.
در قرارداد مجمل و مفصل ۱۸۱۲ تمام سواحل خلیج فارس قلمرو ایران تلقی میشد.


بدنبال حدود ۲۰۰ سال روابط حقوقی ، فرهنگی و دینی و زبانی و بعضا حاکمیتی ایران با بحرین، دولت ایران در آبان ۱۳۳۶ طی لایحهای بحرین را رسماً استان چهاردهم اعلام کرد. در همین راستا در اوایل دهه ۱۳۴۰، «سازمان اطلاعات و امنیت کشور» (ساواک) در زمان ریاست سپهبد تیمور بختیار با کمک فکری فعالان حزب پانایرانیست در آن تاریخ، طرحی ریخته بودند که برابر آن با تبلیغات وسیع در داخل و خارج بحرین، بحرینیها را به ضرورت الحاق رسمی بحرین به ایران مشتاق کنند و تحرکات و تظاهراتی در بحرین و ایران برای انجام این الحاق انجام دهند و با تمهید مقدمات «اطلاعاتی ـ امنیتی» لازم (ازجمله اعزام مأموران ساواک به شکل مسافر، توریست و بازرگان به بحرین ازیکسو و تقویت نیروی دریایی ازسوی دیگر)، در یک روز معین شخص شاه و تیمور بختیار به همراه تعدادی دیگر از رجال سیاسی و فرماندهان نظامی در یک فروند هواپیما به منامه حرکت کنند و در میان استقبال پرشوری که آنجا توسط بحرینیها و ایرانیان زائر و مجاور بحرین از هیئت ایرانی به عمل خواهد آمد، در عمل بحرین را به تصرف نیروهای ایرانی در آورند.(۱)
این نقشه را اسداله علم هم در زمان نخستوزیریاش (یعنی پس از برکناری منوچهر اقبال در تیرماه ۱۳۴۱ و پیش از روی کارآمدن حسنعلی منصور در اسفند ۱۳۴۲) در نظر داشته و حتی به سفیر انگلیس هم گفته است: «بگذارید این جزایر را با اعزام ایرانیها به آنجا، ایرانی بکنیم و شما هم چشم روی هم بگذارید.»(۲)
توسل به تحرکات نظامی برای تثبیت حق حاکمیت ازسوی دولتهای مختلف جهان بیسابقه نبوده و نیست، برای نمونه در سطح منطقهای، ایران برای تثبیت حاکمیت خود بر اروندرود نیک از عهده برآمد و در اردیبهشت ۱۳۴۹ باوجود دعاوی عراق به «شطالعرب» با پشتیبانی جتهای جنگنده نیروی هوایی، کشتی ابنسینا را از اروندرود وارد خلیجفارس کرد و زد و برد. در مقابل وقتی صدام حسین به کویت حمله کرد با واکنش امریکا روبهرو شد و دوباره بازنده شد. در سطح بینالمللی، هم دولت آرژانتین در اردیبهشت ۱۳۶۱ (مه ۱۹۸۲) با دعوی حاکمیت بر مجمعالجزایر فالکلندز(Falklands) در اقیانوس اطلس جنوبی در برابر حاکمیت استعماری انگلستان، آن جزایر را با پیادهنظام خود تصرف کرد، اما دولت محافظهکار بریتانیا در زمان نخستوزیری ماگارت تاچر با لشکرک شی و نیز غرقکردن کشتی آرژانتینی «بلگرانو» به مقابله مسلحانه پرداخت و ارتش آرژانتین را از آن جزایر بیرون راند و باز در آنجا مستقر شد.

سوابق حاکمیت ایران بر بحرین با حاکمیت تاریخی آن در اروندرود کاملاً مشابه، بلکه از جهت حقوقی با نبود معاهدهای در باب بحرین (به خلاف اروندرود) قویتر بود. باید احتمال داد که اگر ایران همانطور که حاکمیت خود را بر اروندرود درمقابل عراق با یک تحرک نظامی تثبیت کرد، در مورد بحرین هم دست به چنین تحرکی میزد و حتی در منامه قشون پیاده میکرد، زده بود و برده بود و به سرنوشت آرژانتین (یعنی مقابله نظامی بریتانیا) دچار نمیشد. هر چند خلاف آن (یعنی نوعی واکنش نظامی بریتانیا و حتی عراق) هم در برابر این اقدام نظامی برای اعاده حاکمیت ایران بر بحرین، دور از ذهن نیست؛ چنانکه هنگامی که سپاه ایران در زمان محمدشاه قاجار، هرات را به سرداری سلطان مراد میرزا حسامالسلطنه فتح کرد، دولت استعماری انگلیس در سواحل خلیجفارس نیروی دریایی به مانور پرداخت و به دولت ایران اولتیماتوم داد که از هرات عقبنشینی کند. اما مسئله بحرین در دوره محمدرضاشاه که انگلستان بسیار ضعیف شده بود، با وضع هرات در زمان محمدشاه قاجار که انگلستان بزرگترین امپراتوری روی زمین بود، قابل قیاس نیست، یعنی با عنایت به تصمیم سال ۱۹۶۸ دولت انگلیس به خروج از شرق کانال سوئز که شامل خلیجفارس هم میشد، به احتمال قریب به یقین در صورتیکه ایران بحرین را بازپس میگرفت، دولت انگلیس درآستانه عقبنشینی از شرق سوئز و تشکیل فدراسیون «امارات متحده عربی» متوسل به لشکرکشی نمیشد. امریکا هم در آن تاریخ جز یک پایگاه نیروی دریایی که در بحرین داشت، در خلیجفارس مطلقاً ادعایی نداشت و تمام هم و غم آن جلوگیری از نفوذ شوروی بود، از اینرو به احتمال قوی، همچنان که در داخل ایران پایگاههایی برای زیر نظر گرفتن شوروی داشت، با ادامه آن پایگاه در بحرین هم با ایران کنار میآمد. عراق هم در اروندرود که منافع مستقیم داشت، راه به جایی نبرده بود و احتمال اینکه با نداشتن دسترسی به خلیجفارس قادر به مانور نظامی در برابر ایران در دریاها باشد، نزدیک به صفر بود، از اینرو اگر نیروی دریایی دست به تحرکی زده بود، به احتمال قوی بدون خونریزی و برخورد نظامی به هدف ملی خود میرسید.
افزون بر مواضع خاص انگلیس و امریکا از جهت جو بینالمللی هم با توجه به سوابق حاکمیت ایران امکان پا در میانی بیشتر از سوی مراجع بینالمللی و درنتیجه بررسی اسناد تاریخی حاکمیت ایران بر بحرین در سازمان ملل که پایهاش بر «استثمارزدایی»ست وجود داشت و اگر ایران سیاست خارجی مستقلی میداشت در آن برهه خاص با داشتن توانمندیهای نظامی، تصرف عملی بحرین (مانند تصرف جزیره ابوموسی) و اعمال حاکمیت بر اروندرود، شاید حرکتی بود که به «ریسک» میارزید.
طرفداران واگذاری بحرین (امثال امیرعباس هویدا، اسدالله علم، عباس مسعودی، علینقی عالیخانی، اردشیر زاهدی و دیگران)، عمدهترین دلیل پذیرش جدایی بحرین از ایران را عدم مشروعیت توسل به نیروی نظامی برای حل مشکلات بینالمللی و لزوم مراجعه به شورای امنیت سازمان ملل متحد برای حل و فصل اختلافات مرزی و دعاوی متناقض مالکیت و حاکمیت وانمود کردند، درحالیکه در عمل در این ادعا صادق نبودند، چنانکه:
![File:Silk route.jpg]()

نخست، دولت پهلوی در داخل کشور و برای حل منازعات سیاسی با اپوزیسیون داخلی، اصول گفتمان و مذاکره دور میز را رعایت نمیکرد، برای نمونه مصادر امور چند روز پیش از رفراندم ۶ بهمن ۱۳۴۱ در مسئله «انقلاب شاه و ملت»، بسیاری از سران احزاب ملی و چند روحانی (ازجمله آیتالله طالقانی) و عدهای از دانشجویان را بازداشت کردند.
دوم، رژیم پهلوی در سطح منطقهای هم نهتنها برای تصرف جزیره ابوموسی از تحرکات نظامی خودداری نکردند، بلکه برای سرکوبی شورشیان ظفار به خواهش سلطان عمان به آن کشور لشکرکشی کردند، درحالیکه اگر این ادعا درست بود که ایران میبایست در قضیه بحرین به سازمان ملل متوسل شود که مبادا نیروهای مسلح ایرانی بدون مجوز از سازمان ملل به بحرین نزدیک شوند، چگونه قابل توجیه بود که همان رژیم بدون هیچ مجوز بینالمللی به سرزمینهای بیگانه (سلطاننشین عمان و مسقط) لشکر بفرستد؟!
در مقابل اعزام نیروهای مسلح ایرانی به ظفار که توجیهی نداشت، تحرک نظامی برای الحاق بحرین به ایران از جهت سوابق تاریخی و ضوابط حقوقی، به مراتب موجهتر بود، زیرا دولت ایران در شهریور ۱۳۰۱، قیمت تمبر برای مرسولات پستی به بحرین را «مانند سایر نقاط ایران» معین کرد
و در اسفند همان سال عدهای از اشخاص سرشناس بحرین از وزارت پست و تلگراف ایران طی نامهای تقاضا کردند که دفتر پستی بحرین را نیز بهعنوان یک جزیره ایرانی رأساً اداره کند.
در همین سال مردم بحرین برای پیوستن به ایران «حزب نجات بحرین» را برای «رهایی بحرین از عناصر اجنبی و الحاق آن به کشور اصلی» به رهبری شیخ عبدالوهاب زیانی (از روحانیون شیعه بحرین) تشکیل دادند و شرط عضویت در حزب را از حفظ داشتن دست کم دو اصل از اصول قانوناساسی ایران دانستند. همزمان با این تحرکات، کمیسیون مشترکی (متشکل از نمایندگان وزارتخارجه و وزارت فواید عامه) در ۲۹ اسفند ۱۳۰۱(۱۹ مارس ۱۹۲۲م) برای اعاده عملی حاکمیت ایران در بحرین تشکیل شد و سرانجام در ۱۳۰۳ ش (۱۹۲۴) در مطبوعات کشور و نیز در صحن مجلس شورای ملی، پیشنهاد شد که برای نمایندگان مردم بحرین در مجلس شورای ملی فکری اساسی شود.(۳)
زمانی که دولت انگلستان (بهعنوان دولتی که بحرین را تحتالحمایه داشت)، در ۱۳۰۶ ش (۱۹۲۷) قراردادی با عربستانسعودی درباره بحرین (و قطر و امارات متصالحه) امضا کرد، دولت ایران نسبت به آن معاهده رسماً اعتراض کرد و از آن بهعنوان «تجاوز به تمامیت ارضی ایران» به جامعه ملل شکایت کرد. وزارت امورخارجه ایران، همچنین طی ارسال یادداشت اعتراض رسمی به سر رابرت کلاویو وزیر مختار بریتانیا در تهران به تاریخ اول آذر ۱۳۰۶ (۲۲ نوامبر ۱۹۲۷) یادآور شد که:
«مالکیت ایران بر بحرین محرز… است و … [ماده ۶ معاهده] تا درجهای که مربوط به بحرین است، برخلاف تمامیت ارضی ایران و با مناسبات حسنهای که همیشه بین دو دولت همجوار موجود بوده است، منافات دارد. با این وجود دولت ایران به این قسمت از معاهده یادشده جداً اعتراض و انتظار دارد که اولیای دولت انگلستان به زودی اقدامات لازمه را در رفع آن اتخاذ فرمایند.»(۴)
مهدی قلیخانی مخبرالسلطنه هدایت در مقام نخستوزیر، طی شکواییهای که در ۲ آذر ۱۳۰۶ (۲۳ نوامبر ۱۹۲۷) به دبیرخانه جامعه ملل تحویل شد، «برای حفظ حقوق مسلم ایران نسبت به جزایر بحرین» رونوشت اعتراضنامهای را که دولت ایران به انگلستان داده بود به جامعه ملل فرستاد. این دادخواهی ایران، در صفحه ۶۰۵ «روزنامه جامعه ملل» مورخ ماه مه ۱۹۲۸ به چاپ رسید و چون وزارتخارجه دولت انگلیس، مالکیت ایران را نسبت به بحرین انکار کرد، وزارتامورخارجه ایران مجدد در ۱۱ مرداد ۱۳۰۷ (۲ اوت ۱۹۲۸) خطاب به شارژ دافر آن کشور در تهران، یادداشت بسیار مفصل و مطولی فرستاد و طی آن استدلال کرد که هیچوقت دولت مستقلی به نام بحرین وجود نداشته است و ایران هم هیچگاه از حقوق خود بر بحرین صرفنظر نکرده است و از این رو قراردادهای دولت انگلیس با شیوخ محلی، نمیتواند مانع تداوم حاکمیت ایران بر بحرین شمرده شود. پس از آن، وزارتخارجه در ۱۳۰۹ در زمان وزارت محمدعلی ذکاءالملک فروغی و در ۱۳۱۳ در زمان وزارت باقر کاظمی مرتب دعوی حاکمیت ایران در بحرین را تعقیب کردند و چون قراردادهایی برای استخراج نفت از بحرین توسط شرکتهای نفت امریکایی امضا شد، دولت ایران به دولت امریکا نیز اعتراض کرد، اما به علت ضعف جامعه ملل و سپس شروع جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط متفقین در شهریور ۱۳۲۰ راه به جایی نبرد.
در فاصله چهل و پنجساله ۱۳۰۱ تا ۱۳۴۶ ایران نهتنها هیچگاه از اعلام رسمی حاکمیت خود نسبت به بحرین کوتاه نیامد، بلکه در پی تصویب لایحه مورخ آبان ۱۳۳۶، همیشه بحرین را «جزء لاینفک ایران و استان چهاردهم کشور» دانست. البته دولت انگلستان به لایحه ۱۳۳۶، اعتراض کرد و مدعی شد که بحرین «یک کشور مستقل عربی» است و نمایندگان مجلس عوام انگلستان هم آن را تکرار کردند، اما دولت و ملت ایران همیشه در برابر اظهارات انگلستان موضع میگرفت و در همه مجامع بینالمللی از حاکمیت خود بر بحرین دفاع میکرد.(۵)
موضعگیری ایران در باب بحرین بهعنوان جزء لاینفک ایران سالها ادامه یافت تا آنکه انگلیسیها به ذهن شاه القا کردند که چون بحرین کشور فقیری است و درآمد کافی ندارد ایران به آسانی میتواند دست از حاکمیت خود بر آن جزایر بردارد!
سردنیس رایت (Sir Dennis Wright) سفیر اسبق انگلستان در ایران طی گزارش تلگرافی شماره ۵۹۲ مورخ دوم آوریل ۱۹۶۸ خود به دولت متبوعش تصریح کرده است که شاه تمایلی به استفاده از نیروی نظامی برای «اشغال بحرین» ندارد، ولی به ملاحظه افکارعمومی مردم ایران نمیتواند از «ادعای مالکیت بحرین» بدون دستیابی به امتیاز دیگری دست بردارد. وی به فاصله چند روز در گزارش دیگری (به شماره ۶۱۱ مورخ هفتم آوریل ۱۹۶۸) مینویسد که شاه را در باب جزایر ایرانی خلیجفارس ملاقات کرده و شاه را از پیوستن به اتحادیه امارات متصالحه (امارات متحده عربی بعدی که سه سال بعد در ۱۹۷۱ تشکیل شد) ناخشنود یافته است.(۶)
با وجود آن سوابق، محمدرضاشاه زیر نفوذ و القای انگلیسیها، نخست در مصاحبهای با روزنامه گاردین چاپ لندن درشهریور ۱۳۴۵ (اوت ۱۹۶۶) آنچه را در دل داشت بر زبان آورد که «بحرین با توجه به اینکه ذخایر مروارید در سواحل آن به پایان رسیده است، از نظر ایران اهمیتی ندارد»! در ادامه همین مواضع، شاه در سفری به هند در دی ۱۳۴۷ (ژانویه ۱۹۶۹) در دهلینو اعلام کرد که دولت شاهنشاهی نمیخواهد با «اعمال زور» بحرین را تصاحب کند، بلکه حاکمیت بحرین را به دلخواه اکثریت مردم در یک همهپرسی آزاد زیر نظر سازمان ملل متحد وامیگذارد تا اگر اکثریت مردم بحرین علاقه به ملحقشدن به ایران داشتند، بحرین در حاکمیت ایران بماند و اگر خواستند از ایران تجزیه شده و کشوری مستقل شوند. این «همهپرسی» در عمل یک «راه فرار محترمانه» برای تکذیب حاکمیت ایران و محصول توافق شاه با انگلیس و امریکا بود، از اینرو مفاد آن به دبیرکل سازمان ملل متحد اعلام شد. در پی آن، مقدمات جدایی بحرین از ایران توسط یک هیئت دیپلماتیک ایرانی به ریاست امیرخسرو افشار (سفیر ایران در لندن) طی مذاکره با ویلیام لوس(William Luce) نماینده سیاسی بریتانیای کبیر مقیم بحرین فراهم شد.
نقشه ممالک ایران ترسیم شده در دربار عثمانی ۱۷۲۹ هم در نقشه و هم در ذکر قلمرو ایران نام بحرین (جزیره ای و بحرین خشکی قطیف) آمده است


تصمیم بیمقدمه و ناگهانی شاه دایر به دست برداشتن از حاکمیت ایران بر بحرین بدون مراجعه به آرای عمومی اهالی ایران یا بحرین و حتی بدون کسب مشورت از قوای مقننه و قضاییه و حتی وزارت امورخارجه انجام شد. بر این تصمیم ایرادهای فراوانی وارد است که ما در مقاله «سرگذشت، سرشت و سرنوشت همهپرسی» به آنها اشاره کردهایم.(۷) نتیجه این به اصطلاح همهپرسی از همان آغاز، هم برای شاه و هم برای انگلیس که بحرین را تحتالحمایه خود داشت، معلوم بود. سرانجام همهپرسی مناسبی! بدون مشارکت عمومی انجام شد و برگزارکنندگان همهپرسی بییال و دُم و اِشکم (یعنی نظرخواهی مأموران سازمان ملل متحد از گروهی از اهالی و اصناف وابسته و غیرمستقل بحرین در زمان حضور بریتانیا در بحرین) چنین اعلام کردند که اکثریت قاطع اهالی بحرین خواستار استقلالاند. شورای امنیت سازمان ملل متحد هم طی قطعنامه شماره ۲۷۸ مورخ ۲۱ اردیبهشت ۱۳۴۹ (۱۱ مه ۱۳۷۰م) تصویب استقلال بحرین و قبول آن کشور به عضویت سازمان ملل متحد را تصویب کرد و از محمدرضاشاه به دلیل آزادمنشی و قبول اصول دموکراسی در بحرین! تقدیر و تشکر کرد. برای احراز قانونی نبودن این تصمیم کافیست که به چگونگی تعامل قوه مجریه با قوه مقننه در چنین مسئله ملی مهمی اشاره شود. دولت ایران، پذیرش قطعنامه شورای امنیت دایر به استقلال بحرین را به مجلسین شورا و سنا گزارش کرد. مجلسین شورا و سنا در ۹ فروردین ۱۳۴۹ خبر انتزاع بحرین را بهعنوان یک امر اجرایی که قوه مقننه با آن کاری ندارد استماع کردند. واقعاً غریب است که از بین احزاب سیاسی و نمایندگان مستقل، تنها فراکسیون نمایندگان حزب پانایرانیست به این تصمیم دولت اعتراض کردند و دولت امیرعباس هویدا را از این باب، استیضاح نمودند. مجلس هم بهناچار موضوع تصمیم را به رأی گذاشت. نمایندگان مجلسین که اکثریت قریب به اتفاق آنها نماینده طبیعی و حقیقی مردم نبودند و مثل کارگزاران و کارمندان دولت به این سمت منصوب شده بودند، با اطاعت بیقید و شرط از اراده شاه وقت، انتزاع بحرین را از خاک کشور، در جلسه فوقالعاده مجلس در روز ۲۴ اردیبهشت ۱۳۴۹ (با ۱۹۹ رأی موافق و ۴ رأی مخالف) تصویب کردند. مضحک آن است که ملت ایران از طریق نهادهای بزرگ کشوری (همچون نیروهای مسلح، احزاب سیاسی، دیوانعالی کشور، مرجعیت و روحانیت شیعه و حتی مطبوعات سراسری) هیچ حرکت قابلملاحظهای در مقابل این «وطنفروشی» از خود نشان نداد و با عدم تحرک سراسری و ملی، رژیم شاهنشاهی چند معترض منفرد بیپشتیبان (چون داریوش فروهر) را نیز بدون محاکمه به زندان انداخت.. ![]()
بحرین از سال ۱۷۸۳ تحت حکومت آل خلیفه قرار گرفته بود، در حالیکه حکومت قاجار و پهلوی آن را بخشی از ایران میدانست. بحرین از سال ۱۸۲۰ میلادی تحت سرپرستی کشور بریتانیا درآمد در تمام این سالها، ایران برای تصاحب به حق جزایر تنب و ابوموسی بی میل نبود دست از ادعای تملک بحرین بردارد و در عوض جزایر سه گانه رسما در تملک ایران در بیاید.
امیر اسدالله علم وزیر دربار مقتدر شاه در یادداشتهای روزانهاش:
عصری دنیس رایت سفیر انگلیس به دیدنم آمد… یک مطلب خیلی محرمانه به من گفت که کار جزایر تنب تمام است و قطعا متعلق به ایران خواهد شد زیرا به شیخ راس الخیمه۳ گفتهایم اگر با ایران کنار نیایی، چون جزایر بالای خط میانه واقع میشود ایران آن را قانونا و اگر قانونی نشد با زور، خواهد گرفت و شیخ حاضر به معامله است.
گفتم ابوموسی چه طور؟ گفت این جزیره زیر خط میانه است. گفتم زور ما آنقدر هست که پا زیر خط بگذاریم و آن حکایت لر را برای او گفتم قدری خندیدیم و باز جدی شدیم. گفت اگر به زور متوسل شوید روابط شما با اعراب هم به هم میخورد.
گفتم به جهنم! ما از اعراب چه گرفتهایم؟ مگر آن که حالا مخارج دفاع خلیج فارس را بدهند به شرطی که عمل دفاع در دست ما باشد. گفت میگویند آخر خلیج عربی است چه گونه ریش و قیچی را دست شما بدهند. گفتم قرارداد دفاعی پنجاه ساله میبندیم، چنان که شما با آنها داشتید… /جلد اول ص ۱۳۲ و ۱۳۳
… بعدازظهر با سفیر انگلیس ملاقات داشتم. در خصوص بحرین و جزایر خلیج فارس بود. خلاصه اینکه ما میگوئیم اگر مسئله بحرین حل شود، باید جزایر ابوموسی و تنب که مال ماست به ما برگردد…
سفیر میگفت این دو مطلب باهم بستگی ندارند به عقیده او جزایر تنب را می توانیم به آسانی بگیریم، ولی ابوموسی حرف دیگری است، زیرا خیلی به ساحل عربستان نزدیک است. گفتم نزدیکی به ساحل که تولید حق برای آنها و سلب حق از ما نمیکند و به هرحال شاهنشاه دست برنمیدارند. گفت، در کادر طرفداری از فدراسیون، پس از حل مسئله بحرین، ممکن است به عنوان دفاع خلیج فارس آن جا را دردست بگیرید و ماهم در این راه کمک میکنیم./جلد اول ص ۱۵۰
… سفیر انگلیس دیدنم آمد. بازهم راجع به جزایر صحبت کردم. گفتم،محال است ما مسئله بحرین را بدون آن که سرنوشت تنب و ابوموسی تعیین شود، حل کنیم. گفت پس همه کارها به هم میخورد. گفتم به جهنم! حالا چه عیب داردقبلا با شیخ شارجه مثل تماسی که با شیخ راس الخیمه گرفتید، تماس بگیرید، شاید خودش حاضر به معامله بشود، ما هم کمک میکنیم. گفتم، مطلب را به عرض خواهم رساند، ولی اجازه ندارم اظهار نظری بکنم.
امروز در خصوص اینکه اگر مسئله قبلا حل بشود، می توانیم موضوع جزایر را در پیش بیاوریم، بیشتر از پریروز اظهار امیدواری و پیشنهاد کمک میکرد. به این معنی که وقتی ایران فدراسیون را پس از حل قضیه بحرین پشتیبانی کند، این نقاط را حتی به عنوان دفاع از فدراسیون میتواند در دست بگیرد و عکسالعمل بدی هم پیش عربها نداشته باشد.
گفتم،حقیقت این است که من دیگر به حرفها و پیش بینیهای شما اعتماد نمیتوانم بکنم. شش سال پیش که خودم نخست وزیر بودم و همه جا دردست شما بود، من جزیره سرّی را تصرف کردم… شما آمدید و یقهدرانی کردید و به من گفتید، چون تا بیست سال دیگر تعهد با شیوخ دارید، از خاک آن جا مثل خاک انگلیس دفاع میکنید وگرنه تعهدات شما از اعتبار ساقط می شود. هنوز پنج سال نگذشت، اعلان کردید که میخواهید بروید. وانگهی شما و به طور کلی غرب، جز حفظ خطّه نفت چه منافعی اینجا دارید؟ حفظ این منطقه از ما بر میآید».
خودش خجالت کشید ولی چیزی نگفت. من فکر میکنم ته دل خودشان از ما میترسند. به این جهت نمیتوانند نمیخواهند خلیج فارس یکسره در تحت سیطره ما باشد. به هرحال ببینیم چه میشود. سرشب، شرفیاب شدم و ضمن کارهای جاری این مطلب را هم عرض کردم.
شاهنشاه به شدت متغییر شدند. عیب کار این است که من مطلب را صریح و بی پرده و بدون فکر این که شاه خوششان یا بدشان خواهد آمد، عرض میکنم و دیگران چنین کاری نمیکنند.
چندی پیش یکی از مسئولان امر راجع به حل مسائلی که با عراق داریم آمد و وعدههایی داد. همان وقت نوشتم که از هوش شاه درعجبم که چه طور چنین مهملاتی را قبول میفرمایند. امروز معلوم شده که عراقیها هیچ حاضر به چنین معاملاتی نیستند. یعنی حتی رژیم متزلزلی هم جرات ندارد چنین معاملاتی بکنند و آن وقت مطلب را گوینده طوری آب و تاب میدهد که قبول میفرمایند. از هوش شاه عجیب است. گاهی واقعا دو روی سکه است، یک وقت فوقالعاده شکاک، یک وقت فوقالعاده ساده…/جلد اول ص ۱۵۶
… از سفیر انگلیس خواسته بودم عصری به دیدنم بیاید. امر شاهنشاه را ابلاغ کردم. گفتم راجع به جزایر تنب و ابوموسی از اقدام شما و دولت شما شاهنشاه راضی هستند، و امیدواریم که این جزایر را بگیریم. ولی در خصوص بحرین و مراجعه به آرا عمومی، شما راه غلطی را پیشنهاد میکنید که قابل قبول نیست…
سفیر انگلیس گفت… این نظر را به شیخ بحرین قبولاندهایم،جانمان به لبمان رسیده است. و اصولا این نظر را از اول قبول نداشت که باید به آرای مردم مراجعه کرد.
من جواب دادم گور پدر شیخ بحرین! شاهنشاه با نهایت بصیرت و مالاندیشی فکر فرمودند باید مسئله بحرین حل، و وضع ما هم در خلیج فارس تثبیث شود. راه حل مراجعه به آرا عمومی هم به نظرشان رسید و با نهایت جرات و شهامت اعلام فرمودند، که مورد تحسین و اعجاب جهانیان و حتی ملت ایران که حساسیت خاص نسبت به بحرین دارد، واقع شد. حالا شما میخواهید این راه حل را به کثافت بکشانید، غیر ممکن است. من که مشاور شاه و وزیر دربار شاه و مدافع منافع این سلسله سلطنت ایران هستم، محال است خود را به چنین راه حلی راضی کنم. /جلد اول ص ۲۳۹ و ۲۴۰
…بعد ازظهر در رکاب شاهنشاه بودم… تمام وقت فرمایشات شاهنشاه بر سر مسئله بحرین بود. میفرمودند آخر این انگلیسیها چرا نمیفهمند که اگر بر فرض ما و بحرین از لحاظ استقلال در یک ردیف میبودیم، بازهم ایران با بحرین قابل مقایسه نبود…
عرض کردم چطور است حالا که این راه را شیخ از ترس این که مبادا عناصر مخالف جان بگیرند و اظهار وجود بکنند، قبول نمیکند، قراری با او ببیندیم و استقلال او را بشناسیم، به شرط اینکه برای پنجاه سال پایگاه های هوایی و دریایی به ما بدهد.
فرمودند جواب مردم را چه بدهیم؟ عرض کردم خود این خدمت بزرگی است. ما که نتیجه رفراندوم را از حالا میدانیم، اقلا به این صورت نتیجه عملی بهتر و بزرگتری به دست میآوریم.راه دیگر آن است که حقی برای اقلیت ایرانی آنجا بگیریم. این هم باز بهتر از نتیجه رفراندوم خواهد بود. چون با رفراندوم که همه چیز از دست میرود. فرمودند آخر اگر رفراندوم بکنند، معلوم نیست چه بشود. عرض کردم تمام صحبت بر سر این است که معلوم باشد چه میشود!/ جلد اول ص ۲۴۶
… ناهار شیخ دوبی۴ شرفیاب بود. من هم افتخار حضور داشتم. بسیار شیخ روشن بین و خوبی است. من با همه شیوخ ملاقات کردهام. تمام عقده ای هستند. ولی این شیخ خیلی متعادل بود… از شیخ ابوظبی (شیخ زاید)۵خیلی بد میگفت که در تشکیل فدراسیون همکاری ندارد. ارتش مشترک نمیخواهد ، همه چیز میخواهد در دست خودش باشد…
شاهنشاه فرمودندهمه شما باید از جانب ما خاطر جمع باشید، زیرا دیدید با آن که میتوانیم به آسانی ظرف پنج دقیقه بعد از رفتن انگلیسها، بحرین را بگیریم، چقدر گذشت نشان دادیم. فرمایشات شاهنشاه را تصدیق کرد. شاهنشاه نسبت به فجیره و شارجه سئوال فرمودند. گفت مردمان بدبختی هستند و شیخهای آن جا پولها را برای خود ذخیره میکنند. شاهنشاه میل داشتند مسئله تنب و ابوموسی را بگوید، صحبتی نکرد!/ جلد اول ص ۲۶۸
صبح خیلی زود کاردار سفارت انگلیس به دیدنم آمد (سفیر در مرخصی است). در خصوص فرمول رفراندوم بحرین و این که اوتانت دبیرکل سازمان ملل چه جور اقدام خواهد کرد، گفت وگو خواهد کرد که باید به شرف عرض میرسید. همچنین از آمدن قریب الوقوع شیخهای راسالخیمه و شارجه گزارشی داد. میگفت شیخ راسالخیمه در خصوص قرار جزیره تنب سختگیری خواهد کردو همچنین بیشتر از او شیخ شارجه راجع به ابوموسی. با آنکه ما به آنها گفتهایم باید هر طور هست با ایران کنار بیایند، حال اگر شما به همان تصرف اکتفا و موضوع حاکمیت را فراموش کنید، شاید به مصلحت نزدیکتر باشد و زودتر بتوانید این جزایر را بگیرید…
من بعد شرفیاب شدم، جریان را عرض کردم. شاهنشاه متغییر شدند. بالاخره فرمودند اگر ما جزایر را بگیریم،بگذار آنها ادعای مالکیت خودشان را بکنند، یعنی هم ما ادعای خودمان را داشته باشیم، هم آنها! عرض کردم برای تصرف آنجا باید بهانهگیری کرد، مثل قتل چند نفر ایرانی یا آزار ایرانیها و غیره… تصدیق و تائید فرمودند./جلد اول ص ۳۱۵
…حاکم راس الخیمه مهمان وزیرخارجه است.موضوع صحبت همان واگذاری جزایر تنب به ایران است.البته در این سفر به جایی نخواهد رسید، چون خیلی میترسد که اعراب به او بتازند، که زمینهای عربی را به ایرانیان میدهد! امان از این پررویی اعراب، میراث غصب شده امپراتوری انگلیس را مال خودشان میدانند! /جلد اول ص ۳۲۴
بعدازظهر منزل ماندم، سفیر آمریکا دیدنم آمد…راجع به مسافرت شیخ صفر حاکم راسالخیمه پرسید. گفتم ما هیچ راضی نیستیم، زیرا در خصوص مالکیت جزایر تنب به توافق نرسیدیم. او حرف خودش را چسبیده بود که زمینهای عربی را نمیتواند به دیگران بدهد! در صورتی که این زمین ها غصبی و از آن ایران است و میراث امپراتوری بریتانیاست که به آنها رسیده است.
سابقه تاریخی این جزایر را به او گفتم،و گفتم که موقعی که من نخست وزیر بودم سعی کردم بر حسب اشاره شاهنشاه که اینها را یکی یکی یا به زور و یا با ایرانی کردن سکنه بگیرم. موفق شدم جزیره سیری را گرفتم، تنب را هم در شرف تصرف بودم که دولت من افتاد، ولی راجع به ایرانی کردن ابوموسی، انگلیسیها با کمال حمق از ما جلوگیری میکردند. آن جارا نمیشد به زور گرفت، چون در آن وقت انگلیسیها هم قوا در آنجا داشتند. و می گفتند تا بیست سال دیگر در آنجا هستیم، اگر شل بدهیم وضع ما در کلیه شیخ نشینها متزلزل میشود…/جلد اول ص ۳۳۸ و ۳۳۹
صبح شرفیاب شدم… فرمودند مسئله بحرین دارد حل میشود. با کمال آقایی و بزرگواری فرمودند، حالا که من و تو هستیم آیا فکر میکنی در آینده ما را خائن خواهند گفت، یا چنان که معتقدم و اغلب سیاستمداران دنیا هم معتقدند، من که حاضر به حل مطلب بحرین شدم، خواهند گفت کار بزرگی انجام دادیم و این منطقه از دنیا را از شر کشمکشهای پوچ و بالنتیجه نفوذ کمونیسم نجات دادیم؟
من عرض کردم… که صرف ادعای ما بر این جزیره معلوم نبود و معلوم نیست که منتج به نتیجه میشد. بر فرض که آن را به تصرف میآوردیم، یک دردسر دائمی و کشمکش با جمعیت عرب آن جا، مضافا به یک خرج دائمی و همیشگی میبود، زیرا که دیگر نفت آن جا هم ته میکشد….
فرمول حل مسئله بحرین چنان که سابقا نوشتهام، این است که اوتانت چنانکه خودش میداند، به آرای عمومی مردم بحرین مراجعه میکند و نتیجه را به شورای امنیت سازمان ملل متحد میدهد و ما هم نتیجه را قبول میکنیم…/جلد اول، ص ۳۷۶ و ۳۷۷
- جمعه ۱۵ تا پنجشنبه ۴۸/۱۲/۲۸
… مطلب خندهدار در مورد بحرین خاطرم آمد. شاهنشاه امر دادند کمیسیونی مرکب از نخست وزیر و من با وزیر خارجه در در مورد گفت و گویی که در باره بحرین از هم اکنون باید در جراید بشود و ذهن مردم آماده شود که رای سازمان ملل برای ما لازم الرعایه خواهد بود، تشکیل گردد. در این کمیسیون به جای مطالب اساسی، دائما چانه زدن بر سر این مطلب است که موضوع را نخست وزیر به مجلس بدهد یا وزیر خارجه! خاک برسرشان.به آنها گفتم اگر معتقدید که کار درستی میکنید مرد و مردانه هردو از آن دفاع کنید. اگر معتقد نیستید و مردد هستید کنار بروید. نه آن که از مسئولیت شانه خالی کنید…/ جلد اول ص ۳۹۵
پانوشتها
۱-در سال ۱۹۷۱ میلادی پس از توافق ایران و بریتانیا و پیش از خروج نیروهای نظامی انگلیس از منطقه و قبل از تأسیس کشور امارات متحده عربی، ابوموسی بر اساس تفاهم نامه و تنب بزرگ و تنب کوچک بدلیل نزدیک بودن به ساحل ایران پس از نزدیک به ۷۰ سال شکایتهای مداوم دولت ایران علیه اشغالگری انگلیس سرانجام به ایران بازگردانده شد.
۲- یادداشت های امیر اسدالله علم، ویراستار علینقی عالیخانی، جلد اول از بیست و چهارم بهمن ۴۷ تا بیست و نه اسفند ۴۸، انتشاران معین و مازیار ۱۳۸۰
۳- صفر بن محمد القاسمی؛ شیخ راس الخیمه از ۱۹۴۸
۴-شیخ راشد بن سعید آل مکتوم، مردی روشنفکر و بسیار واقع بین بود و توانست دوبی را تبدیل به یکی از پیشرفتهترین نقاط خلیج فارس کند. روابط او با ایران همواره بسیار خوب بود.
۵-شیخ زایدبن سلطان آل نهیان، از ۱۹۷۱ رئیس امارات متحده عربی شد.
پادشاهی بحرین کشوری است جزیرهای در خلیج فارس که ۶۶۵ کیلومتر مربع وسعت دارد. پایتخت آن منامه و زبان رسمی آن عربی است. بحرین به پنج استان بخش شده و تا ۳ ژوئیه ۲۰۰۲ دارای ۱۴ شهر بودهاست.

این کشور از ۳۳ جزیره تشکیل یافته که عمدتاً از دشتهای بیابانی تشکیل میشوند و مرتفعترین نقطه آن تنها ۱۲۲ متر ارتفاع دارد. اکثر مردمان این جزیره ریشه ایرانی دارند و برخلاف تصور در ایران ، باید گفت که ایرانی تبارهای بحرین سنی هستند و شیعیان بحرین از زمانهای بسیار قدیم ساکن بحرین هستند و عرب زبان هستند و از بقایای کرامته های بحرین می باشند. اما فارس زبانهای بحرین عموما سنی های لارستانی و هوله های ایرانی هستند که زبان و تبار عرب دارند.
بحرین آبوهوایی خشک با زمستانهایی معتدل و تابستانهایی بسیار گرم و مرطوب دارد. نفت و گاز طبیعی و ماهی و مروارید از منابع طبیعی این کشور است اما کاهش ذخیره نفتی باعث شده تا بحرین در سالهای اخیر به سمت فرآوری و تصفیه نفت حرکت کرده و به یکی از مراکز بانکی بینالمللی تبدیل شود. شیخ حمد بن عیسی آل خلیفه از سال ۱۹۹۹ قدرت را در این کشور در اختیار دارد و در سال ۲۰۰۲ کشور را به یک پادشاهی مشروطه تبدیل کرده و عنوان خود را از امیر به پادشاه تغییر داد. بر اساس برآورد سال ۲۰۰۹ جمعیت بحرین ۷۲۷٬۷۸۵ نفر بوده که ۲۳۵٬۱۰۸ نفر از آنها شهروندان خارجی هستند.
بحرین از سال ۱۷۸۳ تحت حکومت خاندان آل خلیفه قرار گرفتهاست، در حالیکه حکومت قاجار و پهلوی آن را بخشی از ایران میدانست. بحرین از سال ۱۸۲۰ میلادی تحت سرپرستی کشور بریتانیا درآمد و در سال ۱۹۷۱ اعلام استقلال کرد و ایران اولین کشوری بود که استقلال آن را به رسمیت شناخت.
در گذشته به منطقه ساحلی جنوب خلیج فارس حد فاصل بصره تا بحرین امروزی بحرین گفته میشد (که شامل منطقهٔ احسا، در عربستان، هم بود). بحرین قبل از زمان ساسانیان در قلمرو ایران بود. از سال ۱۵۲۲ تا ۱۶۰۲ بحرین مدتی در اشغال پرتغالیها قرارگرفت. در سال ۱۶۰۲ میلادی، پس از اخراج پرتغالیها توسط شاه عباس از خلیج فارس، دوباره حاکمیت ایران بر آن (به جز دورههای کوتاهی از حملهٔ عمانیها) تا سال ۱۷۸۳ میلادی ادامه پیدا کرد
از سال ۱۷۸۳، جزیرهٔ بحرین به دست خاندان آل خلیفه (که از اعراب شبهجزیرهٔ عربستان بودند) افتاد که از قرن نوزدهم تا سال ۱۹۷۱ تحتالحمایهٔ انگلیس بودند. با این حال، در دوران قاجار و پهلوی، ایران هنوز مدعی مالکیت بر بحرین بود. در سال ۱۹۲۷ ایران در شکوائیهای رسمی به بریتانیا نسبت به قرارداد این کشور با سلطان نجد و حجاز (که پس از مدتی به عربستان سعودی تبدیل شد) اعتراض کرد. چون در بخشی از از این پیمان، از «… تعهد به حفظ روابط دوستانه و صلحآمیز با سرزمینهای کویت و بحرین…» یاد شده بود. اما انگلیسیها امیر بحرین را حاکمی مستقل و جزیره و اهالی آن را تحتالحمایه دولت بریتانیا دانستند و مدعی شدند که ادعای حاکمیت ایران بر بحرین بر هیچ مبنای معتبری استوار نیست. ادعاهای ایران بر بحرین در سالهای بعد نیز ادامه یافت، از جمله در سال ۱۳۳۶ قانون تقسیمات کشوری جدیدی به تصویب رسید که در آن بحرین استان چهاردهم ایران تعیین شده بود.
در حالی که موضع انگلستان در حمایت از استقلال بحرین با استقبال کشورهای عربی مواجه شده بود، دولت شوروی اعلان حاکمیت ایران بر بحرین را مورد تأیید رسمی قرار داد. در سال ۱۹۶۸ با تصمیم انگلیسیها به خروج نیروهای خود از منطقه شرق سوئز و خلیج فارس بحث بر سر وضعیت بحرین دوباره به اوج رسید. پیشنهاد انگلیسیها تشکیل فدراسیونی از قطر و بحرین و هفت امیرنشین حاشیه خلیج فارس بود که با مخالفت شدید ایران روبرو شد. در ۴ ژانویه ۱۹۶۹ شاه ایران در نشستی خبری در دهلی نو موضع معتدلتری اتخاذ کرده و از حق اهالی بومی برای تعیین سرنوشت خود از طریق یک همهپرسی سخن گفت؛ «…چنانچه مردم بحرین علاقهمند به الحاق به کشور من نباشند، ایران ادعای ارضی خود را نسبت به این جزیره پس خواهد گرفت…»، اما شیخ عیسی حاکم بحرین که میترسید چنین رفراندومی باعث ایجاد دشمنی و تنش بین ایرانیها و اعراب منطقه شود پیشنهاد شاه را رد کرده و پاسخ تهدیدآمیزی را از شاه دریافت کرد که در آن آمده بود ایران نه تنها استقلال بحرین را به رسمیت نمیشناسد بلکه در صورت عضویت آن در سازمان ملل از این سازمان خارج خواهد شد.
پس از چندین ماه مذاکرات محرمانه ایران در ۹ مارس ۱۹۷۰ (اسفند ۱۳۴۹) با درخواست از دبیرکل سازمان ملل برای اعمال مساعی جمیله به منظور تشخیص خواست واقعی مردم بحرین پیشقدم شد. ایران اعلام کرده بود نظر نمایندگان سازمان ملل را در صورتی که با تایید شورای امنیت سازمان ملل همراه باشد خواهد پذیرفت. بریتانیا نیز از پیشنهاد استقبال کرده و اوتانت دبیرکل سازمان ملل هیئتی را به ریاست ویتوریا گیچاردی را مأمور انجام این کار کرد. هیئت سازمان ملل پس از گفتگو با طیف گستردهای از مقامات مذهبی و مدنی و مردم عادی اعلام کرد که تقریباً تمام مردم بحرین خواهان یک حکومت کاملاً مستقل هستند و اکثریت بزرگی از آنها آن را یک کشور عربی میدانند. این تصمیم در شورای امنیت تایید شده و بحرین استقلال خود را در ۱۴ اوت ۱۹۷۱ اعلام کرد و ایران نیز اولین کشوری بود که آن را به رسمیت شناختداستان بحرین بحرین قبل از اسلام یکی از ساتراپی های ایران بود و بعد نیز چون در مسیر تردد ایرانیان جهت سفر به اماکن مقدس قرار داشت همواره محل تلاقی ایرانیان بود بحرین در زمانهای قدیم نامهای دیگری مانند دلمون و جزیره مروارید داشت و در دوره قرامطه، ابو سعید بهرام گناوه ای که به همراه ایل و تبار خود به این منطقه رفته بود حاکمیت را در آنجا بدست گرفت از آن زمان آنجا را بهرام آباد و سپس بهران و بحرین نامیدند درمدت زمان بین ۱۶۲۲ که ایران پرتغالی ها را از خلیج فارس بیرون راند تا سال ۱۷۸۳ بحرین رسما در حاکمیت ایران بود
اما در سال ۱۷۸۳ قبایل عرب العتوب از پرداخت مالیات به ایران سرباز زدند.
ایران در عصر جدید مجددا در سال ۱۹۲۷ بحرین را سرزمین ایرانی دانست و نامه اعتراض خود را نسبت به اشغال بحرین توسط انگلستان در جامعه ملل نشر ساخت و سرانجام در ۱۱ نوامبر ۱۹۵۷ دولت ایران رسما بحرین را استان چهاردهم اعلام کرد و به تمامی بحرینی هایی که علاقه مند بودند شناسنامه ایرانی اعطا نمود. بریتانیا این اقدام ایران را محکوم نمود اما انتونی ایدن وزیر خارجه برای حل مشکلات خلیج فارس پیشنهاداتی به ایران ارایه نمود از جمله آن صرف نظر کردن ایران از بحرین و ابوموسی و در عوض برگشت دو جزیره تمب به ایران و صرف نظر کردن بریتانیا ازاعتراض به تصرف جزیره سیری توسط ایران بود. ایران این شروط را نپذیرفت. یک دهه بعد انگلیسی ها شاه ایران را به نظر سنجی در مورد بحرین راضی کردند شاه با توجه به گزارشات چاپلوسانه ساواک و وزارت خارجه وقت اطمینان تام داشت که ۸۰ درصد مردم به پیوستگی بحرین به دولت شاهنشاهی رای خواهند داد!!. مردم بحرین در ملی شدن نفت ایران همانند مردم تهران شور و شعف نشان داده بودند. ریچاردلی ، نماینده آقای اوتانت دبیرکل سازمان ملل متحد در بحرین حضور پیدا کردند و در هتل منامه دفتری باز کردند وگفتند تمام افراد بالغ شناسنامه بحرینی خودش را بیاورد و رای بدهد( درآن زمان عده ای زیادی شناسنامه ایرانی نیز داشتند وهنوز هم عده ای زیاد از مردم بحرین گذرنامه ایرانی خود را نگاهداشته اند ) شماره شناسنامه را مینوشتند با اسم ورسم وآدرس فلان و به دو پرسش استقلال یا انضمام به ایران جواب می دادند. اما نتیجه نظر سنجی ۱۹۷۰ غیر قابل تصور بود ۷۵ درصد رای دهندگان به استقلال بحرین رای دادند. وزارتخارجه ایران از قبل پذیرفته بود که نتیجه نظر سنجی را برسمیت بشناسد. در مجلس ایران به شیوه رای و انجام تقلب اعتراضاتی شد اما بزودی این اعتراضات خاموش شد و علت هم هنوز در پرده ابهام است.
![]()
***عجــــــــــــــــــــــــــــــم ها
ایرانیان بحرین یا عجم های بحرین به مردمانی با ریشهٔ ایرانی گفته میشود که در کشور بحرین زندگی میکنند.
با توجه به این که کشور بحرین در بیشتر تاریخ خود پارهای از کشور ایران به شمار میآمده ایرانیان در این کشور تاریخ طولانی دارند. ۵۵-۶۰٪ از مردمان بحرین خود را بحارنه (Baḥārna) مینامند و بین خود و بقیه جمعیت که از اعراب بدوی هستند تفاوت قائل میشوند. این گروه خود را عرب نمینامد. برخی در ایران این را نشانی از اصلیت ایرانی این مردم میدانند و و گفته میشود که ایشان به پارسی نیز سخن میگویند. مدرکی برای این ادعا در دست نیست.
اما گروهی از ایرانیان که در بحرین زندگی میکنند و به نام عجم شناخته میشوند فرزندان مهاجرانی هستند که در ۱۰۰-۱۵۰ سال گذشته از استانهای جنوبی مانند فارس و بوشهر به این کشور مهاجرت نمودند. شمار آنها به یکصد هزار تن میرسد و برخی از آنها دارای گذرنامهٔ ایرانی نیز میباشند.
زبان و فرهنگ
ایرانیان بحرین به زبان لارستانی سخن میگویند. زنان جامه مشابه زنان ایران و مردان برخی جامه گان ایرانی و بعضی لباس عربی به تن میکنند.
مذهب اکثر این گروه سنی شافعی است. به طور کلی این مذهب نقش مهمی در پیوند آنها با اعراب بحرین بازی میکند.


در زمان فتحعلی شاه و نادر شاه تمام خلیج فارس و کرانه های آن حتی استان

قطیف عربستان تحت حاکمیت ایران بود.
نامکتاب:چکیدهیتاریختجزیهایران
مؤلف:دکترهوشنگطالع، ناشر:سمرقند،بخش دوازدهم
جدایی بحرین
در سال ۱۱۶۲ خورشیدی (۱۷۸۳ میلادی) که ایران گرفتار کشمکشهای خونین بر سر جانشینیکریمخان زند بود، عربهای قبیلهی عتوب که ساکن شبه جزیرهی عربستان بودند، گله جزیره (مجمع الجزایر)بحرین را متصرف شدند. اما، هنگامی که آقامحمدخان توانست وحدت و آرامش را به کشور برگرداند، شیخنصرخان را به حکومت بحرین برگزید. بدینسان بر حضور غاصبانهی قبیلهی مزبور بر بحرین پایان داده شد.

قتل آقامحمدخان و نیز درگیری دولت ایران در جنگ با روسیه، به انگلیسها فرصت داد که با دست باز درامور خلیجفارس دخالت کنند. انگلستان برای رسیدن به مقاصد استعماری خود در خلیجفارس، شیخهای آنسامان را به جان هم انداخت و در این فرآیند، منطقه را به صورت سازمانیافته به تشنج کشید. در سال ۱۱۹۸خورشیدی (۱۸۱۹ میلادی)، با توجه به تشنج، قتل، غارت و دزدی دریایی که سرتاسر خلیجفارس را فرا گرفتهبود، والی فارس قراردادی با فرماندهی ناوگان انگلستان در خلیجفارس امضاء کرد و حفظ امنیت در دریایمزبور را به عهده دولت انگلیس واگذار نمود.
به دنبال این قرارداد، انگلستان ناوگان نیرومندی به خلیجفارس فرستاد. ناوگان مزبور همراه با اعمالقدرت، در دیماه ۱۱۹۸ خورشیدی (ژانویه ۱۸۲۰ میلادی) با شیخهای منطقه قراردادهایی بست. بر پایهیقراردادهای مزبور شیخهای یازدهگانه کرانههای جنوب خلیجفارس، متعهد شدند که دست از جنگ و ستیز بایکدیگر و دزدی در دریا و…، بردارند. از این روی، کرانههای مزبور، “سواحل متصالحه”، نامیده شد.
در این میان، بحرین نیز که زیر فشار دولت انگلستان قرار داشت، برای مصون ماندن از حملات دولتمزبور و دیگر شیوخ خلیجفارس، قرارداد مزبور را امضاء کرد. بدین سان، این امر، پیش درآمد تحتالحمایگیبحرین گردید. به دنبال قدرت گرفتن بیشتر انگلستان و از دست رفتن مناطق قفقاز، جدایی افغانستان و…،حاکم بحرین که امیدی به یاری دولت نداشت، در دهم خردادماه ۱۲۴۰ خورشیدی (۳۱ مه ۱۸۶۱ میلادی)برای در امان ماندن از دستاندازی شیوخ خلیج فارس، خود را زیر حمایت انگلستان قرار داد. دولت ایران بهمحض آگاهی از قرارداد مزبور، ضمن یادداشتهای متعدد به دولت انگلستان اعتراض نمود و بر ایرانی بودنبحرین تأکید کرد.
روز نهم اردیبهشت ماه ۱۲۴۸ خورشیدی (۲۹ آوریل ۱۸۶۹ میلادی)، وزیر امور خارجهی انگلستان، درپاسخ به اعتراض ایران، اعلام داشت که غرض از این اقدامها، تنها حفظ نظم و آرامش در خلیجفارس است. بههر حال هرگاه از شیخ بحرین حرکتی سر بزند که مستلزم اقدام از سوی دولت انگلستان باشد، پیش از هر اقدام،دولت ایران را در جریان خواهد گذارد. این پاسخ، دولت ایران را قانع نکرد و به اعتراض ادامه داد.
پس از بنیانگذاری جامعهی ملل که نویدبخش فصل نوینی در روابط بینالمللی بود، بارها دولت ایرانمسألهی بحرین را در آن سازمان مطرح کرد. در دوران جنگ جهانی دوم نیز دولتهای وقت ایران، تخطینسبت به حاکمیت ایران بر بحرین را بدون پاسخ نگذاردند. با تشکیل سازمان ملل متحد پس از جنگ جهانیدوم، دولت ایران در فرصتهای گوناگون، از سازمان مزبور برای انعکاس نظرات خود دربارهی بحرین بهرهگرفت. دولتهای وقت ایران در تمامی این مدت، لایتجزا بودن بحرین را به اطلاع جهانیان و دولت انگلستانرسانیدند. در این راستا، در نخستین سالهای دههی چهل، گروه جزیرهی بحرین (مجمعالجزایر) از سویدولت، به عنوان استان چهاردهم کشور اعلام شد و از آن پس دو کرسی در مجلس شورای ملی، به نمایندگاناستان بحرین و دیگر جزیرههای خلیج فارس اختصاص یافت.
عربستان سعودی که به تازگی به عنوان یک کشور مستقل مورد توجه قرار گرفته بود با شاه ایران روابط خوبی برقرار نموده بود و برای استقلال بحرین با ایران وساطت می کرد. عربستان ایران را ترغیب می کرد که به بحرین کمک کند.




روز چهاردهم دی ماه ۱۳۴۷ (۴ ژانویه ۱۹۶۹)، محمدرضا شاه پهلوی در پاسخ خبرنگاران در شهر دهلینو (پایتخت هند) در مورد بحرین، بر خلاف انتظار همگان اظهار داشت:::::::”

شاه: “ایران پیوسته به این سیاست خوددلبستگی داشته که هرگز برای به دست آوردن اراضی و امتیازات ارضی علیرغم تمایل مردم آن سامان به زورمتوسل نشود. من میخواهم بگویم اگر مردم بحرین مایل نباشند به کشور ما ملحق شوند، ما هرگز به زورمتوسل نخواهیم شد، زیرا این خلاف اصول سیاست دولت ماست که برای گرفتن این سرزمین به زور متوسلشود… گرفتن و حفظ کردن سرزمینی که مردم آن با شما ضدیت داشته باشند، چه فایدهای خواهد داشت؟ قبلاز هر چیز این عمل اشغال محسوب میشود. در هر اشغالی شما باید مراقب سلامت و امنیت نیروهای اشغالگرخود باشید و در تمام اوقات سربازان شما باید در خیابانها پاس بدهند و پیوسته در معرض خطر گلوله،نارنجک و این قبیل مخاطرات باشند. سیاست و فلسفهی ما این است که با اشغال و گرفتن سرزمینهای دیگراز طریق زور مخالف باشیم…”
این گفتهها، زمانی اظهار میگردید که چندی پیش از آن بر پایهی تصویبنامهی هیأت وزیران، دسته جزیرهی بحرین به عنوان “استان چهاردهم” شناخته شده و وزارت امور خارجه، کتاب “ بحرین از دورانهخامنشیان تا زمان حال” را منتشر کرده بود. در کتاب مزبور با استناد به مدارک تاریخی، بر جداییناپذیر بودنبحرین از ایران از عهد باستان تاکنون به روشنی اشاره گردیده بود.
به دنبال اظهارات محمدرضا شاه در دهلینو، کمیسیون محرمانهای در وزارت امور خارجه با شرکتنخستوزیر و …، برای حل مسألهی بحرین در راستای، گفتهها و نظرات مزبور تشکیل گردید.
گرچه، در یکصدوپنجاه سال گذشته، ایران با تجزیههای بسیاری روبرو بود، اما به هر حال در تمام آنموارد، دولتهای ایران برای حفظ یکپارچگی و تمامیت ارضی ایران جنگیدند. بدون تردید پس از دورانآقامحمدخان که نخستین قرارداد تجزیه در زمان جانشین وی، فتح علی شاه، به ایران تحمیل شد، تا دورهیپادشاهی محمدرضا شاه، کشور ایران تا این حد از نیرومندی و روابط خارجی گسترده و نفوذ جهانی برخوردارنبود.
محمدرضا شاه، روز بیستم بهمن ماه ۱۳۴۸، یعنی یک سال و ۳۶ روز پس از مصاحبه مطبوعاتی دردهلینو، به اسداللهعلم وزیر دربار خود میگوید: “… بین خودمان باشد… به نظر تو در ادامهی حل مسألهیبحرین، آیا ما به مملکتمان خیانت میکنیم؟ یا آیا آن طور که بسیار کسان در اقصی نقاط جهان گفتهاند، درمرز به دست آوردن موفقیت بزرگی هستیم و منطقه را از درگیریهای بیهوده و کمونیسم ]؟€[، نجاتمیدهیم؟” در پاسخ علم میگوید: “این که بگوییم بحرین بنابر حقوق قانونی از آن ماست، ما را به جایینمیرساند. اگر آن را با زور بگیریم، همیشه باری بر دوشمان خواهد بود و موردی برای اختلاف دایمی باعربها میشود. از آن گذشته، بسیار گران هم خواهد بود، زیرا منابع نفتی بحرین در حال خشک شدناست…” آیا به واقع آنان در آن لحظات، به چه میاندیشیدند؟ آن کسانی که در “اقصی نقاط جهان آنان راتشویق به تن در دادن به جدایی بحرین میکردند، چه کسانی بودند؟ مسالهی خطر کمونیسم، چه ارتباطی بهتجزیهی بحرین داشت؟ آنان، چگونه در نیافتند که این کارشان خیانت است؟ چرا امیر اسدالله علم، به وی تذکرنداد که این کار “خیانت” است؟
حکومت جبار انگلیس که در درازای تاریخ یکصدوپنجاه سال اخیر ایران، بخشهای بزرگی از سرزمینایرانیان را تجزیه کرده و در تجزیهی بخشهای دیگری از میهن ما، از روسها حمایت نموده بود، این بار بدونیاری گرفتن از کشتیهای توپدار و پیاده کردن نیرو، صحنهگردان معرکه شد.
روز دهم اسفند ۱۳۴۸، سفیر انگلستان در تهران با اسدالله علم وزیر دربار ملاقات میکند و از ویمیخواهد: “… در گزارش بحرین به مجلس قدری دست به دست بکنیم تا کار “اوتانت” تمام شود ]مقصود کارتجزیهی بحرین است[ که قرار است تا هشتم فروردین [۱۳۴۹]تمام شود. اگر خبر پیش از این تاریخ درز کنداوتانت را در موقعیت دشواری قرار میدهد…”
دیگر دستاندرکاران تجزیهی بحرین یعنی نخستوزیر (امیرعباس هویدا) و وزیر امور خارجه (اردشیرزاهدی) نیز به زشتی خیانت آگاه بودند. آنها، در حالی که سخت به صندلیهای پوشالین قدرت چسبیدهبودند، میخواستند از زیر عاملیت این کار، شانه خالی کنند. در این باره اسدالله علم میگوید: “… به دستور شاه،کمیسیونی مرکب از اردشیر زاهدی و نخستوزیر تشکیل دادم تا افکار عمومی را جهت پذیرش تصمیمسازمان ملل که چارهای جز پذیرفتن آن نداریم، آماده کنیم. اما، به جای بحث در مورد اصل مطلب، اول آقایاندر مورد اینکه کدام یک از آنها باید گزارش را به مجلس تقدیم کنند، به جر و بحث پرداختند. هر یک اصرارداشت که دیگری جام زهر را بنوشد. واقعاً چه جفت مذبوحی هستند. به آنها گفتم، اگر توافقی کردهاید ]وبدان[ اعتقاد دارید که در آن صورت پایش بایستید و از آن دفاع کنید و اگر نمیتوانید، بهتر است استعفا بدهیدو بگذارید کس دیگری این بار را به منزل برساند. در هر صورت کابینه به طور دسته جمعی مسئول تصمیماتدولت است و فرقی نمیکند، نخستوزیر یا وزیر امور خارجه گزارش را به مجلس بدهد…”
اما، هیچ کدام استعفا نکردند و ننگ خیانت به میهن را بر خود هموار کردند. در این میان، جام زهر، نصیباردشیر زاهدی وزیر امور خارجه شد. پدر وی نیز در ماجرای ۲۸ امرداد ماه ۱۳۳۲، جام زهر خیانت به ملتایران را سر کشیده بود.
روز نهم فروردین ماه ۱۳۴۹ (۲۹ مارس ۱۹۷۰)، به تقاضای دولت، جلسهی فوقالعادهی مجلس شورایملی، برگزار گردید. یعنی درست یک روز پس از مهلتی که سفیر انگلیس در تاریخ دهم اسفند ماه ۱۳۴۸ بهاسدالله علم اطلاع داده بود. در این جلسه، اردشیر زاهدی که به شدت نگران به نظر میرسید، پس از معرفیخلعتبری به عنوان قائم مقام وزارت امور خارجه، گزارش بحرین را عنوان کرد. در نشستهای بعدی پیرامونمسألهی بحرین، اردشیر زاهدی شرکت نکرد و این وظیفهی کثیف را به خلعتبری واگذارد. وی نیز پس ازجدایی بحرین، به پاداش مشارکت در خیانت، به مقام وزارت امور خارجه رسید.
در گزارش مزبور، اردشیر زاهدی پس از بیان تاریخچهی سیادت استعماری انگلستان بر بحرین وپافشاری دولتهای ایران بر ایرانی بودن بحرین، گفت: “… به طوری که نمایندگان محترم اطلاع دارند، دولتانگلستان در سال ۱۹۷۱ ۱۳۵۰] خورشیدی[ از خلیجفارس خارج خواهد شد و شاید تصور شود که در آنهنگام موانع عملی ]برای[ باز ]پس [گرفتن بحرین مرتفع شده است و پس از خروج انگلستان دولت ایرانمیتواند با اعزام قوا این جزیره را تصرف کند…”
اما، “… شاهنشاه آریامهر، طی مصاحبه مطبوعاتی مورخ چهاردهم دی ماه ۱۳۴۷ در دهلینو خطمشیمنطقی و دنیا پسندی را که ایران بایستی برای حل مشکل بحرین انتخاب میکرد، با این بیان حکیمانهمشخص فرمودند: ایران پیوسته به این سیاست خود دلبستگی داشته است که هرگز برای به دست آوردناراضی و امتیازات ارضی، علیرغم تمایل مردم آن سامان، به زور متوسل نشود…”
اما محمدرضا شاه در حالی از “به دست آوردن اراضی و امتیازات ارضی”، سخن میگفت که بحرین، استانچهاردهم ایران بود و اردشیر زاهدی در گزارش خود به مجلس شورای ملی با صراحت عنوان کرد: “…به طوریکه نمایندگان محترم اطلاع دارند، بحرین حدود یکصدوپنجاه سال است که در اثر سیاست استعماریانگلستان به بهانههایی از ایران جدا شده است و قدرت استعمار از آن زمان تاکنون مانع برگشتن بحرینبه سرزمین ایران گردیده است. البته ایران در طول این مدت هیچگاه از حقوق تاریخی خود نسبت بهبحرین انصراف نجسته و در هر فرصت و موقعیتی چه در مناسبات دو جانبه و چه در محافل بینالمللی بهروش انگلیس در مورد انتزاع این جزیره اعتراض نموده و اعلام داشته است که حقوق خود را درباره بحرینهمیشه محفوظ میدارد…”
اردشیر زاهدی در دنبالهی سخنان خود افزود: “… شاهنشاه آریامهر در مورد نحوهی تحصیل اراده و کسبامیال واقعی اهالی بحرین چنین فرمودند: “… هر کاری که بتواند ارادهی مردم بحرین را به نحوی که نزد ما وشما و همهی جهان به رسمیت شناخته شود نشان دهد خوب است.”. اردشیر زاهدی ادامه داد: “از این روانتخاب راه قانونی و منطقی حل مسألهی بحرین مورد توجه قرار گرفت… برای تأمین این هدف، مذاکراتی بادولت انگلستان به عمل آمد و سرانجام آن دولت هم این راهحل عاقلانه و منطقی را پذیرفت. در نتیجه بادادن اختیار تام به اوتانت، دبیرکل سازمان ملل متحد، خواسته شد که مساعی جمیلهی خود را برای تحصیلامیال واقعی اهالی بحرین به هر نحوی که صلاح و مقتضی بداند [مبذول داشته و نتیجه را به شورای امنیتسازمان ملل متحد گزارش دهد و به شرط آنکه این گزارش مورد تصویب شورای امنیت قرار گیرد، برای دولتشاهنشاهی هم قابل قبول خواهد بود… امید است روشی که براساس منشور ملل متحد و مبانی منطقی ودنیاپسند برای حل این مشکل اختیار شده، از جهت تحصیل آزادانه نظرات و کشف نیات واقعی مردم بحرین بهنتیجه رسیده و آثار معنوی این اقدام دولت شاهنشاهی در تحقق هدفهای عالیه ایران که همان حفظ امنیتو ثبات منطقهی خلیجفارس باشد، متجلی گردد”.
به دنبال گزارش وزیر امور خارجه، سخنگوی گروه پارلمانی حزب ایران نوین به عنوان موافق، گفت: “… دراین موقع که اقدامات دولت دربارهی حل این اختلاف به استحضار مجلس رسیده، من خود را بینیاز از آنمیدانم که تاریخ ۲۵۰۰ سالهی بحرین و تاریخچه ۱۵۰ سالهی اخیر آن را ورق بزنم و به اسناد و مدارکی کهمأخذ حقوق تاریخی ایران بر بحرین است، اشاره کنم. آنچه در این جا، لازم میدانم متذکر شوم این است کهتصمیم متخذه از طرف دولت در مراجعه به سازمان ملل… رویهای منطقی و دنیا پسندانه است… حزب ما]حزب ایران نوین[ از این فلسفه جانبداری میکند…”
سپس سخنگوی گروه پارلمانی حزب مردم دربارهی گزارش وزیر امور خارجه، در جای خطابه قرار گرفتو گفت: “… حزب مردم به منظور حفظ وحدت ملی و تقویت قوای مملکتی در هر حال دولت را درقبال دول خارجی مورد تأیید و حمایت قرار داده، اکنون نیز به طور اختصار نکات مثبت آن را مورد بحث قرارمیدهد…”
در حالی که دو کرسی خالی مجلس شورای ملی، در همان جلسه به نمایندگان استان چهاردهم (بحرین)تعلق داشت، سخنگوی گروه پارلمانی حزب مردم، در ادامهی سخنان خود گفت: “…دولت ایران در همه حال ودر تمام موارد مؤید تقویت و خواستار بسط فعالیت سازمان ملل متحد بوده و حل اختلاف کشورها را از طریقآن سازمان توصیه نموده است…” . در پایان رییس گروه پارلمانی حزب مردم، نظر موافق خود را با گزارشدولت اعلام کرد.
در پایان سخنگوی گروه پارلمانی پان ایرانیست، به عنوان مخالف، متن نوشتهای که از سوی گروه مزبورتنظیم شده بود، به شرح زیر خواند:
“… اکنون با قلبی پر از اندوه، با غمی جانکاه… از سوی گروه پارلمانی پان ایرانیست، با شما سخن میگویم…نمایندگان محترم، جناب آقای وزیر امور خارجه: من ایمان دارم که شما نیز با ما همآهنگ هستید که اینلحظات در تاریخ ملت ایران… خطیر است و غمانگیز. بسیار غمانگیز. من این غم را در دیدگان شما و سخنانلرزان شما احساس کردم…
غمانگیز است، بدین سبب که اکنون… در مجلس شورای ملی، دولت گزارشی را مطرح میکند که تمامیمفاد مقدمهی مبسوط آن حاکی از حاکمیت به حق تاریخی و مالکیت بیچون و چرای شاهنشاهی ایران برجزایر بحرین میباشد ولی نتیجه و روشی که در این مورد از سوی دولت به عنوان گزارش کار به مجلس شورایملی ارایه شده است، جز تعارض آشکار با تمامیت ارضی ایران، جز نقض اصل “حاکمیت ملی”… و برخوردآشکار با اصول و مقررات و قوانین میهن ما، چیز دیگری نمیباشد…”
“… جناب آقای وزیر خارجه: جناب عالی اکنون به عنوان نمایندهی دولت در پیشگاه مجلس شورای ملیچنین گزارشی را ارایه نمودهاید و بیگمان به مفاد و محتویات گزارش عنایت کردهاید… گروه پارلمانی پانایرانیست، گزارشهای وزارت امور خارجه و نیز کتاب جامعی که ادارهی نهم سیاسی آن وزارتخانه زیر عنوانبحرین از دوران هخامنشیان تا زمان حال، تنظیم نموده است، به دقت بررسی کرده… در این جا، به شما تبریکمیگویم که چه در گزارش و چه در کتاب مزبور، به خوبی مدارک و مستندات قاطع و غیرقابل انکار را که حاکیاز حاکمیت و مالکیت مستمر ملت ایران نسبت به بحرین و نیز حاکی از دسیسههای استعمار انگلیس برایانتزاع ]آن[ از ایران میباشد، گردآوری کردهاید… . جناب آقای وزیر امور خارجه، میبینیم که اشک درچشمان شما حلقه زده، در چشمهای ما هم همینطور، نمیبایست شما این گزارش را با این کیفیت درمجلس شورای ملی مطرح میکردید. اینهاست، لحظات غمانگیز…”
“… مستندات و دلایلی که در کتاب مزبور گردآوری شده است و آنچه که به طور اجمال در مقدمهیمبسوط گزارش دولت بیان گردیده است، به آن حد از استحکام، قاطعیت و صراحت، ]نشان دهندهی[حاکمیت و مالکیت شاهنشاهی ایران نسبت به بحرین میباشد که دیگر اندک تردیدی هم باقی نمیماند…نمایندگان محترم، چه دلایلی مستحکمتر از این؟ بنا به همین ملاحظات است که همواره ملت و دولت ایران،بحرین را جزء لایتجزای ایران شناختهاند و بنا به چنین ملاحظاتی بود که به موجب تصویبنامهی دولت وقت،بحرین به عنوان استان چهاردهم میهن ما اعلام گردید و نیز بنا به چنین ملاحظاتی است که در گزارشهایوزارت امور خارجه تصریح گردیده است..:
بحرین از زمان هخامنشیان به عنوان یکی از توابع استان فارس ادارهمیشده است و تا به امروز همیشه جزء لاینفک شاهنشاهی ایران بوده است…”
“… قراردادهای ]تجزیه[ در ۱۵۰ سال گذشته زیاد است. قرارداد ]گلستان[، ترکمانچای، پاریس و… ولییک فرق دارد. هیچ یک از آنها در یک مرجع مقننهی ملت ایران مطرح نشده است. این است، لحظهی خطیرو غمانگیز دورهی بیست و دوم مجلس شورای ملی…”
“… گذشته از مستندات متعدد و متقن و قاطع مذکوره در مقدمهی مبسوط گزارش و کتاب تنظیمی توسطوزارت خارجه، غالباً سخنگویان استعمار انگلیس خود ناچار از اقرار و اعتراف به حاکمیت و مالکیت ملت ایرانبر بحرین و استمرار آن تا زمانهای بسیار نزدیک گردیدهاند… از جمله آن که سخنگوی رادیو لندن ]بی بیسی[ در ساعت ۶/۴۵ دقیقه روز ۴۸/۱۲/۲۵ در پاسخ یکی از شنوندگان، چنین اعلام میدارد: نامهای از آقایمحمدرضا راستی از کویت رسیده که مانند بسیاری از شنوندگان دیگر مینویسد، این انگلیسها کی ازخلیجفارس بیرون میروند؟ آیا بحرین مال ایران است یا نه؟ این پرسشی است که یکی از ساکنان کویت ازرادیو لندن، سخنگوی دولت استعماری انگلیس میکند. پاسخ چنین است: آقای راستی، من در این باره، بارهاتوضیح دادهام. دولت انگلستان اعلام کرده که نیروهای نظامیاش را تا پایان سال ۱۹۷۱ ۱۳۵۰] خورشیدی[از خلیج بیرون خواهد برد و هنوز هم در این طرح تغییری داده نشده است. اما در مورد تعلق بحرین به ایران،اگر نظر مرا میخواهید گفتهام و میگویم، بله بله، نسبت به این پرسش، آیا بحرین مال ایران هست، یا نه…؟سپس سخنگوی رادیو لندن ]بی بی سی[ در پاسخ پرسشکننده ]محمدرضا راستی [این طور ادامه میدهد:حتا تا حدود ۲۵-۳۰ سال قبل، انگلیسها در مورد بحرین به دولتهای مرکزی ایران نامه مینوشتند و مثلامیگفتند با اجازهی شما میخواهیم فلان کار را بکنیم و مسلماً اسناد آن موجود است. این قسمت را که براینمایندگان محترم قرائت کردم، متن پاسخی است که رادیویی بیبیسی لندن برای یکی از ساکنین کویت گفتهاست.
نمایندگان محترم ملاحظه بفرمایید ]که[ بدین ترتیب هرگز ادعای اینکه حاکمیت ایران نسبت به بحرینطی مدت زمانی قطع گردیده است صحیح نیست… با این توضیحات، حال چگونه است که دولت نسبت به جزولاینفک از میهن ما، با وجود این همه دلایل متقن، به آن مرحله از تردید در حاکمیت ملی نظر دوخته است کهتعیین سرنوشت این جزو انفکاکناپذیر… ایران را، آن هم با این کیفیت به عهدهی آقای اوتانت و یا شورایامنیت گذارده است؟…”
“… بیگمان نمایندگان محترم هنوز مفاد اعلامیهی اخیر وزارت خارجه را به خاطر دارند… در آن اعلامیهتصریح شده است که استعمار انگلیس به زور و تزویر، بحرین را از مادر میهن جدا نموده است… بعد از سالهایبسیار در زمان وزارت خارجه شما چنین اعلامیه صادر شده. ]شما،[ سخن تاریخ را گفتید، سخن هزاران مردمزجر دیدهی بحرین را گفتید. استعمار در پناه دو بازوی جنایتکار]انهی[ زور و تزویر و زندانهای هولناک حاکمخودکامه، نظامات بردگیآور را بر هزاران ایرانی بحرین تحمیل نموده است. گورستانهای بحرین که در آغوشخود هزارها شهید ایرانپرست را جای داده است، سیاهچالها و زندانهای بحرین که هزارها زنان و مردان هممیهن ما را در غل و زنجیر کشیده است، یادآور چنین جنایتهایی است. پرسش ما این است که دولت با توجهبه چنان اعلامیهای و با توجه به همهی صفحات متعدد گزارشهای مبنی بر استقرار حکومتهای ستمگر وجنایتکار در بحرین، چه اقدامی برای برطرف کردن دو عامل زور و تزویر و عوامل ناشی از آن را در بحریننموده است؟…”
“… جناب آقای وزیر خارجه: گزارش دولت و نیز دویست و شصت صفحه کتاب مستندی که ادارهی نهموزارت خارجه منتشر نموده است، اعلامیهی واقعبینانهای که در زمان وزارت شما منتشر گردید، همه حکایتدارد که سالهای متمادی است که بحرین به صورت زندان بزرگ و هولناکی برای هزاران هزار ایرانی مقیم درآنجا درآمده است. اکنون چگونه دولت میتواند درست در میان دیوارهای همین زندان مخوف و در زیرسایهی شوم و دهشتناک دژخیمان استعمار انگلیس، رای آزادانهی مردم را جویا شود؟ مقررات جهانی، رویهبینالمللی، ابتداییترین اصول دموکراسی، ایجاب میکند ]که[ ابتدا غل و زنجیر از دست و پای مردم بحرینبرداشته شود، درهای آن زندان بزرگ باز شود، به مردم بحرین اجازهی استنشاق هوای آزاد و تفکر آزاد دادهشود و آنگاه اگر اصرار داشته باشید، تمایل آنها خواسته شود. در چنان شرایطی همه خواهند دید که مردمبحرین، همآهنگ فریاد زیستن با ملت و سرزمین خود یعنی ایران را بر میدارند… ]در حالی که[ عملا آنچه دربحرین بررسی خواهد شد، مطامع و امیال استعمار انگلیس و عمال فرومایهی آن خواهد بود، نه امیال مردمبحرین. هرگز چنین اقدامات و نتایج حاصله از آن که معارض با حاکمیت و مالکیت ملت ایران نسبت به بحرینباشد، نمیتواند… نافذ و مورد قبول ملت ایران و در نتیجه نمیتواند مورد قبول مردم بحرین باشد. به ویژه آنکهدولت بدون کسب مجوز قانونی و برخلاف قانون اساسی، برای تغییر حدود و ثغور کشور به مراجع غیرملیمراجعه نموده است…”.
“… نمایندگان محترم، با توجه به این جهات است که باید حساسیت لحظات خطیر کنونی را دریافت و باوجدان بیدار و شهامت اخلاقی وظایفی را که هر یک در پیشگاه نژاد ایرانی… و هم میهنان ستمدیدهی بحرینیبه عهده داریم ایفا کنیم. دیدگان هزاران ایرانی جانباز که به امید روز یگانگی هر چه بیشتر بحرین با “مادرمیهن”، در سرزمین بحرین جامهی شهادت در برکردهاند و نیز دیدگان دیگر شهیدان راه یگانگی ملت ایران، بهسوی ماست. دیدگان میلیونهای ایرانی به سوی ما دوخته شده است. آنها به ما چشم امید دوختهاند که آیادر راه دفاع از حق حاکمیت… گام بر خواهیم داشت و یا، داوری تلخ تاریخ را برای خود خریدار خواهیم شد…”
“… ما متکی به پیمان و میثاق خود هستیم، ما چنین میاندیشیم که این سرزمین مقدس، سرزمینیکه از هم تفکیک و جدایی ندارد، نمیتوانیم گوشهای از این سرزمین را به گوشهای دیگر از آن رجحان وترجیح دهیم. ما باید جانباز و از خود گذشته و فداکار باشیم. روی هر وجب از خاک این مملکت…، خونهزاران شهید ریخته شده، فداییان بسیار، جانبازان بسیار بودهاند که این وطن و این سرزمین مقدس… رامحفوظ نگاه داشتهاند. بنا به احساس چنین مسایلی است که در این لحظات رنجآور و غمانگیز… اقداماتدولت را مطلقاً منطبق با اصول مسجل حاکمیت ملی ایران نمیدانیم… بنابراین و به سبب اینگونهاقدامات… گروه پارلمانی پان ایرانیست، هر پنج تن نمایندهی پان ایرانیست، دولت را استیضاح میکنند”.
متن استیضاح گروه پارلمانی پان ایرانیست
به گواهی تاریخ، به دلالت مستندات و دلایل متقن و دنیاپسند و غیرقابل انکاری که وجود دارد و برخی ازآنها در مقدمهی مبسوط گزارش تقدیمی دولت به مجلس شورای ملی مندرج است، بحرین از نخستینهنگام تاریخ تاکنون، جزء لاتیجزای شاهنشاهی ایران بوده است. به طوری که جزایر مزبور، به عنوان استانچهاردهم میهن ما… اعلام گردید و بر همین اساس برای بحرین و دیگر جزایر پراکندهی خلیجفارس،کرسیهای نمایندگی در مجلس شورای ملی، پیشبینی گردیده است که اکنون متأسفانه جای نمایندگان آندر مجلس شورای ملی خالی است. ]از سوی دیگر[، با توجه به اینکه مفهوم و منطوق اصل سیاست مستقلملی، جز کوشش و تلاش برای احقاق حقوق تاریخی ملت ایران و طرد آثار هرگونه سیاست استعماری چیزدیگری نمیباشد…، قسمت اخیر گزارش دولت که به عنوان راهحل مسألهی بحرین به مجلس شورای ملیتقدیم گردیده است، نقض صریح اصول تمامیت ارضی و حاکمیت ملی است و تعارض آشکار با اصل سیاستمستقل ملی دارد.
همچنین قسمت اخیر گزارش دولت دلالت دارد که دولت هیچگونه اقدامی برای ایجاد شرایط مناسب وآزاد جهت ابراز تمایل طبیعی مردم بحرین ننموده است و عملا نحوهای که به عنوان کسب نظر مردم بحرین درگزارش دولت منعکس شده است، جز انجام یک سلسله تشریفات به سود سلطهی جابرانه استعمار انگلیس وشرایط خفقانآوری که استعمار و شیخ دستنشاندهی آن در بحرین به وجود آورده است، چیز دیگری نیست.
بنابراین، با توجه به اهمیت حساس و تاریخی موضوع مورد بحث و با توجه به مسئولیت مشترکی که حسبمقررات قانون اساسی، همهی اعضای هیأت دولت، برابر… ملت ایران دارند، بدین وسیله گروه پارلمانیپانایرانیست به جهات یاد شده در بالا، دولت را استیضاح مینماید.
دکتر محمدرضا عاملی تهرانی ـ دکتر هوشنگ طالع ـ دکتر اسماعیل فریور ـ محسن پزشکپور ـ دکترفضلالله صدر.
همزمان با استیضاح گروه پارلمانی پان ایرانیست، حزب ملت ایران نیز با صدور اعلامیهای، همگامی دولترا با تجزیهگران بحرین، محکوم کرد.
از نخستین ساعتهای عصر روز نهم فروردین ماه ۱۳۴۹، باشگاههای پانایرانیستها در سراسر کشورمورد هجوم قرار گرفت. تعداد زیادی از افراد گروه مزبور بازداشت و بسیاری نیز تبعید شدند.
همچنین داریوشفروهر و تعدادی از فعالان حزب ملت ایران نیز به مانند دیگر پان ایرانیستها، به جرم دفاع از تمامیت ارضیایران و مخالفت با تجزیهی بحرین به زندان افکنده شدند.
متأسفانه، در این هنگامهی تاریخی، دیگر گروههای سیاسی آشکار و پنهان، راه سکوت در پیش گرفتند.احزاب چپ، به دلیل اینکه اتحاد شوروی برای دلجویی از عربها با تجزیهی بحرین موافق بود، برابر تجزیهیبخشی از سرزمین مادر که آنان مدعی دفاع از حقوق “خلق”های آن بودند، سکوت کردند.
اما، جای شگفتی اینجاست که چرا احزاب و گروههای غیر چپ از خود واکنشی نشان ندادند. در این میانمراجع تقلید کشور نیز با وجودی که در بحرین دارای مقلدان فراوان بودند، سکوت کردند. در حالی که اکثریتقریب به اتفاق مردم بحرین از آیین تشیع پیروی میکنند، اما خاندان شیخ غاصب بحرین، اهل سنتاند. هرگاهروحانیت از مردم آن سرزمین به دلیل ایرانی بودن دفاع نکرد، میبایست از نظر دینی به دفاع از آنانبرمیخاست.
هرگاه احزاب و گروههای مزبور و نیز مراجع تقلید کشور با تجزیهی بحرین به مخالفت برمیخاستند، شاه وهیأت حاکمه، ناچار از عقبنشینی میشدند. بدون تردید، تجزیهی بحرین را میتوان زمینهساز حوادث بعدی،ازجمله یورش عراق به ایران و فراگشت آن که هماکنون در راستای تجزیهی ایران در جریان است، تلقی کرد.
در اثر این جدایی، مرزهای فلات قارهی ایران در خلیج فارس، دستخوش تحول زیانباری گردید.مرزهای فلاتقارهی ایران که میبایست در چند کیلومتری مرزهای سرزمینی عربستانسعودی و قطر قرارمیداشت، در میانهی خلیجفارس تثبیت گردید.
در گرماگرم تهیهی مقدمات توطئهی جدایی بحرین از سوی هیأت حاکمهی فاسد، سناتور عباسمسعودی، صاحبامتیاز و مدیرمسؤول روزنامه اطلاعات، به بحرین مسافرت کرد.وی طی چند مقالهی پیاپیدر روزنامهی مزبور، تلاش کرد تا این مسأله را جا بیندازد که بحرین از نظر اقتصادی، ارزشی نداشته ونگاهداری سرزمین مزبور، مستلزم هزینهی زیاد میباشد، زیرا منابع نفتی آن در حال اتمام است. هماناستدلالی که اسدالله علم هم از آن برای آرامش وجدان شاه، استفاده کرد: “… از آن گذشته بسیار گران همخواهد بود، زیرا منابع نفتی بحرین در حال خشک شدن است…”
در حالی که برپایهی آمار بینالمللی، درآمد سرانهی مردم بحرین در سال ۱۹۹۹ (۱۳۷۸ خورشیدی)،برابر با ۹۶۵۶ دلار و در همان سال درآمد سرانه مردم ایران ۵۵۳۴۰۰۰ ریال یا ۶۹۲ دلار بوده است.

محمدرضا شاه پهلوی، از مقاومتی که در مجلس شورای ملی به عمل آمد، سخت خشمگین گردیده بود.”… شاه امروز، بسیار عصبی و از جلسهی مجلس اوقاتش تلخ است. پس از بیانیهی وزارت خارجه مبنی برمذاکرات در مورد بحرین، دولت سخت زیر حملات شدید قرار گرفته است، به مراتب شدیدتر از آنچه انتظارداشتیم. این حملات به تحریک… حزب پان ایرانیست انجام میشود…”
“… ]شاه[، از عکسالعمل عمومی در قبال مسألهی بحرین سؤال کرد، جواب دادم در خارج و در میاندیپلماتها به عنوان نشانی از رهبری اعلیحضرت تحسین شده است ]؟€[. همین چند لحظه پیش پادگورنی]صدر هیأت رییسه اتحاد شوروی[، هم به این نکته اشاره کرد. در داخل مردم دچار این تصور واهی هستند کهآراء عمومی به نفع ایران در خواهد آمد. از هم اکنون گروهی از میهنپرستان افراطی، ابراز انزجار کردهاند وضرورت یافتن راهحل در این مقطع را زیر سؤال بردهاند. کسانی که از هوش و اطلاع بیشتری برخوردارند ]؟€[،موافقاند و معتقداند که نتیجهی رفراندوم هر چه باشد، ما چارهای نداشتیم جز این که با این مشکل رو در روشویم. عرض کردم، سخنرانی وزیر امور خارجه خطاب به مجلس میتوانست بسیار بهتر از این باشد و به عوضخفیف کردن انگلیسها… میتوانست بر این نکته تأکید بگذارد که خلیجفارس برای ایران حیاتی است. مامیتوانیم منافع خودمان را بابت یک ادعای قدیمی بر بحرین فدا کنیم… شاه آشکارا از اظهار نظر من خوششآمده بود، اما ترجیح داد حرفی نزند، چون نطق وزیر امور خارجه را شخصاً تأیید کرده بود.”
“… گفتگویم را با سفیر انگلیس با شاه بازگو کردم. ظاهراً آنهایی که مورد نظرخواهی نمایندهی ویژه اوتانتدر بحرین قرار گرفتهاند، به استقلال رأی میدهند و در عین حال خواستار پیوند نزدیک با ایران هستند. درچنین شرایطی امکان دارد بتوانیم روابط خاصی با این جزیره برقرار کنیم.”
“… شاه گفت چند نفری پرسیدهاند، چرا مسألهی بحرین به نحوی به مجلس عرضه شده که تمام مسئولیتراهحلش بر دوش شاه افتاده، آیا دولت نمیتوانست قدری مسئولیت را بر عهده بگیرد؟…”
“… روسها نسبت به اقدام اوتانت در مورد بحرین اعتراض کرده و گفتهاند که از حدود مسئولیتش فراتررفته و قبلا از شورای امنیت تأییدیه نگرفته است… ممکن است اعتراضهای دیگری هم داشته باشند، چه بسامیخواهند لطفی کنند در حق عوامل ناراضی اینجا و عراق که مخالف روابط دوستانه میان ایران و بحرینهستند و یا هوای عربها را داشته باشد که بعضیشان در کمال سادهلوحی تصور میکنند، رأی مجمععمومی سازمان ملل، نتیجهاش اتحاد ایران و بحرین خواهد بود…”
روز اول اردیبهشت ماه ۱۳۴۹، استیضاح گروه پارلمانی پان ایرانیست از دولت مطرح شد. در این جلسه،هویدا نخست وزیر برای پاسخگویی در مجلس شورای ملی حضور یافت. نخست سخنگوی گروه پارلمانی پانایرانیست، توضیحات خود را پیرامون استیضاح، بیان داشت. آن گاه هویدا که ناچار شده بود در نوشیدن جامزهر با اردشیر زاهدی وزیر امور خارجه سهیم شود، به دفاع از عملکرد دولت در مورد بحرین برخاست.
به دنبال اعلام موافقت سخنگوی گروه پارلمانی حزب مردم و ایران نوین با عملکرد دولت، رئیس مجلساعلام کرد که “نسبت به سیاست دولت راجع به بحرین رای اعتماد گرفته میشود و این رای با ورقه است.”
اسامی نمایندگان به ترتیب آتی، وسیلهی منشی “آقای مهندس صائبی” اعلام و در محل نطق اخذ رای بهعمل آمد)… (آرای ماخوذه شمارش شد، نتیجه به قرار زیر اعلام گردید):
آرای موافق ۱۹۹ رای
آرای مخالف ۴ رای
رییس: مجلس شورای ملی با ۱۹۹ رای موافق و ۴ رای مخالف، نسبت به سیاست دولت در مورد بحرین،رای اعتماد داد.
“موافقین ـ آقایان: مهاجرانی ـ دکتر مهدوی ـ دکتر متین ـ مهندس معتمدی ـ دکتر صفایی ـ موسوی ـمانی ـ دکتر زعفرانلو ـ ثامنی ـ صائب ـ قاضی زاده… دکتر حکمت ـ دکتر مهذب ـ مهندس اربابی و…
مخالفین ـ آقایان: دکتر عاملی ـ دکتر طالع ـ دکتر فریور ـ پزشک پور …”.
روز پنجشنبه بیست و چهارم اردیبهشت ماه ۱۳۴۹٫ گزارش مربوط به اقدامهای دولت و قطعنامهیشورای امنیت، از سوی قائممقام وزیر امور خارجه در جلسهی علنی مجلس شورای ملی مطرح گردید. در اینجلسه، قائممقام وزیر امور خارجه گفت: “نمایندگان محترم به خاطر دارند که آقای وزیر امور خارجه درجلسهی نهم فروردین ماه گزارشی از اقدامات دولت را در مورد بحرین به استحضار رساندند. در آن گزارش بهاطلاع رسید که دولت شاهنشاهی ایران، از دبیرکل سازمان ملل متحد تقاضا کرده است که مساعی جمیلهیخود را برای کسب تمایلات واقعی مردم بحرین نسبت به سرنوشت خود، بهر نحوی که مقتضی بداند به کار ببرد.همچنین به استحضار رسید که هرگاه نتیجهی تحقیقات سازمان ملل متحد به تأیید شورای امنیت برسد،دولت ایران آن را محترم خواهد شمرد. اینک به طوری که نمایندگان محترم استحضار دارند، نمایندگاناعزامی دبیرکل سازمان ملل به بحرین گزارش خود را دربارهی تمایلات اهالی بحرین به دبیرکل تسلیم نموده واین گزارش در جلسهی مورخ ۲۱ اردیبهشت ماه ۱۱] مه [۱۹۷۰(دوشنبه گذشته) از طرف شورای امنیتطی قطعنامهای که به استحضار میرسانم تأیید شد. متن تأیید شده قطعنامه ]به قرار زیر است[:
با توجه به نامهی مورخ ۲۸ مارس ۸] فروردین[ دبیرکل سازمان ملل متحد به شورای امنیت، با توجه بهنظرات نمایندگان ایران و انگلستان که ضمن نامههای آنها در تاریخ ۹ مارس ۱۹۷۰ و ۲۰ مارس ۱۹۷۰ ۱۸]و ۲۹ اسفند [۱۳۴۸ به ترتیب به دبیرکل سازمان ملل متحد تسلیم شده است:
۱ـ گزارش نمایندهی شخص اوتانت که ضمن یادداشت دبیرکل در تاریخ ۳۰ آوریل ۱۹۷۰ ۱۰]اردیبهشت [۱۳۴۹ بین اعضای شورای امنیت توزیع شده است تأیید میشود.
۲ـ از نتیجهگیری و استنباطات گزارش، بهخصوص اینکه “اکثریت قاطع مردم بحرین آرزومند استقلال وتعیین سرنوشت خود در کمال آزادی هستند و میخواهند به عنوان یک دولت خودمختار و حاکم دربارهیآینده روابط خود با دولتهای دیگر تصمیم بگیرند” استقبال میشود.
اینک با توجه به اینکه گزارش نماینده دبیرکل دربارهی تمایلات مردم بحرین به اتفاق آراء مورد تأییدشورای امنیت سازمان ملل متحد قرار گرفته است، دولت نیز پیرو گزارش مورخ نهم فروردین ماه ۱۳۴۹،نتیجهی اقدامات مزبور و قطعنامه شورای امنیت را جهت تأیید به استحضار مجلس محترم شورای ملیمیرساند.
ساحت مقدس مجلس شورای ملی
به طوری که نمایندگان محترم به خاطر دارند، در جلسهی مورخ نهم فروردین ماه ۱۳۴۹ آقای وزیرخارجه گزارش اقدامات دولت را در مورد بحرین به استحضار مجلس رساند.
در گزارش مزبور اشعار شده بود که دولت شاهنشاهی ایران از دبیر کل سازمان ملل متحد تقاضا کرده استکه مساعی جمیلهی خود را برای کسب تمایلات واقعی مردم بحرین نسبت به سرنوشت خود به هر نحوی کهمقتضی بداند اعمال نماید.
در گزارش آقای وزیر امور خارجه همچنین تصریح شده بود که هرگاه نتیجهی تحقیقات دبیرکل سازمانملل متحد به تأیید شورای امنیت برسد، دولت ایران نیز مفاد آن را محترم خواهد شمرد.
اینک به طوری که نمایندگان محترم استحضار دارند، نمایندهی اعزامی دبیرکل سازمان ملل به بحرینگزارش خود را درباره تمایلات اهالی بحرین به دبیرکل سازمان تسلیم نموده و این گزارش در جلسهی مورخدوشنبه ۲۱ اردیبهشت ماه ۱۳۴۹ (برابر با ۱۱ ماه مه ۱۹۷۰) از طرف شورای امنیت طی قطعنامهای به شرحزیر تأیید شده است:
“با توجه به نامهی مورخ ۲۸ مارس ۸] فروردین[ دبیرکل سازمان ملل متحد به شورای امنیت، با توجه بهنظرات نمایندگان ایران و انگلستان که ضمن نامههای آنها در تاریخ ۹ مارس ۱۹۷۰ ۱۸] اسفند [۱۳۴۸ و۲۰ مارس ۱۹۷۰ ۲۹] اسفند [۱۳۴۸ به ترتیب به دبیرکل سازمان ملل متحد تسلیم شده است:
۱ـ گزارش نمایندهی شخص اوتانت که ضمن یادداشت دبیرکل در تاریخ ۳۰ آوریل ۱۹۷۰ ۱۰]اردیبهشت [۱۳۴۹ بین اعضای شورای امنیت توزیع شده است، تأیید میشود.
۲ـ از نتیجهگیری و استنباطات گزارش، بهخصوص اینکه “اکثریت قاطع مردم بحرین آرزومند استقلال وتعیین سرنوشت خود در کمال آزادی هستند و میخواهند به عنوان یک دولت خودمختار و حاکم دربارهیآینده روابط خود با دولتهای دیگر تصمیم بگیرند”، استقبال میشود.
اینک با توجه به اینکه گزارش نمایندهی دبیرکل دربارهی تمایلات مردم بحرین به اتفاق آراء مورد تأییدشورای امنیت سازمان ملل متحد قرار گرفته است، دولت نیز پیرو گزارش مورخ ۹ فروردین ماه ۱۳۴۹نتیجهی اقدامات مزبور و قطعنامهی شورای امنیت را جهت تأیید به استحضار مجلس محترم شورای ملیمیرساند.
نخستوزیر قائممقام وزیر امور خارجه
امیرعباس هویدا عباسعلی خلعتبری
گروه پارلمانی پان ایرانیست، با گزارش دولت درباره بحرین مخالفت کرد و سخنگوی گروه مزبور به عنوانمخالف گفت:
“از نهم فروردین ماه تاکنون بحث و بررسی نسبت به یکی از مهمترین مسایل ملی در مجلس شورای ملی درجلسات متعدد مورد رسیدگی است و در این جلسه دولت گزارشی در مورد جدایی بحرین و یا به بیان توجیهیکه در مصوبهی شورای امنیت شده است “استقلال بحرین”، استان چهاردهم میهن ما را، عنوان کرده است…آنچه که حائزاهمیت است، این است که گزارش دولت مبتنی است بر قطعنامهی صادره از سوی شورایامنیت سازمان ملل و قطعنامهی مزبور مبتنی است بر گزارش فرستادهی دبیرکل سازمان ملل. بنابراین به جا ومقتضی بود که این گزارش که مستند و مستمسک شورای امنیت برای تأیید جدایی قسمتی از سرزمین ماهست، میان نمایندگان مجلس توزیع میشد تا با توجه به قسمتهای گوناگون این گزارش، در یکی ازمهمترین و حساسترین مسایل مربوط به تاریخ وطن خود بررسی میکردیم. علیایحال تا آنجایی که متن اینگزارش در روزنامهها درج و منعکس شده از طرف گروه پارلمانی پان ایرانیست بررسیهایی شده است کهجهات و دلایل مخالفت گروه پارلمانی پان ایرانیست را با گزارش دولت و در نتیجه آنچه که به عنوان مصوبهیشورای امنیت و به عنوان پایه و اساس برای تجزیهی این گوشه از سرزمین ما مطرح شده است، به عرضخواهم رساند.
بدیهی است که در این نکته جای هیچ تردیدی نیست که همهی خانمها و آقایان در این مورد هماهنگیدارند که وضعی که برای بحرین به این کیفیت پیش آمده است، در نوع خود یک وضع کاملا استثنائی است، چهاز نظر برنامههای مربوط به میهن و ملت ما و چه از نظر نوع برنامههایی که در سطح جهانی و بینالمللی اجراشده است. بنابراین میبایست که با یک دقت و بردباری بررسی بشود. ]در این جا[، میپردازم به بحث و بررسینسبت به گزارش نمایندهی آقای اوتانت، گزارشی که میخواهد از نظر موازین و مقررات بینالمللی به عنوانیک مستند و یک سند بینالمللی برای تجزیهی قسمتی از وطن ما باشد و گزارشی که دولت براساس آن،گزارش ]حاضر[ را تقدیم مجلس کرده است و تأیید مجلس شورای ملی را میخواهد. بنابراین باید که اینگزارش دقیقاً مورد بررسی قرار بگیرد و وقتی این گزارش را بررسی کنیم، خواهیم دید که این گزارش چه ازنظر ضوابط حقوق بینالمللی، چه از نظر مقررات و سنتهای بینالمللی و چه از نظر آن قواعد و قوانین که به هرحال پایه و اساس بررسی نظرات مردم است… دارای اعتبار نمیتواند باشد (صحیح است) نسبت به سایرمسایل، ضمن توضیحاتی که به دنبال طرح استیضاح گروه پارلمانی ]پانایرانیست[ مطرح شد، مسایلی عرضشد. نظرات گروه پارلمانی پان ایرانیست را، به خصوص به استناد گزارشهای دولت که با دقت لازم جمعآوریشده بود و همانطور که عرض کردم در نوع خود، مجموعهی بیمانندی از دلایل قاطع و متقن نسبت بهحاکمیت بیچون و چرای ملت ]ایران [در مورد گوشهای از سرزمین خود میباشد، به عرض مجلس شورایملی رساندیم و این نکته عرض شد که به هر حال، حاکمیت ملی قابل تجزیه و تفکیک نمیتواند باشد.
اما با این وجود، آنچه بهخصوص استیضاح به آن اتکاء داشت، گذشته از آن مطالب، این بود که نحوهای کهاز طرف دولت برای کسب نظرات مردم بحرین اتخاذ شده است، نحوهای نیست که بتواند موجباتی را فراهم کندکه آنها با برخورداری از حقوقی که به موجب مقررات جهانی و مقررات ملی، هر انسان برای اظهارنظر آزادانهخود دارد، برخوردار باشند و در نتیجه با آن نحوهای که اعمال و اجرا میشود، تمایلات واقعی مردم بحرین کهلامحاله عبارت است از زندگی کردن با ملت ایران، زندگی کردن با مادر وطن بزرگ، بیان و ابراز بشود (صحیحاست).
متأسفانه گزارشی که بیان شد، یک چنین واقعیت تلخ و اندوهباری را با خود داشت و سراپای گزارشتقدیمی نمایندهی اوتانت و در نتیجه گزارشی که به شورای امنیت تقدیم شده است، دلالت بر نقض حقوقمسلم انسانها، دلالت بر نقض اصول بینالمللی و نیز دلالت بر نقض اصل حاکمیت ملی و دلالت بر عدول از اینموازین کلی دارد که عرض شد.
حال میپردازم از این دیدگاه به بررسی گزارش نماینده اوتانت: در مقدمهی گزارش آمده است که ازسازمان ملل متحد درخواست میشود نمایندهای از جانب شخص دبیرکل سازمان برای تعیین و تمایز خواستساکنان بحرین به آن سرزمین اعزام نماید. بنابراین میبایست نحوهی اقداماتی که اعمال میشد، به کیفیتیباشد که خواست و تقاضا و تمایلات مردم بحرین را احراز کند. حال ببینیم این آقای نمایندهی سازمان مللمتحد، به چه کیفیتی و در چه شرایطی عمل کرده است؟ مسألهی مهم و اساسی این هست که گروه پارلمانیپان ایرانیست، گذشته از آن مسایلی که بر روی آنها مؤکداً ایستاد و مؤکداً ایستاده است، این است که ببینیم بههر حال چه موجباتی فراهم شده بود، برای اینکه مردم این گوشه از وطن ما بتوانند آزادانه نظرات خود را ابرازکنند؟ ببینیم آیا نحوهای که اعمال و اجرا شده و در گزارش نمایندهی اوتانت منعکس است، احرازکنندهیخواست مردم بحرین هست یا نیست؟ آن وقت اگر احراز شد که چنین نحوه و طرز کاری نمیتوانداحرازکنندهی تمایلات مردم بحرین باشد، بنابراین چنین گزارشی نمیتواند یک مستند قانونی از نظر حقوقبینالمللی برای اتخاذ چنین تصمیمی از ناحیه شورای امنیت و تقدیم گزارش دولت باشد. نکتهای که قبلاعرض شد و اینجا در این مورد هم باز تکرار میشود، این است که در این تردید نیست که محیط و نظاماتی کهدر مجمعالجزایر بحرین مستقر بود و نمایندهی اوتانت در آن شرایط برای کسب نظرات مردم بحرین به اینگوشه از وطن ما رفت، نظاماتی بود که بنا به گزارشهای دولت و از جمله گزارشی که در نهم فروردین ماه درمجلس شورای ملی مطرح شد، زاییدهی استعمار انگلیس بود (صحیح است). استعمار انگلیس بیش از یکصدسال در این گوشه از وطن ما مستقر شد، عوامل خود را مستولی کرد، سازمانها و پایگاههایی به وجود آورد،زندانهایی برای به زنجیر کشیدن ایرانیان ایجاد کرد، اقدامات ضد ایرانی را به نحو وسیع انجام داد، به طوریکه اعلامیهی شجاعانه وزارت ]امور [خارجه در سال گذشته بود که میگفت: با دو عامل زور و تزویر، استعمارانگلیس این ناحیه از سرزمین ما را، به زنجیرهای جدایی و بردگی کشیده. نمایندهی اوتانت در چنین شرایطی،به چنین سرزمینی رفت، تا نظرات و تمایلات مردم بحرین را استفسار یا استخبار کند. بدیهی است قبل از هرچیز، وجود سلطهی استعمار، وجود سازمانهای استعماری در سرزمین بحرین، هر نوع تصور وجود محیطآزاد را برای کسب تمایلاتی که بتواند مبنا و پایههای قانونی و حقوقی برای جدایی بحرین باشد از بین میبرد(صحیح است). این البته تنها در مورد بحرین نیست. اینجا از اعضای دولت و نمایندگان مجلس شورای ملیکه در امور حقوقی، در حقوق بینالملل و…، آگاه و وارد هستند ]حضور دارند[. این اصل ]عبارت است از [اصلاحراز تمایلات ]آزاد[ در سرزمینهای استعمار شده و بیان تمایلات ]آزادانه [مردم منطقهای که زیرزنجیرهای یکصد سالهی استعمار قرار دارد. پس نمایندهی آقای اوتانت در یک چنین شرایطی به بحرینرفت. خوشبختانه گزارش نمایندهی اوتانت، سراپا دلالت دارد بر اینکه در چنین شرایطی و در زیر سایه شوم وسنگین این سازمانهای زادهی استعمار و سالب آزادی مردم بحرین، اقدامات خود را دنبال کرد. تمامیقسمتهای مختلف گزارش ایشان دلالت بر این معنا دارد و مطالبی که عرض میشود، عیناً از آن قسمتها وفرازهایی است که این آقای ایتالیایی در گزارش خود منعکس کرده است. ایشان وقتی نحوهی احراز تمایلاتمردم بحرین را میخواهد بیان کند، به این کیفیت گزارش میدهد و در گزارش خود مینویسد: در این موردفهرستی به اینجانب داده شد و این فهرست که در اختیار من قرار گرفت، حاوی نام سازمانها و مؤسساتبحرین بود و من میبایست از این فهرست، عواملی را برگزینم که برای تحقیقاتم نمودار تمایلات و نظر کلیمردم بحرین باشد. پس معلوم است وقتی که ایشان حرکت کرده برود به بحرین، بنا به تصریح گزارش خودش،فهرستی به ایشان داده شده از سازمانها و مؤسسات ]حکومت غاصب بحرین[، برای اینکه کسب نظر بکند وتمایلات مردم بحرین را احراز کند… در قسمتهای دیگر این گزارش… میرسید به اینکه این سازمانها ومؤسسات از چه قبیل سازمانها و مؤسساتی هستند و کاملا نشان داده میشود که مؤسسات و سازمانهاییهستند که وابسته به حکومت دست نشاندهی انگلیس در بحرین بوده است (صحیح است)… پس ایشان بافهرستی که گرفت، حرکت کرد به ]سوی[ بحرین. تا در یک چنین شرایطی از نمایندگان این نوع سازمانها ومؤسسات بپرسد که آیا میخواهند با وطن خود زندگی کنند یا نه؟ آیا میخواهند جزیی از سرزمین بزرگ خود،ایران باشند یا نه؟
این پرسش پیش میآید که این فهرست را چه مقامی در اختیار این آقای نماینده اوتانت قرار داده و آنچهمرجعی بوده که معلوم کرده باید نظرات مردم بحرین، … از انجمنهای شهر، از هیأتهای اوقاف، از انجمنهایبهداری، از مؤسسات مشابه دیگری که به دلالت و به صراحت گزارش، وابسته به حکومت غاصب بحرینبودهاند، پرسش شود که آیا موافقند با ما زندگی کنند یا خیر؟ ایشان در گزارش خود ذکر میکند که به مناطمینان داده شد که آنجا آزادی کامل خواهد بود و مراجعهکنندگان به من از عواقب وخیم مراجعه در امانخواهند بود. این صریح گزارش است و نکتهی بسیار جالبی است. یعنی لااقل حتا از نظر ایشان که نمایندهیشخص دبیرکل سازمان ملل بوده است و میخواهد عزیمت کند به بحرین، به جهاتی، به همان جهات که عرضکردم، این بیم وجود داشته که مبادا به کیفیتی باشد که حتا اگر کسی به ایشان مراجعه کند دچار عواقب وخیمبشود. لابد یک سلسله جهات و دلایلی وجود داشته که آن بیم و نگرانی به وجود آمده. مسأله این است که برایاز بین بردن آن جهات و دلایل که حتا ذهن نمایندهی سازمان ملل را تا این حد نگران میکند، چه اقدامیشده؟ از طرف همین مرجع بینالمللی چه اقدامی شده است؟ بیگمان هیچ…”
“… به هر حال همکاران گرامی به یک قسمت مهم این گزارش، نظرتان را جلب میکنم. در این گزارش بهیک سرشماری استناد شده که در سال ۱۹۶۵ [۱۳۴۴] انجام شده. هر چند این سرشماری در شرایطی از آنقبیل بوده است که عرض کردم ولی همین سرشماری با خود حقایق بسیار و واقعیتهای بسیار و تکیهگاههایبسیار دارد که نشان میدهد که این گزارش و نتیجهگیری نمایندهی اوتانت، نمیتواند درست باشد. در اینگزارش این طور ذکر میشود که در سال ۱۹۶۵، هفتادونه درصد از ساکنان بحرین، بومی بحرینی بودهاند و درهمین جا ذکر شده است که در همان سال ۶/۹ درصد عمانی و مسقطی بودهاند و در همان جا ذکر شده است کهبیش از ۷ هزار ایرانی بوده است. سؤال من این است که بومی بحرینی کیست؟ این ۷۹ درصد بومی بحرینی،یعنی کسانی که از ابتدا در بحرین زندگی میکردهاند. کسانی بودهاند که قبل از استیلای استعمار ساکن بحرینبودهاند و به همین دلیل بومی بحرینی خطاب شدهاند. اینها چه کسانی هستند؟ اینها ایرانیها هستند. کمااینکه ما نمیتوانیم بگوییم بومی فارسی، ما نمیتوانیم بگوییم بومی سنندجی. اینها همه ایرانی هستند(صحیح است) آن بومیهایی که اینجا نام از آنها برده و در آن سرشماری ۷۹ درصد ]جمعیت[ بودهاند،اینها ایرانیانی هستند که در آن منطقه زندگی میکردند ولی این ۷ هزار و خوردهای که شناسنامه دارند،میدانید چه کسانی هستند؟ ایرانیهایی هستند که …، با زحمات و رنجهای بسیار آمدهاند،
شناسنامه ایرانی گرفتهاند. ولی این دلالت بر این ندارد که آن ۷۹ درصد دیگر ایرانی نیستند. به نظر من، اینبسیار مسأله مهمی است… نظر همکاران را به قسمتهای دیگری از همین گزارش جلب میکنم که دلالتدارد به اینکه آن ۷۹ درصدی که به عنوان بومی بحرین ذکر شدهاند اینها ایرانیها هستند. آقای گیچیاردی درقسمت دیگری از همین فرازی که عرض کردم که آماری از سرشماری سال ۱۹۶۵ [۱۳۴۴] را بیان میکند،چنین ذکر میکند: تشخیص و تمایز اصلیت بحرینیهای ایرانیالاصل و برآورد عدهی اینها بسیار دشوار است.به شهادت منابعی که بهترین مطلعین امر شناخته میشوند این عده را بر پایهی تمایلات فرهنگی، به ویژهمکالمهی فارسی در خانههاشان که نمودار اصالت ایرانیها است، حداقل ۷ هزار و حداکثر ۹۵ هزار تخمینمیزنند…
علیایحال این قسمت از گزارش ایشان دلالت دارد بر اینکه ایرانی و ایرانیان در بحرین و مردم بحرین حتاآزادانه در محیطهای خارج نمیتوانند به زبان خودشان، یعنی زبان فارسی صحبت کنند. به طوری کهنمایندهی آقای اوتانت میگوید، ایرانیالاصلها را باید از طریق مکالمه در خانههاشان که به زبان فارسی سخنمیگویند شناخت. اینها در چنین شرایطی هستند که حق تکلم به زبان فارسی را ندارند و پرسش ما این بود وبحث ما در این باره این است که چگونه در یک چنین شرایطی و یک چنین محیطی که گزارش دلالت دارد،]میتواند [تمایلات و نظرات آزادانه مردم بحرین احراز و استنباط شود.
حال ملاحظه بفرمایید این برنامه را نمایندهی اوتانت چگونه پیاده کرد… و ببینیم آیا نحوهی پیادهکردناین برنامه با آن مقدمهی گزارش ]میتواند با[ احراز تمایلات و خواست مردم بحرین تطبیق بکند؟ ایشان وهیأتشان، حدود سه هفته در مجمعالجزایر بحرین میمانند… هیأت در مدت سه هفته، مطلقاً نخواهد توانستواقعاً به یک بررسی دقیق و عمیق برای احراز نظرات مردم، برای احراز نظرات ساکنان منطقهای مثلمجمعالجزایر بحرین اقدام بکند. پس ایشان از چه راه رفت؟… در گزارش بیان میکند که به نمایندگانگروههای مختلف مراجعه کردم. اسامی برخی از این گروههایی را که ایشان نام برده است… در این جلسه مجلسشورای ملی قرائت میشود: شورای شهرداری، کمیتههای دولتی، انجمنهای بهداری، کمیتهی اوقاف، انجمنهلال سرخ، انجمن زنان. اینها مؤسسات و سازمانهایی بودند که فهرستی از آنها در اختیار نمایندهی اوتانتقرار داشته و به چنین سازمانهایی مراجعه کرده است. کیفیت این سازمانها و مؤسسات نشان میدهد کههمه اینها، به نحوی با حکومت یاغی شیخ عیسی ارتباط داشتهاند. اینها به نحوی زیر نفوذ او بودهاند. جالباین است که در همین گزارش… نمایندهی اوتانت به رابطه این گروهها، به قول خودش، با دولت بحرین تأییدمیکند. معلوم نیست آیا ایشان باید میرفت و نظر سازمانهای دولتی را استخبار میکرد یا تمایلات مردمبحرین را احراز مینمود؟ ایشان آیا میبایست، نظر هیأت اوقاف و انجمن شهر را استفسار میکرد یا نظر مردمرا؟ در گزارش حتا منعکس است که حکومت در آن انجمنها دخالت دارد … در قسمت دیگری از گزارش اشارهمیکند که ضمناً من اعلام کردم که از مردم بحرین اگر کسانی مایل هستند ]میتوانند[ به من مراجعه کنند. ویبرخی از آن مراجعهکنندگان را هم نام برده است و ذکر میکند که تنها به دو روستا رفتم و آنجا با کدخداهاملاقات کردم… چنین گزارشی نمیتواند به هیچوجه، نحوهی مستدل مطمئن و منطقی برای استنباط و احرازتمایلات مردم بحرین باشد (صحیح است). جالب اینجا است که از اتاق تجارت و صنایع بحرین هم ملاقاتمیکند و نظر آنها را هم به عنوان تمایلات مردم بحرین برای جدایی از ایران عنوان میکند. ولی شما را بهخدا، آن مواردی را که در اینجا ذکر شده بود، این سازمانهایی را که ایشان به آنها مراجعه کرده بود که]همگی [ارگانهای حکومتی و دولتیاند، آیا نظرات آنها و تمایلات آنها، میتواند پایهای باشد از برای اینکهما حقوق مسلم [خود] را نسبت به گوشهای از وطن خود ندیده بگیریم؟
از جمله سازمانهایی که به آن مراجعه کرده، انجمن زنان بوده است. ولی در گزارش ملاحظه میکنید کهدربارهی وضع زنان در بحرین، کیفیت کار و فعالیت زنان در بحرین، چگونه اظهارنظر میکند. وی میگوید نقشزنان غالباً مشهود نیست و آنها به ندرت در زندگی عمومی شرکت میکنند. با معدودی از زنان مصاحبه شده،در حالی که ابتدا گفته[ شده] بود که از جمله سازمانهایی که به آن مراجعه میکنند، انجمن زنان است. قسمتدیگر از گزارش دلالت دارد که فقط با معدودی از زنان مصاحبه کرده که لابد دیدید عکسهایی را که در بعضیاز جراید کلیشه کرده بودند، اجتماعاتی را که نمایندهی اوتانت با آنها مصاحبه میکند از ۴ تا ۵ نفر تجاوزنمیکرد…”
“… در قسمت دیگری از گزارش ذکر میکند (متأسفانه آنجایی است که این آقا بر خلاف واقع چنینبررسیهایی میکند) که اکثریت ساکنین بحرین غیرایرانی هستند ولی در قسمت دیگر گزارش میگوید، تقریباًهمهی ساکنین بحرین [دارای] سنت فرهنگی ایرانی [اند]… این قسمت از گزارش نشان میدهد که اکثریتقریب به اتفاق مردم بحرین، سنت فرهنگ ایرانی خود را حفظ کردهاند. کسی که سنت و پیوند فرهنگ ایرانی راحفظ بکند، روح و روان ایرانی دارد. چنین کسانی هرگز چنین تمایلی را ابراز نخواهند کرد که از مادر وطن جدابشوند و زندگی جداگانهای داشته باشند… بنابراین قسمت اعظم گزارش نمایندهی اوتانت که در شورای امنیتمورد بررسی قرار گرفت و متکا، پایه و اساس این قطعنامه شد، به کیفیتی بود که عرض کردم.
گذشته از آن دلایلی که قبلا معروض داشتم، با توجه به همین گزارش و با توجه به نحوهای که در اینگزارش بیان و عنوان شده، هرگز این گزارش نمیتواند از نظر هیچ مرجعی که واقعاً به عدل و انصاف بینالمللیتوجه داشته باشد، از نظر آثار حقوقی احتمالی آینده، سالب حق مسلم مردم بحرین برای زندگی کردن با میهنبزرگ ]خود[، ایران باشد (صحیح است). با توجه به مسایلی که عرض شد، گزارش دلالت دارد که در بحرینحکومتی هست که برنامههای استعماری و تبعیض نژادی و اقدامات ناقض اصول مسلم اعلامیهی حقوق بشررا به شدت دنبال میکند (صحیح است) و نه تنها این گزارش چنین دلالت دارد ]بلکه[ همهی حوادث گذشته،اعلامیههای متعدد دولت، تمام دلایل مسلم، دلالت بر این مسأله دارد که در بحرین آن قسمت از اصولاعلامیهی جهانی حقوق بشر که از منضمات منشور ملل متحد است، سالها است نقض شده و بررسینمایندهی اوتانت به این کیفیت در مجمعالجزایر بحرین، در شرایطی بوده که این اصول، به ویژه اصول مندرجدر مواد ۳،۵،۷،۱۹ و ۲۱ و بالاخره اصل مهم مندرج در مادهی ۳۰ اعلامیهی جهانی حقوق بشر، نقض شده(صحیح است). ]در نتیجه[، چنین ابراز و احراز تمایلاتی، نتیجهگیری از چنین احراز تمایلاتی در چنینشرایطی که مردم بحرین در زیر شلاق نقض این اصول هستند، نمیتواند هرگز یک نتیجهگیری صحیح و قانونیباشد…”.
“… میبایست به نفوذ و سلطهی استعمار، به وجود عوامل زاییدهی حکومت استعمار، به حکومتجابرانهی عمال مبعوث استعمار در بحرین پایان داده میشد. به وسیلهی همین مراجع جهانی، باید محیطآزاد برای ابراز نظرات مردم بحرین ایجاد میشد. باید مردم بحرین در شرایطی آزاد اظهارنظر میکردند. بایدنماینده اوتانت نظرات آزاد مردم بحرین را میگرفت، نه نظر مؤسسات و هیأتهای اوقاف را (صحیح است).باید این اقدامات میشد. در “سار” هم به همین نحو عمل شد…”
“… علیایحال با توجه به دلایلی که بیان شد و با توجه به دلایلی که در جلسات پیش معروض شد، گروهپارلمانی پان ایرانیست با گزارش دولت که گزارش جدایی بحرین است… ]مخالف است[ و گروه پارلمانی پانایرانیست در مقابل چنین گزارشی، رأی مخالف میدهد.
با وجودی که امیرعباس هویدا (نخستوزیر)، کوشیده تا اردشیر زاهدی جام زهر را به تنهایی سر بکشد،بدون تردید در اثر فشار از بالا مجبور شد که در این جلسه به تفصیل در دفاع از گزارش دولت، سخن گوید.بدین سان، با وجودی که وی کوشش کرده بود که خود را مبرا از این خیانت نشان دهد، چه در پاسخ به استیضاحو چه در مورد گزارش دولت، ناچار به همگامی و همراهی با توطئهی جدایی بخشی از سرزمین ایرانیان شد.
در پایان سخنان هویدا، رییس مجلس شورای ملی اظهار داشت که “پیشنهادی رسیده است که نسبت بهگزارش دولت با ورقه اخذ رأی شود.
ریاست محترم مجلس شورای ملی
تقاضا دارد نسبت به گزارش دولت در مسألهی بحرین و نظر شورای امنیت، با ورقه اخذ رای به عمل آید.
فراکسیون حزب ایران نوین ـ حیدرعلی ارفع
رییس: بنابراین نسبت به اقدامات دولت، مذکور در گزارش تقدیمی در مورد قطعنامهی شورای امنیتسازمان ملل متحد راجع به بحرین با ورقه اخذ رای میشود.
(اسامی نمایندگان به ترتیب آتی وسیله منشی “آقای مهندس صائبی” اعلام و در محل نطق اخذ رای بهعمل آمد)…
رییس : اقدامات دولت، مذکور در گزارش تقدیمی در مورد قطعنامهی شورای امنیت سازمان ملل متحدراجع به بحرین با ۱۸۷ رای موافق و ۴ رای مخالف تصویب شد، به دولت ابلاغ میشود.
موافقین ـ آقایان:
مهندس کیا ـ دکتر عدل ـ مهندس سهم الدینی ـ خواجه نوری ـ دکتر عظیمی ـ صادق سمیعی ـ مهندسکیاکجوری ـ دکتر خیراندیش ـ فخر طباطبایی ـ اسدالله سلیمانی ـ مروتی… دکتر فضلالله صدر ـ دکتر سعید ـمهندس زنجانچی… روستا ـ اولیا ـ شهرستانی ـ شکیبا و دکتر ملکی.
مخالفین ـ آقایان:
دکتر عاملی ـ دکتر فریور ـ دکتر طالع ـ پزشک پور.
به دنبال اعلام نتیجهی رأیگیری، امیرعباس هویدا گفت: “جناب آقای رییس، نمایندگان محترم: از رأییکه در مورد تصویب گزارش دولت و تأیید سیاست مستقل ملی ایران ]؟€ [داده شد، تشکر میکنم. امروز یکصفحهی جدیدی در تاریخ خلیجفارس باز شد که این صفحه تاریخ عظمت و بزرگی و درخشانی ایران خواهدبود”.
لازم به یادآوری است که در قانون اساسی مشروطیت، تغییر در حدود و ثغور کشور، تنها در اثر قانون میسربود:
اصل بیست و دوم قانون اساسی ـ “… یا تغییر در حدود و ثغور مملکت لزوم پیدا کند، به تصویب مجلسشورای ملی خواهد بود”.
اصل سوم متمم قانون اساسی ـ حدود مملکت ایران و ایالات و ولایات و بلوکات آن تغییرناپذیر است، مگربه موجب قانون”.
در قانون اساسی مشروطیت، دو اصل در مورد شکلگیری قانون وجود دارد:
۱ـ اصل سی و سوم قانون اساسی ـ “قوانین جدید که محل حاجت باشد در وزارتخانههای مسئول انشاءو تنقیحیافته به توسط وزراء مسئول یا از طرف صدراعظم به مجلس شورای ملی اظهار خواهد شد و پس ازتصویب به صحهی همایونی توشیح گشته به موقع اجراء گذاشته میشود.”
۲ـ اصل ۲۷ متمم قانون اساسی ـ “قوهی مقننه که مخصوص است به وضع و تهذیب قوانین و این قوهناشی میشود از اعلیحضرت شاهنشاهی و مجلس شورای ملی و مجلس سنا. هر یک از این سه منشاء حقانشای قانون را دارد ولی استقرار آن موقوف است به عدم مخالفت با موازین شرعیه و تصویب مجلسین وتوشیح به صحهی همایونی. لکن وضع و تصویب قوانین راجعه به دخل و خرج مملکت از مختصات مجلسشورای ملی است. شرح و تفسیر قوانین از وظایف مختصهی مجلس شورای ملی است”.
ماده ۹۲ آییننامهی داخلی مجلس شورای ملی (مصوب کمیسیون اصلاح آییننامهی اسفندماه ۱۳۴۲ واصلاحات مصوبه ۱۸ تیرماه ۱۳۴۷ و ۲۲ آبان ماه ۱۳۴۸ مجلس شورای ملی)، صراحت دارد: “لوایح قانونی کهاز طرف دولت به مجلس شورای ملی پیشنهاد میشود باید دارای موادی متناسب با اصل موضوع باشد ودلایل لزوم آن در مقدمه لایحه به طور وضوح درج و عنوان قانون نیز در آن معین باشد…”
از سوی دیگر ماده ۹۴ آییننامهی مزبور میگوید: “لوایح قانونی… پس از تقدیم در جلسهی علنی از طرفرییس مجلس به کمیسیونهای مربوط ارجاع و سپس چاپ و توزیع میشود.
بر پایهی ماده ۱۰ آییننامه داخلی مجلس شورای ملی: به طور کلی تمام لوایح به استثنای لایحهیبودجه کل کشور و لوایح مربوط به تقاضای اعتبارات برای مخارج مخصوص (و لوایح مربوط به منافع محلی برطبق اصل بیست و نهم متمم قانون اساسی)، دو شوروی خواهد بود، مگر اینکه فوریت آن تقاضا و تصویب شدهباشد…”
بدین سان، با توجه به اینکه تغییر در حدود و ثغور کشور میبایست بر پایهی قانون به عمل میآمد و ازآنجا که با توجه به مواد گوناگون آییننامهی داخلی مجلس، گزارش دولت در مورد بحرین، فاقد وجاهت قانونیبود. لذا بر پایهی قوانین وقت، هیچگونه تغییری در حدود و ثغور کشور به عمل نیامده و اعمال دولت وقتغیرقانونی بوده و در این فرآیند از دیدگاه قانون، مردم و ملت ایران فاقد ارزش است.
از سوی دیگر، باید توجه داشته باشیم که اصول همهپرسی (Referandom) ، بر پایهی آرای اکثریت قراردارد. به عنوان نخستین و بارزترین نحوهی اظهارنظر مردم یک منطقه برای تعیین سرنوشت پس از جنگجهانی دوم، میتوان از منطقهی “سار” (Saarland)، نام برد:
منطقهی “سار” که امروز یکی از استانهای کشور آلمان فدرال است، پس از جنگ جهانی نخست وشکست آلمان بر پایهی قرارداد “ورسای” به مدت پانزده سال (از تاریخ دهم ژانویه ۱۹۲۰ / ۲۰ دی ماه ۱۲۹۸)زیر نظر یک کمیسیون مربوط به جامعهی ملل قرار گرفت و بهرهبرداری از منابع ذغال سنگ آن به دولتفرانسه، واگذار گردید. در سال ۱۹۳۵ میلادی (۱۳۱۴ خورشیدی) بر پایهی یک همهپرسی، مردم منطقهیمزبور، اظهار تمایل کردند که به آلمان ملحق شوند. در این همه پرسی ۹۰/۷ درصد از واجدان شرایط، خواستارالحاق دوباره به آلمان شدند.
پس از جنگ جهانی دوم و تسلیم بدون شرط آلمان، منطقهی “سار” جزو مناطق اشغالی فرانسه قرارگرفت. در سال ۱۹۴۶ [۱۳۲۵]، منطقهی مزبور از فهرست مناطق اشغالی خارج و بر پایهی قانون ۱۵ دسامبر۱۹۴۷ (۲۳ آذرماه ۱۳۲۶)، سرزمین سار از آلمان مجزا گردید و از نظر اقتصادی به فرانسه ملحق شد. گرچه برپایهی قانون مزبور، منطقهی “سار” دارای نوعی حکومت محلی شد، اما قدرت در دست کمیسر عالی فرانسهبود.
به دنبال گفتگوهای دولت آلمان غربی با فرانسه، سرانجام دولت فرانسه موافقت کرد که مردم سار، اجازهیابند تا نظر خود را مبنی بر ادامهی زندگی با فرانسه یا الحاق به آلمان اعلام دارند. از این روی، روز ۲۳ اکتبر۱۹۵۵ (۳۰ مهرماه ۱۳۳۴)، به احزاب طرفدار آلمان، اجازهی فعالیت قانونی داده شد. به دنبال آن، با همهپرسی که به عمل آمد، ۶۷/۷ درصد از مردم منطقه، استمرار وضع موجود را مردود شمردند. در این فرآیند،حکومت محلی، استعفا کرد.
به دنبال استعفای حکومت مزبور، روز ۱۸ دسامبر ۱۹۵۵ (۲۶ آذرماه ۱۳۳۴) انتخابات برای گزینشدولت محلی به عمل آمد. در این انتخابات احزاب طرفدار آلمان، ۶۳/۹ درصد آرا را به دست آوردند. در اینفرآیند و بر پایهی قراردادی که روز ۲۷ اکتبر ۱۹۵۶ (۴ آبانماه ۱۳۳۵) میان دولتهای فرانسه و آلمان غربیدر شهر لوکزامبورگ بسته شد، منطقهی سار از روز اول ژانویه ۱۹۵۷ (۱۱ دی ماه، ۱۳۳۵ خورشیدی)، بهخاک آلمان ملحق شد و روز پنجم ژوئیه ۱۹۵۹ (۱۳ تیرماه ۱۳۳۸)، از نظر اقتصادی نیز به آلمان پیوست.
در تاریخ همهپرسی ها، چه در سطح جهانی چه در سطح ملی و منطقهای، جز مورد بحرین، سابقه نداشتهو ندارد که به آرای عمومی مراجعه نشود و تنها به نظرخواهی از برخی سازمانهای دولتی و وابسته به دولتحاکم، اکتفا گردد.
آقای ویتوریو گیچاردی، نمایندهی اوتانت (دبیرکل وقت سازمان ملل متحد)، به روشنی میگوید:
“در این مورد، فهرستی به این جانب داده شد و این فهرست که در اختیار من قرار گرفت، حاوی نامسازمانها و مؤسسات بحرین بود و من میبایست از این فهرست، عواملی را برگزینم که برای تحقیقاتم، نمودارتمایلات و نظرات مردم بحرین باشد”.
ویتوریو گیچاردی و هیأت همراه، تنها مدت سه هفته در بحرین میماند و پس از گفتگو با نهادهایی کههمگی ساخته و پرداختهی دست استعمار انگلیس و حقوق بگیر شیخ غاصب بحرین بودند، به این نتیجهمیرسد که مردم بحرین، خواستار جدایی از ایران و استقلالاند. نهادهایی که آقای گیچاردی با آنها گفتگوکرد، عبارت بودند از:
شورای شهرداری، کمیتههای دولتی، کمیتهی اوقاف، انجمن هلال احمر، انجمن زنان، انجمن بهداشت ومانند آنها، این نهادها، همانگونه که اشاره شد، همگی ساخته و پرداختهی استعمار انگلیس و جزوسازمانهای حکومتی شیخ بحرین به شمار میرفته و میروند. فرآیند نظرخواهی از چنین سازمانهایی، بهنیکی آشکار است. نمایندهی اوتانت دبیرکل وقت سازمان ملل متحد، با وجودی که میبایست وظیفهیمشخصی را انجام میداد که از پیش نتیجهی آن روشن بود، ناچار از بازگو کردن این حقیقت است که: تقریباًهمهی ساکنین بحرین دارای سنت فرهنگ ایرانی هستند. وی آشکارا اشاره میکند که ایرانیالاصلها را بایداز طریق گفتگو در خانههایشان که به فارسی سخن میگویند شناخت. یعنی وی با وجودی که مأمور است ومعذور، آشکارا به این مسأله اشاره میکند که هنگام حضور وی در بحرین، جوی بر آن جا مستولی بود کهاکثریت مردم آن سرزمین، نمیتوانستند به زبان خود در ملاء عام سخن گویند. حال چگونه در چنین شرایطهولناک، نمایندهی سازمان ملل توانسته است از مردم نظرخواهی کند و چرا و چگونه هیأت حاکمهی ایران، تنبه چنین خفت، ذلت و خیانت داد؟ چرا زاهدی، هویدا و …، استعفا نکردند و ننگ خیانت را بر خود هموارکردند؟
با توجه به نحوهی نظرخواهی، آن چه که به عنوان نظر مردم به شورای امنیت ارجاع شد، گزارشی بودنادرست و بدون برخورداری از پایههای لازم حقوقی در زمینهی همهپرسی. از این روی، هر رأیی هم که به یکگزارش نادرست داده شده باشد، دارای اعتبار لازم و قانونی نیست.
پی نوشتهای بخش دوازدهم
۱ـ هنگامی که از بحرین نام برده میشود، بیدرنگ ذهنها متوجه (گله جزیره) مجمعالجزایری میگردد که درگوشهی جنوب غربی آبهای خلیج فارس، در دهانه خلیج سلوا، قرار دارد. اما این گله جزیره (مجمعالجزایر)، یعنیبحرین کنونی، تنها بخش کوچکی از سرزمین پهناورتر بحرین باستانی و تاریخی شمرده میشود. بخش اصلی بحرینتاریخی، سرزمینی کرانهای است که سرتاسر سواحل غربی خلیج فارس را در برمیگرفته و از خلیج کاظمیه در جنوببصره تا محل تلاقی شبه جزیره قطر به جزیرهالعرب، امتداد داشته است. به عبارت دیگر بحرین کرانهای (ساحلی) ازشمال به بصره و از جنوب به ربع الخالی و از مغرب به یمامه و از مشرق به آبهای کرانه غربی خلیج فارس محدودمیشده است.
بحرین کرانهای (ساحلی) را در عصر هخامنشیان به نام معروفترین بندر آن “گرا” میخواندند. این نام در دورهیاشکانیان به “هگر” تبدیل شد. در دوران ساسانیان نام هگر همچنان معرف بحرین کرانهای بود.
به دستور شاپور اول، شاهنشاه ساسانی، بندر معروف “پنیات اردشیر” (بنیاد اردشیر = بتن اردشیر) در بحرین کرانهایساخته شد.
در آغاز عصر اسلامی، عربها هگر را “هجر” و پنیات اردشیر را “خط” میخواندند. به هنگام حکومت ابوطاهرحسن بن سعید گناوهای، پیشوای دولت ایرانی قرمطی در بحرین، نام بنادر هجر و خط به ترتیب به “احسا” و “قطیف”تغییر یافت و تاکنون نیز بحرین کرانهای به همین نام قرمطی خود یعنی احسا (الاحساء = الحساء) خوانده میشود.بحرین کرانهای (منطقه الحساء) از سال ۱۹۱۳ میلادی (۱۲۹۲ خورشیدی) زیر سلطهی وهابیون آل سعود قرار گرفتهاست.
گله جزیرهای که امروز مجمعالجزایر بحرین خوانده میشود، در فاصلهی نه چندان دور از ساحل بحرین کرانهای درآبهای خلیج فارس قرار دارد. نام این جزیرهها در عصر ساسانیان به نام جزیرهی اصلی این مجموعه “مشاهیگ”خوانده میشد و عرب آن را معرب ساخته “مساهیچ” و “سماهیچ” گفتند. این نام در عصر اسلامی به “اوال” تغییر یافت.
سرزمین بحرین در جغرافیای سیاسی تقسیمات کشوری و تشکیلات اداری ایران از عصر شاهنشاهی هخامنشی تااوایل دورهی صفوی، شامل هر دو بخش بحرین کرانهای (ساحلی) و مجمعالجزایر بحرین (بحرین جزیرهای) میشد واین دو بخش در مجموع یک واحد سیاسی و اداری را تشکیل میداد. اما از هنگامی که امپراتوری عثمانی بر بحرینکرانهای چنگ انداخت و الحساء و قطیف را در سال ۹۵۸ هجری قمری (۹۳۰ خورشیدی ۱۵۵۱ میلادی) متصرف شد، بهتدریج بحرین کرانهای از بخش جزیرهای آن یعنی مجمعالجزایر بحرین جدا افتاد.
از این تاریخ، آن چه که بنام سرزمین بحرین در تاریخ ایران از آن یاد میشود، تنها شامل بخش جزیرهای بحرینتاریخی یعنی مجمع الجزایر بحرین میباشد.
عربهای مهاجر مهاجم به بحرین (کرانهای و جزیرهای)، مردم بومی ایرانیالاصل این سرزمین را که اکثریتساکنان هر دو بخش بحرین را تشکیل میدهند و غالباً نیز شیعی مذهب هستند “بحرانی” و در حالت جمع “بحارنه”یعنی منسوب به بحرین مینامند.
۲ـ مصاحبهی مطبوعاتی محمدرضا شاه پهلوی در دهلی نو (هندوستان)، ۱۴ دی ماه ۱۳۴۷، (۴ ژانویه ۱۹۶۹).
۳ـ گفتگوهای من با شاه (خاطرات محرمانهی امیراسدالله علم) ـ انتشارات طرح نو ـ چاپ اول ـ تهران ۱۳۷۱ ـجلد اول، ص ۲۰۱
منابع:سیدحسن امین، استاد پیشین کرسی حقوق در دانشگاه کلاسکو کالیدونی.
دکتر محمد عجم : منتشر شده ۱۳۸۳- در فارس – روزنامه جمهوری اسلامی و مگ ایران و تعدادی از سایتهای دیگر
. محمد عجم
http://www7.irna.ir/fa/News/164903/
http://www.khabaronline.ir/detail/389151/weblog/tehrani
با مستندات محکم علاوه بر جزایر سه گانه چند جزیره دیگر هم مال ایران بوده است. سیربو نعیر» و جزیره نفت خیز «زرکوه»
–
تا
Mishmahig Islands (Bahrain), and Iran?”
Mishmahig Island, the present country known as Bahrain is a peninsular located in the southern half of the middle section of the Persian Gulf, which consist of 33 big and small islands. The total areas of these islands are 637 Square Kilometres. Population of Mishmahig is estimated to be half a million. The Shiite population is estimated to be of 75%b of the total, who most of them are from the “Bahaareyneh-gaan”; the decedents of Iranian origin population of the ancient Bahrain.
The Ancient history:
The past civilization of the Bahrain Islands goes back into the depth of history, where “Dilmun culture” thrived two thousands years before Common era.
At the time of second Iranian Empire, the Achaemenids, this land was on the fringe of Iranian territory and when the forth dynasty, the Sasanian Empire was achieving its peak, the encroachment of the Arabs into the Iranian dominion of the southern Persian Gulf started. Shapur I took his forces to Mishmahig and the southern coasts of the Persian Gulf and expelled the alien aggressors.
When Shapour II was only a child, the Arab incursion into the southern coasts of Iranian territory was mounted. As soon as Shapour II grew up, he decided to once and for all cut their hands off Mishmahig and other Iranian territories of the southern coasts of the Persian Gulf forever. To implement such a decision required a hard and unforgettable punishment for the invaders. He sent his army to the region and pushed Arabs out of Iranian territories into the depth of Arabia and restored the security of the Persian Gulf.
What is evident is that the maritime and costal of Bahrain were part of Iranian territory from the beginning of Sasanian Empire until throughout of Iran was occupied by the Arabs Islamic forces and migration of Bedouins from Arabian deserts into southern Iranian territories started.
Buyyid dynasty, freed and reunited much of the country including Mishmahig Islands, after controlling Abbasid caliphs at Baghdad, in Iranian province of Khavarvaran (today known as Iraq), and was part of Iranian realm until 1522 when Portuguese invaded the Island and overthrown the Governor called Jaboor. By In 1602 at the time of soaring power of Safavid dynasty, Iranian forces defeated Portuguese in ports and islands of Hormoz and expelled them from Mishmahig and reunited the islands with the mainland Iran once again.
During this period Mishmahig was administered by the tribes of Iranian origin of “Havaleh” in Zebareh In northern of Qatar Peninsula, when Zebareh was herself under the rule of Government of Fars. Towards the end of Safavid periods though Zebareh Government was ruled namely by Iran, but mostly it was an obstinate and inattentive Government to the centre.
In 1737, when eradication of the local obstinacy was at its apogee, Lotf Ali Khan-e Zand was made in charge by Nader Shah of Afshar dynasty to suppress the rogue ruler of Zebareh. From that time Mishmahig was under the direct rule of Government of Fars and it was the Sheikh Naser Khan, the last Iranian ruler who on behalf of Karim Khan-e Zand the founder of Zandian dynasty would administer the affairs of Zebareh and Mishmahig.
Modern history: The British interference and the implementation of politics of “Depersonalisation of the Persian Gulf”
When Al-Khalifeh of Ban Atebeh of the Arabs entered Zebareh in 1765 political history of Mishmahig and later Bahrain began a new period. It did not take long that he planned to rule Zebareh and Bahrain. Sheikh Naser Khan decided while punishing Bani-havaleh, to put Al Khalifeh in his place. He surrounded Zabaerh but was defeated heavily.
Bahrain in 1783 at the time of ruling of Karim Khan of Zandian dynasty fell into hands of Al Khalifeh and the rule of Iran over these islands was once again stopped.
Al Khalifeh since then was afflicted from encroachment and onslaught from different forces. Vahhabis, Masghatian, Ottoman Turks and finally the English; each one attempted on a few occasions to annex Bahrain to their Dominion.
In 1830 Sheikh Abdul Al Khalifeh declared dependence to the Iranian Government as the Egyptian Mohammad Pasha who took away Arabian Peninsula from Vahhabis on behalf of the Ottoman Empire wanted to know if the people of Bahrain are not in allegiance with Iran, they would ruled by him.
In 1860 the Government of Al Khalifeh repeated the same assertion when the British were trying to overpower Bahrain. Sheikh Mohammad Ben Khalifeh at that time wrote a letter to Nasseredian Shah declaring himself and his brother and all of members of Al Khalifeh and the people of Bahrain to be of Iranian subjects, and in another letter to the Iranian Foreign Minster, Sheikh Mohammad demanded from the Government of Iran to be directly guided and protected in the face of British pressure.
Later on, when the pressure of Colonel Sir Lewis Pelly increased on Al Khalifeh, Sheikh Mohammad requested military assistance from Iran, but the Government of Iran at that time did not had the ability to protect Bahrain from the British aggression. Therefore, the Government of British India eventually overpowered Bahrain and Colonel Pelly in May 1861 signed an agreement with Sheikh Mohammad and later with his brother Sheikh Ali that placed Bahrain under British rule and protection.
When the British forces galloped in Bahrain, they noticed that Sheikh Mohammad ben Khalifeh had hoisted Iranian Flags all over Bahrain’s towers and forts. The British representatives in 1868 signed another agreement with the rulers of Al Khalifeh to the effect Bahrain joined the British protectorate territories in the Persian Gulf. Other agreements of 1880 and 1892 completed ultimately the protectorate status of Bahrain to the British. So Bahrain, which was practically separated from Iran in 1783 but would namely confirm her allegiance to Iran, was practically, namely and officially separated from Iran between the years of 1868 and 1892 for the last time.
The unrest of people of Bahrain in fact began when the Britain colonialism officially established her ultimate and complete dominance over this territory in 1892. The first revolt and widespread uprising took place in the month of March 1895 against Sheikh Essa Ben Ali the then ruler of Al Khalifeh. Sheikh Essa was the first ruler of Al Khalifeh who was ruling on that land without any relations with Iran. SIR Arnold Wilson, the political representative of Britain in The Persian Gulf (the writer of book” The Persian Gulf”), arrived in Bahrain from Masghat at this time. The extent of this uprising developed further and some of the protesters were killed by the British forces.
In 1911 a group of merchants of Bahrain, demanded the restriction of the British influence in Bahrain. The leaders of this movement were arrested and exiled to India. In 1923 the British deposed Sheikh Issa Ben Ali with accused of opposing Britain and set up a permanent representative in Bahrain. This coincided with renewal of Iran` claim over the ownership of Bahrain and Sheikh Essa had been accused of welcoming this development. Also the attachment shown by the People of Bahrain towards the renewal of ownership’s claim by Iran caused concern for Britain. To remedy these problems, Britain dispatched one of the most experienced colonial officers, Sir Charles Belgrave as an advisor to the Emir of Bahrain in 1926. His harsh measures caused to intensify the increasing aversion of people towards him and resulted eventually in his expulsion from Bahrain in 1957. Belgrave’s colonial undertakings were not limited to the violent deeds against the people of Bahrain but a series of dastardly initiatives, which included deiranisation of Bahrain and The Persian Gulf, and the he proposal to change the name of Persian Gulf in 1937 which did not take place but carried out by Abdul Karim Ghasim, the dictator of Baghdad.
In 1927 Reza Shah in a letter to the Allied Nations Community demanded the return of Bahrain. Britain knew well that her weakened domination over Bahrain would be equal to loose control all over the Persian Gulf, decided to bring under control at any cost the uprisings of people of Bahrain. To achieve this the British elements encouraged conflicts between Shiite and Sunni in Bahrain.
The Iranian tendency in the uprising of this period was to such an extent that forced the Members of Parliament of Iran to pass a bill in the November of 1957, to the effect to announce Bahrain as the Fourteenth province of Iran, and two empty seats were considered for the representatives of this province. This action was detrimental for Iran as it caused numerous problems in the international relations, specially with some United Nations bodies, Britain, Saudi Arabia, and numbers of Arab countries and provided a big excuse for Iraqi extremist to extent anti Iranian campaign in the region. This action was against the people of Bahrain as not only caused an increase sense of precaution of Britain and the Government of Bahrain towards the Iranian connection of Bahrain’s people uprisings, but forced the freedom loving people of Bahrain from expressing any Iranian tendency in order to avoid accusation o f dependency to “the expansionist policies of Iran in the Persian Gulf”, which at time was being propagated intensely against her deserving rights in the Persian Gulf.
At this time, Britain carried out the dastardly cogitation to change the demographic face of Bahrain. This policy of “Deiranisation” in Bahrain consisted of importing a large number of different Arabs and others from British colonies as labourers into Bahrain. At the same time it is noteworthy that the demonstrations of year 1956 forced the rulers of Al Khalifeh to leave Manama (The capital of modern Bahrain) and reside in the village of Refae Al Gharbi and only Sunni Arab servitors as their bodyguards were allowed to live in that village.
However the Government of Al Khalifeh is considered a flexible and liberal Government to compare to all the Arab Governments of the Persian Gulf, especially in comparison to the Governments of Kuwait, Saudi Arabia and to the dictatorship of Iraq. The reason for this flexibility should be looked into the following two nokteh: Firstly, the Arabs of Al Khalifeh (Bani Atub) found themselves from the beginning of their arrival among Iranians and could never do away with this notion of “Unwanted guests”, secondly the synthesis of population of Bahrain has been and is different the region Emirates.
While the other Emirates have been tribal communities, which have grown around the dominating tribe, Bahrain has been an urban society from the ancient times like the societies of Iran and Mesopotamia. For this reason the rulers of Bahrain have not been able to deprive every members of society from taking part in the affairs of the country.
In 1965, Iran began dialogues with Britain in anticipation to determine her borders in the Persian Gulf. It was not long enough that the endurance of these talks became impossible as both parties realised with the existing extensive differences over borders and territory in the region; including the dispute relating to the dominion of Bahrain, the determination of maritime borders between the northern and southern countries of the Persian Gulf is not feasible.
At the same time Malek Faisal, the King of Saudi Arabia arrived in Iran, which included the creation of Islamic Conference; and the decision to determine the maritime borders of the two countries. In return, it was agreed that Shah of Iran would visit Saudi Arabia in 1967. A week before this visit, the Saudis received Sheikh Essa Ben Salman Al Khalifeh, the Emir of Bahrain as a head of state in Riyadh. This caused the cancellation of Shah’s visit and the relation between the two countries tarnished severely. The mediation by Sultan Hasan, the king of Morocco repatriated the relationship between Iran and Saudi Arabia.
Eventually Iran and Britain agreed that the matter of Dominion of Bahrain to put to international judgment and requested the United Nations General Secretary to take on this responsibility.
It was a Plebiscite and not a Referendum!
Iran was trying hard so that the destiny of Bahrain would be determined through a referendum. Britain was sternly opposed to this and the Government of Bahrain was not in any way prepared to accept such a referendum. The reason for opposing was that the Government of Al Khalifeh saw the legal concept of holding such a referendum would be to negate the 150 years of his rule in Bahrain. Finally Iran and Britain agreed to instead of holding Referendum, to request United Nations through conducting a Plebiscite (Nazar khaahi e oumoumi; opinion poll) in Bahrain, to determine the political future of that territory. Outant The then General Secretary of the United Nations, in reply to the letters of Iran and Britain in the month declared in the month of March 1970, his readiness to fulfil this mission and Sinior Vittorio Winspere Guicciardi the Manager of The United Nation office in Geneva was put in charge to execute the task. Guicciardi and his colleagues entered in Bahrain and began the task of conducting the Plebiscite on 30 March 1970. This mission continued more than two weeks and during this period Guicciardi conducted meetings with the leaders of different groups and classes of people of Bahrain and finally surrounded his report no. 9772 to the General Secretary of the United Nations. Clause 57 of this report indicates: (the result of investigation has convinced me that the absolute majority of people of Bahrain demand that their territory to be officially recognised as an independent country with complete soverngnity and freedom of choosing relations with other nations.)
The report of Guicciardi was surrounded to the Security Council of the United Nations and in the meeting of 11th May 1970 was discussed. Following the ratification of this report, the mentioned resolution of Security Council was conveyed to the Governments of Iran and Britain. The Governments of Iran reported the result of the mission and the resolution of the United Nations to the two assemblies (The lower and upper houses of Parliaments). The report of The Government was ratified by Iranian National Assembly (Mjles-e Shoray-e Melli) in 14th of May, and by Iranian Senate (Majles-e Sena) on 18th of May.
“Bahrain: the land of political movements”: منایع:
Dr. Piruz Mojtahedzadeh
آخرین دیدگاهها