ردپای ایرانیان در مغرب الاقصي و اندلس | پژوهشهای ایرانی

ردپای ایرانیان در مغرب الاقصي و اندلس

ردپای ایرانیان در مغرب الاقصي و اندلس

 

ایران سرزمینی است که از هر بعدی که به آن نگاه شود سرزمین شگفتی هاو تنوع ها است از نظر جغرافیایی ، ادبی، مفاخر علمی و مذهبی و … در یک سوی آن قبر دانیال نبی از کهن ترین پیامبران، در سوی دیگر آرامگاه حافظ، پدر عشق و عرفان و سعدی پدر پندهای عبرت آموز در سوی دیگر آرامگاه کوروش ذوالقرنین پدر دمکراسی و حقوق بشر و در جای دیگر آرامگاه بوعلی سینا پدر تجربه گرایان در سوی دیگر قبرخیام پدر دهرگرایی قرار داردتنوع در اقلیم و تنوع درفلسفه و مذهب و عقایدو هنرهاو … بدون تردید باعث تاثیر گذاری این سرزمین بر سایر مناطق شده است.حوزه جغرافیایی شرق آفریقا و شمال آفریقا را که این نگارنده در آنها سکونت داشته این تاثیر را در همه ابعاد می توان لمس کرد.

 حضور فرهنگی،ادبی،زبانی، فلسفی، عرفانی و مذهبی که ریشه ایرانی و آریایی دارند در شمال آفریقا و جنوب اروپا گسترده تر و وسیع تر از آن میزانی است که مورخین نوشته اند، نشانه های میترائیسم بصورت نمادها و مجسمه هایی از خورشیدبشکل چلیپا(صلیب)معماری،استریاب، قنات،موسیقی وتقدس درخت سرو در این مناطق و حتی حضور مذهب مجوسی گبری(زرتشتی)در مناطق سوس و مراکش و همچنین ظهور مجدد این نشانه هادر دوره اسلامی حضور و نقش مردمان و مهاجران بین النهرین که زبان و فرهنگ ایرانی داشته انداز نشانه هایی است که بر نقش ایرانی ها در تحولات شمال آفریقاتاکید می کند.در تاریخ هردوت ازحضور سردار ایرانی بنام ستاسپ(صد اسب)خواهر زاده داریوش در عصر خشایار شاه در سواحل ایبریا و اندلس خبر داده است که قصد داشته است دنیا را دور بزند.  ابن خلدون معتقد است که حاملان دانش در اسلام بیشتر از عجم بودند،علمای علم عقلی و نقلی و علم نحو و حدیث و اصول فقه همه ایرانیان و یا از کسانی بودند که تربیت و زبان ایرانی(فارسی) داشتند.مقدمه 544-543

 جغرافی نویسان در اسفار و رحلة(سفرنامه ها)خود بر مبنای هفت دریا و هفت آسمان تقسیمات جغرافیایی جالبی داشتند و در تکامل علم جغرافیا نقش بارزی داشته اند.جیوسی در کتاب میراث اسپانیای مسلمان 470 معتقد است که بسیاری از مفاهیم مسلمانان عرب الهام گرفته از فرهنگ هند و ایرانی بوده است..آنهامغرب الاقصي را انتهای دنیا می دانستند که بعد از آن دریای محیط(اقیانوس سراسری)و در انتهای آن کوه قاف قرار دارد ابن خلدون اعتقاد داشت که از خط استوا(میانه)زمین هرچه به پایین روی هوا داغ تر می شود بطوریکه در انتهای پایین(قطب جنوب) دریا جوشان و گدازان است و هرچه از میانه زمین به بالا روی هوا سرد تر می شودو در انتها همه جا منجمد است و هیچ موجودی نیست. مغرب اقصی در دوره عظمت مسلمانان به موراکش(مراکش) شهرت یافت و غربی ها آنرا بصورت کوتاه” مور” و یا موراکو تلفظ می کردند.امروزه در عربي المغرب ( محل غروب خورشيد ) و بصورت بین المللی رسمی  MOROCCO خوانده می شود. کشوري که ساحل طولاني با اقيانوس اطلس دارد واز شمال به جبل الطارق و درياي مديترانه مي رسد.

قبايل بربر(آمازيغ) ساکنان اولیه این سرزمین از ديرباز داراي روابط کسترده با ملل و تمدنهاي کهن فنيقي، کارتاژي، روماني و بيزانسي بوده اند، با اين وجود هيچ يک از اين تمدنها توانايي تسلط کامل بر منطقه را نداشته اند.

با رسيدن دعوت اسلامي به اين منطقه در سال 50 قمري ( 665 ميلادي) ساکنان منطقه با اهداف اسلامي آشنا گشته و در نتيجه دين نوين اسلام را پذيرا شدند،(1) اسلام سر انجام در سال 170 قمري (786 ميلادي) بطور مشخص پس از آنکه يکي از نوادگان پيامبر اسلام (ص) معروف به مولا ادريس بن عبدالله بن الحسن بن علي(ع) از دست حاکمان عباسي بغداد به اين منطقه پناه برده بود ، بصورت ريشه اي وبنيادين در منطقه گسترش يافته است. پس از بيعت و اعلام وفاداري مردم اين منطقه و با کمک آنها نخستين دولت اسلامي ومستقل از خلافت شرقي ـ عربي شکل گرفت که بنام بنيان گذار آن ادريس بن عبدالله، ادريسيان گذاشته شد.(2) ساکنان و حکمرانان اين منطقه گذشته از تفاوتهاي قبيله اي و ريشه اي خود ، ضمن پايبندي عميق به ارزشهاي اسلامي بر نشر و تبليغ رسالت محمدي و اهداف آن نه تنها در سرتاسر مراکش بلکه در مناطق جنوب و ديگر سرزمينهاي آفريقايي، و نيز کشورهاي همچون اسپانيا، پرتغال و جنوب فرانسه همت گماردند.

 

تأسيس حکومت ادريسيان

 

مراکش (مغرب الاقصي ) در پي حملات موسي بن نصير فتح گرديد و در پي آن اين منطقه تابع استانداران بني اميه در قيروان(کاروان) گرديد که آنان کارگزاران را براي سایر مناطق تعيين مي کردند، اما با توجه به گستردگي جغرافياي اين منطقه اسلام به صورت عميق و ريشه اي در اين منطقه نفوذ نکرد و مسيحيت پيروان خود را از دست نداد. (3) يهوديت نيز در برخي شهرها مثل نگور، قازار رواج يافت و حتي بت پرستي چون گوسفند پرستي در ارتفاعات باقي ماند، و مذاهب خارجي صفري بيشتر از سائر مذاهب اسلامي در قرن دوم قمري در مغرب الاقصي گسترش يافت ( که عمده دليلش نيز مخالفت با حاکمان فاسد اموي و حمايت از طبقه محروم جامعه بود ) ايدئولوژي صفري در بين حکوتهاي بني مدرار و بورغوات ايدئولوژي حاکم بود و مذهب معتزله نيز در بين قبايل اوربه و زنّاته و مزاته گسترش يافت و مذهب مالکي بر امارات نگور حاکم بود، فساد حکومت اموي جنجالهاي عصبيت و کينه هاي نژاد پرستانه را شعله ور ساخت ، از اين رو بربر ها ساکنان اصلي اين سرزمين که از ظلم و ستم اموي به تنگ آمده بودند به هرج و مرج سياسي دامن زدند وباعث درگيري بين عربها و بربرها گرديدند، بدين گونه منطق ديني و مذهبي در بد انديشي هاي عصبيت فرو رفت و پوشش براي حرکتهاي سياسي شد که تأسيس حکومتهاي مستقل از بني اميه و بين عباس را در پي داشت ولي با وجود تشکيل اين نوع حکومتها ( حکومت نگور سني مذهب ، بني مدرار و بورغوات خارجي مذهب ) هيچ کدام نتوانستند و حدت سياسي منطقه را تامين کند، بلکه درگيري دائمي بين آنها منجر به پيدايش امارتهاي طايفه اي کوچک شدند، اين تشدد و پراکندگي سياسي، اجتماعي، ديني مذهبي شرايط را براي دعوت زيدي ـ معتزلي و ايجاد حکومت ادريسي فراهم آورد.

مسلمانانی که ضد دستگاه رسمی خلافت و اسلام حکومتی بودنددر دوره های مختلف نامهای خاص خود(خوارج،رافضی،زیدی،معتزلی،فاطمی، شیعی و …) را داشتند. اقتضاي حکومت در سرزميني که ساکنان آنرا اهل سنت، معتزليان، خوارج تشکيل مي داد، دامن نزدن به مسئله مذهبي بود،نکته که ادريس بن عبدالله آنرا به خوبي دريافته بود. وی در نخستين خطبة خود هیچ اشاره ای به مذهب خود نکرد. بنابر اين مذهب زيدي ـ اعتزالي ايدئولوژي حکومتي را تشکيل داد، که با کمک عصبيت قبيله اوربه به وجود آمد.

اطلاعات اندک از زندگي ادريس بن عبدالله پيش از بنيان گذاري حکومت ادريسيان در دست است، آنچه که در منابع آمده است اشاره به اين داردکه وي مدتي را به عنوان داعي براي محمد نفس زکيّه در”تلسمان” حضور داشته است که پس از شهادت محمد نفس زکيّه براي برادرش يحي بن عبدالله دعوت نموده است، که پس از مدتي براي شرکت در جنگ فخ شمال آفريقا را ترک کرده است، اين قيام که در سال 169 قمري به رهبري حسين بن علي بن حسن بن حسن بن حسن بن علي بن ابيطالب (ع) عليه نظام مستبد عباسي صورت گرفت که منجر به شهادت وي و تمام يارانش گرديد و تنها دوتن از ياران او از اين واقعه جان سالم بدربردند،که يکي از آنها ادريس بن عبدالله بود که براي حفظ جان راهي شمال آفريقا شد. .

ابن خلدون مي گويد که او ابتدا به مصر رفت و در آنجا متصدي بريد مصر، واضح ـ جد يعقوبي ـ بود که او ادريس را به همراه بريد(پستخانه) به مغرب فرستاد،  ابوالفرج اصفهاني در مقاتل الطالبين آورده است که ادريس بن عبدالله که از واقعه فخ جان سالم بدر برده بود، همراه غلامش راشد به همراه قافله حاجيان مصر و آفريقيه خارج شد، در اين سفر ادريس بندگي غلام خود را مي کرد و در مصر نزد يکي از موالي بني عباس فرود آمد و پس از معرفي خود و با تدبير او به مغرب، طنجه راهي شدند، در ميان بربرها به تبليغ پرداخت. اين روايت را بکري در المسالک و الممالک نيز نقل نموده است، داعيان زيديه مثل داعيان خوارج در شمال آفريقا حضور داشته و به تبليغ و زمينه سازي دعوت زيديه مشغول بودند که نمونه اش حضور سليمان برادر محمد نفس زکيْه در شهر تلمسان و پس از او نيز حضور خود ادريس بن عبدالله در اين شهراست و پس از آنکه وي براي شرکت در جنگ فخ اين شهر را ترک کرد برادرش سليمان بن عبدالله جانشين او گرديد، شهرهاي که ادريس بن عبدالله براي رسيدن به طنجه برگزيده است مثل برقه(برکه)، قيروان(کاروان)،تلمسان، و طنجه(گنجه) از مهمترين شهرهاي تجاري شمال آفريقابوده اما روایت دیگری حاکی است که ادریس همان مسیر بیابانی همیشگی کوچ روهای عرب را طی کرده و از راهای صحرایی آن دوره به مکناس و فاس وارد شده است و طنجه را که در مسیر کوهستانی و محل سکونت آمازیغ هابوده را نپیموده است.

ملاقات ادريس بن عبدالله زيدي مذهب با اسحاق بن محمد اوربي معتزلي در ادامه سياست نزديکي اين دو مکتب فکري در شرق صورت گرفته است ، اعتزال مذهب رایج بين قبايل بربر شمال آفريقا بوده که ابن حوقل نيز به آن اشاره دارد، زناته و مزاته دو قبيله بزرگ اند که اکثر آنها بر مذهب اعتزال و طرفدار واصل بن عطاء اند، و در موردي ديگر از سجلماسه و فاس مي گويد که : و في بعضهم الاعتزال، بنابر اين اعتزال مذهب رايج بين قبايل بربر بوده است. خطبه ادریس  به خوبي نشان از مهارت سياسي او مي دهد به گونه که وي با دعوت به کتاب خدا وسنت پيامبر، توجه اهل سنت را به خود جلب و با اشاره به امر به معروف و نهي از منکر و جايگاه اين دو اصل درنزد خوارج ومعتزله و همين طور بيان توحيد وعدل که درنزد معتزله و زيديه داراي اهميت است، توانست جايگاه در بين قبايل مغرب براي خود پيدا کند و بخصوص موجب نزديکي او با اسحاق اوربي شده و حمايت قبيله اوربه را بدست آورد.بيعت قبايل بربر بخصوص قبيله اوربه در سال 172 قمري با ادريس او رابه فکر قدم گذاشتن به مرحله دوم که همان جنگ با غير مسلمانان بود،وا داشت، او با کمک نظامي قبيله اوربه سرزمين تامسنا را که اکثر ساکنان آن يهودي،نصراني و مجوس بودند، را به اسلام در آورد، و در همان سال دوباره به شهر باستانی “وليلي”(نزدیک فاس) مراجعت کرد . پس از يک ماه جهاد عليه قبايل غير مسلمان را از سرگرفت و بدين ترتيب اکثر ساکنان مغرب الاقصي به دست ادريس بن عبدالله اسلام آوردند، هدف بعدي ادريس شهر تلمسان در مغرب الاوسط، مرکز قبيله زناته و صنهاجه(آیین مجوسی)بود ،که شهر بدون جنگ تسليم ادريس شد.

ادريس دوم سال 192 قمري شهر فاس را محل اسکان خانواده خودنمود، آندره ژوليان ،تاريخنگار معاصر غربي و کارشناس شمال آفريقا باني اين شهر را ادريس اول دانسته است، سکه هاي کشف شده که در سال 172 قمري ، ضرب شده است و در آن شهر و نام ادريس اول بر آن نقش شده است می تواند دلیلی بر این گفته باشد، همانطور که حکومت بورعواط شهر مشاله، و بني مدرار شهر سجلماسه و حکومت بني رستم شهر تاهرت و بني اغلب شهر عباسيه را براي خود بنانمودند.

مي توان تاريخ ادريسان را به دو دورة متفاوت تقسيم کرد، مرحله نيرومندي که از ادريس اول شروع و تا آغاز حکومت محمد بن ادريس (221ق) ادامه دارد، که در اين دوره نيروي حکومت در دستگاه سياسي، اداري، ماليات گيري ، سپاه نيرومند ،و پايتخت مرکزي که بر همه مناطق حکومت تسلط داشته باشد، جلوه مي گردد . آنها براي اولين بار در تاريخ مغرب الاقصي حکومت مخزن ومرکزي را به وجود آوردند که از وجود حاکم نيرومندي برخورداربود که با مجلس مرکب از فقها، علما، شيوخ قبايل مشورت مي کرد و دستگاه اداري، مالي، اقتصادي، و نظامي دستورات او را اجرا مي کرد . مرحله دوم که از محمد بن ادريس شروع و تا سقوط حکومت در سال 375 قمري ادامه دارد ، با ضعف حکومت مرکزي و کسترش سرزمينهاي سيبه ـ يعني مناطقي که از حکومت مرکزي اطاعت نمي کنند ـ همراه است.

اوضاع نابسامان سياسي، اقتصادي، اجتماعي دست در دست هم داد تا حکومت ادريسيان جايگاه اوليه اش را از دست بدهد، قبايل به حالت گذشته خود برگردد، اجتماعات طايفه اي، نژادي به و جود آيد، نظم، اداب و رسوم بدوي، عشايري دوباره احياء گردد .

تعصب افراطي مذهبي ـ ديني در اين دوره اوج گرفت، ادريسيان اوليه با ايدئولوژي معتدل معتزلي ـ زيدي از غلّو عصبيت نژادي ـ قبايلي کاسته بود و شرايطي را فراهم آورده بود که همه طوايف و نژادها در اطراف حکومت مرکزي جمع شوند .

با حمله فاطميان به حوزه ادريسيان و لشکر کشي امويان آندلس از سوي ديگر کم کم حکومت ادريسيان به پايان عمر خود نزديک مي شد، سال 375 قمري پايان حکومتي بود که در سال 172قمري توسط ادريس بن عبدالله بن الحسن بن الحسن بن علي (ع) پايه گذاري شده بود.

 

زکریای رازی موسیقی طب و کیمیا سرآمد بود.کتاب طب منصوری او در تولیدو ترجمه و در سال 1489 منتشر شد به گواه خوان ورنت رازی از جمله همه پزشکان جهان در همه ادوار تاریخی بود.شفا ایران در اسپانیای مسلمان262 دکتر محمد حسن زکی در باره هنر ایرانی:
اولین چیزی که در بناها و اثرهای ایرانی انسان را بخود جلب می کند عظمت و شکوه آن که پر از خوش ذوقی و ظرافت و انتخاب نیکو است ایرانی ها دارای ذات هنری و فنی قدرتمندی هستند و به سلیقه و ذوق و زیبایی اهمیت می دهند.313

گنبد و طاق از سبکهایی است که در معماری ایرانی قدیمی ترین سابقه را دارد ایوان موزه ایران باستان کپی شده از طاق کسرا در مداین است یکی از کهن ترین بناهای برجا مانده آجری با طاق و گنبد ایوان کسرا است.اصولا آتشکده های ایرانی همگی با گنبد و طاق ساخته می شده است یک نمونه آن اکنون در نزدیکی محلات هنوز پا برجا است.ایران در صنعت بافندگی و رنگزی، ایران در دوره هخامنشی پارچه های رنگی  بیشتر با رنگ آبی آسمانی تولید می کرد، ریخته گری و کیماگری و آبگری سرآمد بود و در دوره اسلامی نیز نفوذش فزونی یافت این صنایع در دوره های مختلف از طریق عربها- مغولها و ترکها و از طریق خود ایرانیان و از طریق جهانگردان به سایر مناطق سرایت نمود.اشترزیگو فسکی در کتاب ریشه هنر کلیسایی معتقد است که گنبد و ساختمانهای سقف دار و صلیب شکل برگرفته و یا تخت تاثیر معماری ساسانی بوده است. مشابهه این نوع تاق در شهر تولدو و در مسجد سن کریستو دو لازو متعلق به قرن دهم میلادی وجود دارد.خسوس گروس 67-68

در ستاره شناسی ایرانیان مخترع استریاب و زیج شاهی بودند در ابتدا استریاب جنبه علمی دقیقی نداشت و لی در دوره های بعداز آن برای گاه شماری وتعیین روزها و سال استفاده می شد فنجان که یک ظرف اندازه گیری زمان آب قناتها بود دقیقترین ساعت بود و بطور دقیق بر اساس فنجان زمان ظهر شرعی و نیمه شب را تعیین می کردند.خانه فنجان در تعیین زمان به مراتب دقیق تر و کاربرد عملی تری از خانه های نجوم و رصد خانه ها داشت.زیج شاهی و آثار ستاره شناسان ایرانی مانند فضل ابن نوبخت و محمد ابن موسی خوارزمی کتاب الگوریزم او در طلیطله اندلس ترجمه و منتشر شد و ابو محمد خجندی و محمد الفزاری و خیام در اندلس شناخته شده بود وآثار ابو معشر بلخی و خواجع نصیر طوسی 597- 672 ق. در اندلس ترجمه شده و مورد الهام دانشمندان تجربه گرای اروپای رنسانس شد. 

باغ های ایرانی در اندلس مورد تقلید واقع شده و حتی درخت توت و کاشت شاهدانه و بادمجان از ایران به آنجا منتقل شده است.

قنات یکی دیگر از اختراعات ایرانیان است که به سایر نقاط دنیا از جمله اسپانیا و مغرب عربی نیز سرایت نمود. قناتهای کشف شده در میورقه –بلنسیه المریه و الحمرا سبک ایرانی را نشان می دهد.

سفربه جنوب اسپانیا برای بسیاری از مسلمانان فرصتی است تا با آه و افسوس منطقه و فرهنگی را نظاره کنند که روزگاری بخشی از جهان اسلام بوده است.

گذز ار شهرهای اندلس یاد آور  افرادی مانند  ابن نصیر ، طارق ، الرازی  ، ابن رشد، ابن میمون، ابن حزم، ابن طفیل و … و سیلی از خاطرات و حوادث تاریخی اندلس  است. 

زیبایی و نکته آموزی اندلس فراموش ناشدنی است و طنین چکاچک شمشیر که بر هر کوی و برزن می توان نشانی از آن یافت هنوز باقی است. جای جای اندلس مصداق این بیان مولاناست که این جهان کوه است و فعل ما ندا.

 آثار استبداد سیاسی و توسعه فرهنگی خلفای اموی و عباسی و عوارض حکومت فاطمیان و ادریسیان و ملوک سلسله های مختلف مرابطون، موحدون، بنی نصر را در همه جا می شد دید. اندلس نماد ظهور و افول یک تمدن است،.

دیوارهای اشبیلیه (سویل)،  کاخ الحمرا درغرناطه (گرانادا)،  مدینه  الزهرا و مسجد قرطبه (کوردوبا)، طلیطله ( تولدو)، سرقسطه (ساراگوزا )، برشلونه (بارسلون)، طرسونه (تاراسونا)، گواهی بر تلاش علمی و فرهنگی قومی می داد که با سیطره ای نظامی، دروازه ورود علم و حکمت و فرزانگی به اروپای آن روز شدند و پایه های تمدنی اروپای امروز را بنا نهادند.

 

تمدن اندلس با طرح سئوال شروع شد و با مرگ سئوال افول یافت. مسلمینی که خود پرسش و نقد را با ترجمه آثار یونانی و اسلامی وارد اندلس آن روز کردند خود با کشتن چراغ نقد و خاموش کردن چراغ  سئوال، زوال خویش را فراهم کردند و آن همه شوکت و زینت فرهنگی و جلال تمدنی را به تیغ های آخته سپردند.

 

مسلمانان در دهه هاى نخست هجرى به شمال آفریقا رسیدند. اسلام آوردن  بومیان منطقه  به سختى صورت گرفت، اما هنگامى که آنها اسلام آوردند خود به یکى از عوامل گسترش و پیشرفت این دین تبدیل شدند.

 

در سال ۸۹ هجرى “موسى بن نصیر” از طرف “ولید بن عبدالملک” خلیفه اموى به حکمرانى کل شمال آفریقا منصوب شد. موسى بن نصیر مردى کریم، شجاع و پرهیزکار بود. او پس از جنگ هاى سخت بربرهاى شمال آفریقا را مطیع خود ساخته و از آنها سپاه منظمى در منطقه تشکیل داد.

 

مسلمانان و بربرهاى شمال آفریقا در روز سوم آذر  سال 710  میلادی تحت فرماندهى طارق بن زیاد که خود ازآفریقاییان بربر و یکى از افسران برجسته  موسى بن نضیر فرمانرواى آفریقا بود،  با 12 هزار مرد جنگی  از تنگه  ( جبل الطارق ) گذشت و در اندک زمانى بخش عمده  اسپانیا را که شامل کشور پرتقال کنونى هم بود به تسخیر در آورد.

 

طارق بن زیاد که مردى هوشیار و شجاع بود (و بنا به نوشته بسیاری از مورخان  از جمله  ابن خلدون، ابن حبیب ، ابن مفرج ، احمد الرازی  و  قلقشندی( گلقشنگی)  موسی بن نصیر و طارق  هردو  ایرانی تبار بوده اند)   دستور داد که بعد از ورود به اسپانیا، کشتى هاى جنگى سپاهش سوزانیده شوند تا سربازان فکر فرار یا بازگشت را از سر خود بیرون کنند. بدین ترتیب براى اولین بار زمینه حضور نظامى مسلمانان در اروپا فراهم شد.

 

آغاز فتوحات مسلمانان

 

فتح اسپانیا شباهت زیادی به  فتح ایران در زمان خلیفه دوم در سال 637 م  داشت و اگر چه 74 سال بعد روی داد اما  اهمیت آن نیز همانند اهمیت فتح ایران بسیار زیاد بود .

 

وقتی طارق بن زیاد با سپاه خود  قدم به اسپانیا نهاد  سایه جنگ هاى داخلى بر اسپانیا سایه افکنده بود و نارضایتى از حکومت ویزیگوت ها به حدى بود که مردم اسپانیا حاضر به حمایت از آنها نبودند (همانند ایران یزدگرد).

 

طارق بن زیاد در اولین نبرد جدى خود در اسپانیا با “رودریک” پادشاه ویزیگوت روبه رو شد. سپاه  طارق پیروز و رودریک کشته شد و لشکر  او متلاشى گشت.پیروزى طارق در این جنگ خود مقدمه اى براى پیشروى مسلمانان به قلب اروپا شد.

 

مردم اسپانیا با اینکه مسیحى بودند در برابر هجوم مسلمانان مقاومتى از خود نشان نمى دادند و قلباً آرزوى نابودى ویزیگوت ها را داشتند. از این رو طارق بدون اینکه با مقاومتى جدى روبه رو شود بخش عظیمى از اسپانیا را فتح کرد و در کمتر از یک سال شهرهاى بزرگى مثل کوردبا(قرطبه)،  مالاگا(مالقه) و سیویلیا (طلیطله)  به دست مسلمانان افتاد .

 

هنگامى که اخبار پیروزى طارق به آفریقا و موسى بن نصیر رسید، او به وجد آمد. از این رو سپاهى مرکب از ۱۰هزار نفر مسلمان و بربر تشکیل داد و در حالى که یکى از اصحاب سالخورده پیامبر (ص) به نام “منیذر” که نود سال سن داشت، او را همراهى مى کرد با جمعى از فرزندان اصحاب قصد حمله به اسپانیا را کرد.

 

موسى بن نصیر سعى کرد مسیر حملات خود را به گونه اى انتخاب کند که مناطقى را که از حمله طارق دور مانده است، فتح کند. موسى بن نصیر فتوحات طارق را تکمیل کرد و همچنان پیش رفت تا به برشلونه (بارسلونا) واقع در شرق اسپانیا، ناربون در داخل خاک فرانسه و صنم قادس در غرب اسپانیا رسید. او در مدت کوتاه حضور خود در اسپانیا توانست سراسر این کشور را تا سرحدات مرز فرانسه فتح کند و زمینه را براى مهاجرت مسلمانان به این کشور و خلق تمدنى جدید در آن فراهم نماید.

 

سرنوشت دردناک موسى بن نصیر

ابن خلدون مورخ بزرگ در تاریخ خود به تفصیل درباره فتح اسپانیا و فتوحات موسى بن نصیر نوشته است. به نوشته ابن خلدون موسى بن نصیر که یک ایرانی تبار بوده است  با سپاهى از اعراب و غیراعراب مسلمان با کشتى از دریا عبور کرد و قدم به خاک اسپانیا نهاد و فتوحات طارق را تکمیل کرد. سپس سراسر اسپانیا را پیمود و غنایم بسیارى به چنگ آورد. آن گاه خود را آماده ساخت تا از راه قسطنطنیه رهسپار شرق شود و بدین گونه راه شام و اسپانیا را به هم متصل کند.

 

ولى همین که اخبار پیروزى هاى او به خلیفه (ولید بن عبدالملک) رسید، از اینکه او تا این حد در کشورهاى مسیحى پیش رفته و مسلمانان را مغرور کرده و آنها را در آن مناطق ساکن گردانیده است، سخت  نگران شد که مبادا خود را خلیفه اعلام نماید.  از این رو سفیرى فرستاد تا به موسى بن نصیر دستور دهد که به مرکز خلافت (دمشق) بازگردد .

موسى بن نصیر به ناچار برگشت و سه روز قبل از فوت خلیفه اموى وارد دمشق شد و غنایم و اسرا و ذخایرى را که به دست آورده بود، تسلیم او کرد. این امر باعث خشم “سلیمان بن عبدالملک” برادر خلیفه شد، زیرا او برخلاف نظر خلیفه از موسى بن نصیر خواسته بود که در آمدن به دمشق عجله نکند.

چون ولید درگذشت و سلیمان جانشین او در امر خلافت شد، بر موسى بن نصیر خشم گرفت و دارایى او و تمام خاندانش را مصادره کرد و این سردار بزرگ را با فجیع ترین وضع ممکن مجازات کرد شاید خود این امر نیز دلیل دیگری بر ایرانی بودن و سوء ظن به موالی گری   موسی بن نصیر باشد.

“شکیب ارسلان” مولف کتاب “تاریخ فتوحات مسلمانان در اروپا” درخصوص این واقعه مى نویسد: “رفتار خلیفه اموى با موسى بن نصیر از جنایاتى است که هرگز بخشوده نمى شود.”

 

سلیمان خلیفه اموى تمام خاندان موسى بن نصیر را بعد از شکنجه به قتل رسانید.

عبدالعزیز یکى از فرزندان رشید موسى بن نصیر بود که فرمانروایى اسپانیا را برعهده داشت، چون از رفتار خلیفه با پدر و خانواده اش باخبر شد، خود را از اطاعت امویان خلع کرد. اما به دستور خلیفه در همان جا (اسپانیا) او را کشتند و سرش را به دمشق فرستادند. سلیمان اموى سر عبدالعزیز را به موسى بن نصیر که هنوز در قید حیات بود، نشان داد و به او گفت: آیا او را مى شناسى؟

موسى بن نصیر از دیدن سر پسر خود سخت متاثر شد، اما با صلابت گفت: “آرى، مى شناسم. او کاملاً پایبند به نماز و روزه بود، خدا او را لعنت کند، اگر قاتلش بهتر از خودش باشد.”

 

شکست های بعدی مسلمانان

در ادامه  فتوحات مسلمانان در سال ۷۲۱ میلادى سمح بن مالک بعد از تسلط کامل بر اسپانیا و سرکوبى شورشیان قصد فرانسه را نمود و پس از فتح شهر ناربون به سوى آرگن و جنوب فرانسه حمله برد. امیر فرانک که “اود” نام داشت از قدرت و مهارت مسلمانان در میدان جنگ به خوبى آگاه بود، از این رو قبل از رسیدن مسلمانان به آرگون سپاه عظیمى را جمع آورى کرد و با حمله غافلگیرانه مسلمانان را در شرایط دشوارى قرار داد.

با مرگ نابهنگام سمح بن مالک،  مسلمانان در این جنگ شکست خوردند. شکستى که در تاریخ اسلام به نام شکست تولوز معروف است.

در سال ۷۳۲ میلادى (۱۱۴ هجرى) عبدالرحمن سپاهى از مسلمانان سلحشور را تشکیل داد و به خاک فرانسه حمله برد.شهرهاى آرل، لیون و بوردو گشوده شدو اداره این شهرها به دست مسلمانان افتاد، اما برخلاف اسپانیا، مسلمانان از اقامت و سکونت در شهر هاى فتح شده فرانسه خوددارى کردند.

 

در زمان اندکى شارل از شهرهاى اطراف به جمع آورى نیرو پرداخت و حتى از مردم صحرایى ژرمن یارى جست و درجنگى که در تاریخ به نام جنگ تور و پواتیه معروف است در رمضان ۱۱۴ هجرى با پیروزى مسیحیان به پایان رسید. مسلمانان در اندلس حضور خود را حفظ کردند تا اینکه بلاخره بو عبدیل آخرین پادشاه مسلمان گرانادا (غرناطه) مطابق با داستانهای  اسپانیایی  ناچار شد در ٢ ژانویه ١٤٩٢ کلید شهر و آخرین سنگر مسلمانان را به فاتحین مسیحی تحویل  دهد. او به هنگام مراجعت بر روی یکی از بلندی‌های شهرایستاد وآخرین نگاه را بر قلمرویی که از دست داده بود انداخت.

امروزه توریست هایی که از سراسر جهان به کاخ الحمرا و مدینه الزهرا و مسگت کوردبا می آیند از آن مکان به El Ultimo Sospiro del Moro   یعنی “آخرین آه مسلمانان مور” عکس و فیلم یادگاری می گیرند.

با فتح  مناطق جنوبی،  عملیات نصرانی کردن را از  سال 905 هـ / 1499م با شدت آغاز نمودند و بر اثر خشونت های آن  قیام بیازین و بشرات در سال 1501 م روی داد. پس از آن ملکه ایزابلا فرمانی را در سال 908 هـ / 21 فوریه 1502 م صادر کرد که در آن بر ضرورت گرایش همه اندلسی ها به دین مسیح یا مهاجرت اجباری از اسپانیا تاکید شده بود.

 

شکوه تمدن اسلامى اندلس و نقش ایرانیان

 

مسلمانان بعد از فتح اسپانیا تمدنى را در آنجا پایه گذارى نمودند که چه براى جهان اسلام و چه براى اروپا منشاء تحولات و بیدارى علمى فراوانى بود. تمدن اسلامى در اندلس، میراثی از عظمت تمدن اسلامى در شرق بود که حاصل این تمدن ظهور اندیشمندان، فقها، شعرا، فلاسفه و آثار هنرى ، موسیقی ، معمارى و رشد صنعت و بازرگانى در جنوب اروپا بود.

آشنایی ایرانیان و اندلسی ها و حضور ایرانی ها در منطقه اندلس به دوران اساطیری و دوران هخامنشی برمی گردد از آن دوره رفت و آمد میان این دو نقطه جغرافیایی با ایرانیان بویژه از طریق خلیج فارس برقرار بوده است و تاثیرات  آئین مهرپرستی ، مانی گری و معماری دوره ساسانی بر این منطقه قابل درک است. صلیب شان آئین مهر پرستی و نماد خورشید( دقت شود به شکل صلیبی 4 قبر بزرگ دیواره کوهستانی نقش رستم و صلیب های مغرغی کشف شده در لرستان)  و درخت سرو، جشن مهرگان و جشن سده  از رمزهایی است که بر این منطقه و در مورد صلیب و سرو در تمام دنیای مسیحی قابل مشاهده است.

 

ساکنان بین النهرین(عراق) که ریشه ایرانی داشتند در دوره اسلامی بدون تردید در رکاب سردارانی مانند طارق و موسی بن نصیر وجود داشته اند و معماری قصر الحمرا و مسجد کوردوبا با سبک معماری دوره ساسانی نزدیک است و حتی نظام اداری نظامی مشابهه ساسانیان بوده است. قناتهایی که در مراکش و اندلس ایجاد شده بود همگی تقلید از هنر کهن آبیاری ایرانی بود.استریاب (ستاره یاب)که عربها آنرا معرب نموده و استرلاب می گویند هنری ایرانی است که قدمت آن به دوره هخامنشیان و گوی جهان نمای جمشیدیان بر می گردد.

تاسیس امارت مستقل باداخوث بوسیله  شاپور ( سابور) بود که حکومت خود را مستقل از خلافت امویه برپا کرد.

 

ابوالحسن کرمانی ستاره شناس ،زریاب موسیقی دان ،  جعفر محمد بلخی نویسنده زیج شهریار، فرج جیانی مهیار دیلمی و رازی، یوسف ابن بخت الفارسی  و عبدالکریم بن مهران  و محمد ابن رستم از دیگر افراد ایرانی تبار  تاثیر گذار برعلم ، ادبیات و هنر اندلسی است.

 

در خصوص بربرها ( آمازیغ ها) یک فرضیه ریشه های پارسی آنها را مطرح کرده است که با توجه به شناخت و اهمیتی که مورخان و داستان سرایان قدیم از جمله فردوسی به سرزمین لیبیه و بربرستان  داده اند و با توجه به حضور ناوگان دریایی داریوش دوم به رهبری سردار صداسپ  در سواحل بربرستان و همچنین وجود بعضی واژگان پارسی باستان و سانسکریت در زبان بربر  این فرضیه می تواند قابل مطالعه باشد. کوشش های اساسی اولیه برای پایه گذاری علم تاریخ در اندلس در قرن چهارم هجری(دهم میلادی) توسط احمد بن محمد بن موسی الرازی که هم مورخ و هم جغرافیدان بود صورت پذیرفت. خاستگاه او هر چند از مشرق و ایرانی است ، اما از جهت تولد و آموزش و فرهنگ، اندلسی به حساب می آمد. او در اندلس زندگی کرد و در آنجا از دنیا رفت و زندگی او در نگارش تاریخ و توصیف جغرافیای اندلس گذشت. او اولین مورخ و جغرافیدان بدون منازع اندلس است. احمد رازی به جهت کثرت نوشتارهای خود در زمینه تاریخ و کار در زمینه نگارش تاریخ و تدوین کتاب هایی درباره تاریخ اندلس به ( التاریخی ) ملقب شده است.

 

پدر احمد رازی ، محمد بن موسی بن بشیر بن جناد بن لقیط الکنانی الرازی بود که تاجری در سیر و سفر از مشرق و از اهالی شهر ” ری ” بود و به همین سبب  به  رازی شهرت دارد. او در سال 250 هـ / 864 م به اندلس آمد و با خود کالاهایی را آورده بود که شگفتی امیر محمد بن عبدالرحمن  را موجب گردید. به او پاداشی بسیار عطا نمود و  او را از مقربین درگاهش ساخت. خصوصا پس از آنکه نامه ای از ” ابراهیم بن احمد بن محمد بن اغلب ” امیر آفریقا ( که در بین سال های 261 ـ 290 هـ / 875 ـ 903م ) را برای وی آورد. و در آن امیر اموی ، وی را به سفارت به جهت محکم شدن پایه های ارتباط بین اندلس و دولت اغالبة در شمال آفریقا به نزد ” ابن اغلب ” مامور ساخت. به مرور زمان منزلت محمد رازی در نزد امیر ” محمد بن عبدالرحمن ” رفیع گشت.

 

محمد رازی سپس به بربرستان برگشت و  در نواحی مختلف بربرستان (مغرب  عربی امروز) به ویژه در مسیرهای منطقه سجلماسة ـ که در آن  زن گرفت  ـ در رفت و آمد و تجارت مشغول بود در همین منطقه است که  عبدالرحمان رستم سلسله حکومت  ایرانی را برپا نمود. رستمیان از عراق به مصر و سپس به تونس فعلی رفتند و شهر کاروان را بنا کردند.آنها نزد عربها به قیروانی معروف هستند قیروانی ها در سده های بعد به مغرب دور رفتند و در شهر فاس مسجدقیروانی ها یا قرویین را تاسیس کردند که نقش دانشگاه را تا کنون حفظ کرده است و مانند دانشگاه الازهر مصر عمل کرده است. این وضع تا وفات امیر محمد در سال 273 هـ ( 886 م )ادامه داشت که پس از آن جانشین وی ، امیر منذر از محمد بن موسی رازی خواست تا به اندلس بیاید.

 

او برای بار سوم به اندلس  رفت  و منزلتی بالا در نزد امیر جدید که حسن نظر به وی داشت پیدا کرد و همنشین و مشاور وی گشت. با فوت منذر در سال 275 هـ / 889 م محمد رازی از قرطبه به نیت بازگشت به مشرق خارج گردید اما در مسیر راه در شهر البیرة بیمار گردید و در سال 277 هـ / 890 م از دنیا رفت.

 

محمد رازی  علاوه بر تجارت نویسنده ای باهوش بوده  و کتابی نیز  در تاریخ تحت عنوان ” کتاب الرایات ” نگاشته است. ” ابو بکر محمد بن عیسی بن مزین ” ( زنده در سال 471 هـ  1078 م ) از نویسندگان اندلسی بیان می کند که بر کتابی در یکی از کتابخانه های اشبیلیه در سال 471 هـ ( 1078 م) به نام ” کتاب الرایات ” تالیف محمد بن موسی رازی دست یافته است.

 

اکنون اثری از این کار ارزشمند در دست نیست اما  برخی از متون آن را ” محمد بن مزین ” نقل نموده و اقتباس آن توسط ” محمد بن عبدالوهاب الغسانی ” نویسنده مغربی در روایت خود از سفر به اسپانیا در سال 1103 هـ (1691 م) تکرار شده است.  و می توان بخشی از آن را در روایت ابن مزین در کتاب ” فتح اندلس ” که مولف آن ناشناخته است بیابیم  که توسط ” دون خواکین دی گونزالت ” در سال 1889 در الجزایر منتشر شده است.

 

همچنین در رساله ی ارزشمندی که به عنوان ملحق کتاب ابن قوطیة ( تاریخ افتتاح الاندلس ) به دست ” خولیان رایبیرا ” در سال 1926 در مادرید منتشر شده است. نیز مورخان دیگر مانند ” محمد بن علی بن محمد التوزری ” معروف به ” ابن الشباط ” ( متوفی سال 681 هـ / 1282 م ) بر کتاب ابن مزین اعتماد نموده اند و چه بسا آگاهی بر کتاب ابن مزین به ما امکان اطلاعی بیشتر از بقیه ی متون ” کتاب الرایات ” بدهد که منبع مهمی از منابع ابن مزین بوده است. چه بسا اینکه فرزندش احمد رازی نیز از نوشته های پدر بهره و نسخه برداری کرده باشد.

 

احمد رازی

تاریخ نگاری در اندلس مدیون خاندان ایرانی الرازی است.احمد رازی سال 888 م در آلبیرابه دنیا آمد. تاریخ و جغرافیا را پیش شیوخ محدثین قرطبه ای مانند قاسم بن اصبغ ( متوفای سال  951 م ) و احمد بن خالد ( متوفای 322 هـ / 933 م ) که شان والایی در آن داشتند پرداخت.

 

” ابن حزم ” اشاره دارد که احمد رازی دو کتاب ،یکی درباره ی ” اخبار ملوک اندلس ” و دیگری در زمینه ی ” توصیف قرطبه(کوردبای) ” تالیف نموده است که در آن از عادات شهری و بناهای بزرگ آن سخن رانده است.  ضمن آنکه وی موسوعه ای ( دریای  دانش )  درباره ی انساب عرب در اندلس تحت عنوان ” کتاب استیعاب فی انساب مشاهیر اهل الاندلس ” نگاشته که مشتمل بر پنج جلد بزرگ است.سجادی و عالم زاده 84

علی بن عباس مجوسی اهوازی ،ابوعلی سینا و رازی از کسانی بودند که طب را از آسمان به زمین آوردند و بجای دعا نویسی برای رفع مرض از خواص گیاهان برای رفع بیماری ها و امراض سخن گفتند و خواص تریاک را تشریح کردند.ابن بیطار اندلسی نوشته های خود را از ابن سینا الهام گرفت. القانون فی الطب در تولدو به وسیله گراردو داکرمونا ترجمه و در اختیار اروپاییان قرار گرفت. طب برگرفته از کلمه تب فارسی به معنی حرارت زیادو گرما است(دقت شود به واژه تابستان و تابه) چون هر بیماری معمولا با تب خود را علنی می کرد در نتیجه پزشکی به علم تب شهرت یافت.رازی گلاب گیری و گل و عطر را معرفی نمودو الکل در واقع همان ال.گل است.

رازی  همچنین دارای کتابی بزرگ در زمینه ی راه های اندلس و بنادر و شهرهای مهم و سپاه ششگانه اش و ویژگی های هر یک از این بلاد و بیان خصوصیات منحصر به فرد هر یک و به نام کتاب ” مسالک الاندلس و مراسیها و امهات اعیان مدنها و اجنادها الستة ” می باشد.

 

 ابن الابار ، اضافه می کند که رازی دارای کتابی دیگر درباره ی بزرگان موالی در اندلس به نام ” اعیان الموالی ” است. رازی تاریخ و جغرافیای اندلس را تا زمان زندگی خود پوشش داده است و ناحیه ای از آن نمانده که به وصف آن نپرداخته و یا حادثه ای از حوادث تاریخی واقع نشده که آن را نیاورده باشد. امروزه کتابی کامل از این کتابهاباقی نمانده ست.مونتگری وات در کتاب اسپانیای مسلمان بر این باور است که نخستین کسی که می تواند مدعی مورخ بودن در اندلس داشته باشد احمد الرازی است.تاریخ نگاران اسپانیا از جمله عریب بشدت متاثر از کتب طبری و خوارزمی بودند.

 

این آثار با بسیاری از کتاب های اندلسی در نتیجه ی حوادثی که بر بلاد فوق وارد آمد و به جهت تعصب کور در دوران پس از فرمانروایی اسلامی از میان رفتند. نظیر نابودی بسیاری از نسخ خطی عربی در ” غرناطه ” Granada در سال 950 هـ / 1499 م به توسط کاردینال (خیمنث.(جیمنز )Jimenez de Cisneros روی داد.

او دستور داد تا همه کتاب های عربی ساکنان مسلمان را جمع کرده و در میدان های شهر دهها هزار نسخه خطی مشتمل بر علوم آداب و احادیث و قرآنها و غیره را که نتیجه اندیشه ی عربی اسلامی در اندلس بود به آتش بکشند. برخی تعداد این کتاب ها را هشتاد هزار نسخه خطی و برخی دیگر آن را بسیار بیشتر و تا یک میلیون و پنج هزار کتاب تخمین زده اند.

 

این صدمه به بخش بزرگی از آثار رازی تا حدی در نتیجه اقتباس فراوان مورخان متاخر از روایات و متون او در تالیفات خود جبران شده است. و اینچنین بخش اعظمی از تاریخ مسلمانان و مظاهر تمدنی شان در خلال اولین سده های حضورشان در شبه جزیره ایبریا برای استفاده ما باقی مانده است.

بیشتر کتاب های رازی که در بالا به آن اشاره شد منابع اصلی و درجه اول برای بسیاری از مؤلفان عربی  و همچنین غربی بود که در زمینه تاریخ و جغرافیای اندلس تحقیق می نمودند. لازم به یادآوری است که کتاب رازی تحت عنوان ” اخبار ملوک الاندلس ” منبع مورد استفاده مؤلفان ناشناس در نگارش کتاب های ” فتح الاندلس “،” اخبار مجموعة ” ،” ذکر بلاد الاندلس ”  در مطالب تاریخی است. ضمن آنکه کتاب رازی از منابع اصلی مورخان و جغرافی دانان بی همتا نظیر ابن حیان، ابن الابار، ابن الاثیر، ابن عذاری، یاقوت حموی، ابن الخطیب ، الحمیری و المقری می باشد.

رازی تنها به بیان اخبار تاریخی صرف اکتفا نمی کند اطلاعات پر ارزشی از دوران خود را بازگو می نماید.

او از دربان، وزیران و اخلاقشان، و نگهبانان، و قضات پادشاهی که تاریخش را می نویسد، سخن به میان آورده  و دانشمندان آن دوره و جایگاه و نحوه ی تکریم شان توسط شاه را بیان می کند. همچنانکه از غزوات امیر و نبردها و چگونگی بسیج اهل قرطبه برای جنگ  و از موضع وی در قبال شورش های گوناگون  سخن می راند. همچنین به روابط او با دولت های خارجی چه دولت های مسیحی و فرنگی و یا دولت های اسلامی در شمال آفریقا می پردازد.

احمد رازی در روز دوازدهم ماه رجب سال 344 هـ / اول ماه نوامبر سال 955 م از دنیا رفت. اما با مرگ او شعله تالیفی که بزرگ این خاندان محمد بن موسی الرازی برافروخته بود، خاموش نشد. چه آنکه فرزند احمد به نام عیسی بن احمد الرازی ( درگذشته به سال 379 هـ / 989 م ) شیفته مطالعه تاریخ اندلس تا دوران خود و تکمیل آنچه که پدر آغاز نموده بود، گردید.

او عالم به ادب و تاریخ بود و اخبار را از بر داشت. عیسی کتابی در ” تاریخ اندلس ” برای خلیفه الحکم المستنصر نگاشت. ضمن آنکه دو کتاب دیگر برای پرده دار المنصور به نام ” محمد بن ابی عامر ” نگاشت که اولین کتاب به نام ” الوزراء و الوزارة فی الاندلس ” و دومین کتاب تحت عنوان ” الحجاب للخلفاء فی الاندلس ” بود.

 اما بی تردید در حوزه اخبار داخلی تاریخش، عیسی بر کتاب پدر خود احمد رازی اعتماد بسیاری دارد و مشخص است که بر برخی دیگر از نویسندگان مانند محمد بن موسی بن هاشم بن یزید القرطبی معروف به اقشتین ( درگذشته به سال 307 هـ / 919 – 920 م ) اعتماد دارد که علاقمند به ادب و تاریخ شناخته شده و دارای تالیفات متعددی در زمینه زبان و ادب است که مشهورترین آنها کتاب ” طبقات الکتاب فی الاندلس ” می باشد.

2-farrokh-family-photo-reza-sh

زیرا این عرب های مسلمان بودند که به رهبری طارق ابن زیاد فرمانده موسی ابن نصیر حاکم آفریقای شمالی که خود از سوی خلیفه اموی به این مقام منصوب شده بود در 18 ژوییه 711 (28 رمضان 92 هجری)در یک جنگ 3 روزه در محلی به نام (( veja die de fronter  نزدیک رودخانه گوادالته بر رودریگو پادشاه سپاه ویزگیت اسپانیا فائق آمدند و بعد از رفتن به قرطبه (کوردبا) گام های نهایی در فتح آندلس را برداشتند.

بد نیست در اینجا جمله معروف طارق ابن زیاد به سپاهیانش را قبل از حمله بر سپاهیان رودریگو که در تاریخ عرب شهرت فراوانی دارد و در روحیه سپاهیان عرب تاثیر بسزایی داشته است ذکر کنیم که رو به سربازانش فرمود :(( شما در پشت سر دریا را دارید و در روبرو دشمن را اگر مغلوب شوید هیچ راه نجاتی ندارید . فقط روی شمشیر هایتان حساب کنید یا مرگ خواهد بود یا پیروزی)).

 

 نا گفته نماند که برخی مورخان مسلمان از جمله طبری منشاء طارق را ایرانی می دانند. بعضی او را ایرانی اهل همدان و برخی اصفهانی معرفی کرده اند و حتی منابع اندکی موسی ابن نصیر را نیز ایرانی ذکر کرده اند و همچنین ابن خردادبه اولین جغرافیدان ایرانی که از آندلس بحث کرده نظریه باور نکردنی مطرح کرده  که در این نظریه از منشا ایرانی رودریگ پادشاه ویزگیت اسپانیا سخن می گوید  و او را زاده شده اسبهان (اصفهان امروزی ) و از قومی مجوسی( زرتشتی) معرفی می کند . بگذریم با فتح آندلس و استقرار کامل عرب ها و با آرامش یافتن از نفوذ سیاسی در منطقه کم کم اسپانیا آماده تهاجم فرهنگی و هنری عرب ها نیز شد و وقتی اسپانیای تازه مسلمان شده پذیرای مکتب هنری و موسیقیایی خلافت شرق شد ، حداقل صد سال از زمان ورود مکتب موسیقی ایرانی ها به عرب می گذشت و در این مدت عرب ها فرسنگ ها از فرهنگ خود فاصله گرفته بودند. دربررسی زنجیره موسیقی جهان ، وقتی به حلقه موسیقی اسپانیا می رسیم جلای زرینش ما را به ریشه یابی این موسیقی غنی ترغیب می کند و بی هیچ شک و شبه ای موسیقی ایرانی را می توان ریشه اساسی این موسیقی دانست.

مطابق نوشته ابن خلدون مورخ شهیر عرب موسیقی اصیل عرب در اشعاری که شتر سواران در تنهایی با آواز می خواندند ریشه دارد.از نمونه های بی شمار تاثیر موسیقی ایران بر اعراب تنها به ذکر چندین مورد اکتفا می کنیم. به عنوان مثال نضر پسر حارث نزد خسرو پادشاه ساسانی رفت و در آنجا نواختن عود و هنر آواز را آموخت و بعد به مکه رفت و این هنر را آنجا ترویج کرد. و از این زمان به بعد بود که کنیزکان خنیاگر پدید آمدند.

 و خیلی پیش تر از اسلام اعراب با موسیقی ایرانی آشنا بودند. ابن مسجع موسیقیدان عرب که در نواختن عود ایرانی شهرتی فراوان داشته یکی از وارد کنندگان موسیقی ایرانی به عرب بوده است. و عود ایرانی توسط همین اعراب  به اسپانیای مسلمان برده شد و در آنجا لقب  “سلطان آلات موسیقی” یافت و از اسپانیا به دیگر کشورها ی اروپایی برده شد.

بی شک در  ایده ساخت گیتار نیزاز دستگاه عود بهره فراوان  برده اند.

تاثیر موسیقی ایرانی را بر اعراب هم در دوران پیش از امویان و هم در دوران اموی به وضوح می بینیم موسیقی ای که غالبا توسط اسرا و زندانیان ایرانی به عربستان برده شده بود .

عصر طلایی عباسیان (750 – 850) یا قرن مشهور به موسیقی عرب تحت تاثیر گسترده موسیقی ایرانی بود آنهم توسط موسیقی دانانی چون ابراهیم و اسحاق موصلی (پدر و پسر) معلمان موسیقی خلفایی نظیر الهادی و هارون الرشید  و مرد افسانه ای ما زریاب .

کتاب “الموسیقی الکبیر”  مهمترین اثری که در سراسر دوران تاریخ اسلام به رشته تحریر در آمده است توسط فیلسوف بزرگ ایرانی  ابو نصر فارابی (فاراب.خراسان-256_339)  نوشته شده است و اعراب به او لقب معلم ثانی داده اند (لقب معلم اول از آن ارسطو فیلسوف یونانی بوده است).

در رابطه با آلات موسیقی ایرانی، که به تدریج وارد موسیقی عرب شدند -به غیر از عود که در بالا اشاره اندکی به آن شد- می توان از چنگ ایرانی نام برد که توسط پادشاهی حیره وارد موسیقی عرب شد و به نام عربی شده از چنگ (“سنج”) sanj نزد آنها معروفیتی کسب کرد .

اچ.جی.فارمر در کتاب “نفوذ شرقی در موسیقی غربی” از یک آلت ناشناخته استوانه ای شکل که با الهام از “تبیره” ایرانی ساخته شده و در موسیقی نظامی عرب “طبل ایرانی” نامیده می شده نام برده است.احمد سرخسی موسیقی دان ایرانی کتابی بنام المدخل الی العلم موسیقی داشته که ابن ندیم در الفهرست به آن اشاره داشته است.علی بن نافع ملقب به زریاب که در سال 750 م 175 ق در جنوب ایران متولد شده و در دربار مهدی عباسی و هارون الرشید 193- 137ق. به جایگاه بالایی رسیده بود بدلیل آواز خوش به اندلس ماموریت یافت ونزد عبدالرحمن حاکم کوردبای(قرطبه) رفت و در تمام اندلس شهرت بسزایی یافت او در موسیقی نوآوری های زیادی داشت و عود و سه تار و چنگ (صنج) را شخصا می ساخت و صدها ترانه و شهر را سروده بود. او همچنین به اسپانیایی ها یاد داد که لباسهای خود را با گل سرشور(نوعی گل اهکی که در ایران بجای تاید امروزی بکار می رفت) و نمک بشویند.دستگاه و آهنگ” مقام عجم” که در موسیقی اندلس و مراکش و مغرب عربی جایگاه مهمی دارداز این دوره رایج شده است. 

موسیقی اندلس برای قرنها مدیون آموزشهای زریاب و فرزندانش بود.

 هیات باستان شناسی که در سال 1961 به ریاست هلن.ج. کانتور در خوزستان فعالیت می کرد. در حفریات “چغامیش” سنگ کتیبه ای کشف کردندکه ارکستری را با گروهی نوازنده نشان می داد که طبق گفته محققان می توان آنرا قدیمی ترین ارکستر جهان نامید.

در ضیافت شامی که به افتخار هئیت ایرانی در سال 1381 برگزار شد پادشاه اسپانیا چنین گفت

آثار امپراتوری پارسی همیشه در تمامی علوم و فرهنگ و تمدن اسپانیا متجلی است در دوره اسلامی نیز عارفانی چون ابن عربی و شوشتری اهل گرانادا تاثیر عمیقی بر صوفیان ایرانی داشته اند.

ایرانی ها در شرق آفریقا

نوشته های کتب معتبر تاریخی در خصوص نحوه ورود شیرازی ها را می توان چنین خلاصه کرد: «شیرازی‌هایی که در منطقه خلیج فارس ساکن بودند تقریبا در سال 1200 میلادی به جزیره زنگبار وارد شدند و با مخلوط شدن با ساکنان بومی در شکل گیری فرهنگ سواحیلی نقش داشتند».

فارسهادر ایام نوامبر تا مارس ( آبان تا فروردین) هر سال با وزیدن بادهای دریایی “مانسون”که بومیان به آن “کاسکازی “می گفتند به ساحل شرق آفریقا عزیمت می کردند و با همان جریان باد “کوزی”به خلیج فارس بازمی گشتند.

«سرچارل إليوت»” موّرخ اروپايي ( 1905 ) با بررسي سابقه تاريخي حضور ايراني‌ها و اعراب در سواحل تانزانيا و زنگبار، حضور ايراني ها رامقّدم بر دیگران مي داند امّا اسناد تاريخي موجود از مُهاجرت اوّليه شیرازی ها در قرن هشتم ميلادي و سپس مهاجرت ثانويه آنها در قرن دوازدهم ميلادي به منطقه “كيلوا ” توسط برخي از حكّام فارس حكایت مي كند .

«داويد سون» مورخ انگليسي نيز خط سير مهاجرت جغرافيايي ايرانيان به سواحل شرق آفريقا را توسط هفت كشتي به همراه «علي بن الحسن شيرازي» و شش فرزندش عنوان مي كند. بنا بر اين نظريه، مسافران اين كشتي‌ها به ترتيب در كناره‌هاي سواحل شرق آفریقا «مانداكها»، « كوشو»، «پانبو»، «مومباسا»، «پمبا»، «كيلوا» و «آنژوان» وارد شده و اقامت گزیدند.

«ابن بطوطة» نيز كه در سال 1331 ميلادي از منطقه “كيلوا” بازديد کرده است از مذهب شافعي ساکنان سخن گفته است.

«ابن مسعود» موّرخ مشهور با توصيف مشاهدات خود از شهر “كيلوا” ، مؤسس آن را «سلطان علي بن سليمان» از ساكنان شيراز مُعرفي كرده كه با ازدواج با يكي از دختران حكّام بومي، نسل حُكمرانان بعدي را بر جای گذارده است. فارسها در راه‌اندازی مبادلات تجاری و رونق بخشیدن به اقتصاد و آباد کردن شهرها و مراکز استقرار خود همچون شهر کیلوا در کشور تانزانیا و گسترش اسلام در شرق آفریقا و ساختن مساجد و اماکن عمومی در زنگبار و مومباساسهم داشته اند.

وجودحزبي سیاسی موسوم به “شیرازی‌ها” و نيز تیم فوتبالي به همين نام در جزیره زنگبار نشانه ادامه حضور ایرانی تبارها است .

معماری ایرانی و منبت کاری بر روی دربهای منازل به سبک ایرانی نشان دیگری ازحضور هنر معماری و منبت کاری ایرانی و فراگیری این فنون توسط بومیان آفریقایی می‌باشد.

ايرانيان در قرن چهارم  ق. و در حوالي سال‌هاي 950 تا 975 ميلادي به رهبري فردي بنام «علي بن حسين» از حكام محّلي شيراز در دوره حاكميت آل بويه به همراه خانواده و آشنايان، با هفت كشتي بزرگ بادباني عازم شرق آفريقا شده و پس از چند هفته عبور از سرزمين‌هاي مختلف در مناطق ساحلي «لامو ، ماليندي ، مومباسا ، كيلوا ، كومور ،زنگبار و پمبا » استقرار مي‌يابند.

بهر حال،  «سلطان علي بن حسين» به عنوان بينانگذار سلسله شيرازي‌ها ابتدا در زنگبار و سپس در «كيلوا» در نزديكي «دارالسلام» استقرار مي‌يابد و با سران محلّي رابطه حسنه اي برقرار كرده و دامنه فعاليت اقتصادي و تجاري خود را گسترش داده و دولت‌ـ‌شهرهاي مستقلي كه در رأس آنها ايرانيان قرار داشتند را در مناطقي نظير «ماليندي»، «مالو »، «زنگبار» و «آنژوان» بنيان مي‌نهد .دریای پارس

پس از مرگ سلطان حسين بن علي بن حسين ، فرزندش « علي » قدرت را بدست مي گيرد و از طريق جنگ و فتح مناطق مجاور قلمرو پادشاهي« زَنج »را گسترش مي دهد .

“سليمان بن علي “امپراطوري شيرازي ها را در شرق آفريقا گسترش مي دهد و روزانه دهها كشتي تجاري از شهر ساحلي « كيلوا » ( پايتخت شيرازي ها ) بر مناطق مختلف آفريقاو خاور ميانه و خاور دورارسال مي كند .

پس از وي در حدود دويست سال، دهها نفر از اولاد و اعقاب وي عهده دار پادشاهي شيرازي ها مي شوند امّا بدليل سودجويي و توطئه هاي سياسي داخلي و تفرقه بيگانگان ، در طي قرون سيزده و چهاردهم ميلادي ، امپراطوري شيرازي ها به سراشيبي سقوط كشيده مي شود . در اواخر قرن پانزدهم ميلادي « فضيل بن سليمان » به حكومت مي رسد و همزمان «واسگودوگاما» دريانورد بزرگ پرتغالي پس از كشف راه دريايي هند وارد منطقه دريايي آفريقا شده و پس از اقامت در موازمبيك و كسب اطلاعاتي نسبت به شيوه حكومت ايرانيان در سال 1502 ميلادي در شعر « كيلوا » پايتخت امپراطوري زنج لنگر انداخته و با توپ و ساير سلاح هاي جنگي كه به همراه داشت سلطان فضيل را خراجگزار پادشاهي پرتغال مي كند و شيرازي ها ساليانه مبلغ يك هزار ليره به وي پرداخت مي كنند و پرچم امپراطوري پرتغال بر فراز كاخ حكومتي كيلوا برافراشته مي شود .

واسكودوگاما ، سپس براي تصرف نواحي ديگر سواحل آفريقا كه تحت قلمرو شيرازي ها قرار داشت عازم « مومباسا » ( بندري در كنيا ) و زنگبار مي گردد . در همين احوال” اميرابراهيم “پادشاه زنج اقدام به مبارزه با پرتغالي هاي مهاجم مي كند و قلعه سنگي مستحكمي را بنا مي كند، امّا پايتخت حكومت شيرازي ها شهر« كيلوا » توسط پرتغالي ها تصرف مي گردد و بساط حكومت « زنج » برچيده مي شود و سران حكومت شيرازي از راه مناطق جنگي فرار مي كنند .

پرتغالي ها در اقدامي وحشيانه بسياري از مسلمانان ايرانيان و اعراب ساكن را کشته و قتل عام نموده و پايه هاي قدرت خود را مستحكم مي كنند .

در مجموع حاكميت ايرانيان بر زنگبار و جزاير اطراف آن حدود پنج قرن بطول انجاميد و در طي اين مدّت دستجات زيادي از اعراب در زنگبار و مناطق ساحلي كشورهاي كنيا و تانزانياي امروزي سكونت يافتند .

احمد بن سعید در سال1744 میلادی ،سلسله بوسعیدی را در زنگبار را تشکیل داده و پس از مرگ وی فرزندش “سید سعید “در 1804 میلادی به قدرت رسیید.

سلطان سعید در سال 1840میلادی پایتخت سلطنت عمان را پس از کشمکش های سیاسی با اعراب و بومیان از مسقط به زنگبار منتقل نموده و اقدام به در دست گرفتن تجارت ادویه و گل میخک به اروپا و آمریکا نموده و به سودهای مالی و امتیازهای کشاورزی در کشت گل میخک دست می یابند و بومیان زنگبار به جزایر اطراف مهاجرت کردند.

در سال 1857 میلادی سلطان سید سعید فوت نمود و فرزندش سلطان مجید به قدرت رسیده و مرکز حکومیت را از زنگبار به دارالسلام منتقل نمود.

در قرن نوزدهم رقابت بر تسلط بر زنگبار بین بریتانیا و آلمان وجود داشت که در سال 1890 میلادی با امضاء قرارداد میان دو کشور جزیره زنگبار تحت قیومیت انگلستان قرار گرفت و سلطان زنگبار از حق حاکمیت بر بخشی از اراضی ساحلی تانگانیکا (تانزانیای امروزی ) چشم پوشی نمود وتا 1961 میلادی به شیوه های مختلف بر زنگبار و سلاطین بومی اعمال حاکمیت نمود.

در این برهه از تاریخ، نسل شیرازی ها و بازماندگان آنها که منزوی شده بودند با حمایت از حرکتهای ضد استعماری ساکنان زنگبار با ائتلاف با بومیان زنگباری حزب “آفرو شیرازی “را تشکیل داده ودر قرن بیست میلادی بر علیه اعراب و استعمار انگلیس به فعالیت سیاسی پرداخته و در نهایت در به استقلال رسیدن جزیره زنگبار در 1963 میلادی مشارکت می نمایند.

1. حمام کیدیچی :در حومه شهر زنگبار دو حمام ایرانی وجود دارد که در قرن دوازده هجری قمری پس از انتقال شاهزاده ایرانی شهرزاد بیگم نوه دختری فتحعلی شاه قاجار توسط معماری ایرانی احداث گردید و از مراکز مورد توجه گردشگران می باشد.

در منطقه باستانی شهر زنگبار نیز حمام دیگری بنام «حمامنی » یا حمام فارس ها وجود دارد که توسط دولت زنگبار بعنوان اثر ملی ثبت شده است معمار این حمام را فردی ایرانی بنام حاجی غلامحسین معرفی کرده است و این حمام در سالهای 1870 تا 1881 مورد استفاده عمومی قرار داشته است.

2. مسجد کیزیم کازی(کاظم قاضی) این مسجد قدیمی ترین مسجد موجود در زنگبار می باشد که در سال 1184 هجری قمری به دستور یکی ازسلاطین شیرازی تباربنام شیخ ابوموسی الحسن بن محمد احداث شده است و بر کاشیکاری های موجود نام مسجد فاطمه الزهراء (س) حک شده است .3علاوه بر این آثار در سراسر کشور تانزانیا ، کنیا ، مجمع الجزایر کومور و کشور موزامبیک به خصوص در زنگبار و مومباسا نشانه هایی از حضور شیرازی ها در مناطق شرق آفریقا وجود دارد که باستان شناسان و مورخان اروپایی و بومی در کتابها و تالیفات ود به آنها اشاره نموده اند.

4. کلبعلی خان :این سردار جنگی ایرانی در در دوران قاجار و سلطنت ناصر الدین شاه از فرماندهان ارتش ایران بوده و پس از چندی به استخدام سلطان عمان

“ماجد برغش” در آمد و در سال 1870 میلادی به فرماندهی کل نیروهای نظامی عمان درجزیره زنگبار منصوب گردید.

وجود محله قدیمی موسوم به «عجمو» و حفر چندین چاه که نام وی بعنوان خان در آن حک گردیده است از موارد بازمانده از وی در جزیره زنگبار می باشد.

5. سید عبد الحسین مرعشی واولادش :ابشان از شاگردان مرجع بزرگ تقلید وقت درکربلا آیت الله مازندرانی بوده که در سال 1885 میلادی برای تبلیغ تشیع و پاسخگویی به مسائل شرعی شیعیان وارد زنگبار گردید.

 

7. توپ‌های جنگی ایرانی :

 

در موزه تاریخی قصر بیت العجایب واطراف آن چندین توپ قدیمی جنگی بچشم می خورد که روی آن با خط فارسی متعلق بودن آنها به ایرانیان را اثبات می کند.

 

8. اسناد مکتوب در موزه دارالسلام و زنگبار:

در این موزه ها اسناد و نوشته هایی مرتبط با حضور ایرانی ها در زنگبارو برپایی تمدن سواحیلی بچشم می خورد و در ادبیات عامه مردم کلماتی همچون شاه؛وزیر؛اداره ؛عجم ؛رنگ ؛نوروز؛چلو، کتاب، دفتر وغیره وجود دارد. امروزه نسل جدیدی از شیعیان بومی آفریقایی تبار به همراه شیعیان خوجه دوازده امامی علاوه برشیعیان خوجه اثنی عشری ؛دسته دیگری بنام «بحرانی ها»و عده ای نیز بنام اسماعیلی در زنگبار حضور داشته اند .

توجه داشته باشید که اروپاییان در دوره قرون وسطی و حتی تا همین الان معمولا دو عبارت  عرب و مسلمان را مترادف بکار می برند مثلا بلوچ، کرد، آمازیغ و بر بر را نیز همواره عرب نامیده اند . اگر در کتب تاریخی و سفرنامه ها دقت کنید می بینید که این دو کلمه عموما غلط و  بجای هم بکار رفته است. مثلا در فتح اندلس عموم سپاه بربر آمازیغن بودند اما مورخین اروپایی همواره گفته اندسپاه عرب …

نوشته : دکترمحمدعجم

4-

  

اطلاع بیشتر مستند بی بی سی فارسی

 

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.