج نوکس
1915 – 1917: أرثر پرستکوت ترڤور
1917 – 1919: جون هوگو بیل
1919: سیسل هامیلتون گابریل
1919 – 1920: أرثر پرستکوت ترڤور
رئیس مقیم سیاسی
1920: أرنولد تالبوت ویسلون
1920 – 1924: أرثر پرستکوت ترڤور
1924 – 1927: فرانسیس بلڤیل پریدوکس
1927 – 1928: لیونیل برلکلی هولت هاورث
1928 – 1929: فردیریک ویلیام جونستون
1970-1915 Aug 1971: سر جفری آرتور

میراث القاعده و تکفیری ها از عزام تا زرقاوی تا بغدای

به توصیه دوستان  با توجه به ظهور داعش و توجه و نگاه مجدد مردم به بنیاد گرایی یا افراط گرایی تعدادی از مقالات  سالهای 1383- تا 86  که در مجلات منتشر شده بود و سخنان آن تازگی دارد مجدد در این وب سایت نشر می یابد.

انگیزه های بنیاد گرائی و گسترش آن در جهان – ۲ 

روزنامه (ان-ار- سی- هلند) 

 پاکسـتان، جنگ مقاومت اسـلامی را در سـالهای هـشـتاد در کشـور همسـایه اش افغانسـتان هـدایت میکرد؛ متعاقب آن بود که خود این کشـور به قربانی فرهنگ جهاد مبدل گشـت. 
ژنرال ضیاءالحق فرماندار نظامی پاکسـتان در سـالهای ۱۹۷۷ تا ۱۹٨٨ انتخابی اشـتباه در مکانی اشـتباه و به لحاظ زمانی نامناسـب بود. دوسـال پس از اینکه وی بوسـیلهء یک کودتا بقـدرت رسـید، ارتش سـرخ اتحاد شـوروی به افغانسـتان وارد شـد و پاکسـتان به عنوان اولین جبهه مقابله با کمونیزم قرار گرفـت . اثرات این مقابله تا هـنوز محسـوس هستند : درگیری های متوالی مسـلحانه در افغانسـتان، جنگ مذهبی میان مسـلمانان در پاکسـتان، ترور اسـلامی در کشـمیر هـند و سـایر مناطق آسـیای میانه و جنوب آســیا. 
احزاب مختلف در دوران ” جهاد در برابر اشـغالگران شـوروی در افغانسـتان” می جنگیدند ولی هـرکدام ازین احزاب برنامه های خود را داشـتند. 
ضیاء الحق در پاکسـتان با ورق اسـلام بازی میکرد و سـعی میکرد اثرات این بازی را در افغانسـتان برای مدت طولانی ماندگار سـازد. امریکا و عربسـتان سـعـودی اورا با سـلاح و مهمات فـراوان به ارزش میلیارد ها دلار کمک میکردند. امریکا بخاطر به عقـب راندن خطر سـرخ و عربسـتان سـعودی بخاطر رایج سـاختن وهـابیت درآن منطقه از جهان “اسـامه بن لادن”را به افغانسـتان اعزام نمودند.اسامه به افغانستان رفـت وبه تماس های پنهانی خود بامراجع مختلف مبادرت ورزید و این سـرآغازی بود برای ایجاد آنچه که امروز جهانیان آن را بنام “شـبکه القاعـده” و” مجاهـدین” یعـنی گروهای جنگجوی اسـلامی در افغانسـتان و سایر نقاط جهان میشـناسـند . آنها پس از سـرنگونی رژیم طرفـدار شـوروی در سـال ۱۹۹۲ ، در دام یک جنگ قـدرت درگیر شـدند که بیشـترین قـربانیان آن را شـهـروندان عادی تشـکیل میدادند. تعـداد تلفات این جنگ ها بسـیار بیشـتر از دوران جنگ مقاومت علیه سـلطهء شـوروی بود، تا اینکه طالبان به این خونریزی ها نقطهء پایانی گذاشـتند. 
سـازمان اسـتخباراتی نظامی پاکسـتان آی. اس. آی. تمام جنگ افـزار های کمک شـده به مجاهـدین را میان احزاب مجاهـدین تقـسیم میکرد که گلبدین حکمتیار بیشـترین سـهم ازآن را بخود اختصاص میداد. ولی وی ولی نعمت های امریکایی وپاکسـتانی خودرا دچار یأس سـاخت. گروه های مربوط به حزب وی بوسـیلهء طالبان که در سـال ۱۹۹۴ از پاکسـتان وارد افغانستان شدند از سـر راه برداشـته و درسـال بعـد کابل را تسـخیرنمودند. در فـوریه سـال گذشـته بود که ایالات متحده حکمتیار را در لیسـت تروریسـت هائی اعلام نمود که باید دسـتگیر شـوند. این تصمیم بدنبال اظهارات شـدید اللحن گلبدین حکمتیار که جانبداری و اشـتراک عمل خودرا با طالبان علناً اعلام داشـته وبه مقاومت علیه نیروهای ائتلاف و دولت حامد کرزی که از حمایت ایالات متحده برخوردار میباشـد صحه گذاشـت. 

در زمان حکومت ژنرال ضیاء الحق، پاکسـتان نه تنها به پایگاه اسـاسی گروه های مقامت اسـلامی افغــــان مبــدل گـشــت بـلـکه ایـن کشـور خــود بـا » فـرهـنگ جهاد « در گیر گردیده اسـت. 
اسـلامی سـاختن پاکسـتان که ضیاء آرزوی آنرا در سـر میپروارنید این کشـور را درجهـت تقابل شـدید میان شـیعیان و سـنیان که هـرکدام تفـسیر جداگانه از اسـلام دارند، سـوق داد. بسـیاری از ناظران به این عقـیده اند که آی. آس. آی با ایجاد احزاب بنیادگرا و افـراطی چون « سـپاه صحابه» در پاکسـتان درنیمه های سـالهای هـشـتاد عامل بزرگ این تقابل بوده اسـت. این احزاب در سـال ۱۹۹۶ یعنی زمانیکه به سـرعـت کسـب قـدرت میکرد یک شـاخهء نظامی را نیز تشـکیل داده که بنام لشـکر جنگاوی فعالیت خودرا آغاز نمود. جنگ های سـکتاریستی سـالهای اخیر در پاکسـتان قـربانیان فراوانی را در حملات بالای مسـاجد و کلیسـا ها از خود بجا گذاشـت. این حملات حتی دامن رهـبران سـازمان های تروریسـتی را نیز گرفـت، چنانچه حق نواز جنگاوی موسـس « سـپاه صحابه» در ماه فـبروری ۱۹۹۰ بقـل رسـانیده شـد. به تعـقـیب آن هـفت سـال بعـد ضیاء الرحمن فاروقی جانشـین وی در یک حمله انفجار بمب در محکمه ای در لاهـور با سی نفر دیگر کشـته شـد . عاملین هـردو حادثه احتمالاً شـیعـیان بوده اند. دریک حملهء انتقامگیری( بوسـیله سـنیان) در دسـامبر ۱۹۹۰ کنسـول ایران در شـهر لاهـور و درسـال ۱۹۹۷ یک دیپلومات و پنج دانشـجوی نظامی ایرانی که در پاکسـتان مصروف تحصیل بودند بقتل رسـانیده شـدند.

حملات انتقام جویانه تا سـال گذشـته دوام پیداکرده و آخرین قربانی ازین ردیف تا کنون همانا رهـبر« سـپاه صحابه» مولانا اعظم طارق که عضو پارلمان نیز بود میباشـد که در اکتوبر سـال گذشـته در اسـلام آباد کشـته شـد.سـپاه صحابه زمانی غیر قانونی اعلام و رهـبر آن طارق زندانی گردید که رئیس جمهور مشـرف در اکتوبر سـال ۲۰۰۲ برگزاری انتخابات را در دسـتور روز قـرار داد. این امر مانع آن نگردید که آقای طارق در انتخابات برای پارلمان بحیث یک کاندید مسـتقل برنده گردد. 
افـراطیون پاکسـتانی در چارچوب اعـتـقادات کور مذهـبی شـان در صدد آن نیز هـسـتند تا منطقه جامو وکشـمیر را که از سـال ۱۹۴۷ میان هـند و پاکسـتان تقـسـیم شـده اسـت، بمثابهء جز خاک پاکسـتان از زیر سـلطهء هـند جدا سـازند. ارتش هـند از سـال ۱۹٨۶ در یک جنگ شـدید در برابر تروریسـت ها و گروپ های مسـلح جدائی طلبان کشـمیر درگیر میباشـند . این گروپ های مسـلح تروریسـتی بسـیار با سـرعـت از کمک از « خارج» برخوردار گردیند: دسـته های مسـلح افـراطیون مسـلمان پاکسـتانی و در پهـلوی آنها جنگجویان مقاومت مسـلمان افغان پس از خروج نیروهای شـوری از افغانسـتان به کشـمیر وارد شـدند تا در « جنگ آزادی» کشـمیر شـرکت ورزند. درآنجا آنها در صفوف جنگجویان سـازمان های حرکت الانصار، لشـکر طیبه و حزب المجاهـدین که از مسـاعـدت های آی. اس. آی. مسـتفید بوده اند، تنظیم و فعالیت میکردند. بدینگونه « جهاد» پس از کشـته شـدن ضیاء الحق در سـال ۱۹٨٨ تحرک جدید تروریسـتی بنام های « لشـکرعمر» « جیش محمد» و « لشـکر جبار» نیز بوجود آمدند. این تنظیم ها و سـازمان های افراطیون مسـلمان برای تقـویت صفوف جنگی شـان مانند طالبان از ریزرف های طلبه های مدرسـه های داخل پاکسـتان اسـتفاده نموده و از حمایت بزرگ مرکز الدعوهالارشـاد در پاکسـتان که این مدرسـه ها را تمویل میکند برخوردار میباشـند. همچنان افراد مربوط به شـبکهء القاعده که پس از آغاز حملات نیرو های امریکایی از افغانسـتان فراری شـده اند درین گروپ ها مجدداً سـازماندهی شـده اند. قـدر مسـلم اینسـت که مبارزه این احزاب، تنظیم ها و گروپ های مسـلمان افراطی هـمانا ایجاد یک دولت « راسـتین» اسـلامی در پاکسـتان، افغانسـتان و سـایر کشـور های مسـلمان این منطقه میباشـد 
طالبان و افراد مربوط به القاعده بعـد از فرار شـان از افغانسـتان نه تنها در مناطق قبایلی نوار مرزی میان افغانسـتان و پاکسـتان در مخفـیگاه های شـان خزیده اند بلکه در داخل شـهر ها نیز با گروه های مخفی و علنی تماس های خود را برقرار نگهداشـته اند. یک نمونهء از فعالیت آنها- گروگان گیری دانیل پیرل ژورنالیسـت امریکایی بود که درسـال ۲۰۰۲ در شـهر کراچی ربوده و بعـدا بقتل رسـید. در ربودن ژورنالیسـت مذکور افراد جیش محمد دسـت داشـتند اما هـمچنان چهره درجه سـوم شـبکه القاعده شـیخ محمد خالد کویتی و کارمند سـابقه آی. اس. آی. درین آدم ربائی نقـش ویژه داشـته اند. شـیخ محمد خالد بعـداً در منزل یک عضو جماعت اسلامی یکی از احزاب سـیاسی بنیادگرای اسـلامی پاکسـتان در شـهر راولپندی نزدیک پایتخت آن کشـور دسـتگیر گردید. چنین مناسـباتی میان عاملین یک جرم وحمایت کنندگان آنها بارها در جریان حملات تروریستی دیگر موجود بوده اسـت. پرویز مشـرف خود در دسـامبر سـال گذشـته تجربه کرد که چه میزان کنترل اوضاع از دست وی خارج گردیده اسـت. وی دو بار از حملات تروریستی مسـلمانان افـراطی جان بسـلامت برده اسـت. یکبار هـنگامیکه به قرارگاه سـتاد نظامی راولپندی رهـسـپار بود،که بر موتورسواران محافظش حمله صورت گرفـت و بار دیگر هم زمانی که از یکی از جاده های آن شـهر بسـوی دفترش میرفـت هـدف تیراندازی قرار گرفـت . در هـردو مورد افراطیون مظنون به شـرکت دراین حملات در حلقه سـازمان جیش محمد جسـتجو میشـدند که متعاقب این حملات تعـدادی از افغانها، چیچن ها و کشـمیری ها بازداشـت گردیدند. 
اینها نمونه هایی از ثمرات سـیاسـت های ضیاء الحق است که بعنوان یک مسـلمان بنیادگرا آن را طرح و تدوین نمود و در راه تحقق آن با جان و دل فعالیت کرد تا اینکه در یک سـانحهء هوایی جانش را از دسـت داد. در خاورمیانه القاعده طرفداران زیادی دارد عبدالله عزام بنیانگذار تشکیلاتی که به القاعده ختم شد خود فلسطینی  بود.

ادارهء اطلاعات و امنیت اسرائیل بصورت دائم درپی روابط احتمالی القاعده با سازمانهای داخل فلسطین میباشد ولی تا کنون فقطً قادر به بازداشت یک فلسطینی شده است که در ژوئن سال ۲۰۰۰ پس از یک دوره آموزشی در کمپ نظامی مربوط به القاعده در افغانستان، بازگشته و به شیخ یاسین پیشنهاد سازماندهی ایجاد یک حوزهء تروریستی را در غزه ارائه نموده بود . این مرد که نبیل اوکان نام دارد به ابتکار خود به افغانستان رفته بود و اندکی پس از بازگشت بوسیله نیروهای امنیتی اسرائیل دستگیر و برای مدت طولانی به زندان محکوم گردید. 
اما آنچه واقعاً مایه تشویش و نگرانی مقامات اطلاعاتی و نظامی اسرائیل را تشکیل میدهد، همانا تاثیر روز افزون حزب الله لبنان بر حماس و اسرائیل های عرب میباشد و رهبران حماس و جهاد اسلامی نیز سعی در پنهان ساختن تماس های نزدیک شان با حزب الله لبنان نمیکنند. در همین راستا جالب است گفته شود که، نماینده حزب الله لبنان برای ابراز مراتب تسلیت نزد الزهار رفته و قصد داشت در مراسم عـزاداری که به خاطر کشته شدن رهبر حماس درا سـتادیوم ” یرموک”   بر پا گردیده بود، شرکت نماید. در یک نطق رهبر حزب الله شیخ حسن نصرالله که بخاطر مرگ شیخ یاسین ایراد گردیده بود از جمله اظهار داشته بود که ” شیخ شـما، شیخ ما نیز است. مبارزه ما یکی است. ” 
در آغاز سال ۲۰۰٣ حوزه های حزبی حزب الله در اسرائیل کشف گردید. افرادیکه در این حوزه فعالیت داشتند دستگیر و هم اکنون سه تن از آنها که سه برادر می باشند، یعنی فادی، هامنی و شادی عبدو که بدلیل فعالیت بنفع حزب الله و رساندن اطلاعات و کمک های مالی و انتقال پول و دیگر امکانات به سازمان های فلسطینی حماس و جهاد اسلامی ، در دادگاه تحت محاکمه قرار دارند. 
بر اساس اظهارات منابع اطلاعاتی- نظامی اسرائیل حرب الله حداقل هزینه دو حادثه حمله انتحاری در سال ۲۰۰٣ و ۲۰۰۴ را بهعده داشت، همچنین این حزب به گروه های اقصی در نابلوس و بیت الله ماهانه کمک مالی میرساند. هزینه یک حمله انتحاری که با موفقیت به پایان رسیده شود، ۱۵ هزاردلار آمریکا میباشد.

در ماه فوریه سال جاری(۲۰۰۴) کارمندان پلیس، ارتش و نیروهای اطلاعاتی اسرائیل نمایند گی های بانک های عرب و قاهره عمان را، در شهر رام الله بازرسی کردند. آنها صندوق های مشتریان بانک را باز کرده و صد ها حساب بانکی را خالی نمودند. آنها مجموعاً نه ۹ میلیون دلار را مصادره کردند ولی تا کنون ازاحضار صاحبان این حساب ها به دادگاه خبری نیست. 
اسرائیل تنها حماس و غند اقصی را به روابط نزدیک و همکاری با حزب الله لبنان متهم نمی سازد، بلکه همچنین ادارهء خود گردان فلسطین را نیز شامل این اتهام قرار می دهد، اگر چه شواهد موثق در این زمینه در دست ندارد. این امر البته منتفی نمیتواند باشد که برخی کارمندان دولت فلسطین و اعضای سازمان آزادی بخش فلسطین ( پی. ال. او) در آن زمان با حزب مذکور در بیروت تماس هایی داشته اند. این هم واقعیت دارد که مردم فلسطین با وجود آنکه سنی مذهب اند و حزب الله یک حزب شیعه در لبنان میباشد، با این همه به این حزب احترام زیاد می گذارند. حزب الله در برابر چشمان فلسطینی ها، اسرائیلی ها را از لبنان عقب راند، و ۴۰۰ زندانی عرب رابا تبادله به چهار اسرائیل که از جمله سه نفر شان کشته شده بودند و اجساد شان تحویل داده شد، با موفقیت آزاد ساخت. 
پیروی از مدل حزب الله برای حماس و سازمان کوچکتر دیگر بنام جهاد اسلامی یک عمل ارزشمند بحساب میرود. رهبر فعلی حماس دکتر زهار پس از کشته شدن رهبر قبلی حماس درمجلس گرامیداشت وی، اظهار داشت ” اعضای حزب الله برادران ما هستند. ما از کمک و همبستگی آنها استقبال میکنم. ” اینگونه اظهارات اگر از یک سو نزدیکی سازمانهای فلسطینی را با حزب الله لبنان بیان میکند از جانب دیگر هدف آن نمک پاشی بر زخم اسرائیلی ها میباشند. 
                                             **************** 
سخنان ضبط شـده از صحبت های تلفنی در این اواخر، از دیدگاه های تازه در جهان بینی القاعـده حکایت میکنند. معـلوماتی که از لابلای این صحبت ها بدسـت آمده باعـث ایجاد ناراحتی های جدی درکشـورهای اروپای گردیده اسـت، پس از حملات کشنده  ۱۱ مارس در شهر مادرید اسـپانیا یک عـده از افراد به ظن اینکه درسـازماندهی حملات مذکوز سـهم فعال داشـتند اند دسـتیگیر و زندانی گردیدنـد. آنها ارتباط خود با حملات مذکور و انجام چنیـن عملیاتی را انکار ورزیـده وهیچ یک از آنان چیزی را اعـتراف نکرده اند.

اما یک عـده دیگر که فـراری هـسـتند و تا کنون توسط پلیس بازداشت نگردیده اند، خود را افـشـا کرده و مدارک خوبی را برای بازداشـت به بوسـیله پلیس بدسـت داده اند. یکی از این افـراد بازداشـت نشـده احمد الـسـید نام داردکه اخیراً پس از شـنیده شـدن صحبتهای تلفنی اش در شهـر میلان ایتالیا دسـتگیر گردید. این شـخص در جریان صحبت هایش بیان نموده که در سـازماندهی حملات ۱۱ مارس مادریــد نـقــش کلـیـدی داشــتـه و نـیـز از آمـاده گی خودشان بــرای حمـلات تـازه در کـشـور هـای هـلند ، فـرانـسـه و احـتـمالاً عـراق نـام بـــرده است. 
علاوه بر این صحبتها ها که طی آن حکایت مبالغـه آمیز در باره عـقاید مذهـبی و اراده راسـخ در قـتل وکشـتار آدمیان بشکل وحشـتناکی برجسـته است، احمد السـید در باره خود هم مطالبی بیان داشـته و ازجمله اینکه وی درتهیه متنی که سراسر از تشـویـق افـراد برای آماده گی شـان در راه شـهادت حیـن انجام حملات انتحاری بوده است را بعنوان یک مشـاور و کارشـناس برجـسـته امور مذهـبی نشـان داده اسـت.او دراین صحبتها از جمله گفته اسـت” ما بمثابه جوانان باید نخسـتین افراد برای شهادت باشـیم. فـراموش نکینم که خداوند مارا و ایمان مارا به آزمون گرفـته اسـت . برای ما یک راه وجود ادرد. به الـقاعـده بپـیـوندیم” السـید از موفـقیت هایش در سـازماندهی حملات ۱۱ مارس یاد آوری می کند که درنتیجه آن ۱۹۰ تن کشـته شـدند و اینکه فکر این عملیات از شـخص خودش بوده اسـت، از کشـور هلند بعنوان هـدف بعـدی نام برده ومی گوید: ” برادران برای جهاد در آنجا آماده خدمت هسـتند و ضمناً گـفـت که یکی از افـراد مربوط وی خود را برای شهادت آماده سـاخته اسـت و تاکید نمود که این کار در وقـت وزمان مشخص شده انجام می یابد. 
این اظهارات تا اندازه ای مشخص می سازد که افراد چگونه به القاعـده وارد میشـوند وحوزه های تروریسـتی چگونه به عملیات اقـدام میکنند.

السـید در صحبتهای خود تاکید نمود” که حوزه های غـیر فعال در هلند باید به شـیوه های ممکن فعال گردند”. او توضیح داد که برای نیـل به این منظور از همه وسـایل که حـتی خداوند آنرا برای مسـلمانان ممنوع سـاخته باشد اسـتفاده خواهد نمود . از جمله این ممنوعات، ازدواج افـراد آنها با زنان مسیحی بمنظور بدسـت آوردن اسـناد اقامت در آن کشـورها یکی از این گونه وسـایل بشـما میرود. برای فعال سـازی یک حوزه یک اشـاره کوچک ازمقامات بالایی کفایت میکنند. بدنبال آن پول، مواد انفجاری و کمک های لجستیکی بلافاصله سـرازیر میگردد. محمد داریف کارشـناس تروریسم میگوید که عکس هایی موجود اسـت که ایـن موارد را را تایـیــد میکـنـنــد . او هـمچنان به دیـگـران تـوصیــه میکـنـد کـه بر اساس نـقـش السـید در مـیــان شــبکه تـروریـســتی، بـه نتـیجــه گـیـریـهــای عـجـولانـه متـوســل نگــردنـــد. 
بنا به اظهارات محمد ظریف تا این زمان السـید بعنوان تروریسـت فعال شـناخته نشــده بود ( منظور تا ضبط صحبتهای تلفنی وی بوسـیله پلیس میباشــد) پلیس اسـپانیا گفته اسـت که السـید ٣٣ سـاله با نام مسـتعار محمد مصری زندگی و خود را معرفی می نموده است. وی در بین سـالهای ۲۰۰۱ و ۲۰۰٣ مجدادأ با مرجان فکهـت ار تباط برقـرار کرده بـود.،(شـخصی که اخیراً در حملات انتحاری مادرید خود را قربانی کرد.او بمثابه یکی از مهمترین سـازماندهـندگان این حملات شـناخته شـده اسـت، درحالیکه قـبل از آن جمال ذوگان بعنوان عامل اصلی حملات معرفی شـده بود. این شـخص در یک محله شلوغ مادرید یک فـروشـگاه کوچک گوشی های موبایل داشـت. او نقـش خـود در انجام حملات انکار کرده و گفته بود که وی درزمان این انفجار در بسـترش خوابیده بــود. 
بقول محمد داریف بخـش بزرگی از دلائل سـردرگمی در تحقـیقات در روداید های ۱۱ مارس احتمالاً مربوط به سـلسـله مراتب تشـکیلاتی شـبکه تروریسـتی می باشد. نظر به این سـلسـله مراتب تشـکیلاتی ،یک حوزه جداگانه تروریسـتی زمانی میتواند به انجام عملیات اقـدام نماید که مسـوول منطقه ای دسـتور آن راصادرکرده باشدو در از این زمان است که حوزه های دیگر برای اجرای عملیات، کمک های مالی و لجستیکی را فـراهم میسـازند. برای اجرای اینگونه عملیات افـراد باتجـربه کافی، که اکثریت شـان در جهاد افغانسـتان و بوسـنیا سـالهای زیادی را ســپـری کرده اند، انتخاب و مشخص میگردند. این افراد جوانانی هستند که در فعالیت های خشـونت آمـیـز و انجـام فعـالـیـت هـای غـیـر قانونی از قـبیل دادوســتـد مـواد مخـدر وســایـر جـنـایـاتهای کوچــک و بـزرگ سـهـم داشــته انــــــد. 
حملات تروریسـتی در شـهر مادرید موردی اسـت که عوامل آن را گروهای اسـلامی مراکشی یا جهاد سـلفـیسـسـتی، یعنی همان گروههایی که حملات تروریسـتی در شـهر کازابلانکا را سـال گذشـته سـازماندهی کرده بودنــد، می دانند. 
محمد مصری یا احمد السـید زمانی بعنوان یک عنصر فعال در شـبکه تروریسـتی شـناسـائی گردید که آقای بالتازار گارزون پـس از حملات ۱۱ سـپتامبر ۲۰۰۱ در نیویورک و واشـنگـتن موظف به انجام تحقـیقات در بارهء چگونگی این حملات گردید. محمد مصری میگوید که به وی وظیـفه داد شـده بود تا یک حوزه تروریسـتی را درشـهر مادرید ایجاد نماید. او بگفـته خودش در آغاز سـال ۲۰۰٣ از ترس دسـتگاه های امنیتی به پاریـس فـرار کرد. کارشـناسـان اسـپانیا گفـته اند که السـید یا محمد مصری که درارتش مصر زمانی کارشـناس مواد انفجاری بوده ، به تازگی در شـبکه القاعـده به یک مقـام ارشد ارتقـاء یافـته بــود. 
پس ازسـه ماه از انجام عملیات تروریسـتی در مادرید درارتباط با سـاختار تشـکیلاتی شـبکه های تروریسـتی،هنوز پـرسـش های زیادی بی پاسـخ مانده اند. تازه تریـن مورد دراین زمینه بازداشـت شـش اسـپانیائی در اطریش میباشـد. اما بازداشـت محمد مصری که بدنبال صحبت های تلفنی اش صورت گرفت، نشـانهء خوبی ازهمکاری هـمه جانبه پلیس اسـپانیا، ایتالیا، بلژیک و فـرانسـه را دارد که دسـتگیری وی را ممکن و عملی گردانیـد. این همکاری نشـانه این امر نیـز میباشــد که همکاری بین الملی در مبارزه علیه تروریسم در حال شـکل گرفتن می باشد. 
از سخنان شنوده شده الســید چنین اسـتـنباط میگردد که وی درحال سـازماندهی حملات تازه تر مشغول بوده اسـت. علاوه بر هلند وی ازبرنامه های های خود برای انجام عملیات در کشـور های فـرانسـه و آلمان نیـز نام برده اسـت. همچنان او از دوگروه تروریسـتی نام برده است که آماده سـفـر به عراق میباشـند. پلیس اسـپانیا تخمین می زند که تنها در اسـپانیا ٣۰۰ تن تروریسـت داری ظرفـیت ها و امکانات کافی برای عملیات انتهاری وجود دارند. 

روزنامه (ان-ار- سی- هلند) – مترجم: حمید حمیدی

**این مقاله در سال ۲۰۰۴ منتشر گردید .
*** بعد از انتشار بخش اول این مطلب ، به پیشنهاد اصولی دوستی مبنی بر اینکه تعدادی از بنیاد گرایان،به خصوص تعدادی از رهبران آنها ، بعد از انتشار اصلی این مطلب(سال ۲۰۰۴) دستگیر و یا در درگیری های مختلف به قتل رسیدند، بی مناسبت ندیدم تا ماجرای الزرقاوی ، یکی از این بنیاد گرایان را به نقل از:

سایت بازتاب 
ترجمه تهیه و تنظیم: محمد عجم 
برای اطلاع بیشتر خوانندگان درج نمایم.. 

زرقاوی، ضحاک عراق، از تولد تا مرگ 

از تخم‌مرغ دزدی در زرقاو تا سوپرمن

بامداد ۱٨ خرداد ٨۵، تمامی رسانه‌های صوتی و تصویری جهان، برنامه‌های عادی خود را قطع کردند تا خبر فوری قتل «ابومصعب الزرقاوی»، رهبر «القاعده» در عراق را اعلام کنند. بعضی شبکه‌های خبری مانند «بی.بی.سی»‌، «الجزیره» و «سی.ان.ان» تمام روز فقط برنامه ویژه در این خصوص داشتند. 
فردی که تا سه سال قبل هیچ رسانه‌ای از او نام نبرده بود. او که بود و چه اهمیتی برای جهان داشت؟
۲۰ اکتبر ۱۹۹۶، فردی با نام «احمد فاصل النزال الخلایه» به جمعیت فقیرنشین شهر «الزرقا» در اردن اضافه شد. «خلایه» یک ایل بدوی بودند که دو نسل قبل به اردن مهاجرت نمودند. او به همراه هفت خواهر و برادرش در یک خانواده متوسط و سنتی در نزدیک قبرستان شهرداری بزرگ شد. سال اول دبیرستان را در یک مدرسه وابسته به سازمان ملل ـ که برای آوارگان فلسطین برپا شده بود ـ درس خواند و با معدل ۱۰، فردی ناشایسته تشخیص داده شد. 

وی چند سال بعد را به پرسه‌زنی در محله قبرستان گذراند. او فردی ستیزه‌جو بود و همواره سرش برای زدوخورد و دعوا درد می‌کرد. او را هیچ‌کس برای کار نمی‌پذیرفت، هیچ حرفه‌ای بیشتر از دو ماه او را تحمل نکرد. 

اعدام سربازان

در سال ۱۹٨٣ عازم سربازی شد. با بازگشت او به زرقاو، مجددا دردسرهای فراوانی برای این شهر کوچک و جریمه‌های نقدی فراوانی برای خانواده‌اش به ارمغان آورد. او بر بازوان و دست‌هایش تصاویر زننده‌ای را خالکوبی نموده و با زورگیری امرار معاش می‌نمود. چند بار به جرم چاقوکشی، زورگیری، سرقت، مواد مخدر و تجاوز ناموسی دستگیر شد تا این‌که روزی ندای کمک به مجاهدان افغانستان، از مسجد «الفلاح»، افکار او را متوجه عزیمت به افغانستان و پیکار با شوروی نمود. 

او تحت تاثیر چند دوست جوان فلسطینی، سرانجام در سال ۱۹٨۹ از طریق پیشاور و با کمک دفتر «بیت انصار» به افغانستان عزیمت نمود. او در حیات‌آباد پیشاور مستقر شد و در آنجا با اسامه بن‌لادن آشنا گردید که به تازگی گروه «القاعده» را برپا نموده بود. این جوان جویای نام با خانه‌های عبدالله عزام، گلبدین حکمتیار و ابومحمد مقدسی رفت‌وآمد نمود و دفتر خدمات رسانی مجاهدین وی را به همراه یک گروه مسلح به خوست در شرق افغانستان فرستاد. اما قبل از هر گونه درگیر شدن این گروه مسلح، در این زمان شوروی نیروهایش را از افغانستان خارج نمود و این شهر نیز بدون درگیری در اختیار مجاهدین قرار گرفت. دیدارهای بعدی او با جنگجویان عرب و بویژه با با اردنی‌ها و در راس آن ابومحمد المقدسی تاثیر زیادی در افکار سلفی برجای گذاشت. المقدسی و بن لادن تمامی کمک‌های مالی خود را تا این زمان از عربستان و تسلیحات پیشرفته نظامی مانند موشکهای استینگر و وسائل ارتباطی را ازسازمان سیا و یا از ارتش آمریکا دریافت می‌کردند. آنها در این زمان آنقدر خودرو، ماشین‌های ترابری و تسلیحات و جنگ افزار پیشرفته در اختیار داشتند که قادر بودند یک دولت برپا سازند. 

او با یک ماشین جیپ کار هماهنگی بین جبهه شمال غرب تا جنوب غربی افغانستان و در مرزهای ایران را هماهنگی می‌کرد و خاطرات و مقالات عرب‌ها را جمع آوری و در مجله مجاهدین عرب به نام «بنیان مرصوص» به چاپ می‌رساند. با خروج شوروی از افغانستان دامنه اختلاف در میان مجاهدین و عرب افغانها هم بارز تر شد تا اینکه عبدالله عزام توسط جناح رقیب ( بن لادن) به قتل رسید. زرقاوی در این میان طرفدار جناح سیاف و گروه پشتون‌ها و گلبدین حکمتیار شد حکمتیار ارتجاعی ترین جناح مجاهدین بود و بعدها بعد از شکست تورابورا توانست زرقاوی و عده دیگری را از طریق عوامل افغانی در ایران با گذرنامه جعلی از طریق ایران به عراق بفرستد. 

از تخم‌مرغ دزدی تا هواپیماربایی 

زرقاوی علی رغم اینکه کاندید عزیمت به جبهه بوسنی‌وهرزگوین شده بود، در سال ۱۹۹٣ با افکاری مالیخولیایی به نام سلفی جهادی به اردن بازگشت و ضمن فعالیت در مسجد الفلاح گروهی بنیادگرا با هدف استقرار نظام امارات اسلامی در آن کشور برپا کرد. قتل یک مامور اردنی و قتل یعقوب زیادالدین، رئیس حزب کمونیست اردن از جمله اقدامات او بود. او طرح هواپیما ربایی و همچنین ترور پادشاه را در سر داشت. 

۱۹۹۴ به اتهام تلاش برای براندازی نظام حکومتی اردن و تشکیل خلافت اسلامی به پانزده سال زندان محکوم شد. در سال ۱۹۹۹ پس از مرگ شاه حسین به همراه سه هزار زندانی مورد عفو شاهانه!! عبدالله اردن قرار گرفت و از زندان سواقه آزاد شد و با گذرنامه جعلی با نام احمد المجالی در سال ۱۹۹۹ پس از آزادی از اردن گریخت، به افغانستان بازگشت و در آنجا مجددا با «اسامه بن لادن» رهبر شبکه القاعده ارتباط برقرار کرد. در این زمان پاکستان تحت فشار آمریکا قرار داشت تا عرب افغانها را تحت کنترل درآورد و عوامل انفجارهای سفارت آمریکا در کنیا و تانزانیا را شناسایی نماید در نتیجه زرقاوی از جمله افراد دستگیر شده در پیشاور بود که بدلیل عدم شناسایی پس از ٨ روز آزاد شد و بلافاصله به افغانستان طالبان عزیمت نمود. 

در این رابطه همسر کریم مجاطی ( رهبر مقتول القاعده در عربستان) که از طریق مادرید- تهران – مشهد به اسلام قلعه رفته بود، به «الشرق‌الاوسط» گفته بود: یک روز قبل از ۱۱ سپتامبر به زنان مجاهدین خبر دادند که حادثه مهمی در حال انجام است و زنان باید سریعا شهر را ترک و بسوی مرز پاکستان عزیمت نمایند. با زنان و کودکان در حال عزیمت به محل اختفا بودیم برای نماز عصر آماده می‌شدیم که خبر انفجار‌های آمریکا از رادیو اعلام شد و ما بسیار شادی کردیم. 

زرقاوی در کابل، طالبان سومین همسر خود را که دختر ۱٣ ساله محمد جراد ( مبتکر انفجار کربلا و قتل محمد باقر حکیم ) بود برگزید در سال ۲۰۰٣ نیز همسری عراقی انتخاب نمود. او در این زمان رهبری یک گروه ۴۰ نفره از عرب افغانها را بر عهده داشت. به دستور بن لادن و ابوزبیده اردنی، وی عازم هرات در مرز ایران شد. 

زرقاوی در این دوران یک اردوگاه آموزشی برای نظامیان در هرات در غرب افغانستان برپا کرد منطقه‌ای که عرب افغانها در آنجا بسیار کم بودند کسانی که در این اردوگاه آموزش می دیدند عموماً در تولید و استفاده از گازهای سمی تخصص پیدا می کردند. 

در سال ۲۰۰۰ عده زیادی از عربها همانند دوره شوروی مجددا به افغانستان عزیمت نمودند تا این بار با شیطان بزرگ بجنگند در هرات عربهایی از ۱٨ کشور تحت نظر زرقاوی آموزش رزمی می‌دیدند. محل آموزش، نامی پوششی بنام » مدرسه دینی توحید و جهاد« داشت. دغلاس، خالد العروی، عصام یوسف، ابو حمزه عزمی، عبدالفتاح یوسف الجوز از دیگر افراد بارز این پادگان بودند. او شدیدا شهرت طلب و قدرت طلب بود و مایل به اطاعت از دیگران نبود اما نیاز شدید مالی وی را مجبور می‌ساخت که از بن لادن اطاعت کند. 

اواخر سال ۲۰۰۱ پس از حمله آمریکا به افغانستان و سرنگونی حکومت طالبان سرزمین طالبان برای القاعده به جهنمی تبدیل شد در نتیجه زرقاوی، ابوزبیده، سیف العدل، رمزی بن الشیبه تصمیم گرفتند که از افغانستان گریخته و به عراق بروند گروه توحید در آلمان و همچنین گلبدین حکمتیار وسیله سفر این جماعت را از طریق ایران و بطور سری فراهم کردند تلفن پیشرفته‌ای که از طریق ماهواره کار می‌کرد گذرنامه جعلی، وسایل پیشرفته دیگر و ۴۰ هزار دلار هدیه خانه تیمی‌ هامبورگ به این گروه بود. 

او خود را به گروه سلفی ملا کریکار در کردستان در عراق رساند سپس به سوریه رفت و مجددا به کردستان بازگشت. در کردستان ملا کریکار حمایت مالی قابل توجهی که از خلیج فارس می‌رسید، در اختیار داشت زرقاوی توانست با کمک مالی ملا کریکار و با تشکیل گروه شورشی «توحید و جهاد» عملیات ضدآمریکایی را آغاز کند ملا کریکار ۶ سپتامبر ۲۰۰۲ در ایران دستگیر و به آمستردام دیپورت شد در آنجا وی دستگیر و۱٣ ژانویه ۲۰۰٣ تحویل نروژ گردید پس از مدتی بدلیل ضدیت با جهاد علیه آمریکا از زندان آزاد شد. در کردستان طی اجتماعی که ۱۴ نفر از رهبران انصارالاسلام حضور داشتند ( این گروه از میان عرب افغانها و کردها حدود ۶۰۰ نفر ستیزه جو داشت) ملا کریکار به جرم خیانت از رهبری انصارالاسلام برکنار و زرقاوی به رهبری گروه که نام توحید و جهاد گرفت برگزیده شد. ملا کریکار بعدها به «الشرق‌الاوسط » گفت که با رهبران القاعده در افغانستان ملاقات نمود( دهه ۹۰) اما القاعده حاضر به هیچگونه کمکی به وی نشدند و یکی از شیوخ عرب به وی اظهار داشت: ما نمی توانیم به تو کمک کنیم که علیه صدام بجنگی ! اگر علیه ایران بجنگی به تو کمک مالی می‌کنیم. 

زرقاوی وحشیانه ترین اسلوب را در پیش گرفت. گروگان‌گیری و بریدن سر آنها و نمایش فیلم آنها در وب سایت مربوطه، او شخصا با شمشیر سر یک مهندس عراقی را به جرم شیعه بودن برید. یک آمریکایی نیز با دستان این سوپرمن سربریده شد. در این زمان بود که برای اولین بار پاول و سپس بوش از زرقاوی سخن به میان آوردند و کم کم رسانه‌های آمریکایی از وی سوپرمن ساختند. خود زرقاوی نیز در آخرین فیلم تبلیغاتی ژست ترمیناتور و سوپرمن آمریکایی را به خود گرفته بود. 

آگوست ۲۰۰٣ : گروه زرقاوی با نام «توحید و جهاد» طی اولین عملیات‌های خود در عراق، حملات انتحاری به دفتر سازمان ملل در بغداد که به کشته شدن ٣۰ نفر دیپلمات و حرم امام علی(ع) در شهر نجف که به کشته شدن دهها نفر منجر شد را سازماندهی کردند. 

• مارس ۲۰۰۴ : در حمله گروه زرقاوی به شیعیان کربلا و یکی از مساجد شیعه در بغداد در روز عاشورا بیش از ??? نفر کشته شدند. زرقاوی مسئول قتل بیش از دو هزار جوان عراقی است که بدنبال کار بودند 

• اکتبر: زرقاوی با اظهار وفاداری نسبت به بن لادن نام گروهش را به «القاعده» در عراق تغییر داد. 
«نیکلاس برگ» «یوجین آرمسترانگ» گروگان آمریکایی سر بریده شدند و کمی بعد گروه زرقاوی ویدئوی آن را منتشر کرد. 
آمریکا ۲۵ میلیون دلار برای سر او جایزه تعیین نمود. 

• نوامبر ۲۰۰۵: سه حمله انتحاری در دو هتل در شهر امان، پایتخت اردن باعث کشته شدن ?? نفر از حاضران در مراسم عروسی شد. 

رهبر القاعده در عراق با به کارگیری تاکتیک سر بریدن، فصل جدیدی را در مبارزه شبه نظامیان علیه نیروهای آمریکا در عراق گشود. از همه مهمتر این‌که او جنگ قومی میان سنی‌ها و شیعیان عراق را به هدف اصلی خود در این کشور تبدیل کرد. 

زرقاوی با انفجارهای عاشورا و تاسوعا و انفجار اماکن مقدسی همچون کاظمین، مبتکر تشویق جنگ مذهبی در عراق بود اگر درایت، گذشت و صبر رهبران شیعه عراق و هوشیاری سنی‌های میانه رو نبود، امروز عراق به حمامی از خون مذهب علیه مذهب تبدیل شده بود. 

زرقاوی چگونه لو رفت؟ 

کشته شدن ابومصعب زرقاوی صرف نظر از واکنش‌های متفاوت نسبت به آن، برای نظامیان آمریکایی و سازمان‌های اطلاعاتی این کشور در عراق یک پیروزی بزرگ به حساب می‌آید. نحوه کشته شدن زرقاوی از بعد روانی پیروزی بزرگی بود زیرا نشان داد که سازمانهای جاسوسی توانایی آن را دارند که در میان مخوف ترین سازمانهای تروریستی نیز نفوذ نمایند. از سوی دیگر شناسایی محل این خونخوار بزرگ، امکان پذیر نبود، مگر با نفوذ در میان افراد گروه و همچنین همکاری عشایر و شیوخ منطقه و این نشان می‌دهد که بسیاری از افراد درون القاعده از وحشی گری‌های زرقاوی به ستوه آمده بودند بنا براین با قتل زرقاوی از میزان وحشی گری و بی رحمی‌هایی که شیوه مبارزه زرقاوی بود کاسته خواهد شد. محل زرقاوی را نیروهای نفوذی اردن شناسایی کردند سپس آمریکایی‌ها شیخ الرحمن یکی از مشاوران و معتمدان زرقاوی را ردگیری کردند. آنها خبر داشتند که الرحمن ساعت ۶:۱۵ دقیقه بعدازظهر ۱۷ خرداد در خانه متروکه در منطقه «هب هب» با زرقاوی دیدار می کند. خانه را با دو بمب ۵۰۰ پوندی مورد حمله قرار دادند. سربازان هفت جسد را در خانه یافتند. زرقاوی، الرحمن، دو مرد دیگر و زن فلسطینی زرقاوی نیز جزو کشته شدگان بود. این چنین به زندگی ضحاک ماربدوش عراق پایان داده شد. فردی که به نفرت انگیزترین چهره در میان مردم عراق تبدیل شد. تاریخ خاورمیانه آدمهای خونریز و جلاد زیاد به خود دیده است کسانی که از سرهای بریده مناره می‌ساختند و از چشمان بریده گردنبند اما این جنایتکار موجود دیگری بود. فردی که نامش در کنار ضحاک افسانه خواهد شد. 

مرگ این جلاد در میان مدت به کاهش درگیری‌های قومی نیز کمک خواهد کرد.از سوی دیگر روند جذب نیرو در عراق نیز که توسط امیر القاعده در این کشور پیگیری می‌شد، مختل خواهد شد. اگرچه آمریکایی‌ها برای کوچک نشان دادن اشتباهات خود در عراق تاکنون تلاش کرده اند که توان عمل زرقاوی را بزرگ نمایی کنند، اما بدیهی است که تاثیر پیشینه و بدعت‌های وی در مبارزه علیه نیروهای آمریکایی بر شهرتش در میان مسلمانان تندرو قابل انکار نیست. 

به گفته ژنرال کالدول، ارتش آمریکا با صرف زمان بسیار زیادی در طول چندهفته به جمع آوری و تحلیل اطلاعات از طریق منابع انسانی، تجهیزات الکترونیکی و ماموریت‌های اطلاعات این عملیات را به مرحله اجرایی و عملیاتی رسانده بودند. وی همچنین اعلام کرد که یک منبع اطلاعاتی فعال در گروه زرقاوی که با ارتش همکاری کرده است، رد عبدالرحمن مشاور زرقاوی را در اختیار نیروهای امنیتی قرار داده بود. 

ارتش آمریکا تاکنون به ۱۷ خانه امن محل اقامت زرقاوی حمله کرده و هیچ یک از این حملات در زمان حضور وی در خانه‌های مذکور صورت نگرفته بود. 

زرقاوی و یارانش به دلیل این‌که می دانستند به راحتی می توان تلفن همراه را ردیابی کرد، هرگز از تلفن همراه استفاده نمی‌کرده‌اند. در عوض آنها از تلفن ماهواره‌ای موسوم به «ثریا» که ردگیری آنها بسیار مشکل است برای برقراری ارتباط با یکدیگر استفاده می کردند. 

مقامات عراقی نیز در مورد نحوه ردیابی زرقاوی و قتل وی از این عنوان که «زرقاوی را یاران خودش فروختند» استفاده کردند. گفتنی است مقامات اطلاعاتی دولت اردن نیز با تایید خبر همکاری یکی از یاران زرقاوی به این نکته اشاره کردند که ماموران امنیتی اردن نیز در این عملیات با نیروهای آمریکایی همکاری داشته‌اند. 

این عاقبت جنایتکاری بود که هیچگاه رودروی نظامیان آمریکا نجنگید بلکه تخصص او کشتن افراد بی گناه از کودک، پیر و جوانان جویای کار گرفته تا زوار اماکن مقدسه، دیپلمات، پزشک و پرستار بود.

 منابع: الاتحاد الاشتراکیه ۱۰ تا ۱۲ ژوئن ۲۰۰۶ سعید عاهد 

القدس العربیه ۹ ژوئن ۲۰۰۶ شماره ۵۲۹۷ بسام البدارین : 

در همین رایطه :

 

**   محمد عجم   منتشر شده در همشهری – بازتاب-  اردیبهشت  ۱۳۸۵ 

**جبهه النصره  و تشکیلات مخوف القاعده : دکتر محمد عجم

افکار و عقاید ابن تیمیه پدر فکری مکتب سلفی تکفیری جهادی

**“دولت اسلامی در عراق و شام (شرق مدیترانه)” ISIS محصول و تولید کجا است ؟ و اهداف آن ؟

*** افکار و عقاید  ابن تیمیه  پدر فکری مکتب  سلفی تکفیری جهادی و طالبانیسم  

” داعشی ها گفته اند ما مترقی هستیم :”

” داعشی ها گفته اند ما مترقی هستیم :”

داعش دستور داد مانکن ها هم روبنده بزنند

در یکی از سایتهای منسوب به داعش یک تروریست انگلیسی  عرب تبار  مدعی شده بود که داعش مترقی است.

 امروز خبری مطرح شد  که آدم را به اثبات ادعای این طرفدار  داعشی ها می انداخت . 

امروز در خبرها آمده بود داعش در موصل  وجود مجسمه های لباس فروشی ها را برسمیت شناخته .

پس نتیجه می گیریم  داعش  از طالبان مترقی تر است . دلیل آنهم این است که حداقل داعش مانکن های پلاستیکی مغازه ها را به آتش نکشیده بلکه فقط دستور داده آنها را روبند بزنند.  اما طالبان موقعی که در قندهار به قدرت رسیدند ویدیوها – ضبط صوتها و تلویزیونها و مانکن ها  و حتی کتابهای شیمی و فیزیک  مدارس را به وسط خیابان آوردند و آتش زدند و آنها را مظاهر شیطان نامیدند.  پس  دلیل بر مترقی بودن داعش  وجود دارد.

تروریست هایی که هم اکنون در موصل و نقاط دیگر عراق و سوریه جنایت هایی را با نام اسلام مرتکب می شوند و ردای خلافت اسلامی را نیز به نام خود زده اند، در اقدامی  دستور داده اند به همه مانکن های مغازه های موصل، روبنده زده شود.

به گزارش شفقنا انگلیسی، عناصر داعش به مغازه داران و کسبه موصل و اطراف این شهر دستور داده اند به سر و صورت مانکن های بیرون مغازه خود پوشیه یا روبنده ببندند.

مغازه داران و فروشندگان پوشاک در موصل گفته اند که عناصر تروریست داعش به آنها اعلام کرده اند که روی سر و صورت مانکن های “مرد و زن” باید با روبنده پوشانده شود. تروریست های داعش این اقدامات خود را در چارچوب قوانین سخت شریعت در نشان ندادن صورت مجسمه ها تفسیر می کنند.

گروه تروریستی دولت اسلامی عراق و شام که قسمت هایی از سوریه و عراق را تحت کنترل خلافت تروریستی به نام ابوبکر البغدادی دارد از روز 10 جون موصل و برخی نقاط عراق را به تصرف خود در آورده و جنایات بی شماری را مرتکب شده است. در آخرین اقدامات ضد بشری این گروه خشن، 3 هزار نفر از ساکنان مسیحی شهر موصل مجبور به ترک خانه و کاشانه آبا و اجدادی خود شده اند و همه اموال آنها حتی حلقه ازدواج آنها مصادره شده است.

یک دلیل دیگر بر مترقی بودن داعشی ها این است که آنها بر ماشین های آخرین مدل سوار می شوند  و همچنین از آخرین کاردها و خنجرهای پیشرفته برای سر بریدن استفاده می کنند حال اینکه طالبان با چاقوی کند و پکی آدمها را سر می بریدند.

 

 

نحوه پیدایش داعش

گروه “دولت اسلامی در عراق” در ۱۵ اکتبر ۲۰۰۶ و پس از نشست شماری از گروه‌های مسلح در عراق شکل گرفت.

در این نشست “ابوعمر البغدادی” به عنوان سرکرده آن تعیین شد. این گروه از زمان تشکیل در سال ۲۰۰۶ عملیات و حملات تروریستی بسیار را در عراق برعهده گرفت. پس از هلاکت “ابوعمر البغدادی” در ۱۹/۴/۲۰۱۰ “ابوبکر البغدادی” به عنوان جایگزین وی معرفی شد. با روی کار آمدن ابوبکر البغدادی، دامنه عملیات و حملات این گروه تروریستی وسعت گرفت و همزمان با آغاز بحران در سوریه، عناصر این گروه در سوریه نیز فعال شدند. * تشکیل “جبهه النصره” در سوریه گروه “جبهه النصره لاهل الشام” در اواخر سال ۲۰۱۱ و با آغاز بحران و جنگ در سوریه به عنوان شاخه گروه “دولت اسلامی در عراق” تشکیل شد و به سرعت به یکی از گروه‌های مطرح در این عرصه تبدیل گشت. عناصر جبهه النصره در حال قتل سوریها سرانجام در ۹/۰۴/۲۰۱۳ ابوبکر البغدادی سرکرده “دولت اسلامی در عراق” در پیامی صوتی ادغام “جبهه النصره” و “دولت اسلامی در عراق” را اعلام کرد تا بدین ترتیب گروه “دولت اسلامی در عراق و شام” شکل بگیرد. عناصر “داعش” از اواخر دسامبر ۲۰۱۳ و اوایل سال ۲۰۱۴ و با آغاز عملیات نیرهای ارتش عراق برای پاکسازی الانبار، وارد شهر فلوجه در این استان شدند. * هدف از تأسیس داعش پس از تشکیل گروه “توحید و جهاد” به سرکردگی “ابومصعب الزرقاوی” در سال ۲۰۰۴ و بیعت او با “اسامه بن لادن” سرکرده سابق “القاعده”، این گروه به شاخه سازمان القاعده در عراق تبدیل شد. این گروه با گسترش عملیات خود به یکی از قدرتمندترین گروه‌های تروریستی در عراق تبدیل شد، تا اینکه الزرقاوی در سال ۲۰۰۶ در اظهاراتی ضبط شده به صورت مصور از تشکیل “شورای مجاهدین” به سرکردگی “عبدالله رشید البغدادی” خبر داد. پس از هلاکت زرقاوی در سال ۲۰۰۶ “ابوحمزه المهاجر” به عنوان سرکرده این گروه تعیین شد. در پایان آن سال نیز گروه “دولت اسلامی عراق” به ریاست “ابوعمر البغدادی” تشکیل شد. در۱۹/۰۴/۲۰۱۰ نیروهای مشترک عراقی و آمریکایی در عملیاتی در منطقه “الثرثار” منزلی را که “ابوعمر البغدادی” و “ابوحمزه المهاجر” در آن پناه گرفته بودند، هدف قرار دادند.

 

با شدت گرفتن تبادل آتش، جنگنده‌ها آن منزل را بمباران کردند که در نتیجه آن این دو تروریست از پای در آمدند. اجساد این دو تروریست در معرض دید عموم گذاشته شد. یک هفته بعد این گروه در بیانیه‌ای در اینترنت به هلاکت این دو تروریست اذعان کرد و پس از حدو ۱۰ روز “ابوبکر البغدادی” به عنوان جانشین و سرکرده جدید تعیین شد. “الناصر لدین الله سلیمان” نیز به عنوان وزیر جنگ معرفی شد. * مناطق حضور عناصر “داعش” داعش در عراقنحوه شکل گیری داعش + عکس 1 عراق عناصر داعش در مناطق محدودی از برخی استانهای عراق به ویژه استان “الانبار” حضور دارند و عملیات تروریستی در کل عراق را پوشش می دهند. بر اساس گزارشها و آمار منتشر شده، داعش در نیمه دوم سال ۲۰۱۳ نزدیک به ۱۴۰۰ خانه را در عراق منفجر و ویران کرد. طی این حملات ۱۹۹۶ نفر کشته و ۳۰۲۱ نفر زخمی شدند. عناصر داعش در ۲۰ خرداد ۹۳ در اقدامی بی سابقه به موصل مرکز استان نینوا یورش برده و ظرف چند ساعت این شهر را تصرف کردند. آنان همچنین چند روستا در صلاح الدین را تحت کنترل خود در آوردند. سلاح ها و مهمات و تجهیزات کشف شده از عناصر داعش بیانگر گستردگی حمایت های خارجی از این گروه تروریستی در عراق است. دولت عراق بارها عربستان را به حمایت از این تروریستها در عراق متهم کرده است.

عناصر داعش در سوریه در مناطقی از استانهای “رقه”، “حلب”، “حومه لاذقیه”، “ریف دمشق”، “دیرالزور”، “حمص”، “حماه”، “حسکه” و “ادلب” پراکنده هستند و در برخی از این مناطق نیز کنترل کامل را به دست گرفته‌اند. تصمیم این گروه تروریستی برای تحت کنترل در آوردن دیگر گروه های مسلح در سوریه به درگیریهای خونباری میان این گروه های تروریستی منجر شده است.

 * اختلاف داعش و جبهه النصره از کجا شروع شد?

 ایمن الظواهری با آغاز اختلافات و درگیری‌ها بین عناصر جبهه النصره و داعش در سوریه، سرانجام “ایمن الظواهری” سرکرده القاعده تصمیم “ابوبکر البغدادی” رئیس گروه دولت اسلامی در عراق برای ادغام گروه خود با جبهه النصره را لغو کرد. الظواهری تأکید کرد که فعالیتهای “دولت اسلامی در عراق” فقط به عراق منحصر شود. ولی این موضوع برای سرکرده داعش خوشایند نبود، به صورتیکه البغدادی، در نواری صوتی اعلام کرد که با درخواست ایمن الظواهری، برای لغو گروه داعش و جدایی از جبهه النصره، مخالف است. وی گفت: “گروه دولت اسلامی عراق و شام تا زمانی که نبض ما می‌زند و خون در رگ‌هایمان جاریست باقی خواهد ماند و ما حاضر به عقب نشینی و چانه زدن نیست.”

* حامیان داعش چه کسانی هستند عناصر گروه داعش مانند “جبهه النصره” از بی رحم ترین تروریستهای حاضر در سوریه و عراق هستند. فیلم‌ها و تصاویر منتشر شده از جنایتهای این گروه تروریستی موجب شد که حامیان گروه‌های مسلح در سوریه مدعی شوند که از این گروه حمایت نمی‌کنند. حتی برخی گروه‌ها نیز برای افزایش دریافت حمایتهای بین المللی خود را مخالف این گروه جلوه داده و با داعش وارد جنگ شده‌اند. با توجه به گستردگی کمک‌های مالی، تسلیحاتی و لجستیکی که با آغاز جنگ در سوریه به این کشور سرازیر شده است؛ تلاش گروه‌های مسلح به ویژه داعش برای دستیابی هرچه بیشتر به این کمکها و سلطه بر گروه‌های دیگر شدت گرفت که این امر موجب آغاز جنگ و درگیری گروه‌های مسلح با یکدیگر شد. اما با وجود اعلام برائت حامیان گروه‌های مسلح از داعش و جبهه النصره، کمکهای حامیان خارجی همچنان به دست این دو گروه می‌رسد. این کمکها در قالب حمایتهای مالی، تسلیحاتی، لجستیکی، اطلاعاتی، آموزشی و غیره از سوی حامیانی مانند عربستان و قطر و ترکیه به همراه چند کشور غربی، موجب ادامه جنگ و ویرانی در سوریه شده است. تابعیت و هویت اعضای داعش پس از کشف اجساد و یا دستگیری اعضای این گروه تروریستی نشان می دهد که بیشتر این تروریستها با همکاری برخی طرفهای منطقه ای از عربستان، لیبی، یمن و چند کشور دیگر جمع آوری و سازماندهی شده اند. سلاح و مهمات و تجهیزات این گروه نیز بیانگر حمایت گسترده مالی و تسلیحاتی طرفهای منطقه‌ای مانند عربستان و قطر از این گروه تروریستی است.

* فرماندهی و تشکیلات گروه داعش یک ساختار سازمانی دارد که متشکل از امرای مناطق و مجالس “شورای مجاهدین” و فرماندهان عملیاتی است اما این امور سازمانی و تشکیلاتی به طور کاملا محرمانه است و برخی پژوهشگران امور سیاسی اشاره می کنند که فرماندهان داعش در سوریه از امرای شبکه القاعده در عراق دنباله روی می کنند.ماندهی و تشکیلات گروه داعش یک ساختار سازمانی دارد که متشکل از امرای مناطق و مجالس “شورای مجاهدین” و فرماندهان عملیاتی است اما این امور سازمانی و تشکیلاتی به طور کاملا محرمانه است و برخی پژوهشگران امور سیاسی اشاره می کنند که فرماندهان داعش در سوریه از امرای شبکه القاعده در عراق دنباله روی می کنند.منطقه‌ای مانند عربستان و قطر از این گروه تروریستی است. * فرماندهی و تشکیلات گروه داعش یک ساختار سازمانی دارد که متشکل از امرای مناطق و مجالس “شورای مجاهدین” و فرماندهان عملیاتی است اما این امور سازمانی و تشکیلاتی به طور کاملا محرمانه است و برخی پژوهشگران امور سیاسی اشاره می کنند که فرماندهان داعش در سوریه از امرای شبکه القاعده در عراق دنباله روی می کنند.

نحوه ورود عناصر داعش به سوریه و محل استقرار آنها سوریه 

 

 

در همین رابطه:

**“دولت اسلامی در عراق و شام (شرق مدیترانه)” ISIS محصول و تولید کجا است ؟ و اهداف آن ؟

*** افکار و عقاید  ابن تیمیه  پدر فکری مکتب  سلفی تکفیری جهادی و طالبانیسم  

   محمد عجم   منتشر شده در همشهری – بازتاب-  اردیبهشت  ۱۳۸۵ 

جبهه النصره  و تشکیلات مخوف القاعده : دکتر محمد عجم

 

نیمی از ‌زعفران ایران به نام اسپانیا و امارات صادر می‌شود

نیمی از ‌زعفران ایران به نام اسپانیا و امارات صادر می‌شود

یک عضو شورای ملی زعفران می‌گوید‌ حدود ۵۰ درصد از محصول زعفران ایران پس از صادر شدن به اسپانیا و امارات متحده عربی مجددا بسته‌بندی و با نام این دو کشور روانه بازارهای اروپایی وآمریکایی می‌شود.

به گزارش خبرگزاری ایسنا، اسپانیا طلای سرخ ایران را کیلویی ۲۰۰۰ دلار می‌خرد و آن را پس از بسته‌بندی مجدد به دو برابر قیمت در بازارهای جهانی به فروش می‌رساند.

اسپانیا به عنوان بزرگترین صادرکننده زعفران

نایب رئیس‌ شورای ملی زعفران ایران، محسن احتشام، گفت که اسپانیایی‌ها سالانه حداقل بیش از ۵۰ تن زعفران وارد می‌کنند و تحت عنوان‌ نشان‌های تجاری خودشان به فروش می‌رسانند.

وی گفت امروزه تولید زعفران اسپانیا به یک تن هم نمی‌رسد. احتشام افزود که این کشور اروپایی در ۳۰ سال گذشته از تولیدکنندگان بوده ولی با بالا رفتن قیمت تمام‌شده، استراتژی خود را تغییر داده و به نشان‌سازی در این تجارت روی آورده و می‌خواهد زعفران را با نام اسپانیا به جهان معرفی کند.

عامل هزینه‌ حمل و نقل

صادرکنندگان زعفران برای صادرات این محصول در بسته‌بندی‌های ریز متحمل هزینه‌های چندین برابری حمل‌ونقل می‌شوند.

به عنوان مثال اگر ۱۰ کیلوگرم زعفران در بسته‌بندی‌های ریز صادر شود وزن آن با توجه به نوع بسته بندی به بیش از ۳۰۰ کیلوگرم می‌رسد و در نتیجه هزینه‌های حمل و نقل برای صادرکنندگان چندین برابر می‌شود.

مزرعه زعفران در مشهدمزرعه زعفران در مشهد

در دو ماهه نخست سال ۱۳۹۳، ایران حدود یک تن زعفران در بسته‌بندی‌های کمتر از ۱۰ گرم، یازده تن در بسته‌بندی‌های بین ۱۰ تا ۳۰ گرم و حدود هشت تن در بسته‌بندی‌های بیش از ۳۰ گرم صادر کرده است.

آمار نشان می‌دهد که به غیر از صادرات زعفران در بسته‌بندی‌های کمتر از ۱۰ گرم، مابقی حجم‌ها قابلیت بسته بندی مجدد را دارند.

رقبای جدید ایران در صنعت زعفران

رقبای جدیدی از جمله یونان، مراکش، ترکیه و هند در زمینه تولید و تجارت زعفران فعال شده‌اند. چین با روش‌های گلخانه‌ای به تولید زعفران روی آورده ‌است.

افغانستانی‌ها نیز از طریق انتقال غیرقانونی پیازهای زعفران از ایران اقدام به کشت این محصول می‌کنند و به نظر می‌رسد در آینده رقبای جدی ایران در صنعت زعفران، چین و افغانستان باشند.

صادرات زعفران به برخی کشورها از جمله بحرین، عربستان، کویت، قطر، ایتالیا و فرانسه به صورت مستقیم مصرف می‌شود و در برخی دیگر از کشورها مانند چین پس از فرآوری شدن، مجددا صادر می‌شود.

زعفران از نظر طب قدیم ایران گرم و خشک است‌. از مهم‌ترین خواص دارویی زعفران که از قدیم‌الایام مورداستفاده قرار می‌گرفته، درمان افسردگی است‌.
از جمله خواص دارویی زعفران ،خوردن چای زعفران باعث هضم غذا می‌شود‌؛

  • اثر مسکن درد دارد؛
  • قاعده‌آور است‌؛
  • باعث تحریک اعصاب می‌شود؛
  • زعفران خون‌ساز است و گردش خون را آسان می‌سازد ؛
  • مصرف زعفران خونریزی‌های بعد از زایمان را از بین می‌برد‌؛
  • قوای جنسی را تقویت می‌کند‌؛
  • از جمله دیگر خواص دارویی زعفران اینكه می تواند کبد را تصفیه و قوی می‌سازد‌؛
  • سرفه را رفع و اثر مفید روی درمان برونشیت دارد؛
  • کلیه و مثانه را پاک می‌کند؛
  • آرام بخش و خواب آور است‌؛
  • زعفران ضد‌تشنج است‌؛
  • گاز معده را برطرف می‌کند
  • ادرار‌آور است‌؛
  • از جمله دیگر خواص دارویی زعفران روشن‌ كردن پوست رخساره است؛
  • تقویت حافظه و یادگیری؛
  • از جمله دیگر خواص دارویی زعفران کاهش فشارخون است؛
  • کاهش چربی خون؛
  • درمان آسم
  • از جمله دیگر خواص دارویی زعفران رفع نفخ شکم است.
  • زعفران در درمان حالات تشنجی و درد دندان موثر است و به صورت دم كرده 5/0 تا 2 گرم در لیتر مورد استفاده قرار می‌گیرد؛
  • به دلیل داشتن آنتی اکسیدان به عنوان توان بخش قلب و پیشگیری‌کننده از بیماری‌های قلبی و سرطان نیز مطرح است؛
  • زعفران مانع گسترش سرطان سینه؛

زعفران نه تنها عوارض رنگ‌دهنده‌های مصنوعی همچون حساسیت‌زایی را ندارد، بلکه حاوی ویتامین‌های B6، B2، B1، ویتامین C و دیگر مواد مغذی مورد‌نیاز بدن است و اگر بالاخره می‌خواهید همیشه شاد و خندان باشید؛ زعفران بخورید‌.

فرمول قدیمی زعفران برای تنظیم عادت ماهانه خانم‌ها و بازکردن قاعدگی سال‌ها است که به کار می‌رود و اثر بسیار مفیدی دارد.

  • تارتارات آهن و پتاسیم 5/0 گرم
  • گرد زعفران 5/0 گرم
  • پودر دارچین 2 گرم

از این مخلوط چهار بار در روز استفاده کنید‌.

گرد زعفران‌: زعفران را در فر با حرارت 25 درجه سانتیگراد خشک کرده و سپس آسیاب کنید و از الک خیلی ریز رد کنید تا گرد نرمی بدست آید‌.

مضرات:
چون زعفران بر روی سیستم تولید مثل اثر دارد بنابراین زنان حامله باید از خوردن آن احتراز کنند؛ چرا که ممکن است باعث سقط جنین ‌شود‌. خوردن زیاد زعفران برای کلیه‌ها مضر است‌. اشتها را کم می‌کند و ایجاد سردرد می‌کند و باعث اختلال حواس می‌شود‌. زعفران را باید در شیشه‌های دربسته و دور از نور نگهداری کرد زیرا عطر و رنگ خود را در اثر نور از دست می‌دهد‌.

ایسنا در این خصوص می‌نویسد: زعفران در صورتی شادی آور، آرامش بخش و دارای خاصیت درمانی است که در حد متعادل استفاده شود. «مینا کریمی»، کارشناس تغذیه با بیان این مطلب می‌گوید: مصرف سه گرم زعفران را در ماه برای هر فرد مناسب است و استفاده بیش از پنج گرم زعفران در یک وعده غذایی‌، عوارضی همچون سرگیجه، کاهش تعداد ضربان قلب و احساس تهوع در پی دارد؛ همچنین، این میزان زعفران در دوران بارداری احتمال سقط جنین را افزایش می دهد .

 

غارت گنج‌های زیرخاکی: فقط ۵۰۰ میلیون تومان

 

بنا بر آمار رسمی وزارت اقتصاد ۳۱ درصد خانوارهای ایرانی زیر خط فقر زندگی می‌کنند. فقر ، میراث فرهنگی ایران را هم در خطر قرار داده. جویندگان به امید یافتن اشیای زیرخاکی و گنج‌ و دفینه به دره‌ها، غارها، آتشکده‌ها، خرابه ها ، گورستان‌ها و بیابان‌ها می‌زنند. برخی از آن‌ها به دستگاه‌های ردیاب و فلزیاب مجهزند و برخی دیگر به طلسم و جادو   و جمبل . این کسب و کار نه چندان تازه در ایران با خرافه و باستانشناسی و بیابانگردی درآمیخته و نه تنها به قاچاق اشیای باستانی رونق داده، بلکه در برخی موارد زمینه‌ساز خشونت و جنایت شده است. در این میان از دولت هم به دلیل نبود بودجه کافی و ناکارآمدی یگان حفاظت میراث فرهنگی کار چندانی برنمی‌آید.

گنج‌های پنهان در دره‌های جن‌زده

در «اسرار گنج دره جنی» نوشته ابراهیم گلستان یک مرد روستایی گنجی پیدا می‌کند و زندگی‌اش دگرگون می‌شود.

۴۰ سال پس از انتشار این کتاب، در سایت‌های گنج‌یابی و حتی در شبکه‌های اجتماعی به دعاها و طلسم‌هایی برای یافتن محل گنج و دفینه برمی‌خوریم.  سودجویان  از هر وسیله و ابزاری برای منافع پلید خود سود می جویند  حتی برای عوام فریبی از  آیات قرانی هم  استفاده می کنند  سخنانی از این دست : «در بامداد آخرین یکشنبه ماه قمری، آیه ۶۴ سوره یوسف را بر کاغذ تمیزی بنویسید و در محلی که گمان می‌کنید دفینه در آنجا قرار دارد، پرت کنید. هر جا فرود آمد، آنجا محل دفینه است. در این محل، روی خاک دایره بکشید و وسط دایره چندک بزنید و سه بار آیت‌الکرسی بخوانید. بعد زمین را حفر کنید.»

zibadshah neshin zibad

دو تصویر از تخریب قلعه باستانی زیبد و غارت اشیاء آن توسط سارقان حرفه ای

برخی از جست‌و‌جوگران اشیاء باستانی فقط به طلسم و دعا قناعت نمی‌کنند. آن‌ها به دستگاه‌های ردیاب و فلزیاب دیجیتال مجهزند. مطابق قانونی که ۱۵ مهر ۱۳۷۹ به تصویب مجلس شورای اسلامی رسیده، ساخت، خرید و فروش و استفاده از دستگاه‌های ردیاب و فلزیاب به مجوز نیاز دارد، با این‌حال تقاضا در بازار آن‌قدر زیاد است که این دستگاه‌ها با بهایی بین سه الی چهار میلیون تومان به جویندگان گنج‌های زیرخاکی عرضه می‌شود.

رونق بازار خرید و فروش ردیاب و فلزیاب دیجیتال را می‌توان ملاکی برای میزان غارتگری فرهنگی و قاچاق اشیای باستانی در نظر گرفت.

گنج: ۵۰۰ میلیون تومان

اشیای باستانی و میراث فرهنگی ایران در شبکه‌های اجتماعی و در عتیقه‌فروشی‌های تهران و شیراز و اصفهان و تبریز به قیمت‌های نه چندان کلان عرضه می‌شود. در یکی از آگهی‌های خرید و فروش اشیای باستانی ۳۰۰ انگشتر نقره با قدمت بیش از هزار سال، ۷۰ مهره باستانی نشاندار و ۱۰۰ عدد سکه باستانی با قدمت ۲۰۰۰ سال به قیمت فقط ۵۰۰ میلیون تومان عرضه شده است. فروشنده اعلام کرده که این اشیا را با ملک و باغ هم طاق می‌زند. این اشیاء سپس یا در تملک مجموعه‌داران ایرانی قرار می‌گیرد و یا در بازارهای کشورهای خلیج فارس به قیمت‌های هنگفت عرضه می‌شود.

کارشناسانی هم هستند که در ازای دریافت کارمزد یک الی دو میلیون تومانی به محل‌های مشکوک دفینه و گنج می‌روند و با معنی کردن برخی نشانه‌ها مانند نشانه اسب و شتر و مرغ جوینده گنج و دفینه را یاری می‌کنند.

یکی از این «کارشناسان» آگهی زیر را منتشر کرده است:

«بنده تا ۱۰ روز دیگر قرار است از مازندران تا جنوب کشور سفر کنم و تمام دوستانی که درخواست همکاری حضوری داشتند را راهنمایی نمایم تا انشالله به نتیجه برسند.»

او در ادامه آورده که سمنانی‌ها و مازنی‌ها در اولویت‌اند. سپس شماره تلفن، ایمیل و نام کاربری‌اش در اسکایپ را اعلام کرده است.

ناکارآمدی یگان حفاظت

این سوداگری‌ها و غارتگری‌ها با برخی کلاهبرداری‌ها و اخاذی‌ها هم درآمیخته است. اجناس بدلی، گروگان‌گیری، تطمیع جویندگان گنج با یک تکه طلا و سپس آدم‌ربایی و سرقت دار و ندار شخص بخت‌برگشته، وانمود کردن اینکه در ملکی گنج وجود دارد و فروش آن ملک به قیمت گزاف، و همچنین فریب دادن اشخاصی که دارای دستگاه ردیاب و فلزیاب‌اند و کشاندن آن‌ها به بیابان‌ها و ربودن دستگاه فقط بخشی از بزهکاری‌ها و کلاهبرداری‌های گزارش شده است.

برای جلوگیری از غارت میراث فرهنگی ایران ابتدا قرار بود یگانی به نام «یگان ویژه پاسداران میراث فرهنگی» تأسیس شود. اجرای این طرح اما هزینه سنگینی داشت و دولت یا نمی‌خواست یا نمی‌توانست هزینه یک ارتش کوچک پنج هزار نفره برای حفظ میراث تاریخی ایران را به عهده بگیرد. سرانجام به یک «یگان حفاظت» قناعت کرد. این یگان از کمبود نیرو، کمبود تجهیزات مورد نیاز و ضعف آموزش رنج می‌برد. ایران سرزمین پهناوری‌ست. فقر و بیکاری مردم را هم که در نظر بگیریم، کارآمدی «یگان حفاظت میراث فرهنگی» مشخص می‌شود.

 آگهی و ابزار غارتگری

گنج‌یابی

سودای یافتن گنج از دیرباز در ایران وجود داشته است. برخی از علوم خفیه و طلسمات و دعاها و نقشه‌های مخفی در نسخه‌های خطی ناظر به این معناست. این کتاب‌ها اکنون به شکل آن‌لاین و به طور غیر قانونی با قیمت‌‌های گزاف در اختیار گنج‌یابان قرار می‌گیرند.

اسرار گنج دره جنی

در ادبیات معاصر ایران، رمان «اسرار گنج دره جنی» نوشته ابراهیم گلستان که در سال ۱۳۵۳ فیلمی هم به همین نام بر اساس آن ساخته شد، پیرامون موضوع گنج‌یابی اتفاق می‌افتد. یک مرد روستایی، تصادفاً هنگام شخم زدن زمین‌اش به گنجی باستانی برمی‌خورد. گنج زندگی او را درگرگون می‌کند.

پرسه زیر درختان تاغ

درختان تاغ درختانی هستند که در حاشیه کویر رشد می‌کنند. آتش‌ دیرپایی دارند، اما سایه‌گستر نیستند. در دنیایی هم که علی چنگیزی در رمانش جلو چشم ما می‌گذارد، جایی وجود ندارد که انسان بتواند پناه بگیرد. قهرمان واقعی این رمان کویر است. داستان هم در بیابان‌های اطراف کرمان، در روستایی به نام زنگی‌آباد اتفاق می‌افتد. مهندس جوانی به نام پرویز از طرف سازمان میراث فرهنگی برای تعمیر یک کاروانسرای متروک که پیشینه‌اش به دوران صفوی می‌رسد به زنگی‌آباد اعزام می‌شود و به طمع یافتن اجناس عتیقه یا به اصطلاح زیرخاکی درگیر ماجراهایی از جمله قتل بر محور یک ماجرای ناموسی می‌شود.

گنج ۱۵۰ هزار تومانی

یک مرد روستایی در سال ۱۳۷۳ در تالش گور کلان‌سنگی متعلق به دوران پیش از هخامنشی را یافت.

به گزارش روزنامه اعتماد (شماره ۱۲۰۸، به تاریخ ۲۰/۶/۸۵) چند قطعه سنگ کنار جاده‌ای چشم مرد روستایی را گرفته بود. این سنگ‌ها باستانی بودند. او سپس مخفیانه آن نقطه را حفر کرده بود و به یک گنج دست یافته بود: یک جام طلا، دو تبر مفرغی، ۱۲ شمشیر و خنجر مفرغی و چند رشته دستبند عقیق. او این گنج را به قیمت ۱۵۰ هزار تومان به مردی فروخته بود.

سه گروه و جریان قومی و مذهبی و سیاسی علیه پیشینیه تمدنی ایران دروغ پراکنی می کنند

سه گروه و جریان قومی و مذهبی و سیاسی علیه پیشینیه  تمدنی ایران دروغ پراکنی می کنند 

گروه اول  پان ترک های قومی هستند

 گروه دوم پان  اسلامیستهای عثمانی / اخوانی  هستند و گروه  دیگر پان امیه ها  یا خلافت دوستان  عرب  هستند و گروه سوم  قوم گرایان  بعثی و پان عرب ها  هستند . امروزه دو گروه اول فعال تر هستند. 

دوستان و هم میهنان ترک  و کرد و عرب و بلوچ و … بدانید،کلمه ی ایران واژه ای از آن شماست . ایران به  معنی نژاد و قوم نیست بلکه ایران یک واحد جغرافیایی است. حتی پارس هم معنی قومی و نزادی ندارد و واحد جغرافیایی است زیرا این کلمات در طول تاریخ بار معنایی جدید گرفته اند و مفاهیم جدیدی بر آنها بار شده است . حتی بعضی کلمات معنی و مفهوم اولیه خود را بکلی از دست می دهند و به معنی جدیدی بکار می روند فارس و پارس معنی های متعددی دارد.  

گروههای پان ترک دانسته و ندانسته واژه ایران را مورد حمله قرار داده اند و آن را یک واژه نژاد پرستانه می دانند. این امّا دقیقا تاکتیک حمله برای دفاع است. ما  یک قوم بنام قوم ایرانی نداریم و واژه ایران متعلق به شهر و منطقه خاصی نیست . از رود ایندوس تا اروند رود در دوران ساسانیان بنام ایران بوده است. کتیبه ها و اسناد مختلفی وجود دارد که واژه ایران در آن بکار رفته است.

پارسها و ماد ها و پارتها هر یک در گوشه ای از تاریخ ایران سهیم بوده اند و واژه ایران ، واژه ای است عاری از نژاد خاص و قومیت خاص. این در حالی است که واژه “ترکیه” دقیقا به قوم ترک بر می گردد و پان ترکان محترم باید پاسخگو باشند. از سوی دیگر غافلند از اینکه فرهنگ ترکی قسمت بزرگ و بیشتر خود را مدیون فرهنگ ایران است و ترکان سلجوقی برای سده ها همه ی نوشتار و دبیره ی خود را به فارسی نگاشته اند. پرشمار است وازگان پارسی که به زبان ترکی استانبولی وارد شده است.

چامه های چامه سرایان ایرانی در همه ی موزه های ترکیه  و کشورهای ترک زبان  و در کل منطقه شبه قاره و آسیای مرکزی قابل دیدن است. اما برای زبان ترکی چند کتاب با پیشینه ی بیش از ۲۰۰ سال سراغ دارید؟.  گاهشمار ایرانی و نوروز ؟. سازهای نی وتار و تنبور و عود و چنگ ؟. این همه دستگاههای موسیقی چندگانه، این همه مینیاتور و آثار هنری، این همه معماری و کتیبه های شهرهای سمرقند و بخارا و قونیه و گنجه همه میراث ایرانی است.

دشمنی با ایران و زبان فارسی تا آنجاست که همسایگان ترک ما در کشور آذربایجان کتیبه های فارسی  را از آرامگاه او حذف کردند. در ازبکستان هم در سمرقند و بخارا کتیبه هایی که بر روی معماری بناها وجود داشته است به زبان ازبکی تغییر کرده است!)

 زبان فارسی از طریق جنگ پخش نشده است بلکه از طریق شعر و عرفان توسعه یافته است

به تاریخ ۱۴۰۰ سال گذشته نگاه کنید… ابتدا پادشاهان عرب را داریم و سپس پادشاهان ترک. بیشترین دلیل ورود زبانهای عربی و ترکی به ایران جنگهای خونین خلفا و پس از آن چنگیز و تیمور بوده است. اما با این همه، پر شمار متون پهلوی که از ساسانیان باقی ماند را خود اعراب تا چند سد سال به عربی برگردان کرده اند.خانات ترک اما زبان مورد علاقه شان پارسی بود و همواره به فرهنگ و زبان پارسی علاقه داستند. زبان پارسی با کتاب و فرهنگ در خاور میانه جا افتاده است . از رودکی و ابن سینا تا  نظامی و دهلوی و  شاملو چند کتاب به زبان فارسی می توان یافت؟. براستی قابل شمارش است؟.  چگونه می توان گفت که فارسی غیر از فرهنگ و هنر با روش دیگری در خاور میانه همه گیر شده است؟.

پادشاهان ترکی که به هند لشکر کشیدند و از خاندان تیمور بودند برای چند سده فرهنگ و ادب پارسی را در هند ارج نهادند و بدان پرداختند. نخستین کتاب چاپ سنگی پارسی در کلکته هند به چاپ رسیده است و این خود نشانه علاقه مردم هند به ادب پارسی در گذشته است.

(جنگ تارتارها و پیروزی عثمانی بر ایشان. حضور زبان فارسی در تاریخ و هنر عثمانی غیر قابل انکار است و خوشبختانه بسیاری از آثار فارسی عثمانیها در اروپاست و پان ترکها دسترسی برای تغییر اشعار به ترکی را ندارند!)

 

نظام طبقاتی ساسانیان  شرایط آن دوره زمانی بود و در تمام جوامع وجود داشت بخصوص در هندوستان  ربط عمیقی  به فرهنگ و  پیشینه ایران نداشت. همانطور که در دوره اشکانیان سامانه حکومت چیزی ورای سامانه ساسانیان بود.  همان نظام طبقات که در اوایل اسلام بر افتاد  با ایجاد طبقه موالی وغلامان ایرانی  پس از اسلام  مجدد احیا شد . در دوره بنی امویه و عباسی برده داری و کنیزی بسیار رایج شد.

 

(کافیست در گوگل بنویسید "پل ساسانی" تا با پر شمار  از پلهای زیبا و استوار مواجه شوید که همگی یک چیز را 1400 سال به ما گفتند و ما نشنیدیم: اسلام هیچ چیزی جز خرابی و خفت به ایران نداد)

آثار باقی مانده از ایران پیش از اسلام نشان از دانش و فرهنگی شگرف دارد

شهر گور در فیروزآباد با نقشه عجیب و بی نقص ،شهر داربگرد، شهر تیسفون، بیشاپور و تخت سلیمان برای باستانشناسان دلایل واضح و شگرفی بر پیشرفتگی علمی ایران پیش از اسلام دارد. پلهای بی نظیر ساسانیان که تا امروز باقیست و معماری سدهایی نظیر شوشتر برای هر انسان خردمندی کافیست که به دانش ریاضی و هندسه ی پیشرفته و دقیق ایرانیان پی ببرد.

عدد نویسی نزد اعراب بصورت “ابجد” و نزد رومیان بصورت “رومی باستان” بود ،در حالیکه ایرانیان از سیستم پیشرفته ی یکان و دهگان(از راست به چپ) استفاده می کردند و در ژمان عبدالملک مروان اولین بار سکه هایی با تقلید از عددنویسی ساسانیان (از راست به چپ)را استفاده کردند. استفاده از سیستم ده دهی کمک بسیار بزرگی در حساب و هندسه به ایرانیان باستان کرده است و پا برجایی آثار ساسانیان پس از ۱۵۰۰ سال آن هم در مناطق زلزله خیز از دقت در محاسبه ایشان نشان دارد. خود تاریخ نویسان مسلمان بر سوزانده شدن آثار ادبی و علمی ایرانیان به بهانه کفر آمیز بودنش اعتراف کرده اند که به “کتابسوزی اعراب” شهرت یافت.

(کسانی که عمران و استاتیک خوانده اند می توانند محاسبه کنند که ساختن این پل ساسانی در سردشت چقدر بی نظیر و دقیق بوده است.علم ریاضی و هندسه نزد ایرانیان پیش از اسلام، براستی  بسیار از امروزمان پیشتر بوده است! )

 

موسیقی و جامه های رنگین باز مانده از هنرمندان ساسانی، گزارشهای خود اعراب از زیباییهای شهرهای تیسفون و فرش بهارستان(که به پیشنهاد داعشی  نادان تکه تکه شد و بین جنگجویان تقسیم شد تنها گوشه ای از هنر ایران ساسانی را به ما گوشزد می کند.

جایگاه زن نزد ایرانیان قدیم

زبان پارسی مونث و مذکر ندارد و همین از روحیه برابری جنسی نزد ایرانیان خبر می دهد. نامهایی نظیر ” آریا ” و” مهران ” و “آذر” و “کیوان” که در فرهنگ ایران گاهی برای نامگذاری زن و گاهی برای مرد استفاده شده است،نشانه دیگری از بی تفاوتی ذاتی ایرانیان به جنسیت دارد. پادشاهی ۳ زن ایرانی که یکی از آنها بنام پوراندخت بسیار دقیق و شایسته پادشاهی را سامان بخشید،نشانه دیگری از ذات برابری زن و مرد در فرهنگ ایرانیان است.

همچنین آغاز پادشاهی شاپور دوم پیش از تولد و پیش از  مشخص شدن جنسیت زن و یا مرد وی، دلیلی دیگر است که در ایران باستان مقام زن و مرد در یک حد و اندازه بوده است. در ایران نه خبر از زنده به گور کردن دختران بود (که البته در اعراب هم بسیار نادر بوده است) و نه خبری از بردگان زنی که در بازارهای مدینه و شام، برهنه به فروش برسند(نظیر خرید و فروش مادران امامان شیعه!)

جایگاه ادب و اخلاق در ایران کهن

متن کتیبه های پارسی باستان  امروز خوانده شده است و مدرک بزرگی بر ادب و فرهنگ شایسته ایرانیان است. توجه به راستگویی و پرهیز از دروغ یکی از موارد اخلاقی عمده ایست که از طرف ایرانیان باستان بارها و بارها در کتیبه های مختلف پند گونه و پر شمار آمده است. آثار ادبی اندکی که از آتش تهاجمات  باقی مانده  مانند  پندنامه “برزویه طبیب” براستی ما را با فرهنگی شگرف و شایسته روبرو می کند؛چیزی که شور بختانه ملت شریف و همیشه در صحنه ایران، امروز از آن تهی هستند.
آیین مانی که اسناد بزرگی از آن در چین یافت شده است، سندی بی نظیر از فرهنگ آرامش و متانت نزد ایرانیان باستان است. شاهنامه فردوسی که بسیاری از چامه های موبدان زرتشت را درخود پنهان کرده است،به گونه ای بی نظیر مردانگی و راستی ایرانیان را به رخ هر شنونده ای می کشد.

(در ایران باستان 3 زن به پادشاهی رسیدند که پوراندخت بسیار از خود لیاقت و تدبیر نشان داد.در تاریخ آمده است که در دوران کوتاه پادشاهی، او اوضاع آشفته داخلی ایران را آرام کرد و با مردم به نرمی و عدل برخورد نمود ولی شوربختانه در گذشت تا ایران پیش از تهاجم اعراب در بدترین وضع خود باشد)

 

دیدگاههای آمریکایی داعش یک غول آزاد شده

در پی پیشرویهای گروه داعش و گردن زدن یک خبرنگار امریکایی فشار جمهوریخواهان بر اوباما برای مقابله با این گروه افزایش یافته است.

روزنامه وال استریت ژورنال در تاریخ 24 اوت در گزارش تحلیلی خود پیرامون سیاستهای امریکا در خاورمیانه می نویسد: اگر چه دولت اوباما از سوی جمهوریخواهان کنگره تحت فشار قرار گرفته تا واکنش شدیدتری نسبت به گروه داعش از خود نشان دهد ، با این حال برخی از اعضای دمکرات و حتی کشورهای متحد اروپایی از شدت عمل و اقدام نسنجیده علیه داعش اکراه دارند.

بنابراین گزارش، در صورت تصمیم اوباما یکی از گزینه های مهم بمباران مواضع داعش در سوریه می باشد تا از دست زدن به هر گونه طرح توطئه آمیز علیه امریکا توسط این گروه جلوگیری شود، اما مقامات امریکایی با محدود کردن فعالیت خود نشان داده اند که در پی نابودی کامل داعش نیستند. با این وجود شماری از جمهوریخوان کنگره روز یکشنبه در میزگردهای تلویزیونی دولت اوباما را متهم نمودند که با عدم قاطعیت در مقابله با این گروه فرصت بیشتری به آنها داده تا دامنه عملیات خشونت آمیز خود را گسترده تر کنند.

اگرچه پنتاگون اعلام کرده که به تعداد بمبارانهای داعش در عراق افزوده است اما جمهوریخواهان می گویند ریشه اصلی این گروه افراطی در سوریه است و لذا دولت امریکا باید فراتر از عراق این گروه را مورد هدف قرار دهد.

مایک راجرز رئیس کمیته اطلاعات مجلس نمایندگان از حزب جمهوریخواه در مصاحبه تلویزیونی گفت گروه خلافت اسلامی حامیانی دارد که از آمریکا و اروپا به آنها پیوسته و در کنار آنها دست به اعمال خشونت می زنند و هر آن ممکن است بخواهند در داخل خاک امریکا هم دست به عملیات بزنند. به گفته وی آمریکا توان نظامی و اراده سیاسی برای مقابله با داعش را دارد و نباید در این مورد کوتاه بیاید. چند نفر از سناتورهای امریکایی از جمله جان مک کین هم دولت اوباما را متهم کردند که اراده لازم برای مقابله با تروریسم را نشان نداده است.

ازسوی دیگر سناتور جک رید از حزب دمکرات گفت اعمال گروه داعش و خشونت آن برای همه ثابت شده است اما این باعث نمی شود که ما تصمیم نسنجیده و ناگهانی بگیریم. بلکه باید بر اساس یک استراتژی مشخص به پیش برویم و در کنار عملیات نظامی دست بر فعالیتهای سیاسی هم بزنیم.

سناتور لیندزی گراهام می گوید باید همه گزینه ها برای شکست این گروه اسلامی افراطی از جمله اعزام نیروی زمینی به سوریه در دستور کار باشد ما باید این گروه را متوقف کنیم. وال استریت می افزاید: به رغم این فشارها دولت اوباما که اعزام نیروی پیاده به عراق و سوریه را رد کرده است همچنان با دخالت عمیق نظامی در این کشورها مخالف است.

یک نماینده دیگر مجلس می گوید باراک اوباما باید به توصیه فرماندهان نظامی گوش کند اما در حال حاضر در سوریه امکاناتی نداریم. از این رو بمباران هوایی بدون داشتن نیروی نظامی تاثیر کمتری خواهد داشت. مقامات دفاعی می گویند،

اگر چه در بمباران هوایی در وهله اول نیازی به نیروی زمینی ندارد اما عقب نشینی داعش از هر منطقه منجر به پیشروی نیروهای ارتش سوریه خواهد شد که این روش با استراتژی آمریکا مغایرت دارد.

از طرف دیگر اگر امریکا علیه این گروه اقدام نکند آنها مواضع خود را مستحکم خواهند کرد و به پیشرویهای خود ادامه می دهند و همانگونه که روز گذشته یک پایگاه هوایی را از دست نیروهای ارتش سوریه خارج کردند و سایر مناطق را نیز مورد تهدید قرار می دهند. دولت امریکا در حال ایجاد یک ائتلاف بین المللی و منطقه ای برای مقابله با داعش است اما به گفته سفیر انگلستان در امریکا مشخص نیست کدامیک از متحدین اروپایی حاضر باشند در این ائتلاف شرکت کنند.

 

داعش: یک عفریت آزاد شده:

(روزنامه هندو، مورخ 5 شهریور ،1393نویسنده: آقای براهما چیلانی، کارشناس رشته جغرافیایی راهبردی و نویسنده معروف هند)
رئیس جمهور آمریکا باراک اوباما گروه داعش را که خود را خلافت اسلامی نامیده است «سرطان» و وزیر دفاع او چاک هگل این سازمان را خطرناک تر از القاعده توصیف نموده است. اما هیچ عفریتی تنها با قوت خود متولد نمی شود. لذا سئوال این است که چه نیروهایی به تولد این عفریت کمک کردند.
دولت اسلامی یک سازمان وحشی و متعلق به قرون وسطی می باشد که اعضای آن در انجام کارهایی مانند بریدن سر احساس افتخار می کنند و سر های بریده شده مقتولین را بعنوان جوایز خود نشان می دهند. اما این امر نمی تواند واقعیت موجود را نادیده بگیرد یعنی این دولت اسلامی علامت شورش اسلام سنی علیه حاکمان غیر سنی در کشورهای در حال فروریزی عراق و سوریه می باشد.
واقعیت این است که پاره پاره شدن کشورها طبق خطوط قدیمی در منطقه هلالی بین اسرائیل و هند پدیده ها و بلوک های جدیدی از جمله شیعستان، وهابستان، کردستان، داعشستان و طالبانستان را بوجود آورده است. غیر از ایران، مصر و ترکیه اکثر کشورهای مهمی از مغرب تا پاکستان در واقع توسط غرب بوجود آورده شده و ریشه ای در تاریخ نداشته و فاقد  هویت های قدیمی خود هستند. (پاکستان با اختلافات داخلی روبرو است و ممکن است به پنجابستان و یا شاید به داعشستان تبدیل شود).
شکی وجود ندارد که داعش از جنگ داخلی سوریه بوجود آمده است. این حرکت بعنوان شورش محلی علیه حکومت وحشی رئیس جمهور بشار اسد شروع شده اما بعداً موفق به دریافت کمک مالی و تسلیحاتی خارجی گردید. شورشیان در مراکز خود در ترکیه و اردن که توسط سازمان سیا آموزش داده می شدند «ارتش آزاد سوریه» را تشکیل دادند. این ارتش به انجام حملات علیه نیروهای دولتی سوریه اقدام و  جنگ تبلیغاتی علیه آقای اسد با کمک آمریکا آغاز گردید.
اما بین اعضای این ائتلاف پشتیبانی شده توسط آمریکا اختلافات نظر وجود داشته چرا که برخی از آنان دستورکارهای دوگانه ای را دنبال می کردند. در حالی که آمریکا، انگلیس و فرانسه به ارتش آزاد سوریه کمک می کردند، دولت های شیخ نشین رادیکال عربستان سعودی، قطر، کویت و امارات و همچنین دولت اسلامی ترکیه تسلیحات و پول را به سوی گروه های اسلامی هدایت کردند. همین امر موجب ایجاد اختلافات بین اپوزیسیون سوریه، به حاشیه گذاشته شدن ارتش آزاد سوریه وظهور داعش شد.
ائتلاف ضد اسد در واقع کار خود را بطور اشتباه آغاز کرد. این ائتلاف بین جهادی های معتدل و جهادی های رادیکال بود. آمریکا و متحدین آن مرتکب اشتباه بزرگی شدند. آنان مبارزه علیه آقای اسد را جهاد نامیده تا بتوانند در سوریه شورش مردمی را بوجود بیاورند. به منظور ایجاد روحیه جهاد بین اکثریت مردم سوریه برنامه های ویژه تلویزیونی و رادیویی پخش گردید. تصمیم پخش اینگونه برنامه ها بطور سنجیده اتخاذ شده بود تا بتوان مردم سوریه را جهت شورش علیه دولت سکولار اسد تحریک کرد.
این برنامه تجربه افغانستان را نادیده گرفت. در افغانستان در دهه 1980 سازمان سیا از طریق همکاری با پاکستان بزرگ ترین عملیات محرمانه تاریخ را به راه انداخت. درس افغانستان این بود که ایجاد روحیه جهاد و تجهیز مجاهدین اسلامی کار خطرناکی است که برای امنیت بین المللی عواقب بلندمدتی دارد. دولت ریگان جهت تشویق مبارزه علیه نیروهای شوروی در افغانستان بطور علنی از اسلام بعنوان یک اهرم استفاده کرد.
در سال 1985، در کاخ سفید آمریکا به منظور قدردانی از برخی از مجاهدین افغانستان برنامه ای برگزار شد. در این برنامه رئیس جمهور ریگان اعلام کرد، « این آقایان از نظر اخلاقی همتایان بنیانگذاران آمریکا می باشند.» از همین گروه جهادی ها سازمان القاعده بوجود آمد.
خیلی ها نمی دانند که رهبر داعش ابوبکر البغدادی،  رهبر مبارزین لیبی، عبدالحکیم بلحاجی و رهبر تروریستی چچن ایرات واهیکتوف در زمان اسارت خود در آمریکا رادیکالی شدند. واقعیت این است که مراکز اسارت آمریکا بعنوان مراکز تعلیم افراطیون عمل کرده اند.
سیاست راهبردی اوباما نسبت به سوریه شبیه سیاست ریگان نسبت به افغانستان می باشد. سوریه با توجه به فشار جهاد بین المللی علیه اسد فقط ظرف مدت دو سال به کشور ورشکسته ای مانند سومالی تبدیل شد. این امر به ظهور داعش کمک کرد.
اگر آمریکا و متحدین این کشور از تجهیز جهادی ها جهت سرنگونی دولت اسد خودداری کرده بودند، داعش به شکل فعلی اش ظهور نمی کرد. واقعیت این است که تیم اوباما تا چند وقت پیش داعش را بعنوان سازمان «خوب» تروریستی در سوریه و سازمان «بد» تروریستی در عراق تلقی می کردند.
بسیاری ها علیه جنبش سرنگون کردن دولت اسد هشدار داده بوده و گفته بودند که در خلایی که بعد از سرنگونی دولت اسد بوجود خواهد آمد نیروهای افراطی ظهور خواهند کرد.
در پایان این مقاله آمده است که واقعیت این است که مرکز داعش هنوزهم در منطقه شمال سوریه قرار دارد و تا وقتیکه آمریکا حملات هوایی خود را به سوریه گسترش ندهد نمی توان جلوی پیشرفت داعش را گرفت.
آگاهی بیشتر:

   محمد عجم   منتشر شده در همشهری – بازتاب-  اردیبهشت  1385 

جبهه النصره  و تشكيلات مخوف القاعده : دکتر محمد عجم

افکار و عقاید ابن تیمیه پدر فکری مکتب سلفی تکفیری جهادی

http://www.cfr.org/iraq/islamic-state-iraq-greater-syria/p14811

http://www.understandingwar.org/sites/default/files/ISWBackgrounder_ISIS_Annual_Reports_0.pdf

parssea.org/?p=6282

** “دولت اسلامی در عراق و شام (شرق مدیترانه)” ISIS  محصول و تولید کجا است ؟ و اهداف آن ؟

ISIS: Saudi-Qatari-Funded Wahhabi Terrorists Worldwide

Worldwide

by Ramtanu Maitra

Aug. 25—The sudden emergence of another organized militant Islamist-terrorist group, the Islamic State of Iraq and Syria (ISIS), aka the Islamic State of Iraq and the Levant (ISIL), or simply IS, along the Iraqi-Syria borders, was not really “sudden” at all. A series of West-organized military actions, particularly the Iraq invasion of 2003, invasion of Libya in 2011, and arming and facilitating the passage of Islamists and terrorists, in the garb of freedom fighters, to Syria to dismantle the Assad regime, has served to bring together thousands of hardcore Islamic terrorists, from as many as 50 countries, who have for years been funded and indoctrinated by the Saudis, Qataris, and Kuwaitis, with the “kill them all” Wahhabi-Salafi vision of Islam, to establish what ISIS calls the Islamic State.

 That state currently encompasses a swath of land stretching from the outskirts of Baghdad in the east, to the outskirts of Aleppo in Syria, bordering Lebanon and Turkey, in the west. Estimates of the number of fighters that might be affiliated with ISIS vary from more than 10,000, to as many as 17,000.

While many policy errors have contributed to creating this horror, there is one center of evil with the intention of spreading such brutal sectarian warfare, which destroys civilization and nation-states alike. This center is in London, often dubbed “Londonistan,” for its role as a center for incubating international terrorists. As we review the history of the creation of ISIS below, keep in mind the reality that we are dealing here with a London imperial project being carried out through Saudi Arabia, other Gulf States, and sundry British tools.

 

Setting Up Sectarian War

Although this large group of Wahhabi-Salafi terrorists in Iraq and Syria, who are killing Shi’as, and grabbing large of tracts of land for setting up a Wahhabi-Salafi Caliphate, has been much better organized and trained over the decades, it is not altogether different from the London-organized, Saudi-funded, and Pakistan-trained mujahideen in the 1980s, who showed up in Afghanistan to drive out the invading Soviet military. While the objective of the mujahideen brought in by Western powers was to drive the Soviets out of Afghanistan, and then become terrorists-for-hire, ISIS is busy setting up a Caliphate in Southwest Asia.

It is perhaps because of this distinction that the chairman of the U.S. Joint Chiefs of Staff, Gen. Martin Dempsey, told reporters on Aug. 24, on his way to Afghanistan, that he believes ISIS is more of a regional threat, and is not currently plotting attacks against the U.S. or Europe. He also pointed out that there is no indication, as of now, that ISIS militants are engaged in “active plotting against the homeland, so it’s different than that which we see in Yemen.” In Yemen, al-Qaeda in the Arabian Peninsula (AQAP) has attempted attacks against Western countries.

There is no doubt that the threat that ISIS poses, as observed by General Dempsey, is a regional threat, and is primarily directed against Iran, Iran’s allies, and Shi’as in general. But it also poses a serious threat to all Arab monarchies and countries such as Lebanon.

The objective of ISIS became evident from its actions in Iraq and Syria. It is clear that the staunchest promoters of anti-Shi’a ideology, which is aimed at undermining Shiite Iran, are the Saudi monarchy, the Qatari monarchy under the al-Thanis, and the Kuwaiti monarchy under the al-Sabahs. These monarchies are exporters of the Salafi-Wahhabi version of Sunni Islam, which does not accept Shi’as as Muslims, and considers them to be heretics who should be annihilated in order to purify Islam.

 

Saudi Fears and Coverups

Nonetheless, the rise of the ISIS and its military prowess, seen in its securing a large tract of land not too-distant from the Saudi Arabian borders, has evoked an existential fear in the House of Saud. In addition, the presence of thousands of Western jihadi fighters who could raise hell upon their return to their home countries, has also made the Americans, the British, the French, and some other European governments—friends of the Saudi-Qatari-Kuwaiti axis—a bit uneasy. In order to assuage their Western friends’ fears, the Saudis have begun a propaganda campaign to convince others that they do not fund ISIS.

The West, with its vested interest in Saudi Arabia and other Sunni Gulf nations, has continued to defend Saudi Arabia; U.S. Secretary of State John Kerry went on record praising the Saudi Kingdom for donating $100 million to the UN Counter-Terrorism Centre.

 

Riyadh is also spewing out the lie that the ISIS militants are not adherents to Wahhabism. In a statement to the Aug. 23 London-based Saudi news daily Asharq al-Awsat, a spokesperson for the Royal Embassy of the Kingdom of Saudi Arabia in London said: “Saudi Arabia wants the defeat and destruction of ISIS and other terrorist networks. Terrorist networks are as abhorrent to the government and people of the Kingdom of Saudi Arabia as they are to the governments and peoples of the rest of the world…There have been suggestions that ISIS followers are members of some sort of Wahhabi absolutist sect. Indeed, certain UK media outlets often refer to Muslims within Saudi Arabia as Wahhabists. The unsubstantiated use of this invented connotation must end because it is untrue. Wahhabism is not a sect of Islam.”

 

“Muhammad [Ibn] Abd Al-Wahhab was a scholar and jurist of the 18th century who insisted on the adherence to Qur’anic values and the teachings of the word of God as revealed to the Prophet Muhammad,” the statement added. The Saudi spokesperson criticized Western media attempts to draw comparisons between Wahhabism and extremist ideology.

But some Western news media are not buying these denials by Riyadh and Washington about the Saudi-Qatari-Kuwaiti connections to ISIS. The British weekly The Spectator, on Aug. 21, alluded to the common ideology of the Saudi and ISIS Wahhabists: “Saudi Arabia is a close ally of Britain and a keen customer of our killing machines, and like most of the Arab states is hostile to lunatic elements like ISIS and Hamas. Yet they are part of the problem; like many Islamists, including those in Britain, the Saudis are happy to condemn ISIS in what they do but not their basic ideology, largely because it mirrors their own.”

 

The article pointed out that “the Saudi hostility to ISIS could even be described in Freudian terms as the narcissism of small differences. ISIS is dangerous to them because for those raised in the Saudi version of Islam, the Islamic State’s even more extreme interpretation is not a huge leap.”

 

Wahhabi ‘Peaceniks’ of Yesteryear and Today’s ISIS

In 1744, Muhammad ibn Saud and Muhammad ibn Abd al-Wahhab swore a traditional Muslim oath, in which they promised to work together to establish a state run according to Islamic principles. Until that time, the al-Saud family had been accepted as conventional tribal leaders whose rule was based on long-standing, but vaguely defined, authority. Ibn Abd al-Wahhab labeled all those who disagreed with him are heretics and apostates, which, in his eyes, justified the use of force in imposing both his beliefs and his political authority over neighboring tribes.

 

This in turn led him to declare holy war (jihad) on other Muslims (neighboring Arab tribes), an act which would otherwise have been legally impossible under the rules of jihad.

In 1802, the Wahhabis captured Karbala in Iraq, and destroyed the tomb of the Shi’ite Imam Husayn. In 1803, the Wahhabis captured the holy city of Mecca. The Ottoman Turks became alarmed, and in 1811, dispatched Muhammad Ali, the Ottoman ruler of Egypt, to challenge the Wahhabis. He succeeded in re-imposing Ottoman sovereignty in 1813. Nearly a century later, in 1901, with Wahhabi help, Saudi emir Abd al-Aziz al-Saud recaptured Riyadh. Al-Saud’s sovereignty over the Arabian peninsula grew steadily until 1924, when his dominance became secure. At that point, the Wahhabis went on a rampage throughout the peninsula, smashing the tombs of Muslim saints and imams, including the tomb of the Prophet’s daughter Fatima. Saudi Arabia was officially constituted as a kingdom in1932.( 1)

In Newsweek July 8, Lucy Westcott wrote, “The Islamist militant group ISIS has been destroying Iraq’s Shiite mosques and religious shrines as it continues to put pressure on the country and further its extreme agenda. The AFP reported that four shrines that commemorated Sunni Arab or Sufi figures have been destroyed, while six Shiite mosques were demolished.

 

The destruction seems to have been limited to Iraq’s northern Nineveh province, including militant-held Mosul. One local resident told Al-Arabiya that members of the group had also occupied the Chaldean cathedral and the Syrian Orthodox cathedral, both in Mosul, removing their crosses and replacing them with the black flag of the Islamic State.”

There is another hallmark that ties Wahhabism with ISIS like an umbilical cord. Human Rights Watch reported recently that Saudi Arabia has beheaded 19 people since the beginning of August. Some confessions may have been gained under torture, and one poor defendant was found guilty of sorcery. Beheading of Kafirs (in Arabic, a slur to describe non-believers) is also the high-profile act of both ISIS and al-Qaeda under Sheikh Osama bin Laden, another group that was a beneficiary of Saudi money and wide-ranging Gulf support.

 

ISIS beheaded the American journalist James Foley recently in Iraq; while another American journalist, Daniel Pearl, was beheaded in 2002 in Pakistan. In both cases, videos of the beheadings were widely circulated to rev up emotions among the Wahhabis.

shitaan 

The Financing of ISIS

In 2011, in Syria, when President Obama, Prime Minister David Cameron, and President François Hollande joined forces to remove Syria’s elected President Bashar al-Assad from power, and thus deal a body blow to the Russians and the Iranians, who acknowledge Assad’s legitimacy, not-so-militant groups within were bolstered by attaching them to well-trained Salafi-Wahhabi terrorists from a number of countries. While the Western countries were quite generous with arms, and worked with the neighboring countries to facilitate entry of arms into Syria, the bulk of the money came from the Salafi-Wahhabi bastions of Saudi Arabia, Qatar, and Kuwait.

Despite denials issued from Riyadh and Doha to quiet gullible Westerners, the funding of various Sunni groups seeking to establish Salafism and Wahhabism in a number of countries has long been well-documented.

 

Sen. John McCain (R-Ariz.), for example, who is keen to see Assad, and the Russian influence over Syria, vanish altogether, praised the Saudis and Qataris for financial help lent to the Syrian “rebels,” in a discussion on CNN, in January 2014, “Thank God for the Saudis and Prince Bandar, and for our Qatari friends,” the Senator repeated at the Munich Security Conference in late January. McCain praised Prince Bandar bin Sultan, head of Saudi Arabia’s intelligence services and a former ambassador to the United States, for supporting forces fighting Assad in Syria. McCain and Sen. Lindsey Graham (R-S.C.) had previously met with Bandar to encourage the Saudis to arm Syrian rebel forces.(2)

 

But McCain was a bit off the mark. At the time he was bloviating on CNN, the “rebel” power in Syria was already firmly in the hands of ISIS—now an enemy of the U.S. Indeed, in Syria, where the moderate Friends of Syria (those who, according to what the White House conveyed to the American people in 2011-13, were the recipient of arms thanks to American and other Western largesse), Jabhat al-Nusra (a faction of al-Qaeda), and ISIS worked together in the early stages of the West-orchestrated and Saudi-Qatari-Kuwaiti-funded anti-Assad militancy. These groups used to carry their flags together during militant operations against Damascus; but that changed, and the Salafi-Wahhabis, having seized arms and ammunition from their earlier collaborators, became the powerhouse.

Now, it is evident that ISIS has enough killing power to loot and extort funds to sustain itself, and even grow.

 

How Saudi Money Created Foreign Wahhabi Terrorists

In 2010, Britain’s news daily The Guardian citing Wikileaks, Dec. 5, 2010, quoted U.S. Secretary of State Hillary Clinton saying that Saudi Arabia is the world’s largest source of funds for Islamist militant groups such as the Afghan Taliban and Lashkar-e-Taiba (LeT)—but the Saudi government is reluctant to stem the flow of money. Both the Afghan Taliban and the LeT espouse the Wahhabi version of orthodox Islam. “More needs to be done,” wrote The Guaridan, “since Saudi Arabia remains a critical financial support base for al-Qaida, the Taliban, LeT and other terrorist groups, says a secret December 2009 paper signed by the US secretary of state. Her memo urged US diplomats to redouble their efforts to stop Gulf money reaching extremists in Pakistan and Afghanistan.” “Donors in Saudi Arabia constitute the most significant source of funding to Sunni terrorist groups world-wide,” she said.

 

Three other Arab countries are listed as sources of militant money: Qatar, Kuwait, and the United Arab Emirates. The cables highlight an often ignored factor in the Pakistani and Afghan conflicts: that the violence is partly bankrolled by rich, conservative donors across the Arabian Sea whose governments do little to stop them. The problem is particularly acute in Saudi Arabia, where militants soliciting funds slip into the country disguised as holy pilgrims, set up front companies to launder funds, and receive money from government-sanctioned charities.

In other words, a small fraction of the Saudi money may have gone directly to ISIS, but it is definitely Saudi money that armed and trained terrorists in Russia’s Chechnya, Dagestan, North Ossetia, Ingushetia; in Pakistan; along the Afghanistan-Pakistan borders; in the Kyrgyzstan-Uzbekistan belt in Central Asia and also in Europe, particularly in Britain’s Londonistan. These militants have come in droves to the Syrian theater with their expertise to boost ISIS’s killing power.

 

In short, the Saudis have shipped money, sermons, and volunteers to Afghanistan, Bosnia, and Russia’s North Caucasus, just as they’re doing now in Syria. In Chechnya, Saudis such as Ibn al-Khattab, Abu al-Walid, and Muhannad (all noms de guerre) indoctrinated, armed, and trained militants who mired the Chechens in an endless war that killed some 160,000 people, while forcing Chechen women into Saudi-style isolation, and throwing Chechnya, Dagestan, Ingushetia, and North Ossetia into turmoil. Many of these jihadis are now on full display in the Syria-Iraq theater on behalf of ISIS.

 

In Afghanistan, Saudi money, and the Pakistani military, backed by Saudi money and support, have created a relatively small, but hardcore, Wahhabi capability in a number of provinces. Although these Afghan Taliban were not notably visible in either Syria or Iraq, they have helped facilitate movement of Saudi-funded Wahhabi terrorists coming down from the north to participate in the Caliphate-formation war in Iraq and Syria.

 

In Pakistan, myriad Saudi-financed Wahhabi and anti-Shi’a terrorists are growing in strength, and trying establish inroads into the Pakistani military; while in Afghanistan, the Saudi- and opium-funded Taliban, spewing Wahhabi venom, are trying to seize power again. In addition, Saudi money is also being distributed to build bases in several nations for recruitment and training of jihadis for future operations. It is evident that such a widespread operation cannot be carried out in stealth for years; it is therefore fair to assume that such base-building is done in collaboration with the targeted nation’s intelligence community. These recruits remain available for use by the mother-nation.

 

This became visible when the Libyan Islamic Fighters Group (LIFG) was used to dismantle the Libyan state and kill Colonel Qaddafi. Pakistan and Britain are two important centers where the Saudis operate hand-in-glove with those nations’ intelligence apparatus.

 

Britain in the Spotlight

Take, for instance, the recent beheading of the American photo-journalist James Foley by a British jihadi working with ISIS. Whether the British jihadi actually carried out the execution, or not, it was evident that ISIS was keen to project its strength, boasting that it has muscle in developed countries, such as Britain. And, indeed, it has.

 

The identified British jihadi was a product of the East London Mosque, situated at the heart of Londonistan, in the borough of Tower Hamlets in East London. Londonistan is a world unto itself, where British intelligence recruits and trains Saudi-funded radical and criminal Sunni Muslims to kill and assassinate, and then deploys them wherever needed to serve the “Empire’s interest.”

 

Tower Hamlets is where the Shi’a-hating radical Saudi cleric and head Imam of Mecca, Sheikh Adel al-Kalbani (who last year was refused entry into Britain) went to meet local council leaders for a “private meeting” in 2008. He was the guest of the Mayor of Tower Hamlets, Lutfur Rahman, a fanatic Islamist who heads the Saudi-funded Jamaat-e-Islami in Britain. According to a Bangladeshi journalist, Tower Hamlets has been converted into the “Islamic Republic of Tower Hamlets” under the mayor. That statement was right on the mark.

 

On Aug. 9, The Guardian reported that some 20 Asian youths had gathered around the Tower Hamlets gates, where a black flag, resembling that of ISIS, was hoisted. The flag was subsequently taken down by a Catholic nun.

 

Tower Hamlets is one of many centers where the Saudis breed their Wahhabi recruits. In 2013, when Sheikh al-Kalbani was denied entry to the U.K., followers of radical hate preacher Anjem Choudary, spokesman for the Islamist group Islam4UK, led a demonstration in London in May against Shi’a Muslims, three years after Islam4UK was officially proscribed, on Jan. 14 2010, under the U.K.’s counter-terrorism laws. In  other words, the proscription of Islam4UK is a paper job to cover up that group’s activities.

It is also evident that the Saudi funding for Wahhabi-indoctrinated jihadi fighters has not gone to waste. Among the ISIS foreign fighters, the Londonistan-created jihadists are the largest and most dominant group.

 

The Telegraph, in an Aug. 21 article, “More British Muslims fight in Syria than in U.K. Armed Forces,” cited Khalid Mahmood, the Member of Parliament from Birmingham, another recruiting and training center of Londonistan, saying that “1,500 British Muslims have gone to wage jihad since 2011, as opposed to the 400-500 the government estimates and the 650 serving in the British armed forces.”

 

1.      Ted Thornton, “The Wahhabi Movement, Eighteenth Century Arabia,” Islam Daily,Dec. 7, 2004

2.      Steve Clemons, “Thank God for the Saudis: ISIS, Iraq, and the Lessons of Blowback,” The Atlantic, June 23, 2014.

کهن‌ترین ترجمه و اعراب گذاری قرآن به فارسی

قرآن قدس نسخه‌ای است از ترجمه فارسی قرآن که گفته می‌شود کهن‌ترین ترجمه قرآن به فارسی است این قرآن در سال ۱۳۴۵ در موزه آستان قدس شناسایی و نظر کارشناسان را جلب کردو معلوم شد ترجمه بسیار ارزشمند تاریخی است و در سال ۱۳۵۵ در یک جلد چاپ گردید و در سال ۱۳۶۴ علی رواقی آن را در دو جلد بزرگ منتشر نمود. اندکی از آغاز این ترجمه  از ابتدای قرآن تا آیه ۲۱۳ سوره بقره و اندکی از انتهای آن تعدادی از سوره‌های کوچک قرآن در دست نیست.

اهمیت آن در این است که مشخص شد قدیمی ترین ترجمه فارسی از قرآن است که تا کنون باقی مانده‌است. خط آن کوفی است اما با جوهر رنگی اعراب گذاری شده‌است اعراب گذاری روی خط کوفی (حیره‌ای) خود بر اهمیت این اثر می‌افزاید  اما از همه مهمتر اینکه در ترجمه فارسی آن واژگان بسیار زیادی از زبان پهلوی وجود دارد و حتی بدیهی ترین واژگان عربی مانند کافر و مومن نیز بصورت کژ اندیشان و باور داران ترجمه شده‌است که نشان می‌دهد در زمان ترجمه این قرآن مردم هنوز با بدیهی ترین و معروفترین واژگان عربی آشنا نبوده‌اند.  

و بنا بر این قدمت کتابت را به اوایل دوره اسلامی  و بین سالهای  ۲۵۰ تا ۳۵۰ هجری قمری  نشان می دهد. 

دوم اینکه در این قرآن کلماتی مانند بهشت و بد بصورت گهشت و گد نوشته شده که نشان می‌دهد که در فارسی میانه حرف “گ” نه تنها در آخر کلمات (مانند خانگ = خانه) بلکه در ابتدای کلمات نیز حذف و یا تبدیل شده‌است.

به گفته علی رواقی (که این قرآن به کوشش ایشان منتشر شده‌است،) : «ترجمه قرآن قدس، نمونه‌ای روشن از یک ترجمه بسیار دقیق و آگاهانه از قرآن است. و از نظر تاریخ زبان و اتمولوژی نیز از ارزشهای ویژه و کم مانندی بهره‌ور است.» ۷۵ صفجه اول کتاب به توضیحات علی رواقی در مورد واژگان و زبان‌شناسی اختصاص دارد. زبان ترجمه این قرآن کهن به  گویش سیستانی و جنوب خراسان نزدیک می‌باشد. در پایین صفحه‌های کتاب برابری واژگان ترجمه کهن و فارسی نو آورده شده‌است. باید توجه کرد که در این نسخه و همه نسخه‌های قدیمی نقطه نداشتن بعضی واژگان مانند: نپذیرفتن (نپدیرفتن)- حشنود= خشنودو… و یا نگارش متفاوت مانند جهن (جهان) – بگه (بگو) ورتا شید (ورپاشید) ترسید (تا رسید) نشانه غلط نگارشی است و نه اینکه در آن دوره بدان گونه سخن می‌گفته‌اند.

دیرینگی

بنا به قرائن و نشان‌های زبانشناسی، زمان کتابت آن بین سالهای ۲۵۰ تا ۳۵۰ هجری قمری است. البته ژیلبر لازار بر این نظر است که کاربرد صورت ادات فعلی «می» و حرف اضافه «در» به جای «همی» و «اندر» در این متن به رغم دیگر نشانه‌های کهنگی، دلالت بر این دارد که این متن از قرن پنجم قدیمی‌تر نیست و ترجیحاً به نیمه دوم این قرن تعلق دارد.

چند نمونه از واژگان فارسی باستان در این ترجمه:

کافر = کژ اندیشان

مومن = باورمندان – باورداران

گهانه = بهانه

گهیشت= بهشت

گویشتر= بیشتر

خون گها=خون‌بها

واز گرفتن = بازگرفتن

بسندکاری = خشنودی

انوز= هنوز

ورنشستگان = سواران

یک دو کردن = اضافه کردن

إشناسی= بشناسی

بزه کر= بزهکار

نکهید = نکاهید

گوهان= گواهان

گمامند نشید= گمان مند نشوید

دویر= کاتب و نویسنده

ورمنه varmone = برمن نه (برمن بگذار)

وادم = پایان

می‌گهند= می‌گویند

وستام کن = اعتماد و توکل کن

رامشتی شداران= شادمانان

می‌رامشت= شادی و به به (بهجه) می‌کرد.

خواندار= آواز خوان

گرویشت (گرایش)= ایمان

گورده = کمر

خوردان=(کوچک ان) کودک ان

بپایان= برپا دار

میزدک بر= مژده ده بشارت دهنده

زوش (zosh)= درشت و محکم

نگه وان= نگهبان

دهن بستان= دهن بسته (بی زبان و لال)= چارپایان

ورخیزید= برخیزید

سرهنگ= سردار و سالار

خجاره= اندک

سیدگر= سه دیگر= سوم

گراگر= برابر

نمون= نمونه همتا

خزینه= گنجینه

ایار= یار-عیار

زاریدن= تضرع کردن

اورها= ابرها

پرستون کنید= بپرستید

وازکنی = باز کنی

منبع: parssea.org

page1-399px-مسند_أبي_يعلى_الموصلي_ق.pdf

آثار فارسی در کشمیر شهر سرینگار

          آثار فارسی در  کشمیر شهر سرینگار:  نویسنده محمد عجم

کشمیر نیز مانند بسیاری دیگر از شهرهای شبه قاره هند آثار تاریخی و هنری فارسی دارد بخصوص در سبک معماری و خط فارسی،  کشمیر آنقدر به فرهنگ ایرانی نزدیک است که آنرا ایران کوچک می نامند.

 در هند 15 هزار سنگ نوشته فارسی وجود دارد که بعضی بطور کامل فارسی و بعضی با آیات قرانی و احادیث آمیخته اند بخصوص در آرامگاهها و سنگ قبرها که  آیه الکرسی  و شعر یا نوشته ای از فارسی همواره به چشم می خورد. در کشمیر همه زیارتگاهها و آرامگاههای عارفان  و قبر بزرگان با خط و شعر فارسی تزئین است و هنوز هم این روش کم و بیش ادامه دارد.  یک نمونه سنگ نوشته های فارسی در مسجد جامع سرینگر قرار دارد.

کلنگ مسجد بزرگ و زیبای جامع کشمیر در سال ۱۳۹۸ میلادی( ۸۰۱ قمری) بدست سلطان سکندر زدہ شد  برای  ساخت و تعمیر آن یک استاد از خراسان بنام خواجه صدرالدین خراسانی به کشمیر دعوت شد و مسجد زیر نظر وی تکمیل گردیده است ۔ سنگ نوشته فارسی این بنا یک سنگ یکپارچه مرمر سیاه است که فرمان شاه جهان بر آن نگارش شده است شاه جهان ( ۱۵۹۲-  ۱۶۶۶)  مانند پدر بزرگش اکبرشاه عاشق هنر و معماری و شعر و ادب فارسی بود.و بخصوص به شاه عباس صفوی علاقه خاصی داشت بطوریکه دستور داد خوابش را که در عالم رویای  شاه عباس را بر روی کره زمین ملاقات می کندو شیر و بره در کنار آندو با صلح و صفا زندگی می کنند به تصویر کشیدندکه تابلو هنرمندانه آن اکنون وجود دارد. هیچ پادشاهی در طول تاریخ هند به اندازه شاه جهان از خود کارهای عظیم معماری و هنری برجای نگذاشته در این خصوص تنها کافی است به شاهکار تاج محل و آرامگاه اعتمادالدوله – قلعه آگرا و قلعه سرخ دهلی و باغ شالیمار لاهور  اشاره کرد که شهرت جهانی دارند. از او فرمان هایی زیادی باقی مانده که همگی به زبان فارسی است اما فرمان او در مورد کشمیر که بر روی سنگی در مسجد سرینگر نیز  حک شده است قابل توجه خاصی است زیرا از معدود فرمان های اوست که دارای لوح سنگی است.

در این لوح سنگی  سفر شاه جهان است برای عنایت به مردم کشمیر و  دستور لغو شدن مظالم  حاکم محلی  و فرمان اینکه  از میوه و گوسفندان مالیات نگیرند و به زور مردم را برای چیدن زعفران نبرندو مردم را به بیگاری نکشند. این فرمان طولانی است ولی در مجموع سند بسیار با ارزشی است. نکته جالب که ماهها را به سبک ماههای ساسانی نوشته یعنی اسفندارمز ماه  آذرماه و … در حالیکه سایر سنگ نوشته ها ماهها یا قمری است یا با نامهایی مانند ماه شمار امروزی در  افغانستان : قوس  میزان  سنبله  تموز – و …

   

 بخش اول فرمان: شاه جهان پادشاه عادل غازی(جنگجو)

الله اکبر

 نقل فرمان سعادت نشان حضرت سلیمان مکانی صاحبقران ثانی که بتاریخ هفتم اسفندارمز ماه الهی حسب الالتماس کمترین خانه زادان احسن ا… المخاطب بظفرخان در باب برطرف نمودن بدعتهایی که در زمان صوبه داران سابق در بلده دلپذیر کشمیر شده بود و باعث خرابی رعایا و سکنه این دیار بود شرف ورود یافته چون همگی همت والا منت، مصروف و معطوف بر رفاهیت خلق است بنابرین بعضی امور که در خطه دلپذیر کشمیر باعث آزار سکنه آن دیار میشد حکم فرمودیم که برطرف باشد.

 از جمله آن مقدمات یکی آنست که وقت چیدن زعفران مردم را به عنف می بردند که زعفران بِکَّنند و قلیلی نمک بعلت اجوره آن  بآن مردم میدادند و ازینجهت بآنجماعه آزار بسیار میرسید. حکم فرمودیم: که تکلیف چیدن زعفران اصلاً بکسی نکنند و آنچه تعلق بخالصه شریفه داشته باشد مزدوران را راضی ساخته اجوره واقعی بدهند و آنچه تعلق بجاگیردار داشته باشد کل زعفرانرا بجنس حواله جاگیردار نمایند تا به هر طریقی که خواهند بچینند . مقدمه دیگر آنست که در زمان بعضی از صاحب صوبهای کشمیر بر سر خروار شالی دو دام بعلت هیزم میگرفته اند و در عمل اعتقاد خان چهار دام بآن علت بر سر خرواری گرفته میشد چون ازینجهت آزار بسیار نیز برعایا میرسد بنابرین حکم فرمودیم که بالکل رعایا را از طلب این وجه معاف دارند و بعلت هیزم هیچ چیز نگیرند . مقدمه دیگر آنست که دهی که جمع آن زیاده از چهارصد خروار شالی بوده باشد ازآن ده دو گوسفند حکام آنجا هر ساله میگرفته اند و اعتقاد خان در ایام صاحب صوبکی خود بجای گوسفند بر سر هر گوسفندی شصت و شش دام میگرفته چون ازینجهت نیز رعایا آزار تمام میرسید بالکلیه حکم فرمودیم که برطرف باشد نه گوسفند بگیرند و نه نقد باینعلت و رعایا را از گرفتن این وجه معاف دارند دیگر اعتقاد خان در ایام صاحب صوبکی خود سراسری نموده بر سر هر ملاحی خواه جوان خواه پیر خواه خردسال هفتادوپنج دام میگرفت و معمول قدیم آن بوده که بر سر جوانی شصت دام و بر سر پیری دوازده دام و بر سر خردسالی سی و شش دام میگرفته اند حکم فرمودیم که دستور سابق را معمول داشته بدعتی که اعتقادخان کرده برطرف دانند و بمقتضای آن عمل نکنند . مقدمه دیگر آنست که صاحب صوبها در وقت میوه در هر باغ و در هر باغچه که میوه خوبی که گمان داشته اند کسان خود را تعیین مینموده اند که آن میوه را بجهت آنها محافظت نمایند و نمیگذاشته اند که صاحبان آن باغها و باغچها آن میوه را متصرف شوند ازینجهت ازار بسیاری بانجماعه میرسیده چنانچه بعضی از آن مردم درختهای میوه را دور ساخته اند حکم فرمودیم که هیچ صاحب صوبه فرق میوه باغ و یا باغچه یی نکنند می باید که حکام گرام و دیوانیان کفایت فرجام و عمال حال و استقبال صوبه کشمیر این احکام جهانمطاع را مستمر و ابدی دانند و تغییر و تبدیل بقواعد آن راه ندهند و هر کس که تغییر و تبدیل را راه دهد بلعنت خدا و بغضب پادشاهی گرفتار خواهد  شد. 

   تحریراً فی تاریخ بیست و ششم آذر ماه الهی .

 در مسجد بلبل شاه کشمیر نیز که مسجدی قدیمی  و حدود 700 ساله یک کتیبه فارسی وجود دارد .

مسجد حضرت بال:

 مسجد حضرت بال(مو) در کنار دریاچه تال سرینگر قرار دارد. در اینجا یک تار موی که گفته می شود متعلق به پیامبر اسلام است نگهداری می شودو به همین دلیل این مکان زیارتگاه و مقدس است.  موى منسوب به رسول در صندوقى شیشه‌اى نگهدارى می‌شود و هر ساله در سالروز میلاد پیامبر و معراج وى و چند مناسبت دیگر در معرض بازدید و زیارت جمعیت انبوهى قرار می‌گیرد كه از سراسر كشمیر با این هدف به سرینگر می‌آیند شخصى با منصب «نشان‌ده» مسئولیت به نمایش گذاشتن موى مقدّس را برعهده دارد. مراسم نشان دادن مو، كه باشكوه تمام برپا می‌شود، مناسبات اجتماعى و اقتصادى گسترده‌اى میان روستانشینان و شهرنشینان مسلمان كشمیرى و نیز مردم شهرها با یكدیگر ایجاد كرده است. به هنگام برپایى این مراسم و در بیرون حضرت بال، بازارهاى دوره‌اى تشكیل می‌شود و براى بازرگانان و صنعت‌گران فرصتى فراهم می‌گردد تا كالاهاى خویش را عرضه كنند. زیارت‌كنندگان حضرت بال و موى مقدّس، رفع حوائج گوناگون خویش (چون درمان بیماریها، بچه‌دار شدن، طول عمر، و محافظت در برابر سیل و قحطى و بلایاى دیگر) را خواستارند و نذرها و هدایایى نیز براى تحقق خواستهایشان به این درگاه  تقدیم می‌كنند امروزه مردم براى تبرك، به دست و بدن و حتى لباس كسانى كه موى مقدّس را به نمایش می‌گذارند دست می‌كشند . مسجد حضرت بال  کتیبه فارسی ندارد اما چند پاره از نسخه قران بسیار قدیمی با ترجمه فارسی دارد که با توجه به شیوه نگارش تاریخ آن(نداشتن گ- ژ -پ ) باید بیشتر از هزار و دویست سال قبل باشد سبک ترجمه آن شباهت زیادی به قران قدس (قرانی در موزه آستانقدس)دارد که گمان می رود 1200 سال قدمت داشته باشد.  این قران را علمایی که از ایران به کشمیر آمده اند همراه آورده اند. 

 بخش هایی از یک  برگ قرآن در حضرت بال سرینگر ترجمه فارسی آن در زمره  قدیمی ترین ترجمه است.

برگرفته از کتاب: نقش پارسی بر بناهای فاخر هند” ،  که بر اساس کتاب پارسی بر احجار هند باز نگارش شده است. تابلو نقاشی از خواب شاه جهان برای دیدار با شاه عباس صفوی نقشه کره زمین  و خورشید در این تابلو جالب  

در کشمیر بسیاری از آرامگاهها و سنگ قبرها هنوز هم با شعر و خط فارسی تزئین می شوند بطور نمونه به قبر پدر و مادر فاروق عبدالله ” وزیر در دولت هند در کناره دریاچه  تال(دال) سرینگر نگاه کنید :

مزار الشعراء در کشمیر:  

در شهر سرینگر پایتخت کشمیر، در محله ی موسوم به درگ جان (Drug-jan)، در مشرق دریاچه معروف دال (تال)،  بر سر تپّه ی مرتفعی که متجاوز از یکصد پا ارتفاع دارد محلّی است محصور و اطراف آن سبزه و گل فراوان و در وسط پنج قبر نمایان است که بعضی بکلی ساده و بدون خط و سنگ نوشته، و یک قبر که نقش های اندکی بر آن باقی مانده ولی بکلّی نا خوانا است؛ و این آرامگاه ، هم اکنون به “مزار الشعرا” معروف می باشد.

   در سرینگر مشهور است که بعضی شعرای عهد جهانگیری و شاهجهانی در اینجا مدفون شده اند. این پنج قبر ظاهراً متعلّق ست به:

الف- کلیم همدانی

ب- محمّد قلی سلیم

ج- طغرای مشهدی

د- قدسی مشهدی

هـ- نفر دیگر نامعلوم است، که ممکن است شیخ فتح الله شیرازی باشد. نویسنده ی این سطور، در تیرماه 1334 شمسی به زیارت آن آرامگاه  نایل گردید و از اولیای دولت کشمیر تقاضا نمود که لوحه ای شامل اسامی این بزرگان و سال وفات ایشان را در آنجا نصب نمایند.

الف- ابوطالب کلیم:

در کتاب «اسرار الأخیار» معروف به «تاریخ حسن» که از اسناد مهمّ تاریخ کشمیر است. و نسخه ی خطّی نفیسی از آن در کتابخانه ی دولتی کشمیر وجود دارد، در جلد سوم، قسمت چهارم، در شرح حال هر یک از شعرای مذکور اشاره به مدفن آنان نموده از آن جمله، در زیر میرزا طالب کلیم چنین نوشته است:

«… آخر عمر، او را برای نظم کردن شاهنامه ی شاهان جغتاییه به کشمیر فرستادند و در آنجا رسیده بعد از چند گاه، از جهان در گذشت و در مزار شعرا مأوا گرفت».

ملّا طاهر غنی کشمیری، در تاریخ فوت ابوطالب کلیم، این قطعه را گفته است:

حیف کز دیوار این گلشن پرید      طالبا آن بلبل باغ نعیم

رفت و آخرخامه را از دست داد     بی عصا طی کرد این ره را کلیم

اشک حسرت چون نمیریزد قلم   شد سخن از مردن طالب یتیم

هر دم از شوقش دل اهل سخن     چون زبان خامه میگردد دو نیم

عمرها در یاد او زیر زمین             خاک بر سر کرد قدسی و سلیم

عاقبت در اشتیاق یکدیگر      گشته اند این هر سه در یکجا مقیم

گفت تاریخ وفات او غنی             «طور معنی بود روشن از کلیم» 1061 هـ.

ب- قدسی مشهدی :

از مشاهیر شعرای شاهجهانی و در «تاریخ حسن» سابق که قبلاً ذکر آن رفت، و به طور خلاصه چنین گفته:

«حاجی محمّد جان قدسی، وطنش مشهد مقدّس رضوی است. به جهت انصرام بعضی مهمّات به هند آمد باریاب صحبت شاه جهان گشت. و ملک الشعرای وقت شد؛ گویند به موجب وفات فرزند خود محمّد باقر محزون شد؛ به وطن بازگشت نکرده «ظفرنامه»ی شاه جهانی را به نظم آورده و همچنین، مثنوی در تعریف و توصیف کشمیر و سختی راه آن سروده و بسیار خوب گفته است. آخر عمر به کشمیر آمد و در آنجا اقامت گزید. در مزار شعرا، متّصل به پل درگ جان به خاک آرمید.»وفات او در سال 1056 اتّفاق افتاده است.

ج- محمّد قلی سلیم

قبر سوم، ظاهراً منسوب به محمّد قلی سلیم است که او نیز در زمان شاه جهان ایران به هند آمده و ملازمت نوّاب اسلام خان – وزیر اعظم- را داشته. این بیت از اوست:

کمتر نیم از قیصر و فغفور که من نیز
در هند سیه بختی خود شاه سلیمم

 

او یک مثنوی دارد به نام «قضا و قدر» و همچنین، مثنوی در «تعریف کشمیر» از اوست. در تاریخ أسرار الأخیار معروف به تاریخ حسن در آخر شرح حال او می نویسد:

«آخر عمر به تقریب رفاقت بعضی امرا به کشمیر آمده در آنجا طبع سلیمی سقیم شده در مزار شعرا به خاک فنا آمیخت».

تاریخ وفات او را ارباب سیر و تذکره ها 1057 هجری ضبط کرده اند. نام او را گرچه بعضی علی قلی ثبت کرده اند، ولی ظاهراً محمّد قلی صحیح باشد. نویسنده ی این سطور از جناب مولانا آزاد وزیر فرهنگ هند شنیدم که در موزه ی دولتی سرینگر سنگ قبر سلیم موجود است. از این رو، به موزه ی مکور رفته به جستجوی آن سنگ برآمدم. مشاهده شد که بر لوحه ی سنگی به خطّ نستعلیق جدید نوشته شده است «قد توفّی الفاضل … ابن محمّد صالح محمد سلیم الطهرانی فی سنه 1074» که با ملاحظه ی تاریخ فوت سلیم معلوم شد که این سنگ قبر، متعلّق به محمّد قلی سلیم نیست.

 د- طغرای مشهدی:

قبر چهارم، ظاهراً متعلّق به طغرای مشهدی در شرح حال او در تاریخ حسن چنین نوشته است:

«شاعری خوش فکر و معنی یاب و منشی طبیعت و از ملازمان شاهزاده «مراد بخش» بود و او را مدح گفته. مثنوی نیز در وصف کشمیر دارد. آخر عمر به تحریک میرزا ابوالقاسم دیوان مشهور به قاضی زاده به کشمیر آمده، در محلّه ی «ناید بازار» در یک دکّانی دیوانه وار سکونت می کرده و به معنی سنجی شاغل می بود. چون رحلت نمود، در مزار شاعران محلّه ی “درگ جان” به خاک آسود».

هـ- شاه فتح الله شیرازی

ظاهراً قبر پنجم (که در حقیقت، قبر اوّل و از همه قدیمی تر است) متعلّق است به شاه فتح الله شیرازی که از شعرای زمان اکبر است؛ صاحب «تاریخ حسن» در شرح او می نگارد:

«شاه ابوالفتح (کذا) از علمای ایران، صاحب طبع و خوش بیان بود، از ولایت به دکن آمده در مصاحبت اکبر شاه تقرّب حاصل نمود. در سنه  ی 995 با اردوی پادشاه به کشمیر آمده در آنجا توقّف نمود و عاقبت به تب شدید و سوزان مبتلا گشته از جهان درگذشت، و در مزار شاعران متصّل به پل «درگجن» بالای بلندی آسود. شیعیان، قبر او را مطاف و مرجع خود کرده اند.»

 در کشمیر مناطق شیعه نشین  معروف لداخ و له قرار دارد که در ارتفاعات هیمالیا است و در منطقه ای بسیار دور افتاده و صعب العبور قرار دارد اما در این منطقه مردم خود را ایرانی تبار می دانند.

نویسنده :محمد عجم

برگرفته از کتاب نقش پارسی بر بناهای فاخز هند یا   چاپ سوم

/?p=3848

 –

توضیح: صاحبقران = دارای گرانی و  شکوه . اجوره= اجر و کارمزد. المخاطب = مشهور به – صوبه داران = بخش داران کدخدایان – صوبه = سو، مکان، منطقه- عنف = زور خشونت- تکلیف = اجبار بیگاری- بعلت = بخاطر- برای – مزدوران = کارگران- مقدمه = آنچه تقدیم و ارایه شده .

  – کلیم  ترکیب بندی دارد در رثاء قدسی که در دیوان او در تهران طبع شده است و در آنجا مادّه تاریخ، فوت قدسی را چنین گفته:

به چمن گریه کنان رفته ز گل پرسیدم         به چه تاریخ برون قدسی از این بستان شد؟

گل ز شبنم همه تن اشک مصبت شد و گفت   «دور از آن بلبل قدسی چمنم زندان شد»

1056

 – به «تاریخ ادبیات ایران» تألیف پروفسور براون، و «کلمات العشرا»ی سرخوش، و «تاریخ حسن» مراجعه شود.

 – شاه فتح الله مدفون در مزار الشعراء سرینگر (کشمیر) شیرازی که در شعر و ریاضیات و عربیت، صاحب علم بوده؛ به عضدالدّوله لقب یافته و در 998 هـجری در کشمیر وفات کرده است. (به تحفه الکرام علی شیرقانع و تاریخ اعظمی کشمیر مراجعه شود). و از قراری که مورّخان نوشته اند، شاه فتح الله شیرازی در سوم شوال 997 در کشمیر وفات یافت، و در نوزدهم شوال همان سال، حکیم ابوالفتح گیلانی در بین راه کشمیر به کابل، جهان را بدرود گفت.

و این رباعی، در تاریخ وفات آن دو تن که هر دو ایوانی و شیعی و عالم بوده اند گفته شده است:

امسال دو علاّمه ز عالم رفتند. رفتند مؤخّر و مقدّم رفتند. چون هر دو موافقت نمودند به هم تاریخ بشد که «هر دو با هم رفتند» 997 هـ.

در همین زمینه  از همین نویسنده :

همشهری آنلاین: مسجد جامع دهلی و سنگ نوشته‌های مرمری زیبای فارسی آن          

 

 کتاب  نقش پارسی بر بناهای فاخر  هند