کوروش یا کورش؟
نام کوروش در منابع مختلف به صورتهای گوناگونی ذکر شدهاست. در سنگنبشتههای هخامنشی که به خط و زبان پارسی باستان نگاشته شدهاند، بصورت «کورو» یا «کوروش» (به پارسی باستان: ) و در صیغهٔ مضافالیه «کورائوش» خوانده میشد. در نسخهٔ عیلامی سنگنبشتهها «کوراش» و در متون اکدی «کورِش» نوشته شدهاست. این نام در تورات بصورت «کورُش» و «کورِش» ضبط شده و در زبان یونانی آن را «کورُس» میگفتهاند که همین نام با اندکی اختلاف در اروپا «سایروس» یا «سیروس» خوانده میشود.
از مورخین سدههای اسلامی، ابوالفرج بن عبری در کتاب مختصر الدول و ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه نام این شاه را «کورُش»، مسعودی در مروج الذهب «کورُس»، طبری در تاریخ الرسل و الملوک و ابن اثیر در تاریخ کامل «کِیرُش» و حمزه اصفهانی نیز در تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیا «کوروش» نوشتهاند. در مورد معنی و ریشه نام کوروش مانند همه نامهای کهن دیگر اختلاف نظر وجود دارد گفته شده که معنی آن هم چم با بچه است کما اینکه در فارسی امروزی به بچه اسب کوره koreh می گویند در زبان کردی به پسر بچه کوره گفته می شود “بچه، نوجوان، جوان” باشد – نگر دیگری چم “تحقیر کننده دشمن از مباحثه کلامی” را برای کوروش معنی کرده . تفسیر هم معنی بودن کوروش با “خورشید” نیز مطرح شده زیرا خور و کور و هور به معنی خورشید است.بر طبق نظر ایرانیکا ریشه این نام مورد اختلاف است. بعضی منابع کلاسیک احتمال داده اند که این واژه با خور و خورشید مرتبط باشد و همچنین آشیل (آیسیخولیوس) تراژدیسرای برجستهی یونانی می نویسد: کوروش برگرفته از واژهی هور (خور) و خورشید است. ایرانیکا این نظر را بعید دانسته است. اینکه ستسیاس در“(Ctesias, in Jacoby, Fragmente III/C, p. 470 fr. 15.51; Plutarch, Artoxerxes 1.3 گفته است کوروش با خورشید وابستگی داردقابل مطالعه است چرا که” کی” یعنی پادشاه و روژ یعنی خورشید که روشن نیز تغییر یافته آن است و روی هم می تواند معنی “خورشید شاه” و یا” شاه خورشید” را تداعی کند. روژ امروزه در زبان کردی به معنی روز است اما در پارسی باستان به معنی خورشید هم بوده است هنوز در خراسان جنوبی به خورشید روز(روژ) می گویند مثلا می گویند “روز” بر آمد یعنی خورشید طلوع کرد. سایس (sayce) در کتاب «the ancient empires of the east» بیان میدارد که: کوروش به زبان انزانی به چَم چوپان است.
نگر دیکری این است که کوروش تغییر یافته و یونانی شده خروش است.
به همانگونه که فراگشت و دگرگونی در زبان رخ میدهد، به همان سان شیوۀ نگارش آن یعنی خط نیز این فرآیند را میپیماید.
خط فارسی گوهر گرانبهایی است که از هزارههای دور برای ما ایرانیان به یادگار مانده*، و بر ماست که در پاسداری و نکوداشت آن بیش از همیشه کوشا بوده، دستورهای آن را مو به مو به انجام رسانده و از کژرویهای مندرآوردی در آن پرهیز نموده و به دورش داریم.
اما اینها هیچیک نمیتواند فرهنگ یک ملت و به ویژه ملتی با پیشینهای سترگ و گرانسنگ چون ایران را از پیشرفتهای رو به پیش بازدارد، چنان که در همۀ هزارههای گذشته برتاریخ این سرزمین چنین بوده و در آینده نیز خواهد بود.
اکنون بازگردیم به شیوۀ نگارش زبان فارسی که «خط**» نامیده میشود. شیوۀ نگارش در هر زبان، پیوندهای تنگاتنگی با خوانش واژگان در همان زبان دارد. بدین معنا که میبایست همواره داد و شدی سنجیده و قانونمند میان این دو در کار باشد، یعنی باید تا جایی که از دست برمیآید، خوانش واژگان با شیوۀ نگارش آن همخوان بوده و همپوشانی داشته باشد.
برخی زبانها و شیوۀ نگارش به کار رفته در آنها، این ویژگی را کمتر و برخی بیشتر دارند. اگرچه باید گفت، هیچ فرهنگ و زبانی نتوانسته در درازنای تاریخ در این زمینه به همخوانی و هماهنگی صددرصد دست یابد. اما خط و زبان فارسی یکی از برجستهترین نمونهها در این زمینه است که به برهان دیرینگی و پختگی، این ویژگی را به زیباییِ هر چه بیشتر در نهادش نهان داشته و بدین سان همسازترین خط و زبان جهان را از آنِ این سرزمین افسانهای یعنی ایران ساخته است.
***
در اینجا بخشی از گوهرنوشتۀ شیرینِ زندهیاد «استاد محمد بهمنبیگی» را گواه سخنمان میگیریم تا ببینیم نوباوگان هوشمند و شوخ و شنگ عشایری چگونه مایهٔ سرافرازی آموزگاران پرهمت خود گشتند و به روشنی ثابت کردند که خط و الفبای فارسی، خط و الفبای آسانی است.
بنگرید: آموزش عشایر و تغییر خط، برگرفته از کتاب «به اُجاقت قسم»، انتشارات نوید شیراز – محمد بهمنبیگی.
و اما برای مثال، به گفتۀ «دکتر سیدحسین نصر» خط و زبان انگلیسی هیچ ارتباطی با هم نداشته و در بیشتر کشورهای لاتینزبان نیز همین چالش به چشم میخورد. اما از سویی، به آسانی میتوان دید که ارتباط زبان فارسی با خط فارسی اتفاقی نیست.
نمونههای زیر را ببینید:
در فرانسه؛ Bordeaux (بوردو)، Auxerre (اوسر)، Montpellier (مون پلیه) و در انگلیسی؛ beautifull (بیوتی فول)، Enough (ایناف)،Education (اجوکیشن)
نوآموزان در این زبانها تنها یاد میگیرند که ریخت بیرونی واژگان را به یاد سپرده و هجای آنها را از بر نمایند. اگرچه خط فارسی نیز چنین ویژگیی دارد. اما همانگونه که دیده میشود، آوانگاری واژگان در لاتین، – وارون بر خط فارسی- چیزی به جز چینشِ واک(حرف)هایی است که نگاشته میشود.
همینگونه که در نمودار زیر پیداست، گناه این همه نارسایی در لاتین را نمیتوان تنها به گردن کاربران آن انداخت. زیرا این کودک نوپا هنوز بسیار زمان میخواهد تا به مانند خواهر مهترش – فارسی- برومند و برنا گردد.
نمودار فراگشت زمانیِ زبانها
بردار آبیرنگ، نماد خط و زبان فارسی است که از هزارههایی بس دور و در خاستگاه خویش روند فراگشت پیوستۀ خود و نمو شاخهای از زبان ایرانی کهن را پیموده و اینک به آرامشی درخور دست یافته است. و اما بردار قرمزرنگ، نماد خط و زبان لاتین است که در هزارههای پسین و با آغاز کوچ به غربِ فلات – ایران-، گویشورانش آن را در سرزمینی به دور از سرزمین مادری، که خاستگاه زبان مادرِ ایرانی کهن بوده، پروردهاند.
ازین رو، ناگفته پیداست که نمیتوان از یک کودک نوپا، چشمداشت کارهای یک آدم بزرگسال را داشت. به همینگونه، میبایست دستکم هزارهای بر خط و زبان لاتین بگذرد تا با پالایش و پیرایش خویش، بتواند در پس آن به پختگی و پیراستگی خط و زبان مهتر و کهنترِ فارسی دست یابد.
در همین باره، میبینیم که دربارۀ فهم و دریافت زبان نیز همین رَویه استوار است. بدین معنا که ما هنوز هم چامههای سخنسرایان یکهزار سال پیش سرزمینمان را به خوبی درمییابیم، و بسیاری از واژگان پهلوی هنوز هم بر زبان روزانۀ ما روان است و واژگان فراوانی از کتیبههای پارسی باستان به خوبی برایمان آشناست.
همچنین هنوز هم میتوان جای پای واژگانی از ایرانی کهن مانند «اَستَه» را در واژههایی چون «ایستادن (stand، stop)» و نیز «پرستیدن (پَهایریاَستَه، پرستاری)» دنبال نمود. اما انگلیسیها در فهم نمایشنامههای شکسپیر که همین سه چهار سدۀ پیش سروده شده نیز ناتوانند و ناچار آنها را برایشان به زبان انگلیسی امروزین ترجمه میکنند!
دکتر میرجلالالدین کزازی دربارۀ فراگشت واژگانی در زبان فارسی آوردهاند،
«… واژههای ایرانی هنگامی که از روزگاران باستان و میانه به روزگار نو رسیدهاند، واژههای فارسی(دری) شدهاند؛ و از دید ساختار آوایی، ساده و نرم و هموار گردیدهاند. برای نمونه، یک واژۀ درشت و گرانِ اوستایی مانند “خُوَرنَه”، در فارسی شده “فَر”. از دید آوایی به فرجام خود رسیده است؛ یعنی واژهای مانند “فرّ” بیش از این کوتاه نمیتواند بشود.»
***
اما از فراگشتهایی نام بردیم که در خط و زبان ما نیز به چشم میخورد. برای نمونه، واژۀ خواهر که در زبان کنونی فارسی به گونۀ «خاهر» هجا میگردد. اما خوبست بدانیم، این واژه هنوز هم به لهجۀ یکی از گنجینههای گرانبهای گویشهای ایرانی یعنی کُردی به همان سان «خُواهَر- در کُردی: خئیشک، خویشک» هجا میشود. نمونههای دیگر نیز، واژگانی چون خواندن، خواستن و جز آن میباشد.
پس از این پیشگفتارها، میپردازیم به شیوۀ نگارش و خوانش نامواژهای که برای ما ایرانیان بسیار نیز ارجمند است، یعنی نام سردودمان جهانشاهی پهناور ایران هخامنشی، کوروش بزرگ.
این روزها، گروهی در میان پژوهندگان فرهنگ ایرانی سر برآوردهاند که گفتمان کمابیش نو و تازهای دربارۀ فرهنگ این سرزمین داشته و روشهایی تا امروز به دیده نیامده را پیشۀ خویش ساختهاند. اینان در هر زمینهای، آنچه تاکنون و به ویژه در یکی دو هزارۀ گذشته بر ادبیات این سامان رفته را به چالش کشیده و برآنند تا شیوههایی نو برای هر یک از آنها دراندازند.
دربارۀ «کاربرد یای اضافه در واژگان منتهی به، ه» پیشتر سخن گفتیم، که ایشان بر آن شدهاند تا بار دیگر «ی» در واژگانی که به «ه» میانجامد را به کار برده، و از کاربرد نمونۀ فراگشت یافتۀ آن یعنی «ء» پرهیز نمایند.
همچنین در نوشتاری دیگر که در آیندهای نزدیک منتشر خواهد شد، نشان خواهیم داد که ایشان این بار چگونه تیشه را بر ریشۀ نمای بیرونی واژگان فارسی فرود آورده، و شیوۀ نه چندان بخردانۀ «جدانویسی در واژگان وندی فارسی (آن هم به گونۀ افسارگسیخته و بدون مرز و قانونش)» را پیشۀ خویش ساختهاند.
بدبختانه، این گروه در این زمانهای که هر خوب و بد و نیز هر راست و ناراستی را میتوان به کمک رسانههای مجازی به خورد مخاطبان چشم و گوش بسته در گوشه و کنار جهان داد، پر و بال گرفته و چنین یکسویه و نامهربانانه در پی ویرانی خودآگاه و ناخودآگاهِ بنیانهای کهن و پَرنیانگونۀ فرهنگ کهنسال این سرزمین برآمدهاند.
***
امروزه ایشان درباره نامواژۀ کهن «کوروش» نیز کک به تَنبانشان افتاده و در این اندیشه فرو رفتهاند که باید یک خرفستری هم به جان این یکی بیندازند.
بدین روی، به هزار بهانه پایشان را در یک کفش کردهاند که میبایست نام شاه بزرگ هخامنشی را نیز به گونۀ «کورش» نوشت، نه «کوروش». سندهایی هم برایش برمیشمارند، که نمونههایی از آن را میتوانید در پیوند زیر ببینید:
همانگونه که گفتیم، ایشان همینکه یک نسخۀ خطیِ چند قرن پیش را مییابند که برای نمونه در آن، شیوۀ جدانویسی واژگان و یا کاربرد یای اضافه (ی) در واژگان منتهی به «ه» به کار رفته است، بیدرنگ آن را پیراهن عثمان کرده و بر سر دست گرفته و آن نسخه را گواهی بر همان شیوههایی میدانند که خود میپسندند. اما شگفتا که چشم خود را بر صدها نسخۀ همزمان دیگر که به شیوۀ معمول و مرسومِ ادبیات فارسی نگاشته شده است، میبندند. نگاه ایشان به چگونگی نگارش واژۀ «کوروش (کورش)» نیز نزدیک به همین دیدگاه است.
در اینجا خیلی کوتاه به پاسخ پیرامون برخی ازین گفتهها پرداخته، و سپس نیز به برهانهایی میپردازیم که نشان میدهد نگارش این نامواژه در ادبیات دیروز و امروز فارسی با آوانگاری سرشتین «کوروش» همخوان و هماهنگ بوده است و میباشد.
نگارندۀ متن مقاله در پیوند بالا، در بخشی از نوشتۀ خود آورده است، «میبایست به “سنت خط و زبان فارسی” پایبند بوده، و از آن رو ضبط “کورش” را به کار ببریم.»
بنابراین، چنانچه بخواهیم سراپا به همۀ سنتهای یکهزارۀ گذشته (دورۀ اسلامی) پایبند باشیم، باید که آنچه در اسکندرنامهها آمده را نیز پذیرفته و این گُجستک تاریخی را ابرمرد تاریخ بنامیم(!) و فتوحات دروغینِ برشمرده دربارهاش را نیز پذیرفته و باور نماییم. همچنین برین پایه میبایست افلاطون و دیگر یونانیان را نیز بزرگترین دانشمندان تاریخ دانسته و دروغی بزرگ چون مهد دانش بودن یونان باستان را هم بپذیریم!( برای رو شدن دست اینگونه دروغها، نک: یونانیان و بربرها. 15 جلد – استاد امیرمهدی بدیع، اسطورهی معجزهی یونانی – دکتر شروین وکیلی)
از سویی نیز آگاهیم که بیشتر -و یا همۀ- پژوهندگان سدههای سوم تا سیزدهم قمری ناتوان بر خواندن خطهای باستانی ایران چون میخی و پهلوی بوده، و تنها شیوۀ سینه به سینه بوده که در خوانش نامواژگان کهن به کار میرفته است. (مگر انگشتشمار کسانی چون حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی و همکارانش -شعوبیان- که توانایی ترجمۀ نوشتههای پهلوی به دری را داشتهاند)
ازین رو میبینیم که پایبندی چشم و گوش بسته به سنتهای پیشین، به تنهایی نمیتواند راهنمای خوبی برای دریافت آنچه در تاریخ نهان مانده، به شمار آید. در این باره میبینیم که خود نگارنده هم به چند نمونه از اینگونه کاستیها پرداخته و ضبط «کیرش» را بیربط و ناشی از ریشهشناسی عامیانۀ واژگان در آن دوره نام برده است. نگارنده در بخش دوم از گفتار خود، دست به سنجش سادهانگارانهای زده و گونهای از آوانگاری میخی به لاتین را برهان کار خویش برشمرده که به هیچ روی با زبان فونتیک همخوان نیست.
وی در اینجا دو گونه ضبط Kuroš و Kuruš را آورده و ریخت نخست را کورش و دومی را نیز کوروش خوانده است. سپس نیز گونۀ نخست را پسندیده و به خوانندگانش هم سفارش نموده است!
**
در اینجا میخواهیم اندکی به بررسی هجانگاری این واژگان پرداخته و روشن نماییم که اینگونه خوانشها از کجا آمده است. پیش از آن، یادآور میگردیم، با آنکه نگارنده ضبط «کورش» را پسندیده، اما نگفته که این گونه هجانگاریِ این واژه میتواند به گونههای گوناگونی چون کورِش، کورَش، کورُش و کورش خوانده و هجا گردد. بنابراین پیداست که گزینۀ درخوری برای نگارش این نامواژه نخواهد بود.
و اما کنکاشی کوتاه دربارۀ واکهای میخی و خوانش آنها در واژۀ کوروش؛
واک صدادار (حرف مصوّت) «او»
این نویسهگونه، پیش از «او» به گونۀ «کو» خوانده میشود.
واک (حرف) «ک»
این نویسهگونه، پیش از «او» به گونۀ «رو» خوانده میشود.
واک (حرف) «ر»
بنابراین؛
کو – او – رو – او – ش (اسم مفرد کوروش)
کو – او – ر – او – ش (حالت اضافی مفرد کورَش/ نک: کتیبههای هخامنشی – پیر لوکوک، رویۀ 66 – قاعده 3)
***
نگارنده در بخش پایانی نوشتار خود آورده است، «واژگانی مانند کورش، سدهها در زبان فارسی فراموش گشته بودند…». اگرچه این گفتۀ ایشان با بخش نخست سخنشان دربارۀ آوردن سندهایی از متون فارسی و عربی و همچنین تفسیرهای قرآن، ناهمخوان است؛ اما چون شیوۀ کاربرد و خوانش این واژه به گونهای سینه به سینه انجام شده است، نه خوانش متنهای کهن؛ بنابراین نمیتوان اینگونه کاربرد را بخشی از فراگشت طبیعی یک واژه در دل زبان مادر دانست.
زیرا به همان سان که در بخشی از گفتار دکتر کزازی آمده بود، «واژههای ایرانی هنگامی که از روزگاران باستان و میانه به روزگار نو رسیدهاند … از دید ساختار آوایی، ساده و نرم و هموار گردیدهاند»، بنابراین با گذر و فراگشت یک واژه از روزگاران کهن به نو است، که از دید ساختار نرم و هموار میگردد.
اما باید دانست که خواندن نگارش نامواژۀ کوروش، دستکم به درازای دو هزاره از دسترس کاربران ایرانی بیرون بوده است. بنابراین نمیتوان روند فراگشت واژۀ «خورنه» به «فر» را، برای مثال دربارۀ دگرگونی نگارش و هجای واژۀ «کوروش (در نوشتار میخی)» به «کورش (در فارسی نو)» هم روا دانست.
به هر روی، دوست نگارندهمان در دنباله و برای گواه سخنان و ارزیابیهای خویش، از کسی نام برده است که پیشینه و کارنامۀ چندان روشنی در داوری پیرامون گذشتۀ تاریخی و فرهنگی کشورمان ایران نداشته و ندارد. دکتر حسن رضایی باغبیدی عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی، کسی است که در یک سخنرانی در شبکۀ 4 سیمای جمهوری اسلامی، داد سخن سر میدهد که (برگرفته – نقل به مضمون)،
«چنانچه واژگان یونانی به زبان ما راه نمییافتند، … حتی فردوسی هم واژگانی نداشت که شاهنامه را با آن بسراید!».
(بزرگوار؛ حالا که شما به هیچ دینی مسلمان و به هیچ صراطی مستقیم نیستید!، دستکم همان داستان “هندواروپایی!***” خودتان را قبول داشته باشید و بپذیرید، که میگوید، “بیشتر واژگان سانسکریت و فارسی و لاتین با هم همریشهاند”. نه آنگونه که، در اینها تنها یکی از دیگری واژه قرض گرفته باشد.)
شوربختانه کسانی با اندیشههای تاریکِ ایشان کم نداریم، و انوریها و انوشهها در فرهنگستان و بیرون آن فراوانند تا در کنار برخی کارهای خوبشان، ناهنجاریهایی چون جدانویسیِ بیقانونِ واژگان وندی در زبان فارسی و کاربرد نازیبای یای اضافه در ته واژگان، و همچنین بایستگی(!) بکارگیری واژگان بیگانه (به ویژه لاتین) در میان فارسیزبانان را، در جامعه گسترش دهند.
آری، چنین کس و کسانی گواه پژوهشهای چنین دوستانیاند؛ که داوری دربارهاش را به شما خوانندگان گرامی میسپاریم.
در بند پایانی از نوشتار این دوست گرامی، میبینیم که تلفظ باستانی نام کوروش را بیارتباط به ضبط این نام در خط کنونی فارسی میداند. اما باید دانست، در فارسی نو هم، هماکنون واژگانی داریم که واژ صدادار «او» در آنها به گونۀ « ُ» خوانده میشود، مانند خورشت (خُرشت)، یورش (یُرش)، هولناک (هُ – و- لناک) و جز آن. بنابراین اگر بخواهد چنان باشد که ایشان بدان باورمندند، پس این دوستان بزرگواری نموده و در دنبالۀ خطاهای بیشمار و تاریخی خویش، واژۀ خواهر را خاهر، خواستن را خاستن و خویش را نیز خیش نگاشته و همچنان این نوآوریهای نه چندان خردمندانه و نه آن سان حکیمانۀ خویش را دنبال نمایند.
مُهر نَوَردی (غَلتان) کوروش – پاسارگاد****
در پایان، جستاری را با هم میخوانیم که به روشنی هجای راستین این نامواژه را پیش رو گذارده و هرگونه کژاندیشی پیرامون آن را به کنار مینهد.
“نام کوروش در متنهای سانسکریت به صورت «اوتّارا – کوروس» دیده میشود که نام شخصیتی بوده است و سپس به منطقهای در هیمالیا اطلاق شده است.(این سندها با کتیبههای میانرودانی که پارسها/ پَرَشیها را مردمانی در شرق فلات ایران در حدود 5 تا 7 هزار سال پیش معرفی میکند، جور درمیآید)
همچنین در حماسۀ مهابهاراتا میخوانیم که، نبرد پانیپات در منطقهای میان رود سند و گنگ در شمال شرقی هندوستان رخ میدهد که «کورو- کَشترَه (دشت کوروش)» نامیده میشود.
یونانیان نیز دشتی در شمال منطقۀ مگنزیا در آناتولی را به شکل «کورو» ثبت کردهاند.
دربارۀ معنای نام کوروش، آملی کورت با توجه به خاستگاه کوروش در انشان، این نام را ایلامی دانسته است. این نام در زبان ایلامی به معنای «پاسدارنده» میباشد. بر روی یکی از مُهرهای شخصی کوروش که برای صدور سندهای مربوط به سفرۀ شاهی استفاده میشده، نام کوروش به خط ایلامی به صورت «کورَش» نوشته شده که در زبان ایلامی «سوزاننده» معنا میدهد.
منابع بعدی ایلامی نشان میدهد که نام کوروش معمولا به شکل «کوروش» و در معنای پاسدارنده نوشته میشده است. اما دیدیم مُهر کوروش را هم داریم که نامش بر آن به شکل «کورَش» نوشته شده و سوزاننده معنا میدهد.
به گمان، وجود دو شکل برای ثبت ایلامی نام کوروش، نشانۀ آنست که این نام خاستگاهی ایلامی نداشته است و کاتبان ایلامی به هنگام نگارش نام شاه، نزدیکترین واژۀ همآوای آن در ایلامی را برای نوشتن به کار میگرفتهاند.
بنابراین میتوان گفت، در مُهری که از آنِ کوروش بوده و بر نقش آن وی چون سوارکاری جنگاور و پیروزمند نموده شده، نسخۀ جنگاورانۀ این نام «کورَش سوزاننده» ثبت شده و در منابع دیگر که نیکوکاری او مورد تاکید بوده، نسخۀ «پاسدارنده – کوروش-» ثبت گردیده است.
این نام در همۀ تمدنهای دیگر که در دولت هخامنشی جذب شدند نیز به همین شکل «کوروش» ثبت شده است. اگرچه در تورات، آن را به شکل «کورَش» میبینیم که شکل اکدی (برگرفته از ایلامی) آن را نشان میدهد.
پلوتارک و کتزیاس، نام کوروش را شکلی دگرگون شده از «خوروَش (مانند خورشید)» دانستهاند. ثبت یونانی کوروش نیز به شکل «کوروس» بوده که رومیان آن را با آوانگاری لاتین به شکل «سایروس» ثبت کردهاند. همین نام در زبانهای اروپایی رواج یافت و خوانش فرانسه آن در دوران مشروطه دوباره به ایران بازگشت. به همین روی، این نام با گذر از یونانی، لاتین و فرانسه به «سیروس (نه سیرس!)» تبدیل شده و در فارسی امروزین نیز رواج دارد.”(برگرفته از جستار دکتر شروین وکیلی – 1389)
**
از سویی، در نگارش خط فارسی، نکتهای با نام «وزن دیداری واژگان» نیز در برگزیدن ریخت و شکل نوشتاری یک واژه، تاثیرگذار است. بدین معنا که، در یک نگاه میتوان فهمید نگارش واژۀ «کوروش» آهنگینتر و ریشهدارتر از نگارش این واژه به گونۀ لخت و عور و برهنۀ «کورش» است، که انگار یک چیزی در درونش کم دارد.
ادبیات فارسی، این ویژگی را در شعر خود نیز نمود داده است، بدینگونه که یک چامه نمیتواند از دید آوایی، دو «لت» ناموزون و ناهمخوان با هم داشته و یا آنکه گرانیگاه آن به یک سو خمیده باشد.
اگرچه این مبحث بیشتر به زیباییشناختی و فلسفۀ درونی خود خط بازگشته و بستگی دارد، تا به قانونهای بشرساخت آن؛ اما باید دانست که این ویژگی یک ویژگی شرقی و ویژۀ مردم و فرهنگ شرق است.
به هر روی، بهتر است که ما هم مثل بچۀ آدم و همانند نیاکانمان، بنویسیم کوروش و بخوانیم کورُش.
چند نمونه از کتابهایی که نام کوروش را بر روی جلد خود ثبت کردهاند؛
و دو نمونه از ثبت شکل «کورش»؛
شگفتا، با آنکه دکتر شروین وکیلی در سرتاسر متن کتاب خود از ثبت شکل «کوروش» بهره بردهاند، اما در روی جلد کتاب ثبت «کورش» آمده است! (ویراستار این کتاب – ع. افشاری-، از دوستان خوب بنده هستند که در برابر پرسش چرایی این رَویه، پاسخی ندادند)
* خط فارسی، بازماندهٔ خطهای کهن ایرانی – دکتر آزاده احسانی
** برگرفته از واژۀ باستانی «کت» در ایرانی کهن، که واژگانی چون خط و قصّه (کته) از همین ریشه در زبان فارسی بر جای مانده و سپس با ریشهسازی دبیران ایرانی برای زبان سامیان (عربی)، به گونۀ «کتب» در آمد و واژگانی همچون کتاب و کتیبه نیز در دنبالۀ همین روند در زبان ما به کار رفت.(نک: پژوهشهای دکتر آزاده احسانی – دانشگاه کنکوردیا کانادا)
*** ویلیام جونز انگلیسی نخستین کسی بود که در قرن 18 میلادی نام هندواروپایی را به جای نام کهن «ایرانی» برای نامیدن زبان، تبار و فرهنگ مردمانی که در دو سوی فلات ایران از هند تا اروپا گسترده بودند، پیشنهاد نمود.
منبع : وب سایت مهرداد معمارزاده طهران (م. ایرانمهر)
آخرین دیدگاهها