تمدن شط العرب یا اروند
در منابع عربی تا قبل از دوره عثمانی نام شط العرب رایج نبوده تنها منبعی که این نام را استفاده کرده نزهه القلوب است . معمولا در کتاب های جغرافیایی و اسفار دوره اسلامی دجله و فرات و کارون و قارون بکار رفته به منطقه ای که این رودها به هم وصل شده و امروزه شط العرب می گویند را بحر می گفتند و آنرا بحر عذب (گوارا) می گفتند زیرا در انتها به بحر ملح (شور) وصل میشد که صفتی برای خلیج فارس بوده است. و احتمالا آیه قرانی ” هو الذی مرج البحرین هذا عذب فرات وهذا ملح أجاج” به این منطقه گفته شده باشد. زیرا عرب از قدیم محل تلاقی دریای شیرین و شور را که در منطقه اروند رود و ساحل جنوبی بصره است را با این صفت می شناختند. وَهُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَیْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَحْجُورًا ﴿الفرقان:۵۳﴾ منظور از بحرین در اینجا بحر اروند رود یا بصره است با بحر فارس .
اروندرود در شاهنامه چند بار و بکار رفته که در آن شاعر به رودخانهای که به عربی دجله خوانده میشود و در نزدیکی شهر بغداد است اشاره دارددر صورتی که فاصله اروند رود با بغداد ۳۷۵ کیلومتر است:
همی رفت منزل به منزل چو باد/سری پر ز کینه دلی پر ز داد
به اروند رود اندر آورد روی/چنان چون بود مرد دیهیم جوی
اگر پهلوانی ندانی زبان /بتازی تو اروند را دجله خوان
دگر منزل آن شاه آزادمرد/لب دجله و شهر بغداد کرد
و همچنین:
فرخ زاد هر مزد با آب چشم / به اروند رود اندر آمد بخشم
به کرخ اندر آمد یکی حمله برد / که از نیزه داران نماند ایچ گرد
هم آنگه ز بغداد بیرون شدند / سوی رزم جستن به هامون شدند
چو برخاست گرد نبرد از میان / شکست اندر آمد به ایرانیان
در نزهت القلوب تألیف حمدالله مستوفی (قرن هشتم هجری) آمدهاست: «… چندانکه در عمود شط دجله چندان آب نمیماند که کشتی تواند رفت و در زیر دیه مطاره فواضل این آبها و آب فرات از بطایح بیرون میآید و آبهایی که از خوزستان در میرسد با آن جمع گشته شط العرب میشود و در زیر بصره به دریای فارس میریزد و طول این رود سیصد فرسنگ باشد. فرس آن را اروند رود خواند چنانکه فردوسی میگوید :
فریدون چو بگذشت از اروندرود
همی داد بخت شهی را درود»
این رودخانه در کتب جغرافیایی بعد از اسلام توصیف شدهاست اما در بعضی منابع گاهی اوقات توصیف اروند بر رود کارون دلالت دارد و در مواردی بر شط العرب یا اروندرود.
در اوستا اگرچه از نام خلیج فارس بطور صریح نام برده نشده اما در مهریشت در مبحث مهر یا میترا اشارهای نیز به اروندرود شدهاست که در آن دوره «ارونگ» یا «آرنگ» گفته میشدهاست و چنین آمده:
«دارنده دشتهای فراخ» و «اسبهای تیزرو» که از سخن راستین آگاه است و پهلوانی است خوشاندام و نبرد آزما، دارای هزار گوش و هزار چشم و هزار چستی و چالاکی یاد شده، کسی است که جنگ و پیروزی با اوست، هرگز نمیخسبد، هرگز فریب نمیخورد، اگر کسی با او پیمان شکند خواه در شرق هندوستان باشد یا بر دهنه شط آرنگ، از ناوک او گریز ندارد، او نخستین ایزد معنوی است که پیش از طلوع خورشید فنا ناپذیر تیز اسب بر بالای کوه هرا بر میآید و از آن جایگاه بلند سراسر منزلگاههای آریایی را مینگرد.
اروند واژهای پارسی میانه است به معنی بزرگ و شکوه و در دوره باستان به همه طول رود دجله و اروندرود امروزی گفته میشد. اگر اروند را با تلفظ اوروند بخوانیم معنی آب رونده یا رودخانه معنی میدهد. نام دجله نیز عربیشده تیگره پارسی باستان است که تیگره نیز صورت کهن همان واژه تیز است.
ایران و عراق در ۱۵ اسفند سال ۱۳۵۳ طی معاهده ۱۹۷۵ الجزایر ژرفگاه اروندرود را به عنوان خط مرزی میان دو کشور تعیین کردند. همچنین نام این رودخانه در مجله نشنال جئوگرافیک شط العرب ثبت شده است
در روزگار قدیم منطقه دهانه اروند رود/ شط العرب و کرانه های کارون و دجله و منطقه فعلی بصره(پس راه) و خرمشهر مرکز تمدن کشاورزی و تجاری مهمی بوده است مردمانی از ملیتهای مختلف در آنجا سکونت داشته اند و حداقل از قوم پارس و دراویدی / هندی / یونانی و رومی آن سخن گفته شده است گفته شده که ساکنان آن از اومانا بوده اند با توجه که عمان یا اومانا کهن و تاریخی شهری در منطقه مکران – و بنادر ساحلی سیستان و بلوچستان بوده است. و اومانا شهری پارسی توصیف شده است پس مردمان آن پارسی بوده اند. نگاه شود به نقشه زیر(پریپلوس اریتراس)
همانطور که در نقشه پریپلوس و نقشه زیر می بیند آنچه پریپلوس گفت دو شهر خاراکس و اپلو / ابله /اُوبله /اُبلا در حاشیه خلیج فارس و رودخانه بوده اند در حالی که بعضی این دو شهر را در حوالی بصره می دانند. واقعیت های جغرافیایی نشان می دهد که این دو شهر باید در کرانه رودخانه و نزدیک به دهانه خلیج فارس باشند. و طبق گزارشهای یونانی ها ساکنان آن باید یونانی و رومی باشند.چون در آن دوره هنوز گزارشی از وجود اقوام عرب ر کرانه اروند رود وجود ندارد.
نخستین آشنایی علمی باستان شناسان با پادشاهی میسان یا میشان مربوط به سال ۱۸۱۱ میلادی و بر اثر کشف سکههایی به زبان یونانی بود. آنچه در این سکّهها نظر محققین را جلب کرد تطابق اسامی پادشاهان حک شده بر این سکهها با نامهای پادشاهانی بود که طبق نوشتههای مؤرخین باستانی روزگاری بر سرزمین میشان در شمال رأس خلیج فارس حکومت میکردند.
طبق گفتههای نویسندگان و مؤرخین باستانی معاصر با میشانیان پایتخت آنان شهر خاراکس یا کرخینیا بود و تاریخ بنای آن به زمان اسکندر مقدونی میرسد. و طبق آنچه ذکر گردیده اسکندر پس از فتوحات خود در هند در راه بازگشت خود به بابل به منطقهای که به احتمال زیاد شهر خرمشهر کنونی یا کمی در شمال آن قرار داشته رسیده و دستور به بنای شهری بزرگ به نام خود او میدهد.اسکندر به خوبی ارزش جغرافیایی آن منطقه که دارای زمینی مرتفع در مجاورت آبهای رودخانهها و خلیج فارس بود را دریافت و هدف از بنای این شهر نیز بدلیل نقش تجاری و بازرگانی وسیعی بود که میتوانست بعدها ایفا کند.
اسکندر این شهر را به نام خود تأسیس کرد و بعدها به نامهای خاراکــــس و همچنین کرخینیا معروف گردید.
پس از مرگ اسکندر در بابل و تأسیس دولت سلوکی این شهر تحت کنترل سلوکیان در آمد. تا اینکه در سال ۱۶۵-۱۶۶ قبل از میلاد قسمتهایی از شهر بر اثر طغیان آب رودخانهها تخریب گردید و توسط امپراطور سلوکی نامدار آن زمان آنتیوخوس چهارم بازسازی میشود و آن را به نام خود آنتیوخا مینامد و یکی از فرماندهان خود را به نام هیسپاوسین به حاکمیت آن شهر و منطقه میگمارد. اما در طی حکومت هیسپاوسین بار دیگر شهر دچار سیل شده و اینبار بدستور هیسپاوسین یا اسپاسینو اقدام به بنا و مرّمت آن میکنند و نام خود را بر نام شهر اضافه کرده آن را خاراکس-اسپاسینو مینامد. این شهر در کتیبههای تدمری به نام کاراک اسبیاسینا و در نقوش آرامی به نام کرک دمیسان به معنی قلعه میسان و در تلمود بابلی به نام میشا/ میشان ذکر گردیدهاست.
در بین سالهای ۱۴۱ الی ۱۳۹ قبل از میلاد پس از انتشار ضعف در پیکر دولت سلوکیان هیسپاوسین استقلال خود را بر مناطق تحت فرمان خود اعلام کرده، به نام خود سکّه ضرب میکند اما روابط خود را با سلوکیان حفظ میکند.
در سال ۱۲۹ قبل از میلاد هسپاوسین حملهای بزرگ علیه همیروس، حاکم نیابی فرهاد دوم، پادشاه اشکانی بر منطقهٔ بابل و سرزمینهای مابین النهرین انجام داده و موفقت به شکست او و ضمیمه کردن بابل و اراضی مجاور به قلمرو حکومتی خود میشود. همچنین ذکر گردیده که او حملهای علیه حاکم الیمایی سرزمینهای عیلام به نام ((بیتیت)) تدارک داده و پس از شکست او موفّق به بسط منطقهٔ نفوذ خود میگردد.
سرانجام میسان بعنوان یک از ساتراپهای مهم دولت اشکانی در آمده و بصورت نیمه مستقل و گاهی مستقل به پادشاهی خود در بیش از ۳ قرن ادامه میدهد تا هنگامیکه آخرین پادشاه میسانی در اوایل برآمدن حکومت ساسانیان توسط اردشیر بابکان به قتل رسیده و حکومت آنان پایان مییابد.
پلینیوس رومی و سفرنامه پریپلوس اریتراس ۵۰ میلادی شهر خاراکس و اپلو (ابله) را در شمال رأس خلیج فارس ذکر کرده و نوشته اند شهر اپلگوس یا ابله در انتهای خلیج فارس بر کنار رودخانه است شهری آباد و مرکز تجارت پارسها و رومی ها و هندی ها است . سال ۹۷ میلادی یک ژنرال چینی به نام گان ینگ که از طرف امپراطور چین پان چو از دودمان هان مأمور به سفر به دربار امپراطور روم بود در طی مسیر خود از شهر میسانی خاراکس عبور کرده و در توصیف خود از این شهر آن را tiozeh نامید که از هرسو به جز در زوایهٔ شمال غربی در احاطه آب است. در سال ۱۸۱۸ میلادی تحقیقات و پژوهشهای متعددی صورت گرفت که منجر به کشف منطقهٔ حکومتی این پادشاهی گردید و موقعیت جغرافیایی آن در بین رودهای دجله و فرات و رود کارون تعیین گردید.
مکران و خلیج فارس در نقشه ایران در عصر خلفای عباسی برگرفته از کتاب
خاراکس: خاراکس یا کرخینیا مهمترین شهر میسان و پایتخت آن بوده و به نامهای کرخینیا و خاراکس اسپاوسینو نیز شناخته میشود.تاریخ بنای آن به زمان اسکندر مقدونی میرسد و بدلیل موقعیّت بندرگاهی خود نقش بزرگی در تجارت میسان داشت و امروزه رودخانه کرخه در خوزستان هنوز نام قدیم این شهر، کرخینیا را به یادگار دارد.به اعتقاد باستان شناسان به احتمال زیاد مکان جغرافیایی آن در شهر خرمشهر امروزی یا کمی در شمال آن واقع بودهاست و بعدها این شهر در زمان ساسانیان به استرآباد اردشیر نامیده میشود.از مشاهیر این شهر جغرافیدان باستان ایزیدور خاراکسی میباشد.
فرات:
پلینی بزرگ در قرن اول میلادی آن را تابع پادشاه کرخینیا – کرخه ذکر کرده و آن را در حوالی ۱۱ مایل در جنوب شهر خاراکس میداند. شهر خاراکس در شرق اروند رود در جایی نزدیک به آبادان امروزی بوده است. فرانتس آلتهایم مکان آن شهر را بصره امروزی دانسته اما طبق مشخصاتی که پریپلوس بیان کرده نظر دیگر جغرافیدانان و بعضی از مورخان عرب آن است که مکان آن در منطقهٔ ای در شرق اروند رود در حوالی بهمنشیر امروزی و در شمال آبادان امروزی بوده باشد.
رودخانهٔ فرات نام خود را از این شهر میشانی گرفتهاست و در زمان ساسانیان نام آن به بهمن اردشیر (بهمنشیر) تغییر مییابد.
اُبلَه: از شهرهای میسانی که نام آن از نام یونانی شهر اپولوگوس گرفته شده باشد این شهر یکی از شهرهای تجاری مهم پادشاهی میسان بوده و در عهد اسلامی یکبار در عهد ابوبکر توسط خالد بن ولید و بار دیگر در عهد عمر توسط عتبه بن غزوان فتح میگردد و تا مدتها پس از آن نقش تجاری خود را حفظ میکند.ابن بطوطه ذکر میکند که اُبله شهر بزرگی بوده که تاجران هندی و فارس برای تجارت به آن میآمدهاند. مکان آن در نزدیکی شهر بصره عراق میباشد.
آنطور که پریپلوس شهر آپلگوس ا توصیف کرده مکان آن باید جایی در آبادان باشد و نه در بصره او نوشته است این شهر سعادتمند است و حاکمی عادل دارد و تجارت از هر سوی پارس و روم و هند در آن جاری است.
افامیه: امروزه آن را عوامیه می گویند
این شهر توسط سلوکوس اول جانشین اسکندر مقدونی ساخته شد و در شمال پادشاهی میسان واقع بودهاست و در همین شهر بود که تراژان امپراطور روم در طی حمله به امپراطوری اشکانی مورد استقبال پادشاه و مردم میسان قرار گرفت.
پروفسور کریستین سن آنان را از عربهایی میداند که خاستگاه آنان منطقهٔ عمّان بودهاست.البته او فراموش کرده که عمان تاریخی از مردمان پارس توصیف شده اند. پریپلوس مبحثی از مشاهدات عمانا /اومانا دارد و مردم آنجا را پارسی می خواند. نشانه ای وجود ندارد که قبل از اسلام در عمان عرب ساکن بوده باشد. طبق نظر محققین هیسپاوسین پادشاه میشانی نامی با ریشهٔ ایرانی است که یونانیشده است و تباری آریایی داشته است در منابع دیگرتبار آنها مردمانی میتانی دکر شده اگر میشان و میسان و میتان را گویش های مختلف یک نام بدانیم باید بگوییم که آنها مردمانی بوده اند که از کرانه های دریای کاسپین به اینجا کوچ کرده اند.
حکومت میسانی توسط اردشیر اول، سرنگون شد. در این مورد پروفسور کریستین سن میگوید: «عاقبت میان اردشیر و شاهنشاه اشکانی جنگ در گرفت.اردوان پادشاه اهواز را فرمان داد که به جنگ اردشیر شتافته، او را به تیسفون فرستد. اردشیر مهلت نداد. بعد از آنکه شاذشاپور شهریار اصفهان را مغلوب و هلاک کرد، رو به جانب اهواز نهاد و شهریار آنجا را شکست داده و کشور او را به قلمرو خود ملحق نمود. آنگاه ولایت کوچک میشان را، که در کرانه رود دجله و ساحل خلیج فارس بود، به تصرف آورد.
دشت هویزه و دشت میشان بقای سرزمین پادشاهی میشان است.
نویسندگان عرب با جعل در ترجمه و تحریف مطالب پلینی چنین نتیجه گرفه اند که او خاراکس و میشان را پادشاهی عرب دانسته است باید گفت کتاب پلینی ترجمه عربی آن کاملا مغشوش و تحریف شده است در حالیکه پلینی دستکم ۲۰ بار از خلیج فارس و دریای فارس سخن گفته در ترجمه عربی آنها را به خلیج عربی تحریف کرده اند و بعد ادعا کرده اند که پلینی خلیج عربی بکار برده اما کتابهایی مانند زیر تحریف ها و ترجمه های غلطی در همین رابطه و در خصوص پادشاهی میسان بکار برده ند.
- نقود میسان العربیه – د.محمد باقر الحسینی
- نشوء و تطور مملکه میسان – د.واثق اسماعیل الصالحی
- الاماره العربیه فی میسان –عبدالرزاق الحصان
- دوله میسان العربیه – د.منذر عبدالکریم البکر
باید گفت پلینی مرزهای پارس /ماد/پارت را چنین مشخص کرده است در شرق رود هندوس – در غرب رود دجله در شما منطقه قفقاز رود کور و تاروس در جنوب دریای سرخ . خوب پادشاهی میسان در دهانه خلیج فارس و کرانه رود اروند/شط العرب و کارون و دجله بوده است. بطور طبیعی طبق تعریف پلینی این پادشاهی در قلمرو ایران قرار داشته است. پادشاهی عربیا از جنوب و مکه کشیده می شده و محدود می شده است limited به حریم شهر خاراکس.
ترجمه متن:
اما آن بخشی که تا حدودی قابل عبور است که آنرا خاراکس می دانند و مرز پادشاهی عربیا است که از آن سخن خواهیم گفت
(آنرا اینگونه ترجمه کرده اند خاراکس که مرکز پادشاهی عربی است.!؟)
اما در مورد استناد به اینکه چون مردمان خاراکس و یا از اومانا آمده اند پس عرب بوده اند باید گفت تمام نوشته ها و مستندات نشان می دهد که دستکم تا صده های قبل از اسلام اومانا و اومان / عمان مردمانی دراویدی و پارس بوده اند و این را پریپلوس اریترا بخوبی شرح داده است.
ضمن اینکه واژگان نیز پارسی است مثلا خراسن .Characene لاتین می تواند همان خورسان پهلوی باشد که به معنی طلوع خورشید و محلی که خورشید می آید باشد . خوراسان در فارسی میانه خاوران شده است .
میشان نیز می تواند از کلمه میش و گو میش باشد که معرب آن جاموس شده است. واینجا منطقه ای بوده است که گاو میش های وحشی از دوران کهن و از بقایای نسل گاو میشهای آفریقایی و هندی در اینجا زیستگاه داشته اند.
متن پلینی:
but that part of it is the least passable which they call Characene, from the Town (Charax), which limiteth(limited) the Kingdoms of Arabia : of which we will speak
by and by,… that Media, Parthia, and Persia, are
bounded on the East by the Indus ; on the West, by the
Tigris ; on the North, by the Taurus and Caucasus ; and on
the South, by the Red Sea : also, that they extend in Length
۱۳۲۰ Miles, and in Breadth 840. Moreover, that Mesopo- tamia by itself is enclosed eastward by the Tigris, westward by the Euphrates ; on the North by the Taurus, and on the South
forth in Length; it is situated upon a Mount artificially
raised between the Confluence of Tigris on the right Hand,
and Eulseus on the left : with an Expansion of three Miles.
It was first founded by Alexander the Great ; who, having
drawn Colonists out of the royal City Durine
.The Peninsula itself of Arabia runneth (out between two Seas, the Red and the Persian(sea,to conduct a Navigable Channel into the Nile, in that part where it
runneth to the Place called Delta, for the Space of 62
Miles ; which is between the River and the Red Sea. This
Enterprise was followed by Darius, King of the Persians
مردمان میشان بخش عمده آنها مهاجران یونانی و رومی و پارس ها بوده اند ومردمان دراویدی و هندی هم در این تمدن وجود داشته اند. بخصوص اگر میتان ها همان میشان ها باشند . میشان یک تمدن کشاورزی است.
برخلاف هندی ها – ایرانی ها و رومی ها که زندگی کشاورزی داشته اند تمدن عربی فقط بر پایه شبانی شبان = چوپان (شعبان ) و دامداری و تجارت استوار بوده و اصلا تمدن عربی در مکه و منطقه جزیره عربی شکل گرفته که فضای زمین مناسب و آب لازم برای کشاوزری نداشته است. سفر نامه ناصر خسرو بخوبی تمدن عربستان را وصف کرده است. ناصر خسرو و ابن بطوطه/ بتوته بهترین شاهدان تمدن عرب هستند چون شرح سفرهای خود را با مشاهده نوشته اند و نه بر اساس نقل و قول های کاذب و یا منابع کتابخانه ای . آنچه آنها نوشته اند تصویر جامعه عرب هزار سال قبل تر را هم آشکار می کند. بطور خلاصه اینکه نویسندگان عرب عموما واژگان ” سامی و ایلامی را به عرب ترجمه می کنند و بعد نتیجه گیری غلط ارایه می دهند. قوم عرب با زبان عرب متفاوت است قوم عرب مردمانی بوده اند در سواحل دریای سرخ و شاخ آفریقا اما مردمانی که اکنون در عراق و بسیاری از کشورهای عربی زندگی می کنند اکثریت آنها نژاد سفید و از گروه نژادی آرین هستند که مهاجرانی از قفقاز- کاسپین -خزر – یونان و روم را هم شامل می شود تا قبل از اسلام هرگز در فلات و کرانه دجله و فرات پادشاهی عربی وجود نداشته اما بازرگانان عرب از مکه در دو مسیر با سواحل مدیترانه تجارت داشتند یکی در مسیر کرانه های دجله و فرات سفرهای تجاری تابستانی – زمستانی رحله الشتا و الصیف داشته اند و از بصره (معرب شده پس راه به قول حمزه اصفهانی) تا حلب(الپو) و غزه (گزا) با کاروانهای شتر تجارت می کردند دیگری مسیر تجاری مکه – مصر بوده است . تجارت عربی تقریبا تماما با شتربوده و تجارت دریایی قبل از اسلام توسط عربها گزارش نشده است. دلیل این نکته اینکه عربها در ادامکه مسیر سرزمین های دشت و صحرایی عربی گسترش یافته اند و نه در مناطق دریایی و کوهستانی خارج از دشت صحرای عربیا . با وجود تجارت گسترده عربها در کرانه های دجله و فرات اما حاکمیت نداشته اد اینکه گفته می شود عرب موی و یا نام بعضی پادشاهان رومی و یونانی پسوند عرب دارد مانند فلیپ عرپ /عرب معنی آن عرب بودن نیست چون عرب و اربه/ عربه/ارپ/ در زبانهای لاتین معانی متعددی دارد.و فقط به معنی قوم عرب نیست.
هفتم اردیبهشت ۱۳۹۲ن نوشته :دکتر محمد عجم
.
Pliny’s Natural history.. (page 30 of 60
المفصّل فی تاریح العرب قبل الاسلام-د.جواد علی
J. C. Wilkinson, “Arab-Persian Land Relationships in Late Sasanid Oman,” Proc. of the Sixth Seminar for Arabian Studies, London, 1973, p. 40-51.
C. E. Bosworth, “Iran and the Arabs before Islam,” Camb. Hist. Iran III, 1983, pp. 593-612.
آخرین دیدگاهها