آوریل | 2013 | پژوهشهای ایرانی.دریای پارس

Archive for: اردیبهشت ۱۳۹۲

در دانشگاه ج.نو . :سوابق و تحریف نام خلیج فارس

به گزارش ایرنا دراین نشست که روز دوشنبه با حضور استادان و دانشجویان هندی و ایرانی برگزار شد، دکتر ˈمحمد عجمˈ پژوهشگر و نویسنده کتاب ˈاسناد نام خلیج فارس میراثی کهنˈ تاریخچه تجارت دریایی در خلیج فارس را در پنج دوره تشریح کرد.

 bahrainPersian gulf (87)

وی این پنج دوره را شامل ˈهخامنشیان، ساسانیان، خلفای اسلامی و استعمار و نیز دوره جدیدˈ، دانست که همگی دارای مشخصات و ویژگیهای تجاری خاصی بوده و موید نام تاریخی خلیج فارس هستند.

 persian gulf jnu

۱۰ اردیبهشت، همزمان با اخراج پرتغالی ها از تنگه هرمز و خلیج فارس، به عنوان روز ملی خلیج فارس نامگذاری شده است.

 عجم، دوره استعمار پرتغال و بریتانیا در خلیج فارس را دوره ای سیاه نامید که بذرهای نفاق و جنگ را در آن کاشته اند و هنوز خلیج فارس از اثرات بجای مانده از استعمار رنج می برد.

 وی گفت: خلیج فارس یکی ازمهمترین و قدیمی ترین مناطق جهان از حیث سکونت بشر به خصوص در حاشیه های اروند رود و کرانه های شمالی آن است . تمدن ایلام قدیم و تمدنهای بین النهرین در اطراف این منطقه شکل گرفته اند . از آن زمان تاکنون، توجه مهاجران، کشورگشایان و قدرتهای بزرگ را به خود جلب کرده است.

 

این پژوهشگر تاریخی تصریح کرد: در دوره های پارسی، یونانی، سلوکی، ساسانی و رومی، تجارت در خلیج فارس اهمیت زیادی داشت و غرب خلیج فارس قلب جهان و یک شاهراه مهم دریایی و زمینی بود.

 

عجم گفت : اسلام نیز در همین منطقه نشو و نما یافت و بتدریج در اطراف آبهای دجله و فرات و خلیج فارس گسترش پیدا کرد، مسلمانان بسرعت بر تمام سواحل منطقه تسلط یافته و بازرگانان مسلمان از بنادر و سواحل آن به نقاط مختلف دنیا به داد و ستد کالا و در خلال آن به مبادلات فکری و فرهنگی با شبه قاره هند، مجمع الجزایر مالایا و چین پرداختند که حاصل آن هم رونق و گسترش تجارت و بازرگانی و دادوستد کالاها و هم نشر فرهنگ ایرانی و اسلامی در بخش وسیعی از شبه قاره هند و جنوب آسیا بود.

 

وی افزود: وجود شهرهای مسلمان نشین در سواحل غربی و جنوبی هند و منطقه ˈدکنˈ و تعداد مسلمانان در نواحی جنوبی در قیاس با مناطق مرکزی و شمالی هند که مسلمانان از قدرت نظامی و سیطره سیاسی برخودار بودند؛ بخوبی گویای نقش تجارت و تجار در عرصه ی فرهنگ و دین است. ایران وایرانیان چه از طریق بنادر و سواحل خلیج فارس و چه به وسیله راههای زمینی از زمانهای بسیار دور با ساکنان شبه قاره هند ارتباط داشته اند.

 

ˈمهاجرتها متقابل بوده همانطور که ایرانیان به هند رفته اند. بسیاری از ساکنان و اقوام شبه قاره هند نیزبه ایران مهاجرت کرده واسکان دائمی یافته بودند. برخی در سپاه عصر هخامنشی (داریوش و خشایارشاه) و ارتش ساسانی استخدام و برخی نیز به کارهای کشاورزی، امور کشتیرانی وغیر آن مشغول بودند. ˈ

 

نویسنده کتاب ˈاسناد نام خلیج فارس میراثی کهنˈ در باره دیرینگی مناسبات اقتصادی هند با جزایر و سواحل خلیج فارس اظهار داشت: شبه قاره هند نزدیک به 4.4 میلیون کیلومتر مربع وسعت دارد و شامل کشورهای هند، بنگلادش، پاکستان، نپال و بوتان می شود.

 

عجم گفت: می توان هند را یک جزیره دانست که دریاهای بزرگ دو سمت جنوب شرقی و جنوب غربی آن را بخشی از دنیا جدا کرده و کوهستانهای بلند و تقریباً غیر قابل عبور شمال غربی و شمال شرقی نیز آن را از بقیة دنیا جدا کرده و بدان شکل جزیره داده است.

 

ˈاز دوره پارسها (هخامنشی ) سوابقی وجود دارد که نشان می دهد طلا، نقره، عاج، میمون، طاووس، حبوبات و ادویه برای مصرف دارویی از هند تهیه می شده است.

 

از دوره هخامنشی تا ساسانی گزارشهایی از بندر ˈاپلگوسˈ وجود دارد که آن را ثروتمندترین و مرفه ترین شهر نامیده اند که تجار پارسی- رومی و هندی در آنجا به تجارت مشغول بوده اند. یونانیان نیز از سواحل مالابار، برنج، زنجبیل و دارچین تهیه می کردند.

 

ایرانیان و رومیان در کار تجارت با هند فعال بودند و به این منظور در سواحل خلیج فارس بنادری بنا نهاده بودند که در منابع دوره اسلامی نیز از آنها نام برده شده و ازجمله می توان به بندر «ابله»(Obollah) و سیراف و اومانا و مگان اشاره کرد که در قرنهای پنج و شش میلادی دریانوردان هندی در نواحی اطراف آن رفت و آمد داشته اند.

 

رقابت شدیدی بین ایران و روم بر سر تجارت دریایی وجود داشته است در سال 525 م. حبشه به تحریک روم، یمن را که در دهانه ی دریای سرخ قرار داشت، تصرف کرد. هدف رومیان از این کار دست رسی مستقیم به اقیانوس هند و بازارهای آسیایی بود.

 

ایران که خلیج فارس را بطور کامل دراختیار داشت و بنادری را در سواحل آن تا مکران تأسیس کرده بود، با تصرف مصر و سوریه در سال 616م. سعی در توسعه اهداف و منافع اقتصادی خود داشت. با تصرف مصر در سال 626 م. توسط رومیان، ضربه مهلکی به پارس وارد شد. به این ترتب نزاع سیاسی ـ نظامی ایران و روم با رقابت های شدید اقتصادی و بازرگانی توأم گشت که نتیجه ی آن تضعیف هر دو کشور و بهره برداری اعراب از ضعف آن ها بود.

 

در دوره ساسانی، اعراب در سواحل غربی خلیج فارس و کرانه های رود دجله و فرات تا مداین و حتی حلب و دمشق راه های تجاری را در اختیار داشتند. از سوی دیگر تجار هندی نیز با خلیج فارس و همچنین دریای سرخ و شهر مکه تجارت داشتند. ˈ

 

وی گفت : خلیج فارس از نظر جغرافیایی امتیازات زیادی داشت. بحرین، عمان، حضرموت، یمن و حجاز در کنار دریای سرخ و خلیج فارس قرار گرفته اند و به صورت طبیعی در محلی قرار دارند که ضرورت پرداختن به تجارت دریایی یکی از اولویتهای آن است، علاوه بر آن اعراب، دارای موقعیت سرزمینی مناسبی برای انتقال کالا با شتر به نواحی دیگر از جمله اردن – مصر- حلب و فلسطین ( روم شرقی) بودند.

 

ˈکشتیها پس ازحرکت از سواحل هند به بنادر هرمز – بند سیراف – بندر ابله آوپلوگوس در بصره و همچنین سواحل یمن می رسیدند و از آن جا کالاهایشان، با شتر حمل می شد و از طریق دریای مدیترانه به اروپا منتقل می شد.

 

بازرگانان ابتدا از مصر و سوریه از طریق جاده های زمینی در کناره های رود دخله و فرات و همچنین سواحل شرقی دریای سرخ خلیج فارس می رسیدند گروه دیگر از طریق دریای سرخ سواحل یمن می آمدند.

 

از آن جا سوار کشتی شده، برخی به آفریقا و برخی دیگر به حضرموت، عمان ، بحرین و عراق و از آن جا به سواحل ایران در خلیج فارس می رفتند. از طریق ایران، بازرگانان به بندر تیز در مکران یا بندر دیبل در سند و یا به نواحی دورتر تا خمبایات (کمبایات) وکاتیاوار پیش می رفتند.

 

از آن جا از طریق دریا به کالیکوت یا کیپ کومورین(Cape Comorin)و از آن جا به کرومندل(Coromandal)، و پس از توقف در چند بندر در خلیج بنگال به برمه و مالایا و چین می رسیدند و هنگام بازگشت نیز همین مسیر را طی می کردند. دزدان دریایی نیز در این منطقه قدرت زیادی داشتند و دامنه نفوذ شان تا دجله می رسید. ˈ

 

این پژوهشگر ایرانی گفت : برای دفاع در برابر آنها، کشتیهای بازرگانی مجبور بودند دریانوردانی که آزمودگی لازم برای مقابله با آنان را داشتند، با خود ببرند. در هر صورت مسافرت به سند متضمن پذیرش خطرهای فراوان و رنجهای بسیار بود. در زمانهای پر خطر و در دوره های کم تاثیری بادهای موسومی تجار راه زمینی را ترجیح می دادند.

ajamJNU

 8685411896_4f6117b462

وی همچنین درخصوص ضرورت مناسبات اقتصادی هند با جزایروسواحل خلیج فارس افزود: هند به علت دارا بودن تنوع و انواع گونه های محصولات و کالاها مورد توجه تجار و بازرگانان از نواحی مختلف دنیای آن روز بود.

 

عجم در باره مراکز مهم تجاری در خلیج فارس بر این باور است: در دوران قبل از اسلام در دهانه اروند رود، بندری بسیار مهم برای تجارت با هند به نام اٌپلگو یا اُبله وجود داشت. تعداد تجار هند در این بندر بسیار زیاد بود. کشتی ها از چین و هند به این بندر آمده ، لنگر می انداختند. تجار هند و سواحل و جزایر آن را، سرزمین های پر از جواهر و انواع و اقسام داروها و کالاها ی بی بدیل می دانستند و اهمیت بسیار زیادی به تجارت با هند قائل بودند.

 

این پژوهشگر در باره اهمیت خلیج فارس در دوران استعمار تصریح کرد: ˈواسکودوگاماˈ و ماجراجویان همراه او اولین استعمارگران اروپایی بودند که از اروپا (بندر لیسبون) با کشتی پس از عبور از شرق آفریقا خود را در سال 1498 به سواحل هند رساندند.

 

ˈ اروپاییان اهمیت تجارت با هند و ایران را از هزاره های قبل می دانستند اما این اولین بار بود که یک کشتی خود را به منطقه رسانده بودند. دوگاما در نامه ای به پادشاه پرتغال سفر خود را شرح داد و نوید داد که تجارت دنیا را در دست بگیرد. پرتغالی ها در سراسر سواحل و لنگرگاههای مهم شرق آفریقا تا بندر هرمز استحکاماتی درست کردند و برای بیشتر از 117 سال تجارت در سراسر سواحل اقیانوس هند و خلیج فارس را بدست گرفتند. اما اولین ضربه بر پیکر استعمار پرتغال در جزیره هرمز وارد شد آنها در سال 1622 شاهراه حیاتی خلیج فارس را رها کرده و گریختند. و ایران مجددا حاکم بلامنازع کل خلیج فارس شد. ˈ

 

عجم افزود:اما انگلیسی ها کم کم تجارت دریایی را بدست گرفتند و دامنه نفوذ کمپانی هند شرقی فزونی گرفت بطوریکه پادشاه بدون تخت و تاج منطقه شد. پس از اینکه انگلیس توانست شیخهای راس الخیمه و امیران محلی را تحت انقیاد درآورد. کم کم دخالت در امور ایران را هم شروع و به بندر خارک و بوشهر دست اندازی کرد اما در جنگ خوشاب و برازجان شکست خورد و به بوشهر عقب نشینی کرد.

 

ˈ تجارت دریایی در دوره استعمار انگلیس اهمیت بسیار زیادی یافت در این دوره کشتیهای غول پیکر حجم بسیار زیادی از کالا را در سواحل خلیج فارس و هند تا اروپا جابجا می کردند. و شهرت خلیج فارس باعث رقابت میان قدرتهای اروپایی شد و آلمان، هلند، فرانسه، روسیه و عثمانی نیز در خلیج فارس رقابت می کردند.

 

پژوهشگر و نویسنده کتاب ˈاسناد نام خلیج فارس میراثی کهنˈ نوشت: کمپانی هند شرقی در خلیج فارس نمایندگی را تحت عنوان سرای خلیج فارس (1763-1971) تاسیس کرد و تجارت عمده در خلیج فارس دستکم یکصد سال در انحصار این کمپانی بود.

 

ˈ انگلیسیها از سال 1622 که پرتغالی ها از ایران شکست خوردند روابط محکمی با ایران آغاز کردند و دولت ایران به انگلیسیها نظر خوشی نشان داد.

 Rashtrapati palace W

از سویی مجمع عمومی سازمان ملل طی قطعنامه 1514 و قطعنامه های متعدد بعد خواستار استعمار زدایی شد. استعمارگران مجبور شدند از مستعمرات خارج شوند و سرزمینهای مستعمره را به صاحبان آنها برگردانند و یا رفراندوم حق تعیین سرنوشت برگزار کنند.

 

بریتانیا باید خلیج فارس را ترک می کرد ایران خواستار برگشت جزایر سه گانه و بحرین به حاکمیت خود بود. طبق قرارداد 1808 و 1812 خلیج فارس یک دریای ایرانی بود.ˈ

 بحر فارسbasra bahrefars

عجم افزود: مردم بحرین و بخش شمالی عربستان در تمامی امور به سواحل فارس وابسته بودند و حتی در امور قضایی و اختلافات حقوقی به حکام ایرانی مراجعه می کردند و امپراتوری عثمانی سلطه ای بر این منطقه نداشت.

 

ˈ مذاکرات فشرده ای میان دولت ایران و استعمار انگلیس صورت پذیرفت و بریتانیا پذیرفت که جزایر سه گانه را به ایران برگرداند. اما در مورد ابوموسی چون شهروندان عربی حضور داشتند که خود را تابع راس الخیمه می دانستند موضوع پیچیده شد و بریتانیا و راس الخیمه خواستار حق و حقوق آنها شد در نتیجه یادداشت تفاهم 1971 منعقد شد تا سرنوشت آنها تعیین شود. ˈ

 JNU-Delhi University (46)

وی در باره تجارت دریایی خلیج فارس در دوره معاصر از 1971 نیز گفت: خلیج فارس همیشه نقطه راهبردی جهان بوده و در دوران معاصر اهمیت آن بیشتر از قبل شده و تنها منطقه ای است که سه جنگ ویرانگر را در تنها دو دهه شاهد بوده است.

  دانشگاه جواهر لعل نهرو

دکترعجم افزود: با خروج استعمار در سال 1971 امارات متحده عربی به عنوان یک کشور ظهور کرد. تجارت دریایی رونق بیشتری گرفت. اما تجارت هوایی و نقل و انتقال هوایی بیشتر از تجارت دریایی هم از نظر کمی و هم کیفی اهمیت یافت بطوریکه امروزه فرودگاه دبی به اولین فرودگاه دنیا از نظر حجم مسافر و بار تبدیل شده است. ˈپروازها به دبی از 215 مقصد و با 130 ایرلاین و با 4550 پرواز هفتگی انجام می شود. و 50 میلیون مسافر در سال جابجا می شود امروزه 6 میلیون هندی در حاشیه خلیج فارس سالانه 60 میلیارد دلار برای هند ارز می آورند. حمل مسافر با کشتی تقریبا در حال از میان رفتن است. در عین حال 40 درصد نفت دنیا از این آبراهه عبور می کند بیشتر از 15 تانکر نفت در روز با حمل بیشتر از 17 میلیون بشکه که 35 درصد حمل دریایی نفت دنیا را شامل می شود.ˈ

 8685391664_54a79aeec4_m

وی همچنین در پاسخ به سوالی گفت : نام مجعول خلیج عربی برای اولین بار در تاریخ مکتوب کمتر از پنجاه سال قبل در یک مجله عربی به نام ˈالمجله العربیˈ  1958 ظاهر شد و تا قبل از آن در هیچ زبانی و در هیچ مکتوبی به کار نرفته است سپس عبدالکریم قاسم رهبر کودتاگر عراق در همان سال  واژه  جعلی بجای خلیج فارس بکار برد.وی از دانشجویان خواست که در مورد تحریف نام خلیج فارس بیشتر تحقیق کنند تا به حقیفت برسند در پایان وی 

از همین نویسنده :

*دفاع حقوقی ایرانیان از هویت خلیج فارس

*

روز ملی خلیج فارس چرا و چگونه شکل گرفت؟ پیشینه

 

بحر فارس در حدیث محکم پیامبر اسلام 

*کتابهای خلیج فارس شناسی

ایرنا

 

*  1381

این مطلب قسمت پایانی زنجیره مقالاتی از ۱۶تا ۲۷ مهر ۱۳۸۱ در روزنامه همشهری بود اولین مقاله در تاریخ ایران که ویژه دفاع ازنام خلیج فارس  در مطبوعات و رسانه ها منتشر شد.

و در ….۱۳۸۲

******مطالعه بیشتر :

اعتبار قانونی، تاریخی و جغرافیایی نام خلیج فارس گزارش منتشر شده در وبسایت سازمان ملل 

  • فیلم مستنداسناد نام خلیج فارس ارد عطارپور شبکه ۱ سیما
  • کتاب خلیج فارس، نامی کهن و میراث فرهنگی،شهریور۱۳۸۳ صفحه ۹۰تا ۹۲ راهکارهای پاسداری از نام خلیج فارس
  • . مصاحبه ایرنا ۱۰/۱۱/۱۳۹۱  با  دکترعجم

 

  1.  
  2.  
  3.  گفتار ۱۰ شماره‌ای ۱۶ تا ۲۷ مهر
  4.  
  5.  ( شهریور۱۳۸۲) ۰۹/۰۶/۲۰۰۳ 
  6.  
  7.  
  8.  سمینار بین المللی ایران و آفریقا ۱۳۸۱دانشگاه تربیت مدرس- یونسکو- جلد دوم مقاله ایرانیان بلوچ در جنگ ممباسادکتر عجم چاپ ۱۳۸۳ دانشگاه تربیت مدرس.و کتاب  صفحه ۸۴-۸۵-۲۰۴-۲۰۵
  9. وز ملی خلیج فــــــــــــارس 

A glance at the Historical, Geographical and Legal Validity of the term : Persian Gulf

 

*ایرنا . ۱۰/۲/۹۳

***

http://www.irna.ir/fa/News/81591508/http://www.irna.ir/fa/NewsPrint.aspx?ID=81144687

مایشگاه نقشه‌های کهن ایران» متعلق به گنجینه کتابخانه و آرشیو موسسه جغرافیایی و کارتوگرافی سحاب

روز ملــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی خلیج فارس گرامی باد

 

ajamJNU

 

 

نمایشگاه نقشه‌های کهن ایران» متعلق به گنجینه کتابخانه و آرشیو موسسه جغرافیایی و کارتوگرافی سحاب به‌مناسبت 10 اردیبهشت، روز ملی خلیج فارس افتتاح شد. محمدرضا سحاب، مدیر این موسسه گفت: این انتشارات به‌عنوان نخستین ناشر نقشه‌های جغرافیایی در ایران، همواره پیگیر مساله نام خلیج فارس بوده و از سال 1340 برای جلوگیری از این مساله دست به‌کار شده است.-

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، «نمایشگاه نقشه‌های کهن ایران» متعلق به گنجینه کتابخانه و آرشیو موسسه جغرافیایی و کارتوگرافی سحاب به‌مناسبت 10 اردیبهشت، روز ملی خلیج فارس پنجشنبه (5 اردیبهشت‌ماه) با حضور پژوهشگران حوزه جغرافیا، تاریخ، فرهنگ، استادان دانشگاه و سفیران کشورهایی مانند رومانی، ایتالیا، نروژ، فنلاند و گرجستان در این موسسه افتتاح شد.مدیر موسسه جغرافیایی و کارتوگرافی سحاب در مراسم افتتاح «نمایشگاه نقشه‌های کهن ایران» گفت: این موسسه به‌عنوان نخستین موسسه علمی نقشه‌نگاری در ایران و خاورمیانه در سال 1315 خورشیدی به‌همت استاد زنده‌یاد ابوالقاسم سحاب با بیش از هفتاد تالیف و ترجمه در حوزه‌های مختلف و با همیاری فرزندش، زنده‌یاد مهندس عباس سحاب بنیان گذاشته شد.محمدرضا سحاب ادامه داد: پژوهش‌های علمی، تالیف، چاپ و انتشار انواع نقشه، اطلس، كره جغرافیا و دیگر انتشارات جغرافیایی برای نخستین‌بار در ایران از سوی موسسه جغرافیایی و کارتوگرافی سحاب انجام شد.وی درباره مساله نام خلیج فارس، توضیح داد: عبدالكريم قاسم پس از كودتای 23 تيرماه 1337 خورشيدی در عراق كه رژيم سلطنتی را در اين كشور سرنگون کرد، برای نخستین‌بار نام مجعول «خليج عربی» را به‌جای خليج فارس به‌كار برد و دولت ايران در 13 مرداد سال 1337 به‌شدت نسبت به این مساله اعتراض كرد. موسسه سحاب از سال 1340 برای جلوگیری از دستکاری در نقشه‌ها دست به‌کار شد.

سحاب با اشاره به اقداماتی که از سوی این موسسه در حوزه خلیج فارس انجام شده، گفت: مشارکت در «سمینار خلیج فارس» در سال 1341، تشکیل «نمایشگاه بزرگ اسناد تاریخی و نقشه‌های جغرافیایی خلیج فارس» در سال 1344، انتشار «نقشه‌های جغرافیایی و اسناد تاریخی درباره خلیج فارس» در سال 1349، برگزاری برنامه‌ها، همایش‌ها، نمایشگاه‌های بسیار و انتشار اطلس‌ها و نقشه‌های مربوط به خلیج فارس از دیگر فعالیت‌هایی است که این موسسه پیگیرانه دنبال ‌کرده است.

مدیر موسسه جغرافیایی و کارتوگرافی سحاب با اشاره به برگزاری «نمایشگاه نقشه‌های کهن ایران» اظهار کرد: این نمایشگاه جدیدترین اقدام این موسسه است که از هفتم تا دهم اردیبهشت‌ماه در دفتر مرکزی موسسه برپا شده و پس از آن نیز در بخش بین‌الملل بیست‌وششمین نمایشگاه کتاب تهران، در ضلع جنوبی خیابان شهید بهشتی (مقابل مصلای بزرگ تهران) از ۱۱ تا ۲۱ اردیبهشت ماه برای بازدید عموم ادامه دارد.

احمد مسجدجامعی نیز درباره «نمایشگاه نقشه‌های کهن ایران» گفت: چنین فعالیت‌هایی به‌ویژه در حوزه خلیج فارس و شناخت تاریخ و پیشینه نام آن حرکت بزرگی است که از سوی بخش خصوصی انجام شده و نشان از علاقه، تجربه، دانش و علاوه‌بر آن داشتن گنجینه‌ای از نقشه‌هایی نادر از سوی مجموعه سحاب است.

دانش‌آموخته جغرافیای انسانی از دانشگاه تهران ادامه داد: هنگامی که مجله «نشنال جئوگرافیک» در مطلبی نام خلیج فارس را تغییر داد، غرفه‌ای در نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران با یک‌صد نقشه تاریخی از خلیج فارس برپا شد. این نقشه‌ها از میان 6هزار و 500 نقشه کهن ایران از گنجینه نقشه‌های انتشارات سحاب گردآوری و به نمایش درآمد که پس از آن نیز به بنیاد ایرانشناسی انتقال پیدا کرد.

مسجدجامعی بیان کرد: همچنین کتاب‌هایی که نام جعلی به جای خلیج فارس در آن‌ها استفاده شده و از سوی ناشران خارجی در نمایشگاه کتاب عرضه شده بود،‌ جمع‌آوری شدند. برنامه‌هایی مانند سخنرانی، میزگرد و مسابقه با حضور افرادی مانند پروفسور حسن گنجی، دکتر مجتهدزاده، اردشیر خدادادیان، ناصر تکمیل‌همایون، محمدرضا سحاب، بیژن اسدی، علی بیگدلی، احمد اقتداری و محسن جعفری‌مذهب برگزار شد و همه این مسایل جنبه‌های ترویجی و پژوهشی جدیدی را نسبت به نام خلیج فارس به وجود آورد و می‌توان گفت فصل جدیدی از فعالیت‌ها را در حوزه خلیج فارس‌شناسی کلید زد.

محمد حسن‌نیا، استاد تاریخ دانشگاه پیام نور درباره نقشه‌های «نمایشگاه نقشه‌های کهن ایران» توضیح داد: این نمایشگاه 36 نقشه کهن را دربر می‌گیرد که قدیمی‌ترین آن‌ها «اطلس کلادیوس بطلمیوس» مربوط به سده دوم و قرن پانزدهم میلادی و جدیدترین آن‌ها «نقشه ایران» اثر «تامسون» سده نوزدهم میلادی است. بیشتر این نقشه‌ها به دوران رنسانس در اروپا اختصاص دارد. برخی نقشه‌ها ترسیمی و برخی از آن‌ها براساس تصور رسم‌کننده کشیده شده‌اند و در تمامی آن‌ها نام «سینوس پرسیکوس» دیده می‌شود.

پادشاهی میشان در کرانه اروند رود و خلیج فارس

تمدن  شط العرب یا اروند

در منابع عربی تا قبل از دوره عثمانی  نام شط العرب رایج نبوده  تنها منبعی که این نام را استفاده  کرده نزهه القلوب است . معمولا در کتاب های جغرافیایی و اسفار  دوره اسلامی دجله و فرات  و کارون و قارون بکار رفته به منطقه ای که این رودها به هم وصل شده و امروزه شط العرب می گویند را بحر می گفتند  و آنرا بحر   عذب (گوارا) می گفتند زیرا در انتها به بحر ملح (شور) وصل میشد که صفتی برای خلیج فارس بوده است. و احتمالا آیه قرانی ” هو الذی مرج البحرین هذا عذب فرات وهذا ملح أجاج” به این منطقه گفته شده باشد. زیرا عرب از قدیم محل تلاقی دریای شیرین و شور را  که در منطقه اروند رود و  ساحل جنوبی بصره است را با این صفت می شناختند.  وَهُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَیْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَحْجُورًا ﴿الفرقان:۵۳﴾ منظور از بحرین در اینجا بحر اروند رود یا بصره است با بحر فارس .

اروندرود در شاهنامه چند بار و بکار رفته که در آن شاعر به رودخانه‌ای که به عربی دجله خوانده می‌شود و در نزدیکی شهر بغداد است اشاره دارددر صورتی که فاصله اروند رود با بغداد ۳۷۵ کیلومتر است:

همی رفت منزل به منزل چو باد/سری پر ز کینه دلی پر ز داد

به اروند رود اندر آورد روی/چنان چون بود مرد دیهیم جوی

اگر پهلوانی ندانی زبان /بتازی تو اروند را دجله خوان

دگر منزل آن شاه آزادمرد/لب دجله و شهر بغداد کرد

و همچنین:

فرخ زاد هر مزد با آب چشم / به اروند رود اندر آمد بخشم

به کرخ اندر آمد یکی حمله برد / که از نیزه داران نماند ایچ گرد

هم آنگه ز بغداد بیرون شدند / سوی رزم جستن به هامون شدند

چو برخاست گرد نبرد از میان / شکست اندر آمد به ایرانیان
در نزهت القلوب تألیف حمدالله مستوفی (قرن هشتم هجری) آمده‌است: «… چندانکه در عمود شط دجله چندان آب نمی‌ماند که کشتی تواند رفت و در زیر دیه مطاره فواضل این آبها و آب فرات از بطایح بیرون می‌آید و آب‌هایی که از خوزستان در می‌رسد با آن جمع گشته شط العرب می‌شود و در زیر بصره به دریای فارس می‌ریزد و طول این رود سیصد فرسنگ باشد. فرس آن را اروند رود خواند چنان‌که فردوسی می‌گوید :

فریدون چو بگذشت از اروندرود

همی داد بخت شهی را درود»

این رودخانه در کتب جغرافیایی بعد از اسلام توصیف شده‌است اما در بعضی منابع گاهی اوقات توصیف اروند بر رود کارون دلالت دارد و در مواردی بر شط العرب یا اروندرود.

در اوستا اگرچه از نام خلیج فارس بطور صریح نام برده نشده اما در مهریشت در مبحث مهر یا میترا اشاره‌ای نیز به اروندرود شده‌است که در آن دوره «ارونگ» یا «آرنگ» گفته می‌شده‌است و چنین آمده:

«دارنده دشت‌های فراخ» و «اسب‌های تیزرو» که از سخن راستین آگاه است و پهلوانی است خوش‌اندام و نبرد آزما، دارای هزار گوش و هزار چشم و هزار چستی و چالاکی یاد شده، کسی است که جنگ و پیروزی با اوست، هرگز نمی‌خسبد، هرگز فریب نمی‌خورد، اگر کسی با او پیمان شکند خواه در شرق هندوستان باشد یا بر دهنه شط آرنگ، از ناوک او گریز ندارد، او نخستین ایزد معنوی است که پیش از طلوع خورشید فنا ناپذیر تیز اسب بر بالای کوه هرا بر می‌آید و از آن جایگاه بلند سراسر منزلگاه‌های آریایی را می‌نگرد.

اروند واژه‌ای پارسی میانه است به معنی بزرگ و شکوه و در دوره باستان به همه طول رود دجله و اروندرود امروزی گفته می‌شد. اگر اروند را با تلفظ اوروند بخوانیم معنی آب رونده یا رودخانه معنی می‌دهد. نام دجله نیز عربی‌شده تیگره پارسی باستان است که تیگره نیز صورت کهن همان واژه تیز است.

ایران و عراق در ۱۵ اسفند سال ۱۳۵۳ طی معاهده ۱۹۷۵ الجزایر ژرفگاه اروندرود را به عنوان خط مرزی میان دو کشور تعیین کردند. همچنین نام این رودخانه در مجله نشنال جئوگرافیک شط العرب ثبت شده است

در روزگار قدیم منطقه دهانه اروند رود/ شط العرب و کرانه های  کارون و دجله و منطقه فعلی بصره(پس راه) و خرمشهر مرکز تمدن کشاورزی و تجاری مهمی بوده است مردمانی از ملیتهای مختلف در آنجا سکونت داشته اند و حداقل از قوم پارس و دراویدی / هندی / یونانی و رومی آن سخن گفته شده است گفته شده که ساکنان آن از اومانا بوده اند با توجه که عمان یا اومانا کهن و تاریخی شهری در منطقه مکران –  و بنادر ساحلی سیستان و بلوچستان بوده است. و اومانا شهری پارسی توصیف شده است پس مردمان آن پارسی بوده اند. نگاه شود به نقشه زیر(پریپلوس اریتراس)

Names, دریای اریترا+پرشن سی – اوپلگوس/ ابله / خراکس. خارکJNU-Delhi University (50)

همانطور که در نقشه پریپلوس و نقشه زیر می بیند آنچه پریپلوس گفت دو شهر خاراکس و اپلو / ابله /اُوبله /اُبلا در حاشیه خلیج فارس و رودخانه بوده اند در حالی که بعضی این دو شهر را در  حوالی بصره می دانند. واقعیت های جغرافیایی نشان می دهد که این دو شهر باید در کرانه رودخانه و نزدیک به دهانه خلیج فارس باشند. و طبق گزارشهای یونانی ها ساکنان آن باید یونانی و رومی باشند.چون در آن دوره هنوز گزارشی از وجود اقوام عرب ر کرانه اروند رود وجود ندارد.

نخستین آشنایی علمی باستان شناسان با پادشاهی میسان یا میشان مربوط به سال ۱۸۱۱ میلادی و بر اثر کشف سکه‌هایی به زبان یونانی بود. آنچه در این سکّه‌ها نظر محققین را جلب کرد تطابق اسامی پادشاهان حک شده بر این سکه‌ها با نام‌های پادشاهانی بود که طبق نوشته‌های مؤرخین باستانی روزگاری بر سرزمین میشان در شمال رأس خلیج فارس حکومت میکردند.
طبق گفته‌های نویسندگان و مؤرخین باستانی معاصر با میشانیان پایتخت آنان شهر خاراکس یا کرخینیا بود و تاریخ بنای آن به زمان اسکندر مقدونی میرسد. و طبق آنچه ذکر گردیده اسکندر پس از فتوحات خود در هند در راه بازگشت خود به بابل به منطقه‌ای که به احتمال زیاد شهر خرمشهر کنونی یا کمی در شمال آن قرار داشته رسیده و دستور به بنای شهری بزرگ به نام خود او میدهد.اسکندر به خوبی ارزش جغرافیایی آن منطقه که دارای زمینی مرتفع در مجاورت آب‌های رودخانه‌ها و خلیج فارس بود را دریافت و هدف از بنای این شهر نیز بدلیل نقش تجاری و بازرگانی وسیعی بود که میتوانست بعدها ایفا کند.
اسکندر این شهر را به نام خود تأسیس کرد و بعدها به نامهای خاراکــــس و همچنین کرخینیا معروف گردید.
پس از مرگ اسکندر در بابل و تأسیس دولت سلوکی این شهر تحت کنترل سلوکیان در آمد. تا اینکه در سال ۱۶۵-۱۶۶ قبل از میلاد قسمتهایی از شهر بر اثر طغیان آب رودخانه‌ها تخریب گردید و توسط امپراطور سلوکی نامدار آن زمان آنتیوخوس چهارم بازسازی میشود و آن را به نام خود آنتیوخا مینامد و یکی از فرماندهان خود را به نام هیسپاوسین به حاکمیت آن شهر و منطقه میگمارد. اما در طی حکومت هیسپاوسین بار دیگر شهر دچار سیل شده و اینبار بدستور هیسپاوسین یا اسپاسینو اقدام به بنا و مرّمت آن میکنند و نام خود را بر نام شهر اضافه کرده آن را خاراکس-اسپاسینو مینامد. این شهر در کتیبه‌های تدمری به نام کاراک اسبیاسینا و در نقوش آرامی به نام کرک دمیسان به معنی قلعه میسان و در تلمود بابلی به نام میشا/ میشان ذکر گردیده‌است.
در بین سالهای ۱۴۱ الی ۱۳۹ قبل از میلاد پس از انتشار ضعف در پیکر دولت سلوکیان هیسپاوسین استقلال خود را بر مناطق تحت فرمان خود اعلام کرده، به نام خود سکّه ضرب میکند اما روابط خود را با سلوکیان حفظ میکند.
در سال ۱۲۹ قبل از میلاد هسپاوسین حمله‌ای بزرگ علیه همیروس، حاکم نیابی فرهاد دوم، پادشاه اشکانی بر منطقهٔ بابل و سرزمین‌های مابین النهرین انجام داده و موفقت به شکست او و ضمیمه کردن بابل و اراضی مجاور به قلمرو حکومتی خود میشود. همچنین ذکر گردیده که او حمله‌ای علیه حاکم الیمایی سرزمین‌های عیلام به نام ((بیتیت)) تدارک داده و پس از شکست او موفّق به بسط منطقهٔ نفوذ خود میگردد.

ا

سرانجام میسان بعنوان یک از ساتراپ‌های مهم دولت اشکانی در آمده و بصورت نیمه مستقل و گاهی مستقل به پادشاهی خود در بیش از ۳ قرن ادامه میدهد تا هنگامیکه آخرین پادشاه میسانی در اوایل برآمدن حکومت ساسانیان توسط اردشیر بابکان به قتل رسیده و حکومت آنان پایان می‌یابد.
پلینیوس رومی  و سفرنامه پریپلوس اریتراس  ۵۰ میلادی شهر خاراکس  و اپلو (ابله) را در شمال رأس خلیج فارس ذکر کرده و نوشته اند شهر اپلگوس یا ابله در انتهای خلیج فارس بر کنار رودخانه است  شهری آباد و مرکز تجارت پارسها و رومی ها و هندی ها است . سال ۹۷ میلادی یک ژنرال چینی به نام گان ینگ که از طرف امپراطور چین پان چو از دودمان هان مأمور به سفر به دربار امپراطور روم بود در طی مسیر خود از شهر میسانی خاراکس عبور کرده و در توصیف خود از این شهر آن را tiozeh نامید که از هرسو به جز در زوایهٔ شمال غربی در احاطه آب است. در سال ۱۸۱۸ میلادی تحقیقات و پژوهشهای متعددی صورت گرفت که منجر به کشف منطقهٔ حکومتی این پادشاهی گردید و موقعیت جغرافیایی آن در بین رودهای دجله و فرات و رود کارون تعیین گردید.

مکران و خلیج فارس در نقشه ایران در عصر خلفای عباسی برگرفته از کتاب 

خاراکس: خاراکس یا کرخینیا مهمترین شهر میسان و پایتخت آن بوده و به نامهای کرخینیا و خاراکس اسپاوسینو نیز شناخته میشود.تاریخ بنای آن به زمان اسکندر مقدونی میرسد و بدلیل موقعیّت بندرگاهی خود نقش بزرگی در تجارت میسان داشت و امروزه رودخانه کرخه در خوزستان هنوز نام قدیم این شهر، کرخینیا را به یادگار دارد.به اعتقاد باستان شناسان به احتمال زیاد مکان جغرافیایی آن در شهر خرمشهر امروزی یا کمی در شمال آن واقع بوده‌است و بعدها این شهر در زمان ساسانیان به استرآباد اردشیر نامیده میشود.از مشاهیر این شهر جغرافیدان باستان ایزیدور خاراکسی میباشد.
فرات:

پلینی بزرگ در قرن اول میلادی آن را تابع پادشاه کرخینیا – کرخه  ذکر کرده و آن را در حوالی ۱۱ مایل در جنوب شهر خاراکس میداند. شهر خاراکس در شرق اروند رود در جایی نزدیک به  آبادان امروزی بوده است.  فرانتس آلتهایم مکان آن شهر را بصره امروزی دانسته اما طبق مشخصاتی که پریپلوس بیان کرده نظر دیگر جغرافیدانان و بعضی از مورخان عرب آن است که مکان آن در منطقهٔ ای در شرق اروند رود در حوالی بهمنشیر امروزی و در شمال آبادان امروزی بوده باشد.

رودخانهٔ فرات نام خود را از این شهر میشانی گرفته‌است و در زمان ساسانیان نام آن به بهمن اردشیر (بهمنشیر) تغییر می‌یابد.
اُبلَه: از شهرهای میسانی که نام آن از نام یونانی شهر اپولوگوس گرفته شده باشد این شهر یکی از شهرهای تجاری مهم پادشاهی میسان بوده و در عهد اسلامی یکبار در عهد ابوبکر توسط خالد بن ولید و بار دیگر در عهد عمر توسط عتبه بن غزوان فتح میگردد و تا مدت‌ها پس از آن نقش تجاری خود را حفظ میکند.ابن بطوطه ذکر میکند که اُبله شهر بزرگی بوده که تاجران هندی و فارس برای تجارت به آن می‌آمده‌اند. مکان آن در نزدیکی شهر بصره عراق میباشد.

آنطور که پریپلوس شهر آپلگوس ا توصیف کرده مکان آن باید جایی در آبادان باشد و نه در بصره او نوشته است این شهر سعادتمند است و حاکمی عادل دارد و تجارت از هر سوی پارس و روم و هند در آن جاری است.
افامیه: امروزه آن را عوامیه می گویند

این شهر توسط سلوکوس اول جانشین اسکندر مقدونی ساخته شد و در شمال پادشاهی میسان واقع بوده‌است و در همین شهر بود که تراژان امپراطور روم در طی حمله به امپراطوری اشکانی مورد استقبال پادشاه و مردم میسان قرار گرفت.
پروفسور کریستین سن آنان را از عرب‌هایی میداند که خاستگاه آنان منطقهٔ عمّان بوده‌است.البته او فراموش کرده که  عمان تاریخی از مردمان پارس توصیف شده اند. پریپلوس مبحثی از مشاهدات عمانا /اومانا دارد و مردم آنجا  را پارسی می خواند. نشانه ای وجود ندارد که قبل از اسلام در عمان عرب ساکن بوده باشد.  طبق نظر محققین هیسپاوسین پادشاه میشانی نامی با ریشهٔ ایرانی است که یونانی‌شده است و تباری آریایی داشته  است در منابع  دیگرتبار آنها مردمانی میتانی دکر شده اگر میشان و میسان و میتان را گویش های مختلف یک نام بدانیم  باید بگوییم که آنها مردمانی بوده اند که از کرانه های دریای کاسپین به اینجا کوچ کرده اند.

حکومت میسانی توسط اردشیر اول، سرنگون شد. در این مورد پروفسور کریستین سن می‌گوید: «عاقبت میان اردشیر و شاهنشاه اشکانی جنگ در گرفت.اردوان پادشاه اهواز را فرمان داد که به جنگ اردشیر شتافته، او را  به تیسفون فرستد. اردشیر مهلت نداد. بعد از آنکه شاذشاپور شهریار اصفهان را مغلوب و هلاک کرد، رو به جانب اهواز نهاد و شهریار آنجا را  شکست داده  و کشور او را به قلمرو خود ملحق نمود. آنگاه ولایت کوچک میشان را، که در کرانه  رود دجله و ساحل خلیج فارس بود، به تصرف آورد.
دشت هویزه و دشت میشان بقای سرزمین پادشاهی میشان است.

نویسندگان عرب با جعل در ترجمه و تحریف مطالب پلینی چنین نتیجه گرفه اند که  او خاراکس و میشان را پادشاهی عرب دانسته است باید گفت کتاب پلینی ترجمه عربی آن کاملا مغشوش و تحریف شده است در حالیکه پلینی دستکم ۲۰ بار از خلیج فارس و دریای فارس سخن گفته در ترجمه عربی آنها را به خلیج عربی تحریف کرده اند و بعد ادعا کرده اند که پلینی خلیج عربی بکار برده اما کتابهایی مانند زیر تحریف ها و ترجمه های غلطی در همین رابطه و در خصوص  پادشاهی میسان بکار برده ند.

  1. نقود میسان العربیه – د.محمد باقر الحسینی
  2.  نشوء و تطور مملکه میسان – د.واثق اسماعیل الصالحی
  3.  الاماره العربیه فی میسان –عبدالرزاق الحصان
  4.  دوله میسان العربیه – د.منذر عبدالکریم البکر

باید گفت پلینی مرزهای پارس /ماد/پارت را چنین مشخص کرده است در شرق رود هندوس – در غرب رود دجله  در شما منطقه قفقاز رود کور و تاروس در جنوب دریای سرخ . خوب  پادشاهی میسان در دهانه خلیج فارس و کرانه  رود اروند/شط العرب و کارون و دجله بوده است. بطور طبیعی طبق تعریف پلینی این پادشاهی در قلمرو ایران قرار داشته است. پادشاهی عربیا از جنوب و مکه کشیده می شده و محدود می شده است  limited به حریم شهر خاراکس.

ترجمه متن:

اما آن بخشی که تا حدودی قابل عبور است که آنرا خاراکس می دانند و مرز پادشاهی عربیا است که از آن سخن خواهیم گفت

(آنرا اینگونه ترجمه کرده اند خاراکس که مرکز پادشاهی عربی است.!؟)

اما در مورد استناد به اینکه چون مردمان خاراکس و یا از اومانا آمده اند پس عرب بوده اند باید گفت تمام نوشته ها و مستندات نشان می دهد که دستکم تا صده های قبل از اسلام  اومانا و اومان / عمان مردمانی دراویدی و پارس بوده اند و این را پریپلوس اریترا بخوبی شرح داده است.

ضمن اینکه واژگان نیز پارسی است مثلا خراسن .Characene لاتین می تواند همان خورسان  پهلوی باشد که به معنی طلوع خورشید و محلی که خورشید می آید باشد  . خوراسان در فارسی میانه خاوران شده است .

میشان نیز می تواند از کلمه میش و گو میش باشد که معرب آن جاموس شده است. واینجا منطقه ای بوده است که  گاو میش های وحشی از دوران کهن و از بقایای نسل گاو میشهای آفریقایی و هندی در اینجا زیستگاه  داشته اند.

متن پلینی:

but that part of it is the least passable   which they call Characene, from the Town (Charax), which limiteth(limited)  the Kingdoms of Arabia : of which we will speak

by and by,… that Media, Parthia, and Persia, are
bounded on the East by the Indus ; on the West, by the
Tigris ; on the North, by the Taurus and Caucasus ; and on
the South, by the Red Sea : also, that they extend in Length
۱۳۲۰ Miles, and in Breadth 840. Moreover, that Mesopo- tamia by itself is enclosed eastward by the Tigris, westward by the Euphrates ; on the North by the Taurus, and on the South 



forth in Length; it is situated upon a Mount artificially
raised between the Confluence of Tigris on the right Hand,
and Eulseus on the left : with an Expansion of three Miles.
It was first founded by Alexander the Great ; who, having
drawn Colonists out of the royal City Durine

.The Peninsula itself of Arabia runneth  (out between two Seas, the Red and the Persian(sea,to conduct a Navigable Channel into the Nile, in that part where it 

runneth to the Place called Delta, for the Space of 62
Miles ; which is between the River and the Red Sea. This
Enterprise was followed by Darius, King of the Persians

مردمان میشان بخش عمده آنها مهاجران یونانی و رومی و پارس ها بوده اند ومردمان دراویدی و هندی هم در این تمدن وجود داشته اند. بخصوص اگر میتان ها همان میشان ها باشند . میشان یک تمدن کشاورزی است.

برخلاف هندی ها – ایرانی ها و رومی ها که زندگی کشاورزی داشته اند  تمدن عربی فقط بر پایه شبانی شبان = چوپان (شعبان ) و دامداری و تجارت استوار بوده و اصلا تمدن عربی در مکه و منطقه جزیره عربی شکل گرفته که فضای زمین مناسب و آب لازم  برای کشاوزری نداشته است. سفر نامه ناصر خسرو بخوبی تمدن عربستان را وصف کرده است. ناصر خسرو و ابن بطوطه/  بتوته  بهترین شاهدان تمدن عرب هستند چون شرح سفرهای خود را با مشاهده نوشته اند و نه بر اساس نقل و قول های کاذب و یا منابع کتابخانه ای .  آنچه آنها نوشته اند تصویر جامعه عرب هزار سال قبل تر را هم آشکار می کند. بطور خلاصه اینکه نویسندگان  عرب  عموما واژگان ” سامی و ایلامی را به عرب  ترجمه می کنند و بعد نتیجه گیری غلط ارایه می دهند. قوم عرب با زبان عرب متفاوت است  قوم عرب مردمانی بوده اند در سواحل دریای سرخ و شاخ آفریقا اما مردمانی که اکنون در عراق و بسیاری از کشورهای عربی زندگی می کنند اکثریت آنها نژاد سفید و از گروه نژادی آرین هستند که مهاجرانی از قفقاز- کاسپین -خزر – یونان  و روم را هم شامل می شود تا قبل از اسلام هرگز در فلات و کرانه دجله و فرات پادشاهی عربی وجود نداشته اما بازرگانان عرب از مکه در دو مسیر با سواحل مدیترانه تجارت داشتند یکی در مسیر کرانه های دجله و فرات سفرهای تجاری  تابستانی – زمستانی رحله الشتا و الصیف  داشته اند و از بصره (معرب شده پس راه به قول حمزه اصفهانی)  تا حلب(الپو) و غزه (گزا) با کاروانهای شتر تجارت می کردند دیگری مسیر تجاری مکه – مصر بوده  است . تجارت عربی تقریبا تماما با شتربوده و تجارت دریایی قبل از اسلام  توسط عربها گزارش نشده است. دلیل این نکته اینکه عربها در ادامکه مسیر سرزمین های دشت و صحرایی عربی  گسترش یافته اند و نه در مناطق دریایی و کوهستانی خارج از دشت صحرای عربیا . با وجود تجارت گسترده عربها در کرانه های دجله و فرات اما حاکمیت نداشته اد اینکه گفته می شود عرب موی و یا نام بعضی پادشاهان رومی و یونانی پسوند عرب دارد مانند فلیپ عرپ /عرب معنی آن عرب بودن نیست چون عرب  و اربه/ عربه/ارپ/ در زبانهای لاتین معانی متعددی دارد.و فقط به معنی قوم عرب نیست. 

  هفتم اردیبهشت  ۱۳۹۲ن  نوشته :دکتر محمد عجم

Pliny’s Natural history.. (page 30 of 60

المفصّل فی تاریح العرب قبل الاسلام-د.جواد علی

 

J. C. Wilkinson, “Arab-Persian Land Relationships in Late Sasanid Oman,” Proc. of the Sixth Seminar for Arabian Studies, London, 1973, p. 40-51.

C. E. Bosworth, “Iran and the Arabs before Islam,” Camb. Hist. Iran III, 1983, pp. 593-612.

 

نام خلیج فارس در اسناد و نوشته های دولت عثمانی

استفاده از این مطلب با ذکر منبع مجاز است. دریای پارس. اندیشکده مطالعات ایرانی

دکتر محمد عجم 

 

نقشه رسمی  و دولتی ترکیه .  در زمان امپراتوری عثمانی (بحرین به رنگ سرزمین ایران)1729  م   بحر فارس و  بحر محیط عجم  سرزمینهای ایران  

…….

fars korfezi

با برسی روزنامه ها و مجلات و اسناد دوره  عثمانی مشخص می شود که ترکان عثمانی  همانطور که ایران را بطور متناوب با نامهای مملکت عجم – مملکت فارس – ایران – کشور عجم  می خواندند همین نامها را هم برای خلیج فارس بکار می بردند و استاندارد ثابتی برای اینکه فقط بحر فارس بکار برند نداشتندو بر حسب سلیقه یکی از این نام ها را بکار می بردند بطوریکه  عجم کورفزی- فارس کورفزی- بحر عجم – بحر فارس- بحر ایران- ایران کورفزی   نامهایی هستند که  مترادف و هم چم  خلیج فارس بکار برده اند و البته در اواخر دوره عثمانی بصره کورفزی نیزبکار رفته است امروزه دولت ترکیه در متون ترکی و عربی  بصره کورفزی ولی  در سایر زبانها خلیج فارس بکار می برد.

در طول تاریخ برای سرزمین ایران چند نام مختلف بکار رفته که مهمترین آنها دو نام “ و  است. کتاب  صفحه 22 تا47 نامهای سرزمین ایران شرح و بسط داده است.  بنابر اسناد تاریخی، شواهد، قراین، فرهنگ شفاهی، کشفیات باستان‌شناسی وزبان‌شناسی می‌توان گفت ۴ نام برای کشور ایران بکار رفته‌است.

این نام‌ها عبارتند از:
سرزمین جم – مملکت العجم- بلاد العجم – بلاد فارس (در ادبیات ایرانی و عربی و ترکی)کشور عجم – ملک جم- در ادبیات پارسی و ترکی.
میدیا در ادبیات اروپایی سرزمین میانه یا اراکستان در جغرافیای اسلامی
سرزمین پارس و پرس در ادبیات اروپایی (مملکت فارس در ادبیات عربی و پارسی)
کشور ایران ایرانویچ (اریانا، ایراک، اراک، عراق و ایلام) از نظر زبانشناسی ریشه‌های واحدی دارند).

 

800px-Keshvar_ajam-_letter_from_ottoman_empire_to_persian_empire_mohammad_shah

نامه‌ای حاوی «کشور عجم»، فرستاده شده از پادشاه (سلطان عبدالمجید خان) به 

عثمانیان شاخه‌ای از ترکمنها ( طایقه قایی) بودند که در اواخر امپراتوری سلجوقیان ازترکستان به آسیای صغیر کوچ کردند. در آن زمان سلجوقیان روم که قسمتی از سلسله دولتهای سلجوقی بودند در این سرزمین فرمان می‌راندند. ترکان عثمانی اندک اندک در نواحی غرب آناتولی به یک قدرت منطقه‌ای و متحد سلاجقه تبدیل شدند وبعدا جانشین سلجوقیان گشتند. ایشان نام خود را از عثمان اول پسر ارطغرل که رهبر ایل ایشان بود گرفته بودند.این امپراتوری در اوج قدرت خود (قرن ۱۶ میلادی) مناطق آسیای کوچک، اکثر خاورمیانه، قسمت‌هایی از شمال آفریقا، قسمت جنوب شرقی اروپا تا قفقاز را شامل می‌شد. قلمرو رسمی حکومت عثمانی در اوج قدرت به ۵/۶ میلیون کیلومتر مربع می‌رسید. ایرانیان باتوجه به هجوم چنین قدرت نظامی که اروپا را به اشغال در آورده بود دهها سال به دفاع از ایران پرداختند و به برکت امپراتوری صفویه مانع از ورود ترکهای عثمانی به سرزمین های ایران شدند.اما نکته ای که جالب توجه است نقشه های جغرافیایی باقی مانده از امپراتوری عثمانی که در آن ممالک ایران زمین ذکر شده است و خلیج فارس همواره با مترادف نامهای ایران آورده شده است.سرزمینهای ایران در نقشه 1729 متفرگان  در دربار عثمانی  به رنگ زرد نشان داده شده است و  کشورهایی همچون: بحرین، جمهوری آذربایجان، گرجستان، ارمنستان، ترکمنستان، افغانستان، پاکستان، کردستان عراق، مناطق شیعه نشین عراق و…جزو مملکت ایران است. و در جدول توضیحات نیز مجددا این سرزمینها جزو ایران دانسته شده است

 

persian gulf jnu

8683002165_f6ae6619c0_m  8685415740_6dc1557e7b_z

خلیج / عجم کورفزی

8685418200_03dc7a3beb_z

عجم کورفوزی – روزنامه  غیرت 9 ربیع الاول 1317 قمری

تدابیر جدید انگلیس در عجم کورفزی /خلیج فارس.

بحر العجم

دولت انگلیس به حکومت هندوستان امر کرده  به کمک کشتی های جنگی که به  خلیج عجم فرستاده 4 فروند کشتی جنگی دیگر بفرستد. روسها از این امر نگرانند.

 

8684299749_65a4b04153_z

 

بحر فارس 1910 نقشه رسمی  دولت ترکیه

 8684293187_a924c9fded_z bahre mohit Ajam = arabian sea

بحر محیط عجم = دریای عرب امروزی – بحر فارس = خلیج فارس نقشه چلبی

استانبول

Persian gulf in the ottoman maps 1729 y

بحر محیط عجم =( دریای عرب امروزی)  — بحر فارس = خلیج فارس. نقشه ایراهیم متفرگان 1142 قمری

بحر فارس

این نقشه ی تاریخی که در سال 1729 میلادی ترسیم شده است ، اثر ابراهیم متفرقه محقق و ادیب دولت عثمانی می باشد.در این نقشه رسمی و دولتی  عثمانی دو واژه بحر فارس و هرمز بوغازی را ببینید. از نام مهمتر این است که  دولت عثمانی حتی در این نقشه نیز حاکمیت ایران را بر بحرین و قطیف برسمیت شناخته است.

منظور از هرمز بوغازی تنگه هرمز است,ابراهیم متفرقه (۱۶۷۴-۱۷۴۵) ادیب , محقق و سیاست مدار دوره عثمانی بود. او نخستین مسلمانی بود که چاپخانه‌ای با حروف سربی عربی در استانبول دایر کرد.

Basra_bahrefars
او در ترانسیلوانی در خانواده‌ای مجار بدنیا آمد و پس از اسارت به دست ترکان عثمانی به اسلام گروید. نام اصلی مجاری او مشخص نیست.
او چند کتاب  از جمله جهان‌نما نوشته کاتب چلبی را چاپ کرد…

نام خلیج فارس- بحر فارس

IMG_3124
روز ملی خلیج فارس در دانشگاه جواهر لعل نهرو سخنران دکتر محمد عجم  1391
 جنو بحرین

نقشه ایران در سال۱۱۴۲ قمری تهیه شده توسط ابراهیم عز متفرقگان درگاه عالی دربار عثمانی.بحر فارس هم در جدول توضیحات و هم در جنوب ایران مشخص است بحر فارس+ بحر محیط عجم  گفتنی است امروزه  به بحر محیط عجم  که در سواحل هند و پاکستان  و عمان واقع شده است بحر عرب می گویند.

 خلیج العجم

خلیج عجم

این پیکره ،یکی از معتبرترین نقشه های خلافت عثمانی در زمان سلطنت سلطان عبدالحمید است..نقشه ای که اینک در آرشیو ملی موزه استانبول و نیز در دپارتمان جغرافیای سیا سی دانشگاه استانبول نگاه داری می شود..از این نقشه های معتبر در استانبول بسیار می یابید..

زمان نقشه 1893 میلادی است و می توانید آرم دولتی و رسمی بودن این نقشه تاریخی را که به زبان عربی است در زیر نقشه بیابید.

. 1_در ناحیه آذربایجان ،اران و شروان از هم جدا هستند و می توانید در اطراف باکو ،واژه شروان را ببینید..مشخص است که اران و شروان از آذربایجان جدا بوده اند و شمال ارس هیچگاه آذربایجان نامیده نمی شده است ..واژه اراس نیز قابل تامل است 2__پانترکان همواره به دروغ مدعی بوده اند که شوونیسم فارس در 90 سال اخیر نام های تاریخی را در آذربایجان عوض کرده است !! لازم است در این نقشه دقیق شوید و در ناحیه آذربایجان نام شهر هایی چون میاندوآب و دیلمان و تخت سلیمان ومرحمت آبادو ماکو و ده ها آبادی دیگر را با پسوند آباد و تازه .بنگرید .-

3__نکته بنیادین بسیار مهم در این نقشه دیدگاه عثمانی ها پیرامون خلیج فارس است که آن را نام بحر العجم و یا دریای ایران نامیده اند..

در برخی نقشه ها نام خلیج بصره را نیز بکار برده اند که شامل بخش کوچکی از آب پیرامون بندر بصره می شده است و در نقشه های رسمی فارس کوفزی و یا بحر العجم نامیده می شده است.بعضی نقشه ها هم بحر فارس را آوزده و هم بصره کورفزی  که نشان می دهد بصره کورفزی به انتهای خلیج فارس گفته می شده نه به همه خلیج فارس

.اما مهمتر از این نام های اصیل و ایرانی ناحیه خوزستان است..نامهایی چون بهبهان و دزفول اهواز و رامهرمز و سردشت و ده ها نام فارسی است..توجه فرمایید که واژه عربستان تنها برای بخش کوچک عرب نشین پیرامون محمره به کار رفته و نام جامع ،خوزستان است…

.4__نکته جالب توجه دیگر این نقشه تاریخی به کار گیری واژه..بحر السفید ! برای دریای مدیترانه است و واژه سفید فارسی جالب توجه است…برای دریای خزر و مازندران نیز از واژه ..بحر القزوین استفاده شده است…5__و نکته آخرین نامشخص بودن مرز ایران و عثمانی در ناحیه کردستانات و بخش غربی ایران است.

..عثمانی هیچگاه قرار داد ارزنه الروم دوم را که به همت و هوشمندی امیر کبیر منعقد شد نپذیرفت و همین قرار داد بعدها دست مایه ایران شد تا به قرار داد سود بخش الجزایر در سال 1975 دست یابد..

از این لینک می توانید اصل نقشه را با بزرگ نمایی و دقت زیاد دان لود کرده و در این نقشه تاریخی دقیق شوید

 نقشه و نقاشی از بحر فارس  مربوط به داستان قرآنی حوت و  یونس   در کتابخانه  استانبول

 persiangulf-younus

 

 

 

 

نقشه ای از دوره عثمانی در دانشگاه الازهر مصر-بلادعجم- خلیج عجم

Vilayet_of_Basra,_early_20th_century

نام خلیج فارس در برخی  تفسیرهای قرانی  و روایات مذهبی آمده است. روایت حضرت یونس(ع) یکی از آن‌هاست. غلامرضا سحاب در ترکیه نقشه‌ای پیدا می‌کند که  در آن محلی که یونس(ع) از شکم ماهی خارج شده و فرشته‌ای برای او لباس می‌آورد به‌تصویر کشیده شده است.

یونس(ع) از فرزندان هود(ع) به‌شمار می‌رفت، پیامبری بود که در منطقه نینوا، مقابل موصل و غرب دجله، زندگی می‌کرد. وی از قومش به تنگ آمده و از راه دجله وارد دریا شد. پس از آن از مسیر خلیج فارس سوار بر یک کشتی مسافربری دچار توفان و در شکم ماهی گرفتار می‌شود و پس از سجده بسیار خداوند به ماهی امر می‌کند تا یونس(ع) را به ساحل بازگرداند.

این موضوع در تفسیرهای قرانی نیز ثبت شده و در آنها به بحر فارس اشاره کرده اند.

هنگامی‌که «مسالک‌الممالک» ابواسحاق ابراهیم استخری در دوره عثمانی به ترکی ترجمه می‌شود، مکتبی به‌وجود می‌آید و نقشه‌های جغرافیایی را به مینیاتور تبدیل می‌کنند. در این کتاب از حضرت یونس(ع) مطلبی پیدا نکردم اما هنگامی که کتاب «خلیج فارس» به ترکی منتشر شد، مینیاتوری به همان سبک «مسالک‌الممالک» منتشر شد که داستان این پیامبر را بیان می‌کند.

صفی‌نژاد افزود: این نخستین نقشه‌ای به‌شمار می‌رود که نقاشی تُرک در آن مسایل مذهبی و جغرافیایی را در سال 865 هجری قمری ترسیم کرده و به‌دلیل وجود نام خلیج فارس در روایتی مذهبی برای ما مهم است. در این نقشه، تنگه هرمز، دریای چین و سراندیب مشخص شده‌اند، همچنین نام دریای فارس در آن دیده می‌شود و از هفت بندر معروف مانند هرمز، سیراف، جناوه (گناوه) و ماهرویان نام برده است.

اpersiangulf-younusین نقشه از

دید مذهبیان و جغرافیدانان تایید شده و در آن سه جزیره مشخص است که همان سه جزیره ایرانی تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی به‌شمار می‌روند.

 

 

خلیج بصره 1332 قمریBelge

نقشه رسمی دولت عثمانی  1332 قمری – خلیج بصره

منبع : کتاب  صفحه 22 تا47 نامهای سرزمین ایران

عجمpersian

دو سخنرانی  در مورد خلیج فارس و تحریف نام خلیج فارس در دانشگاه دهلی.روز ملی خلیج فارس  – 1391 – 1392

 

 

 

دانشگاه جواهر لعل نهرو

موفقیت  مرکز مطالعات خلیج فارس برای تغییر نام جعلی خلیج بصره در اطلس ترکیه

 

 مهم ترین مرجع اطلاعات جغرافیایی در جهان، اطلس ها و حساس ترین آنها اطلس های جغرافیایی مدرسه ای هستند. با توجه به همین اصل مهم و رسالت مرکز مطالعات خلیج فارس به عنوان تنها مرکز تخصصی و بین المللی خلیج فارس شناسی کشور که وظیفه رصد اطلس ها و رسانه های مختلف جهان را جهت صیانت از نام تاریخی خلیج فارس بر عهده دارد، از سال 1389 برنامه ریزی مدون و تحقیقات گسترده ای را صورت داده است تا ضمن بررسی وضعیت بکارگیری نام خلیج فارس در کشورهای مختلف جهان، در صورت مشاهده هرگونه نامی غیر از نام خلیج فارس با روشی کاملا علمی و با ادبیاتی دیپلماتیک با آنها برخورد و نسبت به اصلاح آن اقدام نماید.

bahre-mohit-Ajam-arabian-sea

در همین راستا دکتر سید عباس مجتهدی (مشاور ارشد مدیرعامل مرکز مطالعات خلیج فارس) وضعیت اطلس های جغرافیایی کشور ترکیه را به دلیل اهمیت راهبردی و ژئوپولیتیکی این کشور در منطقه به دقت بررسی، مطالعه و در نتیجه مشخص گردید متاسفانه اکثر اطلس های جغرافیایی و مدرسه ای این کشور در سکوت رسانه ای و دیپلماتیک کشورمان از نام جعلی خلیج بصره (Körfezi Basra) استفاده می کنند و تنها درصد کمی نام صحیح خلیج فارس (که ترک ها Iran Körfezi میگویند) را ذکر میکنند. با نگاهی به تاریخ منطقه مشخص میگردد استفاده از نام جعلی خلیج بصره به زمان صفویان و جنگ های امپراتوری ایران و عثمانی بازمی گردد. در زمان رقابت امپراتوری های عثمانی و صفوی، از نظر جغرافیای سیاسی، خلیج فارس همواره در داخل قلمرو ایران بوده است، پس از درگذشت كریمخان، ترک های عثمانی موفق شدند به میان رود (بین النهرین) دست پیدا كنند و برای نخستین بار از راه بصره به خلیج فارس راه پیدا كردند ولی از آنجا كه رقابت های سیاسی و استراتژیك میان عثمانی و ایران ادامه یافت این رقابت در این آبراه به شكلی كاملاً ژئوپولتیك درآمد و عثمانیان برای مدتی توانستند كویت، قطر و بحرین را به زیر نفوذ خود درآورند. براساس همین گسترش نفوذ، ترک ها نام «خلیج بصره» را برای نشان دادن خصومت و رقابت غیر اخلاقی با ایرانیان اختراع كردند و از بکار گیری نام چندین هزار ساله خلیج فارس سر باز زدند. بدیهی است پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی این رقابت پایان گرفت و خود به خود بهانه هایی كه سبب تغییر دادن نام های جغرافیایی بود هم از میان رفتند. در نتیجه مطرح ساختن آن نام های ساختگی از سوی تركیه در حال حاضر ناشی از یک رویکرد غیرعلمی، غیراخلاقی و ضد ایرانی است. افزون بر این، موجودیت تركیه كنونی بر این اساس پایه ریزی شده كه قرار است كشوری با یك هویت تازه و متفاوت با عثمانی در صحنه جهانی حضور داشته باشد ولی ظاهراً دولتمردان این كشور گهگاه این اصل را فراموش می كنند.

 

 لذا با توجه به رویکرد رصد و اصلاح نامهای جعلی در جهان و به ویژه در کشور ترکیه؛ به دستور مدیرعامل مرکز مطالعات خلیج فارس، آقای دکتر روزبه پارساپور مکاتبه با اطلس آموزشی مدرسه ای ترکیه در آنکارا که فقط از نام خلیج بصره استفاده میکرد از سال 1392 آغاز شد و بسته های پستی متعددی شامل: تصویر نقشه های تاریخی خلیج فارس، مدارک مربوط به نظر گروه متخصصان جغرافیایی سازمان ملل متحدد UNGEGN به عنوان عالی ترین مرجع حقوقی جهان و همچنین تصاویر اطلس جغرافیایی پرفسور صبری دوران  Sabri Duran که در آن از نام صحیح ایران کورفزی استفاده شده است به آدرس پستی سازمان اطلس های مدرسه ای ترکیه در آنکارا ارسال شد که با جواب متقابل و استقبال این مرکز مواجه گردید. لکن در سفر خرداد ماه 1393 دکتر سید عباس مجتهدی به ترکیه و خریداری چندین اطلس ترکیه ای مشخص گردید، سازمان مذکور در ورژن جدید اطلس های مدرسه ای خود در صفحه اصلی از نام صحیح خلیج فارس (Iran Körfezi) و در پرانتز(Körfezi Basra) استفاده کرده است، در حالی که در تمامی نسخه های قدیمی تر فقط از عنوان مجعول خلیج بصره استفاده می کرد، لذا این گام مثبت با تلاش های کارشناسان مرکز مطالعات در جهت منافع ملی مردم ایران برداشته شد و شکی نیست که اصلاحات در اطلس های جغرافیایی به شکلی آرام در حال رخ دادن است. اما متاسفانه هنوز در بسیاری از سایت های خبری و دولتی همچون انجمن تاریخ تركیه (ttk)، تارنمای دفتر نخست وزیری، بخش تركی صدای آمریكا، نشریه زمان، وزارت فرهنگ و گردشگری تركیه، روزنامه حریت، بخش تركی تارنمای نشنال جئوگرافیك، بخش تركی شبكه سی ان ان، بی بی سی نیز همچنان عبارت مجعول «بصره كورفوزی» استفاده می شود و اصلاح آنها نیازمند امکانات بیشتر و در اختیار داشتتن ابزارهای لازم است تا کارشناسان جغرافیا سیاسی مرکز مطالعات خلیج فارس بتوانند ضمن مذاکرات علمی با تک تک آنها، دیدگاه اشتباه تاریخی خلیج بصره را در اذهان عمومی ترکیه تغییر دهند.

ضمنا ترکها و عربها در اسناد تاریخی دریای عمان و دریای عرب  امروزی (شمال اقیانوس هند ) را بحر محیط عجم می نامیدند که ترجمه آن می شود دریای پارس

بحر فارس

 نقشه های کهن  :

نام خلیج فارس در اسناد و نوشته های دولت عثمانی

DrAjamDrAjamParssea.org

 

مقالات مرتبط: :

خلیج بصره یا خلیج ایران و خلیج فارس

جن ها خانم های لم داده…. را  …… هرکس بگوید زمین حرکت می کند کافر است

مجمع فقهي. –   فقیه تکفیری  (ازدواج یک ساعته مجاهد و مجاهدة) حلال طیب

 

 

آمریکا:ما و امارات متحدان بسیار قوی و شرکای خیلی خوبی هستیم

 آمریکا با کوچک‌ترین اقدام ایران برای بستن تنگه هرمز، دست به کار خواهد شد 

پانتا که به منظور شرکت در کنفرانس ابوظبی در این اندیشکده حضور یافته بود در پاسخ به این سوال که دیدگاه آمریکا درباره جزایر سه گانه ایران چیست اظهار کرد: ما و امارات متحدان بسیار قوی و شرکای خیلی خوبی هستیم و بر سر مسائل اطلاعاتی و نظامی با یکدیگر کار و یکی از قوی‌ترین روابط را برقرار کرده‌ایم و به شدت از امارات متحده عربی و مطالبات آن حمایت خواهیم کرد و سعی می‌کنیم تا آن‌ها را مطمئن کنیم که در صورت کوچک‌ترین اقدامی از طرف ایران برای بستن تنگه هرمز، برای دفاع در مقابل آنها هر کاری که از دست ما برمی‌آید انجام خواهیم داد. فکر می‌کنیم بسیار مهم است که ایران بداند نه‌تنها جامعه جهانی بلکه کشورهای حاشیه خلیج‌فارس نیز همگی متفق‌القولند به ایران صریحاً بگویند که این کشور نمی‌تواند دیگر کشورهای منطقه را تهدید کند، اینکه باید در چارچوب الزامات و قوانین بین‌المللی عمل کند.

  اگر ایران نتواند این مسئله را به صورت مسالمت‌آمیز حل کند، مطمئن باشید که تمامی گزینه‌ها روی میز قرار خواهند داشت 

وزیر دفاع پیشین آمریکا در بخش دیگری از سخنان خود در واکنش به این سوال که « ایران حتی در صورت تغییر حکومت در این کشور به برنامه بحث‌برانگیز هسته‌ای خود ادامه خواهد داد چرا که برای ایرانیان این برنامه مظهر غرور ملی است. آیا حتی در صورت وقوع چنین سناریویی فشار بر این کشور بر سر برنامه هسته‌ای ادامه پیدا خواهد کرد؟» عنوان کرد: تمامی تلاش‌ها برای این صورت گرفته است تا ایران را ترغیب کنیم مطابق قوانین و موازین بین‌المللی عمل کند. در برخی از مواقع قطعنامه‌های سازمان ملل را نقض کرده‌اند، صریحاً با نقض قوانین بین‌المللی به غنی‌سازی اورانیوم ادامه داده‌اند. اگر می‌خواهند به خانواده جهانی بپیوندند، اگر قصد دارند مطابق با قوانینی که همه در خانواده بین‌المللی رعایت می‌کنیم، عمل کنند، این چیزی است که ما آماده گفتگو و مذاکره بر سر آن هستیم. وقتی که بحث در مورد استفاده صلح‌آمیز از انرژی هسته‌ای مطرح می‌شود، کشورهای زیادی هستند که مطابق الزامات عمل می‌کنند. دلیلی وجود ندارد که ایران نتواند همین کار را انجام دهد، اما اولین مسئله برای ما تلاش برای مذاکره بر سر این است که آن‌ها نمی‌توانند به غنی‌سازی خود با غلظت بالا ادامه دهند چون این خطر را در پی دارد که از این سوخت برای ساخت تسلیحات هسته‌ای استفاده کنند. این قابل‌قبول نیست. جهان به صراحت اعلام کرده است که این کار قابل‌قبول نیست و به نفع ایران است که سعی کند تا این مشکل را حل کند، اگر نتوانند این مسئله را به صورت مسالمت‌آمیز حل کنند، مطمئن باشید که تمامی گزینه‌ها روی میز قرار خواهند داشت.

  من همیشه طرفدار اقدامات بسیار تهاجمی برای حمایت از مخالفان در سوریه بوده‌ام 

لئون پانتا در خصوص این سؤال که ارزیابی وی از بالا گرفتن بحران در سوریه و موضع آمریکا در قبال بدتر شدن اوضاع گفت: اول اینکه من همیشه طرفدار اقدامات بسیار تهاجمی برای حمایت از مخالفان در سوریه بوده‌ام. معتقدم این کار لازم است. ما با سازمان‌دهی تلاش‌های بین‌المللی سعی کرده‌ایم هر آنچه که برای کمک به مخالفین از ما برمی‌آید، انجام دهیم و درحال‌حاضر این کار را انجام می‌دهیم. علاوه بر کمک‌های بشردوستانه، رابطه بسیار دوستانه‌ای با مخالفین داریم، به آن‌ها آموزش می‌دهیم، با دیگر کشورهایی که از آن‌ها حمایت می‌کنند کار می‌کنیم تا مخالفین بتوانند مخالفت خود را علیه حکومت اسد بهتر سازمان‌دهی کنند. فکر می‌کنم زمان بسیار حساسی است تا جامعه بین‌المللی به مخالفین کمک بیشتری کند و در نتیجه مخالفین بتوانند در مقابل نیروهای اسد ایستادگی کنند و در نهایت پیروز شوند. کار ساده‌ای نیست. بدون شک دشوار است.

  پانتا: اسد باید کنار رود و کنار خواهد رفت 

میان مخالفین تفرقه افتاده است و کار کردن در کنار هم برایشان مشکل است. اما در ماه‌های اخیر، به نظر من مخالفین در سازمان‌دهی خود و انجام عملیات در سوریه بهتر عمل کرده‌اند. چاره‌ای جز این نداریم. اسد باید کنار رود و کنار خواهد رفت. نکته کلیدی در حال حاضر این است که مطمئن شویم به هنگام این اتفاق، انتقال قدرت به صورت مسالمت‌آمیز صورت گیرد و برای اینکه چنین اتفاقی رخ دهد باید با تمام قوا به مخالفین کمک کنیم. به اعتقاد من چنین کاری لازم است.

  آمریکا هم در اقیانوس آرام و هم در خاورمیانه حضوری پررنگ خواهد داشت 

پانتا در جواب سؤال این اندیشکده اماراتی مبنی بر اینکه «آمریکا گفته است در سال‌های بعد استراتژی دفاعی خود را بیشتر روی اقیانوس آرام متمرکز خواهد کرد. آیا این بدین معنی است که توجه خود را از خاورمیانه دور خواهد کرد؟ آیا باید شرکای اروپایی او در ناتو و متحدانش در خاورمیانه نگران باشند؟» اظهار کرد: خیر، نباید باشند چون که اگرچه قصد داریم در ابعاد کوچک‌تر عمل کنیم، در مورد استراتژی دفاعی ما در وزارت دفاع به صراحت اعلام شد که هنوز مسوولیت‌های بزرگی درپیش‌رو داریم و در نتیجه گفتیم که باید در اقیانوس آرام قدرت خود را نشان دهیم، اما باید قدرت خود را در خاورمیانه نیز نشان دهیم. در واقع این چیزی است که انجام داده‌ایم. حضور نظامی بسیار گسترده‌ای در اقیانوس آرام و خاورمیانه این موضوع را ثابت می‌کند. علاوه بر این، باید در دیگر جاهای دنیا حضور داشته باشیم و وقتی که نوبت به اروپا، آفریقا یا آمریکای لاتین می‌رسد، کاری که باید انجام دهیم چیزی است که ما به آن استقرار (نیرو) چرخشی می‌گوییم، یعنی می‌توانیم نیرو اعزام کنیم تا به آن‌ها آموزش دهند، تا برای رشد توانایی‌های دیگر کشورها به آن‌ها کمک کنند، اتحادها و شراکت‌ها بیشتر شوند تا بتوانیم امنیت جهان را فراهم کنیم و بسیار مشتاقیم تا به این تلاش‌های خود نیز ادامه دهیم.

  میدان جنگ در آینده در فضای سایبر صورت می‌گیرد 

وی همچنین در خصوص آینده جنگ‌ها، به ویژه تأثیر فن‌آوری‌های نوین گفت: میدان جنگ آینده در فضای سایبر صورت خواهد گرفت. سال گذشته مؤسسات مالی ما مورد حملات سایبری قرار گرفت. روزی یکی از این حملات ممکن است ضربه‌ای محکمی به ما وارد کند. پیش از این گفته‌ام که حمله بعدی به آمریکا، پرل هاربر آینده، می‌تواند حمله‌ای سایبری باشد.

 : وزیر دفاع اسبق آمریکا در گفتگویی با یک اندیشکده اماراتی به ارائه دیدگاه‌های خود در خصوص ایران، سوریه و جنگ های سایبری پرداخت.

کتابهای ناسیونالیستهای بعثی عراق بن مایه برای تخریب هویت ایرانی

پوپیرار فردی است که با بن مایه قرار دادن کتابهای ناسیونالیستهای عرب و بعثی دهه 50 تا 70 میلادی  و کتابهای سلفی تکفیری بسختی بر تاریخ و فرهنگ ایران می کوبد و سراسر تاریخ ایران را انکار می کند و زبان فارسی را ناقص دانسته و افسوس می خورد که چرا زبان عربی زبان رسمی ایران نشده است. او مدعی بود که خلیج فارس سند ندارد و همه سندها و نقشه ها ساخته یهودیان و باستان گرایان فارسی است.

البته او بکلی فراموش کرده است که همه مفسران قران و کتابهای فاخر عربی تا 50 سال قبل  هیچ نامی غیر از بحر فارس و خلیج فارس برای  دریای جنوب ایران بکار نبرده اند. او پس با استدلال ناشیانه خود آن علما را نیز در ردیف یهودیان  قرار داده است. وی مدعی شده است که نام خلیج فارس هیچ سندیت ندارد و این نام را به اشتباه بر خلیج اطلاق کرده اند و در دوره استعمار رایج شده است و زبان فارسی کلمه ای به زبان عربی صادر نکرده و زبان عقیم و نا کارآمد، خام، سترون و تازه ساز است و فرهنگستان زبان فارسی نیز نمی تواند این زبان سترون را از مرگ نجات دهد.

در رد نظریه عجیب نامبرده در مورد عقیم بودن فارسی، یکی از زبانشناسان در مقالات متعددی مستند به کتابهای عربی بر تاثیر شگرف زبان فارسی بر زبان و ادبیات عرب تاکید کرده و در مورد 5 هزار واژه عربی شده از فارسی استدلال نموده است.( مانند نهی و مشتقات آن از” نه”- فن و مشتقات و قالب های مختلف آن (فن – فنان فنون-و …) از فند از پند.سراج از چراغ- جناه  از گناه – شمندر از چغندر و ….) به استناد زبانشناسان عرب هیچ زبانی به اندازه فارسی بر عربی تاثیر نگذاشته است و بسیاری از واژگان که به عربی شهرت دارندمانند اسطرلاب – نهی – الکل-  خنجر- و.. … در حقیقت فارسی و یا معرب شده از فارسی هستند. در رد ادعای ایشان در مورد خلیج فارس” کتاب اسناد نام خلیج فارس میراثی کهن و جاودان”    با ارائه فهرست نام سیصد منبع و سند عربی : مانند کتاب تاریخی، حدیٍث – تفسیر قرانی و کتاب های نوشته شده و اسناد حکومتی و قراردادهای عربی به زبان عربی تا قرن بیستم که همگی نام خلیج و بحر فارس را دارند ثابت کرده است که  حتی یک سند عربی در تائید نام خلیج . ع . ر.ب ی وجود نداردو آنچه پو پیرار گفته مصداق واقعی آن  دریای عرب امروزی است. که هسچ سندیت ندارد و استعمار آن را رایج کرده است.  همچنین پاسخ کوبنده در   و تاثیر آن بر سایر زبانها   دو کتابی که در مورد اثبات وجود 5 تا 7 هزار واژه فارسی در زبانهای عربی – ترکی – هندی و اردو صحبت می کند. این اسناد آنقدر محکم و کوبنده است که کوچکترین اعتباری برای پور پیرار و مدافعان او باقی نمی گذارد.  بخشی از نوشته های پورپیرار کپی و ترجمه مطالبی است که قبلا حزب بعث عراق در چند جلد کتاب تاریخ تمدن عراق 1976- 1980 منتشر نموده است.

به عنوان فردی که نسبت به  دیدگاههای باستانگرایانه و ایران باستان پرستی هم هیچ گاه نظر خوشی نداشتم  نظرم این است که اگر کسی بیاید تبر بت شکنی بردارد و بت هایی را که برای دل خوش کنک خود ساخته ایم، بشکند و نشان دهد به راستی چه بوده ایم و چه داشته ایم، باید از او استقبال کرد و قدر کارش را دانست .

اما هرچه در خواندن کتاب پورپیرار پیشتر رفتم ،از آن خوشبینی بیشتر کاسته شد. استدلال هایشان گرچه به زبانی قاطع و کوبنده و گزنده بیان می­ شود، به هیچ رو در اثبات مدعاهای شان کافی نیست. حرفهای درست هم دارند؛ اما اغلب ، نتیجه ای که از این حرفها می­گیرند ، درست نیست یعنی آن مقدمات به این نتیجه ختم نمی ­شوند. و در حالی که مورخان دیگر را به دلیل گزارشها و دعوی های غیر مستند و غیر قابل اثبات رد می­ کنند، خود حدسها و فرضیه هایی را قاطعانه مطرح می­ کنند که دلیل قانع کننده­ای همراهشان نیست. و بعد هم اینکه در نهایت ، کارشان کشیده به انکار هرگونه فرهنگ و تمدن برای ملت ایران . و اگر بگوییم ایشان در کتابشان ملت ایران را کرده اند یک پول سیاه ، سخنی به گزاف نگفته ام.

   شاید دربارة هریک از نکته ها و احکام ایشان که برخی در یک فصل و برخی در چند صفحه یا حتی چند سطر برگزار می­ شوند، فصلی یا کتابی بتوان نوشت و به همین دلیل است که ایشان پیشنهاد  می­ کنند دانشجویان این نکته ها را به عنوان موضوع پایان نامه های خود برگزینند. پیشنهاد خوبی است ؛ اما تا موقعی که آن دانشجویانی که قرار است این تزها را بنویسند پیدایشان شود، آیا باید حرفهای ایشان را پذیرفته شده و تثبیت شده بینگاریم ؟ از این روست که می کوشم ، در حد یک مقاله، به مهمترین نکته های مطرح کردة ایشان پاسخ گویم و روشن است که ناچار به همة نکته ها در حد ایجاز و اشاره خواهم پرداخت، وگرنه نگه داشتن این نقد در حد یک مقاله نا ممکن خواهد بود. و البته ما فقط می­ کوشیم ببینیم آیا دعوی هایی که ایشان مدعی اثبات آن هستند، به راستی اثبات شده اند یا نه، و نمی­ خواهیم به جای آنها دعوی ها یا نظریات دیگری مطرح کنیم . و نیز البته فقط به استدلال هایی که تا کنون مطرح کرده اند کار داریم؛ اما چه بسا که برای همین دعوی ها بتوانند دلایل تازه ای هم مطرح کنند که ما هم قانع شویم. کار تخریب پایه های عمارت سست بنیاد و کج ساختة تاریخ نویسی معهود ایرانی را با ارائة این نظریه آغاز می­ کنند که آن کوروش که تاکنون در کتابها خوانده ایم و می­ شناسیم ، با واقعیت تاریخی وفق ندارد و کوروش در واقع امر یک سرکردة خونریز و خشن غیرایرانی است که از جایی در استپ های روسیه و شاید از میان سکاهای پارادریا ( و در کتاب دوم کشف می­کنند که از میان قوم خزر) با پول و سرمایة یهودی راه افتاد تا امپراتوری بابل را در هم کوبد و انتقام پراکندگی اسباط یهود را از جانشینان بخت النصر بگیرد. و این کشفی است که به عقیدة ایشان، بنیاد تاریخ و تاریخ نویسی شرق و بین النهرین را تکان خواهد داد .

   آن کوروش تبلیغاتی و ساختگی جشنهای دو هزار و پانصد ساله را امروز، در دورانی که شاه و سلطنت مقوله هایی متعلق به تاریخ شده اند، کمتر کسی باور دارد. اما کوروش ساختة تاریخ نویسان نیز آن نیست و آنان دست به یکی نکرده اند تا چنان کوروشی دروغین بسازند. در واقع ، تردید در اصل و نسب هخامنشیان (البته نه پادشاه بودن خود کوروش) در تمام نوشته های آنان حضور دارد و راستش ، نظریات اخیر آقای پورپیرار هم پایه اش در همان تردیدهای آنان است، که نه نادر بوده، نه معدود، نه محدود. شاهدش یکی اذعان خود ایشان به اینکه « تردید قدیم و هفتاد سالة آقای پیرنیا در شجره نامة هخامنشیان افتخار پیش آهنگی در این توجه را بدیشان می­ بخشد »، یکی دیگر همان تردیدهای مکرر پی یر برایان در منبع دیگر استنادی ایشان، « تاریخ امپراتوری هخامنشیان ». ساختگی بودن  « کتیبه های آریارمنه و آرشام » در بسیاری از منابع آمده؛ و سرآخر از همان کتاب «تاریخ ایران کمبریج » که به دردنخور بودنش را قبلاً اعلام کرده اند، اعتراف صریح به معجول بودن شجرة نسب کوروش و داریوش را نقل می­کنند. پس مشکوک یا مجهول یا مجعول بودن تبار هخامنشیان کشف تازه ای نیست . و اگر ایشان حرف تازه ای زده باشند فقط نسبت دادن این جعل به « توطئة یهود » است. اما آن تاریخ نویسان لابد نمی ­توانسته اند به این راحتی با قائل شدن به یک توطئة فرضیِ موهوم ، همة آن تردیدها را حل و فصل کنند و از این رو دعوی های کتیبه ها را با قید تردید در کتابهاشان آورده اند. در مورد داریوش هم از مجموع حرفهای مورخان جز این بر نمی­ آید که او سرداری در سپاه کمبوجیه بوده است.

   اما از نفی تبار شاهانه برای هخامنشیان، تا این ادعا که خود کوروش هم شاه نبوده است و اساساً اول دم دروازة بابل و سپس در ایران ظاهر شده، راهی دراز در پیش است. تردیدهای یادشده در بالا، و دلایل و شواهدی که ایشان در تکمیل آنها در کتاب خویش آورده اند، چیزی بیش از این را نمی­ تواند ثابت کند که کوروش و داریوش از یک خانوادة شاهی برنخاسته­ اند و تمام یا بخشی از شجره نامة ادعایی­شان درست نیست . اما اثبات نمی ­کند که خود کوروش هم پیش از تسخیر بابل پادشاه انشان نبوده است. او در مقام پادشاه انشان ابتدا ماد و سارد و سپس بابل را گرفته، و ناگهان دم دروازة بابل پیدا نشده است. ببینیم آیا مراجع مورد قبول خود آقای پورپیرار چیزی جز این می­ گویند. هرودوت و خیلی های دیگر را رها کنیم . ایشان ظاهر اسناد و سالنامه های بابلی را، به عنوان « مدارک بازمانده از بین النهرین هشیار » قبول دارند. همان اسناد، و کتیبه های نبونایید آخرین پادشاه بابل، که هم در کتاب بریان نقل شده هم در  [ کتاب] دیاکونوف هم در [ کتاب ] اومستد ، و … از کوروش قبل از فتح بابل با عنوان پادشاه انشان نام می­ برند. و ایشان هیچ استدلالی علیه این نکته نیاورده اند. همچنین ایشان گویا، با وجود ضدیت با یهود، تاریخ به روایت « تورات » را قبول دارند. بسیار خوب، مگر « کتاب عزرا» ی تورات هم کوروش فاتح بابل را پادشاه پارس نمی­ خواند؟ البته ایشان خواهند گفت واژه ی « پارس » پیش از داریوش به کار نمی ­رفته است و باید گفت انشان . اما این فقط نشان می ­دهد « کتاب عزرا » پس از داریوش تدوین شده، که این را هم می ­پذیرند. پس دو منبع مورد قبول ایشان کوروش را پادشاه انشان دانسته اند. اگر ایشان بر اساس گفتة «  تورات » که قومی از شمال خواهدآمد و بابل را نابود خواهد کرد، نتیجه گرفته اند پس کوروش از شمال آمده، همان « تورات » است که می­ گوید کوروش از انشان آمده. پس او سرکرده ای نبوده که ناگهان دم دروازة بابل سبز شود. و اگر شاه انشان بوده پس امکانات شاهی داشته و دیگر لازم نیست برای حل این مسئله که امکانات فتوحات خویش را از کجا آورده، به پول و سرمایه گذاری یهود متوسل شویم . مگر سناریو را چنین اصلاح کنند که همان انشان را هم با پول یهود گرفته تا بعداً بتواند برود بابل را بگیرد.

   از سویی می­ گویند کوروش در جنگهایی میزان قساوت خود را نشان داده و به همین علت یهود او را برای نقشة خود مناسب دانسته، استخدام کرده ­اند، و از سوی دیگر نخستین فتح او را بابل می ­دانند. پس آن جنگهای آزمایشی کجا انجام شده ؟ و اگر با نسبت دادن ریشة کلمة پارس به « پرسه » و « پارس (سگ)» نتیجه گرفته اند این قوم در آن زمان به تازندگی و وحشیگری معروف بوده، چرا ربط نام پارس با واژة « پارسا » را ندیده گرفته اند؟

   البته اینکه یهودیان او را به فتح بابل تشویق و حتی در این کار به او کمک کرده باشند، بعید نیست ؛اما این هم کشف تازه­ ای نیست و از جمله پیرنیا در « تاریخ ایران باستان » به مساعدت یهود در فتح بابل اشاره دارد. اما کل آن انقلابی که ایشان می­ خواهند در تاریخ نویسی شرق میانه پدید آرند ، عبارت از این است که چون کوروش به یهود اجازة بازگشت به فلسطین داده ،پس در واقع عامل و کارگزار آنان بوده است . و آنگاه به مورخان می­ تازند که چرا این کار کوروش را ناشی از « آزادمنشی » او پنداشته­ اند و این گونه قضاوت های اخلاقی در مورد دو هزار و پانصد سال پیش قابل اثبات نیست. اما واقع امر آن است که اینجا نه توسل به پول یهود لازم است نه به آزادمنشی و انسان دوستی کوروش . کوروش یهود را آزاد کرد ،چون نیازی به ادامة اسارت آنان نمی ­دید، و انگیزه ای برای این کار نداشت . آن عواملی که بخت النصر را واداشت سلطنت یهود را از هم بپاشاند ، دیگر منتفی شده بود. پس چرا کوروش آنان را آزاد نکند و خدابیامرزی برای خود نخرد؟ و از آن گذشته، کوروش مایة چندانی هم نگذاشت . یهودان کشور خود را از دست داده بودند ؛ اما آنچه اکنون به جای آن به دست می­ آوردند اجازة ساختن یک معبد بود. آشور و بابل دولت های فکسنی یهودی را مزاحم امپراتوری خود دیدند و از میان برداشتند. کوروش و هیچ پادشاه هخامنشی دیگری این مزاحمت را دوباره نیافرید. اما ساختن معبد ضرری برای امپراتوری نداشت و سرگرمی خوبی هم بود. و دیدیم که خیلی از یهودان هم برنگشتند ؛ چرا که در همان بابل پول و پله ای به هم زده بودند. یعنی همان هایی که قاعدتاً تأمین مالی ظهور کوروش برای بازگرداندن یهود را بر عهده داشته اند، خودشان برنگشته اند و لابد این همه پول خرج کرده­اند که مفلسان و متدینان بتوانند برگردند. و آنهایی هم که برگشتند نه با همدیگر توانستند بسازند نه با یهودان محل و دیگر اقوام . چنین بازگشتی هدفی نبود که آن قدر خرج کردن و آوردن سپاه از استپ های روس برایش صرف داشته باشد. و کسی که تعجب می­ کند کوروش امکانات فتوحات خود را از کجا آورده، چرا تعجب نمی­ کند که یک قوم آوارة پراکندة معروف به خسّت ، چگونه می ­تواند با پول چند تا صراف و نزولخواری که می­ گویند بین خود داشته، مخارج آوردن سپاه از استپ های روس و گذراندن آنان از کوههای قفقاز و آرارات و از میان اقوام جنگاور سکا و غیره را تأمین کند؟ و آیا مردمی که حتی پس از آزادشدن به دست کوروش نتوانستند بر سر ساختن یک معبد با هم بسازند و با چه مکافاتی و چه وقفه ها ،آن را به پایان رساندند ، می­ توانسته اند در ایام پراکندگی وسیع و اسارت ، چنین کار بزرگی را سازماندهی کنند؟ می­ گویید لعن و نفرین های « تورات » علیه بابل همه به وسیلة کوروش تحقق یافته و بنابراین کار خودشان بوده؛ چون این حرف  های « تورات » همه پس بینی بوده نه پیش بینی ، و شما خود جایی نوشته اید که گویا این وعده های الهی را پس از تحقق آن نوشته باشند. « کتاب عزرا »  که اساساً پس از داریوش نوشته شده و آنچه در « کتاب ارمیا » دیده می ­شود که پایة آن اندکی پیش از ظهور کوروش نوشته شده، نه سخن از تدارک حمله به بابل بلکه مقداری نفرین و ناله است که چون می­ دانیم بر این کتاب هم بعدها افزوده های بسیار وارد شده، اتکایی بدان نمی­ توان کرد.

   این تاریخ نگاران یهودی سدة اخیر نیستند که « تاریخ ما را چنان بازسازی کرده اند که از کوروش دورتر نرود ». کدام تاریخ نویس را دیده­اید که دوران ماد را جزو تاریخ ایران نشمرده باشد؟ و اگر تاریخ عیلام را جزو تاریخ ایران کمتر شمرده اند ، کار یهود نبوده، بلکه ناشی از نظریة نژاد آریایی است که تاریخ ایران را از مبدأ ورود فرضی نژاد آریا شروع می­کند. و حالا که آریایی بازی را کنار گذاشته ایم، قاعدتاً باید تاریخ عیلام را هم بخشی از تاریخ خود بشماریم. اگر بر هخامنشیان تأکید خاصی می ­شود ،  فقط به این دلیل است که پیش از آن هیچ گاه یک « دولت واحد » در سراسر سرزمین ایران حکم نرانده بود. مادها و عیلامی ها فقط بر بخشی از آنچه به عنوان « ایران » می­ شناسیم ،حاکم بودند. ایران به عنوان یک کشور واحد از زمان هخامنشیان پیدا می­ شود و همین ،آنان را « نخستین سلسلة تمام کشوری ایران » ساخته است. این جور حکومت های واحد سراسری را هم در هیچ جای دنیا، حکما و مصلحان و انسان دوستان نساخته اند بلکه اینها به ضرب شمشیر شاهان خونریز و ستمگر بنا شده اند. و تاریخ هر قدر از آنان به نکوهش یاد کند، ملتی که به زور آنان یکپارچگی یافته، اگر به راستی همگن باشد، باقی می ­ماند و پیوستگی های ملی آن در اثر همین یکپارچگی افزونتر هم می ­شود و همین باهم بودن در طول تاریخ بر وجوه مشترک آن ملت می ­افزاید و ملیت را تقویت می­ کند. این نقش را در تاریخ ایران هخامنشیان بازی کرده اند. پیش از آن در این سرزمین اقوام و تجمعهای انسانی فراوان و گسترده ای بودند؛ اما اینها هنوز به مرحلة تشکیل دولت نرسیده بودند. در واقع ، فرایند شکل گرفتن دولت در سرزمینِ ایران عقب تر از بین النهرین بود ؛ چرا که نخستین تمدنها در بین النهرین و در کنار رودهای آن ایجاد شد و نمی ­توانست در سرزمین کم آب و نامساعد ایران پدید آید. و ظاهراً این شکل گرفتن دولت پس از ورود آریاییان انجام شده که بر اقوام بومی ایران سلطه یافته اند. البته همین آریاییان مفروض ، بسیاری از عناصر تمدن و فرهنگ را از آن بومیان اخذ کردند. آن بومیان از میان نرفتند بلکه هویت مستقل خود را از دست دادند. و اگر تازه آمدگان آریایی یا هخامنشی هنری و فرهنگی  نداشته­ اند و « خودشان یک خشت هم بلد نبوده اند روی خشت بگذارند » نمی ­توان گفت پس از ورودشان زندگی در ایران تعطیل شد، بلکه فقط می ­توان گفت توانایی های بومیان در اختیار نوآمدگان قرار گرفته و به نفع آنان استثمار شده اند. اما وقتی بهار به نقل از فردوسی به همین واقعیت اشاره می­ کند و می­ گوید آریاها خود دارای تمدن و خط نبودند و این را از مغلوبان خود آموختند، ایشان این را « باز هم یک افسانة مغشوش دیگر » می­ دانند!

   برای اثبات آنکه کوروش مزدور یهود بوده، دلیلی جز آنکه او اجازة ساختن معبدشان را به آنان داده، لازم نیامد. پس خود به خود ثابت شده است که داریوش هم که ادامة ساختن معبد را، که متوقف شده بود، میسر ساخته مزدور یهود بوده . و سلطه یافتن داریوش، پس از آن ماجرای عظیم گوماتا و طغیان ملل زیر سلطة هخامنشیان، نه کودتایی است برای سرکوب این قیام و در واقع انقلاب عظیم، بلکه کودتایی است برای آنکه یهودان بتوانند دوباره ساختن آن معبد شصت ذراع در شصت ذراع شان را شروع کنند. قومی که در بناکردن یک معبد وامانده است ، موفق می ­شود در امپراتوری­ ای که تا مصر گسترش یافته ، کودتا راه بیندازد. آنگاه تلاشی مجدّانه آغاز می شود برای اثبات آنکه اشتباهات تاریخی « تورات » ، که کارهای کمبوجیه و گوماتا را به اردشیر و خشایارشا نسبت داده، به قصد پنهان کردن نقش یهود در همین کودتای مفروض بوده است. آدم نادان هوس می­کند بپرسد ، یهود چرا به این پنهانکاری احتیاج داشته ، در حالی که در مورد کوروش اصرار داشته نقش خود را مؤثر و برجسته جلوه دهد و همین امر پایة استدلال های آقای پورپیرار شد. و چرا می­خواهد نقش خود را انکار کند؛ در حالی که خود ایشان از  « کتاب استر » نقل کرده اند که یهود با کمال افتخار ، گزارش از کشتاری می­دهند که با اجازة خشایارشا در سراسر کشور کرده اند و صحبت از دهها هزار نفری می­کنند که در این جریان به قتل رسانده اند و گویا ، حتی مقداری هم در آن اغراق کرده اند؟ پس از لو رفتن دخالتشان در کودتا چه باکی می­داشته اند؟ و اصلاً اگر آن اشتباهات تاریخی را مرتکب نمی­ شدند و وقایع کمبوجیه را به صد سال بعد نمی­ بردند، چگونه نقش یهود در آن ماجرا آشکار می­ شد که حالا که غیریهود آن رویدادها را روایت کرده، این نقش آشکار نیست؟ آیا اگر در این روایتها به جای اردشیر بگذاریم کمبوجیه، دخالت یهود در قضیه فوری روشن می ­شود؟ در حالی که کمبوجیه به راستی از آغاز تا پایان سلطنتش آن قدر دشمن برای خویش تراشیده بود که یهود کمترین آنان می­ توانست باشد. و تازه، این داریوش که می­ گویند مزدور یهود بوده ، به خونخواهی همان کمبوجیه ای برخاسته است  که می­ گویند یهود او را به قتل رسانده است . به هر تقدیر، چون اشتباه های « کتاب عزرای » تورات در « کتاب حجی » هم دیده می­ شود که به زمان داریوش منسوب است ، یعنی کتابی از زمان داریوش وقایع خود را به صد سال بعد از خود نسبت می­ دهد، جز این نتیجه ­ای نمی­توان گرفت که در حقیقت هم  « کتاب حجی » و هم « کتاب عزرا » مدتها بعد مدون شده اند و در آن زمان به علت دوری زمانی از ماجرا ، نام قهرمانان داستان به درستی در یاد تدوین کنندگان کتاب نبوده است .

   باری ، این داریوش – مثل کوروش – « پیوندی با باورهای منطقه نداشته » و غریبه بوده . بنابراین باید انتظار داشت از همان استپ های روس ، خدایی یا در واقع خدایانی را با خود همراه آورده باشد. اما ناگهان در « کتیبة بیستون » یکتاپرست می ­شود و اهورامزدا را خدای بزرگ می­ خواند. زرتشتیان امروز از این کتیبة او چونان گواهی بر اینکه از دو هزار و پانصد سال پیش یکتا پرست بوده اند ،استفاده می­ کنند. پس لابد خدایی که این غریبه همراه آورده همین بوده. اما آقای پورپیرار با دلایلی متقن به ما می­ گویند این اهورامزدا نیست و اورمزد است و اورمزد هم یک خدای آشوری است. چه طور یک آدمی که مال این منطقه نیست و با فرهنگ و باورهای آن بیگانه است ، به یک خدای همین منطقه باور دارد؟ خوب شاید از روی مصلحت بوده. اما او که مزدور یهودان است . چرا از میان پیغمبران جرجیس را برگزیده و خدای خود را از آشوریان گرفته که نخستین پراکنده کنندگان یهودند؟ و اگر این یکتاپرستی او ناشی از القای یهود است که دارند با ادیان چندخدایی منطقه می­ جنگند، اصلاً چرا همان خدای یهود را برنگزیده است ؟ و اسم این خدا را هم ایشان مرکب می­ دانند از: اور = شهر + مزدَ = بخشنده . روی هم به معنای بخشندة شهرها . چرا این خدای آشوری نصف دوم اسمش فارسی است ؟ و تازه، همین خدای آشوری را هم در جلد بعدی خلع کرده اند و گفته اند این یک لغتی است که لغت سازان ناکس یهود برای داریوش جعل کرده اند. اما خدایی که فقط یک لغت باشد به چه درد می­ خورد؟ و داریوش با ابراز ارادت به او خواسته چه کسی را گول بزند ؟ خودش ، مردم، خدا، یهود …؟ و چون این نام اهورامزدا یا به قول شما ، اورمزد، بعدها تا آخر ساسانیان در کتیبه ها تکرار می ­شود، آیا باید نتیجه گرفت دین امپراتوری ایران از آشور آمده ؟ ما هویت و سابقة تاریخی و فرهنگی اهورامزدا و رابطه اش با خدایان دیگر در هند و ایران را می­ دانیم . اما این اورمزد بی هویت شما به راستی که یک لغت بیش نیست . اما ساختة شما نه ساختة یهود.

   و چون داریوش گفته این لوحه و کتیبه را دیگران برای او ساخته اند و به او نشان داده اند ( و تا آنجا که می­ دانیم بقیة پادشاهان محترم هم همین عادت را داشته اند)، ایشان نتیجه گرفته اند که این دیگران ،الّا و بلّا ، که غیر از یهود نمی ­توانند باشند. و از این رو حتی نظم امپراتوری داریوش را هم به یهود نسبت می­­ دهند. یهود نزد ایشان مظهر اقتدار و توانایی است . قومی که یک کشور کوچک را نتوانست نگه دارد و تجزیه به دو کشور شد و بعد هم که به کمک کوروش به آن کشور برگشت ، نتوانست دو سال وحدت خود را حفظ کند ، توانسته است برای داریوش آن امپراتوری منظم را ایجاد کند. عجیب تر آنکه می­ گویند همین حرف را در مقدمة کتاب  « از زبان داریوش » ( که ویراستارش بوده اند و همین مؤسسة متعلق به ایشان آن را منتشر کرده)، زده اند. اما وقتی به آن کتاب مراجعه می­ کنیم، می­ بینیم ایشان (بله – خود ایشان) گفته اند مدیریت و سازماندهی بنیان یک امپراتوری و نیز روابط ملی به کمک خرد جمعی چنان مستحکم شد که هنوز ایرانیان به جهان با همان ویژگی های دیرین و نخستین خود، یعنی پندار و گفتار نیک شناخته می­ شوند. و هیچ صحبتی از یهود و این حرفها نیست!

   اما بالاخره پس از این دلایل متقن در اثبات بیگانگی کوروش و داریوش ، باید روشن شود این کوروش از کجا آمده است . در جلد نخست به تقریب گفته بودند کجا؛ اما در جلد سوم، وسط بحث بنی امیه، گویا تازه به کتاب آرتور کسلر به نام « قبیلة سیزدهم » برمی­ خورند که دربارة قوم خزر است که در قرن هشتم میلادی یهودی شدند. فریاد « یافتم یافتم »  ارشمیدس برمی­ آید و می­ گویند قومی که یهودان برای حمله به بین النهرین تجهیز کردند ، همین خزران هستند که البته آن زمان لابد نام دیگری داشته اند و هخامنشی ها همان ها هستند. ببینیم آیا دلایلی که برای این نظریة جنجالی خود عرضه می­کنند ، کافی است یا نه؟ آن دلایل از این قرار است : نویسندگان دوران آغازین اسلام در مورد خزران گفته اند : « حالت عمومی ایشان وحشی است با رفتارهای همانند حیوانات وحشی و خون آشام ». این اولین دلیل برای اینکه اینان همان هخامنشیان هستند.

   دوم اینکه در هنر خزرها و نیز در سازمان نظامی آنان در حدود همین زمان ( یعنی اوایل اسلام ) عناصر ایرانی (و به تصحیح آقای پورپیرار، هخامنشی) دیده می ­شود. لابد اینکه ده قرن پس از سقوط یک امپراتوری گسترده، عناصری از آن در نواحی مجاور نفوذش پیدا شود، می ­تواند دلیل آن باشد که این امپراتوری از آن نواحی برخاسته است ! برای تقویت این استدلال قوی، ایشان یک نظریة جدید بی نیاز به مدرک تهیه می­ بینند مبنی بر اینکه هخامنشیان در گریز از مقابل اسکندر به قفقاز و از آنجا به سرزمین خزران که ملک آبا اجدادیشان بوده، گریخته اند و این عناصر ایرانی ناشی از همین است .

   سوم اینکه « تورات » پیش بینی کرده بود لشکر ویران کنندة بابل، از شمال خواهد آمد . خزرها – یا درواقع نیاکان خزرها – هم که در شمال بوده اند. پس معلوم شد هخامنشی ها همین ها بوده اند .

   چهارم اینکه در گل نبشتة کوروش آمده که او « سرزمین گوتیان و تمامی سپاهیان منده را به فرمانبرداری واداشت ». اگر اینها همسایگان خزرها باشند، معلوم می ­شود کوروش خزر بود. خوب ، گوتیان که می ­دانیم همسایة خزران بوده اند، می ­ماند منده . مگر یادتان نیست در زمان آشور بانیپال دور و بر همین منطقة خزرها سپاهی زیر فرماندهی شاهزاده ای به نام منده داشتیم؟ پس این هم از منده. لابد ایراد می­ گیرید این منده که صد سال قبل از کوروش بوده، خوب باشد. بالاخره منده که بوده! آری ، این قدر دور می­ روند ؛اما به همان « سالنامه های بابلی » نگاه نمی­ کنند که یکی شان می گوید کوروش پادشاه انشان لشکریان فراوان ماندا را شکست داد و این ماندا لقب پادشاه ماد بوده است !

   و امیدوارم یادتان نیاید که در کتابها خوانده بودید گوتیان در زمان کوروش در منطقة کوههای زاگرس و حوالی همین کردستان خودمان می­ زیسته اند؛ هرچند که شاید خاستگاهشان از نواحی مجاور خزران بوده باشد و لذا کوروش آنها را در همین نزدیکی ها شکست داده نه در زادگاه اولیه شان .

   و اما قضیة فرار هخامنشیان از مقابل اسکندر به سرزمین خزران .  این را هم که اسکندر در ادبیات ما گاه چهره ای چندان منفی ندارد، یکی از دلایل منفور شمرده شدن هخامنشیان دانسته اند . اما شاید دلیل اصلی آن پیروزی های شگفت انگیز اسکندر باشد که از او چهره ای افسانه ای ساخت . به هر حال تا اینجا دعوایی نداریم. اما فرار هخامنشیان به قفقاز و سپس سرزمین خزران جز خیالبافی لگام گسیخته چیزی نیست. هخامنشیان اگر هم از جایی آمده باشند ، بعد از سه قرن حکومت در ایران دیگر یک گروه متمایز نبودند و هیچ جا صحبتی از یک قوم متمایز به نام هخامنشی نیست . صحبت از پارسیان هست . اما سپاه ایران که افرادش اغلب نه هخامنشی بودند و نه پارسی ، از هر قومی و ملیتی در آن بود. و چه کسی گفته است که آنان به جایی گریختند ؟ سپاهی بود و شکست خورد و پراکند؛ مسیر فرار پادشاه و سرانش را هم می­ دانیم که از شوش به همدان و سپس به سوی مشرق بوده است . و اسکندر اصلاً به طرف آذربایجان نرفت که کسی از مقابلش به قفقاز بگریزد. آنگاه بر اساس همین داستان تخیلی ، فرضیه ای دیگر ساخته می­ شود و آن اینکه سد سکندر معروفِ افسانه ای ، سدی است که او در  دربندِ قفقاز برای جلوگیری از هخامنشیان که به مسقط الرأس خود گریخته بودند ، ساخته است ؛ چرا که افسانه می­ گوید ،این سد را اسکندر به درخواست مردم برای جلوگیری از یاجوج و مأجوج ساخته. و اینها هم لابد همان هخامنشیان اند. اینجا دیگر ابتدایی ترین اصول داستان نویسی هم مراعات نشده. وقتی مردم از یاجوج و مأجوج به اسکندر شکایت برده اند ، پس اینها قومی بوده اند که قبل از ظهور اسکندر، یعنی در زمان هخامنشیان، از سمت قفقاز حمله می­ کرده اند. پس ایشان می­فرمایند ، هخامنشیان خودشان به خودشان حمله می­ کرده اند! حال آنکه روشن است این یاجوج و مأجوج از اقوام سیت و سکای آن حدود بوده اند. هخامنشیانِ داستان ایشان که تازه شروع کرده اند به فرار ، و کسی چه می ­داند بعدها می­ خواهند دردسر درست کنند!

   می­ بینیم ادعاهای ایشان دربارة خاستگاه هخامنشیان و روابطشان با یهود تا چه پایه سست است . با این حال در مورد اشکانیان و ساسانیان همین مقدار استدلال سست را هم لازم نمی ­بینند و بی هیچ مقدمه ­ا ی ، غیرایرانی بودن را به این دو سلسله هم بسط می ­دهند . پس لابد تنها سلسلة غیر بیگانة قبل از اسلام سلوکیان بوده اند! حال آنکه دست کم در مورد آن دو سلسله ، به روشنی می­ دانیم از کجا آمده اند. اینکه می­ گوییم این سلسله ها بیگانه نبوده اند به این معنا نیست که لزوماً سلسله هایی مردمی یا صالح یا عادل یا فرهنگ مدار بوده اند. داخلی بودن دلیل صالح بودن نیست ؛ و کم نداشته ایم سلسله هایی که از درون همین جامعه برخاسته اند و در ستم به مردم ، کوتاهی نکرده اند.

   مهمتر از بیگانه بودن این سه سلسله، نتیجه ای است که می­ خواهند از اثبات این بیگانه بودن بگیرند. و آن این است که ما ایرانیان در دوازده قرن پیش از اسلام دقیقاً هیچ دستاوردی نداشته ایم و ملتی بودیم بی فرهنگ . البته اینجا برای اینکه به ملت ایران زیاد برنخورد، قدری هم دلداری اش می­ دهند که بله، این بی فرهنگی تقصیر ملت ایران نبوده و مقصر همان سه سلسلة ملعون اند. اما این تعارفی بیش نیست . این را که ملتی نه خط داشته باشد، نه زبان ، نه ادب ، نه کتاب ، نه دین ، نه فرهنگ ، نه دانشمند، نه اسطوره … نمی ­توان به گردن حکومتش انداخت. فرهنگ و زبان و خط را که دولت ها نمی ­سازند؛ ملت ها می­ سازند. مگر آن ملت هایی که به قول ایشان دستاوردهایی داشتند و مثل ما بی فرهنگ نبودند ، فرمانروایان شان همه مظهر عطوفت و مردم دوستی بودند و نوبر حکومت های ستمگر و خونریز را ما آورده ایم؟ همة فرهنگها در متن همین جور نابسامانی ها و جنگ و ستیزها و استبدادها و غیره ساخته شده اند. شاید ایشان در پاسخ کسانی که اعراب را مردمی بی فرهنگ و عاری از تمدن دانسته اند ، چنین اتهامی را به ایرانیان زده اند ؛اما پاسخ چنان کسانی فقط اثبات متمدن و بافرهنگ بودن اعراب بود نه انتساب بی فرهنگی به ملت ایران .

   باری ، ایشان معتقدند ما خط و زبان کنونی خویش را از خط و زبان عرب بیرون کشیدیم، خود چیز قابلی نداشتیم، و این همه حرفها که در کتابها دربارة فارسی باستان و میانه و دری و اوستایی و غیره می­ خوانیم ، از دم ، باد هواست . و دلیلشان اینکه از آن دوران هزار و دویست ساله هیچ اثری باقی نمانده است . شاید گمان کنیم منظورشان فقط زبان مکتوب است ؛ اما می ­بینیم هنگامی که صحبت از این است که فلان پادشاه ساسانی دستور جمع کردن « اوستا » را داده ، ایشان می ­پرسند : « دلم می­ خواهد بدانم آن پادشاه این فرمان را با چه زبانی صادر کرده است ». یعنی به راستی منکر هر نوع زبانی ، چه گفتاری چه نوشتاری ،  برای ملت ایران هستند. پس گویا منظورشان سکوت فرهنگی نیست بلکه دقیقاً معتقدند در این دوازده قرن ، مردم ایران با هم حرف نمی­ زده اند! و لابد برای مراودات روزمرة زندگی ، پانتومیم بازی می ­کرده اند. عجیب آنکه این حرف را کسی می­ زند که در جای دیگری از کتاب ، ملی گرایان زمانه ما را متهم می­ کند که گویی معتقدند « در میان ملتها و اقوام بومی این سرزمین چهارهزار سال پیش از هخامنشیان با ایما و اشاره صحبت می­ کرده اند و در ایران چیزی به نام خط و زبان مثلاً عیلامی و اوراتوپی نبوده است ». شما که همین اتهام را به مردم ایران دوران ساسانی و حتی قرون اولیة پس از اسلام وارد کرده اید !

                                                                                                                           پایان بخش نخست

منبع : مجله ی « جهان کتاب » ،سال هفتم ،شماره ۷ و ۸ ، شماره پی در پی ۱۵۱ و ۱۵۲ ، امردادماه ۱۳۸۱،صفحه های ۱۵ تا ۱۷ .فریدون فاطمی

تحریف نام خلیج فارس از سوی رودریک اوون بخاطر انتقام از ملی شدن نفت ایران 1957

 خلیج فارس، نامیست به قدمت بیش از 2000 سال. و مسئله جعل نام خلیج فارس توهم و

داستانیست بهکوتاهی عمر کشورهای حاشیه دریای پارس.

نقشه رسمی ایران در سازمان ملل متحد

به گزارش مشرق نیوز

خلیج فارس، دریای پارس، الخلیج الفارسی، دریای ایران، بحر فارس، خلیج ایران و … را هرچه که بنامیم و هرچه در لابه­‌لای صفحات تاریخ بگردیم، نه تنها اثری از عربی بودن آن نیست، بلکه تنها بر پارسی بودن این آبراه مستندات بیشتر میابیم و بر نام­‌های با پسوند پارسی و فارسی آن افزوده می­‌شود.

اما چه اتفاقی در این چند سال رخ داده که اعراب حاشیه دریای پارس را که مجموعاً بیش از نیم قرن از استقلال کشورهای آن­ها نمی­‌گذرد دچار توهمی به نام خلیج عربی کرده است؟ توهمی که تنها محدود به نام خلیج فارس نیست بلکه تا ادعای مالکیت بر جزایر ایرانی خلیج فارس نیز پیش رفته است.

آغاز جعل نام خلیج فارس

در پی حمله انگلستان به جزیره خارک در سال 1837، دولت وقت ایران به این سیاست جدایی‌طلبانه انگلیس در خلیج فارس اعتراض کرد و رسماً به دولت انگلیس هشدار داد تا دست از این فتنه‌گری بردارد. این هشدار ایران باعث شد روزنامه تایمز لندن در سال 1840 برای نخستین بار خلیج فارس را “دریای بریتانیا” بخواند. اما این نامگذاری به قدری بی‌پایه و اساس بود که در هیچ جای دیگری به کار نرفت.

به دنبال ملی شدن صنعت نفت ایران در سال 1950 و خلع ید شدن شرکت‌های انگلیسی و قطع ارتباط میان ایران و انگلیس، وزیر مستعمرات انگلیس برای نخستین بار این نام جعلی را به کار برد. در آن سال‌ها، کشورهای جنوبی خلیج فارس یا مستعمره و یا تحت‌الحمایه انگلیس بودند.

دولت انگلیس نیز به منظور تلافی ملی شدن صنعت نفت ایران کتابی را به قلم رودریک اون (Roderick Oven) ، یکی از جاسوسان انگلیس، به نام حباب‌های طلایی در خلیج عربی –

Golden Bubbles’s of  Arabic Gulf – در سال 1957 به چاپ رسانید. این کتاب که بلافاصله به زبان عربی ترجمه شد سرآغازی بر تحریف نام خلیج فارس بود.

نقشه خلیج فارس در موزه شیخ سعید آل مکتوم حاکم پیشین دبی که در آن کلمه “Persian” به طرز ناشیانه‌ای پاک شده است

دولت‌های عربی رفته رفته از به کار بردن نام خلیج فارس سرباز زدند. در سال 1960 پس از امضای پیمان صلح کمپ دیوید و قطع ارتباط ایران و مصر، سران شرکت‌کننده در کنگره حزب بعث در دمشق طی جلسه‌ای خواستار تغییر نام خلیج فارس به نام جعلی خلیج عربی بدون هیچ سند و مدرک قانونی شدند. به دنبال این تصمیم، و به منظور دستیابی به مقاصد سیاسی، نام تاریخی “خلیج فارس” از کتاب‌های درسی کشورهای عربی حذف و نام جعلی “خلیج عربی” جایگزین آن شد.

هرچند ذکر تمام اسناد موجود در اثبات نام خلیج فارس به صدها صفحه کتاب نیاز دارد، اما برای مروری دوباره بر سوابق تاریخی ثبت شده از خلیج فارس، برخی از کهن­ترین این اسناد را در ادامه آورده شده است. برخی از این اسناد مربوط به دوران پیش از میلاد مسیح (ع) می­باشند.

 اسناد تاریخی در اثبات نام خلیج فارس

از قرن پنجم پیش از میلاد نام این منطقه خلیج‌فارس بوده است. در واقع، یونانی‌ها و رومی‌ها و پس از آنها روم شرقی و امرای عباسی و جغرافیادانان اسلامی همواره این نام را برای این آبراه بکار برده‌اند و در کتب تاریخی از جمله طبری، یعقوبی و مسعودی نیز همین نام به کار رفته است. پس از ورود پرتغالی‌ها و اسپانیایی‌ها نیز شاهدیم که در اسناد آنها هم این نام مورد استفاده قرار گرفته و در برهه‌‌ای که انگلیسی‌ها و فرانسوی‌ها وارد می‌شوند نیز نام خلیج‌فارس، همین بوده است و همچنین در دایره‌المعارف بریتانیا، آمریکا، شوروی سابق و در اسناد سازمان ملل متحد نام خلیج‌فارس پایدار مانده است.

نقشه‌ای مربوط به سال 1689 در دانشگاه آمستردام

 

در تمامی نقشه‌ها و اطلس‌های کهن و امروزی آبراه جنوب ایران “خلیج فارس” نامیده شده است. در کشورهای عربی نیز تا دهه 70 این آبراه “خلیج فارس” نامیده می‌شد. برای نمونه، در اطلس “العراق فی الخوارط القدیمه” به ترسیم دکتر احمد سوسه (بغداد 1959) شامل 40 نقشه از منابع عربی قرون وسطی. در نقشه‌های ارائه‌شده از سوی کشورهای عربی به دادگاه بین‌المللی برای حل اختلافات پیرامون خطوط مرزی نام “خلیج فارس” ذکر شده است. در اطلس “کویت فی الخوارط العالم” نیز نام “خلیج فارس” در نقشه‌ها به کار رفته است. در اطلس “”Alkuwait Ghara fi Alkharaet Altarikhieh” حدود 200 نقشه وجود دارد که در آن‌ها نام خلیج فارس به کار رفته است.

نقشه پیترو کوپو ایتالیایی مربوط به سال 1520

 

 

کارشناسان و پژوهشگران سازمان ملل که درباره سابقه تاریخی نام “خلیج فارس” مطالعات انجام دادند، یکپارچه به این نتیجه رسیدند که نام این آبراه “خلیج فارس” است. در طول قرن‌های پیشین، و دستکم در طول 2500 سال گذشته، یعنی از زمان امپراطوری پارس‌ها ، تاریخ‌نگاران این منطقه آبی را “خلیج فارس” می‌خوانده‌اند. آرنولد ویلسون، در یکی از کتاب‌هایش در سال 1928 در این باره اشاره می‌کند: “نه در گذشته و نه در زمان حال، هیچ کانال آبی‌ای به اندازه خلیج فارس مورد توجه زمین‌شناسان، باستان‌شناسان، جغرافیدانان، بازرگانان، سیاستمداران، کاوشگران و دانشمندان قرار نگرفته است… این کانال آبی دستکم از 2200 سال گذشته همواره دارای هویتی ایرانی بوده است.”

نقشه ایران  توسط بوئن  1747 در دوره افشاریه که نام “Persian Sea” “دریای پارس” در آن به وضوح قابل مشاهده است

این نقشه را امانوئل بوئن جغرافی‌دان بریتانیایی ترسیم کرده است

 کمتر  سند مکتوبی از پیش از امپراطوری پارس‌ها به جای مانده است، اما در تاریخ و فرهنگ شفاهی، ایرانیان این آب‌ جنوبی را “دریای جم”، “دریای ایران” و “دریای پارس” می‌خواندند. در طول سال‌های 330 تا 559 پیش از میلاد، همزمان با حکومت امپراطوری پارس‌ها بر ناحیه خاورمیانه امروزی، به خصوص تمام منطقهخلیچ فارس و بخش‌هایی از شبه جزیره عربستان، نام “دریای پارس” به کرات در اسناد نوشتاری قید شده است.

نقشه ای مربوط به زمان صفویه به ترسیم اسحاق تیرون

 

فیثاغورث نیز در سفرنامه خود این آبراه را “دریای پارس” نامیده است. در طول تاریخ “خلیج عربی” نه “خلیج فارس”، بلکه دریای سرخ بوده است.

یکی از مهم‌ترین اسناد در این زمینه نقشه جهان به ترسیم هکاتوس (472 تا 509 پیش از میلاد) است. در این نقشه “خلیج فارس” و خلیج عرب (دریای سرخ) به وضوح از یکدیگر تمیز داده شده‌اند.

نقشه جهان به ترسیم هرودوت مورخ یونانی حدود 500 سال پیش از میلاد. در این نقشه نیز خلیج عربی همان دریای سرخ (بحر احمر) امروزی است.

 

در نقشه هرودوت، مورخ مشهور یونان (425 تا 484 پیش از میلاد) نیز خلیج عربی همان دریای سرخ امروزی معرفی شده است.

خلیج فارس در نقشه هکاتئوس مربوط به 500 سال پیش از میلاد

 

نقشه‌های بسیاری که تا قرن هشتم توسط دانشمندان و جغرافیدانانی مانند هکاتئوس، هرودوت، کلودیوس بطلیموس، … و در دوران اسلامی، محمد بن موسی خوارزمی، ابو یوسف اسحاق کندی، ابوریحان بیرونی و غیره ترسیم شده‌اند ذکر شده است که دریای بزرگی در جنوب ایران به نام “دریای پارس”، “خلیج پارس”، “دریای فارس”، “خلیج فارس”، “بحر فارس”، سینوس پرسیکون (به لاتین به معنای خلیج پارس) و “مار پرسیکوم”(به لاتین به معنای خلیج پارس) و … قرار گرفته است. در کتابی به نام “Persilus Aryateria ”جهانگردی یونانی مربوط به قرن یکم پس از میلاد دریای سرخ را خلیج عربی، اقیانوس هند را “دریای آریاتریا”،آب‌های ساحل عمان را “دریای پارس” و خلیج جنوب ایران را “خلیج فارس” نامیده است.

 

نقشه مصر در زمان عثمانیان که در آن خلیج فارس با عنوان “خلیج العجم” مشخص شده است

از سال 1507 تا 1960 در دستکم ده قرارداد میان کشورهایی مانند کویت، عربستان، عثمانی، امارات عربی، به زبان انگلیسی و عربی، نام “خلیج فارس” به کار رفته است. برخی از این قراردادها از این قرارند:

1. قرارداد منع برده‌داری1947.

2. قرارداد دائمی صلح 1853

3. پیمان خرید و فروش برده 1856

4. قرارداد استقلال کویت (این سند در 19 ژوئن 1961 در دبیرخانه سازمان ملل به ثبت رسید)

5. پیمان تعیین خطوط مرزی عراق و کویت در سال 1996

 

دستورالعمل سازمان ملل برای استفاده از نام خلیج فارس

در سال 1994 سازمان ملل متحد دستورالعملی ویرایشی صادر کرده که در آن استفاده از نام صحیح “خلیج فارس”، الزامی شده است.

دستورالعمل دبیرخانه سازمان ملل در مورد رعایت نام کامل “خلیج فارس” در مکاتبات رسمی، آثار و بیانیه‌ها

در این دستورالعمل به تاریخ 18 اوت سال 1994 آمده است: ” بار دیگر توجه کارکنان به دستورالعمل ویرایشیST/CS/SFR.A/29 در خصوص استفاده از نام “خلیج فارس” جلب می‌شود. هدف از این الحاقیه این است تا نسبت به استفاده دقیق از این عبارت در مستندات، انتشارات و بیانیه‌های آماده شده از سوی دبیرخانه، دقت مبذول گردد.”

این عبارت در دستورالعمل مزبور بیشتر جلب توجه می‌کند: “عبارت کامل “خلیج فارس” در تمام موارد باید به جای عبارت کوتاه‌تر “خلیج” مورد استفاده قرار گیرد. حتی در صورت تکرار عبارت نیز باید عبارت کامل [خلیج فارس] درج شود.”

نشنال جئوگرافیک و تحریف نام خلیج فارس

با این که تحریف نام خلیج فارس به سال‌ها پیش بازمی‌گردد، در پی چاپ نقشه‌ای در یکی از شماره‌های مجله نشنال جئوگرافیک در سال 2004 بود که این موضوع توجه همگان را به خود جلب کرد. در این نقشه نام “خلیج عربی” در اندازه کوچک‌تر و داخل پرانتز در کنار نام “خلیج فارس” نوشته شده بود.

در پی این اقدام نشنال جئوگرافیک، ایران فروش این مجله را ممنوع و از فعالیت گزارشگران این مجله در ایران جلوگیری کرد و خواستار تصحیح اشتباه شد.

تحریف نام خلیج فارس در نقشه منتشر شده از سوی نشنال جئوگرافیک

 مردم نیز بیکار ننشستند و دست به نوعی حمله و یا به اصطلاح “بمباران گوگلی” زدند. بمباران گوگلی به مفهوم تلاش جهت افزایش رتبه عبارات مختلف به هنگام جستجوی آن عبارات از طریق موتورهای جستجوگر می باشد. این اتفاق زمانی روی می دهد که تعداد لینک های صفحه مورد نظر به میزان قابل ملاحظه ای زیاد باشد. تعداد لینک های صورت گرفته بر یک صفحه یکی از مهمترین عوامل در رتبه بندی وب سایت ها توسط گوگل و دیگر موتورهای جستجوگر بوده و موجب تعیین جایگاه آن سایت به هنگام جستجو می گردد.

 بمباران گوگلی در این مورد به مفهوم وجود تعداد قابل ملاحظه ای لینک بر روی وب سایت ها و وبلاگ هایی است که دارای نام خلیج فارس می باشند. این کار موجب افزایش رتبه این سایت به هنگام جستجوی عبارتPersian Gulf در گوگل و سایر موتورهای جستجوگر می گردد.

گروهی از وبلاگ نويسان ايرانی نیز در اعتراض به اقدام این موسسه اقدامی هماهنگ را سازماندهی و اجرا کرده اند..اين وبلاگ نويسان، صفحه ای در شبکه اينترنت به راه انداخته اند به اسم خليج عربی اما وقتی کاربران وارد اين صفحه می شوند، با اين جمله روبرو می شوند که “خليجی با اين نام وجود ندارد”.

صفحه‌ای که کاربران پس از جستجوی نام خلیج عربی با آن روبرو می‌شدند

در نهایت، نشنال جئوگرافیک تسلیم شد. در 30 دسامبر 2004 نسخه جدیدی از این اطلس را منتشر ساخت، این بار بدون عبارت داخل پرانتز و با این توضیح که: “این آبراه که از نظر تاریخی خلیج فارس نام دارد، از سوی برخی خلیج عربی خوانده می‌شود.”. 

گفتنی است توضیح مشابهی نیز در خصوص جزایر سه گانه ایرانی خلیج فارس نیز داده شده است که این جزایر مورد ادعای امارات و اشغال شده از سوی ایران می‌باشند.**

تصویر نقشه اصلاح شده نشنال جئوگرافیک با توضیح در مورد نام خلیج فارس

بمباران گوگلی در این مورد به مفهوم وجود تعداد قابل ملاحظه ای لینک بر روی وب سایت ها و وبلاگ هایی است که دارای نام خلیج فارس می باشند. این کار موجب افزایش رتبه این سایت به هنگام جستجوی عبارتPersian Gulf در گوگل و سایر موتورهای جستجوگر می گردد.

گروهی از وبلاگ نويسان ايرانی نیز در اعتراض به اقدام این موسسه اقدامی هماهنگ را سازماندهی و اجرا کرده اند..اين وبلاگ نويسان، صفحه ای در شبکه اينترنت به راه انداخته اند به اسم خليج عربی اما وقتی کاربران وارد اين صفحه می شوند، با اين جمله روبرو می شوند که “خليجی با اين نام وجود ندارد.”

در نهایت، نشنال جئوگرافیک تسلیم شد. در 30 دسامبر 2004 نسخه جدیدی از این اطلس را منتشر ساخت، این بار بدون عبارت داخل پرانتز و با این توضیح که: “این آبراه که از نظر تاریخی خلیج فارس نام دارد، از سوی برخی خلیج عربی خوانده می‌شود.”

بازی گوگل در زمین اعراب حاشیه خلیج فارس

حذف نام خلیج فارس از روی نقشه گوگل

به تازگی گوگل نیز نام “خلیج فارس” را از روی نقشه خود حذف کرده است. این اقدام خشم ایرانیان را برانگیخته است. این که این فضای آبی میان ایران و کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس اکنون در نقشه‌ گوگل بی‌نام است خود نشانگر حساسیت بالای این موضوع است.

شرکت گوگل ادعا کرده است که دلیل نشان ندادن نام خلیج فارس در سرویس نقشه‌اش – گوگل‌مپ – این است که می‌خواهد وارد مناقشه‌های سیاسی بر سر نام این دریا نشود.

مایکل دالوو، مدیر روابط عمومی شرکت گوگل در بریتانیا در مصاحبه­ای گفته این شرکت هیچ گونه “موضع سیاسی نمی‌گیرد” و از آن‌جا که “بعضی از مردم دنیا این آبراهه را (Arabian Gulf خلیج عربی) می‌نامند، برای پرهیز از ورود به یک مناقشه سیاسی، نامی برای این خلیج روی نقشه‌اش ظاهر نمی‌شود.”

گوگل می‌گوید: “سیاستش این نیست که همه مناطق جهان را روی سرویس نقشه‌اش نامگذاری کند.” اما این شرکت مثالی از دریا یا منطقه دیگری در جهان که مثل خلیج فارس، نامی برای آن روی سرویس نقشه‌اش ظاهر نشود، ارائه نکرد.
این در حالی است که در نرم‌افزار دیگر این شرکت به نام گوگل‌ارث، نام‌های خلیج فارس و خلیج عربی در کنار هم نمایش داده می‌شوند.

سخنگوی گوگل گفته این نرم‌افزار کلاً جزئیات بیشتری نسبت به گوگل‌مپ نمایش می‌دهد و عبارت “خلیج عربی” را “برای کمک به کاربرانی که خلیج فارس را به نامی دیگر می‌شناسند” در نرم‌افزار “گوگل‌ارث” وارد کرده است.
گوگل گفته سیاست کلی‌اش درباره نام‌ها، استفاده از “نام‌های مورد استفاده ساکنان منطقه” است و چون بعضی ساکنان حاشیه جنوبی خلیج فارس از نام دیگر استفاده می‌کنند، آن را در گوگل‌ارث در کنار نام خلیج فارس نمایش می‌دهد.

مردم ایران این بار نیز به کمک ابزار “بمباران گوگلی” سعی در خنثی کردن این قدام نموده‌اند.

دستورالعمل خبرگزاری رویترز برای تحریف نام خلیج فارس

خبرگزاری رویترز نیز همراه با دیگر نشریات و رسانه‌هایی که با اعراب حاشیه‌خلیج فارس قرارداد جعل نام بسته‌اند، در بخش راهنمای نگارش خبرنگاران خود، به جای واژه خلیج فارس، واژه خلیج را جهت استفاده خبرنگاران خود پیشنهاد داده است.

دستورالعمل رویترز برای استفاده از واژه خلیج به جای نام “خلیج فارس”

نظر تاریخ‌دانان و محققین در مورد نام خلیج فارس

نام خلیج فارس به قدری بدیهی و مستند است که تمامی تاریخ‌دانان بی‌طرف با نگاه کارشناسانه صحت این نام را تأیید کرده‌اند.

دکتر پیروز مجتهدزاده کارشناس مسائل سیاسی در این باره ‌می‌گوید:

نام خليج  فارس از لحاظ تاريخي به ايران قديم و يونان قديم برمي گردد و جغرافي‌دانان عرب و ديگران تا مدتهاي مديد نام خليج فارس را به كار مي بردند.

وي اظهار داشت: مناطق جنوب خليج فارس متعلق به ايران بود ولي انگليسي‌ها سال 1850 وارد اين مناطق شدند و با شيوخ قاسمي توافقنامه امضا كردند و آنها را تا سال 1935 تحت قيموميت خود درآوردند. شيوخ قاسمي تا سال 1950 گذرنامه نداشتند و با گذرنامه هاي ايراني تردد مي كردند و پول رايج آنها هم ريال ايران بود.

 

دکتر پیروز مجتهدزاده – کارشناس مسائل سیاسی و استاد دانشگاه تربیت مدرس

این استاد دانشگاه با اشاره به روند تاریخی تلاش برای جعل نام خلیج فارس نوشت: در این دوره (نیمه اول قرن بیستم) بود که افسر استعماری بریتانیا در بحرین، سر چارلز بلگریو (Charles Belgrave) پس از تکمیل برنامه ایران‌زدایی قبایل عربی وابسته به ایران در کرانه‌های جنوبی خلیج فارس، در سال ‪ ۱۹۳۵‬به دولت خود در لندن پیشنهاد داد از آنجا که کار عربی کردن جنوب خلیج فارس تا آن تاریخ کامل شد، هنگام آن فرا رسیده است که آنان نام خلیج فارس را نیز به خلیج عربی تغییر دهند، ولی پرونده پیشنهادی او مورد بی‌اعتنایی دولتش قرار گرفت.

 

چارلز بلگریو در کنار شیخ سلمان بن حمد آل خلیفه حاکم بحرین از 1942 تا 1961

 

مجتهدزاده می‌افزاید: بلگریو ایده‌های استعماری خود را متوقف نکرد و در دهه ‪ ۱۹۵۰‬به عنوان مشاور شیخ بحرین، او را وادار کرد تا از نام جعلی یاد شده استفاده کند. این خبر که از سوی بی‌بی‌سی پخش شد، سخت مورد اعتراض دولت ایران قرار گرفت. اگرچه بی‌بی‌سی در واکنش به آن اعتراض، قویا متعهد شد که از تکرار نام جعلی به جای نام تاریخی خلیج فارس که اصالتش مورد تایید کمیسیون سازمان ملل برای یکپارچگی نام‌های جغرافیایی بوده است، خودداری خواهد کرد.

دکتر محمد عجم:

تا آنجایی که من تحقیق کرده ام اولین کسی که  نام خلیج فارس را تحریف کرده و از کار دفاع کرده  است   رودریک اوون بوده است او همکار چارلز بلگریو  بود کتابی  نوشت بنام حبابهای طلایی در خلیج عربی

 The golden bubble Arabian gulf documentary.

 و در مقدمه  کتاب خود نوشت  چرا خلیج عربی ؟ من هرگز نقشه ای یا نوشته ای ندیده ام که خلیج عربی گفته باشد ولی بهتر است بگوییم خلیج عربی چون مردمان سواحل این خلیج عرب هستند و ادب حکم می کند که خلیج عربی بکار بریم .

او  این کتاب را در اوج دشمنی بریتانیا با ایران نوشت زمانیکه نفت ملی شده و دست طمع پیر استعمار از نفت ایران کوتاه شده بود طبیعی بود که  به عنوان یک انگلیسی از منافع انگلستان حمایت کند و ضد منافع ایران بنویسد. تا قبل از او هیچ فردی در دفاع از  تحریف نام خلیج فارس سخن ننوشته است و در هیچ نوشته و مکتوب عربی خلیج عربی بکار نرفته است. تا زمانیکه کتاب او در سال 1958  در  المجله العربی در کویت معرفی شد و نام تحریف شده  وارد ادبیات عرب گردید. این کتاب تحت عنوان فقاهة الذهبیه فی خلیج عربی ترجمه شد.  رئیس جمهور عراق قاسم  همان سال و ناصر در سال 1964  خلیج عربی بکار بردند . از این زمان این واژه کم کم  وارد رسانه های عربی شد بخصوص در کویت و عراق.

دکتر نجیبی استاد ادبیات فارسی نیز درباره نام خلیج فارس گفته است:

برخی از جغرافی نویسان قدیم اسلام مفهوم خلیج فارس را وسیع‌تر گرفته و آن را به تمام دریای جنوب ایران اعم از بحر عمان و خلیج فارس و حتی اقیانوس هند اطلاق کرده‌اند.

وی با اشاره به کتاب حدود عالم من المشرق الی مغرب که قدیمی‌ترین کتاب جغرافیا به زبان فارسی است و در 372 هجری تالیف یافته بیان می‌کند: در این کتاب نیز نام این دریا خلیج پارس آمده “خلیج پارس از حد پارس برگیرد با پهنای اندک تا به حدود سند” و در آن چنین نوشته شده است .

هم‌چنین محمد بن نجیب بکیران در کتاب جهان نامه که نسخه آن در روسیه چاپ شده و از تالیفات فارسی همان قرن است می‌نویسد”بحر کرمان پیوسته است به بحر مکران و جزیره کیش که مروارید از آنجای آورند در این دریاست و چون از بحر کرمان بگذری بحر پارس باشد و طول این دریا از حدود عمان تا نزدیکی سراندیب بکشد و بر جانب جنوب او جمله زنگبار است” که این خود دلالت بر قدمت نام خلیج فارس می‌کند.

این استاد دانشگاه به وجود نام خلیج فارس در کتاب های قبل از میلاد مسیح اشاره و عنوان کرد: (استرابن) جغرافی دان معروف یونانی که در نیمه آخر یک قرن قبل و یک قرن بعد از میلاد میزیست مکرر همین نام را در جغرافیای خود در مورد خلیج فارس بکار برده است و مخصوصا می‌نویسد که عرب‌ها بین دریای سرخ ( بحر احمر) و خلیج فارس جای دارند.

محمدرضا سحاب، مدیر موسسه جغرافیایی سحاب نیز درباره تحریف نام خلیج فارس می‌گوید:

پس از کودتای 23 در عراق عبدالکریم قاسم برای نخستین بار به صورت رسمی نام مجعول (خلیج عربی) را به جای خلیج فارس به کار برد و دولت ایران فقط به اعتراض به او بسنده کرد و به این ترتیب ما هنوز درگیر پرونده منحوس خلیج عربی هستیم.

 

محمدرضا سحاب، مدیر موسسه جغرافیایی سحاب

سحاب در اثبات نام خلیج فارس به سند قابل توجهی اشاره می‌کند: سال 65 اطلسی توسط دکتر احمد سوسه استان دانشگاه بغداد با عنوان اطلس العراق «فی الالخواص القدیمه» تالیف شد که پدرم – عباس شهاب – حاشیه‌نویسی ان را انجام داد اما در چاپ دوم این اطلس که مدتی بعد از کودتای عبدالکریم قاسم چاپ شد اسامی «فارس» و «فارسی» به طور ناشیانه ای مخدوش و کلمه «عرب» یا «عربی» به جای آن نوشته شده بود. وی با اشاره به اقدام نشنال جئوگرافیک در جعل نام خلیج فارس گفت: در آن زمان پدرم فوت کرده بود و من کتابی را در جواب این اقدام تالیف کردم و با حمایت وزیر ارشاد وقت 5 هزار جلد از این اطلس به دو زبان فارسی و انگلسی چاپ و به موسسات معتبر ارسال شد.

هدف از تحریف نام خلیج فارس

داوود هرمیداس باوند استاد حقوق و روابط بین الملل بر این باور است که تغییر نام خلیج‌فارس یکی از مظاهر استعماری بریتانیا بود که اعمال حاکمیت ایران را از سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در منطقهخلیج‌فارس کمرنگ کند.

.
البته از این موضوع نیز نباید غافل شد که این اقدام می تواند نوعی زمینه سازی از سوی اعراب در جهت تقویت ادعای مالکیت جزایر سه گانه بوموسی و تنب بزرگ و کوچک باشد .

برخی از شرکت‌های خارجی نیز که معاملاتی با شیوخ خلیج‌فارس دارند به خاطر حفظ منافع‌شان از این نام جعلی استفاده می‌کنند. بسیاری از آنها نیز سعی می‌کنند تنها به ذکر نام خلیج[فارس] بسنده کنند.

تلاش کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس برای تحمیل ماهیت عربی بر منطقه را تنها می‌توان در چارچوب اهداف سیاسی و قومیتی توجیه کرد. چرا که در برابر انبوه اسناد و نقشه‌های مؤید نام “خلیج فارس”، حتی یک برگ سند معتبر دال بر صحت ادعای آن‌ها وجود ندارد. همراه شدن این کشورهای نوظهور و تازه استقلال یافته که تا همین چند ده سال پیش اثری از آن‌ها بر روی نقشه‌های جغرافیایی نبود، با کشورهای غربی و سرازیر شدن درآمدهای نفتی این توهم را در حکام و شیوخ این کشورها به وجود آورده که می‌توانند تاریخ و هویت نداشته خود را با فشار سیاسی و تبلیغات و خرج کردن دلارهای نفتی کسب کنند. در این میان حمایت‌های غرب در تحریک شیوخ حاشیه‌نشین نیز بی تأثیر نبوده و اصولا کشورهای حاشیه خلیج فارس و مدعیان خلیج عربی و جزایر سه گانه به تنهایی و بدون حمایت غرب در حد و اندازه‌های مطرح کردن ادعاهای سرزمینی از این دست نیستند.

با وجود اسناد تاریخی و تایید‌های مکرر سازمان‌های بین‌المللی بر نام خلیج فارس، چرا غرب نیز از ادعاهای خرده-دولت‌های حاشیه خلیج فارس حمایت می‌کند و رسانه‌ها و ابزارهای مجازی تحت اختیار آن‌ها برای روشن نگه داشتن این آتش، هر از گاهی سنگی در تاریکی می‌اندازند و شیوخ حاشیه نشین را به تکرار ادعاهای بی‌پایه وادار می‌کنند؟

 نگاهی دیگر به جعل نام خلیج فارس

مسئله خلیج فارس و جعل نام آن، از مشترکاتی است که در داخل و خارج، همه ایرانیان با هر اعتقاد و گرایش سیاسی، متحد می‌کند و همگی لب به اعتراض به آن می‌گشایند. اما این کشورهای نه چندان دوست را چه می‌شود که دانسته و آگاهانه، عامل اتحاد ایرانیان می‌شوند؟ چه منفعتی در این اتحاد برای آن‌ها دیده شده که در تفرقه انداختن – به عنوان سیاست اصلی آن‌ها – متصور نیست؟ جمع کردن ایرانیان در زیر پرچم ملی‌گرایی و پررنگ‌ شدن حس وطن‌پرستی که در این مورد همواره تاکید بر تاریخ کهن ایران بوده است، چه ارمغانی برای آ‌ن‌ها خواهد داشت؟ پر رنگ شدن تمایلات ملی‌گرایانه در مردم و در تمام سطوح، از بالاترین سطوح سیاسی تا فرد فرد ایرانیان، در راستای کدام منافع این کشورها قابل توجیه و تفسیر است؟

اندکی تحلیل و تفکر در مورد دیگر زوایای این مسئله – علاوه بر تحلیل در سطح اسناد و حقانیت تاریخی نام خلیج فارس – می‌تواند راه را برای واکنش‌هایی هوشمندانه‌تر روشن سازد.

 در پایان برخی از اسناد مربوط به خلیج فارس آمده است.

 گزارش گروه کارشناسی نام‌های جغرافیایی سازمان ملل در مورد صحت و مستندات تاریخی نام خلیج فارس

برخی از  که در آن بر نام خلیج فارس تاکید شده است.

 

بیانیه‌های رسمی دبیرخانه سازمان ملل برای استفاده از نام کامل “خلیج فارس”

پژوهش استاد دکترمحمد عجم درباره نام‌ خلیج فارس و دریای خزر

تحریف نام خلیج فارس دلایل مخالفان و موافقان

خلیج فارس و مترادف‌های آن در سایر زبان‌ها، اصیل‌ترین نام و نامی است بر جای مانده از کهن‌ترین منابع، که از سده‌های پیش از میلاد بطور مستمر در همه زبان‌ها و ادبیات جهانی استفاده شده‌است و با پارس، فارس، ایران و عجم ـ نام‌های سرزمین  ایران ـ و معادل‌های آن در سایر زبان‌ها گره خورده‌است.iraqi carpet persian gulf

این آبراهه در همه متون تاریخی و جغرافیایی عربی خلیج فارس و بحر فارس نامیده شده‌است با این حال، این نام‌گذاری از دهه ۱۳۴۰خورشیدی از سوی ملی‌گراهای عرب مورد چالش واقع شده‌است. کشورهای عربی، از دهه ۱۹۶۰ میلادی و با گسترش اندیشه‌های پان عربی و ناصریزم  از نام خلیج عربی استفاده می‌کنند. این تحریف طی یک بخشنامه از طرف اتحادیه عرب (۱۹۶۴) به همه کشورهای عربی رسماً ابلاغ شده‌است. اما سایر کشورهای جهان و سازمانهای بین المللی همچنان از نام تاریخی و کهن خلیج فارس بصورت رسمی استفاده می‌کنند و گاهی اوقات ممکن است در مکاتبات غیر رسمی برای سادگی و یا تحت نفوذ مالی عربی عبارت خلیج را بکار برند.

#####  دلیل‌های طرفداران تغییرنام خلیج فارس

???????????????????????????????

بعضی دولتها و قوم گرایان تندرو با انجام هزینه‌های سنگین تغییر نام خلیج فارس را بطور جدی و بی سر و صدا دنبال می‌کنند. بر اساس کتاب اسناد نام خلیج فارس، میراثی کهن و جاودان برهان‌های آنها بر موضوع های زیر استوار است:

خلیج فارس persian gulf day

خلیج فارس persian gulf day

* ۱-  زمانی که اروپاییان آن دریا را خلیج فارس نام گذاری کردند دولتهای قدرتمند مستقل عربی وجود نداشتند ولی امروزه کشورهای عربی بزرگی پیرامون این دریاهستندو جمعیت عرب در پیرامون خلیج از فارسهابیشتر هستند.

*۲ – عربها حق دارند آبهایی را که پیرامون آنها است به نام مورد دلخواه خود بنامند.

*۳ – پلینی مورخ رومی این دریا را خلیج عر.بی نامیده و در سال ۱۷۶۲ «کارستن نیبور» نوشته‌است: سواحل خلیج‌فارس تابع دولت ایران نیست

*۴-  «رودریک اوون» در کتاب «حباب‌های طلایی در خلیج عربی، ۱۹۵۷» نوشته‌است: در همه نقشه‌هایی که دیده‌ام، خلیج‌فارس در آنها ثبت شده، اما من با زندگی در اینجا(بحرین) دریافتم که ساکنان دو سوی این دریا عرب هستند، پس ادب حکم می‌کند که این دریا را «خلیج عربی» بنامیم.

* ۵ – فقط ایرانی‌ها هستند که آن آبراه را خلیج فارس می‌نامند!!؟

*۶-  نام‌های دیگری هم برای خلیج فارس بکار رفته‌است مانند خلیج بصره و قطیف.

دولت بحرین در مورد این ادعا سه نقشه نیز چاپ کرده است نقشه هندیوس ۱۶۰۹ که در آن خلیج کتیف و خلیج عربی بکار رفته و نقشه جانسونیوس اما نکته جالب این است که هردوی این کارتوگراف در نقشه های بعدی خود خلیج فارس بکار برده اند. بطور نمونه نقشه هندیوس ۱۶۱۰  و نقشه جانسونیوس سال ۱۶۶۶ .

*****************دلایل و استدلال طرفدار عدم تغییر نام خلیج فارس 

استدلال های ۶ گانه فوق مغلطه های عامیانه است و جایگاه علمی و حقوقی ندارد. در رد مغلطه ها ی  بی  پایه افرادی همچون  ناصر پورپیرار، و تعدادی از نویسندگان بعثی مبنی بر سند نداشتن نام خلیج فارس و مغلطه های عوامانه طرح شده، کتاب “اسناد نام خلیج فارس، میراثی کهن و جاودان”نوشته دکتر محمد عجم، دلایل حقوقی – تاریخی و اعتراف پژوهشگران عرب را آورده  و  فهرست سیصد کتاب تاریخی جغرافیایی، تفسیر و حدیث نبوی را از صدر اسلام تا اوایل قرن بیستم که در آنها در زبان عربی بحر فارس و خلیج فارس بکار رفته را فهرست و متن بعضی از  آنها را آورده‌است و حدود یکهزار نقشه اروپایی و عربی و بیشتر از سی قرارداد امیران و شیوخ و دولتهای عربی را که نام خلیج‌فارس را دارند و اعترافات روشنفکران مشهور عربی را در تایید اصالت و تغییر ناپذیری نام خلیج فارس ارایه نموده و نوشته است: حتی یک نوشته و مکتوب در زبان عربی تا قبل از سال ۱۹۵۸ وجود ندارد که خلیج‌عربی بکار برده باشد. کارستن نیبور در تمام نقشه های و مکتوبات خود نام خلیج فارس را بکار برده همانطور که    این ادعاهای ناسیونالیستهای  عرب را عاری از حقیقت خوانده و نوشته  ، نویسنده رومی بنام پلینی خلیج فارس را خلیج عربی ننامیده است بلکه خلیج فارس رادستکم در ۱۵ مورد شرح داده ولی فقط یک بار یک bay را هم خلیج عربی گفته که منظورش خلیج عربه(عقبه) یا دریای سرخ بوده  چون  آن زمان انتهای دریای سرخ را بعد از سواحل یمن دریای پارس هم گفته اند البته جغرافی نویسان آن دوره شرح دقیقی نمی توانسته اند از دریاها داشته باشند او چنین گفته:

The one to the east is called the Persian Gulf, and according to the report of Eratosthenes measures 2500 miles round. Opposite is Arabia, with a coastline 1500 miles in length, Arabia is encompassed by the second bay,

واگر قرار باشد طبق دلیل‌ها و برهان‌های موافقان تغییر نام خلیج فارس عمل شوداولین جایی که باید نام آن تغییر کند دریای عرب است که جمعیت یک میلیاردی غیر عرب آن را احاطه کرده‌است و قبلا هم با نامهای دیگری از جمله بحرمکران و بحرفارس نامیده می‌شده‌است.

**  دلیل‌ و برهان های طرفداران نام خلیج فارس

* -۱ : دلایل تاریخی.

در این خصوص در سالهای اخیر به اندازه کافی اسناد و کتاب منتشر شده است.

و نام خلیج فارس در کتب ومنابع بی شمار تاریخی – جغرافیایی عربی و دوران اسلامی مورد بررسی قرار گرفته است.

*۲ : دلایل حقوقی.

الف – اسناد سازمانهای بین المللی

ب – نقشه های رسمی و نیمه رسمی

ج- قراردادهای رسمی

د- کنوانسیونها

در خصوص کاربرد مستمر در سازمانهای بین المللی و اسناد بین المللی و دستورالعمل های سازمان ملل و سازمانهای بین المللی دیگر به مبحث مربوطه مراجعه شود.

*۳ – :اعتراف روشنفکران و حقوقدانان و جغرافی دانان عربی و غربی به حقانیت تاریخی جغرافیایی و حقوقی نام خلیج فارس

۴ – : دلایل جغرافیایی-ژئوپلتیکی- ژئواستراتژیک ایران و تنگه هرمز و خلیج فارس- جمعیت موثر- مرزها – اثر گذاری تاریخی لازم است در مبحث جداگانه بررسی شود.

ولی درخصوص استدلال قوم گرایان عرب در مورد اکثریت جمعیت عرب ، تعداد کشورها و مرزها در خلیج فارس اشاره به نظر استادفهمی هویدی نویسنده مشهور عرب کفایت می کند او به طعنه با اشاره به کثرت ساکنان غیر عرب، کشورهای عربی خلیج فارس، در روزنامه شرق الاوسط و در مصاحبه با الجزیره اعلام کرده است. در چند سال آینده عرب ها در میان انبوه جمعیت غیر بومی گم خواهند شد.هندی های مقیم قطر- امارات – کویت- بحرین و عمان از از بومیان عرب بیشتر است! بومیان قطر تنها ۱۵ درصد ساکنان آن را تشکیل می دهد. چگونه چنین هویتهایی می توانند به عنوان کشور ملت و هویت ملی قومی تعبیر شوند. خلیج فارس در دوره هایی از تاریخ و حتی در دوره فتحعلی شاه (طبق قرارداد مجمل ۱۸۰۹و مفصل۱۸۱۲) یک دریای ایرانی بوده و انگلیسی ها برای استقرار در هر منطقه از سواحل از ایران رخصت(مجوز)می گرفتند. هم اکنون نیز ایران ۱۸۰۰ کیلومتر از ۳۳۰۰ کیلومتر سواحل خلیج فارس را در اختیار دارد.

الف:

دلایل تاریخی و کاربرد مستمر بلا معارض

نام خلیج فارس از دو هزار و چهارصد سال در همه زبانها بخصوص در زبان عربی بطور مستمر وجود داشته‌است و تا دوره جمال عبدالناصر با آن مخالفتی نشده است.

حتی یک نوشته و مکتوب در زبان عربی تا قبل از سال ۱۹۵۸ وجود ندارد که خلیج عربی بکار برده باشد. در عین حال که استدلالهای قوم گرایان کاملا خطا ست اما با همین استدلال‌های آنهاایرانیان و یک میلیارد جمعیت غیر عرب پیرامون بحر عرب نیز می‌توانند به خود حق بدهند که نام آن را به نام‌های تاریخی دیگرش از جمله بحر مکران و بحرپارس و یادریای هندوس – دریای بزرگ شرق -دریای آریترا- تغییر دهند. زیرا نام بحر عرب را استعمار رایج کرده است و در متون عربی اصالتی نداردواگر قرار باشد طبق دلیل‌ها و برهان‌های موافقان تغییر نام خلیج فارس عمل شوداولین جایی که باید نام آن تغییر کند دریای عرب است که جمعیت یک میلیاردی غیر عرب آن را احاطه کرده‌است و قبلا هم با نامهای دیگری از جمله مکران و پارس نامیده می‌شده‌است.

ب: **********  دلایل حقوقی:

از دیدگاه حقوق بین‌الملل

سازمان ملل و سازمانهای بین المللی و تخصصی نام خلیج فارس را همچنان نام اصلی و معتبر دانسته و تغییر نام خلیج فارس را نپذیرفته‌اند.نگاه کنید به فهرست سازمان‌های بین المللی وفهرست سازمان‌های چنددولتی سازمان ملل متحد تاکنون در۵ نوبت، نام رسمی و تغییر ناپذیر آبراه جنوبی ایران را “خلیج فارس” اعلام کرده‌است. برای اولین بار در سند ” AD311/1 Gen مورخ پنجم مارس ۱۹۷۱ میلادی” بار دوم طی یادداشت شماره UNLA45.8.2(C) مورخ دهم اوت ۱۹۸۴ میلادی و بار سوم نیز طی یادداشت شماره ST/CS/sER.A/29 در تاریخ دهم ژانویه ۱۹۹۰ میلادی نام رسمی دریای جنوبی ایران و خاوری شبه جزیره عربستان را “خلیج فارس” اعلام کرده‌است. این سازمان در کنفرانس‌های سالانه خود که در زمینه “هماهنگی در نام‌های جغرافیایی” برگزار می‌کند، به فارسی بودن نام این آبراه بین المللی تاکید کرده و آن را مورد تائید قرار داده‌است.

تأکید سازمان ملل در مورد الزام استفاده از نام تاریخی «خلیج فارس».

UNDESA2008

سازمان ملل متحد در چندین نوبت در بیانیه‌ها، اصلاحیه‌ها و مصوبه‌های گوناگون و با انتشار نقشه‌های رسمی، نه تنها بر رسمی بودن نام «خلیج فارس» تاکید کرده، بلکه از هیات‌های بین‌المللی خواسته که در مکاتبات رسمی به ویژه در اسناد سازمان ملل از نام کامل «خلیج فارس» استفاده نمایند.

ب ۲- فهرست اسناد سازمان ملل درباره نام «خلیج فارس

اولین تاییدیه مربوط به ۱۹۷۱ و آخرین آن سندگروه نام‌های جغرافیایی در سازمان ملل متحد نشست بیست و سوم کارشناسی و نشست پنجم سازمان ملل متحد برای یکسان سازی نام هادر وین (۲۸ مارس تا ۴ آوریل ۲۰۰۶ ) با عنوان «مشروعیت تاریخی، جغرافیایی و حقوقی نام خلیج فارس است که برمبنای کتاب خلیج فارس نامی کهن تر از تاریخ و میراث معنوی و فرهنگی بشریت ۱۳۸۳ محمد عجم  تهیه شده است.» .

۱۹۷۱ –   AD311/1GEN 5 March 1971 B/C.UN SECRETARIAT
– ۱۹۸۷ – Circular No. CAB/1/87/63 dated 16  march . Managing Director of UNESCO.
· ST/CSSER/29 dated Jan. 10, 1990.
· AD/311/1/GEN dated March 5, 1991.
· ST/CS/SER.A/29/Add.1 dated Jan. 24, 1992.
· ST/CS/SER.A/29/Add.2 dated Aug. 18, 1994.
· ST/CS/SER.A/29/Rev.1 dated May 14, 1999.
.۲۰۰۸ ,۴ آوریل UN. Department of Economic and Social Affairs(DESA)
سند ST/CS/SER.A/۲۹/Add.۲ در تاریخ ۱۸ اوت ۱۹۹۴ (۲۷ مرداد ۱۳۷۳)
۱۹۸۴ دستورنامه UNLA ۴۵٫۸٫۲ در تاریخ ۱۰ اوت ۱۹۸۴ (۱۹ مرداد ۱۳۶۳)
دستوریه UNAD 311/Qen در تاریخ ۵ مارس ۱۹۷۱ (۱۴ اسفند ۱۳۴۹)

** نقشه های رسمی 

تقریبا تمام نقشه های رسمی جهان در گذشته و در زمان حال نام خلیج فارس را دارند بجز نقشه های سالهای اخیر در جهان عرب از جمله نقشه های سازمان ملل  و 

نقشه رسمی کمیسیون اقتصادی و اجتماعی غرب آسیا، شماره ۳۹۷۸ چاپ سازمان ملل (سپتامبر ۲۰۰۷)

نقشه رسمی ایران، شماره ۳۸۹۱ چاپ سازمان ملل (ژانویه ۲۰۰۴)

نقشه رسمی غرب آسیا، شماره ۳۹۷۸ چاپ سازمان ملل (نوامبر ۱۹۹۸)

*****

** اسناد سازمان‌های مهم بین المللی بین الدولی و منطقه ای

تمامی سازمانهای بین المللی و منطقه ای فهرست سازمانهای بین المللی و سازمان‌های بین المللی نظامی یا اقتصادی و یا علمی فهرست سازمان‌های چنددولتی (بغیر از اتحادیه عرب) و سازمانهای غیر دولتی نام خلیج فارس را تنها نام رسمی می دانند.

در تمامی زبان‌های دانشنامه  ویکی‌پدیا (به جز زبان عربی) از واژه‌های هم‌معنی با «خلیج فارس» در زبان مربوطه استفاده شده‌است.

**  قراردادها و عهدنامه ها

در تمامی قراردادها و معاهدات میان ایران و کشورهای خارجی در متن فارسی خلیج فارس و بحر عجم و در سایر زبانها مترادف آن بکار رفته در میان کشورهای عربی تمامی قراردادهای آنها تا سال ۱۹۷۱ نام خلیج فارس را همراه دارد در قراردادهای بریتانیا با هند و پاکستان و در یادداشتهای سازمان ملل در مورد عراق و کویت نیز همواره خلیج فارس بکار رفته است.

******* اعتراف رسانه ها و روشنفکران عربی و مسلمان

خیابان خلیج فارس در قاهره

نوار سخنرانی‌های ناصر و جملات معروف اوویدیو در یوتیوب(العالم العربی من المحیط الاطلسی الی خلیج الفارسی) سخنرانی‌های سید قطب: جمله معروف او (العالم الإسلامی من المحیط الاطلسی الی الخلیج الفارسی ۱۹۴۶ )،حسن‌البنا همان جمله سید قطب را در سخنرانی خود بارها اعلام کرده است -شیخ شلتوک، و اعتراف یوسف قرضاوی در تلویزیون الجزیره(عبارت خلیج عربی تا قبل از ناصر رایج نبود.) و بسیاری از رهبران سیاسی و مذهبی عرب در مورد نام خلیج فارس سندهای زنده‌ای از حقانیت این نام است. اسناد نام خلیج فارس، میراثی کهن و جاودان همچنین نظر روشنفکران عرب مانند پرفسور عبدالهادی التازی، احمد الصراف، محمد عابد الجابری، عبدالله بن کیران (نخست وزیر فعلی مراکش)،عبدالمنعم سعید، و تنی چند از نویسندگان مشهور عرب و چند تن از رهبران دینی از جمله قرضاوی در مورد اصالت نام خلیج فارس و نداشتن توجیه برای تغییر نام خلیج فارس آورده است. گفتنی است که از رهبران عربی، شیوخ ،امیران عرب از جمله امیر کویت، پادشاه عربستان، بصره، نویسندگان و شعرای عرب اهواز و سوسنگرد مکاتباتی هست که در آنهاخلیج فارس و بحر عجم بکار برده‌اند نمونه‌ای از اسناد ضمیمه کتاب اسناد نام خلیج فارس، میراثی کهن و جاودان است.نمونه های زیر:

عبدالمنعم سعید در مجله شرق نامه مصر ۹/۱۲/۲۰۰۲ :”برای من هیچ تعجبی نداشت که در همه نقشه ها که دوستان و دشمنان ایران اعم از اعراب و یونانیها تهیه کرده اند همگی آنها نام خلیج فارس را در بر دارد. هیچ نقشه تاریخی در شرق و یا در غرب و در هیچ کجای جهان با نام خلیج عربی وجود ندارد و بنابر این تغییر این نام به خلیج و یا خلیج عربی و یا هر نام دیگری بر خورد غیر منطقی و غیر حکیمانه با حقایق تاریخی و جغرافیایی است.”

پرفسور عبدالهادی التازی سیاستمدار و پژوهشگر معروف عرب و عضو آکادمی پادشاهی مراکش و رئیس چند دوره “گروه نامهای جغرافی کشور های اتحادیه عرب” : حقیقتاً من هیچ منبع تاریخی را ندیدم که آبراه جنوب ایران را خلیج عربی نامیده باشد اعراب قبل و بعد از اسلام همیشه این آبراه را بحر فارس بحر العجم و یا خلیج فارس نامیده اند من خودم نقشه سفرهای ابن بطوطه را در کتابم ترسیم کرده ام و مطابق سفرنامه اسم خلیج فارس را در جای خودش آورده ام.

مجله ماهنامه اهرام در شماره ۲۱۹ اگوست ۲۰۰۱ سرلشکر مجدی عمر معاون اول سابق شورای دفاع ملی مصر:” نسل من بخاطر دارد که ما در ایام مدرسه در کتب و نقشه ها با عبارت” خلیج فارس” سر و کار داشتیم ولی بعد از مدتی به آن خلیج عربی اطلاق کردیم. این غیر منطقی، رزالت و پستی است. اینکه چند کشور عربی در اطراف آن باشند دلیل نمی شود که نامی تاریخی را تغییر دهیم.

عبدالخالق الجنبی،پژوهشگر و استاد دانشگاه در عربستان سعودی در مصاحبه با شبکه فرانس ۲۴”

نام خلیج فارس از طریق آثار مکتوب از دوره اسکند مقدونی به مارسیده و حتى مورخان عرب هم همین نام را بکار برده اند و در معاهدات حکام خلیج با بریتانیا نیز همین نام بکار رفته و تا زمان جمال عبدالناصر تغییری در نام خلیج فارس بکار نرفته کما اینکه خود ناصر هم در ابتدا می گفت: “نحن أمه واحده من المحیط الأطلسی إلى الخلیج الفارسی”.اما اینکه بعضی ادعا کرده اند که پلینی و رومی ها خلیج عربی بکار برده اند ابدا صحت ندارد.(أمّا ما یحکى عن أن الرومان أطلقوا على هذا الخلیج اسم “الخلیج العربی” فهو عار عن الصحه) خلیج عربی نامی است که رومی ها به دریای سرخ داده اند.”

علی مبارک،در کتابش بنام” الخطط التوفیقیه الجدیده لمصر والقاهره، المطبعه الامیریه، بولاق ۱۳۰۶ه همه جا خلیج فارس بکار برده است.

جمال الدین الشیال، در کتاب” تاریخ مصر الاسلامیه، دایرهالمعارف، القاهره ۲۰۰۰، ج۱/ص ۱۵۲ واژه خلیج فارس را بکار گرفته است.

عمر فروخ، در آثارش از واژه الخلیج الفارسی یا بحر الفارسی استفاده کرده است.

در پایتخت کشور الجزایر ومرکز شهرالجزیره در موازات اتوبان AutoRout d’l Est یک خیابان بنام الخلیج الفارسی وجود دارد. خیابان های فرعی البیرونی – خیابان فارس- خیابان بندرعباس از این خیابان جدامی شوند.

8644543463_f04fa48bb8_k

در مرکز شهر قاهره خیابانی بنام خلیج فارس وجود داشته که علی رغم تغییر نام هنوز تابلوهای قدیمی ان وجو دارد.

ج ۲-

******   اعتراف رسانه ها و روشنفکران غیر مسلمان

هیچ روشنفکر و جغرافی دان غیر عرب در مورد اصالت نام خلیج فارس از خود تردید بروز نداده است بنا بر این شاید پرداختن به این دیدگاه ها چندان ضروری نباشد اما جهت یاد آوری چند نمونه را می توان بیان کرد

بدون هیچ تردیدی نام درست جغرافیایی آن در طول تاریخ خلیج فارس است.سر ریچارد دالتون.

سی ادموند بوسورث،سر آرنولد ویلسن، ریچارد فرای؛ و …..از جمله کسانی هستند که جمله بالارا در کتابهای خود گواهی کرده اند.

شبکه جهانی راشا تودی تصریح کرده که اقدام گوگل در حذف نام خلیج فارس خلاف اسناد سازمان ملل است که طی آن، «خلیج فارس» به عنوان تنها نام پذیرفته برای این منطقه تأییدشده است. این بخش از دنیا در تاریخ، همواره «خلیج فارس» نام داشته و ادعای کشورهای عربی در این زمینه وجاهت ندارد.

مفسرآسوشیتدپرس : این خلیج هم از نظر تاریخی و هم از نظر بین‌المللی خلیج فارس شناخته می‌شود. برخی کشورهای عربی اصرار دارند که این خلیج را “خلیج ع ر ب ی” بنامند.

دیلی میل ۱۷می ۲۰۱۲ نام خلیج فارس از قرن پنجم پیش از میلاد مسیح همین بوده است. برخی نام‌های دیگر نظیر”پرسکونکایتاس” “پرسیکوس سینوس”، “آکواریوس پرسیکو”، “بحر فارس”، “دریای فارس”، “خلیج العجمی” و … نیز به کار رفته‌اند که همگی به معنای خلیج فارس یا دریای فارس هستند.

The Persian Gulf has been so known since the 5th century BC, Other names have included ‘Persicus Sinus’, ‘Aquarius Persico’, ‘Bahr-i-Fars’, ‘Daryaye-i-Fars’, ‘Khalij al-‘Ajami’ and ‘Khalij-i Fars’ – all translating into Persian Gulf or Persian Sea.

نقشه نگاران اروپایی قرون گذشته از جمله نقشه ساموئل دان (۱۷۹۴) همواره نام خلیج فارس را درست بکار برده اند..

نشریه لوپوآن در گزارشی به قلم «آن سوفی ژن»،نوشته است «دریای پارس» یا «خلیج فارس»، نام‌هایی هستند که اندیشمندان یونانی و سپس رومی آن را به کار بردند. از قرن ۹ تا قرن ۱۸ بعد از میلاد، تاریخ‌دان‌ها، جهانگردان و جغرافی‌دان‌های عصر اسلامی که بیشتر آنها به زبان عربی می‌نوشتند، از این نام استفاده کردند. این روند تا قرن بیستم ادامه یافت…»

لوپوآن اذعان کرده است که پس از کاربردهای جانبدارانه نام های دیگر،گروه نامهای جغرافیایی در سازمان ملل نیز قضیه را بررسی کرده و در گزارش کارشناسی در مورد نام‌های جغرافیایی که در سال ۲۰۰۶صادر شد، سازمال ملل متحد، وجه تسمیه «خلیج فارس» را به‌عنوان استاندارد قانونی بین‌المللی می‌پذیرد… آن سوفی ژن ادامه می دهد که این نشانگر اوج بی‌اخلاقی در سیاست‌های بلوک غرب است که حتی تاریخ را هم برای منافعش تحریف می‌کند و از تغییر نام‌های جغرافیایی هم ابایی ندارد”.

نام‌های اسطوره ای خلیج فارس

Names, دریای اریترا+پرشن سی

در منابع کهن اشاره‌هایی مبهم به دریاهایی با نامهای کلی و افسانه گونه وجود دارد که بعضی جغرافی دانان منظور از آن عبارت ها را خلیج فارس دانسته‌اند اما در واقع در خصوص صحت نسبت دادن آن نامها به خلیج فارس با توجه به مبهم بودن آنهادیدگاههای مختلفی وجود دارد از جمله این نامها می‌توان به دریای آفتاب تابان در افسانه‌های سومری – دریای فراخ‌کرت در اوستا و دریای بالا و پایین و دریای مرتور(تلخ) اشاره نمود که همگی نامهای افسانه‌ای هستندو نه پدیده دقیق جغرافیایی.اما کهن ترین نام که بدون هیچ تردیدی منطقه جغرافیایی دریای جنوب ایران را توصیف می‌کند همان دریای پارس است. قدمت خلیج فارس از نظر، زمین شناسی، زیست شناسی،انسان شناسی و جغرافیایی چندان دیرینه‌است که عده‌ای معتقدند «خلیج فارس گهواره تمدن جهان یا خاستگاه نوع بشر است.»

دریای آفتاب تابان؛ و دریای طلوع و دریای غروب نام‌های افسانه‌ای است و نه نام جغرافیایی (به عربی: بحر الشروق الکبیر)‏ (به انگلیسی: Sea of the rising sun)‏؛ جائی که آفتاب طلوع می‌کند نیز در افسانه‌های سومری به دیلمون اشاره داشت.

لوحه‌ای گلی که در پیش از میلاد فتوحات سنّاخریب پادشاه آشور را جاودانه کرده از این نام سود برده‌است، او در توصیف سرزمینی که از پدرش سارگن به ارث برده، می‌نویسد:

«سنّاخریب، پادشاه بزرگ، پادشاه توانا، پادشاه جهان، پادشاه آشور، پادشاه چارگوشه، چوپان خردمند، محبوبِ خدایان توانا، نگاهبان حق، عاشق عدالت … و بر رویِ سر کاخ‌نشین‌ها جنگ‌افزارهایِ نیرومند مرا قرار داده‌است. از دریای بالا؛ دریایِ غروبِ آفتاب تا دریای پائین؛ دریایِ طلوع آفتاب همه موجودات بشری را در زیر گام هایِ من مطیع کرده است؛ و فرمانروایان نیرومند از هراس رویارویی با من، خانه‌هایشان را رها کرده و همچون سیدیننو پرنده غار به مکان‌های دست نیافتنی می‌گریزند.».

دریای پائین یا (به انگلیسی: lower sea)‏، نویسندگانِ عرب معادل‌های متعددی را برای این نام در نظرگرفته‌اند. از جمله؛ «البحر الاسفل» أو «البحر السفلی» أو «البحر التحتانی» .

در اوستا اگرچه از نام خلیج فارس بطور صریح نام برده نشده ولی به دریایفراخکرت اشاره شده‌است اما در مهر یشت در مبحث مهر یا میترا اشاره‌ای نیز به اروندرود شده‌است که در آن دوره اورنگ گفته می‌شده‌است:

دارنده دشت‌های فراخ و اسب‌های تیزرو که از سخن راستین آگاه است و پهلوانی است خوش اندام و نبرد آزما، دارای هزار گوش و هزار چشم و هزار چستی و چالاکی یاد شده، کسی است که جنگ و پیروزی با اوست، هرگز نمی‌خسبد، هرگز فریب نمی‌خورد، اگر کسی با او پیمان شکند خواه در شرق هندوستان باشد یا بر دهنه شط ارنگ، از ناوک او گریز ندارد، او نخستین ایزد معنوی است که پیش از برآمدن خورشید فنا ناپذیر تیز اسب بر بالای کوه هرا بر می‌آید و از آن جایگاه بلند سراسر منزلگاه‌های آریایی را می‌نگرد.

» در کتیبه معروف به منشور آزادی کوروش که به شرح فتوحات کوروش دوم پادشاه هخامنشی می‌پردازد و در بابل کشف شده، فرمانروای پارسیان نیز این لقب را به دریای سواحل جنوبی سرزمین خویش داده‌است:

«منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه جهان پسرِ کمبوجیه شاه بزرگ شاه انشان، نوه کوروش شاه بزرگ، ……به فرمان مردوک، همه شاهان پیش اورنگ پادشاهی نشسته‌اند. همه پادشاهان از دریای بالا تا دریای پائین، همه مردم سرزمین‌های دوردست، از چهار گوشه (جهان)، همه پادشاهان اموری و همه کوچ نشینان مرا خراج گذاردند و در بابل به پایم بوسه زدند.».

علت نام گذاری به خلیج فارس طبق اسناد تاریخی

در کتاب اسناد نام خلیج فارس، میراثی کهن و جاودان(دکتر عجم) صفحه ۱۸تا ۲۲ وجه تسمیه و علت نام گذاری خلیج فارس را از دیدگاه عده‌ای از جغرافی دانان مشهور بیان نموده‌است.بطور نمونه کتاب سر آرنولد ویلسن Sir Arnold Wilson که در سال ۱۹۲۸ به نام خلیج فارس( Persian Gulf ) به چاپ رسیده‌است. ضمن نقد سابقه تاریخی و جغرافیایی خلیج فارس و بیان توصیفهای نویسندگان مغرب زمین مشاهدات خود را نیز بیان نموده و نوشته‌است” هیچ آبراهی چه در گذشته و چه در حال حاضر برای زمین شناسان، باستان شناسان ، تاریخ دانان، جغرافیدانان، بازرگانان، سیاستمداران و سیاحان و دانش پژوهان اهمیتی بیشتر از خلیج فارس نداشته‌است این آبراه از هزاره قبل از میلادتا کنون از هویت فارسی و ایرانی برخوردار است.” سی ادموند بوسورثC .Edmund Bosworth مطالبی را از ۲۰ مورخ وسیاح یونانی و اروپایی، ازسردار یونانی نیارخوس( ۳۲۵-۲۴ ق.م) گرفته تا پریدیکس ( ۱۸۷۶ )، در مورد توصیف خلیج فارس و علت نام گذاری آن را بیان نموده‌است. مورخان دوره اسلامی عموما در کتب خود عبارتهای ذیل را در مورد علت نام گذاری خلیج فارس به این نام ارائه نموده‌اند:

بطور مشخص ابن حوقل،ابن فقیه و استخری عبارتهای مشابهی دارند:

این دریا که از سند و کرمان تا فارس ادامه دارد و به جناوه، مهروبان،سیراف و عبادان( آبادان) ختم می‌شود، در میان همه سرزمینها با نام فارس خوانده می‌شود زیرا مملکت فارس از همه کشورها آبادتر، پیشرفته تر بوده و پادشاهان آن همه کرانه‌های دور و نزدیک این دریا را تحت کنترل خود دارند. به روزگار گذشته پادشاهان فارس بزرگتر و قویتر بوده‌اند و هم در این روزگار مردمان پارسبر همه کرانه‌های این دریا مستولی اند”.

دوران قبل از اسلام

دوره هخامنشیان(پرشین) دریانوردی ایرانیان در خلیج فارس، قریب پانصد سال پیش از میلاد مسیح و در دوران سلطنت داریوش اول آغاز شد. داریوش، نخستین ناوگان دریایی جهان را به وجود آورد کشتی‌های او طول رودخانه سند را تا کرانه‌های اقیانوس هند و دریای عمان و خلیج فارس پیمودند، و سپس شبه جزیره عربستان را دور زده و تا انتهای دریای سرخ کنونی رسیدند. او برای نخستین بار در نزدیکی کانال سوئز مدرن فرمان کندن کانالی را داد و کشتی‌هایش از طریق همین کانال به دریای مدیترانه راه یافتند. در کتیبه‌ای که در محل این کانال به دست آمده نوشته شده‌است:

«من فارسی هستم. از فارس مصر را گشودم. من فرمان کندن این کانال را داده‌ام از رودی که از مصر روان است به دریایی که از فارس آید پس این جوی کنده شد چنان که فرمان داده‌ام و ناوها آیند از مصر از این آبراه به فارس چنان که خواست من بود.»

از سفرنامه فیثاغورث ۵۷۰ قبل از میلاد تا سال ۱۹۵۸ در تمام منابع مکتوب جهان نام خلیج فارس و یا معادلهای آن در دیگر زبانها ثبت شده‌است. در دوره داریوش دوم ناوگانی ایرانی به رهبری سردار صداسپ ماموریت یافت تا جهان را دور بزند. ناوگان وی متشکل از چند کشتی باد و پارو عازم دریای مدیترانه و سواحل شنقیط (موریتانی)شد و تا نزدیک اشانتی و سواحل بنین پیش رفت ولی در اثر برخورد با اقوام وحشی سفر را ناتمام گذاشتند

یونانیان و رومی‌های باستان

The Achaemenid empire , خلیج فارس در دوره هخامنشی

در همه نقشه‌های کهن نام خلیج فارس ثبت شده‌است. یونانی‌های باستان، از جمله بطلمیوس، این خلیج را «پرسیکوس سینوس» یا «سینوس پرسیکوس» که همان خلیج فارس است، نامیدند. از آنجا که این نام برای نخستین بار در منابع درست و معتبر تاریخی که غیر ایرانیان نوشته‌اند آمده‌است، هیچ گونه شائبه نژادی در وضع آن وجود ندارد. چنان که یونانیان بودند که نخستین بار، سرزمین ایران را نیز «پارسه» و «پرسپولیس» یعنی شهر یا کشور پارسیان نامیدند. استرابن جغرافیدان سده نخست میلادی نیز به کرات در کتاب خود از خلیج فارس با لفظ پرسیکون کای تاس (Persikonkaitas) نام برده‌است که معادل تحت اللفظی خلیج فارس است. وی محل سکونت عرب‌ها را بین دریای سرخ و خلیج فارس عنوان می‌کند همچنین فلاریوس آریانوس مورخ دیگر یونانی در قرن دوم میلادی، در کتاب تاریخ سفرهای جنگی اسکندر از این خلیج به نام «پرسیکون کیت» که چیزی جز خلیج فارس، نیست نام می‌برد.

زنفن (۴۳۰-۳۵۴ ق.م)،(به انگلیسی Xenophon) تاریخ نگار یونانی در آثار خود از آب‌های جنوب ایران به نام خلیج فارس یا خلیج فارسیان یاد کرده‌است.

خلیج فارس و نئارخوس

نئارخوس (۳۶۰-۳۰۰ ق.م)، (به انگلیسی Nearchus) دریاسالار مقدونی که در سال ۳۲۶ قبل از میلاد به دستور اسکندر دریای فارس را پیمود و تا دهانه رود سند پیش رفت در سفرنامه خود چنین آورده‌است:« پس از دویست استاد راه به ریگ و از آن جا به دیلم و دهنه رودخانه اندیان آمدیم، رودخانه اندیان سرحد خوزستان و فارس و پس از سند بزرگ ترین رودخانه‌است. هیچ یک از سواحلی که پیمودم مانند دریای فارس، آباد و معمور نبود.»

اراتوستن (۲۷۶-۱۹۴ ق.م)، (به انگلیسی Eratosthenes)، ریاضیدان و جغرافیدان یونانی که زمانی ریاست دانشگاه اسکندریه را نیز داشت، و نظریه‌های مهمی درباره شکل و جایگاه زمین ارائه داد، در همه آثار خود به نام خلیج فارس اشاره کرده‌است.

هیپارکوس (۱۹۰-۱۲۰ ق.م)، (به انگلیسی Hipparchus)، دانشمند و جغرافیانگار یونانی در همه آثارش نام خلیج فارس آشکارا مشخص است.

استرابو (۶۳یا۶۴ ق.م- ۲۴ میلادی)، (به انگلیسی Strabo)، تاریخ نگار و جغرافی نگار یونانی در کتاب از «ایندی تا ایبری» یا از هند تا اسپانیا، دریای جنوب ایران را خلیج فارس نامیده‌است..

فلاویوس آرینوس (۸۶-۱۶۰ میلادی)، (به انگلیسی Lucius Flavius Arrianus)، تاریخ نگار یونانی در کتاب آنابازیس یا تاریخ سفرهای جنگی اسکندر، نام «پرسیکون کاای تاس» که ترجمه درست خلیج فارس است بر این دریا نهاده‌است.

ازبیوس (۲۶۳-۳۳۹ میلادی)، (به انگلیسی Eusebius of Caesarea)، تاریخ نگار رومی که بنام پدر عیسویت شناخته می‌شود، با توجه به کوروش نامه زنفن، در اشاره به تاریخ گذشته ایران خلیج فارس را دریای فارس نامیده‌است..

البته جست‌وجو در سفرنامه‌ها یا کتاب‌های تاریخی بر حجم سندهای خدشه ناپذیری که خلیج فارس را «خلیج فارس» گفته‌اند، می‌افزاید. این منطقه آبی همواره برای ایرانیان که صاحب حکومت مقتدر بوده‌اند و امپراتوری آن‌ها در سده‌های متوالی بسیار گسترده بود هم از نظر اقتصادی و هم از نظر نظامی اهمیت خارق العاده‌ای داشت. آن‌ها از این طریق می‌توانستند با کشتی‌های خود به دریای بزرگ دسترسی پیدا کنند و به هدف‌های اقتصادی و نظامی دست یابند.

pars sea

PersianSea ۱۷۴۷توسط بوین

.جغرافی نویسان – تفسیر نویسان و مورخین

 ابوبکر احمدبن اسحاق بن ابراهیم المهذانی، مورخ معروف عرب که به ابن الفیقه مشهور است در کتاب جغرافیای خود موسوم به مختصر کتاب البلدان که در سال‌های آخر سده سوم هجری قمری تالیف کرده، می‌نویسد.

و اعلم اَن بحر فارس و الهند هما بحر واحد لاتصال احدهما بالاخر

که یعنی دریای فارس و هند از برای پیوستگی یکی به دیگری هر دو یک دریا هستند. همین‌طور، ابوعلی احمدبن عمر بن رُسته در کتاب خود به نام الاعلاق النفیسه که در سال ۲۹۰ هجری تالیف کرده می‌نویسد که «از دریای هند خلیجی به سوی ناحیه فارس جدا می‌شود که «خلیج فارس» (الخلیج الفارسی) نامیده می‌شود» و می‌افزاید که «سرزمین حجاز و یمن و دیگر بلاد عرب بین این خلیج و خلیج احمر واقعند».

ابن خردادبه (۲۱۱-۳۰۰ ه.ق)، جغرافی دان و تاریخ نویس ایرانی-اسلامی در کتاب المسالک الممالک (۲۵۰ ه.ق) به هنگام توصیف خلیج فارس از نام دریای فارس استفاده کرده‌است.

قدامه بن جعفر، از مشاهیر ادب در کتاب الخراج (۲۶۶ ه.ق) آب‌های جنوب ایران را خلیج فارس نامیده و نوشته‌است:«رود دجله از میان شهر بغداد عبور می‌کند، سپس از واسط می‌گذرد و به بطایح سرازیر می‌شود…پس از خروج از بطایح، به دو شعبه تقسیم می‌شود، یک شعبه آن از بصره می‌گذرد و شعبه دیگر از ناحیه مذار عبور می‌کند. سپس هر دو جمع شده به دریای فارس می‌ریزد.».

یعقوبی (۲۳۲-۳۳۴ ه.ق)، از تاریخ نگاران و جغرافیدان‌های دوره عباسی در کتاب تاریخ یعقوبی(۲۷۸ ه.ق) با ذکر نام دریای فارس چنین می‌نویسد:«اول دریای فارس است، که بایستی از سیراف در کشتی نشست و آخرش راس جمحمه(در میان عمان و عدن) است، این دریا کم وسعت است و جاهایی برای شکار صدف دارد.».

ابن فقیه همدانی (۲۵۵-۳۳۰ ه.ق)، تاریخ نگار و جغرافیدان ایرانی در کتاب ترجمه مختصر البلدان(۲۹۰ ه.ق) با اشاره به دریای فارس می‌نویسد:«بدان که دریای فارس و هند از برای پیوستگی به یکدیگر هر دو یک دریا هستند.» همچنین با اشاره به سوره الرحمن قرآن می‌نویسد:«خداوند بزرگ و عزیز می‌فرماید دو دریا روان کرده‌است تا به هم برسند، از حسن روایت می‌شود که گفته‌است مقصود دریای فارس و روم است.».

ابن رسته، از مکتشفان و گیاه شناسان ایرانی در کتاب الاعلاق النفیسه (۲۹۰ ه.ق) نوشته‌است:«دریای هند، در سرزمین حبش دارای خلیجی است که از ناحیه بربر می‌گذرد و به همین جهت به خلیج بربر معروف است…و خلیج دیگری در ناحیه ایله از آن جدا می‌شود که به نام دریای احمر است و باز از این دریا خلیج دیگری به طرف ناحیه فارس جدا می‌شود که به خلیج فارس مرسوم است.».

سهراب، از جغرافی نگار ایرانی که در سده سوم هجری قمری می‌زیسته، در کتاب عجائب الاقالیم السبعه الی نهایه العماره، می‌نویسد:«دریای فارس، همان دریای بزرگ جنوب است.».

علی بن حسین مسعودی (۲۸۳-۳۴۶ ه.ق)، تاریخ نگار و جغرافیدان مسلمان در کتاب مروج الذهب و معادن الجوهر(۳۳۲ ه.ق) با اشاره به دریای فارس می‌نویسد:«از دریای زنگ خلیج دیگری منشعب می‌شود که دریای فارس است و به دیار ابله و خشبات و عبادان می‌رسد و عرض آن در وسط پانصد میل است.» همچنین در جای دیگری می‌نویسد:«در این دریا جزایر بسیار است، چون جزیره خارگ…این دریا همان خلیج فارس است و به نام دریای فارس معروف است، که سواحل آن را بحرین و فارس و کرمان و عمان تا راس الجمحمه بر شمردیم.میان خلیج فارس و خلیج فلزم(دریای سرخ) ابله و حجاز و یمن فاصله‌است و فاصله دو خلیج یک هزار و پانصد میل است.».

اصطخری، از جغرافی دانان و نقشه کشان برجسته ایرانی در کتاب المسالک الممالک (۳۴۰ ه.ق) نوشته‌است:«و در خوزستان دریا نیست، مگر اندک مایه از دریای فارس که از ماهی رویان تا نزدیک سلیمانان برابر عبادان باشد.».

بزرگ بن شهریار، دریانورد ایرانی در کتاب عجایب هند (۳۴۲ ه.ق) نوشته‌است:«دیگر از عجایب دریای فارس این است که گاهی در شب هنگامی که امواج دریا مضطرب شده و به هم می‌خورند و از تصادم با هم متلاشی می‌گردند، همچون شعله‌های آتش به نظر می‌آیند به قسمی که مسافرین دریا گمان می‌کنند در دریای آتش سیر می‌نمایند .».

مطهر بن طاهر مقدسی، جغرافیدان و تاریخ نگار دوره عباسی در کتاب البداء و التاریخ (۳۵۵ ه.ق) ضمن شرح حوضه آبریز دجله می‌نویسد:«دجله از ابله به آبادان بگذرد و در خلیج فارسی ریزد.».

ابوریحان بیرونی، دانشمند ایرانی در کتاب التفهیم لاوایل صناعه التنجیم و کتاب قانون مسعودی به نام خلیج فارس اشاره می‌کند. همچنین در کتاب تهدید نهایات الاماکن لتصحیح مسافات المساکن می‌نویسد:«دریای فارس در جنوب شیراز قرار دارد.».

ابن حوقل، جغرافیدان سرشناسی که در قرن چهارم هجری قمری می‌زیست فصلی از کتاب صوره الارض (۳۶۷ ه.ق) خود را به دریای فارس اختصاص داده و ضمن شرح مفصلی حدود آن را مشخص می‌کند..

در کتاب حدود العالم من المشرق الی المغرب، که کهن ترین کتاب جغرافیا به زبان فارسی می‌باشد آمده‌است:«دریای بزرگ که آن را بحرالاعظم خوانند…و این دریا را پنج خلیج است، یکی از آن‌ها را خلیج فارس خوانند از بحر فارس برگیرد با پهنای اندک تا حدود سند.».

مقدسی، جغرافیدان متولد بیت المقدس که در قرن چهارم هجری قمری می‌زیست در کتاب احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم (۳۷۵ ه.ق) از دریای جنوب ایران با نام خلیج فارس و بحر فارس یاد کرده‌است..

ابن بلخی، تاریخ نگار ایرانی که در قرن ششم هجری قمری می‌زیست در کتاب فارس نامه (۵۰۰-۵۱۰ ه.ق)، دریای جنوب ایران را بحر فارس و دریای فارس نامیده‌است..

شریف ادریسی، جغرافیدان بزرگ عرب که در قرن ششم هجری قمری و در سیسیل می‌زیست در کتاب جغرافیایی نزهه المشتاق فی اختراق الآفاق (۵۴۸ ه.ق)، از نام بحر فارس استفاده کرده‌است..

محمد بن نجیب بکران، در کتاب جغرافیایی جهان‌نامه (۶۰۵ ه.ق)، برای خلیج فارس از نام بحر فارس استفاده کرده‌است.

یاقوت حموی، جغرافیدان و تاریخ نگار مشهور قرن هفتم هجری قمری در دایره المعارف جغرافیایی خود معروف به معجم‌البلدان (۶۲۳ ه.ق)، برای توصیف خلیج فارس از نام بحر فارس استفاده کرده‌است.

زکریای قزوینی (۶۰۰-۶۸۲ ه.ق)، از تاریخ نگاران و جغرافیدان‌های قرن هفتم هجری در کتاب آثارالبلاد و اخبارالعباد (۶۷۴ ه.ق) از نام دریای فارس استفاده کرده‌است. وی همچنین در کتاب عجائب المخلوقات وغرائب الموجودات نیز نام بحر فارس را بکار برده‌است..

ابوالفدا (۶۷۲-۷۳۲ ه.ق)، جغرافیدان و تاریخ نگار مشهور که در دمشق متولد شد، در کتاب تقویم البلدان خود که کتابی جغرافیایی است، از خلیج فارس با نام دریای فارس نام برده‌است و حدود آن را مشخص کرده‌است..

شمس‌الدین انصاری دمشقی، در کتاب نخوه الدهر فی عجائب البر و البحر، از خلیج فارس از نام بحر الفارسی یاد کرده‌است..

شهاب‌الدین نویری، در کتاب نهایه فی فنون العرب الارب خود ضمن بیان حدود این دریا از آن با نام خلیج فارس یاد می‌کند.

حمدالله مستوفی (۶۸۰-۷۵۰ ه.ق)، مورخ و جغرافیدان قرن هشتم، در کتاب نزههالقلوب که به زبان فارسی نوشته‌است، چنین آورده :«جزایری که در بحر فارس است، از حساب ملک فارس شمرده‌اند و بزرگترین آن، به کثرت مردم و نعمت جزایر قیس (کیش) و بحرین است.».

ابن وردی (۶۹۱-۷۴۹ ه.ق)، مورخ و ادیب قرن هشتم، در کتاب خیرهالعجایب و فریدهالغرائب، از خلیج فارس با نام بحر فارس یاد می‌کند.

ابن بطوطه (۷۰۳-۷۷۹ ه.ق)، جهانگرد و جغرافیانگار نامدار، در کتاب سفرنامه خود، در شرح سفر خود به آبادان از خلیج فارس با نام خلیج بیرون از بحر فارس یاد می‌کند.

حافظ ابرو مورخ و جغرافیدان مشهور عصر تیموری (متوفای ۸۳۳ ق)در کتاب جغرافیای که بویژه ذکر دریاها و خلیج هارا در چند فصل شرح داده است.

گفتار دوم: ” بحر الاخضر و هو بحرالهند”. از نظر او بحر اخضر و بحر هند و بحر فارس یک دریا حساب می شوند. (او این دریا را شرح داده است همان محلی که امروزه دریای عرب نام دارد)

اما در گفتار سوم او ” بحر فارس و کرمان”را شرح می دهد که امروزه شامل خلیج عمان و خلیج فارس می شود.

مصطفی کاتب چلبی قسطنطنی (۱۰۱۷-۱۰۶۷ ه.ق)، مورخ و جغراقیدان ترک، در کتاب جهان‌نما که درباره جغرافیای جهان است، به نام خلیج فارس اشاره دارد.

نام خلیج فارس در منابع اسلامی

حدود ۶۰ مفسر قران در تفسیر ۶ آیه قران از بحر فارس بنوعی سخن گفته‌اند اما حدیث زیر سخن و حدیث محکم خود پیامبر است به اعتراف اهل سنت.
محمدص : «فی بحر فارس ما هو فی بحر الروم ما هو» آن (دجال و حیوان دریایی) در بحر فارس وروم وجود ندارد.
پس از حمله اعراب به ایران در سده هفتم پس از زادروز، کوششی برای تغییر نام دریای پارسی صورت نگرفت. در ۷۵ کتاب مهم اسلامی اعم از تفاسیر مشهور قران، کتابهای حدیث معتبر و صحاح شش‌گانه و کتب تاریخی اسلام و کتاب‌های اسفار (سفرنامه) و ممالک و مسالک (کشورها و راه‌ها)، نام بحر فارس و خلیج فارس ثبت شده‌است. اعراب مسلمان، بغیر ازنام بحر الفارسی (دریای پارسی) و خلیج فارس هیچ نام دیگری را برای این دریا بکار نبرده‌اند و این اسم از طرف حکومت‌های ایرانی، ترک و عربی هم که در ۱۲۰۰ سال بعد منطقه را تحت سلطه خود داشتند مورد احترام قرار گرفت. پژوهشگران اسلامی نظیر استخری، مسعودی، بیرونی، ابن حقول، مقدسی، مستوفی، ناصرخسرو، الطاهربن مطهر المقدسی (بشاری)، ابوالقاسم بن محمدبن حوقل و نظایر آن که مطالعه در پیرامون این دریا را تا قرن ۱۵ ادامه دادند، در آثار و مکتوبات خود از آب‌های جنوب ایران به نام‌های بحر فارس، البحر الفارسی، بحر مکران، الخلیج الفارسی و خلیج‌فارس یاد کرده‌اند. حتی از این جغرافی‌دانان نقشه‌هایی به جا مانده‌است که اقیانوس هند را البحر الفارسی نام نهاده‌اند. مسلمانان متخصص در دانش جغرافی این عنوان را از دو تمدن باستانی اخذ کرده‌اند و همزمان مورد استفاده قرار دادند. بدین ترتیب که پارسا درایای ایرانی را بحر فارس و سینوس پرسیکوس یونانی را خلیج‌فارس می‌نامیدند و حتی مقصود از دو دریا در سوره الرحمن قرآن را نیز همان دریای فارس و دریای متوسط می‌دانستند. ابوعلی احمد پسر عمر معروف به ابن رسته در کتاب الاعلاق النفیسه که در سال ۲۹۰ هجری قمری نوشته‌است، آورده‌است:

فاما البحر الهندی یخرج منه خلیج الی ناحیه فارس یسمی الخلیج الفارسی. اما از دریای هند خلیجی بیرون می‌آید به سمت سرزمین فارس که آن را خلیج‌فارس می‌نامند.

جرجی زیدان تاریخ‌دان عرب در این زمینه می‌گوید:

بحر فارس محدود به آب‌هایی می‌شود که دنیای عرب را دور می‌زند. بحر فارس ـ ویراد به عندهم کل البحور المیحطه ببلاد العرب من مصب ماءدجله فی العراق الی أبله فیدخل فیه مانعبر عنه الیوم بخلیج‌فارس و بحرالعرب و خلیج عدن و البحر الاحمر و خلیج العقبه. دریای فارس ـ نزد آنان متقدمین همه دریاهایی که سرزمین‌های عرب از مصب آب دجله گرفته تا أبله را احاطه می‌کند، به‌عنوان دریای فارس تعبیر می‌شده و از آن جمله‌است آنچه را که ما امروز از آن به خلیج‌فارس و دریای عرب و خلیج عدن و دریای سرخ و خلیج عقبه تعبیر می‌کنیم.

درمتون قدیمی از جمله کتاب حدود العالم به عنوان قدیمی‌ترین اثر جغرافیایی به زبان فارسی که در حدود هزار سال پیش تألیف شده، آمده‌است: «خلیج پارس از حد پارس بر گیرد، با پهنای اندک تا به حدود سند»، علاوه بر این همچنین بسیاری از مورخان، محققان و سیاحان اروپایی و غربی از جمله: فلاویوس آریانوس، بطلمیوس، هرودت، استرابون و … در آثار و نوشته‌های خود از دریای پارس یا خلیج فارس به عنوان «سینوس پرسیکوس» و «ماره پرسیکوم» یاد کرده‌اند. در دوره‌های اسلامی نیز همه مورخان و جغرافیدانان مسلمان از جمله ابن فقیه در کتاب البلدان، اصطخری در کتاب المسالک الممالک، ابن رسته در کتاب الاعلاق النفیسه، ابوریحان بیرونی در کتاب التفهیم، ابن بطوطه در کتاب مشهور رحله و … نام این دریا را «بحر فارس»، «خلیج الفارسی» و یا «دریای فارس» ذکر کرده‌اند و در بعضی منابع دریای عرب را بحر محیط عجم گفته‌اند. در کتاب اسناد نام خلیج فارس، میراثی کهن و جاودان، فهرست ۳۰۰ کتاب تاریخی، جغرافیایی، تفسیر قرانی و حدیث که همگی مربوط به مسلمانان و یا به زبان عربی تدوین شده‌اند و همچنین اسناد ۳۰ قرارداد عربی آورده شده که در آنها به نوعی به نام بحر فارس و خلیج فارس اشاره شده‌است.

 آثار عرب زبان بهترین و غنی‌ترین منابعی هستند که برای شناسایی و توجیه حقانیت نام گذاری این دریا می‌تواند مورد استفاده قرار گیرد. و به گواهی و روایت مستندنام خلیج فارس و کتابهای متعدد در تمام منابع عربی تا قبل از سال ۱۹۵۸ خلیج فارس با نام بحر فارس و یا خلیج فارس ثبت شده‌است یعنی حتی یک مورد سند و یا نقشه و مکتوب وجود ندارد که قبل از این سال به زبان عربی از نام جعلی استفاده کرده باشد. در منابع عربی(اسفار- کتب تاریخی – تفاسیر قرانی و حدیث و … از دریای فارس و چگونگی آن بیش از آثار فرهنگی موجود در هر زبان دیگری گفت و گو شده‌است. در آثار ابن بطوطه، حمدالله مستوفی، یاقوت حموی، حمزه اصفهانی، ناصرخسرو قبادیانی، ابوریحان بیرونی، ابن بلخی و دیگرانی که اکثر آنان کتاب‌های خود را به زبان عربی نیز نوشته‌اند، و همچنین در آثار نویسندگان جدید عرب از نام «خلیج فارس» بدون کم و کاست یاد شده‌است.

بحر فارس نامی است که عرب‌ها در قرون اولیه اسلام و تا قرن ششم بجای دریای عرب و خلیج فارس بکار می‌بردند و این مفهوم شامل خلیج فارس و خلیج عمان و دریای عرب نیز می‌شد ولی در قرنهای اخیر تنها به پهنه آبی که شامل تنگه هرمز تا دهانه اروند رود می‌شود و بجای بحر فارس خلیج فارس می‌گفتند بطور نمونه ابن حوقل،ابن فقیه و استخری و ابوبکر احمدبن اسحاق بن ابراهیم المهذانی، مورخ معروف عرب که به ابن الفیقه مشهور است. بحر فارس را برای تمام آن پهنه آبی از سند تا عبادان(آبادان) بکار برده اند ابن فقیه در کتاب جغرافیای خود موسوم به مختصر کتاب البلدان که در سال‌های آخر سده سوم هجری قمری تالیف کرده، می‌نویسد:

دریای فارس و هند پیوسته اند از نظر پیوستگی به دیگری هر دو یک دریا هستند.

ایرانیان بر این باور هستند که نام جدید جعلی و با انگیزه سیاسی و از روی تعصب قومی بکار می‌رود و همچنان نام تاریخی خلیج فارس باید استفاده شود.∗

امروزه در کشورهای عربی

Khaleej ajam خلیج العجم نقشه دوره عثمانی مصر

امروزه برخی از کشورهای عربی خلیج فارس را خلیج عربی و یا تنها خلیج می‏نامند. با این که ویکی‌پدیای عربی سرواژه«الخلیج العربی» را به‌کارگرفته،در ویکی‌پدیای مصری نام مقاله «الخلیج الفارسى (الخلیج العربى)» است..مورخان معاصر عرب نیز همانند مورخان قدیم، خلیج فارس را به‎‏کاربرده‌اند.

اطلس‌های خلیج فارس

تا کنون چندین اطلس در بر دارنده نام و نقشه‌های خلیج فارس منتشر شده و مشخص می کند که نام خلیج فارس در همه نقشه های کهن بکار رفته در کتاب:اسناد نام خلیج فارس، میراثی کهن و جاودان, جزئیات کامل این اطلسها در گفتار ۱۱ صص ۹۸-۱۲۲ “مبحث اطلسها” نقد و برسی شده‌است چند نمونه از آنها عبارتنداز:

اطلس تصویری تونس ۲۵۳ نقشه چاپ موسسه جهانی عرب پاریس و دانشگاه تونس ۲۰۰۱

Atlas of The Arabian Peninsula in Old European Maps (253 maps) by Khaled Al Ankary, Institute du Monde Arabe,Paris and Tunisia University,2001 تقریبا تمام نقشه‌ها نام خلیج فارس و معادلهای آن را دارند اولین نقشه این اطلس،تصویری از یک نقشه طراحی شده بر روی چوب است که توسط فرانشیکو ایتالیایی به سال ۱۴۸۰م. ترسیم شده‌است.مشابه نقشه ی‌های منسوب به بطلیموس است که خلیج فارس شکل مستطیل است .آخرین نقشه اطلس مذکور(تونس) نقشه شماره ۲۵۳ ویک نقشه رسمی دولت عثمانی متعلق به سال۱۸۹۵ م. است که در آن خلیج فارس را با نام بحر فارس ثبت کرده وکورفزی بصره(Bay) را که یکی از خلیج های داخل خلیج فارس است بیٍ بصره نیز آورده است نقشه دیگر نقشه رسمی دولتی دوره عثمانی ۱۱۴۱ق- ۱۷۲۹ م. است که خلیج فارس را بحر فارس و دریای عرب را بحر محیطعجم ثبت کرده‌است.این نقشه بی نظیر تاریخی که از سوی دولت دشمن شماره یک امپراتوری صفویه است مناطق شیعه نشین عراق و بحرین و شمال عربستان را جزو ممالک ایران دانسته است. اینجا:[۲۲] در میان نقشه‌های اطلس مذکور ۱۰ نقشه علاوه بر ثبت نام خلیج فارس در محل خودش(پرشن گلف)،دریای عرب و بحر عمان فعلی را نیز دریای فارس یا پرشن سی ثبت کرده‌است از جمله می‌توان نقشه‌های صفحات ۲۲۶-۱۴۱-۳۲۳-۳۲۲-۳۳۱-۳۴۵-۳۴۷-۳۶۳-۳۵۵ و نقشه شکل اسبی بسیار هنری بوتینگ Bunting H.S.Q34/24CM Hanover,1620 دریای فارس(بجای دریای عرب) و خلیج فارس را نام برد.

اطلس” نقشه‌های تاریخی خلیج”چاپ ۱۹۹۶ شارجه

این اطلس در دو جلد چاپ شده که مجموعاً حدود ۵۰۰ نقشه با نام خلیج فارس دارند. این اطلس” نقشه‌های تاریخی سالهای ۱۴۹۳-۱۹۳۱م. خلیج فارس را که دارای ۲۷۶ نقشه از منابع اروپایی است در بر می‌گیرد و توسط “سلطان بن محمد القاسمی یکی از مقامات امارات متحده عربی” ابتدادر سال ۱۹۹۶م. به سفارش وی در لندن چاپ و توسط “منشورات مدینه شارقه للخدمات” منتشر شده‌است در این اطلس نیز مانند اطلس تونس ۹۸% نقشه‌ها نام درست خلیج فارس وجود دارد. اطلاعات موجود در نقشه‌های جهان نما تا ۱۷۰۰ همچنان فراتر از ۷ دریا و ۷ اقلیم نرفته و به سبک قدیم و سبک جغرافیانویسان مسلمان، چین در شرق ، اروس در شمال، فرانکه در اروپا و افریقیه در جنوب لبه‌های پایانی دنیا و دریای محیط بدور دنیا و کوه قاف حلقه پایانی دنیای سینی شکل است. حدود سال ۱۷۵۳م. نیکلاس دی فر (۱۶۹۴-۱۷۵۴م )اولین بار نقشه جهان را تقریباً به شکل امروزی ترسیم کرده‌است.

  • ·        اطلس عراق در نقشه‌های قدیمی

در این اطلس که تألیف “احمد سوسه” پدر کارتوگرافی در عراق است، بر اساس منابع یونانی و اسلامی ۳۹ نقشه به زبان عربی و به طریقه سیاه و سفید ترسیم شده‌است که نام خلیج فارس در همه این نقشه‌ها از جمله در نقشه دوره آشوریان به شماره ۶ ، نقشه هیکاتوس (متوفی ۴۷۵ ق.م.) به شماره ۷ که به امپراتوری فارس و مصر سفر نموده‌است، نقشه ایراتوستین یونانی به شماره ۹ ، نقشه بطلیموس به شماره ۱۰، در واژه خلیج فارس ( سینوس پرسی) به کار رفته و اما در نقشه فتوحات قرن اول هجری به شماره ۱۱، نقشه ی( بلخی ۹۳۴م.) به شماره ۱۲ ، نقشه دیار عرب اسطخری (۹۵۱ م.) به شماره ۱۶ و نقشه عراق از اسطخری به شماره ۱۸ ، نقشه جهان نمای ابن حوقل(۹۷۷م.) به شماره ۱۹ ، نقشه عراق از ابن حوقل به شماره ۲۲، نقشه جهان از جیهانی( ۹۷۷م.) به شماره ۲۶، نقشه جهان نمای ادریسی( ۱۰۹۹-۱۱۶۴ م.) به شماره ۲۹ ، نقشه جهان نمای قزوینی (۱۲۰۳-۱۲۸۳م.) به شماره ۳۱ ، نقشه ابن الوردی ۱۳۴۸م. به شماره ۳۶ نقشه شماره ۳۸ از جغرافیانویس مجهول و نقشه شماره ۳۹ به نام مواضیع التاریخیه کلمه بحر فارس ( دریای فارس) بکار رفته‌است.

اطلس مذکور توسط موسسه کارتوگرافی سحاب دو بار باز چاپ شده‌است.

دولت کویت درسال ۱۹۹۲ م. کتابی را مشتمل بر هشتاد نقشه و سند تاریخی تحت عنوان:

” الکویت فی الخرائط العالم” (کویت در نقشه‌های جهان) به چاپ رسانیده‌است که در همه این نقشه‌ها و اسناد تاریخی که از اطلس‌های مختلف گرد آوری شده‌است، نام خلیج فارس وجود دارد.

اطلس “الکویت قراءه فی الخرایط التاریخیه” در سال ۱۹۹۴ م. در کویت به همت عبدالله یوسف الغنیم به چاپ رسیده که حاوی حدود ۲۰۰ نقشه با نام خلیج فارس است.

۶ – اطلس” ریشه‌های کویت” بنام( اصول الکویت المنشور العام ) که در سال ۱۹۹۱ در هلند به چاپ رسیده‌است،پانزده نقشه تاریخی وجود دارد که در همه آن‌ها نام خلیج فارس ثبت شده‌است.

بنیاد ایران‌شناسی نیزکتاب «وصف خلیج فارس در نقشه‌های تاریخی، با ۴۰ نقشه اسلامی و ۱۲۰ نقشه اروپایی را منتشر کرده‌است.

“اطالس التاریخی للعالم الاسلامی فی العصور الوسطی”

این اطلس توسط عبد المنعم ماجد، علی البنا، (دار الفکر العربی ۱۹۸۶م، مکتبه القاهره الکبری، رمز ۲۵۴۰۰)دارای حدودشانزده نقشه از جمله نقشه‌های شماره ۲،۳،۷،۸،۹،۱۰،۱۶ مربوط به خلیج فارس با همین نام است .درچاپ جدیداین اطلس عبارت خلیج فارس در تمام نقشه‌ها به خلیج عربی تخریب شده‌است.

در کتاب “مصور الجغرافی لاقالیم الارض الطبیعیه و السیاسیه” ۹۰ نود نقشه از منابع عربی وجود دارد که دردوازده نقشه مربوط به منطقه خلیج فارس، نام تاریخی بحر فارس و خلیج فارس وجود دارد. این کتاب تألیف “الشیخ محمد فخرالدین” مدرس دارالعلوم است که انتشارات مکتبه الهلال بشارع الفجاله مصر، چاپ یازدهم آنرا در سال ۱۹۲۵ انجام داده‌است.

در کتابخانه‌ها و موزه‌های سایر مناطق جهان اطلس‌ها و اسنادو مدارک معتبری در تائیداصالت و کهن بودن نام خلیج فارس وجود دارد.

در کتابخانه‌ها و آرشیوهای ملی کشورها نقشه‌های بسیار زیبا و هنری از خلیج فارس نگه داری می‌شود

در کتابخانه کنگره آمریکا و کتابخانه آرگوسی نیویورک بیشتر از ۲۰۰ نقشه تاریخی در بریتانیا- روسیه و هند و در بسیاری از کشورهایی اروپایی نیز نقشه‌هایی با ارزش تاریخی و موزه‌ای و وجود دارد که خلیج فارس با نام اصلی در آن‌ها ثبت شده‌است.

در کتابخانه ملی بریتانیا (لندن) ، کتابخانه و اسناد وزارت امور هند (لندن)، مرکز اسناد عمومی لندن و کتابخانه دانشکده مطالعات خاورشناسی لندن بیشتر از ۳۰۰ نقشه در بر دارنده نام خلیج فارس وجود دارد در *بسیاری از موزه‌ها ،کتابخانه‌ها و حتی هتلها و یا آرشیوهای خصوصی چه در کشورهای عربی مانند مصر و چه کشورهای غیر عربی صدها نقشه تاریخی با نام خلیج فارس وجود دارد.

نقشه هایی مانند: نقشه های کهن از عهد بطلمیوس تا نقشه های چند سده اخیر مانند نقشه ساموئل دان (۱۷۹۴) -نقشه ایران در دوره افشاریه ۱۷۴۷توسط امانوئل بوئن و نقشه جهان ..

نقشه موجود در موزه متحف مصری قاهره که بر اساس یک لوحه سنگی عظیم قبل از میلاد ترسیم شده‌است و از سال ۱۹۰۳ در کنار این لوح نصب است وبه نام خلیج فارس مزین می‌باشد که بعضی از این نقشه‌ها از سوی یونسکو به عنوان میراث بشریت برسمیت شناخته شده و بطور نمونه می‌توان به نقشه موجود در کتابی تحت عنوان نوادر المخطوطات(RARE MANUSCRIPTS) که از سوی یونسکو در سال ۱۹۹۵ بر اساس اسناد کتابخانه اسکندریه مصر به عنوان میراث جهانی چاپ شده‌است اشاره کرد.

موسسه دریای شرق با کمک دولت کره جنوبی نیز در سال ۲۰۰۲ کتابی بنام:

East Sea in World Maps این کتاب ۴۰ نقشه تاریخی را از سال ۱۷۱۵ تا سال ۱۸۰۰ در جهت اثبات نام دریای شرق به چاپ رسانده‌است که در تمامی نقشه هائی که جنوب ایران را در بر گرفته‌اند (۳۱ نقشه) نام خلیج فارس ثبت گردیده‌است. در این کتاب همچنین فهرست مشخصات ۹۰ نقشه کتابخانه لندن از سال ۱۵۹۵ م. تا ۱۸۹۴م. و فهرست ۶۱ نقشه موجود در دانشگاه کمبریج لندن متعلق به سالهای ۱۵۷۰ تا ۱۸۲۴ م.راجع به آسیا را به چاپ رسانده در این نقشه‌ها نیز همچنان خلیج فارس با نام تاریخی و درست خود ثبت شده‌است.

در آلمان یک اطلس تاریخی حاوی تصاویر نقشه‌های موجود در موزه‌ها و آرشیوهای خصوصی آلمان سال ۲۰۰۲ چاپ شده که ۹ مورد نقشه‌های جهان نام خلیج فارس را در بر دارد.

حدود ۳۰ اطلس تاریخی مربوط به قرن گذشته خلیج فارس را با همین نام ثبت کرده‌اند.

از جمله: اطلس توماس هربرت ۱۶۲۸ م. ،اطلس پاریس دانشگاه لوساج ۱۸۶۳م. ،اطلس آلمان ۱۸۶۱م. ،اطلس پاریس انویلی ۱۷۶۰م. ، اطلس جغرافیای مدرن ۱۸۹۰م. پاریس که توسط” F.SCHRADER and F.PRUDENT ” طراحی شده دارای ۱۰ نقشه با ذکر نام خلیج فارس است. این اطلس در مرکز اسناد ملی مصر ( دار الوثائق قومی) نگهداری می‌شود و در نقشه شماره ۴۰ جزایر سه گانه با رنگ و متعلق به ایران ترسیم شده‌است.

اطلس لندن ۱۸۷۳م. ،اطلس ارنست امبروسیوس ۱۹۲۲،اطلس بیلفیلد ۱۸۹۹ اطلس هارمسورث قرن ۱۹ لندن . و …

دایره المعارف‌های بزرگ جهان مانند RAISONNE DE SCIENCE KOSJDK NHDVI HGLUHVT (چاپ ۱۷۵۱م. فرانسه) ، دایره المعارف بریتانیکا، دایره المعارف لاروسکا، امریکانا و….و .. تمام دایره المعارف‌ها ی مشهور از قدیم تا کنون خلیج فارس را با همین واژه ثبت نموده‌اند.توضیح چند نقشه از اطلس تونس:جرارد ون شاگن نقشه‌نگار هلندی در سال ۱۶۸۹ (میلادی) در آمستردام نقشه‌ای از جهان ترسیم کرد.

نوشتار اصلی: نقشه جهان

این نقشه به سبک کنده‌کاری با فلز مس و رنگ‌کاری دستی تزئین شده‌است. نقشه مس‌آرایی شده، نقشه‌ای کمیاب است و فقط یک رونوشت از آن در دانشگاه آمستردام می‌باشد و نسخه‌ای مشابه در کتابخانه‌های آمریکا ندارد.[۷۸] نکته قابل توجه نام خلیج فارس است که به زبان لاتین قدیمی: Sinus Persicus امروزه:Sinus Persici در نقشه آورده شده‌است. ابعاد اصلی نقشه ۴۸٫۳ در ۵۶ سانتی‌متر می‌باشد.

در سال ۱۷۵۳ میلادی در آمستردام هلند نقشه‌ای منتشر گردید که منحصراً مربوط به خلیج فارس بود. در این نقشه از خلیج فارس با نام Persische Golf یاد شده‌است. و بیشتر جزایر خلیج فارس مشخص شده و نقشه‌های آنها درج شده‌است. نقشه مذکور در اطلس تونس وجود دارد. در سال ۱۵۰۲ میلادی نقشه‌ای ترسیم شد که از شرق تا غرب همه مستعمرات پرتغال در آن درج شده بود. در نقشه ۱۵۰۲ کانتینو نام خلیج فارس و دریای سرخ موجود است.

اناکسیماندر (۶۱۰-۵۴۶ ق.م)، (به انگلیسی: Anaximander)، جغرافیدان یونانی در نقشه جهان خود از خلیج فارس نام برده‌است. این اثر در کتاب Kleinere schriften، اثر (Joachim Lelewel (1836 آورده شده‌است.[۸۸] هکاتئوس (۵۵۰-۴۷۶ ق.م)، (به انگلیسی: Hecataeus)، از سرشناس ترین جغرافیدانان یونانی آن زمان نقشه‌ای از جهان ترسیم کرده‌است که آب‌های اقیانوس پیرامون خشکی‌ها را گرفته‌اند و در این نقشه نام خلیج فارس دیده می‌شود. کلودیوس پتوله یا بطلمیوس (۹۰-۱۶۸ میلادی)، (به انگلیسی: Claudius Ptolemy)، منجم و جغرافیدان مشهور اسکندریه، نخستین کسی است که اطلسی شامل ۳۶ نقشه از نقاط مختلف جهان تهیه می‌کند که در آن آبهای جنوب ایران را سینوس پرسیکوس که به معنی خلیج فارس است، نامیده‌است.

در نقشه والدسیمولر که توسط نقشه‌نگار آلمانی با نام مارتین والدسیمولر ترسیم شده‌است، نام خلیج فارس به وضوح مشخص شده‌است. این نقشه در آوریل ۱۵۰۷ میلادی منتشر شده‌است. .

نقشه پیترو کوپو، نقشه‌ای است که در آن نام خلیج فارس به وضوح نوشته شده‌است. این نقشه در سال ۱۵۲۰ میلادی ترسیم شده‌است.

در خلال سال‌های ۱۷۰۰ تا ۱۷۲۰ میلادی، نقشه‌کش آلمانی به نام جووان باپتسیت هومان، نقشه‌ای از ایران و کشورهای اطرافش ترسیم کرد. در این نقشه نام خلیج فارس کاملا مشخص است.

#############پیشینه تحریف نام خلیج فارس#####

خلیج فارس و مترادف‌های آن در سایر زبانها،اصیل ترین نام و نامی است بر جای مانده از کهن‌ترین منابع، که از سده‌های پیش از میلادبطور مستمر در همه زبانها و ادبیات جهانی استفاده شده‌است و با پارس – فارس- ایران وعجم- نام‌های ایران – و معادل‌های آن در سایر زبانها گره خورده‌است.

تا پیش از دهه ۶۰ قرن بیستم میلادی، تمامی دولت ها و کشورهای عربی از عبارت خلیج فارس در مکاتبات رسمی خود استفاده می‌کردند.

اصطلاح «خلیج عربی» برای نخستین بار در دوره تحت قیمومت شیخ نشین‌های خلیج فارس توسط کارگزاران انگلیس و بطور ویژه از طرف یکی از نمایندگان سیاسی انگلیس مقیم در خلیج فارس به نام رودریک اوون انجام شد که در کتابی به نام حبابهای طلایی در خلیج عربی در سال ۱۹۵۸ نوشت که «من در تمام کتب و نقشه‌های جغرافیایی نامی غیر از خلیج فارس ندیده بودم ولی در چند سال اقامت در سواحل خلیج فارس(بحرین) متوجه شدم که ساکنان ساحل عرب هستند بنابر این ادب حکم می‌کند که این خلیج را عربی بنامیم» مجله العربی در شماره دوم خود ۱۹۵۸ این مطلب را بیان نموده‌است». دولت کویت بدلیل اینکه اولین کشور پولدار عرب در دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی بود تعداد زیادی از روشنفکران و ادبای عرب را جمع کرد که طرفداران ناصر و ناسیونالیزم عرب بودند آنها اولین مطالب را علیه خلیج فارس نوشتند و امیر فعلی کویت از جمال عبدالناصر خواست که در سخنرانی های خود دیگر خلیج فارس بکار نبرد . از سالهای ۶۰ تحریف شروع شد و در سالهای دهه ۸۰ اوج گرفت .

در سال‌های اخیر و به ویژه از دهه شصت میلادی به این سو، نام جعلی خلیج عرب نیز در برخی منابع تحت حمایت بیشینه دولت‌های عربی و گاه غیر عربی به گونه‌ای فزاینده در حال رقابت با نام خلیج فارس است، جایگزینی نامی قومی بجای یک نام تاریخی امر خشم ایرانیان سراسر جهان را برانگیخته و باعث پدیداری نام «خلیج همیشه فارس» یا «خلیج همیشگی فارس» از سوی ایرانیان گشته‌است. سازمانهای جغرافیایی دنیا(غیر عرب)همگی خلیج فارس را تنها نام معتبر می دانند در پی استعلام از وزارت امورخارجه بریتانیا درباره نام این آبراه، ایشان به صراحت نام خلیج فارس را صحیح دانسته‌اند. تحریف نام “خلیج فارس” سناریویی بود که بعد از ملی شدن صنعت نفت آغاز شد و اولین مدافع نام خلیج عرب “رودریک اوون” بود که در سال ۱۹۵۸ کتابی بنام مستند حبابهای طلایی در خلیج عربی را نوشت و در مقدمه کتاب از تغییر نام خلیج فارس دفاع کردو جمله معروف را نوشت: هیچ نقشه‌ای ندیدم مگر آنکه نام خلیج فارس را داشت اما چون ساکنان غرب خلیج عرب هستند ادب حکم می‌کند که این دریا را به نام آنها بنامیم.(ادب از نوع انگلیسی) اما اسناد تاریخی آن چنان مستحکم و مستند هستند که ناسیونالیستهای عرب علی رغم هزینه هنگفت موفق به تغییر این نام نشدند و سازمان ملل و سازمانهای بین المللی نیز بر اصالت تاریخی و حقوقی نام خلیج فارس تاکید دارند. از روزی که بشر به کار تدوین و نگارش تاریخ مبادرت ورزید برای مکانهای جغرافیایی نیز نام‌های با مسمایی انتخاب که آبراه جنوبی و جدا کننده فلات ایران از شبه جزیره عربستان نیز یکی از این موارد بوده که با نام “دریای پارس” از آن دوران کهن به یادگار مانده‌است.. “دریای پارس” یا “خلیج فارس” از جمله نامهای قدیمی و باستانی است که بطور مستمر در زمانهای مختلف تاریخی در اسناد، قراردادها و مکاتبات، مورد استفاده همه اقوام و ملل دنیا قرارگرفته‌است. نخستین بار در روزگار هخامنشیان، این دریا “پارسا درایا” یا “دریای پارس” خوانده شد، طبق کتیبه‌ای که از داریوش پادشاه هخامنشی، در تنگه سوئز بدست آمده، از آن به عنوان “درایا هچا پارسا آیتی” یعنی دریایی که از پارس می‌آید یاد شده و این سند به عنوان نخستین مدرک تاریخی موجود است که حقانیت نام خلیج فارس را به وضوح نشان می‌دهد.

به دنبال تحریفات و تطمیع هااز سوی نهادهای عربی، چند موسسه آمریکایی و اروپایی نیز با سناریویی از قبل طراحی شده جعل نام این دریای تاریخی را به شکل وسیعتری ادامه داده و به طوری که در سال ۱۳۸۳ خورشیدی موسسه آمریکایی نشنال جئوگرافی در اطلس جغرافیایی خود در کنار نام پرآوازه خلیج فارس از واژه مجعول “خلیج ع.ر.ب.ی” نیز استفاده کرد.چند سال بعد از آن یعنی در سال ۱۳۸۵ خورشیدی نیز مسئولان موزه “لوور” پاریس واژه مجعول خلیج را به جای “خلیج فارس” بکار بردند، هر چند که این دو موسسه مذکور با اعتراض شدید ایرانیان وطن دوست مواجه شده و در مدت کوتاهی با عذرخواهی، تحریفات صورت گرفته را تصحیح کردند، اما متاسفانه این معضل به اینجا هم ختم نشد و این روند تا به حال نیز ادامه داشته و دارد به طوریکه در یکی دو سال اخیر نیز اخباری دیگر توسط برخی از آژانس‌های خبری مبنی بر تحریف نام خلیج فارس اعلام شد، البته این بار نام تاریخی خلیج فارس، توسط سایت‌های “گوگل” و نیروی دریای ارتش آمریکا مورد تحریف واقع شد که بلافاصله همانند موارد قبلی با اعتراض شدید ایرانیان مواجه شد. گوگل نام خلیج فارس را حذف کرده و از نام خلیج عرب برای این محل استفاده کرده‌است. اما نکته اساسی اینکه در کنار این گونه انتقادات و اعتراضات مردمی، دولتمردان نیز پا به پای ملت وظیفه خواهند داشت که در این مقطع حساس با نگاهی ویژه موضوع مربوط به خلیج فارس را رصد کرده و در صورت ادامه تحریفات، در دادگاه‌های بین المللی اقامه دعوا نمایند.

دولت انگلیس در سال ۱۲۱۹ خورشیدی، نام دریای بریتانیا را برای خلیج فارس به کار بردند اما این نام پذیرشی نیافت و آن را رها نمودند.

پس از ملی شدن نفت ایران و خلع ید از شرکتهای انگلیسی و قطع روابط ایران و انگلیس ابتدا نماینده سیاسی انگلیسی مقیم بحرین از سال ۱۳۲۹ (۱۹۵۰ م.) عبارت ساحل عربی را برای منطقه جغرافیایی بخش جنوبی خلیج فارس که متعلق به عرب‌های تحت‌الحمایه انگلیس بود مرسوم ساخت و سپس به مرور کلمه خلیج عربی را جایگزین آن ساخت و سپس این نام را به کل خلیج فارس تعمیم داد. ایرانیان خلیجی موسوم به خلیج عربی (عرب) را نامی جعلی می‌دانند که کشورهای عربی از ابتدای دهه ۱۳۳۰ خورشیدی به تحریک انگلستان بر روی خلیج فارس می‌نهادند.

لذا تا قرن ۱۹ میلادی، تقریبا در تمامی اسنادو مکتوب های عربی، این آبراهه در فارسی با نام خلیج فارس یا دریای فارس، در عربی با نام‌های (به عربی: ‘الخلیج الفارسی’)‏ یا (به عربی: ‘بحرالفارسی’)‏ یا (به عربی: ‘بحرالعجم’)‏،و بحرعجم و در زبان‌های اروپایی با نام‌هایی مانند Persian Gulf، Sinus Persicus، Persische Golf، و Golfo di Persia نامیده می‌شده‌است. در پازه زمانی کوتاهی در قرن ۱۷ میلادی، در بعضی اسناد بریتانیایی و ترکی از این آبراهه با عنوان خلیج بصره نام برده شده بود که حکایت از اهمیت بصره در تجارت آن دوران داشته‌است.البته خلیج بصره یکی از ۱۵ خلیج‌های کوچک در خلیج فارس است که در انگلیسی به آن بی می‌گویند Bay of Basra و در فارسی بیشتر به خور ترجمه می‌شود. (کتاب اسناد نام خلیج فارس) درباره نام خلیج فارس تا اوایل دهه ۱۹۶۰ میلادی هیچ گونه بحث و جدلی در میان نبوده و در تمام منابع اروپایی و آسیایی و آمریکایی و دانشنامه‌ها و نقشه‌های جغرافیایی این کشورها نام خلیج فارس در تمام زبان‌ها به همین نام یاد شده‌است.

تلاش‌های دولت ایران در برابر تغییر نام

دوره محمدرضاشاه

دولت ایران در روز ۱۳ مرداد سال ۱۳۳۷ به دلیل تغییر نام خلیج فارس به خلیج عربی از سوی عراق و برخی دیگر از کشورهای عربی و انگلیس اعتراض خود را به دولت جدید عراق به رهبری قاسم که با یک کودتای نظامی بر سر کار آمده بود و تمایل به حرکت‌های آزادی خواهانه مصر به رهبری جمال عبدالناصر داشت، اعلام کرد. چند سال بعد گمرک و پست ایران از قبول محموله‌هایی که به جای خلیج فارس نام خلیج عربی بر روی آن نوشته شده بود، خودداری کرد. ایران همچنین در مجامع و کنفرانس‌های بین‌المللی نیز در صورت به کار بردن این اصطلاح ساختگی از سوی نمایندگان کشورهای عرب واکنش نشان می‌داد. شاه خود در دو نوبت در مصاحبه‌های خود به جعل نام خلیج فارس اعتراض نمود. برای اولین بار در سند ” AD311/1 Gen مورخ پنجم مارس ۱۹۷۱ میلادی” دبیرخانه سازمان ملل اعلام کرد نام درست و تاریخی خلیج فارس است.

دوره جمهوری اسلامی:

در نیمه نخست بهمن ماه سال ۱۳۷۰ سر ویراستار سازمان ملل متحد با اشاره به اعتراض‌های پیاپی نمایندگان ایران در آن سازمان به استفاده از نام ساختگی خلیج عربی در اسناد این سازمان از کارکنان سازمان ملل خواسته تا اعتراض دولت ایران را همیشه در نظر داشته باشند. در یازدهم شهریور سال ۱۳۷۱ هنگامی که حیدر ابوبکر العطاس نخست وزیر جمهوری یمن در اجلاس سران جنبش عدم تعهد که در جاکارتا پایتخت اندونزی برگزار می‌شد، از نام ساختگی خلیج عربی استفاده کرد، با اعتراض شدید نمایندگان ایرانی رو به رو شد. او سرانجام از نمایندگان ایران عذرخواهی کرد. و این کار را غیر عمد خواند. سازمان ملل متحد تاکنون در ۵ نوبت، نام رسمی و تغییر ناپذیر آبراه جنوبی ایران را “خلیج فارس” اعلام کرده‌است. دومین یادداشت به شماره UNLA45.8.2(C) مورخ دهم اوت ۱۹۸۴ میلادی و بار سوم نیز طی یادداشت شماره ST/CS/sER.A/29 در تاریخ دهم ژانویه ۱۹۹۰ میلادی نام رسمی دریای جنوبی ایران و خاوری شبه جزیره عربستان را “خلیج فارس” اعلام کرده‌است. این سازمان در کنفرانس‌های سالانه خود که در زمینه “هماهنگی در نام‌های جغرافیایی” برگزار می‌کند، به فارسی بودن نام این آبراه بین المللی تاکید کرده و آن را مورد تائید قرار داده‌است… بطورکلی دولت جمهوری اسلامی ایران تا سال ۱۳۸۳ و پیش آمد موضوع تحریف نام خلیج فارس از سوی نشنال جیوگرافی از خود حساسیت و واکنش قابل ملاحظه‌ای انجام نداد تا اینکه در پایان دوره محمد خاتمی روز ملی خلیج فارس رسما وارد تقویم کشوری شد.

نوشته دکتر محمد عجم

اطلاع بیشتر:

  • : دکتر محمد عجم

خراسان

ریشه شناسی واژه  خوراسان:

همه  کسانیکه در مورد ریشه نام خوراسان  نظریه داده اند  این واژه را به خورشید منسوب(پیوند)  کرده اند  زیر خور  و هور  در زبانهای فارسی کهن  به معنی خورشید و آفتاب است  این شعر بسیار مشهور است که خوراسان آن بود کز او خور  آید . یعنی خراسان جایی است که خورشید از آنجا می آید (باختر)

فخرالدین اسعد گرگانی در داستان ویس و رامین چنین می‌گوید:
زبان پهلوی هر کو شناسد خراسان آن بود کز او  «خور آسد» (آید)
خراسان را بود معنی خور آیان کجا(آنجا که) از وی خور آید سوی ایران
یاقوت حموی جغرافیدان بزرگ ایرانی چنین نوشته‌است:
خُر به فارسی دری، نام خورشید و آسان گویا اصل و جای شی‏ء است
و سپس در شرح وجه تسمیه خراسان به نقل از دغفل النسابه چنین می‌نویسد:
خراسان و هیطل دو پسر عالم بن سام بن نوح، هر یک در شهری که منسوب به آنها شد وارد شدند، هیطل در شهری معروف به هیاطله در بالای رود جیحون و خراسان در شهرهایی که در زیر رود جیحون بود فرود آمدند و هر قطعه‌ای به نام کسی که در آن فرود آمد نامگذاری شد…

در لغت نامه دهخدا آمده‌است که کلمه «خوراسان‏» واژه‌ای پهلوی است که در متون قدیمی به معنی مشرق (خاور) در مقابل مغرب (باختر) به کار رفته‌است.

یاقوت حموی چنین نوشته‌است: خُر یا خور به فارسی دری، نام خورشید و آسان گویا اصل و جای شی‏ء است. 

حافظ ابرو جغرافیدان مشهور، تعبیر دیگری به کار برده و خوراسان را «آفتاب مانند» معنی نموده و نقل کرده‌است. بعضی نیز گفته‌اند خورآسان، یعنی به آسانی بخور!.؟؟ در ایران نامهایی مانند خوراسگان نیز وجود دارد و شاید خوراسان کوچک شده خوراسگان باشد .

و برخی نیز خوراسان را سرزمین نورانی یا طالع نوشته‌اند و آن را کلمه‌ای مرکب از لفظ «خور» به معنی خورشید و «آسان‏» به معنی شرق دانسته‌اند. 

از بررسی نظرات ارائه شده چنین استنباط می‌شود، که “خورستان (خور+ستان = سرزمین مطلع خورشید)” بوده‌است که براثر تطور زمان و شاید از باب تطابق نگارش به خراسان تبدیل شده‌است.

نظری نیز وجود دارد که خوراسان را خــوَر آستان به معنی سرزمین خورشید و جایی که خورشید طلوع می کند و خراسان را مخفف خورآستان، می داند! خور یعنی خورشید و آستان یعنی مکان – بارگاه – جایگاه – قصر –

مقالات مختلفی درباره ریشه خوراسان نوشته شده اند .برای اطلاع بیشتر در مورد واژه خوراسان نگاه شود به  پایان نامه  فوق لیسانس  دکتر عجم سال 1368  تحت نظر دکتر علی اصغر حلبی ” اقلیتهای دینی و قومی خراسان.”

اما جالب این است که اخیرا  کسانیکه با اتمولوژی عوامانه و با مغلطه  و سفسطه بدنبال جعل نامها هستند مثلا در زبان  تورکچه ده چنین ریشه یابی کرده اند  . لطفا بدقت بخوانید و اگر فهمیدد نطر بدید که ما هم بغهمیم  چون این ادعا آنقدر مضحک است که با هیچ عقل سلیمی جور در نمی آید.

خوراسان از کلمات تورکی تشکیل شده که در زیر به تفکیک آن ها می پردازیم.‏

خوراسان = خراسان = هوراسان= اوراسان:

اور = – آبادی – خانه – کاشانه – منزل در ترکی قدیم

(اورمیه = اور+ میه =آبادی های سر سبز)

اسان = سان = سانماق =سانیماق = شماره – شمردن = فرض کردن ترکیب این دو کلمه در خیلی ازاسامی آبادیها بکاررفته است.

از آنجا که در تورکی ترکیه حرف “خ” وجود ندارد و آنها بجای حرف “خ” از حرف “ح” استفاده می کنند. از طرف دیگر در ترکی شرقی حروف” خ” و “هـ” کاربرد ندارند و عوض آنها از حرف “ائو “ استفاده می شود. 

بنظر شما خوراسان به چه معناست؟ ابن خلدون تاریخ نویس بزرگ میگوید: “ایران سرزمین تورکان است” ولی شما هیچوقت اینگونه مطالب را نه در کتابهای درسی و غیردرسی موجود نمی توانید بیابید! فکر میکنید چرا؟!
دروغ ترین بخش  این نقل قول از  ابن خلدون است .

ابن خلدون هیچگاه چنین جمله ای نگفته است البته ممکن  است کتاب ابن خلدون در ترجمه ترکی چنین جعلی کرده باشد  و ا ز جمله او که گفته است ترکان در ایران ساکن هستند. این جعلیات را ساخته اند . بین ترکان ساکن ایران هستند و ایران سرزمین ترکان است تفاوت از زمین تا آسمان است. همه  قدما و پیران کهن گفته اند و نوشته اند که  ترکستان سرزمین ترکان است و دریای سرخ جایگاه عربها.

خُراسان بخشی از ایران بزرگ و از دوران ساسانیان نامی سنتی و کلی برای اشاره به نواحی شرقی ایران است و نام آن از دوران ساسانیان در ایران مرسوم شد. ساسانیان قلمرو خود را به چهار بخش تقسیم کرده بودند که یکی از آن بخشها خراسان به معنای «سرزمین خورشید» بود. قلمرو تاریخی خراسان شامل استان خراسان در ایران کنونی و بخش‌های عمده‌ای از افغانستان و ترکمنستان امروزی بوده‌است. در مفهوم گسترده‌تر ازبکستان و تاجیکستان و بخش‌هایی از قرقیزستان و قزاقستان را هم می‌توان در قلمرو خراسان بزرگ تاریخی به حساب آورد. برخی نویسندگان همچون علی شریعتی خراسان بزرگ را مهد سیاسی ایران و برخی دیگر آن را حتی سرزمین مادری زبان و فرهنگ پارسی دانسته‌اند.
خراسان سرزمینی است که از غرب از دامغان و سبزوار آغاز می‌شود، و در شرق تا بلخ و رود جیحون کشیده شده‌است. از جنوب، تا شمال سیستان و غزنی و از شمال، به بخارا می‌رسد.
خراسان بزرگ شامل چهار بخش بوده‌است و هر بخش به نام فرمانروای آنجا مشهور بوده‌است.

موقعیت خراسان در نقشه ایران در عصر خلفای عباسی

اسدی گرگانی. ویس ورامین: 

خـوشا جای ابر و بوم خراسان درو باش و جهان را می خور آسان

زبان پهلوی هر کاو شناسد خراسان آن بود کز وی خور آسد
خور آسد پهلوی باشد خورآید عراق و پارس را خور زو بر آید
خور آسان را بودیعنی خور آیان کجا از وی خور آید سوی ایران
چو خوش نامست وچه خوش آب وخاک است زمین وآب وخاکش هر سه پاک است
ناصر خسرو بلخی که از یمگان بدخشان است گوید:
مرا مکان به خراسان زمین به یمگان است کسی چرا طلبد در سفر خراسان را
جامی گوید:
هرجا که رفت زورق حافظ به بحر شعر جامی سفینه تو به دنباله می‌رود
نظم تو می‌رود ز خراسان به شاه فارس گر شعر او ز فارس به بنگاله می‌رود
بابر در تزک بابری می‌گوید:
«هندوستانی غیر هندوستانی را خراسانی گوید. چنانچه عرب، غیر عرب را عجم گوید، و در میان خراسان و هندوستان دو بندر است یکی کابل و دیگر قندهار….»
ابن بطوطه در سفرنامه خود گوید:
«همه خارجیان را در هندوستان خراسانی می‌خواندند».

ابن بطوطه در دوره تیموریان به هند سفر کرده  است و بدرستی اشاره کرده که اینها خراسانی هستند. در هندوستان  گورکانیان و تیموریان یا فرزندان بابررا خراسانی می نامیدند و از عجایب روز گار اینکه در دوره استعمار انگلیس کلمه مغولی را برای آنها جایگرین کردند مثلا می گویند دوره مغولی هند؟!

نوشته دکتر عجم

هند و پاکستان می خواهند نام دریای پیرامون خود را عوض کننددریای عرب سندیت و سابقه تاریخی ندارد.

bahre mohit Ajam = arabian sea

یک پژوهشگر هندی : دریای عرب سندیت و سابقه تاریخی ندارد.

در این نقشه رسمی دولت عثمانی دریای عرب بحر محیط عجم ثبت  شده است

در پانزده  نقشه وصف شده در این کتاب  اسناد نام خلیج فارس و نقشه جلد آن  دریای عرب  پرشین سی یعنی دریای پارس  ثبت  شده 8644543463_f04fa48bb8_k

سابقه تاریخی نام دریای عرب که نمی توان برای توجیه آن سند پیدا کرد.

امروزه دریای عرب بر اساس تعریف سازمان آب‌نگاری بین‌المللی و سازمان بین‌المللی کشتی نوردی پهنه آبی است که از خلیج عمان تا تمام سواحل هند و پاکستان و غرب ایران و تا سواحل جیبوتی در شاخ آفریقا را در بر می‌گیرد. در حالیکه  یک میلیارد جمعیت اطراف این دریا غیر عرب هستد اما پس چرا به نام دریای عرب معرفی شده است .

اگر هند و پاکستان و ایران بخواهند نام دریای عرب را تغییر دهند  آیا عربها هم می توانند مانند ایرانی ها در مقابل تغییر نام دریای عرب اعتراض کنند عربها چه مستنداتی ارایه  خواهند کرد.؟؟

در مورد سوابق و مستندات نام خلیج فارس هیچ  شکی نیست و خود عربها هم قبول دارند که در هیچ سند و نوشته عربی تا قبل از جمال عبدالناصر خلیج عربی بار نرفته . اما حال بررسی کنیم که آیا دریایی که در اطراف هند  پاکستان  بنام دریای عرب  شناخته می شود مستندات دارد؟؟ که بتوان با دست پر از آن دفاع کرد؟

کشورهای عربی خلیج فارس با دادن پولهای کلان به موسسات جغرافیایی آنها را وادار می کنند که خلیج عربی رابه عنوان نام محلی  در کنار خلیج فارس قرار دهند و بعضی موسسات مانند گوگل اینکار را کرده اند. اما آیا ایرانی ها حق دارند بر اساس همان شیوه  در مورد نام دریای عرب اقدام کنند . بله می توان  ولی شرط اول آن این است که موسسات جغرافیایی ایران نام بحر عجم ویا دریای مکران را  که قرنها بجای دریای عرب بکار رفته  است را رسما بجای دریای عرب بکار برند و بعد از مدتی  از موسسات جغرافیایی خواستار پذیرش نام محلی شوند هند و پاکستان هم در مورد دریای مکران موافق هستند. حال ببینیم  نام دریای عرب از کجا آمده است؟

هیچ یک از جغرافی نویسان و سفرنامه نویسان – مسالک و ممالک نویسان و اقلیم شناسان- (اقلیم عربی شده از climate)  است چه عرب و عجم به “دریای عرب ” اشاره نکرده اند.  بلکه همواره این منطقه یا پهنه آبی را با نامهای بحر اخضر- بحر مکران- بحر فارس بحر محیط عجم – نام برده اند.

دریای عرب در اسناد و مکتوبات عربی و غیر عربی با نام‌های بحر فارس -بحر عجم- بحر المحیط العجم- بحراخضر – بحر مکران -دریای اریتره- دریای لکشادو – بحر هندوس – دریای سند- بحر دریا- Sea of Daria)  -میره اندیکوم- بحر گجرات – دریای رومروم  Sindhu Sagar- دریای اریتره and Sindh Sea-   ,Mare Rumrum-  Sinus Guzerat- (Gujera , نامیده شده‌است. به همین دلیل عده‎ای از نویسندگان در هند و پاکستان آن‎را بحر مکران می‎نامند و در ایران عده‌ای آن‌را دریای پارس می‎گویند. در میان جغرافی‎نویسان اسلامی نام دریای عرب برای اولین‎بار در دو قرن اخیر ظاهر شده‎است این نام را ابتدا استعمارگران اروپایی در نقشه‎ها رایج نمودند. در منابع عربی و اسلامی کلاسیک اعم از سفر و رحله نویسان و مسالک و ممالک نویسان و تاریخ نویسان نامی از بحر عرب نیامده بلکه آنها کل این دریا را  بعلاوه  دریای عمان و خلیج فارس را روی هم  بحر فارس نامیده اند.

” تا سال 1958 هیج نوشته ، سند و مکتوبی به زبان عربی وجود ندارد که عبارت خلیج عربی را برای خلیج فارس بکار برده باشد اما عکس موضوع صادق است یعنی در مکتوبات عربی بسیار زیادی’ دریای عرب’ امروزی با نام بحر فارس و بحر محیط العجم و یا بحر مکران یا کرمان نام برده شده است”.-   از جمله در آثار شخصیت های برجسته زیر دریای عرب امروزی بنامهای بحر فارس و یا نامهایی غیر از دریای عرب بکار رفته است:

ابن خردادبه – قدامة بن جعفر- یعقوبی – ابن فقیه همدانی- ابن رسته، سهراب – علی بن حسین مسعودی- اصطخری – بزرگ بن شهریار- مطهر بن طاهر مقدسی- ابوریحان بیرونی-ابن حوقل-مقدسی-ابن بلخی-شریف ادریسی-محمد بن نجیب بکران- زکریای قزوینی- ابوالفدا – شمس‌الدین انصاری دمشقی-شهاب‌الدین نویری- ابن وردی- ابن بطوطه- مصطفی کاتب چلبی قسطنطنی- ابن خلدون- طبری- الماوردی- استخری، مسعودی، بیرونی، حمدالله مستوفی، یاقوت حموی، حمزه اصفهانی، ناصرخسرو قبادیانی، ابوریحان بیرونی – حافظ ابرو و … حافظ ابرو، عبدالله بن لطف بن عبدالرشید مورخ و جغرافیدان مشهور عصر تیموری (متوفای 833 ق) صاحب آثاری در تاریخ اسلام و ایران، خاصه دروه تیمور و شاهرخ است. او در کتاب جغرافیای که بویژه در فصول مربوط به ایران و ماوراء النهر پر از اطلاعات مهم تاریخی است و از مهمترین آثار او به شمار می رودکه خود او شاهد وقایع بوده است. ذکر دریاها و خلیج هارا در چند فصل شرح داده است.

گفتار دوم: دریای اخضر ” بحر الاخضر و هو بحرالهند”. از نظر او بحر اخضر و بحر هند و بحر فارس یک دریا حساب می شوند. (او این دریا را شرح داده است همان محلی که امروزه دریای عرب نام دارد)

بحر فارس و کرمان

بحر قلزم(دریای سرخ)

بحر بربر(مدیترانه)

بحر اوقیانوس(اقیانوس اطلس یا بحر ظلمات)

یاقوت حموی در معجم البلدان : دریای محیط از طرف شرق به طرف غرب اول دریای چین است و بعد دریای هند که دو دریای بزرگ از آن منشعب می شودمانند دریای فارس که شرق آن تیز و مکران و غرب آن عمان است .

سابقه نداشتن  نام دریای عرب در منابع اسلامی و عربی

بر عکس نام تاریخی و کهن خلیج فارس که همواره در تمام منابع اسلامی بکار رفته  و مستندات بسیار محکمی در تمام زبانهای جهان دارد اما هیچ یک از جغرافی نویسان و سفرنامه نویسان – مسالک و ممالک نویسان و اقلیم شناسان-  چه عرب و عجم به “دریای عرب ” اشاره نکرده اند.  بلکه همواره این منطقه یا پهنه آبی را با نامهای بحر اخضر- بحر مکران- بحر فارس بحر محیط العجم – نام برده اند.

جالب اینکه بعضی از عربها با مغلطه ادعا کرده اند که خلیج فارس نامهای دیگری هم داشته مثلا به آن بحر اخضر هم گفته اند این جمله کمی محک و مغلطه آمیز است زیرا همه آنهایی که از بحر اخضر نام برده اند بحر فارس را جداگانه بررسی کرده اند پس بحر اخضر جای دیگری است و ان دقیقا همان جایی است که امروزه می گوییم دریای عرب . همه جغرافی دانان عرب مانند كتاب : خريدة العجائب وفريدة الغرائب – ابن الوردي یا کتاب معجم البلدان  و کتابهای مسالک و ممالک دریاهای جهان را نام برده اند اما نامی از بحر عرب نیامده مثلا عربها گفته اند تیز مکران در بحر فارس واقع شده است درحالیکه اکنون  در نقشه ها این منطقه را دریای عرب می نویسند. بسیاری از عربها نوشته اند بحر فارس از بحر هند و بحر اخضر و تیز مکران می گذرد و تا عبادان ادامه دارد گفتنی است که عبادان عربی شده آپلوگوس است  البته  من باور دارم  که  بطور یقین اوبله عربی شده از آپلوگوس است . اوپلوگوس یا اوپلو  در سفرنامه پریپلوس  شرح داده شده که در انتهای دریای پارس است و شهری است که سعادتمند ترین شهر روی زمین است تجار با کشتی از هند و از  روم (از کرانه فرات) به آنجا می آیند و داد و ستد می کنند این شهر در انتهای رود(شط العرب یا اروند)   است. این شهر پادشاهی عادل دارد در آنجا قانون  و دمکراسی حاکم است. مردمان پارس در آنجا صنعت و تجارت دارند. (50 تا 100 میلادی)

 اگر شما با کتابی فاخر در زبان عربی و زبانهای شرقی برخوردید که بحر عرب را توصیف کرده است به ما اطلاع دهید اما ما هرچه جستجو کردیم  چنین چیزی نیافتیم  و نتیجه گرفتیم که  دریای عرب را برای اولین بار استعمارگران اروپایی در نقشه های خود رایج کردند بعد ترکها و فارسها هم تقلید کردند و خود عربها دیرتر از همه این عبارت جغرافیایی را در نوشته های خود وارد کردند یعنی عربها تا حدود یکصد سال قبل بحر عرب بکار نبرده اند البته تک و توک هم که بکار برده اند منظورشان سواحل یمن است. بطور مثال  در کتاب “جغرافیای حافظ ابرو : شهاب الدين عبدالله بن لطف الله بن عبدالرشيد خوافى (مشهور به حافظ ابرو)

ناشر : ميراث مكتوب –   چاپ اول – تاريخ نشر : 1357 شمسى –

پس از فصل و گفتار اول  ذکر قسمت اقالیم سبعه(مناطق هفت گانه جهان) گفتار دوم به  وصف دریاها ذکر دریاها و خلیج ها

ذکر خلیج چین –  ذکر بحر الاخضر و هو بحرالهند. اختصاص دارد.

گفتار دوم: ” بحر الاخضر و هو بحرالهند”. از نظر او بحر اخضر و بحر هند و بحر فارس یک دریا حساب می شوند. (او این دریا را شرح داده است منظور او از دریای اخضر همان محلی که امروزه دریای عرب نام دارد. بخشی از آن دریای عمان و بخشی اقیانوس هند. اما منظور جغرافی نویسان بیشتر منطقه ای است که امروزه بحر عرب نام دارد زیرا هیچ یک از جغرافی نویسان و سفرنامه نویسان – مسالک و ممالک نویسان عرب و عجم به دریای عرب اشاره نکرده اند. )

او همچنین  بحر فارس و کرمان را شرح داده است .

کتاب البداية والنهايةـ   أبو الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي الدمشقي (المتوفى: 774هـ) – محقق: علي شيري

الناشر: دار إحياء التراث العربي – الطبعة: الأولى 1408، هـ – 1988 م :

يُقَالُ لَهَا الْبَحْرُ الْأَخْضَرُ فَشَرْقِيُّهُ بَحْرُ الصِّينِ وَغَرْبِيُّهُ بَحْرُ الْيَمَنِ وَشَمَالُهُ بَحْرُ الْهِنْدِ وَجَنُوبِيُّهُ غَيْرُ مَعْلُومٍ *

می بینید که  الدمشقی در حالیکه مفصل به بحر فارس پرداخته است  اما نامی از بحر عرب نیاورده است  ولی در عوض  گفته است بحر اخضر شرق آن بحر چین و شمال آن بحر هند است جنوب آن شناخته شده نیست. این دقیقا همان جایی است که امروزه دریای عرب می گویند.

در كتاب : الزيج  المؤلف : البتاني  صفحه 14 ( موقع الوراق ) چنین آمده است. و می بینید که او تمام مناطق خلیج فارس – دریاهای اطراف هند و چین و آفریقا را شرح داده ولی هیچ نامی از بحر عرب نیاورده و آنجا را بحر اخضر نامیده است.

 وخليج آخر يخرج نحو أرض أيلة وهو بحر القلزم (دریای سرخ ) طوله ألف وأربعمائة ميل وعرض طريقه الذي يسمى البحر الأخضر مائتا ميل وعرضه في الأصل سبعمائة ميل.

وخليج آخر يخرج نحو أرض فارس يسمى الخليج الفارسي وهو بحر(من)  البصرة طوله ألف وأربعمائة ميل وعرضه في الأصل خمسمائة ميل وعرض طريقه مائة وخمسون ميلاً. ويكون بين هذين الخليجين أعني خليج أيلة وخليج فارس أرض الحجاز واليمن ويكون ما بين هذين الخليجين ألفاً وخمسمائة ميل. ويخرج منه أيضاً خليج آخر إلى أقصى ارض الهند عند تمامه يسمى الخليج الأخضر طوله ألف وخمسمائة ميل. وفي هذا البحر كله أعني بحر الهند والصين من الجزائر العامرة وغيرها ألف وثلثمائة وسبعون جزيرة منها جزيرة في أقصاه عند بلد الصين تسمى طبرباني وهي سرنديب يحيط بها ثلثة آلاف ميل مقابل الهند من ناحية المشرق وفيها جبال عظام وانهار كثيرة منها يخرج الياقوت الأحمر ولون السماء وحولها تسع وخمسون جزيرة عامرة فيها مدن وقرى كثيرة.

در کتابهای عربی زیر خلیج فارس و بحر فارس وصف و پر وبال داده شد در حالیکه از بحر عرب بکلی نامی نیامده است.

 در کتب جغرافیایى و تاریخى دوره اسلامى که به مناسبتى از این دریا ذکرى به‌‏‌‏‌‏‌‏میان آمده، نام این خلیج «بحر فارس» یا «الخلیج الفارسى» یا «خلیج فارس» یاد گردیده است. بعضى از جغرافی‌‏نویسان قدیم اسلام مفهوم «بحر فارس» را خیلى وسیعتر گرفته و آن را به تمام دریاى جنوب ایران اعم از بحر عمان و خلیج فارس و حتى اقیانوس هند اطلاق‌‏‌‏‌‏‌‏‌‏‌‏کرده‌‏اند.

9ـ ابوبکر احمدبن محمدبن اسحاق بن ابراهیم الهمذانى معروف به ابن الفقیه که کتاب جغرافیاى او تحت عنوان «مختصر کتاب البلدان» به دست ما رسیده و در 279هـ تألیف شده است، می‌‏نویسد: «واعلم ان بحر فارس و الهند هما بحر و احد لاتصال احد هما بالاخر»10یعنى: «بدان که دریاى پارس و هند از براى پیوستگى به یکدیگر هر دو یک دریا هستند. »

10ـ ابوعلى احمدبن عمربن رُسته که کتاب تقویم‌البلدان خود را به نام الاعلاق‌النفیسه در 290هـ در اصفهان تألیف کرده است، می‌‏نویسد: «فاما البحر الهندى یخرج منه خلیج الى ناحیه فارس یسمى الخلیج الفارسى… و بین هذین الخلیجین (یعنى خلیج احمر و خلیج فارس) ارض الحجاز والیمن و سایر بلاد العرب.»11 یعنى: اما دریاى هند از آن خلیجى به سوى ناحیت پارس بیرون آید که خلیج پارس نام دارد. و بین این دو خلیج یعنى خلیج احمر و پارس سرزمین حجاز و یمن و دیگر بلاد عرب واقع است.

11ـ جغرافی‌‏دان ایرانى به نام سهراب که در قرن سوم هجرى می‌‏زیست، در کتاب خود، عجایب الاقالیم السبعه الى نهایه‌العماره می‌‏نویسد: «بحر فارس و هوالبحر الجنوبى الکبیر»12 یعنى دریاى پارس دریاى بزرگى است در جنوب.

12ـ ابوالقاسم عبیدالله‌بن‌عبدالله‌بن‌احمدبن‌خرداذبه خراسانى درگذشته در 300 هـ در کتاب معروف خود «المسالک و الممالک» درباره رودهایى که به خلیج فارس می‌‏ریزد، چنین می‌‏نویسد: «و فرقه (من الانهار) تمرالى البصره و فرقه اخرى تمرالى ناحیه المذار ثم یصب الجمیع الى بحر فارس.»13 یعنى: گروهى از این رودها به سوى بصره و گروهى به سوى مذار14 روانند سپس همه آنها به دریاى پارس می‌‏ریزند.

13ـ بزرگ بن شهریار الناخذاه هرمزى (ناو خداى رامهرمزى) در کتاب «عجایب الهند بره و بحره و جزایره» که آن را در حدود 342هـ تألیف کرده، می‌‏نویسد: «و من عجایب امر بحر فارس مایراه الناس فیه بالیل فان الامواج اذ اضطربت و تکسرت بعضها على بعضها على بعض انقدح منه النار فیخیل الى راکب البحرانه یسیرفى بحرنار.»15 یعنى: از شگفتی‌‏هاى دریاى پارس چیزى است که مردمان به شب هنگام بینند در آنگاه چون موجها برهم خورند و بر یکدیگر شکسته شود، از آنها آتش برجهد و آن که برکشتى سوار است، پندارد که به دریایى از آتش روان باشد.

14ـ ابواسحاق ابراهیم بن محمد الفارسى الاصطخرى از مردم استخر فارس معروف به الکرخى درگذشته در 346هـ در کتاب «مسالک الممالک» خود که براساس کتاب صورالاقالیم ابوزیدبلخى است، می‌‏نویسد: «بحر فارس فانه یشتمل على اکثر حدودها و یتصل بدیارالعرب منه و بسائر بلدان الاسلام و نصوره ثم نذکر جوامع مما یشتمل علیه هذا البحر و نبتدى بالقلزم على ساحله ممایل المشرق فانه ینتهى الى ایله ثم یطوف بحدود دیارالعرب الى عبادان ثم یقطع عرض دجله و ینتهى على الساحل الى مهروبان ثم الى جنابا ثم الى سیراف ثم یمتدالى سواحل هرمز وراء کرمان الى الدبیل و ساحل الملتان و هو ساحل السند.»16

در کتاب دیگر خود «کتاب الاقالیم» می‌‏نویسد: «الاعظم بحر فارس و هو خلیج من البحر المحیط من حد الصین حتى بحرى على حدود بلدان الهند و السند و کرمان الى فارس و ینسب هذا البحر من بین سائر الممالک التى علیه الى فارس لانه لیس علیه مملکه اعم منها»17 یعنى: دریاى پارس که مشتمل بر بیشتر حدود آن است و به دیار عرب و دیگر بلاد اسلام پیوندد، ما آن را تصویر کرده، جمیع حدود آن را یاد کنیم و آغاز به دریاى قلزم نماییم که از ساحل آن در مشرق تا به ایله18 منتهى می‌‏شود، سپس به حدود دیار عرب تا آبادان بگردد و عرض دجله را بریده به ساحل مهروبان19 و از آنجا به گناوه20 و از آنجا به سیراف21 منتهى گردد و سپس تا به سواحل هرمز و آن‌‏ور کرمان تا دبیل22 و مولتان23 که ساحل هند است امتداد می‌‏یابد.

15ـ مورخ مشهور ابوالحسن‌علی‌‏بن‌الحسین‌بن‌على‌مسعودى درگذشته در 346هـ در کتاب «مروج الذهب و معادن الجوهر» می‌‏نویسد: «و یتشعب من هذا البحر (اى البحر الهندى او الحبشى) خلیج آخر و هو بحر فارس و ینتهى الى بلاد ابله و الخشبات و عبادان… و هذا الخلیج مثلث الشکل».24 یعنى: از این دریا که دریاى هند یا حبشى باشد، خلیجى دیگر منشعب شود که دریاى پارس است و آن منتهى به شهرهاى ابله25 و خشبات و آبادان می‌‏شود… و این خلیج مثلثى شکل است.

16ـ مسعودى در کتاب دیگر خود «التنبیه والاشراف» که آن را در سال 345هـ به‌‏‌‏‌‏پایان رسانیده است، می‌‏نویسد: «و قد حد کثیر من الناس السواد و هوالعراق فقالوا حده من جهه المشرق الجزیره المتصله بالبحر الفارسى المعروفه بمیان روذان من کوره بهمن اردشیر و راءالبصره ممایلى البحر»26 یعنى: بسیارى از کسانى که حدود سواد یعنى عراق را تعیین کرده‌‏اند، گفته‌‏اند که: حد آن از سوى مشرق جزیره‌‏اى است که به دریاى پارسى پیوسته و به میان‌روذان27 معروف است و از ناحیه بهمن اردشیر28 پشت بصره نزدیک دریاست.

17ـ ابن المطهر المقدس الطاهربن المطهر در کتاب تاریخ خود به نام «البدء والتاریخ» که آن را در 355 هجرى تألیف کرده درباره رودهایى که به خلیج فارس می‌‏ریزد، می‌‏نویسد: «و تجتمع هذه الانهار کلها فى دجله و یمردجله بالا بله الى عبادان فیصب فی‌‏الخلیج الفارسى.»29 یعنى: همه این رودها در دجله فراهم آیند و دجله از ابله به آبادان بگذرد و در خلیج پارسى ریزد.

18ـ ابوریحان محمدبن احمدالبیرونى الخوارزمى در گذشته در 440هجرى در کتاب «التفهیم لاوائل صناعه التنجیم» که آن را به فارسى تألیف کرده، نام این خلیج را دریاى پارس و خلیج پارس هر دو آورده است،30 و در کتاب دیگر خود «تحدید نهایات الاماکن»، «بحر فارس على جنوب شیراز»31 ذکر کرده است.

basra bahrefars

19ـ و نیز ابوریحان در کتاب دیگر خود معروف به القانون المسعودى می‌‏نویسد: «عبادان فم الخشبات فی‌‏مصب دجله و انبساطها فى بحر فارس»32 یعنى: آبادان دهانه خشبات در مصب دجله است و گسترش آن در دریاى پارس می‌‏باشد.

20ـ ابوالقاسم محمدبن حوقل صاحب کتاب صوره الارض که آن را به سال 367هـ به پایان رسانیده، راجع به خلیج فارس عبارت اصطخرى را با مختصر تغییرى در کتاب خود آورده و مانند وى آن دریا را «بحر فارس» نامیده است.33

21ـ در کتاب «حدودالعالم من المشرق الى المغرب» که قدیمی‌‏ترین جغرافیا به زبان فارسى است و در 372 هجرى تألیف یافته نام این دریا خلیج پارس آمده و چنین نوشته شده است: «خلیج پارس از حد پارس برگیرد با پهناى اندک تا به حدود سند.»34

22ـ شمس‌‏الدین‌ابوعبدا‌لله‌محمدبن‌احمدبن‌ابوبکربناى شامى مقدسى معروف به بشارى در کتاب «احسن التقاسیم فى معرفه الاقالیم» که آن را در سال 375هـ به پایان رسانیده، این دریا را مانند دیگران «بحرفارس» خوانده است.35

23ـ محمدبن نجیب بکیران در کتاب جهان‌نامه که نسخه آن در روسیه چاپ شده واز تألیفات فارسى همان قرن است، می‌‏نویسد: «بحر کرمان پیوسته است به بحر مکران و جزیره کیش که مروارید از آنجاى آورند، در این دریاست و چون از بحر کرمان بگذرى، بحر پارس باشد و طول این دریا از حدود عمان تا نزدیکى سراندیب بکشد و برجانب جنوب او جمله زنگبار است. و این بحر و بحر عمان هر دو یکى است به سبب آنکه ولایت پارس بر جانب شمال اوست و ولایت عمان برجانب مغرب او.»36

24ـ ابن‌‏البلخى در کتاب فارسنامه که آن را در حدود پانصد هجرى به فارسى تألیف کرده، می‌‏نویسد: «بحر فارس این دریاى پارس طیلسانى است از دریاى بزرگ که آن را بحر احضر خوانند و نیز بحر محیط و هر طیلسانى که از این دریا در زمین ولایتى است، آن را بدان ولایت باز خوانند: چون دریاى پارس و دریاى عمان و مانند این و از این جهت این طیلسان را دریاى پارس می‌‏گویند.»37

25ـ شرف‌‏الزمان طاهر مروزى درکتاب «طبایع‌‏الحیوان» که آن را در حــدود 514هـ بــه پــایان رسانیده، این دریا را «الخلیج الفارسى» نوشته است.38

26ـ ابو عبدالله‌ محمدبن محمدبن عبدا…‌ بن ادریس معروف به الشریف الادریسى از اعراب جزیره سیسیل درگذشته به سال 560 هجرى در کتاب نزهه ‌‏المشتاق فی‌‏اختراق الافاق می‌‏نویسد: «ویتشعب من هذا البحر الصینى الاخضر و هو بحرفارس و الابله و ممره من الجنوب الى الشمال مغربا «قلیلا» فیمر بغربى بلادالسند و مکران و کرمان و فارس الى ان ینتهى الى الابله حیث عبادان و هناک ینتهى آخره.»39 یعنى: از این دریاى چین، خلیج سبز که دریاى پارس و ابله است، منشعب می‌‏گردد. گذرگاه آن از جنوب تا اندکى به شمال غربى است؛ چنان که از مغرب بلاد سند و مکران و کرمان و پارس بگذرد تا به ابله جایى که آبادان است منتهى گردد و آنجا پایان آن دریاست.

27ـ شهاب‌‏الدین ابوعبدالله یاقوت بن عبدا‌لله حموى رومى درگذشته در 626هـ در دائره‌المعارف جغرافیائى خود معروف به «معجم‌‏البلدان» می‌‏نویسد: «بحرفارس هوشعبه من بحرالهند الاعظم واسمه بالفارسیه کما ذکره حمزه «زراه کامسیر» و حده من التیز من نواحی‌‏مکران على سواحل بحر فارس الى عبادان و هوفوه دجله التى تصب فیه و تمتد سواحله نحوالجنوب الى قطر و عمان و الشحر و مرباط الى حضرموت الى عدن و على سواحل بحر فارس من جهه عبادان من مشهورات المدن مهروبان قال حمزه و ههنا یسمى هذاالبحر بالفارسیه «زراه افرنگ» قال و هو خلیج متخلج من بحر فارس متوجها من جهه الجنوب صعداالى جهه الشمال حتى یتجاوز جانب الابله.»40 یعنى: دریاى پارس شعبه‌‏اى از دریاى بزرگ هند است و چنان‌که حمزه اصفهانى گفته، نام آن به پارسى «زراه کامسیر» است و حد آن از تیز از نواحى مکران بر ساحل پارس تا آبادان است و آن دهانه دجله است و آن رود بدانجا ریزد. سواحل این دریا از جنوب تا به قطر41 و عمان و شحر42 و مرباط43 و حضرموت و عدن امتداد دارد. بر سواحل دریاى پارس از سوى آبادان از شهرهاى مشهور مهروبان است. حمزه گوید که در اینجا این دریا به پارسى «زراه فرنگ» نام دارد و آن خلیجى از دریاى پارس است که از جنوب به شمال بالا رود تا از کنار ابله بگذرد.

28ـ ابو عبدالله زکریابن محمدبن محمود قزوینى درگذشته در 682هـ در کتاب آثارالبلاد و اخبار العباد می‌‏نویسد: «فارس الناحیه المشهوره التى یحیط بهامن شرقها کرمان و من غربها خوزستان و من شمالها مفازه خراسان و من جنوبها البحر سمیت بفارس.»44

یعنى: پارس ناحیه مشهورى است از شرق به کرمان و از غرب به خوزستان و از شمال به بیابان خراسان و از جنوب به دریا که دریاى پارس نامیده می‌‏شود محدود است.

29ـ ونیز در عجائب‌‏المخلوقات و غرائب‌‏الموجودات می‌‏نویسد: «و یخرج من بحرالهند خلیجان عظیمان احد هما بحرفارس و الاخر بحر القلزوم.»45 یعنى: «از دریاى هند دو خلیج بزرگ بیرون آید که یکى دریاى پارس و دیگرى دریاى قلزم است.» و نیز نوشته است: «بحرفارس شعبه من بحرالهند الاعظم من اعظم شعبها و هو بحرمبارک کثیر الخیر.» یعنى: دریاى پارس شعبه‌‏اى از دریاى بزرگ هند است و از بزرگترین شعب آنست و دریایى پربرکت و سودآور است.

30ـ ابوالفداء الملک المؤید عمادالدین اسماعیل‌‏بن علی‌‏امیر حماه در گذشته در 732 هـ در کتاب «تقویم البلدان» می‌‏نویسد: «بحرفارس وهو بحر ینشعب من بحرالهند شمالا بین مکران و هى على فم بحر فارس من شرقیه و قصبه مکران تیز ثم یمتد البحر على ساحل عمان و یمر شمالا حتى یبلغ عبادان ثم یمتد من عبادان الى مهروبان ثم یمرالى سینیز ثم یمتد جنوباً الى جنابه ثم یمتد الى البحر و هو ساحل بلاد فارس ثم یمتد مشرقاً حتى یصل یمتد الى سیف البحر و هو ساحل بلاد فارس ثم یمتد مشرقاً حتى یصل الى هرمز ثم یمتد جنوباً و مشرقاً الى ساحل مکران.» یعنى: دریاى پارس که از سوى شمال منشعب از دریاى هند است بین عمان و مکران است و مکران بندر آن تیز است و بر دهانه دریاى پارس واقع است. سپس دریا بر ساحل عمان امتداد یافته و به شمال بگذرد تا به آبادان برسد و از آبادان به مهروبان و سپس به سینیز امتداد یابد. پس از سوى جنوب به گناوه و ساحل دریا که کرانه بلاد پارس است، کشیده شود. سپس به سوى مشرق امتداد یافته، به هرمز برسد و از جنوب و مشرق به کرمان پیوندد.

31ـ شمس‌‏الدین‌ابوعبدالله محمدبن ابی‌‏طالب الانصارى الدمشقى الصوفى درگذشته در 727 هـ در کتاب نخبه الدهرفى عجائب البر و البحر نام این دریا را مکرر «بحر فارس» یا «بحرالفارسى» یا «خلیج فارس» آورده است.50

32ـ شهاب‌‏الدین احمدبن عبدالوهاب بن محمدالنویرى درگذشته در 337 هـ در کتاب «نهایه الارب فى فنون‌‏العرب» می‌‏نویسد: «اما خلیج فارس فانه مثلث‌‏الشکل على هیئه القلع احداضلاعه من تیز مکران فیمر بلاد کرمان على هرمز من بلاد فارس على سیراف و مهروبان و منها یفضى البحرالى عبادان ینعطف الضلع الآخر فیمر بالخط و هو ساحل بلاد عمان و الضلع الآخر یمتد على سطح البحرمن تیز مکران الى رأس الخیمه.»یعنى: «اما خلیج پارس مثلث شکل است، به صورت بادبان کشتى که یکى از ضلعهاى آن از جانب تیز مکران و بلاد کرمان برهرمز و بلاد پارس و سیراف و مهروبان بگذرد و از آنجا دریا به آبادان منتهى شود و از آبادان برگشته به52 که ساحل عمان است بگذرد و ضلع دیگر بر سطح دریا از تیز مکران تا رأس‌‏الخیمه امتداد یابد.»

33ـ حمدالله‌ بن ابى‌بکر مستوفى قزوینى متوفى در 740 هـ در کتاب نزهه‌القلوب که آن را به پارسى نگاشته، این خلیج را «بحر فارس» یاد کرده و می‌‏نویسد: «جزایرى که از حد سند تا عمان در بحر فارس است، از حساب ملک فارس شمرده‌‏اند و بزرگترین آن به کثرت مردم و نعمت، جزایر قیش (کیش) و بحرین است.»

34ـ ابوحفص زین‌‏الدین عمربن مظفر معروف به ابن الوردى در گذشته در 749هـ در کتاب «خریده العجایب و فریده الغرایب» می‌‏نویسد: «فصل فى بحرفارس و مافیه من الجزایر و العجائب ویسمى البحرالاخضر و هو شعبه من بحرالهند الاعظم و هومبارک کثیرالخیر دائم السلامه و طى‏ءالظهر قلیل الهیجان بالنسبه الى غیره.»55 یعنى: فصل در پیرامون دریاى پارس و جزیره‌‏ها و شگفتی‌هاى آن، و آن دریاى سبز خوانده می‌‏شود و آن شعبه‌‏اى از دریاى بزرگ هند است، و آن دریاى پربرکت وسودآور و دائماً بی‌‏خطر و آرام است و بالنسبه به دیگر دریاها کم هیجان می‌‏باشد.

35ـ شرف‌‏الدین ابوعبدا‌لله محمدبن عبدالله‌ طنجى معروف به ابن بطوطه در گذشته در 777 هـ در رحله خود کتاب «تحفه النظاره فى غرائب الامصار و عجایب‌‏الاسفار» می‌‏نویسد: «ثم رکبنا فى الخلیج الخارج من بحر فارس فصبحنا عبادان.»56 پس در خلیج بیرون از دریاى پارس بر کشتى نشسته و به آبادان در آمدیم.

36ـ احمدبن على بن احمد القلقشندى در گذشته در 821 هـ در کتاب «صبح الاعشى فى کتابه الانشاء» می‌‏نویسد: «فاما بحرفارس فهوینبعث من بحرالهند منعطف آخره على ساحل بلاد کرمان من شمالیها حتى یعودالى اصل بحر فارس فیمتد شمالا حتى ینتهى الى مدینه هرموز.»

یعنى: اما دریاى پارس منشعب از دریاى هند است و پایان آن از سوى شمال به ساحل کرمان منعطف شده تا به اصل دریاى پارس برمى گردد و همچنان به شمال امتداد می‌‏یابد تا اینکه به شهر هرمز منتهى می‌‏شود.

37ـ مصطفى بن عبدالله‌ کاتب چلبى قسطنطینى مشهور به حاجى خلیفه در گذشته در 1067هـ صاحب کتاب معروف «کشف الظنون» در کتاب دیگر خود «جهان نما» در جغرافیاى عالم که آن را به ترکى نوشته چنین می‌‏نویسد:

«bahre Fars – buna sinus Persique dirlar Fars Korfuzi belade Fars olmaqla ona Nesbat, va mare ersiqum daxi dilar.»

یعنى: دریاى پارس به این دریا سینوس پرسیقوس می‌‏گویند. به معنى خلیج فارس به مناسبت اینکه در مشرق آن فارس واقع است بدان نسبت داده می‌‏شود. و آن را ماره پرسیقوم (دریاى پارس) نیز می‌‏گویند.

38ـ شمس الدین محمدسامى در قاموس الاعلام و قاموس ترکى،59 خلیج فارس یا بحر فارس را به خلیج بصره معنى کرده است. البته مقصود از خلیج بصره قسمت کوچکى از دریاى پارس است که مجاور شهر بصره است؛ چنان که به خلیج فارس به مناسبت بندر بوشهر گاهى دریاى بوشهر هم می‌‏گفته‌‏اند.

39ـ در دایره المعارف البستانى جلد هفتم طبع 1883 در ماده خلیج، الخلیج العجمى و الخلیج العربى آمده که از اولى خلیج فارس و از دومى بحر احمر اراده شده است.

این بود نمونه‌‏اى از شواهد تاریخى و جغرافیائى درباره نام خلیج فارس. حال ببینیم واقعاً خلیج العربى کجاست؟

40ـ خــلیج‌الــعربى کــه بــه رومى آن را سینوس آرابیکوس (Sinus Arabicus) یعنى «خلیج‌عربها» می‌‏گفتند، در تاریخها و جغرافیاهاى قدیم مطلقاً به بحر احمر که بین تنگه باب‌‏المندب و ترعه ســوئز قــرار دارد، اطــلاق می‌‏شده و به مناسبت شنهاى سرخ ساحل آن، آن را بــه یــونانى «ارىتــره» Erithree و به لاتینى ماره روبروم (Mare Rubrum) یعنى دریاى سرخ نیز می‌‏خواندند و بحر قلزم نیز نام داشته است.

41ـ هکاتایوس ملطى61 از علماى قدیم یونان و ملقب به پدر جغرافیا در گذشته در 574ق‌‏م در نقشه‌‏اى که از دنیاى زمان خود تصویر کرده بحراحمر را «خلیج عرب» یاد کرده است

42ـ هرودت مورخ مشهور یونانى در گذشته در 524پ‌‏م در تاریخ معروف خود نام بحر احمر را مکرر خلیج عرب نوشته است.

43ـ اراتوس‌تنوس64 یونانى که در زمان بطالسه در اسکندریه می‌‏زیست و در 691پ‌‏م درگذشت، در نقشه جغرافیاى عالم بحر احمر را «خلیج عرب» خوانده است.

44ـ استرابن جغرافی‌‏دان یونانى (قرن اول‌‏م) نیز از بحر احمر بنام «خلیج عرب» یاد می‌‏کند.

45ـ بطلیمیوس جغرافی‌‏دان یونانى که قبلاً از او یاد کردیم و کتاب خود را به زبان لاتینى نوشته و در اواسط قرن دوم میلادى می‌‏زیست اسم بحر احمر را به زبان لاتین آرابیکوس سینوس(Arabicus Sinus) یعنى خلیج عربى نوشته است.

46ـ در کتاب «حدود العالم من المشرق الى المغرب» که در 372 هـ تألیف شده بحر احمر صراحتاً «خلیج العربى» آمده است: «خلیجى دیگر هم بدین پیوسته، به‌‏رود به ناحیت شمال فرود آید تا حدود مصر و باریک گردد تا آنجا که پهناى او یک میل گردد آن را خلیج عربى خوانند و خلیج ابله نیز خوانند و خلیج قلزم نیز خوانند.»

47ـ در جهان نما تألیف حاج خلیفه کاتب چلبى در گذشته در 1067هـ که آن کتاب را به ترکى نگاشته چنین آمده است:

«Amma bahre qolzom ke Makka danizi dur, sharqisi jaziratul Arab olmaqula one sinus Arabikus dirlar, va kotobe qadimada bahre Ahmar Yazilmaqla Mare Ruberum, va Mare Rusu tasmiya idarlar qizil daniz ma, nasina1»69

یعنى: اما بحر قلزم که دریاى مکه است، به مناسبت اینکه مشرقش جزیره العرب است «سینوس آرابیکوس» نامیده می‌‏شود و به مناسبت آنکه در کتب قدیمه بحر احمر نوشته شده به معنى ماره بروم و ماره روسو آمده است.

از مطالب و مواردى که گذشت، این نتیجه را می‌‏گیریم که نام خلیجى که در جنوب ایران است، از دو هزار و پانصد سال پیش، خلیج پارس یا بحر پارس نام داشته و این نام در همه زبانهاى زنده دنیا از قدیمترین زمان تاکنون پذیرفته شده و همه ملل جهان آن را به زبان خود خلیج فارس می‌‏خوانند.

1. كتاب المسالك والممالك لابن خردادبه، يشير الى مدينة البصرة وخصائصها الجغرافية، فيقول :

فمن البصرة الى جزيرة خارك خمسون فرسخا» . ثم يتكلم على سواحل خليج فارس، والمزارع الموجودة في اطرافه، بما فيها النخيل والاعناب وغيرها من مزروعات المناطق الحارة، ويذكر جزائر اخرى مثل (لاوان)، ويقول ان المسافة بين البصرة و (لاوان) تبلغ 80 فرسخا، كما يعين مساحتها «ثم الى جزيرة كيش سبعة فراسخ وهي اربعة فراسخ في مثلها، وفيها نخل وزرع وماشية ولها غوص اللؤلؤ الجيد . . .» ، ويقول ان اللؤلؤ المستخرج من خليج فارس يعد من اجود الانواع . وينتقل الى جزيرة اخرى في الخليج الفارسي هي جزيرة (ابن كاوان) التي تسكنها الفرقة الاباضية «ومن جزيرة ابن كاوان الى جزيرة ازموز سبعة فراسخ . . . . ويقول ايضا ان شط العرب (اروندرود) ينقسم قسمين، الجهة اليمنى منه تسمى شط العرب، والجهة اليسرى تسمى شط فارس، ويذكر طول الشط وعرضه ومساحته: «فشطه الايمن للعرب وشطه الايسر لفارس وعرضه سبعون فرسخا» .

2. كتاب الاعلاق النفسية لابن رستة، وقد جاء فيه ان الخليج الفارسي من البحار الخمسة المعروفة في العالم، وان طوله 1400 ميل وعرضه 500 ميل . ويشير الكتاب الى الانهر التي تصب في الخليج الفارسي، ويقول ان اهمها كارون ودجلة والفرات . فيقول:

ويخرج منه خليج الى ناحية فارس يسمى الخليج الفارسي، طوله الف واربعمائة ميل وعرضه في الاصل خمسمائة ميل . . . ومخرج دجيل نهر الاهواز من ارض اصفهان وجبالها فيصب في بحر البصرة وفارس بجنبه، ومخرج نهر جندي شابور، الذي عليه قنطرة الرود، من جبال اصفهان ايضا ومصبه في دجيل الاهواز .

3. كتاب الخراج لقدامة بن جعفر، تحت عنوان (في الانهار والعيون والبطائح) يقول: ثم يصب الجميع الى بحر فارس، ومقدار مسافة دجلة منذ ابتدائها الى منتهاها ثماني مائة ميل ونيف . . . .

4. في كتاب المسالك والممالك للاصطخري يرد ذكر اسماء البلدان الاسلامية في ذلك العصر، ويتحدث خلال ذلك عن الخليج الفارسي، ويصفه بانه من اكبر بحار المحيط الهندي، ويقول :

فاما مملكة الاسلام . . . وما اتصل بها من بلاد الاتراك وجنوبها بحر فارس . . . . ثم يتناول حدود الخليج الفارسي وثغوره ومدن المنطقة وقراها ومعادنها، ومن ذلك صيد اللؤلؤ من البحر .

5. وفي مروج الذهب للمسعودي يرد اسم الخليج الفارسي مرات عديدة .

يقسم المسعودي الخليج الفارسي الى عدة شعب، ويطلق على احدى الشعب اسم بحر فارس (2) ويشير الى اسماء المدن والقرى والاماكن المعروفة، ويتناول المحصولات الزراعية والمعادن في تلك المنطقة، ويقول ان اللؤلؤ والعقيق والياقوت والماس وحجر المسن من المعادن المعروفة في تلك المنطقة . كما انه يشير الى كرمان ومعادنها الغنية ، ويخص بالذكر النحاس والحديد والذهب والفضة، واخيرا يعدد المحصولات الصيفية لتلك المنطقة:

«ويتشعب من هذا البحر خليج آخر وهو بحر فارس وينتهي الى بلاد الابلة والحبشان وعبادان من ارض البصرة وعمان الى راس الجمجمة . . . وحوله معادن الحديد مما يلي بلاد كرمان والنحاس بارض عمان وفيه انواع الطيب والافاويه والعنبر والساج والخشب المعروف بالرداسبحي والقنا والخيزران . . .» .

ويتحدث المسعودي في كتابه هذا عن المد والجزر في الخليج الفارسي ويشير الى عدده في الصيف والشتاء، ويشرح الغوص واهمية ما يستخرج من اللؤلؤ من الخليج الفارسي.

6. في كتاب التنبيه والاشراف يتحدث المسعودي (متوفى 346 ه) مرة اخرى عن الخليج الفارسي، ويشير الى بحر فارس ضمن تحديد حدود ارض السواد (3) .

7. في كتاب البدء والتاريخ لابن طاهر المقدسي (متوفى 355 ه) جاء : «ويسمون بحر فارس الخليج الفارسي، طوله مائة وخمسون فرسخا وعرضه مائة وخمسون فرسخا» (ج 4 ص 54- 57 .)

8 . في كتاب صورة الارض لابن حوقل (متوفى 367ه)، في معرض كلامه على بلاد الاسلام يشير الى الخليج الفارسي فيقول :

. . . واتبعت ديار العرب بعد ان رسمت فيها ما اشتملت عليه من الجبال والرمال والطرق، وما يجاورها من الانهار المنصبة الى بحر فارس ببحر فارس، لانه يحتف باكثر ديارها وشكلت عطفة عليها ولان بحر فارس يعطف من جزيرة مسقط مغربا الى مكة والى القلزم . (. . ص 15و 16 .) ويشير ابن حوقل في هذا الكتاب الى خليج فارس والانهار والطرق التي تنتهي اليه ، وفي الصفحات 20- 24 يرد اسم الخليج الفارسي تحت عناوين «حدود مملكة الاسلام‏» و «حدود الهند» و «اشهر البحار واعظمها» و «التعزز والصين‏» و «التبت‏» و «الحبشة والهند» و «ديار العرب‏» وغير ذلك في الصفحات 29، 30، 48، 49، 51 و 52 . ثم يصف هذا البحر الفارسي، وخاصة «اللؤلؤ في بحر فارس‏» .

9. في كتاب «احسن التقاسيم‏» للمقدسي البشاري (متوفى 380ه) بحث عن الخليج الفارسي وحدوده . 10. في كتاب «ما للهند» لابي الريحان البيروني (متوفى 440 ه) يرد اسم الخليج الفارسي ضمن التعريف ببلاد الهند .

وفي كتابه الآخر «نهايات الاماكن‏» يشير ايضا الى بحر فارس .

11. في كتاب «انس المهج وحدائق الفرج‏» للشريف الادريسي (متوفى 1165 م) يرد وصف المدن والقرى والجزائر الموجودة في الخليج الفارسي، ويخص جزيرة كيش ببحث واف ويعين بعدها عن ساحل الخليج الفارسي .

12. في كتاب «معجم البلدان‏» لياقوت الحموي

(متوفى 626 ه) جاء عن بحر فارس قوله:

«هو شعبة من بحر الهند الاعظم واسمه بالفارسية كما ذكره حمزة . . .» .

ويصف حدود الخليج الفارسي وسواحله ومدنه الساحلية وموانئه وجزائره، وخاصة جزيرة (خارك .) ثم يتناول خصائص الخليج الفارسي الجغرافية ومراكزه المهمة، ويذكر المناطق القريبة من بحر فارس وخارك وكرمان ومكران وسجستان وعبادان .

13. في كتاب الكامل في التاريخ لابن الاثير (متوفى 630ه)، يرد اسم الخليج الفارسي في فصل بعنوان «الدعوة الى الطاعة‏» ، فيقول: «كان في سواحل بحر فارس ملك اسمه اسيون، يعظم، فسار اليه اردشير فقتله هو ومن معه، واستخرج له اموالا عظيمة . . .»

14. في كتاب التذكرة‏النصيرية للخواجة نصيرالدين الطوسي (متوفى 672ه) وصف للخليج الفارسي جاء فيه: «. . . خليج مثلث الشكل عند الاكثرين، طوله من الجنوب الى الشمال . . . وعلى راسه عبادان، وليس بين عبادان الى البحر عمارة، ولهذا قيل في المثل السائر: ليس وراء عبادان قرية . وهناك مصب دجلة والفرات . . .» .

15. في كتاب آثار البلاد واخبار العباد للقزويني (متوفى 682ه) جاء ان ماء خليج فارس شديد الملوحة .

16. وفي كتابه عجائب المخلوقات يصف الخليج الفارسي بقوله:

هو شعبة من بحر الهند الاعظم ومن اعظم شعبه، وهو بحر مبارك كثير الخير، لم يزل ظهره مركوبا واضطرابه وهيجانه اقل من سائر البحار . . . واما بحر فارس فانه يكون على مطالع القمر، وكذلك بحر الصين والهند . . . .

17. في كتاب نخبة الدهر لشمس‏الدين الدمشقي (متوفى 727 ه) جاء مايلي:

… قال اهل العلم بذلك بحر فارس مبارك مامون كثير الخير، لم يزل مركوبا وهيجانه واضطرابه اقل من سائر البحر، وهو شعبة من بحر الهند . . . وهو مثلث الشكل على هيئة القلع احد اضلاعه من البصرة الى راس الجمجمة من بلاد مهرة . . . وفي هذا البحر من الجزائر المشهورة على السنة التجار تسعة، اربعة منها عامرة وهي جزيرة خارك يحيط بها عشرون ميلا وبها مدينة لها جامع حسن، وجزيرة كاس وتسمى جزيرة قيس (كيش . . . .)

18. في كتاب تقويم البلدان لابي الفداء (متوفى 732 ه) يعرف بحر فارس فيقول: وهو بحر ينبعث من بحر الهند شمالا بين مكران وهي على فم بحر فارس من شرقيه . . . ثم يمتد مشرقا حتى يصل الى هورموز .

ويواصل المؤلف وصف حدود بحر فارس الشمالية والجنوبية والشرقية والغربية وقراه وجزائره المشهورة، مثل خارك وكيش ولار وغيرها مثل جزيرة ابو موسى .

19. في كتاب نهاية الارب في فنون الادب للنويري (متوفى 732 ه) يرد وصف شكل الخليج الفارسي وسواحله ومساحته واضلاعه .

20. في كتاب خريدة العجائب لابن الوردي (متوفى 749 ه) يذكر الخليج الفارسي فيقول:

ويسمى البحر الاخضر، وهو شعبة من بحر الهند الاعظم وهو بحر مبارك كثير الخير . . . وفي جزائره معادن انواع اليواقيت والاحجار الملونة النفيسة ومعادن الذهب والفضة والحديد والنحاس والرصاص وحجر المسن والعقيق وانوع الطيب والافاويه . . . .

21. في كتاب صبح الاعشى للقلقشندي (متوفى 821 ه) جاء عن الخليج الفارسي مايلي: «فاما بحر فارس فهو بحر ينبعث من بحر الهند المتقدم ذكره من شماليه . . .» ثم يتحدث عن حدوده وسواحله وجزائره .

22. و في كتاب الخطط المقريزية تاليف تقي‏الدين المقريزي (متوفى 845 ه) ورد اسم الخليج الفارسي ايضا .

فيما يلي نورد اسماء مؤلفات لمؤلفين عرب خلال القرنين الاخيرين:

1. التعريبات الشافية للطهطاوى (متوفى 1290 ه .) يرد اسم الخليج الفارسي تحت عنوان (الانهر الكبيرة) ص 28 و (اوصاف عامة) ص 170 و 171 .

2. تاريخ التمدن الاسلامي لجرجي زيدان (متوفى 1331 ه .) يشير الى الخليج الفارسي تحت عنوان (جغرافيا مملكة السلام في عصر المامون وحدودها) ج 1 ص 41 .

3. حقائق الاخبار عن دول التجار تاليف اسماعيل سرهنك (متوفى 1343 ه) تحت عنوان (اكتشافات شواطي آسيا) يقول:

ان اسطول الاسكندر المقدوني تحت امارة نيارك اكتشف شواطي آسيا من نهر السند الى الخليج الفارسي . . . ج‏1 ص 7 .

4. مرآة الحرمين لابراهيم رفعت‏باشا (متوفى 1353 ه) في باب (شبه جزيرة العرب) يتحدث عن الخليج الفارسي .

5. التحفة النصوحية لحسن نصوح، وتحت عنوان (مملكة الفرس او حكومة ايران) يقول: «مملكة العجم عبارة عن هضبة عالية محاطة بجملة جبال شاهقة الارتفاع . . . على طول الخليج الفارسي‏» (ص 274و 336 .)

6. في‏كتاب النخبة الازهرية لاسماعيل علي، كلام على مضيق هرمز وجزيرة قشم والبحرين والخليج الفارسي، ودراسة عن حدود الخليج وموقعه الجغرافي، وهناك اشارة الى ميناءين مهمين في الخليج الفارسي .(ص 461- 520 .)

7. في كتاب تاريخ البصرة لعلي ظريف الاعظمي، بحث عن البصرة ووصف للخليج الفارسي (ص 3- 10 .)

8. في كتاب تاريخ الاسلام السياسي لحسن ابراهيم حسن، اشارة الى الخليج الفارسي ضمن وصف الدول العربية جغرافيا (ج 1 ص 21 و 77 .)

9. في‏كتاب جغرافية شبه جزيرة العرب تاليف عمر رضا كحالة، يرد اسم الخليج الفارسي في صفحات عديدة . يتناول الكتاب حدود شبه الجزيرة العربية وثغورها وحضرموت والاحساء وقطر وعمان ، وما يتعلق بصيد اللؤلؤ والمحصولات الصيفية والطول والعرض الجغرافيين، حيث‏يتكرر ورود اسم الخليج الفارسي في هذا الكتاب القيم .

10. في كتاب جهود المسلمين في الجغرافيا لنفيس احمد، اشارات مختلفة للخليج الفارسي تحت عناوين متنوعة .(ص 119، 120و 134 .)

11. في‏كتاب جولة في ربوع الشرق الادنى تاليف محمد ثابت، وفي الصفحات 108، 109 و 112 اشارات الى الخليج الفارسي وميناء بوشهر ومدن الخليج الفارسي الاخرى، كما يشير الى مدينة كازرون التي تقع على الطريق بين شيراز وبوشهر .(ص 212و213 .) وفي اواخر هذا الكتاب اشارة الى الملاحة في الخليج الفارسي والى ثروة النفط العظيمة فيه (ص 213 و 214 .)

12. في كتاب المجتمعات الاسلامية بقلم شكري فيصل، اشارة الى الخليج الفارسي في عدد من الصفحات تحت عنوان «الجزيرة‏» ، كما يتكرر اسم الخليج الفارسي عند الكلام على حدود جزيرة العرب وجغرافيتها ورياحها الموسمية وحرها الشديد .

13. في كتاب العراق بين احتلالين لعباس العزاوى، اشارات عديدة الى الخليج الفارسي (خاصة في ج 1 ص 189 وج 4 ص 85 وج 7 ص 80) والى المعاهدات بين العراق وايران وتحديد الحدود بينهما في العهدين القاجاري والعثماني، حيث‏يرد اسم الخليج الفارسي في اكثر صفحات الكتاب .

14. في كتاب مباحث عراقية ليعقوب سركيس يرد اسم الخليج الفارسي مرات عديدة في صفحات هذا الكتاب .(ج 2 ص 295 .) . . .

15. في كتاب تاريخ العرب لفيليب حتي، في كثير من صفحاته يرد اسم الخليج الفارسي

16. في كتاب النظم الاسلامية تاليف الدكتور صبحي الصالح، (ص 37و 38) يدور الكلام على البحر الفارسي .

مکران  یا موکران

مکران در نقشه ایران در عصر خلفای عباسی برگرفته از کتاب جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی
مَکران مکران – مکوران ” از نظر تاریخی سرزمینی ساحلی  بوده است  که اکنون  شامل  جنوب شرقی ایران و جنوب غربی پاکستان است  و  در طول خلیج عمان از رأس‌الکوه در غرب جاسک تا لاس بلا در جنوب غربی ایالت بلوچستان پاکستان گسترده‌ بوده است . در بعضی منابع اروپایی قرن‌های ۱۶ تا ۱۸ ازایالت مکران نام برده شده است. در دوره های مختلف تاریخی این منطقه خودمختار و تحت اداره خوانین محلی بوده است که گاهی خود را رعایای دولت ایران می‌نامیدند. در دوره صفوی و افشاری امرای مکران تابع  و نصوب شده از دولت مرکزی ایران بودند .

بریتانیا در قرن هیجده این منطقه را جزو هند و مستعمره بریتانیا نمود. امروزه در هند و در پاکستان شهرهایی بنام مکران وجود دارد. مکران در دوره های مختلف تاریخی بخشی از قلمرو ایران بوده است. مکران در نوشته‌های مسالک و ممالک و التقویم اقلیم دوم و از کرمان تا رود مهران (ایندوس) نامیده شده است.[۱](سفرنامه مارکوپلو نیز مکران را شرح داده است.) در بعضی اسناد و نقشه‌های تاریخی اروپایی و بعضی نوشته‌های عربی دریای عرب امروزی نیز بحر مکران بیان شده است.

در مورد ریشه مکران دیدگاههای بسیار مختلفی وجود دارد:
مکران با فتحه – کسره و ضمه روی “م ” تلفط شده است (MAKORAN- Mecran= Makran) اما تلفظ رایج تر آن فتحه روی” م” است بصورت Makran. اعراب و بلوچها آنرا مکوران تلفظ می‌کنند. عده‌ای آنرا تغییر یافته مگان می دانند اما جغرافی نویسان مسلمان آنرا تغییر یافته مهی خوران دانسته اندو بنظر می‌رسد عبارت مهیخوران (ماهی خوران)Mahikoran بصورت مکران لاتین شده باشد.
. بعضی نیز نام مکران با نام این منطقه در زبان سومریان و زبان بابلی نخستین یعنی «مگان» همریشه دانسته‌اند. به باور ریچارد  فرای مکران از نام قوم میکوی گرفته شده‌است.به  معنی کرانه مکا است.

(ياقوت الحموي در گفتار  باب الميم – مكران را  گفته است که مکران به  – مكران بن فارك بن سام بن نوح منسوب است ) حيث استوطن مكران سلسلة الجبال الفاصلة بين بلاد الفرس وبلاد الهند وتعاقب احفاده من بعده في هذه المنطقة الجبلية التي سميت باسمه اي جبال مكران نسبة إلى مكران بن فارك بن سام بن نوح

به هر حال این ریشه یابی‌ها نیاز به بررسی علمی تری دارد بسیاری از این اظهار نظرها عوامانه است و از نظر ریشه شاسی علمی فابل پذیرش نیست . با توجه به نامهای جعرافیایی مانند میش مهی در منطقه احتمال اینکه مهی خوران به مکوران و مکران تبدیل شده باشد دور از واقعیت نیست. زیرا مگان و مکا Maketa در واقع در سواحل عمان قرار داشته‌اند همانطور که اومانای تاریخی نیز در ساحل پارس قرار داشته  ولی بعدها  عمانا  در ساحل عما امروزی هم ایجاد شده   و برای مدتی دو شهر اومانا  وجود داشته  یکی در ساحل پارس و دیگری در عمان فعلی.(نگاه شود به  پریپلوی و پلینی ۵۰م.)

استاد بارتولد در وجه نام‌گذاری می‌نویسید:
از قرار معلوم آرین‌ها، منطقه ساحلی را بعد از کرمان تصرف کرده‌اند و ظاهراً این ولایت، نام یونانی خود گدروسیا – گدروزیا را از نام آن شعبه از ملت ایران که هرودوت «دروسیاپوی» نامیده، گرفته است. اسم کنونی ولایت – که مکران است – اسمی نیست که قومی از اقوام آرین، روی این خطه گذاشته باشد. به عقیده علما، کلمه مکران مشتق از نام یک قوم دراوی [دراویدی] است که یونانی‌ها «ماکای» یا «موکای» می‌گفتند و در کتیبه‌های میخی «ماکا» و «ماسیا» خوانده می‌شود. در کتاب بیزانسی – که از جغرافی‌نویسان یونان است – اسم ولایت به شکل «ماکاره‌نه» دیده می‌شود.»
به عقیده هولدیچ، جهانگرد انگلیسی:
مکران مرکب از دو واژه فارسی «مهی» و «خواران» یعنی ماهی‌خواران است که براثر کثرت استعمال، به مکران تبدیل شده است
سایکس می‌نویسد:
«در ایام  اسکندر کبیر، مکران را به واسطه قرب جوار دریا، ایکتیوفاجی یا ماهی‌خوران و ناحیه مشرف به داخله کشور را گدروسیا می‌نامیدند.» یونانیان «اراباه» نیز می‌گفتند. زیر نئارک دریاسالار اسکندر مقدونی – که به سال ۳۳۶ ق. م. با کشتی‌های تحت فرماندهی خود از مصب رود سند گذشته و به سواحل مکران و تنگه هرمز رسیده است – می‌گوید: «اوایل آبان ماه (مطابق با دوم اکتبر ۳۳۶ ق. م.، مصادف با سال یازدهم سلطنت اسکندر) سفر تاریخی خود را شروع کردم. اوایل آذر ماه همان سال به سواحل اراباه (نام یونانی بلوچستان) رسیدیم.»
برخی اعتقاد دارند که مگا و آموگا یعنی قایقرانان و پارسو نیز معنی قایقران می‌دهد و شاید نام دریای پارس نیز به کلمه پارسو مرتبط باشد. بنا بر این “مکوران” شاید مرتبط با قایقرانان باشد.
برخی بر این باورند که در گذشته‌های بسیار دور در سرزمین بلوچستان باتلاق وجود داشته است و ارانیا یا ایرنیا در زبان سانسکریت به معنی «باتلاق» است و از ترکیب این واژه با مکه تلفظی پدید آمده که به مرور زمان به مکران «سرزمین باتلاق‌ها» اطلاق شده است.
در حوالی سند، مکران را با کاف مفتوح تلفظ می‌کنند. از این رو می‌توان گفت که مکران مرکب از دو کلمه ران (باتلاق) و مکا است.
نظری دیگر بر این باور است که مکران به مچه گیران پیوند دارد زیرا ” مچه” نوعی تمساح ویژه بلوچستان است. در فارسی بزمچه معمولا به مارمولک و یک نوع خزنده شبیه کروکودیل می گویند که دارای زبان نیش گونه بسیار درازی است.
به هر حال قرن‌ها سرزمین کنونی بلوچستان، مکران نامیده می‌شده است. جهانگردان عرب نیز به نام مکران یا مکوران از این منطقه یاد کرده‌اند. نویسندگان قرون سیزده، تا پانزده میلادی غالباً، کلمه کیج (کوچ) و مکران را استعمال می‌کردند و به همین جهت مارکوپولو ولایت مربور را کسمه‌کوران نامیده است. ریچارد فرای می‌گوید: «بی‌شک مردم بلوچ ایرانی که نام خود را به سرزمین پهناوری داده‌اند که میان رود سند و خلیج فارس در یک سو و اقیانوس هند و شهرهای ایرانی کرمان و بم و شهرهای افغانی فراه و قندهار در دو سوی دیگر واقع است، پیش از سده یازدهم پس از میلاد به این قسمت نیامده بودند.»
برخی بر این باورند که در قدیم، بلوچ‌ها در ارتفاعات گیلان زندگی می‌کرده‌اند و با کردها  خویشاوند بوده اند و پیش از هجوم اعراب به ایران، به مکران و بلوچستان مهاجرت کرده‌اند و از این زمان است که کلمه بلوچستان از نام این قوم گرفته شده و در نام‌گذاری این سرزمین به کار رفته است. به هر حال تنوع دیدگاهها در مورد ریشه نام از اهمیت و کاربرد چندین قرن آن در متن‌ها نمی‌کاهد.

منابع : کتاب اسناد نام خلیج فارس میراثی کهن و جاودان – دکتر عجم

خلیج فارس – دکتر محمد جواد مشکور –

خلیج فارس فی قرون و اعصار- محمد میرزا

زندگی و مبارزات شهید کامیاب

 

حجت الاسلام سید رضا کامیاب در مرداد ماه سال ۱۳۲۹ در روستای نوده از توابع  دهستان زیبد شهرستان گناباد در خانواده ای کشاورز و روحانی دیده به جهان گشود و از ابتدا تحت تربیت پدرش قرار گرفت  تا سن ۱۳سالگی در زادگاهش به تحصیل و کار اشتغال ورزید سپس به گناباد مهاجرت نمود و در حوزه علمیه این شهر زندگی پرمخاطره و باصفایش را شروع کرد و به آموختن معارف اسلام پرداخت. قریب ۲ سال در آنجا ادامه تحصیل داد. به لحاظ استعداد شایسته ای که در شهید کامیاب بود مرحوم آیت الله حاج شیخ غلامرضا نصیری، رئیس حوزه آن وقت گناباد، به ایشان پیشنهاد داد به حوزه علمیه مشهد برود؛
دروس ابتدایی را نزد استاد ادیب و دروس متوسطه را نزد استاد صالحی فراگرفت. در این حین زلزله ای در سال ۱۳۴۷ در منطقه فردوس- کاخک به وقوع پیوست. عده ای از طلاب برای کمک به زلزله زدگان به این شهر سفرکردند. از آن جمله میتوان به رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای و شهید کامیاب اشاره کرد. در همین سفر شهید با حضرت آیت الله خامنه ای از نزدیک آشنا شد و این آشنایی فتح بابی بود برای آغاز فعالیت های سیاسی او.

با پیشنهاد شهید به حضرت آیت الله خامنه ای در رابطه با شروع درس تفسیر دگرگونی نوینی در حوزه علمیه مشهد بوجود آمد. استقبال گرم و پرشور طلاب و دانشجویان از این درس موجب وحشت ساواک گردید که نهایتا به تعطیلی این درس از طرف مزدوران شاه منجر شد. اما با تعطیل شدن این درس نه تنها رابطه شهید با حضرت آیت الله خامنه ای قطع نشد؛ بلکه بصورت مخفی و گسترده تر ادامه یافت و به نشست های خصوصی تبدیل شد.

طی این فعالیت ها شهید حجت الاسلام کامیاب، جمع سه نفری شهید جوانمرد سید عبدالکریم هاشمی نژاد و حضرت آیت الله خامنه ای و جناب عباس واعظ طبسی که محور حرکت های اصیل اسلامی در خراسان بودند به همکاری نزدیک پرداخت و فعالیت های اسلامی سیاسی خود را شدت بخشید.

در جریان جشن های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی بعلت فعالیت های چند حکومتی از سوی ساواک شناسایی گردید و ساواک بلافاصله به منزل او به منظور دستگیریش هجوم برد اما موفق به دستگیری او نشد. شهید کامیاب در جریان انقلاب و به ثمر رساندن آن نقش فعالی داشت.

فعالیت های سیاسی و تبلیغی ایشان منحصر به مشهد نبود بلکه در بسیاری از شهرهای کشور به روشنگری می پرداخت از جمله در رمضان سال۱۳۵۶ کرمان را تکان داد و هزاران تن از مردم این شهر را در مسجد جامع گرد آورده بود که به تظاهرات عظیم و گسترده در این شهر موجب گشت. به دنبال این ماجرا سازمان ساواک شهر کرمان دستور دستگیری شهید را صادر کرد اما با هوشیاری شهید موفق به دستگیری ایشان نشدند.

پس از آن شهید به شهر یزد می رود و شب را در منزل شهید محراب حضرت آیت الله صدوقی به سر می برد و از آنجا به شهر قزوین سفر می کند. سخنرانی های پرشور وی در آن جا موجب تعطیلی بازار و حمله دژخیمان نظام به مردم و بازار گردید. در پی این ماجرا معاون ساواک این شهر دستور دستگیری شهید را صادر کرد که خوشبختانه شهید توسط عده ای از دانشجویان آگاهی و انقلابی شبانه به تهران منتقل می شود.

شهید کامیاب با وارستگی خاصی اعتقاد داشت که اگر در مجلس شورای اسلامی افرادی مکتبی سازش ناپذیر متقی فداکار متفکر و مبارز و آگاه به مسائل سیاسی روز و در یک کلام در خط امام باشند تحقق آرمان ها و اهداف شایسته یک نظام انقلابی و اسلامی امکان پذیر خواهد بود. لذا در انتخابات میان دوره ای دوم مرداد ماه سال۱۳۶۰ شرکت کرد و با رای قاطع مردم به نمایندگی مجلس شورای اسلامی برگزیده شد.

روز ۸ مرداد سال ۱۳۶۰ مصادف با ۲۷ رمضان ۴۰۲ ه.ق ساعت۱۱ ظهر شهید کامیاب از دفتر حزب جمهوری به سمت منزلش به راه افتاد و قرار بود ساعت ۱۲ خودش را به فرودگاه برساند. همزمان با حرکت ماشین، موتورسواری با ۲سرنشین که از قبل از مسیر حرکت شهید را اطلاع داشت به تعقیب او پرداخت و در تقاطع خیابان راه آهن (خیابان شهید کامیاب فعلی) و خیابان خواجه ربیع درحالی که سرعت ماشین کم شد ۲ گلوله به کتف و جمجمه وی شلیک کردند.

 

حجت الاسلام علی عجم: دانایی و عدالتجویی حق مردم است.

 

علت حمله مسلمانان به هند

موقعیت جغرافیایی هند

شبه قاره هند نزدیک به 4.4 میلیون کیلومتر مربع وسعت دارد و شامل کشورهای هند، بنگلادش، پاکستان، نپال و بوتان می‌شود. ویل دورانت به منظور مجسّم ساختن نقشه شبه قاره هند می‌نویسد:

مثلث عظیمی است که از منطقه برف‌های جاودانی هیمالیا تا گرمای همیشگی سیلان به تدریج باریک شده و پیش رفته است و کشور ایران در گوشه چپ آن قرار گرفته که از نظر مردم و زبان و ایزدان با هند دوران ودایی نزدیکی بسیار دارد.[1]

هند به علت وجود کوه‌های هیمالیا در سرتاسر شمال و آب‌های اقیانوس هند در سراسر ضلع شرقی و غربی آن، تنها از دو گوشه شمال غربی و شمال شرقی با مناطق جغرافیایی و فرهنگی سرزمین‌های دیگر ارتباط دارد. می‌توان هند را یک جزیره دانست که دریاهای بزرگ دو سمت جنوب شرقی و جنوب غربی آن را بخشی از دنیا جدا کرده و کوهستان‌های بلند و تقریباً غیر قابل عبور شمال غربی و شمال شرقی نیز آن را از بقیة دنیا جدا کرده  و بدان شکل جزیره داده است.

با توجه به این جغرافیای صعب‌العبور شبه قاره هند، به نظر می­آید که حمله به هند بعد از فتح ایران و ماوراء النهر و پس از دست‌یابی به راه‌ شمال غربی صورت گرفته باشد و مسلمانان تا قبل از آن حمله جدی به این سرزمین پهناور و ثروتمند نکرده‌اند.

اما علل فتح آسان این سرزمین کهن و پهناور به دست مسلمانان را باید در درون جامعه هند جست‌وجو کنیم. مسلمانان در حمله به دو امپراتوری عظیم ساسانی و روم با یک قدرت ظاهری روبه‌رو شدند که بسیاری از عوامل داخلی آن را کاملاً ضعیف ساخته بود و فروپاشی آنها با یک تهاجم نظامی میسر گشت. برای بررسی علل سقوط جامعه هند، به تبیین وضعیت اجتماعی هند در آستانه حمله مسلمانان می‌پردازیم.

موقعیت هند در آستانه ورود مسلمانان

وضعیت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی هند از قرن پنجم میلادی وارد دوره انحطاط گردید. در همین دوران حمله خرد کننده صحراگردان به سرزمین هند نیز اتفاق افتاد.[2] عوامل این انحطاط را باید در نظام اجتماعی هند جست‌وجو کرد. نظام طبقاتی و نظام فئودالی، وفور خدایان کوچک و بزرگ بی‌شمار، جنگ‌های خانوادگی و متعاقب آن سست شدن پایه‌های اقتصادی، نبود حکومت مرکزی مقتدر و از همه مهم‌تر، دگرگون شدن و پوسیدگی نظام‌های فکری حاکم بر جامعه، زمینه پذیرش نیروهای بیگانه و تسخیر آسان آن را فراهم ساخت.

در آستانه هجوم مسلمانان به این سرزمین، حکومت در دست راجپوت‌ها بود و یک نهاد فئودالی نا متمرکز از نظر سیاسی و نظامی، اهرم‌های قدرت را در دست داشت. بنابراین یک انسجام سیاسی متمرکز و یکپارچه در سراسر هند وجود نداشت. در این دوره، هند هنوز درگیر جنگ مذهبی بین بوداییان و هندوها‌ی مورد حمایت راجپوت‌ها بود. اگر چه در بسیاری مناطق دین هندو بر بودایی چیره شده بود، اما آثار خرد کننده جنگ مذهبی هنوز در جامعه هند دیده می‌شد.[3]

آشنایی مسلمانان با هند

عاملی که مردمی را به فتح سرزمینی بر می‌انگیزد شناخت آنان از آن سرزمین و از ثروت و موقعیت مناسب آن سرزمین است. علت بیشتر لشکرکشی‌ها دست یابی به قدرت، ثروت و موقعیت مناسب یک کشور است.

اعراب از گذشته دور با سرزمین هند آشنایی داشتند. روابط شبه قاره هند با اعراب، ریشه در عهد سومریان دارد. در ایام باستان، بین عربستان به ویژه یمن و حضرموت و سند و سواحل مالابار روابط بازرگانی وجود داشت.[4] مناسبات بازرگانی میان هند و کشورهای غربی، چون عربستان، فلسطین و مصر از روزگاران بسیار قدیم رواج داشته است و اعراب در تجارت میان شرق و غرب نقش عمده‌ای داشتند. خان بهادر فضل الله لطف الله فریدی در فرهنگ جغرافیایی بمبئی می‌نویسد که اعراب قبل از ظهور اسلام در چول، کالیان و سوپارا اقامت داشتند. در روزگار آگاتار سیدها، اعراب در گروه‌های بسیار در کرانه‌های مالابار زندگی می‌کردند و بومیان مذهب آنان را اختیار کرده بودند.[5] احتمالاً اعراب مذهب صابئی داشتند. بازرگانان عرب در مسیر خود به طرف چین از ساحل کوروماندل می‌گذشتند و هنوز هم آثاری از اعراب قبل از اسلام در کانتون به چشم می‌خورد.[6]

دین اسلام قرن‌ها قبل از حمله مسلمانان، به هند راه یافت. تماس‌های بازرگانی میان دنیای عرب و هند رو به افزایش بود. مسافران از دو سو در رفت و آمد بودند و این تماس‌ها و مبادلات فراوان موجب می‌شد هندی‌ها با مذهب جدید عرب‌ها آشنا شوند. به تدریج مبلغان مذهبی مسلمان به هند آمدند و به نشر مذهب جدید پرداختند و مورد استقبال نیز قرار گرفتند.

شواهدی وجود دارد که اسلام کمی پس از تثبیت در شبه جزیره عربستان از طریق بازگانان به شبه قاره هند وارد شد. نخستین نقاط شبه قاره که در معرض این انتقال فرهنگی قرار گرفت، سواحل جنوبی و غربی، به ویژه نواحی مالایا، خلیج کابیله، گجرات، دکن و سیلان بود.[7] از همان قرن اول هجری نفوذ مسلمانان رو به فزونی نهاد. بیش از یک قرن مسلمانان در سواحل مالابار ساکن بودند. مردم نیز آنها را به عنوان تاجران خارجی گرامی می‌داشتند و حتی امکاناتی برای راحت‌تر بودن آنها فراهم می‌ساختند. آنها به تدریج در آنجا صاحب زمین و املاک شدند و شروع به تبلیغ و انتشار دین خویش کردند. این مسلمانان مورد احترام خاص بومیان بودند؛ زیرا آنان مانند مسیحیان شامات از مملکت خویش رانده نشدند، بلکه مغرور و پر از شور مذهبی و به اعتبار یک فاتح پای به هند گذاشتند.[8] درباره موفقیت اسلام و پیشرفت آن در این سرزمین داستان‌هایی نیز در متون تاریخی آورده شده است؛ برای مثال گزارش شده که من پرومال، پادشاه مالابار، در پی خوابی که دیده بود، از مذهب خود کناره‌گیری کرد و به اسلام روی آورد. گویا قافله سالار کاروان مسلمانان که از سیلان می‌آمد خواب او را تعبیر کرد و وی را به اسلام مشرف کرد و نام عبدالرحمان  سامری بر او نهاد. او سپس به عربستان سفر کرد و در همان جا در گذشت. او مالک بن دینار، جعفر بن مالک و مالک بن حبیب را با اهل بیت خویش به مالابار فرستاد و حکمی به آنها داد تا در آن دیار از آنها به گرمی استقبال شود. ایشان در مالابار مساجدی ساختند گفته شده که در یازده محل مسجد بنا کردند. تغییر مذهب سلطان اثر عمیقی بر مردم مالابار داشت.[9]

مسعودی در قرن سوم هجری به هند مسافرت کرد. او می‌گوید بیش از ده هزار مسلمان از سیراف، عمان، بصره و بغداد به «سیمور اچال» امروزی، مهاجرت کرده‌اند. علاوه بر ایشان، تعداد زیادی از مردمان عرب تبار در آن ناحیه ساکن بودند. آنان سرکرده‌هایی به نام «حزمه» داشتند که از جانب سلطان هند اختیاراتی به او تفویض شده بود. ابودلف مهلل مسجدهایی در بندر سیمور دیده است. ابن سعید در قرن هفتم هجری می‌نویسد که مسلمانان در میان ساکنان جنوبی هند زندگی می‌کنند. ابن بطوطه در سفر خود در تمام بنادر توقف کرد و بسیاری از هم کیشان خویش را در این نواحی دید. او معتقد است همگی از شرایط خوب و دلخواهی برخوردار بودند. او توانسته بود با درباریان مسلمان نیز ملاقات کند.[10]

لشکرکشی مسلمانان به هند

درباره حمله مسلمانان به هند روایتی افسانه‌آمیز وجود دارد که این فکر را به زمان پیامبر نسبت می‌دهد. روایت شده است که پیامبر اسلام همیشه آرزوی فتح هند و سند را داشته است. به همین دلیل اکنون بین مسلمانان هند مرسوم است که امام جماعت پس از نماز در تأسی به پیامبر به جانب شمال روی می‌گرداند. می‌گویند که پیامبر همیشه بعد از نمازشان به جانب شمال متوجه می‌شدند وآرزوی تسخیر هندوستان را داشتند.[11]

در زمان خلافت عمر مسلمانان به بخش شمالی هند هجوم بردند و اولین کوشش‌های آنان برای تسلط بر بخش شمالی هند پس از تصرف ایران در مکران بود و از آنجا رفتن آنان به سوی سند آغاز گردید. در قرن هفتم میلادی حملات بسیاری به مرزهای بلوچستان و سند انجام گرفت و به طور کلی راه نفوذ زمینی و منطقه‌های مؤثر برای لشکرکشی شناسایی شد. نخستین سردار عرب که تصمیم گرفت از طریق دریا به هند دست یازد، علاء بن حضرمی، والی بحرین در زمان عمر بود که بدون اجازه خلیفه برای تسخیر سواحل خلیج فارس به دریا نوردی پرداخت؛ اما کاری از پیش نبرد و به دستور عمر بازگشت.[12]

در زمان خلافت عثمان، هنگامی که سپاهیان مسلمان به تسخیر خراسان، سیستان، قهستان، سرخس و بادغیس مشغول بودند، برای نخستین بار مهلب بن ابی صفره از حوالی مرو به کابل و زابل و سپس هندوستان رفت و با کفار به جنگ پرداخت.[13] در زمان خلافت حضرت علیu تنها یک گزارش از بلاذری در دست است که در سال 38 و آغاز سال 39 ﻫ . حمله‌ای به هند صورت گرفت. بلاذری می‌نویسد:

به روزگار خلافت علی بن ابی طالب ـ رضی الله عنه ـ چون پایان سال سی و هشت و آغاز سال سی و نه بود، حارث بن مره عبدی به فرمان علی – رضی الله عنه –  لشکر به آن حدود کشید و پیروز شد، غنیمت بسیار و برده بی‌شمار به دست آورد. تنها در یک روز هزار برده میان یاران خویش پخش کرد و لیکن سرانجام خود و یارانش، جز گروهی اندک، در سرزمین قیقان کشته شدند. قیقان در دیار سند نزدیک سر حد خراسان واقع است.[14]

بلاذری در فتوح البلدان آورده است:

در سال چهل و چهار هجری یعنی در روزگار معاویه، مهلب بن ابی صفر به هندوستان رفت که در لاهور با دشمن برخورد کرد و با ایشان جنگید. معاویه عبدالله بن عامر و سپس عبدالله بن سوار عبدی را ولایت مرزهای هند داد. ابن سوار به جنگ قیقان رفت و غنیمت بسیار به دست آورد و سپس به نزد معاویه بازگشت و به او اسبانی قیقانی هدیه داد… اما سرانجام سپاهیان ترکستان به یاری اهل قیقان شتافتند و او را کشتند.[15]

در کتاب چاچ نامه آمده است:

چون حوالت سند از دارالخلافه به حجاج بن یوسف رسید، محمد قاسم، که پسر عم او و دامادش بود و دختر حجاج را در کابین خود داشت را به ولایت هند نصب کرد. او در آن زمان در سن هفده سالگی بود.[16]

اما قبل از محمد بن قاسم سه تن به نام‌های سعید بن اسلم کلابی، مجاعه بن سعد تمیمی و محمد بن هارون نیمری از طرف حجاج مأمور فتح مکران و ثغر هند شده بودند، ولی کاری از پیش نبرده بودند. در زمان محمد بن هارون نیمری دزدان دریایی، کشتی حامل زنان مسلمان را که یاقوت، پادشاه جزیره، برای حجاج می‌فرستاد، ربودند. حجاج از داهر، پادشاه سند، خواست تا زنان را نجات دهد، اما داهر اقدامی در این باره نکرد.[17] محمد بن قاسم را به این مأموریت فرستاد. محمد بن قاسم در حمله به هند، ابتدا مکران را که بلوچستان کنونی است گرفت و در سال 93 ﻫ. (710 م) سند را مطیع خویش ساخت.[18]

محمد بن قاسم ارض سند و قسمتی از نواحی سیستان را گشود. و پس از فتح، شهر «بمهنوا» را «منصوره» و ولایت «مولتان» را «معموره» خواند. او در هند تا شهر «کنوج» پیش رفت و هنگام بازگشت، گاه به ستیز و گاه به آشتی، از قندهار و کشمیر گذشت و جز آنان که مسلمان شدند بقیه را به قتل رساند و این تخم کینه را در دل هندوان پاشید.[19] سرانجام محمد بن قاسم در روز جمعه یازدهم رمضان 93 (اول جولای سال 712) داهر را کشت و بر سند تسلط یافت.

اگر چه حمله مسلمانان نخستین بار در سال 93 ﻫ . به دست محمد بن قاسم صورت گرفت، اما مؤثر‌ترین گام‌ها رادر اشغال هند، غزنویان به ویژه سلطان محمود در قرن چهارم هجری برداشتند. سبکتگین برای نخستین بار در قرن چهارم هجری به هند حمله کرد و حاکمیت خود را بر بخش عظیمی از منطقه مستقر ساخت. چند سال پس از        او، محمود غزنوی به هند حمله کرد و تا آخر پادشاهی‌اش پانزده یا هفده به هند هجوم برد.

در زمان سلسله غزنوی قسمت‌های وسیعی از گجرات، بنارس، سند و گنگ به تصرف مسلمانان درآمد و پس از آن لاهور و بخش مرکزی هند جزو قلمرو دولت غزنوی شد.

در لشکرکشی‌های محمود به هند، حمله به مولتان به بهانه دیگری بود. سلطان محمود در چند مرحله وارد مولتان شد و آنجا را غارت کرد. اولین حمله در 396 ﻫ . رخ داد. ابوالفتح، حاکم مولتان، همه خزاین خود را به جزیره سیلان منتقل کرد و خود گریخت و چون محمود بر مولتان  دست یافت، بسیار بی‌رحمانه رفتار کرد. حمله محمود به این سرزمین که ساکنان آن مسلمان بودند به بهانه قرمطی بودن ایشان صورت گرفت.[20] بنا به گفته مقدسی، مردم مولتان شیعه بودند و بندهای اقامه را جفت می‌آوردند.[21]

قدرت اسماعیلیه در مولتان به دست جلم بن شیبان در سال 373 ﻫ . مستقر گردید و این حکومت اطاعت فاطمیان را گردن نهاد. نفوذ اسماعیلیان ـ هر چند به اسم ـ بیش از یک قرن ادامه یافت. محمود غزنوی در سال‌های 396 و 401 ﻫ . قوای ابوالفتح داود، فرمانروای قرمطی مولتان را در هم شکست و آن شهر را اشغال کرد، اما نتوانست نفوذ اسماعیلیه را در آنجا از بین ببرد. سرانجام در 571 ﻫ. محمود بن سام غوری مولتان را فتح کرد و به قدرت و نفوذ اسماعیلیه پایان داد.[22]

علل لشکرکشی  مسلمانان به هند

در آغاز این بحث به علل مختلف تهاجم مسلمانان به هند می‌پردازیم که در آثار تاریخی بیان شده است.

بلاذری درباره حمله مسلمانان به هند در دوره عثمان می‌نویسد:

چون عثمان به خلافت رسید، عبدالله بن عامر را ولایت عراق داد و وی را نامه نوشت که کسی را به حدود هند فرستد تا در حال آن دیار نظر کند و خبر نزد وی آورد. عبدالله، حکیم بن جبله عبدی را به آنجا فرستاد. چون باز آمد، وی را روانه درگاه عثمان کرد. خلیفه احوال آن دیار باز پرسید. گفت: ای امیر المؤمنین، آن دیار را نیک بشناختم. عثمان گفت: آنجای را وصف کن. گفت: در آنجای آب اندک ریزد، میوه بر درخت‌های بلند آویزد و دزد آن خود دلیری انگیزد. اگر سپاهی اندک بدانجای رود، ره نیستی گیرد،  چون بسیار شود از گرسنگی بمیرد. عثمان گفت: سجع می‌پردازی یا خبر می‌گویی؟ گفت: این خبری است سرا پا حقیقت؛ پس هیچکس به جنگ آن دیار نرفت.[23]

بنابراین مسلمانان تا زمانی که احساس نکردند که حمله به هند برای ایشان منفعتی دارد به این سرزمین حمله نکردند.

اما در کتاب فتحنامه سند علت حمله به هند را این گونه گفته‌اند:

ملک سر اندیب برای حجاج، توسط کشتی، تحفه و هدایا فرستاد و از درّ و جواهر و غلامان و کنیزکان وحشی و دیگر تحفه‌ها به دار الخلافه فرستاد و زنان مسلمان برای زیارت کعبه و دیدن دارالخلافه با ایشان روان شدند؛ اما در راه باد مخالف کشتی را از راه درست بیرون آورد و سرانجام در ساحل به دست دزدان افتاد؛ و سرانجام دادخواهی زنان مسلمان که به دست دزدان افتاده بودند به گوش حجاج رسید و سعی کرد تا این همکیشان را نجات دهد و به همین دلیل حجاج حوالت سند را از دار الخلافه گرفت و به آنجا لشکرکشی کرد.[24]

بر اساس گزارش بلاذری دلیل دیگری برای این حمله وجود داشته و آن انتقام از داهر بوده است:

چون حجاج نیک‌نظر کرد، دریافت که نفقه جنگ‌های محمد بن قاسم شصت‌هزار هزار درهم شده است و مالی که نزد وی آورده‌اند صد و بیست هزار هزار درهم شده است، پس گفت: آتش خشم خویش فرو نشاندیم، انتقام بگرفتیم و باز شصت هزار هزار درهم با سر داهر زیادت آمد.[25]

در نامه‌ای که محمد بن  قاسم به حجاج نوشت چنین آمده بود: «این مکتوب از محمد قاسم ثقفی که کشنده انتقام مسلمانان از متمردان و متعندان است…».[26]

از جمله انگیزه‌های مختلفی که برای حمله مسلمانان به هند در دوره حجاج بیان شده، دستیابی به غنایم فراوان هند، که در حملات پیشین به آن پی برده بودند، ایجاد امنیت برای بازرگانان مسلمان در سرزمین سند و هند و انتقام‌جویی حجاج را می‌توان برشمرد. در نقد برخی از این عوامل می‌توان گفت[27] کسب امنیت برای بازرگانان مسلمان در سرزمین سند و هند نمی‌تواند صائب باشد، حتی اگر حادثه غارت کشتی به دست دزدان دریایی نیز درست باشد؛ زیرا مسلمانان در هند موقعیت بسیار خوبی داشتند. بنا به برخی روایات، بازرگانان عرب در عهد عمر بن خطاب با مسلمانان بومی جنوب و سواحل غربی هند مصاحبت داشتند و آنگاه که شمار مسلمانان در سال‌های بعدی فزونی گرفت حاکم هندی برای نو مسلمانان آنجا قاضی مسلمان گماشت تا امور حقوقی آنان را بر پایه احکام اسلامی رسیدگی کند.[28] در بعضی منابع درباره ورود اسلام به هند در دوران پیامبر سخن گفته‌اند. بنا بر روایتی در زمان پیامبر6، راجه مالابار هیئتی را به جزیرة العرب فرستاد تا درباره دین اسلام پرس و جو کنند؛ اما پیامبر در این زمان وفات یافته بود و در نتیجه این هیئت با ابوبکر در مدینه صحبت کردند و اسلام آوردند و پس از بازگشت، مردم سرزمین خویش را به اسلام دعوت کردند.[29] به گفته نهرو، دولت‌های جنوب هند به ویژه راشترا کوتاها که در سواحل غربی هند حکومت می‌کردند با عرب‌ها روابط بازرگانی داشتند. این تماس‌ها موجب آشنایی هندوان با مذهب جدید اسلام شد و به تدریج مبلغان مسلمان نیز به هند سفر کردند و مورد استقبال واقع شدند و مساجدی نیز در هند ساختند.

بنابراین می‌توان گفت که اولین حمله مسلمانان به هند در دوره خلافت ولید بن عبدالملک در جهت قدرت‌یابی، کشورگشایی و دست یافتن به ثروت هند و انتقام‌جویی بوده است و با شناختی که از حکومت امویان داریم، مسلماً تهاجم‌شان با هدف گسترش اسلام نبوده است.

اما در حمله غزنویان به هند نیز در پشت ادعای ایشان مبنی بر غزو با کفار، می‌توان قدرت طلبی و ثروت اندوزی آنها را آشکارا مشاهده کرد. سلطان محمود در لشکرکشی‌های پدرش به هند از حکایات و افسانه‌های دولت بی‌پایان و ثروت حیرت‌انگیز سلاطین هند با خبر شده و آتش حرص و طمع وی برافروخته شده بود. بنابراین سلطان محمود با توجه به سختی حمله به مناطق شمال و غرب قلمروش که تحت سلطه قراخانیان بود، هند را به جهت آسان بودن حمله به آن برگزید. از طرفی سرزمین‌های شرقی غزنویان غیر مسلمانان بودند و این انگیزه‌‌ای برای مجاهدان دینی برای پیوستن به سپاه محمود می‌شد و می‌توانست توجیه خوبی برای این حملات باشد؛ از این رو حمله به هند نه تنها سپاهیان محمود و خود او را به جواهرات و ثروت بی‌کران هند می‌رسانید، بلکه باعث شهرت محمود به عنوان غازی بت شکن تا نقاط دور دست قلمرو اسلامی می‌شد. بنابراین محمود هرگاه خزانه‌اش را خالی می‌دید و یا طبق گزارش فرماندهان نظامی منطقه‌ای را مستعد تصرف احساس می‌کرد، به سرعت لشکر آرایی می‌کرد.

البته اطرافیان محمود به خصوص شاعران و مداحان دربار او تنها به یک علت برای تهاجم او به هند اشاره کرده‌اند و آن غزا و نابود کردن کافران است. عنصری بلخی در اشعار خود به نیت محمود در لشکرکشی به هند اشاره کرده و آن را تنها در جهت گسترش اسلام می‌داند:

صلاح دین را امروز نیت و فکرش                 ز دی به است وز امروز بود فردا

تو رنجه از پی‌دینی نه از پی‌دنیا                    زبهر آنکه نیرزد به رنج تو دنیا[30]

باز آن از آب داده تیغ او خیزد اگر                 در جهان بر کافران بار دگر طوفان بود[31]

عنصری در توجیه حمله محمود به مولتان، که مسلمان بودند، جنگ با فرمانروای ملحد مولتان بهانه قرار داده است.

فرخی نیز در مورد کشتار سلطان محمود غزنوی در مولتان می‌گوید:

ژنده پیلان کز در دریای سند آورده‌ای                  سال دیگر بگذرانی از لب دریای نیل

قرمطی چندان کشی کز خونشان تا چند سال            چشمه‌های خون شود در بادیه ریک مسیل

و آن سگ ملعون که خوانند اهل مصر او را عزیز                  بسته و خسته به غزنین اندر آورده ذلیل

همچنین  فرخی در رثائیه محمود چنین می‌سراید:

آه و دردا که کنون قرمطیان شاد شوند                   ایمنی یابند از سنگ پراکنده و را[32]

در حقیقت ثروت بی‌کران این سرزمین هدف اصلی سلطان محمود از لشکرکشی به هند بوده است. لذا در اینجا به بررسی ثروت هند و تجارت این سرزمین که پر جاذبه‌ترین عوامل حمله مسلمانان به این سرزمین بودند می‌پردازیم.

1. ثروت هند

کشور هند دارای ثروت عظیم طبیعی است که در دل کوهساران و بیابان‌ها و در ناهمواری‌های این سرزمین نهفته است. همین عامل باعث شده کشورهای شمالی و غربی هندوستان در طول تاریخ به حسرت بر ثروت این کشور بنگرند، از این رو همسایگان هند در حوالی قرن چهارم هجری به شمالی‌ترین نقاط این کشور هجوم آوردند. اولین گروه این مهاجمان هون‌های آسیای مرکزی بودند. این قوم وحشیانه به هندوستان هجوم بردند و معابد این سرزمین را که در آنها گنج‌های گرانبهای بسیار و ظروف زرین و سیمین و هدایای بی‌شمار مردم وجود داشت، غارت کردند.[33]

شرایط اقلیمی مساعد هند از دیرباز عامل مثبتی برای جلب توجه دولت‌های مختلف به این سرزمین بوده است. این امر به ویژه در زمانی که سطح تمدن جامعه‌های انسانی پیشرفت چندانی نداشت و گشاد دستی طبیعت در یک منطقه و چشم تنگی آن در منطقه‌ای دیگر از عوامل نیرومند در زندگی انسان‌ها به شما می‌آمد، اهمیت بیشتری داشته است.

مقدسی، از سیاحان و تاریخ‌نگاران مسلمان درباره منابع طبیعی هند می‌نویسند:

اینجا سرزمین زر و بازرگانی است. داروها، وسایل، پایند، محصولات شگفت، برنج و موز. ارزانی را با داد، انصاف و سیاست و نیز نخلستان و خرما و کالاهای دیگر و سود و درآمد سرشار را با سرفرازی و بازرگانی و صنعت، جمع دارد. مرکزی آبرومند شهرها و قصر‌های مرفه با بهداشت و بهزیستی و امانت دارد. در کرانه دریا است و نهر آن را می‌شکافد، نخلستان در دشت و کشتزار بر تپه‌ها دارد… جز با پذیرش خطرهای دریا و صحرا و تحمل رنج و دلتنگی نتوان بدان رسید.[34]

در کتاب مرآت الاحوال راجع به هند آمده است:

هیچ کشوری مانند این کشور زرخیز نیست. دولت سلاطین این دیار در جمیع اعصار ضرب المثل بوده است؛ نه در لباس و نه در خوراک و نه در سایر امور معیشت به خارج احتیاج ندارند، بلکه سایر بلاد را در اقشمه نفیسه از پشمینه  و غیره به او احتیاج است… پس هر که مالک هند است فارغ البال و محل صاحت اهالی سایر ممالک خواهد بود.[35]

در مورد ثروتی که مسلمانان در حمله اول در سال 95 ﻫ . به آن دست یافتند نیز می‌توان دلایلی را بر طمع ایشان به این ثروت عظیم در این لشکرکشی دید. ابن خردادبه در شرحی که از مولتان می‌دهد می‌گوید:

مولتان را فرج بیت الذهب نامیده‌اند، چون محمد بن یوسف برادر حجاج بن یوسف در خانه‌ای از آنجا (مولتان) چهل بت طلا به دست آورد که هر بتی از آن بت‌ها سیصد و سی و سه من وزن داشته است. به همین جهت فرج بیت الذهب نامیده شد و فرج به معنای ثغر است و مقدار آن ثغر به طلا دو هزار هزار و سیصد و نود و هفت هزار و ششصد مثقال نقره است.[36]

اما اصطخری در شرح علت اینکه مولتان را فرج بیت الذهب خواندند می‌گوید:

مسلمانان در تنگی بودند، چون مولتان بستدند و دُرّ بسیاری یافتند و برگ‌ها بساختند و قوت گرفتند.[37]

بلاذری در مورد فتح مولتان به دست محمد بن قاسم می‌گوید:

محمد بن قاسم همه جنگجویان را کشت و ششصد تن از کودکان و متولیان بتکده شهر را به اسارت گرفت و زر بسیار به دست آورد. گویند وی اتاقی به طول ده ذراع و پهنای 8 ذراع برگزید و روزنی در بام آن گشود و هر چه زر نزد وی می‌آوردند، از روزن بام به درون اتاق می‌افکند. بدین سبب مولتان را فرج الذهب نامیده‌اند.[38]

هر کدام از این روایت‌ها که درست باشد مهم آن است که نشان دهنده ثروتی است که دراین لشکرکشی نصیب مسلمانان شد و چون غنایم نزد حجاج رسید نتیجه کار را بسیار خوب ارزیابی کرد و ثروت کسب شده را دو برابر خرج این لشکرکشی دانست.

اما در مورد ثروتی که در جریان لشکرکشی‌های محمود به دست مسلمانان افتاد داستان دیگری است که هر خواننده‌ای را به تعجب و حیرت وا می‌دارد. در شرح حال فتوحات سلطان محمود، آنچه بیش از هر چیزی جلب توجه می‌کند توجه او به طلا، جواهر و غنیمت است. بتکده‌ها هم اگر ویران می‌شدند، اغلب بتکده‌های پر از طلا و جواهر بودند.

به سلطان محمود خبر رسید که تنها نیسر نزد کفار در عزت و احترام بلاتشبیه، همچون مکه معظمه است و در آنجا بتخانه‌ای است از قدیم الایام، بت بسیار در آن نصب کرده‌اند و اعظم این بتان جکسوم نام دارد… سلطان محمود قبل از اجتماع لشکر به آن دیار رسید و چون شهر و اهالی را دید غارت بسیار کرد و تمامی اصنام را شکست، چندان خزاین در بتکده یافتند که شمار آن از حد بیرون بود. در یکی از بتکده‌ها قطعه یاقوتی سرخ یافتند که وزن آن 450 مثقال بود و هرگز هیچ کس چنین گوهری به چشم ندیده بود.[39]

یکی از حملات محمود به تانسور بود. این شهر قدیمی پر از ثروت و دارای جواهرات نفیس قیمتی زیادی بود که محمود در مقابل مقاومتی مختصر آن را فتح کرد. تمام بت‌ها منهدم شده و خزاین و اموال بی‌پایان بت‌خانه‌ها و معابد غارت شد. سپاهیان محمود، غنایم و اموال غارتی بسیاری را بر چهار پایان بار کردند و همراه صدها غلام و کنیز راهی غزنه کردند. در حمله محمود به دو شهر مترا و کانوج ـ این دو شهر از حیث زیبایی و ثروت و دولت در تمام هند ممتاز و معروف بودند ـ بتخانه‌ها، معابد، قصور، عمارات و حتی مساکن و منازل عمومی غارت شدند. لشکریان دست به غارت این شهر زدند و شهر را ویران گذاشتند و با غنایم و غلامان و کنیزان بی‌شمار راهی غزنه شدند.[40]

از جمله غنایمی که در حمله محمود به پیشاور به دست آمد، گردنبند‌های جواهر نشانی بود که به گردن چیپال و فرماندهان سپاه او آویزان بود. بنا به روایت گردنبندی که بر گردن چیپال بود یکصد و هشتاد هزار دینار ارزش داشت. در این جنگ نیز تعداد زیادی از هندیان اسیر شده به عنوان برده به دست سپاه محمود گرفتار شدند.[41]

در شانزدهمین حمله محمود که بزرگترین لشکرکشی او نیز محسوب می‌شد، سومنات غارت شد. این شهر در جنوب گجرات قرار داشت و بتخانه معروف سیسوا در آنجا قرار داشت. این بتخانه معروف‌ترین و مقدس‌ترین و ثروتمند‌ترین معبد هندوها بود.[42]

اما در شرحی که بیشتر به افسانه می‌ماند درباره ثروت این معابد گفته شده است:

در غارتی از یکی از معابد هند که در نوشته‌های کهنه روایت شده است خانه‌ای از نقره خام که چون قصر مردم ثروتمند می‌درخشید به طول سی‌متر و عرض پانزده متر بود. می‌شد این خانه را قطعه قطعه کرد و باز آن را بهم وصل کرد، و سایبانی داشت که از دیبای روم بافته بودند و چهل متر طول و بیست متر عرض داشت و بر روی دو تیرک طلا و نقره که قالب‌ریزی کرده بودند قرار داشت و نیز از سنگ‌های گرانبها و مروارید ناسفته و یاقوت‌هایی به رنگ شراب که چون آتش می‌درخشید و زمردهایی که چون مورد خرم بهاری بود و الماس‌هایی که در اندازه و وزن به یک انار می‌مانست، سخن می‌گوید.[43]

2. تجارت هند

محققی به نام مجیب می‌گوید: تمدن مسلمانان تمدن شهرنشینی بوده و اسلام اصولاً شهرنشینی را تقویت می‌کرد. دلیل این امر این است که اعراب مهاجر مسلمان، به خاطر شرایط طبیعی صحرای عربستان در کشاورزی تجربه‌ی چندانی نداشتند و بازرگانی محور عمده‌ فعالیت شغلی آنها بود.[44]

آنچه مسلم است اینکه اعراب حجاز تا حدودی با تجارت دریایی و دریانوردی آشنا بودند. شعری که درمعلقات سبعه آمده است نشان دهنده این آشنایی است.[45]

سرزمین‌های بحرین و عمان کشتیرانی داشتند؛ اما تجارت اصلی در شبه جزیره عربستان متعلق به جنوب عربستان به خصوص یمن و حضرموت بود، ابن رسته می‌گوید: «که پیش از اسلام کشتی‌های دریا رو از هند می‌آمدند و در دجله تا مداین پیش می‌رفتند».[46]

به گفته‌ی بلاذری و طبری، در زمان کشورگشایی مسلمانان، «اُبله» بندری برای کشتی‌ها از چین، هند، عمان و بحرین بود.[47] اعراب در سال 14 ﻫ . بر عراق و نیز بندر ابله، یعنی بزرگترین و مشهور‌ترین منطقه تجاری در خلیج فارس در نزدیکی بصره، چیره شدند. تجارت ابله با هند چنان رونقی یافته بود که اعراب آنجا را تکه‌ای از خاک هندوستان می‌شمردند. کشتی‌هایی که از هند و چین می‌آمدند، در ابله (برای تهیه آذوقه) پهلو می‌گرفت و از همانجا به سوی هند و چین به راه می‌افتاد.[48]

سنت‌هایی که هنوز هم در کار الول پاتی هند با احترام انجام می‌گیرد و افسانه‌هایی که به مسلمانان نسبت می‌دهند و نیز آنچه مورخان و سیاحان مسلمان نقل کرده‌اند و تجارت پیوسته اعراب با هند از زمان‌های بسیار قدیم، نشان می‌دهد که مسلمانان مدت کوتاهی پس از رحلت پیغمبر در سواحل هند حضور یافتند و خیلی سریع در میان حکام هندوی مالایار نفوذ و اعتبار کسب کردند.[49]

اما دیدگاه اعراب در مورد تجارت با هند را می‌توان در پاسخ جهان‌گردی عرب به عمر بن خطاب درباره اوضاع هند دید. او می‌گوید: «در دریای آنجا گوهر است و کوهش یاقوت و درختانش عطر».[50] این علاقه شدید مسلمانان و اعراب به تجارت هند را می‌توان در موقعیت سرزمین عربستان، خلیج فارس و دریای هند جست‌وجو کرد.

سرزمین عربستان را از سه جهت دریا در بر می‌گیرد؛ بیشتر این سرزمین را دشت‌های بی‌ آب و علف یا کوه‌های برهنه و غیر قابل عبور پوشانده است و دیگر مناطق آن نیز زمین‌های کم حاصل است. با توجه به این شرایط سخت طبیعی، لزوم تجارت برای مردم این مناطق مبیّن بود. بحرین، عمان، حضرموت، یمن و حجاز که بر ساحل دریای سرخ، اقیانوس هند و خلیج فارس قرار داشتند، مناطق مناسب‌تری برای تجارت دریایی بودند. کشتی‌های مسلمانانی که از هند باز می‌گشت در سواحل یمن لنگر می‌انداخت و کالاها به وسیله کاروان‌های شتر از خشکی کناره دریای سرخ به شام و مصر منتقل می‌شد.

نکته شایان ذکر اینکه  دریای هند دریای آرامی بود و موقعیت بهتری نسبت به دریای مدیترانه داشت و همین باعث شد در دوره پس از اسلام در دریای هند بازرگانی گسترش بیشتری یابد.[51] اما راهی که در تجارت با هند بسیار مؤثر بود خلیج فارس بود. خلیج فارس یکی از راه‌های دریایی بود که سرزمین‌های عربی و هند را به هم متصل می‌ساخت. این راه همواره برای مسلمانان گشوده بود. ساکنان سواحل خلیج فارس، اعم از ایرانی و عرب، همواره به بازرگانی دریایی و زمینی می‌پرداختند. اینان در مسیر هندوستان از جزایر اقیانوس هند عبور می‌کردند و در راه چین از بنگال و آسام نیز می‌گذشتند. راه بازگشت از چین و هندوستان به یمن بود. سلیمان و ابوزید صیرفی و مسعودی درباره این مسیر دریایی و حوادث آن گزارش‌هایی داده‌اند که نشان دهنده شهرت دیرینه راه مزبور است. کشتی‌های زیادی با مال التجاره‌های گوناگون از این طریق رفت و آمد کرده‌ است و داد و ستدهای بسیاری میان کشورهای مسلمان و هند انجام می‌گرفته است.[52]

تجارت با هند با فتح سند رونق بسیار گرفت. بصره از همین زمان به بازاری برای تجارت با هندوستان تبدیل شد و عوارض گمرکی کالای تجارتی که برکشتی‌ها مقرر می‌شد چنان فزونی یافت که از منابع مهم درآمد خزانه خلیفه به شمار می‌رفت.[53]

در روزگاری که عرب­ها بر مصب رود سند تسلط داشتند، راه بازرگانی از آنجا به داخل قلمرو پارس از سیستان می‌گذشت و از شمال این راه کاروان‌های پنجاب کالای بازرگانی را از ارتفاعات افغانستان عبور می‌دادند و به کابل و دگر شهرها می‌رسانیدند که بعدها از مراکز معتبر بازرگانی شد و از آنجا کاروان‌ها به سوی غرب تا خراسان و سوی شرق تا بخارا می‌رفت. ادویه هند در این نواحی رواج داشت و در بخارا با کالای چینی که از راه آسیای مرکزی رسیده بود به بازار می‌رسید.[54] از طرفی باگشوده شدن سند به دست حجاج، بندرهای پر ارزش دیبل و منصوره نیز به دست عرب‌ها افتاد. بدین سان ایشان یک پایگاه به شرق دور نزدیک‌تر شدند.

تجارت با هند در دوران عباسیان به اوج خود رسید. بنابر روایات از روزگار منصور، خلیفه دوم عباسی، راه از بصره تا چین پیموده شد. نخستین اطلاع ما از روابط دریایی عرب و ایران با هندوستان گزارشی از سفرهای سلیمان تاجر و دیگر تجار مسلمان در قرن سوم هجری است. اساس این تجارت بر داد و ستد ابریشم، از چین به مغرب زمین قرار داشت.[55] از داستان سند باد و هزار و یک شب، که در دوران هارون ساخته شد، معلوم می‌شود که اعراب در دوران عباسیان سفرهای دراز دریایی داشتند که از بغداد آغاز می‌شد و از خلیج فارس می‌گذشت و تا شبه جزیره مالایا می‌رسید. بازرگانان این سفرها، ادویه و عطر هند و حریر چین را به بازار بغداد می‌رسانیدند. در دوران اول عباسی عرب‌ها از جزیره سیلان گذشتند و چینیان که تا آن روزگار پیوسته در دریاهای اطراف هند به تکاپو بودند از آن پس به ندرت به خلیج فارس راه یافتند که عرب‌ها ضمن سفرهای دراز تا چین می‌رفتند.

در قرن سوم، ابوالقاسم بن خردادبه برای مسافران راهنمایی نوشت و راه دریایی را که از دجله نزدیک ابله آغاز می‌شد و به هندوستان و چین می‌رسید توصیف کرد. به گفته او کشتی‌های عرب از کناره‌های خلیج فارس و دریای هند به مالایا می‌رفت. انتخاب کناره‌ها به این علت بود که کشتی‌ها بتوانند از بندرهای مختلف بار بگیرند و بار پیاده کنند و این کشتی‌ها وقتی از کناره‌های کرماندل لنگر می‌گرفت به رسم کشتیبانان، خلیج بنگال را به خط مستقیم می‌پیمود این مسیر سه ماه طول می‌کشید و اگر باد موافق می‌وزید این راه در یک ماه طی می‌شد. جهانگردان عرب در قرن سوم و چهارم از توجه و مهربانی شاهان هند یاد کرده‌اند و گفته‌اند که گروهی از بازرگانان مالایا به مسلمانی رو کرده بودند و به عرب‌ها اجازه داده بودند در آنجا مسجد بسازند. از اوایل قرن هشتم اعراب در بندرها و بعضی شهرهای داخل هند مناطق عرب نشین پدید آوردند.

مردم یمن، حجاز، حبشه و مصر نیز با آسیای شرقی روابط بازرگانی داشتند و جواهر و زمرّد را از بندرهای شرقی هند از راه عدن و مکه به آفریقا می‌بردند. بندر عدن  بازار این گونه کالاها و لنگرگاه کشتی‌هایی بود که از بندرهای آسیا و آفریقای شرقی می‌رسید.

شایان ذکر است که پیروزی‌های سلطان محمود در هندوستان بر رواج تجارت میان این کشور وسیع و دیگر ولایت‌های امپراتوری عباسیان اثر گذاشت. بیشتر سکه‌های اسلامی که در شمال اروپا کشف شده مربوط به قرن چهارم هجری، دوره سامانیان، است که بیشتر این سکه‌ها به وسیله بازرگانانی که از راه روسیه گذشته‌اند از مشرق به شمال اروپا رفته است.[56] از طرفی تسلط محمود بر قسمتی از جاده ابریشم نیز موجب توسعه مناسبات تجاری و فرهنگی با هند و چین گردید.[57]

راه‌های تجاری که یهودیان رومی از اروپا می‌پیمودند تا با سرزمین‌های شرقی تجارت کنند دو مسیر بود: یکی از راه فرات تا بغداد که از دجله و ابله عبور می‌کرد و از طریق دریای عمان به هند و چین می‌رسید؛ مسیر دیگر که در دوران عباسیان رونق داشت از روسیه به دریای قزوین، مرو، بلخ و بخارا و سمرقند می‌گذشت و با عبور از ماوراء النهر تا هند و چین می‌رسید. بازرگانان این مسیر، پوست خز، روباه، شمشیر، موم و عسل تجارت می‌کردند.[58] جهانگردی مسلمان درباره تجارت هند می‌گوید:

در دریای هند و چین، مروارید و عنبر، در کوهستان‌های آن سنگ‌های گرانبها و معادن طلا، در دهان حیوانات آنجا عاج در کارگاه‌های آن چوب ساج و نی‌خیزران و عود و کافور و گیاه نیلوفر و پرنیان و جوز بوا و بتم و چوب صندل و مواد خوشبوی دیگر، در میان پرندگانش طاووس و طوطی و در رستنی‌های زمینش مشک و زباد و جوز دارد.[59]

مقدسی درباره مال التجاره‌هایی که از هند می‌آمد می‌نویسد:

از توران، پابند خیزد که از «ماسکان» بهتر است، سندان، برنج بسیار و پارچه دارد. در دیگر شهرها فرش و مانندش می‌بافند و همان گونه که در قهستان خراسان، بافته می‌شود. نارگیل بسیار و پارچه‌های نیکو نیز بیرون می‌دهد. از منصوره، کفش کنباتی نیکو و پیل و عاج و چیزهای گرانبها و داروهای سودمند خیزد.[60]

 ابن خردادبه نیز درباره مال التجاره‌های هند می‌گوید:

از هند انواع عود و چوب صندل و کافور و آب کافور و جوز بویا و قرنفل و قاقله و کبابه و نارگیل و لباس‌های بافته شده از الیاف گیاهی و لباس‌های پنبه‌ای کرکدار و فیل و از سرندیب همه نوع یاقوت‌های رنگارنگ و سنگهای عقیق و الماس و دُرّ و بلور آبگینه، گز شفاف و سنگ سنباده که به وسیله آن جواهر را می‌تراشند و از سند گیاه دارویی و خرما و خیزران می‌آمدند.[61]

از میوه‌جات نویات، نارنج و ترنج نیز از هند به عربستان تجارت می‌شد. مسعودی در این باره می‌گوید: از قرن سوم از هند آوردند و در عمان، بصره، عراق و شام کاشتند و در بیشتر خانه‌های طرسوس و انطاکیه و دیگر شهرهای شام و فلسطین و مصر فراوان کشتند که قبل از آن شناخته نبود؛ اما عطر و رنگی را که در هند داشت و از آب و خاک و اقلیم آن دیار بود نداشت.[62]

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

مسلمانان در دو مرحله مؤثر و به صورت وسیع به سرزمین هند حمله بردند. اولین بار قاسم بن محمد در قرن اول هجری به سرزمین سند لشکرکشی کرد که در این حمله سرزمین‌های سند و بلوچستان فتح شد؛ ولی حمله اصلی و موفق به هند در دوران محمود غزنوی اتفاق افتاد. این حملات،  در ظاهر با انگیزه حمایت از مسلمانان و غزو با کفار انجام شد، اما با بررسی دقیق این حملات می‌توان دید که علت اصلی، دست یافتن به سرزمین‌هایی بود که ثروت و موقعیت تجاری‌شان در شرق در طول تاریخ مورد توجه قدرت‌های دنیا بوده است و تنها حرص و طمع و ثروت طلبی غازیانی چون سلطان محمود، او را به این سرزمین کشاند. آنان به هند یورش می‌بردند، مناطق مختلف را نابود می‌کردند و بسیاری از کسانی را که مقاومت می‌کردند، می‌کشتند و بقیه را به اسارت و بردگی می‌گرفتند. ثروت‌های معابد، قصرها و حتی خانه‌های مردم را غارت می‌کردند و با ثروتی کلان به سرزمین‌ خویش باز می‌گشتند، بدون آنکه تلاشی در جهت تبلیغ دین مبین اسلام بکنند.

در حقیقت، تجار و بعد صوفیه بودند که اسلام را به سرزمین‌های شرقی بردند و آن را تبلیغ کردند. موقعیت خوب بسیاری از تجار و صوفیان در این سرزمین‌ها حاکی از آن است که ایشان با هیچ مزاحمتی از طرف هندوها فعالیت می‌کردند. آنها به راحتی برای خویش خانه و زندگی و مسجد می‌ساختند. تمام سفرنامه‌هایی که از این سرزمین و اوضاع مسلمانان ساکن آن سخن گفته‌اند، موقعیت خوب آنها را در این سرزمین شرح داده و تصدیق کرده‌اند. به نظر می‌رسد اگر اسلام با شکل تهاجمی سلطان محمود به هند منتقل نشده بود، شاهد صدها سال جدال و خون‌ریزی بین مسلمانان و هندوها نبودیم.

نویسند: یاری یاسمن

واژه افغانستان برازنده نیست. آریانا یا خراسان باختری نام درست تری است

امروزه بسیاری از روشنفکران افغانستان از نام این کشور بدشان می آید.  افغانستان واژه ای است که مترادف شده است با عقب ماندگی – جهالت – تعصب – کشتار – بی رحمی –  عدم بردباری و مدارا- عدم تساهل و گذشت –  خونریزی و بلاخره جهالت و تعصب و فرقه گرایی  که با هم یکجا  جمع شود  معجون خطرناکی می شود.

عده زیادی از روشنفکران و نخبگان  سرزمین آریانا یا خراسان  جمع شده اند و لایحهای یا طرحی به مجلس داده اند که نام افغانستان عوض شود.

واژه افغانستان  برگرفته از کلمه   اوغان – افغان است که  پسوند «ستان» به آن اضافه شده اما پیشیه این نامگذاری به کشوری که امروز افغانستان نامیده پیشیه طولانی ندارد وطی یک طوطئه حساب شده در سالهای قدیم این نام که به ولایتی از منطقه پاکستان کنونی در نزدیک کوه های سلیمان بوده اطلاق میشده است!! تا اینکه توسط قوم تمامیت خواه که کشور مارا اشغال نموده بودند بر تمام کشور خراسان کهن آنروز این اسم را جایگزین و تحمیل نمودند که جای تاسف بسیار دارد!!!! و این فرهنگیان وقلم بلدستان سرزمین تاریخی خراسان است که دلیل این طوطئه شوم را افشا نمایند وهویت اصلی خراسان را به آن برگردانند. {حال بماند که تا چه اندازه این کار عملی وقابل تحقق است }اما برای آگاهی وهویت بخشی ساکنان سرزمین آریایی ما بسیار لازم وضروری مینماید زیرا به دلا یل قطعی وتاریخی که محققین اراءه نموده اند ساکنان اصلی افغانستان امروز وخراسان دیروز (که گاه کابلستان هم نامیده میشده)کسانی بوده اند که به زبان فارسی تکلم میکنند اعم از تاجیک ها وهزاره ها وازبک ها که با شگفتی زیاد همه این اقوام، که ساکنان اصلی این سر زمین بوده اند امروزبه عنوان «اقلیت های قومی» قلمداد میشوند !!ونه تنها امروز که سالیان متمادی یک قوم تمامیت خواه وغاصب همه امورات فرهنگی وعنعنوی وتاریخی مارا تحریف وبرگرده ما سوار بوده اند وامروز که به برکت انقلاب فضای برای تنفس به وجود آمده باید این ظلم وغارت تاریخی افشاء وفریاد کنیم .

خوانندگان محترم باید مطلع باشند که این سخنان ادعا وواهی نیست بلکه واقعیت تاریخی است که محققین ما آنرا با شواهد علمی وتاریخی به اثبات رسانیده اند.. من جمله پروفسور لعل زاد استاد دانشگاه در لندن که کار بسیار محققانه وارزشمند ایشان در انترنت در دسترس همگان است ومن به عنوان یک ساکن با درد این سرزمین که تاریخ پر طلاطم وسیاه این قوم را تا حدودی مطالعه کرده ام خود را مسئول میدانم تا این کار اساسی وافشاگرانه  را که عامل ظلم های فراوان تاریخی است به سهم خود افشا نمایم مخصوصا نمونه بارز این تاریخ را غبار در اثر وزینش به زیبایی ترسیم  نموده است :

حال به قسمتی برگزیده از نوشتهاستاد لعل زاد توجه  نماییم وتحقیق کامل را در تارنمای خود ایشان بخوانید:  به اساس منابع تاریخی:

 واژه های “افغان”، “افغانان”، “افغانیان”، “افاغنه”، “اوغان”، “اوغانی”، “اوغانیان” با سابقۀ هزارساله، نام اقوام یا قبایلی بوده است در اطراف کوههای سلیمان واقع در پاکستان امروزی…

  سه منبع معتبرتاریخی (حدودالعالم، تاریخ یمینی و شهنامۀ فردوسی)، حدود 1000 سال قبل، از موجودیت قبایلی بنام “افغان” و”اوغان” دراطراف کوههای سلیمان در هند (پاکستان امروزی) خبرمیدهند. این واژه درشهنامۀ فردوسی بسیار”بد” معرفی گردیده است.

 تاریخنامۀ هرات (اثرسیفی هروی) حدود 700 سال قبل، همین مناطق اطراف کوه های سلیمان را بنام ولایت “افغانستان” نامیده؛ مرکزآن را مستنگ وشهرهای مهم آن را تیری، کهیرا، دوکی، ساجی و بکرمیداند که تماما درپاکستان امروزی قرار دارند. دراین اثرنیز، افغانان بسیار”بد” معرفی شده اند.

   روضة الصفا (اثرخاوند شاه بلخی) هم حدود 500 سال قبل، موقعیت “افغانستان” را دراطراف کوههای سلیمان میداند وطایفۀ اوغانیه را به “بدی” یاد میکند.

 گزارش سلطنت کابل (اثرالفنستون) نیزحدود 200 سال قبل،”افغانستان” را خارج ازکابل، غزنین و کندهار میداند که بمعنی موقعیت آن درهمان محدودۀ قبلی یعنی اطراف کوههای سلیمان میباشد. نژادهای افغانستان (اثربیلیو) هم حدود 130 سال قبل، افغانان را با اوصاف “بدی” یاد نموده است.

 ساختاراقتصادی افغانستان (اثرپولیاک) هم حدود 50 سال قبل، مسکن اصلی افغان ها را دامنه های کوه های سلیمان میداند. موصوف رشد نفوس، جستجوی چراگاه ها، اجیرشدن وهمدستی با اشغالگران راعلل اساسی سرازیرشدن این قبایل ازکوه های سلیمان و”اشغال” سرزمینهای خراسان میخواند که با تشکیل حاکمیت قبیلوی آنها درقرن هجدهم، این پروسه تشدید میگردد و تا امروزادامه دارد!

 نقشه های جغرافیائی ازحدود 400 سال قبل بدینسو نیزموقعیت مناطق “افغان” و “افغانستان” را تا اوایل قرن نزدهم دراطراف کوههای سلیمان نشان میدهد که با واقعیت های تاریخی فوق الذکرمطابقت کامل دارد.

 باینترتیب،مطابق تمام منابع تاریخی فوق الذکر،”افغان” بدنام ترین واژه دراوراق تاریخ سرزمینی است بنام “افغانستان” که موقعیت اصلی آن درپاکستان امروزی قراردارد؛ ولی امروزتلاش میشود این دو نام درسرزمینهای اشغالی برمردمانی تحمیل گردد که درطول قرن ها، خود را “خراسانی” میگفتند وسرزمین خود را “خراسان” مینامیدند!

  پروفسور لعل زاد با تحقیق تاریخی اش این موضوع را بسیار موشکافانه ثابت نموده که در ادامه  بخوانید

 واژۀ “افغانستان” نیز برای اولین بار درمعاهدۀ لاهور(26 جون 1838م) بین نمایندۀ  حکومت برتانیه، رنجیت سنگ و شجاع الملک (شاه مخلوع کابل که هیچگونه عنوان رسمی ندارد) بکاررفته که میتوان آنرانخستین مورداستعمال این واژه درمعاهدات خارجی خواند{1}،البته آنهم بمفهوم افغانستان آنروزی؛ یعنی قسمتهای جنوب کشوری بنام “کابل” که شمال هندوکش شامل آن نیست! (نقشه های سالهای 1815- 1855م دیده شوند.

 اکنون بادرنظرداشت یکتعداد مقالات واسنادیکه جدیدا بدست رسیده، خواستم این بحث را درپرتوی این حقایق تلخ غنا بخشیده و فشردۀ یکتعداد آنها را در اختیاردانش پژوهان وعلاقمندان قراردهم وامیدوارم گام کوچک دیگری باشد درجهت غنامندی این بحث علمی و تاریخی که “ما کیستیم واینجا کجاست؟”. زیرا در کشوری که سرا پای تاریخ و حتی جغرافیۀ  آن جعل گردیده است، هزاران حرف ناگفته برای گفتن وجود دارد وصدها منبع وسند با ارزش که منتظرکاوش و پژوهش اند.
منبع اول
 واژۀ “افغان” درلغت بمعنی ناله و فریاد میباشد{2}؛ اما قرارمعلوم، کتاب “حدودالعالم” (تالیف سالهای 982 م) نخستین اثری (درمنابع داخلی) است   که درآن، از قومی بنام “افغان” نام میبرد ومحل زندگی آنانرا در ضمن بر شمردن شهرهای هندوستان در”ساول”- یک دهکدۀ خوشگواروزیبا که بر فرازکوهی قراردارد- معین می سازد. “تاریخ یمینی”وترجمۀ آن درضمن محاربات محمود ازافغانان ومحل سکونت آنها دراطراف کوه های سلیمان درهند خبرمیدهد والبیرونی (درسالهای 1030م) درکتاب خود بنام “تحقیق ماللهند” مینویسد که درکوههای مرزغربی هند تا وادی سند، قبایل مختلف “افغان” زندگی میکند. کو های سلیمان درمحل ساول یا سول به دو شاخۀ شرقی وغربی تقسیم میشود و سول شاخۀ غربی آنست {3-4}.
 منبع دوم
  واژه های “افغان” و”اوغان”حدود 1000 سال قبل درشهنامۀ فردوسی نیزبا تفصیل منحیث نام  قومی بکار رفته است که خلاصۀ  آنرا در داستان “سرگذشت رستم با کک کوهزاد” چنین میخوانیم
 چنین گفت دهقان دانش پژوه          مراین داستان را زپیشین گروه
 که نزدیک زابل بسه روزه راه       یکی کوه بد سرکشید بماه
 به یکسوی اودشت خرگاه بود         دگردشت زی هندوان راه بود
 نشسته درآن دشت بسیارکوچ          زافغان ولاچین وکرد وبلوچ
 یکی قلعه بالای آن کوه بود            که آن حصن ازمردم انبوه بود
 بدژیکی بدکنش جای داشت            که دررزم با اژدها پای داشت
 نژادش زافغان سپاهش هزار          همه ناوک اندازو ژوبین گذار
 نژادش زاوغان سپاهش بلوچ         ابردشت خرگاه بگزیده کوچ
 گرفته همه دشت خرگاه را             بدزدی زند روزوشب راه را

ورا نام بودی کک کوهزاد            بگیتی بسی رزم و بودش بیاد

 سیه چهره و ریش کافورگون          دوچشمش بمانند دوطاس خون
 چنان بود که هرسال ده چرم گاو      پراززرگرفتی همی باژو ساو
 همی داد این باژرا زال زر             دگرمه بمه هدیه ها بی شمر
 که برزابلستان نبندند راه                زند تا درهندوان با سپاه
 چه کردی زبیداد برسیستان            زتویاد دارم بسی داستان
 
 باینترتیب افغان ها یا اوغان ها در شهنامۀ فردوسی سیه چهره، ریش کافور، چشم خون، بد کنش، دزد، راهزن، راهبند، باژگیر، شوم، نامرد، لافوک و بد نژاد معرفی گردیده است. اما وطن این “اوغانها که کک کوهزاد شه وسردار آنها میباشد برون ازحوزۀ سیستان (زابل، قندهارو بُست) است وسه روزه راه با زابل فاصله دارد”{5}باید مکانی باشددرافغانستان که موقعیت آن درتاریخ نامۀ هرات تالیف سیف هروی وروضة الصفا تالیف خاوندشاه بلخی با صفات مسکونین آنها مشخص شده است.
 منبع سوم
 اما واژه های “افغانستان” و”اوغانستان” برای باراول، حدود 700 سال قبل در تاریخنامه هرات تالیف سیف هروی بمحدوده کوچکی دراطراف کوههای سلیمان (درپاکستان امروزی) اطلاق گردیده است. جهت دریافت اینکه مرکز آن کجا بوده و شهرهای عمدۀ آن چه نام داشته، بهتراست به این اثر گرانبها مراجعه کرد که چندین فصل یا “ذکر” آن راجع بحوادثی است که در مناطق مختلف “افغانستان” آنروزی رخداده و درآن موقعیت افغانستان ومشخصات افغانها بصورت واضح و روشن بیان شده است {5-6}:
 سیف هروی در ذکربیست وششم (رفتن مَلِک شمس الدین پیش منکوخان و مراجعت او) تاریخنامۀ هرات، نام تمام ولایاتی را میگیردکه ازتوابع هرات بوده ومنکوخان شاه چنگیزیان آنها را دراختیار مَلِک شمس الدین کُرت می گذارد: “… پادشاه منکو خان  فرمود … مَلِک  شمس الدین کرت را که  از دودمان بزرگواریست … به مَلِکی شهرهرات و توابع اوچون جام وباخزرو کوسویه و خره و فوشنج وآزاب وتولک وغور و فیروزکوه و غرجستان و مرغاب و فاریاب و مرجق تا آب آموی واسفزار{سبزوار}وفراه وسجستان وتکین آباد{کندهار}وکابل وتیرا وبُستستان وافغانستان تا شط سند وحدودهند فرستادیم وزمام حل وعقد وقبض وبسط این ولایات مذکوره را درکف کفایت و ید اهتمام او نهادیم…”
 همانست که (ذکرسی ودوم وسی وسوم) “… مَلِک شمس الدین با سپاه گران … روی به مستنگ آورد… دراویل محرم سال 652 مَلِک شمس الدین شهر مستنگ رامحاصره کرد وپیش ازرسیدن مَلِک شمس الدین به مستنگ، مَلِک شاهنشاه و بهرامشاه ومیرانشاه با 5000 مردجنگی پناه به قلعۀ خاسک برده بودند … مَلِک شمس الدین چون به مستنگ رسیداکابر واعیان مستنگ پیش آمدند وشرایط خدمت به جای آوردند…مَلِک شمس الدین ایشان را بنواخت و مستنگ را به مَلِک تاج الدین کُرد داد…روزدیگر…ازمستنگ به طرف قلعۀ خاسک برافراخت… شاهنشاه وبهرامشاه را با نود تن ازاقارب ونواب ایشان بقتل رساندوسرهای ایشان را ازبدن جدا کردو به اطراف واکناف افغانستان فرستاد…”.
 سیف هروی درذکرسی و هفتم – قتل طایفۀ دزدان افغانی می گوید: “درسال 655 بخدمت مَلِک شمس الدین طایفۀ از زعما و روسای افغانستان عرضه داشتند که ازحصاردوکی به طرف جنوبی به 70 فرسنگ جماعتی دزدان اند (700 نفر) که ایشان راکنکان ونهران خوانند. صدسال کمابیش میشودکه این گروه راه میزنند وتجارو سفرا وابنالسبیل را که ازاطراف واقطار بلادغربی به هندوستان میرونند غارت میکنند”. مَلِک شمس الدین بعد از تدبر و تفکر پهلوان مبارزالدین با 2000 نامدار جهت سرکوب آنان میفرستد که بسیاری ازین دزدان را بقتل رسانیده وآنجا را تسخیرمیکند.
 باینترتیب مطابق تاریخنامۀ هرات، حدود700 سال قبل،افغانستان ولایتی بوده است (خارج ازولایات سیستان، قندهاروغزنی) که مستنگ مرکز آن و تیری، کهیرا، دوکی، ساجی وبکر حصارهاوقلعه های مهم آن بوده وهمۀ این مناطق دراطراف کوه های سلیمان در قلمروی پاکستان امروزی (هند دیروزی) قرار دارد که با معلومات “حدودالعالم”، “تاریخ یمینی” و “تحقیق ماللهند” درمورد موقعیت افغان ها درسده های قبلی مطابقت دارد (نقشه های 1 – 2 دیده شود). دلچسبتراینکه درتمام ولایات سیستان، قندهار،غزنی، و…درتاریخنامۀ هرات، از موجودیت “افغانان” خبری نیست؛ ولی در نقاط مختلف  ولایت افغانستان (مستنگ، تیری، کهیرا،دوکی،ساجی وبکر)، سخن از”افغانان بیباک، شبرو، دزد،خونی،فتنه انگیز،بیوفاوغدار”میباشد. باینترتیب میتوان دیدکه مشخصات اوغانهای شهنامۀ فردوسی و موقعیت آنها با صفات افغان های افغانستان در تاریخنامۀ هرات تطابق دارد
منبع چهارم  
 خاوند شاه بلخی نیز در روضة الصفا طایفۀ اوغانیه را به  بدی یاد نموده  و مطالب دلچسپی درمورد موقعیت ولایت افغانستان درکوه های سلیمان دارد {5}: “امیرمبارز الدین برای مطیع ساختن قبایل اوغانی و جرمائی… روی به ایشان نهاد. امرای اوغانی و جرمائی درقلعۀ سلیمان … متحصن شدند… امیرمبارز الدین سرانجام اوغانیان و جرماییان را مطیع کرد”.
 همچنان علاوه میکند:”تیمورقندوزوبغلان وکابل وغزنین و قندهاررا با توابع تا حدود هند به امیرزاده پیرمحمد جهانگیرداده بود واودر معیت امرای نامدار روان شد. اوغانیان کوه سلیمان را بتاختند واز آب سند گذشته شهر اوجه را بگرفتند وازآنجا به ملتان رفتند…”.
 شاهرخ میرزادرسال821 هجری ولایت افغانستان رابفرزندخود، سیورغتمش میدهد{5}: “… شاهرخ حکومت بلخ را به پسرش میرزا قیدو سپرد و قندهار و بلاد سند را براو مسلم داشت. قیدو پس ازچندی اظهار تمرد کرد…شاهرخ اورا درقلعۀ اختیارالدین محبوس کرد وتمام ولایات او را از کابل وغزنین و قندهار و افغانستان …  به فرزند خود سیورغتمش داد”.
 باینترتیب میتوان دید که ولایت افغانستان روضة الصفا در قرن نهم هجری (سال های 821) هنوزهمان ولایت افغانستان تاریخنامۀ هرات درقرن هفتم هجری (سال های 650) میباشد که خارج ازکابل، غزنین وقندهاربوده ودر اطراف کوههای سلیمان در پاکستان امروزی قراردارد.
 منع پنجم
 محمودالحسینی منشی احمدشاه ابدالی درکتاب”تاریخ احمدشاهی” که طی 25 سال حکومت اونوشته شده است، نتنها نامی ازافغانستان نمیبرد بلکه احمدشاه را پادشاه خراسان میخواند{4}.
 حتی الفنستون که حدود 200 سال قبل ازامروز(1809م) با شجاع الملک در پشاورملاقات نموده وبا موصوف بحیث “شاه کابل” معاهدۀ بامضا رسانیده، دراثرمشهورخودبنام “گزارش سلطنت کابل وملحقات آن درفارس، ترکستان وهند” که در سال 1815 م در لندن به نشر میرسد، کشور “کابل” را  شامل “افغانستان و سیستان، بخشی ازخراسان و مکران، بلخ با ترکستان و کیلان، کتور، کابل، کندهار، سند، کشمیر با بخشی از لاهور و ملتان” می داند {1}. موصوف میگویدکه “افغانها نام عمومی برای کشور شان ندارند…لذا من این نام{افغانستان} رابراین کشورمیگذارم…نامی که توسط ساکنان این سرزمین برتمام کشوراطلاق میشود خراسان است”. ازاینجا نیزمیتوان استنباط کردکه افغانستان آنروزی، هنوزمناطقی است جدا از سیستان، کندهار و کابل؛ یعنی همان اطراف کوه های سلیمان (درتطابق با موقعیت تاریخی آن درسده های قبلی) درپاکستان امروزی!
 منبع ششم
 بیلیو{7} نیز دراثرمشهور خود بنام “نژادهای افغانستان” درسال 1880م مینویسد که مردمان مختلف باشندۀ افغانستان را بشکل نادرستی”افغان” می گویند. آنچه بنام قوم افغان گفته میشود ترکیب غیرمتجانس و اقوام مختلفی است که بطورضعیفی یکجا ساخته شده وآنهم تازمانیکه یکی ازآنها باکمک وپشتیبانی یکقدرت خارجی درموقعیت قوم حاکم نگهداشته شود. در جریان حدود 130 سال گذشته، این موقعیت مسلط دراختیارقوم افغان بوده؛ نام قوم مخلوط “افغان” وکشور”افغانستان” ازهمینجا ناشی شده است. عجیبتراینکه بیلیو نیزدراین اثر خود، اوصافی را (ازقبیل بی دینی، بی وفائی، تمرد، بی قانونی، خیانت، وحشت، بیرحمی و …) در مورد افغان ها ذکرمیکند که تا اندازۀ زیادی با خصایل اوغانهای روضة الصفا، تاریخنامۀ هرات وشهنامه فردوسی درچند قرن قبل، مطابقت دارد.
 نام افغانستان درسال های بعدی (نقشه های 9 – 12 مربوط سال های 1815 – 1855م) بساحۀ بزرگتری در جنوب کشوری بنام “کابل” اطلاق گردیده و بعدا جانشین تمام قلمروی کشورکابل (نقشۀ 13 مربوط  1860م) و بالاخره قلمروی افغانستان امروزی (پس از1893م ) شده است (نقشۀ 14).
 ولیاک دراثرگرانبهای خود بنام”ساختاراقتصادی افغانستان” علل اساسی سرازیر شدن قبایل افغان ازمسکن اصلی آنها دراطراف کوه های سلیمان بمناطق مجاورو اشغال سرزمینهای مردمان بومی خراسان (تاجکها، هزاره ها، ازبیکها، ترکمنها وغیره) را بخصوص پس از ایجاد دولت قبایلی افغانان در سرزمین های اشغالی مورد پژوهش قرارداده است که فشردۀ آن ذیلا تقدیم میگردد{9}:
 رشد جمعیت قبایل افغان درحوزه تنگ دامنه های کوههای سلیمان، نیازروزافزون به چراگاه ها وموجودیت سرزمینهای مجاور خالی از مردم دراثرحملات مهاجمین وهمچنان آموزش فنون نظامی و سازمانی از مهاجمین، افغانان را بصورت طبیعی واداشت تا مانند سایراستیلاگران دردرازنای تاریخ به تهاجم بپردازند، سرزمینهای دیگران را اشغال نمایند و ساحۀ زند گی خود را وسعت بخشند ودرضمن آن، مانند دیگراسیتلاگران باورهای اجتماعی و سیاسی، فرهنگی و زبانی، عنعنات و رواج های ویژه خویش را بالای مردمان مغلوب بومی تحمیل کنند که از نمونه های آن میتوان درقبضه کردن کامل قدرت سیاسی ونظامی و تحمیل زبان پشتو درساحات عسکری وملکی اززمان شیرعلی خان تا کنون نام برد.
مسکن اصلی قبایل افغان دامنه های کوههای سلیمان است. افغانان با داشتن ساختار شیوه زنده گی مشترک ابتدایی، اززمانهای بسیار دور و دراز کوچ نشین بودند که مشغولیت اساسی آنها را دامداری (گوسفند وبز پروری) تشکیل میداد.
 ازشروع سدۀ پانزدهم میلادی قبایل افغان آغازبه تصاحب وغصب سرزمین های اقوام ساکن غیرافغان وهمسایه های خود کردند واین فرایند بویژه پس از تشکیل دولت مستقل قبایل افغان درسال 1747م بشدت ادامه یافت.
 برخی ازقبایل افغان با بهره گرفتن ازتضعیف قدرت دودمانهای صفوی درغرب ومغولی درشرق وجنگهای برادرکشی وخانمانسوزمیان خوانین وتابعین آنها در همسایگی کوه های سلیمان به تنهایی ویا دراتحاد با قبایل دیگر به پایان آمدن از کوه آغازنموده به غصب زمینهای مردمان بومی مبادرت ورزیدند، وگاهی هم زمینهای خالی ازسکنه رابتصرف خویش درآوردند.
 دلزاکیان نخستین قبیلۀ افغان بودند که وادی پشاوررا غصب کردند. در سدۀ چهاردهم هوتکیان وادی کوهستانی میان دریای کابل وکرم رادر اشغال در آوردند.
 در پایان سدۀ چهاردهم وآغازقرن پانزدهم قبیله های بنوچی برخی از ساحات بنو را تصاحب کردند. همچنان درآغازسدۀ پانزدهم کجرها و هم دلزاکیها درساحات پایانی رود کابل واردشدند. بدین ترتیب سواتیها وبا جوریان، قبیله مروت در میانۀ سدۀ شانزدهم بخشی از ساحات بنو وقبیله وزیری در قرن شانزده هم مساحت کلانی از وزیرستان را به چنگ آوردند.
 با تشکیل دولت افغانان جریان اشغال وتصاحب زمین های دیگران بیشتر از پیش شکل ورنگ سازمان یافتۀ بخود میگیرد. پس ازاینزمان افغانان شروع به غصب زمینهای تاجیکان، ازبیکان، ترکمنان وسایرمردمان واقوام آسیای میانه کردند.
 جریان جابجائی قبایل افغان واشغال خراسان توسط این قبایل را نیزمیتوان درمقالۀ پرمحتوای دکترمهدی تحت نام “نظریه های تامین ثبات وحل مناسبات تباری” که حاوی دهها منبع معتبراست، مطالعه کرد؛ قسمتی ازآن ذیلا نقل میگردد{4}:
 متون فارسی دورۀ اول اسلامی خاستگاه قوم افغان را اطراف کوههای سلیمان (در پاکستان امروزی) گزارش داده اند… افغان ها تا آغاز دهۀ سوم قرن هشتم هجری (723) ازساحۀ افغانستان به جانب خراسان گسترش نیافته بودند… گسترش وتغییر شکل زندگی آنها عمدتا با حوادث هجوم مغول و تیموردرارتباط بوده است …جناح راست ساحل رود سندوپنجاب غربی درطول قرن 13 تا نیمۀ قرن 14 بمیدان نبرد های طولانی و مداوم میان فرمانروایان مغول وسلاطین دهلی مبدل گشته بود. به اثراین تهاجمها بنیاد تمدن زراعتی دچارضعف وناتوانی گردیده و…زمین های بلا استفاده را قبایل پشتون که عمدتا مالدار و خانه بدوش بودند…ازصاحبان شان که عمدتا تاجیکان بودند تصاحب مینمایند…
 زمینه ای هموارتخلیه شده درقرون 13-17 توسط اهالی بومی (تاجکان) دردامنه های شمالغربی کوههای سلیمان واقوام مختلف هندی درقسمت های جنوب شرقی همین جبال…بتدریج توسط افاغنه اشغال میشوند. افغانها اولین بارباجازۀ شاهرخ میرزا دراطراف قندهارساکن شدند…
 عامل عمدۀ دیگرگسترش ونفوذ طوایف افغان درقلمرو خراسان شرقی، جنگهای دراز مدت تیموریان هند با صفوی های ایران  بر سر تملک  قندهار میاشد. ابتدا تیموریان ازافراد جنگجوی اجیرافغان دراین جنگها استفاده کردندوتعدادزیادی از خانواده های قبیلۀ ابدالی با استفاده ازاین موقعیت دراطراف قندهارجاگزین شدند. چون قندهار از مرکز سلطنت (دهلی)، فاصلۀ زیاد داشت قندهار اکثرا در دست صفویها میبود؛ ازینرو طوایف افغان متمایل به صفویها شدند وبا استفاده ازاقتدار آنها بغصب اراضی مالکان اصلی دست زدند…
 پشاورتا سدۀ شانزدهم شهرفارسی گوی بوده است…افضل ختک (نواسۀ خوشحال خان) در کتاب خود بنام تاریخ  مرصع از مهاجرت قبایل از کوه های سلیمان به قندهار(درعصرشاهرخ والغ بیگ) وازآنجا بکابل وپشاور وجانشین شدن شان در آنجاها بحث میکند. مومندها وافریدی ها بعدتراز یوسفزائی ها (درعصربابر) در شمال پشاورمسکون شدند…
 ازقرن پانزدهم ببعد قبایل پشتون دراطراف قندهارجاگزین میشوند. غلجائیان در شمال شهردرسمت غزنی وعشایرمختلف ابدالی درجنوب و غرب شهرسکونت اختیارنمودند، درحالیکه هردو به وادی حاصل خیز ارغنداب نظردوخته بودند. تاریخ سلطانی جاگزین شدن ابدالی ها درمناطق هموارقندهاررا مربوط به قرن پانزده میداند … اندکی پس ازاستقلال قندهار به دست میرویس، هرات به دست ابدالیان میافتد و اینان هواخواهان ایران را ازهرات خارج نموده وافغانان بادیه نشین اطراف سبزوار را جانشین آنان میسازند…
 دراوایل قرن 16 گروهی ازقبایل افغان (یوسفزی، مندوزی و…) بدنبال مبارزات طولانی وشدیدبا اقوام دیگر، قسمت شمالشرقی منطقۀ سفلای رود کابل را تاساحل پیوستن آن به رود سند و نیز ولایت کوهستانی سوات را اشغال کردند. وزیرستان در قرن 16 توسط وزیری ها اشغال شد و…قبایل افغان ساکن دیره جات…درقرن 17 الی 19 وارد این سرزمین شدند…
 راورتی ننگرهاررا بحیث یکی ازشش ناحیۀ یا سرزمینی که تاجیک ها در شمال سفید کوه زیست میکنند ترسیم نموده  و میگوید که  در نُه درۀ ننگرهار 15 هزار خانوادۀ تاجیک زندگی دارند وشغل شان زمینداری است. درآنجا تاجیکها وجمعیت قلیلی ازافغانها بودوباش دارند…
فیض محمد کاتب مینویسد که علاوه ازفرقه های ترکلانی درباجور… 5 هزارنفر قوم صافی، 37 هزاروپنجصد نفرازقوم تاجک و5 هزارنفرازقوم شنوارومجموع 47 هزاروپنجصد نفردرهردو کنارنهر باجور مقام و مقر دارند…
 جاگزینی طوایف افغان درشمال کشورتاریخ جدید دارد وعمدتا پس ازنادرخان زیر نام ناقلین صورت گرفته است درحالیکه تُرک ها قبل ازاسلام، دراواسط قرن ششم میلادی وارد سرزمین کنونی افغانستان شده اند.
 نتیجه گیری
 سه منبع معتبرتاریخی (حدودالعالم، تاریخ یمینی و شهنامۀ فردوسی)، حدود 1000 سال قبل، از موجودیت قبایلی بنام “افغان” و”اوغان” دراطراف کوههای سلیمان در هند (پاکستان امروزی) خبرمیدهند. این واژه درشهنامۀ فردوسی بسیار”بد” معرفی گردیده است.
 تاریخنامۀ هرات (اثرسیفی هروی) حدود 700 سال قبل، همین مناطق اطراف کوه های سلیمان را بنام ولایت “افغانستان” نامیده؛ مرکزآن را مستنگ وشهرهای مهم آن را تیری، کهیرا، دوکی، ساجی و بکرمیداند که تماما درپاکستان امروزی قرار دارند. دراین اثرنیز، افغانان بسیار”بد” معرفی شده اند.
 روضة الصفا (اثرخاوند شاه بلخی) هم حدود 500 سال قبل، موقعیت “افغانستان” را دراطراف کوههای سلیمان میداند وطایفۀ اوغانیه را به “بدی” یاد میکند.
 گزارش سلطنت کابل (اثرالفنستون) نیزحدود 200 سال قبل،”افغانستان” را خارج ازکابل، غزنین و کندهار میداند که بمعنی موقعیت آن درهمان محدودۀ قبلی یعنی اطراف کوههای سلیمان میباشد. نژادهای افغانستان (اثربیلیو) هم حدود 130 سال قبل، افغانان را با اوصاف “بدی” یاد نموده است.
 ساختاراقتصادی افغانستان (اثرپولیاک) هم حدود 50 سال قبل، مسکن اصلی افغان ها را دامنه های کوه های سلیمان میداند. موصوف رشد نفوس، جستجوی چراگاه ها، اجیرشدن وهمدستی با اشغالگران راعلل اساسی سرازیرشدن این قبایل ازکوه های سلیمان و”اشغال” سرزمینهای خراسان میخواند که با تشکیل حاکمیت قبیلوی آنها درقرن هجدهم، این پروسه تشدید میگردد و تا امروزادامه دارد!
 نقشه های جغرافیائی ازحدود 400 سال قبل بدینسو نیزموقعیت مناطق “افغان” و “افغانستان” را تا اوایل قرن نزدهم دراطراف کوههای سلیمان نشان میدهد که با واقعیت های تاریخی فوق الذکرمطابقت کامل دارد.
 باینترتیب،مطابق تمام منابع تاریخی فوق الذکر،”افغان” بدنام ترین واژه دراوراق تاریخ سرزمینی است بنام “افغانستان” که موقعیت اصلی آن درپاکستان امروزی قراردارد؛ ولی امروزتلاش میشود این دو نام درسرزمینهای اشغالی برمردمانی تحمیل گردد که درطول قرن ها، خود را “خراسانی” میگفتند وسرزمین خود را “خراسان” مینامیدند

اهمیت قرآن مترجم قدس

قرآن مترجم قدس

مقدمه:

یکی از کتابهای کهن ارزشمند در زمینه قرآن، قرآن مترجم قدس است. پژوهش در چگونگی ترجمه این قرآن مترجم می تواند پرده از بسیاری از نادانسته های تحول زبان فارسی بردارد.

مترجم کوشیده است تا به زبانی روان ( ولی متأثر از گویش منطقه ای) کلام خدا را به بهترین نحو به همزبانان و همکیشان خود منتقل کند.

ترجمه های قرآن همچنانکه از نظرتاریخ ترجمه اهمیت ویژه ای دارند، از لحاظ تاریخ زبان و سیر تحول آن نیز حائز اهمیتند.

یکی از قدیمترین نمونه های ترجمه، قرآن مترجم قدس است که با شماره 54 در کتابخانه آستان قدس رضوی نگهداری می شود. در این قرآن معادل فارسی هر واژه در زیر آن درج شده است.

خوشبختانه بخش بیشتر قرآن از دستبرد ایام محفوظ مانده جز چند صفحه که از اول تا آخر آن مفقود شده است. بطوری که از آیه 213 سوره بقره تا آیه اول سوره الضحی را در بر دارد. نام مترجم، کاتب، تاریخ و محل کتابت آشکار نیست. محقق محترم دکتر رواقی آن را با نام « قرآن قدس» به زیور طبع آراسته است.

دربارة تاریخ ترجمه و منشأ مترجم نمی توان نظر قطعی داد.  ولی واژگان استفاده شده به زبان مردم شرق خراسان نزدیک است و گمان می رود با همه قراین و شواهد بتوان آن را به قرن چهارم و پنجم هجری مربوط کرد. دکتر رواقی قدمت این ترجمه را مشخص نمی کند ولی مترجم یا مترجمان آن را از مردم منطقه کرمان و سیستان حدس می زند. ( رواقی، 1364: 35-32)

« شباهت واژگانی بین این کتاب و فرهنگ مصادر اللغه ( مولف ناشناخته) ولی از مردم منطقه کرمان آنقدر فراوان است که شاید مترجم یا مترجمان این قرآن نیز از همان حوزه جغرافیایی برخاسته باشند که مولف مصادر اللغه از آن است. » ( رواقی، 1364: 32)

کهنگی زبان ترجمه آن را قرون اولیه دوره رشد و تکوین زبان فارسی دری نزدیک منسوب می کند، ولی این مقایسه از نظر دکتر رواقی نمی تواند چندان دقیق باشد. زیرا سرعت تحول در زبان ادبی و زبان عامه مردم ( که این ترجمه رگه هایی از گویش محلی و منطقه ای را دارد) متفاوت است. زبان ادبی در هر دوره دستخوش تحولات عمده تری می گردد. زیرا ادیب می کوشد تا به زبان معیار حکومتی نزدیک گردد و اندک اندک از به کار گرفتن گونه ها و گویشها در نوشتن می کاهد و به این ترتیب از زبان مردم منطقه فاصله می گیرد.

ولی زبان علمی و بخصوص ترجمة قرآن که زبان دینی مردم است نگاه به مردم و زبان عمومی جامعه دارد لذا این گونه زبانها سرعت تغییر را بر نمی تابند و دیرتر متحول می گردند. به همین دلیل سرعت تحول در زبان علمی و نظایر این ترجمه کندتر از زبان ادبی است. مقایسه ای بین زبان شاعران و زبان علمی دانشمندانی که در یک دوره از یک منطقه برخاسته اند این ناهمگونی سرعت تغییر را نشان می دهد.

از جانب دیگر نیز می توان در خصوص تاریخ این ترجمه حکم قطعی صادر کرد زیرا گاهی بعضی از گویشهای محلی به دلایلی چون دوری از مرکز و عدم تبادل ارتباطات منطقه ای سرعت تحول سایر گویشها را طی نمی کنند و ممکن است در دوره زمانی واحد یک گویش کهنه تر از دیگری به نظر رسد. مقایسه ای بین زبان ناصرخسرو و زبان فردوسی علیرغم آنکه ناصرخسرو از لحاظ زمانی پس از فردوسی شعر سروده کهنگی زبان ناصرخسرو را که از منطقه ای دیگر است نشان می دهد. در زبان ناصر خسرو بسامد لغت کهنه بیشتر است که نشان دهندة کندی سرعت تحول در گویش مردم آن منطقه می باشد.

( رواقی، 1364: 17)

بر اساس اینگونه ترجمه در خصوص نحو و ساختار دستوری جمله در آن زمان نمی توان حکم قطعی صادر کرد و قاعده ای دقیق بر مبنای دستور زبان آن دوره استخراج نمود. زیرا مترجمان قرآن به دلیل وسواس خاص به برابر سازی دقیق واژگان و رعایت نزدیکتر شدن به مفهوم دقیق کلام خدا از قواعد جمله بندی زبان فارسی تخطی نموده به برابر سازی واژگانی توجهی بیشتر مبذول داشته اند بطوری که گاه ساختار جمله بندی فارسی فدای ترجمه لفظ به لفظ شده است و گاه قواعد دستوری زبان عربی در زبان فارسی منتقل گشته است. با این همه این متن منبع سرشاری از برای تحقیق در خصوص ساختمان فعل و ساخت دستوری جملات می باشد که به دلیل وسعت حوزه تحقیق مجالی دیگر برای پژوهش می طلبد.

پیشوندها و پسوندها چه صرفی و چه غیر صرفی در متن فراوان به چشم می خورد بسیاری از افعال تازه نیز از این طریق ساخته شده اند. در اولین نگاه ساختار صفت فاعلی با « ار» و فعل مرکب نمود فراوان دارد.

اهمیت قران ترجمه دار فارسی  مشهور به قران قدس

قرآن قدس نسخه‌ای است از قران به خط کوفی با  ترجمه فارسی قرآن که گفته می‌شود کهن‌ترین ترجمه قرآن به فارسی است این قرآن در سال ۱۳۴۵ در موزه آستان قدس شناسایی و نظر کارشناسان را جلب کردو معلوم شد ترجمه بسیار ارزشمند تاریخی است و در سال ۱۳۵۵ در یک جلد چاپ گردید و در سال ۱۳۶۴ علی رواقی آن را در دو جلد بزرگ منتشر نمود. اندکی از آغاز این ترجمه —از ابتدای قرآن تا آیه ۲۱۳ سوره بقره— و اندکی از انتهای آن —تعدادی از سوره‌های کوچک قرآن— در دست نیست.

ترجمه قرآن قدس، نمونه‌ای روشن از یک ترجمه بسیار دقیق و آگاهانه از قرآن است. و از نظر تاریخ زبان و اتمولوژی نیز از ارزشهای ویژه و کم مانندی بهره‌ور است. نسخه دیگری از قران با ترجمه فارسی  با نام قران شماره 4  نیز قبل از انقلاب ایران توسط دکتر رجایی آماده چاپ شده ولی گویا تا کنون بلاتکلیف مانده است.

علی رواقی می گوید اهمیت قران قدس  در این است که مشخص شد قدیمی ترین ترجمه فارسی از قرآن است که تا کنون باقی مانده‌است. خط آن کوفی است اما با جوهر رنگی اعراب گذاری شده‌است اعراب گذاری روی خط کوفی (حیره‌ای) خود بر اهمیت این اثر می‌افزاید اما از همه مهمتر اینکه در ترجمه فارسی آن واژگان بسیار زیادی از زبان پهلوی وجود دارد و حتی بدیهی ترین واژگان عربی مانند کافر و مومن نیز بصورت کژ اندیشان و باور داران ترجمه شده‌است که نشان می‌دهد در زمان ترجمه این قرآن مردم هنوز با بدیهی ترین واژگان عربی آشنا نبوده‌اند. دوم اینکه در این قرآن کلماتی مانند بهشت و بد بصورت گهشت و گد نوشته شده که نشان می‌دهد که در فارسی میانه حرف “گ” نه تنها در آخر کلمات (مانند خانگ = خانه) بلکه در ابتدای کلمات نیز حذف و یا تبدیل شده‌است.

به گفته علی رواقی (که این قرآن به کوشش ایشان منتشر شده‌است،) «ترجمه قرآن قدس، نمونه‌ای روشن از یک ترجمه بسیار دقیق و آگاهانه از قرآن است. و از نظر تاریخ زبان و اتمولوژی نیز از ارزشهای ویژه و کم مانندی بهره‌ور است.» ۷۵ صفجه اول کتاب به توضیحات علی رواقی در مورد واژگان و زبان‌شناسی اختصاص دارد. زبان ترجمه این قرآن کهن به زبان سیستانی نزدیک می‌باشد. در پایین صفحه‌های کتاب برابری واژگان ترجمه کهن و فارسی نو آورده شده‌است.

باید توجه کرد که در این نسخه و همه نسخه‌های قدیمی نقطه نداشتن بعضی واژگان مانند: نپذیرفتن (نپدیرفتن)- حشنود= خشنودو… و یا نگارش متفاوت مانند جهن (جهان) – بگه (بگو) ورتا شید (ورپاشید) ترسید (تا رسید) نشانه غلط نگارشی و یا تفاوت نگارشی با املای امروزی است و نه اینکه در آن دوره بدان گونه سخن می‌گفته‌اند.لذا باید به غلط های نگارشی و افتادن و یا فراموش شدن و یا پاک  نقطه در بعضی واژگان و نوشته شدن ک بجای گ  دقت داشت.

دیرینگی

یکی از دلایلی که احتمال قدمت این ترجمه را کهن تر می کند خط کوفی قران است لذا احتمال می رود  که ترجمه قرآن قدس بین (۲۵۰ تا ۳۵۰ هـ. ق) صورت گرفته باشد البته با کربن گرافی شاید بتوان بصورت علمی تاریخ دقیق نگارش را مشخص نمود..

اما بنا به قرائن و نشان‌های زبانشناسی، زمان کتابت آن بین سالهای ۲۵۰ تا ۳۵۰ هجری قمری می تواند باشد. البته ژیلبر لازار بر این نظر است که کاربرد صورت ادات فعلی «می» و حرف اضافه «در» به جای «همی» و «اندر» در این متن به رغم دیگر نشانه‌های کهنگی، دلالت بر این دارد که این متن از قرن پنجم قدیمی‌تر نیست و ترجیحاً به نیمه دوم این قرن تعلق دارد.

  1. مترجم این قرآن برای بعضی لغات دینی واژگانی را ضبط کرده است که بررسی آنها از نظر کیفیت ترجمه بسیار سودمند است و پژوهش گسترده ای می طلبد. برخی از آن برابر ساختگان که با استفاده از توانایی پیوند در زبان فارسی بر ساخته شده اند چنین است:
  2. گهانه = بهانه
  3. گهیشت= بهشت
  4. گویشتر= بیشتر
  5. خون گها=خون‌بها
  6. واز گرفتن = بازگرفتن باز ستاندن
  7. بسندکاری = خشنودی
  8. انوز= هنوز
  9. ورنشستگان = سواران
  10. یک دو کردن = اضافه کردن. حساب کردن. ضرب در دو کردن
  11. إشناسی= بشناسی
  12. بزه کر= بزهکار
  13. نکهید= نکاهید
  14. گوهان= گواهان
  15. گمامند نشید= گمان مند نشوید
  16. دویر= کاتب و نویسنده
  17. ورمنه varmone = برمن نه (برمن بگذار)
  18. وادم = پایان
  19. می‌گهند= می‌گویند
  20. وستام کن = اعتماد و توکل کن
  21. رامشتی شداران= شادمانان
  22. می‌رامشت= شادی و به به (بهجه) می‌کرد.
  23. خواندار= آواز خوان
  24. گرویشت (گرایش)= ایمان
  25. گورده = کمر
  26. خوردان=(کوچک ان) کودکان
  27. بپایان= برپا دار
  28. میزدک بر= مژده ده بشارت دهنده
  29. زوش (zosh)= درشت و محکم
  30. نگه وان= نگهبان
  31. دهن بستان= دهن بسته (بی زبان و لال)= چارپایان
  32. ورخیزید= برخیزید
  33. سرهنگ= سردار و سالار
  34. خجاره= اندک
  35. سیدگر= سه دیگر= سوم
  36. گراگر= برابر
  37. نمون= نمونه همتا
  38. خزینه= گنجینه
  39. ایار= یار= عیار = دوستان (بعضی به غلط گمان می کنند عیار عربی است!)
  40. زاریدن= تضرع کردن
  41. اورها= ابرها
  42. پرستون کنید= بپرستید
  43. وازکنی = باز کنی
واژه پارسی  (پ)   معادل لغت  عربی )   سوره
 اوام داراناشنیدار  الغارمینسمیع توبه/60ابراهیم/39
  ایادکناران    ذاکرین هود/84
  اسردان جای    مستودع انعام/98
  بانگ کنار    مؤذن اعراف/44- یوسف/70
  بخشیدار    الوهاب جن/9- آل عمران /8
  بود و بهود    کن فیکون بقره/117
  بای کردن نماز    اقاموالصلو* شوری /39
  بدس بردن ( بیم دادن)    انذار سجده/14
  برمرگیر    فارتقب دخان /11
  بزرگ منشتی کناران    مستکبرین مومن/77
  بارخوار    عاقلان احقاف/6
  بارخوارگندادیم    اغفلنا کهف/28
  بستار    امة بقره/22
  بخشاینده    رحیم بقره /1
  ی برداران    مقتدون زخرف /24
  ذیره آمدن    ملاق حاقه/20
  جامه در سرکشیدار    مزمل مزمل/1
  دست در زداران    مستمسکون زخرف/21
  دردمند کُنار .دردمندکوناد    الیم دخان/12
  دیدور    مبین زخرف/2
  دشتخوار داشتاران    کارهون زخرف/79
  دژکام    کرهاً سجده /12
  دشتیکو    هلوعاً معارج/20
  رفتار    مستمّر قمر/2
  راست گر گرفتن    فآمن عنکبوت/26
  رامشتی شدار    مستبشره عبس /39
  رستار    ناج یوسف/42
  سست گرفتاران    مستضعفین نساء/98
  شکرگزاردار    شکور شوری/34
  صف زداران    صافات صافات/1( نور/4)
  فریاد رسیدار    صریخ یس/43
  فرودتر    اسفل نساء /145
  کم یموداران    المطففین مطففین/1
  گمانمندی    شک دخان/10
 گردانستار    صغیراً انفال/53
  گل کردی    بنیان صف/4
  گرویستاران    مؤمنون نساء/136
 ماندار    باقیه زخرف/29
  می نارای شدن    یجحدون انعام/48
  میزدک برداران    مبشرین نساء/160
  ناسپاس    کفور زخرف/16
  وستام کناران    المتوکلون یوسف/67
  ویجب کرد    کتبه مائده/ 21

 

 

 

 

 

این متن بسیاری از خصوصیات واژگانی و دستوری متون اولیه دوره رشد و تکوین زبان فارس دری را در بردارد چون:

1- تأثیر تلفظ منطقه ای: برخیز ( پرهیز) ، دیوال ( دیوار) ، سرتنگون ( سرنگون)

2- رسم الخط  و املای خاص: همتاان، دوشیزگان، خرشید، برخ، گوه. ایار =عیار

( گواه)

3- صرف فعل: آمدار، به هم آمداران، خوارشدار، سجده گیرید، هید ( هستید) ، می گوهیم، بهد( باشد)

ویژگیهای واژگانی قرآن قدس

این متن بسیاری از خصوصیات واژگانی تفاسیر و متون کهنه زبان فارسی دری را در بردارد.

بخشی از شباهت های دستوری قرآن قدس با قرآنهای مترجم و تفاسیر قرآن چون تفسیری بر عشری از قرآن مجید محفوظ در موزه بریتانیا، تفسیر قرآن کمبریج قرآن پاک تفسیر طبری، تفسیر قرآن شنشقی ترجمه سوره مائده فرهنگ مصادر اللغه و نیز تاریخ سیستان، ابوشکور بلخی، فرهنگ مهذب الاسماء چنین است:

جمع بستن کلمات عربی با آن و ها، کاربرد جمع مکسر عربی، جمع کلمات مختوم به الف با آن جمع بستن کلمات منسوب فارسی یا عربی با « ان»- استفاده از حاصل مصدر و اسم مصدر- استفاده از پسوند تصغیر « ک» ساختن صفت مرکب یا « اومند» ، « مند»، « ناک»، استعمال صفا فاعلی مختوم به « نده» یا « ار»، استعمال افعال پیشاوندی، ساختن فعل مجهول با همکردهای آمدن، گشتن، شدن، استفاده از لهجة محلی، عدم کاربرد سجع، نبود شعر فارسی، کاربرد عدد، افزودن «ی» نکره، سادگی و روانی جملات و…

لغات مشترکی در این متون وجود دارد چون:

اجگهنان ( کاهلان) . برمرداشتن( چشم داشتن) ، چشم دیدن ( نمایش) ، خجاره ( اندک) ، خیش ( لای و لوش و لجن) ، زورش ( سختی) ، سپزگی ( سخت، درشت) ، کامستن ( خواستن) ، گسست ( زشت) ، گسید کردن ( روانه کردن) ، نیاوه ( بهره) و… ولی از طرف دیگر لغات کهنه ای در این متن ناشناخته مانده است:

آماریدن ( شمردن) ، ازن (گونه، جفت) ، اکار ( لغو و بیهوده) ، بارخواری ( غفلت) ، برس هنگ گرفتن ( دست در زدن) ، دشیکو ( ناشکیبا) ، سرد ( نردبان) ، گرسه‌ی (گرسنگی) ، رمزک ( لغزنده و نرم) ، بشرده ( باز داشته) ، حنایشت کردن ( اندیشیدن) ، شنفتها ( سقفها) ، در حنیده شدن ( بر بافتن) ، گیه ( بهتر) ، گوسرایی ( شنونده) ، ستادی ( پناهگاه9، شپیلیدن ( صفیر زدن) ، اکن ( اکنون) ، ماسیابستن ( چفته بستن) ، کوتان ( اکران) مایگان

( ماه)، و…

از نظر دکتر رواقی « پیوند این متن با فارسی میانه نسبت به متنهای دیگر فارسی بسیار زیاد است و به جرأت می توان گفت که در میان منتهای شناخته شده فارسی هیچ کدام تا این اندازه واژه های همشکل و هم معنا با فارسی میانه را در خود ندارند. » ( رواقی، 1364: 7)

این همانندی در سه دسته واژگانی، آوایی و ساختاری قابل بررسی است:

– همانندی واژگانی: در واژههایی چون: آماریدن، اکار، اویارگه و…

– همانندی آوایی: در واژه هایی چون ایاد کرد ( یوسف 49)، ایار ( جن/25)، اوام ( حدید /18)، اشنیدار ( ابراهیم/39)

– همانندی ساختاری:

در ساخت جمله و ساخت دستوری کلمه و ساخت صفت فاعلی با « ار».

آنگاه دکتر رواقی فهرست بلندی از کلماتی را که با « ار» صفت فاعلی شده اند ارائه می نماید. به نظر اینجانب مقایسه و درجه بندی این متون تنها از طریق استقصا و بررسی کامل کتابهای کهن امکان پذیر است.

وندها

یکی از دگرگونی های مهمی که در زبان فارسی هنگام انتقال از مرحله باستان به مرحله میانه روی داد حذف اجزای پایانی واژگان بود که رابطة دستوری آن واژه را در جمله تعیین کرد.

پسوندها و حروف می توانند نقش آن اجزا را در فارسی میانه ایفا کرده و به واژگان جنبة تصریفی بخشند لذا وندها به صورت حلقه اتصالی و توانایی واژه سازی و نیز نقش واژه را در جمله فارسی باستان با گذر از فارسی میانه به فارسی دری انتقال می دهد. این پژوهش با بررسی وندها و نیز جستجوی آنها در فارسی میانه و فارسی باستان کوشیده است، حدس دکتر رواقی را به یقین نزدیک نماید. با این همه درجه بندی این متن نسبت به سایر متون از لحاظ نزدیکی به فارسی میانه پس از بررسی وندها در سایر متون نیز این ویژگی ها پژوهیده شود گره تا حدودی گشاده خواهد گشت.

در این پژوهش هر سه نوع وند موجود در فارسی ( پیشوند، میانوند و پسوند) ( ثمره، 1350: 33) بودن تفکیک جنبه تصریفی هر کدام بررسی شده است و جمله اساس علمی دقیقی ندارد چون هر آن چه با واژه ترکیب شود ممکن است اسم یا صفت باشد نه وند.

مرحوم دکتر معین و علامه دهخدا در تعریف وند چنین گفته اند:

وند در زبان های باستانی ایران از ونت مفهوم دارنده بر می آید. و نیز « وند» پسوندی است دال بر معانی زیر: الف- خداوندی و صاحبی، ب- شباهت ج- در آخر اسماء امکنه در آید.

ملاحظه می شود که وند در این معنی پسوند فرض شده است.

در فرهنگ فارس ذیل پسوند هم مشابه همین معنی تکرار شده است.

اما معنی دقیق تر ذیل پساوند آمده است به این ترتیب که جزء‌ی که به آخر کلمه ملحق شود و تغییری در معنی آن دهد.

در معنی پیشوند نیز چنین آمده است. کلمه ای که در آغاز کلمة دیگر در آید و کمابیش تصرفی در معنی آن کند.

خسروکشانی نیز در تعاریفی که از پسوند از منابع مختلف آورده است چنین جمع بندی ارائه می کند.

« پسوند عبارت از یک عنصر زبانی غیرمستقل ( عاری از معنی) است که به آخر برخی کلمات که ریشه نام دارد متصل می شود و در معنی و شکل آنها تصرف می کند. و در نهایت چنین نتیجه می گیرد که: « پسوند عنصر زبانی غیرمستقل ( غیر قاموسی) و گاهی نیز مستقل ( قاموسی) است که به آخر کلمه یک ریشه نامیده می شود متصل می شود و غالباً در معنی و حالت دستوری آن تصرف می کند ( و گاهی نیز هیچ تغییری از آنها به وجود نمی آورد) و مشتقاتی می سازد معمولاً در گروههای دستوری و لغوی خاص دسته بندی می شود. ) ( کثانی، 5:1371)

تعریف پیشوند نیز با استفاده از تعاریف بالا قابل استنتاج است با این تفاوت که به اول ریشه اضافه می شود.

واژگانی که پیشوندی یا پسوندی بودن آنها فراموش شده و شامل واژه ساده- مرکب و اشتقاقی هر سه می شود واژه عام است تکواژ مناسب تر است و در متن مورد نظر احتمالاً در آن زمان نیز یک واژه محسوب گشته است و صورت اشتقاقی آن به مرور زمان فراموش شده است، نیز ذکر گردیده است واژگانی چون: پنهام، پهنا، ایاد، اشکر.

روند تحول از فارسی باستان به فارسی دری با گذر از فارسی میانه طی شده است که به دو شاخه ترفانی و غربی تقسیم می شود. دکتر ابوالقاسمی شاخة میانی را در فارسی دری امروز مؤثر دانسته است. لذا در این پژوهش به فارسی میانة غربی توجه شده است.

 

الف- پیشوندها

در این قرآن مترجم یا مترجمان با پیشوندها هایی برای واژگان عربی ساخته اند.

– پیشوند a-anā-na ایرانی باستان که با تغییر جزئی به فارسی میانه رسیده و برای منفی کردن به کار می رفتن و در فارسی هم کاربرد دارد.

« اَ» یا «آ» در هیچکدام پیشوند نیست بلکه صورت قدیمی تر کلمات هستند پیش « وندها» یا طبقة دستوری کلمه را عوض می کنند یا مفهومی به کلمه می افزایند مثل نفی که در کلمات مورد نظر هیچکدام منفی نیستند منفی، شامل a-mordād نشانة نفی a و صامت میانجی n در anōšay.

پیشوند anā-an در صورت « نا» به کار رفته است در این متن برای معانی منفی آمده است:

نکر (هود/71): نا اشنخته تجحدون (انعام/23): می نارای شند (کافر می شوند)

– پیشوند مرده hw-hu که در واژه های هژیر، هنر، خسرو دیده می شود، جای آنها را خوش که صفت است گرفته و در ترجمه فطوعت ( مائده /30) خوش کامه آمده است.

– پیشوند apa ایرانی باستان و و abe میانه غربی به صورت « بی» و « وی» در آمده است.

ضلاله ( اعراف/60) : وی رهان

ماتعلمون ( اعراف/6) : وی خردی

– پیشوند upari ایران باستان و abar میانه غربی به صورت bar و var درآمده است:

متاعٌ فی الدنیا ( یونس/71)، برخورداری در این گیتی

– ( نوح/17) : ور آوردن

رصدا ( جن/10) : ورکران.

احتمل: ( رعد /18) : ورداشت، منذر ( رعد/8): بدس بردار ( بیم کن)

رقیب: ( هود/93) : برمرگرفتار

استزلّهم ( آل عمران/155) : برمزایست ( بلغزانید)

صورت دیگری از این پیشوند به صورت « ب» آمده است.

قیاماً ( آل عمران/191)، بپایان ( ایستاگان، برپایان)

– پیشوند antar ایرانی باستان و andar میانه غربی به صورت « در» ضبط شده است:

یفترون ( نساء/48) : در حنیدن

داخلین ( تحریر/11) : درشداران

لاتفقهوا: ( بنی اسرائیل/47) : درنیاوند

مکنون( صافات/49): در ستاد کرده ( پرده پوشیدگان)

اتبعوا: ( هود/61) : در رسانیده شوند.

– پیشوند dus-duz ایرانی باستان و میانه به صورت « دژ» و «گس» و « دش» درآمده است:

کرهاً ( نساء/19) : دژکام

کرهاً ( نساء/19) : دشخوار

و لا تسبّوا ( انعام/10) : دژنام مدهید.

– پیشوند hām برگرفته از صفت ایرانی باستان به صورت « هم» به کار رفته است؛

قاعاً صفْصناً ( طه/107) : هموار، هم بند کردگان

– پیشوند مرده pād در ایرانی میانه غربی برگرفته از pati ایران باستان در این متن به صورت کلمه پاداش در سوره ( بنی اسرائیل/ 99) و پادزهر حضور دارد. اگر چه امروزه اینک دو کلمه بسیط فرض می شود.

– پیشوند frōd به صورت « فرود» آمده است:

انزل ( یونس/21) : فرود کرده

– پیشوند همراه فعل آمده است که به نظر می رسید مربوط به تلفظ منطقه ای می باشد:

فآمن ( عنکبوت/26) : راست کر گرفتن ( راست پنداشتن)

ب) میانوند

میانوند عامل ترکیب دو واژه است که در میان آن دو واقع می شود و به صورت زیر در متن وجود دارد:

– میانوند الف در واژه گر اگر معادل واژه یستوی ( هود/25) است.

– میانوند الف در واژه رستاخیز معادل واژه القیامه ( هود /61) است.

– ترکیب ] دست+ور+نجن[ دستور نجن معادل واژه اساور ( حج /24) است.

ج) پسوندها

پسوندها عامل مهمی در برساختن واژگان تازه اند.

– پسوند ĭka-ăka-ka ایرانی باستان به صورت های āg-ag به ایرانی میانه غربی رسیده است و به صورت « الف» و « ه» در آخر برخی واژگان قرار می گیرد.

1- برای ساختن اسم از ماده مضارع: اهمّتهم انفسهم، ( آل عمران/155)، اندیشه مند ( مند)

2- برای ساختن صفت مفعولی گذشته از ماده ماضی

معروشات ( انعام/141) : بسته.

اقوم ( بقره/182) : استاده تر

خاسئین ( اعراف/16) : دوارسته (گریخته)

3- برای ساخت صفت از ماده مضارع

صابر ( آل عمران/142) : شکیوا

سمیع ( یونس/66) : اشنوا

علیم ( نساء/104) : دانا

فتیلاً ( نساء/50) : دسه ( رشته ای از خرما)

4- برای ساخت اسم از اسم

معروفا ( نساء/5: نیکوا جثیاً ( مریم/69) : زانوا

صاحب ( نساء/36) : پهلوا میزان ( هود/85) : ترازوا

5- برای ساخت اسم از فعل

– پسوند aka ایرانی باستان که به صورت « چه» « زه» و « زه» و « ک» هنوز استعمال دارد در این متن در ترکیبات زیر آمده است. گو اینکه برخی نشانة تصغیر را پسوند به حساب نمی آورند.

اعقاب ( آل عمران 48 و 144): پاشنک ها ه ( یوسف/37) : جوانک

قنوان ( انعام/99) : سرزک ( شکوفه) مصباح ( نور/36) : کلونک ( چراغدان)

– پسوند anā ایرانی باستان و n āایرانی میانه برای ساختن مصدر از مادة ماضی یا مضارع در این متن به صورت »َن» آمده است.

مستقر ( هود/71) : استادن جای

سمع ( هود/21) : اشنیدن

نفورا: ( بنی اسرائیل/47 سوریدن شپیلیدن ( صفیر زدن، بانگ زدن) : ( انفال/35)

مستودعٌ ( انعام/98) اسپردن جای

یفترون ( هود/22) : در حیدن

مستورا ( بنی اسرائیل/46)

– پسوند andag میانه غربی از ترکیب پسوند ant و aka ایرانی باستان به صورت « نده» در این متن برای ساخت صفت فاعلی کاربرد یافته است:

دابه ( هود/7) : موجنده ( جنبنده)

رحیم ( حجر/1) : بخشاینده

نوفّ: ( هود /16) : بونده

توفی: ( آل عمران/161) : وازبونده

موفون ( هود/109) : بونده داداران

– پسوند tara ایرانی باستان به صورت tar در فارسی میانه برای ساخت صفت تفضیلی به کار رفته است برخی از پژوهشگران آن را پسوند نمی دانند بلکه وابستة پسین می نامند.

اقسط ( بقره/282) : راستر اسفل ( نسای/145) : فرودتر اقوم (بقره/182) استاده تر

شر ( آل عمران/ 108) : گتر ( بدتر) اعلی ( طه/69) : ورتر اضعف ( جن/25) : سستر

همچنین این پسوند برای ساخت صفت عالی به کار رفته است: رحمت کنارتر رحمت کناران ( اعراف/151)

– پسوند na āایرانی باستان به صورت n āبه ایرانی میانة غربی رسیده که برای ساختن صفت فاعلی از مادة مضارع به کار می رود و در این متن حضور دارد:

قیاماً ( آل عمران/191) : بپایان

– پسوند anag برای ساختن صفت از اسم به صورت « انه» در فارسی دری در این متن به صورت « ان» نمود یافته است:

نجیّا ( یوسف/81) : رازان کناران ( رازگویان)

– پسوند ānigبرای نسبت است و از صفت اسم می سازد.

اذله ( مائده/53) : نرمانی

اعزه ( مائده/54) : سختانی

– پسوند ag برگرفته از tat ایرانی باستان در این متن به صورت « ای» در آخر صفت برای ساختن اسم کاربرد دارد.

عدو ( آل عمران 188 و انعام 108) : دشمن

– پسوند tār ایران باستان در میانة غربی به صورتهای tār و dār آمده است که ( در حقیقت پسوند ār است) برای ساختن اسم مصدر و صفت فاعلی از ماده ماضی به کار می رود و کاربرد فراوان یافته است:

ناظرة ( قیامت/23) : برمرداشتار مهطعین ( معارج/36) : شتافتار

صائم: ( تحریم/5) ، روزه داشتار طائف( ن/19) : گشتار

منوعا ( معرج/22) : بشردار( بازداشتن)

دکتر رواقی در مقدمه کتاب، فهرستی بلندی از صفتهای فاعلی را آورده است که به دلیل تکرار از آن چشم می پوشیم.

– پسوند ār برای ساختن صفت فاعلی از ماده مضارع هم به کار می رود در این متن چنین است:

طاعم ( انعام/146) : خوردار

واقع: ( طور/7) : بودار

مؤذن ( یوسف/70) : بانگ کنار

نزاعة ( معارج/16) : کندار ( کندن)

الفارقات ( مرسلات/4) : جداکناران.

– پسوند wand-āw and ایرانی میانه برگرفته از vant ایرانی باستان که برای ساختن صفت از اسم به کار می رود در این متن به صورت « مند» به کار رفته است.

اهمتهم انفسهم ( آل عمران/154) ، اندیشه مند ضلیلاً ( نساء/57) سایه مند

– پسوند war و bar در ایرانی میانة غربی برگرفه از صفت bara ایرانی باستان است که به معنی دارنده برای ساخت صفت از اسم به کار می رود. در این متن به صورت »ور» و «وْر» به کار رفته است:

مبین ( نوح/2) : دیدور اذن ( یونس) : دستوری کرد.

– پسوند bāra ایرانی باستان به صورت bār و wār در فارسی میانه غربی به معنی دارنده به عنوان پسوند برای ساخت اسم از صفت به کار می رود. در این متن به صورت « بار» و «وار» به کار رفته است: ممکن است هم جزء پیشن هم پیشوند باشد: مانند هموار حلیم ( نساء /129) بربار

تبارک ( اعراف/55 و فرقان /2) : بزرگوار

صفصفا ( طه/107) : هموار.

– پسوند bān میانة غربی برگرفته از اسم pāna ایرانی باستان به معنی حفاظت و نگهبانی پسوندی صفت ساز است که در این متن به صورت « وان» به کار رفته است:

وکیل ( آل عمران/174 و هود 58) : نگه وان رؤوف ( توبه/118) : مهروانی

پسوند Īgar-gar به عنوان پسوندی صفت ساز برگرفته از kara فارسی باستان در این متن به صورت « گر» و « کر» حضور دارد:

اثیم ( انسان/24) : بزه کر خوّان ( نساء/108) : خیانت کر

عاملین ( آل عمران/137) : کارگران ساحر ( قیامت/27) : اوسون گر.

پسوند gār میانة غربی بازمانده از kāra که در ایرانی باستان اسم است در این متن به صورت « گار» و « کار» از اسم صفت می سازد:

غفور ( یوسف/99) : آمرزیدگار خاطئین ( یوسف/92) : گنه کاران

ظالم ( انبیاء/8) : ستم کار محکم ( غاشیه/38) : درست کار.

– پسوند ania ایرانی باستان به صورت en در میانه غربی در این متن به صورت « ین» کاربرد دارد:

( اعراف/38) : وادمین ( بازپسین) اولین ( حجر/11) : نخستینان

– پسوند išta ایرانی باستان که به صورت ist به فارسی میانه رسیده است در این متن به صورت « سِت» کاربرد دارد.

مقتسمین ( حجر/91) : بخشست (تقسیم کنندگان)

غواش ( اعراف/41) : پوشست (سراپرده)

نسفاً ( ه/98): وار او شانستن ( پراکندن)

حجر/ محجور ( فرقان/54) : بشر ست ( بازداشتن) از فعل بشردن

استزلّوا ( آل عمران/155): بر مزایست ( لغزیدن)

کفات (مرسلات/26): در آورستار

– اسم stāna در ایرانی باستان به معنی جا به صورت پسوند istān در ایرانی میانه غربی کاربرد دارد و در این متن آمده است:

جنة ( یونس/10) : بوستان مدینه ( یوسف/31) : شارستان

– پسوندlhā برای ساختن قید از صفت و اسم به کار می رود و در « تنها» باقی مانده است در این متن به صورت « تنها کان» آمده که به نظر میْرسد ویژگی گویشی باشد.

فرادی ( انعام/94) : تنهاکان

– از ترکیب پسوند ist ایرانی باستان Ɵwaایرانی میانة غربی پسوند ist به وجود آمده است که در این متن به صورت «شِت» کاربرد دارد و اسم ساز است:

استغفار ( بقره/268) : آمرزشت استکبروا ( اعراف/36): بزرگ منشت

مزاج ( انسان/5) : آمیزشت فرح ( توبه/82)، رامشتی

زینة ( نحل/31) : آرایشت تثریب ( یوسف/92) : سرزنشت

خلق ( اعراف/54) : آفرینشت مزیئاً ( نساء/4) : گهارشت

– از ترکیب پسوند I ایرانی باستان و ka پسوند ig در ایرانی میانة غربی تولید شده است که برای ساختن اسم از صفت به کار می رود. در این متن به صورت «ی» کاربرد یافته است.

خضرا ( انعام/99) : سوزی ( سبزی) مدینن ( هود/85) : مدینیان

در خصوص جاسوسی یهودیان ( مائده /41) : جهودی

ثمود ( هود/92) : ثمودیان اعراب ( توبه/98) : اعرابیان

– از ترکیب پسوند Ɵwarبا پسوند ya در فارسی میانه پسوند ih به دست آمده که برای ساخت اسم از صفت به کار می رود در این متن به صورت «ی» آمده است:

لابشری ( آل عمران/127) : بی میزدکی

( آل عمران/172) : خسته ی (خستگی) اذله ( مائده /53) : نرمانی

واغلُظ (توبه/74): زوشی ( درشتی- سختگیری) ملجأ ( توبه/118) : ستادی ( پناهگاه)

خفیه ( اعراف/56) : پنهامی مخمصه ( توبه/120) : گرسه ی ( گرسنگی)

غیب ( جن/27) : ناپدیدی بصطهً ( اعراف/69) : فراخی

ضلال ( اعراف/60) وی رهی کساد (توبه/25) کاسدی

ریبه ( توبه/111): گمامندی

– پسوند mant ایرانی باستان به صورت mend و ōmandدر ایرانی میانة غربی برای ساخت صفت از این به کار می رفت که در این متن به صورت « مند» حضور دارد.

اهمتهم انفسهم ( آل عمران/154) : اندیشه مند

فقیر ( نساء/7) : حاجتمند ضلیلاً ( نساء /57) : سایه مند

– پسوند sar برای ساخت اسم مکان در این متن به صورت « سار» آمده است:

: نگون سار ساحر ( اعراف/109) : جادوسار

– پسوند ma ایرانی باستان به صورت um در میانه غربی کاربرد داشت و در این متن به صورت « اُم» برای اعداد ترتیبی آمده است.

رابع ( کهف/22) : چهارم سادس ( کهف/22) ششم

ثانی اثنین0توبه /41) دیگرم دوا

– اسم carna در ایرانی باستان در فارسی میانه به صورت zar در آمده است که پسوند مکان است در این متن نیز این پسوند به صورت « زار»کاربرد یافته است:

یقاتل ( نساء/75): کارزار ( کارزار)

– پسوند gah و gah فارسی میانه که می توان آن را اسم هم بنامیم و برای زمانه به کار می رفت. در این متن هم آمده است:

صال ( رعد/16) : اویارگه مکان ( یونس/23) : جایگه

ضحی (طه/60): چاشتگه

– پسوند gen که برای ساختن صفت از اسم به کار می رود و در این متن به صورت «گن» حضور یافته است:

سوء ( آل عمران/121 و یوسف/70) : اندوهگن

– پسوند des فارسی میانه در این متن در لغت تندیس ترجمه واژه تماثیل ( انبیاء/53) نمود یافته است:

– پسوند kaday فارسی میانه به صورت « کده» در واژه « رودکده» برابر وادیاً ( توبه/121) قرار گرفته است.

منابع:

قران قدس چاپ آستان قدس 1364

*   /?p=283

*قرآن قدس و کارکرد « وندها »

http://rasekhoon.net/article/show/867264/%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86%20%D9%82%D8%AF%D8%B3%20%D9%88%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DA%A9%D8%B1%D8%AF%20%C2%AB%20%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87%D8%A7%20%C2%BB/

*مقايسه قدمت ترجمه تفسير طبري با قرآن شماره 4 آستان قدس رضوي

 

http://maarefquran.org/index.php/page,viewArticle/LinkID,7551?PHPSESSID=c3a30a613a75b23f70b41ede333e012e

 

.

آثار تاریخی میراث تمام انسانها است و به همه تعلق دارد.

  •  آنهایی که دشمن آثار تاریخی  ایران هستند بدانند این آثار به تمام مردم جهان تعلق دارد. دارایی و اعتبار هیچ  فرد و گروه و قومیتی نیست.
  • مدتی است که تخریب آثار میراث فرهنگی ایران شدت گرفته است، اینها کی هستند و چه می خواهند و دشمن و یا دوست کی هستند. بطور محکم  دشمن انسانیت و تمدن هستند.
  •  در مدت‌زمانی کوتاه، بسیاری از آثار تاریخی کشور تخریب شده است. البته تخریب آثار تاریخی ایران که بسیاری از آن‌ها به ثبت میراث فرهنگی هم رسیده است، مسئله جدیدی نیست. هر سال خبرهایی مبنی بر تخریب یا تهدید هویت تاریخی بناها و آثار در ایران منتشر می‌شود. مسئله مهمی که یکی از دلایل آن کمبود بودجه حفاظتی و بی‌توجهی مسئولان میراث فرهنگی است. اما این بار تخریب‌ها از روی عمد و شاید برنامه‌ریزی‌شده باشد.
    آثاری که قدمت طولانی داشته و از ارزش بسیار بالایی برخوردار است. برخی از این آثار نشانگر تاریخ و پیشینه ایران کهن است و مرمت آن‌ها شاید ناممکن به نظر برسد.
    به چند نمونه از تخریب‌های گسترده تعمدی و تامل‌برانگیز آثار باستانی ایران که در سکوت کامل رسانه‌ای به سرعت در حال انجام است به اجمال اشاره می‌کنیم:
    1- تخریب سنگ نبشته  خط میخی  در خارک با پتک و تیشه. که می توانست سندی برای حضور امپراتوری ایرانی/پارسیان در خلیج فارس باشد
    در حالی که خبر کشف سنگ نبشته هخامنشی خارک معروف هخامنشیان که در آبان ماه سال 1386 در هنگام جاده‌سازی شرکت نفت در جزیره خارک آن هم به طور اتفاقی، آب سردی بر پیکر تبلیغات ضد ایرانی کشور‌های عربی درباره خلیج‌فارس بود، کوتاه‌زمانی پس از رسانه‌ای شدن این خبر، این کتیبه که سندی تاریخی برای اثبات نام خلیج‌فارس بوده با تیشه و پتک نابود شد.
    2- پتک و تیشه به جان آثار باستانی تنگه چوگان و بیشابور افتاد
    بیشابور شهری از دوران ساسانی است که به دستور شاپور، اول پادشاه ساسانی پس از پیروزی بر امپراتوری روم ساخته شده است. این منطقه در ۱۱۰کیلومتری جنوب شیراز و ۲۳کیلومتری شهر کازرون واقع شده است. شمالی‌ترین قسمت بیشابور به کوهپایه و تنگه‌ای دایره‌شکل متصل است به نام چوگان. نقش‌برجسته‌های تنگه چوگان شامل جنگ‌ها و پیروزی‌ها و تاج‌ستانی پادشاه ساسانی به‌خصوص شاپور اول است. در تنگه چوگان شهر کازرون شش نقش‌برجسته ساسانی وجود دارد که در سال 1310 با قدمت ساسانی و به شماره 24 در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده‌اند.
    بسیاری این شش نقش‌‌برجسته را همپای نقش‌های ساسانی در بیستون و جزو زیباترین آثار تاریخی حکاکی‌‌شده بر سنگ در ایران می‌دانند.
    با این حال، حفاظت نکردن و نگهداری نادرست از این آثار شگفت‌انگیز موجب آن شده که هر روز بخشی از آن‌ها به وسیله عوامل طبیعی و انسانی تخریب شود.
    ویژگی‌های منحصر به فرد نقش‌برجسته‌های کازرون وجود سه نقش‌برجسته است که در آن تصاویری مربوط به زن در ایران باستان حجاری شده؛ موردی که تقریبا در آثار تاریخی ایران به ندرت مشاهده می‌شود. این سه نقش در سه نقطه متفاوت از شهرستان کازرون، نقش قندیل، نقش بهرام و نقش پری‌شو قرار دارند.
    3-تخریب نقش‌برجسته سنگی «قندیل» با تیراندازی تمرینی
    نقش‌برجسته قندیل در فاصله ۲۵کیلومتری شمال‌غربی «کازرون» و در فاصله یک‌کیلومتری روستای «قندیل» قرار دارد. به گفته باستان‌شناسان نقش قندیل چه در فرم و تراش و چه در محتوا، از جمله نفیس‌ترین و باارزش‌ترین نقوش تاریخی تمدن ایران محسوب می‌شود، چراکه علاوه بر روایت تاریخی که توسط این نقش بازگو می‌شود، آن را می‌توان در ردیف انگشت‌شمار نقوش باستانی ایرانی قرار داد که تصویری از یک زن ایرانی با پوشش مخصوص به خود در آن نگاشته شده است. این میراث باستانی بسیار ارزشمند صحنه ازدواج «شاپور اول ساسانی» با «ملکه آذر آناهیتا» را به نمایش گذاشته و در پشت سر شاپور نقش موبد موبدان (کرتیر) حجاری شده است. این میراث به‌جامانده از نیاکانمان در اثر شلیک گلوله و اصابت جسمی سخت مانند پتک نه توسط یک ایرانی بلکه توسط افرادی که دشمن تاریخ و فرهنگ ملی ایران هستند تخریب شده است.
    این تخریب در حالی صورت گرفته که تنگ قندیل مربوط به دوره ساسانیان ۱۱ دی ۱۳۸۰ با شماره ۴۵۳۹ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است. تعدادی از روستاییان استان فارس پیشتر نیز بارها این تخریب‌ها را به انجام رسانده‌اند که هیچ واکنشی را در پی نداشته است. سال گذشته نیز یکی از نقش‌برجسته‌های ساسانی در تنگ چوگان عامدانه به وسیله پتک تخریب شد و از بین رفت.
    4- تخریب نقش‌برجسته ساسانی ارزشمند «سرآب بهرام» با پتک
    نقش‌برجسته ساسانی ارزشمند «سرآب بهرام» در شهرستان «نورآباد» در همسایگی شهرستان کازرون به وسیله شلیک گلوله‌های پی‌درپی توسط جان‌گیرها (شکارچیان) و اهالی روستاهای نزدیک اثر و به عنوان «هدف تیراندازی» مورد استفاده قرار می‌گیرد و به میزان زیادی آسیب دیده‌اند. همچنین نقش‌برجسته بهرام دوم در تنگه چوگان در محوطه حفاظت‌شده بیشابور شهرستان کازرون به وسیله پتک تخریب شده است. به گفته اهالی منطقه «فرد یا افراد ناشناس، در یک جمعه شب» با ورود به این محوطه باستانی که از دوره ساسانیان برجای مانده است، بخشی از سنگ‌نگاره و گرزی را که در دست بهرام دوم پادشاه ساسانیان است، تخریب کردند.
    5- تخریب با پتک نقش‌برجسته «سرمشهد» و نقش «پریشو»
    نقش‌برجسته «سرمشهد» و نقش «پریشو» نیز از دیگر نقوش باستانی هستند که بدون هیچ‌گونه اقدام امنیتی و فرهنگ‌سازی بین روستاییان در معرض تخریب‌ با پتک و شلیک گلوله روستاییان محلی قرار دارد. در عین حال برخی افراد مشکوک نیز در روند تخریب این آثار تاریخی همراهی کرده‌اند. هم‌اکنون بخش قابل توجهی از دیواره زیرین نقش‌برجسته تاریخی و پرارزش «پری شو»، از معدود نمونه‌های نقش‌برجسته زن ایران باستان که در فقدان امنیت و بدون کوچک‌ترین حفاظت فیزیکی به حال خود رها شده بود، توسط دشمنان تاریخ و فرهنگ ایران تخریب شده است.
    6-تخریب نقش‌برجسته داریوش بزرگ با کمک نردبان
    در حالی که ضعف فرهنگی و هویت ملی ایرانیان به جایی رسیده گردشگران ناآگاه بر سر ستون‌های تخت جمشید می‌نشینند یا برخی ریش نقش‌برجسته داریوش را به دست می‌گیرند و عکس یادگاری می‌اندازند، خبر تلخ نابودی نقش‌برجسته داریوش بر تخت شاهی موجود در بالای دروازه ورودی تخت جمشید فاجعه فرهنگی دیگری را برای ایران رقم زد. نکته مهم این است که این نقش‌برجسته با ارتفاع بالایی که دارد به راحتی در دسترس نیست و تخریب‌کنندگان ظاهرا با فراق بال، نردبانی به همراه برده‌اند و با تیشه و پتک یادگار پیشینیان ما را نابود کرده‌اند.
    7- تخریب کاخ کوروش بزرگ در برازجان
    علاوه بر نابود‌سازی آرامگاه کوروش بزرگ در پاسارگاد به ساخت سد سیوند، کاخ چرخاب که در سال 2500 پیش از میلاد مسیح در دوره کوروش بزرگ، با استفاده از سنگ سیاه و سفید و با حجاری ویژه و منحصر به فردی بنا شده نیز در معرض نابودی کامل قرار دارد.
    8-تخریب نقش‌برجسته باغملک و گور دخمه «رودنو» خوزستان با مواد منفجره
    برخی از سودجویان با این تصور که در کنار نقش‌برجسته و گور دخمه این اثر تاریخی کهن، یک گنجینه باارزش وجود دارد این اثر تاریخی را با حفاری و بیل و کلنگ و مواد منفجره تخریب کرده‌اند.
    9- نابودی تپه باستانی 6000 ساله «گونسپان» ملایر با آبگیری سد کلان
    با ساخت سد مخزنی کلان دو روستای پاتپه و قلعه نو به همراه 15 تا 20 محوطه تاریخی تپه باستانی شش‌هزار ساله «گونسپان» ملایر نابود شده‌اند.
    10- ساخت سد گتوند و نابودی شیر‌های سنگی باستانی
    با ساخت سد گتوند و بالا آمدن دریاچه پشت سد، «برد شیرها» یا شیر‌های سنگی باستانی بزرگ روستای دم تنگ در منطقه آب‌ماهیک در معرض نابودی قرار می‌گیرند. این شیر‌های سنگی با دو متر و ۱۰ سانتی‌متر طول و یک متر و ۴۰ سانتی‌متر ارتفاع بزرگ‌ترین شیرهای سنگی باستانی و تاریخی ایران شناخته شده‌اند.
    11-تخریب پرشتاب اخیر محوطه‌های باستانی شوش
    نابودی محوطه‌های تاریخی شوش توسط حفاران و قاچاقچیان، ساخت‌وسازهای ناهماهنگ و تعرض‌های روزافزون به چشم‌انداز محوطه‌های باستانی شوش، تخریب گور‌های اشکانی در شهر صنعتگران شوش، حفاری در شهر پانزدهم از مهم‌ترین اقدامات تخریب گرانه متداول و معمول در شوش است که هیچ واکنشی را هم از سوی مسئولان مربوط به همراه نداشته است.
    مهرداد میرسنجری** استادیار دانشگاه و پژوهشگر فرهنگی