بنیاد ادبیات کلاسیک عثمانی از ایران فارسی الگو گرفته است. | پژوهشهای ایرانی

بنیاد ادبیات کلاسیک عثمانی از ایران فارسی الگو گرفته است.

پروفسور خلیل اینالجیک.

فرهنگ ایرانی و کتابهای نویسندگان ایرانی از جمله شاهنامه – سیاست نامه – سعدی و …. بر ترکها تاثیر زیادی گذاشته است. ایران وارث یک امپراتوری جهان شمول بوده و طبیعی است که بر همسایگان خود  از هند و ترکستان گرفته تا مصر تاثیر داشته است. در آناطولی هر کس (خیلی ها)  فارسی میدانست یعنی حتی ملای ده هم فارسی میدانست.

پروفسور ایلبر اورتایلی، یکی از استادان مسلم تاریخ در ترکیه در باره استاد خود پروفسور خلیل اینالجیک میگوید: «استاد اینالجیک معتبر ترین شخصیت تاریخ نگاری در مورد دوره عثمانی در ترکیه و تمام دنیاست. اگر استاد اینالجیک در این مورد چیزی میگوید، درست میگوید زیرا حتما همه جوانب و اسناد مربوط به آن را دقیقا خوانده و میداند که چه میگوید.» استاد اینالجیک بعد از سالیان طولانی تدریس در ترکیه، هاروارد، کلمبیا و دیگر دانشگاه های دنیا اکنون بطور افتخاری رئیس رشته تاریخ در دانشگاه «بیلکنت» آنکارا است. آنچه که میخوانید ترجمه یکی از صحبت های استاد اینالجیک با تلویزیون دولتی ترکیه (ت ر ت) در مورد ایران و عثمانی و اهمیت تاثیر فرهنگ و سنن ایرانی بر امپراتوری عثمانی و کلا عالم اسلام است (ترجمه از عباس جوادی – توضیحات مختصر در داخل پرانتز متعلق به مترجم است).

Bölümünde İran tarihi, İran Medeniyeti’nin Anadolu’ya yaptığı edebi ve bürokratik katkılardan bahsediliyor. Aynı zamanda İran Kültürü’nün Avrupa’da ortaya çıkan Rönesans ve Hümanizm’e katkılarından bahsediliyor.

پروفسور خلیل اینالجیک – تاریخ ایران گذشته ای چند هزار ساله دارد. عثمانی از نظر فرهنگی و حتی از جهت سازمان حکومتی ادامه این سنت ایرانی است. نظر من در باره (اين موضوع) تاريخ این است. از این سبب من در اینجا ابتدا از تاریخ تشکیل دولت و فرهنگ و امپراتوری ایران صحبت خواهم کرد، نه به تفصیل اما بطور خلاصه.

پیش از اسلام

persian influence 14 century

بعد از فرهنگ بین النهرین، بابل و آسور، قبایل هند و آریائی که به جلگه ایران آمده بودند این فرهنگ بین النهرین را از طریق ایلام گرفتند و آن را از نظر سیاسی صاحب یک اهمیت بین المللی کردند. در تاریخ جهانی احتمالا بعد از چینی ها، ایرانی ها هستند که یک امپراتوری جهانشمول بنیاد کرده اند و این سنت تا عثمانی ها ادامه یافته است.

فرهنگ ایران با فتوحات اسکندر کبیر وارد یک قالب و شکل جدیدی شد و ماهیتی ایرانی – یونانی پیدا کرد یعنی دست آوردهای بزرگ فرهنگی یونان با هیبت بزرگ امپراتوری و سیاسی ایران تلفیق یافت و یک فرهنگ ایرانی و یونانی، فرهنگ هلنیستی به وجود آمد. ما این را در «اسکندر نامه» نظامی میبینیم. در «اسکندر نامه» اسکندر کبیر جزو حکمرانان ایران به حساب آمده است و خود کتاب هم نام «اسکندر نامه» گرفته است. در این اثر نظامی تمام تاریخ ایران را با شامل کردن یونان و اسکندر تا قرن چهاردهم میلادی شرح میدهد.

بعد از اسلام

fars korfezi

وقتی ترک ها در آناطولی دولت خود را بنیاد نهادند در این دولت یک «بیگ لیک» و یا خانیگری بنام «گرمیان ها» بود. آنجا شاعری بنام احمدی «اسکندر نامه» را به ترکی ترجمه کرد. (ترجمه) «اسکندر نامه» جزو اولین نمونه های ادبیات کلاسیک ترک به شمار میرود.

امپراتوری ایران بعد از سقوط ساسانی ها (به دست) مستولیانی (افتاد) که از نیم جزیره عرب آمده بودند و بجای اکباتان در بغداد متمرکز شدند. البته قبل از آنها امویان بر سر کار آمده بودند. اما بخصوص در زمان عباسیان که در مقابل اکباتان در عراق و بین النهرین بغداد را ساختند، فرهنگ باستان ایرانی، فرهنگ ایرانی و یونانی به زیر بنای فرهنگی (دولت) اسلامی اعراب تبدیل شد. اولین بوروکرات بزرگ عباسیان یعنی (ابن) قتيبه یک ایرانی بود. برمکی ها هم ایرانی بودند و حتی در ابتدا مسلمان هم نبودند. یعنی میخواهم بگویم که فرهنگ بزرگ و باستانی ایران با خلافت آمیزش یافت. یعنی دولت اسلامی البته از نظر دینی و شرعی آمد و مستقر شد اما اداره دولتی، بوروکراسی، دفترداری و غیره را کاتب های ایرانی، برمکیان، قتيبه و غیره راه انداختند و فرهنگ ایرانی و سنت امپراتوری ایرانی بود که خلافت عباسی را ساخت

همزمان با عباسیان، در شرق ایران همراه با صفاریان، سامانیان و طبیعتا غزنویان، فرهنگ باستانی امپراتوری ایران دوباره احیاء شد. «سیاست نامه» (نظام الملک) تبلور این جریان است. «سیاست نامه» و «شاهنامه» (فردوسی) دو اثر ادبی است که فرهنگ باستانی ایران را احیاء کردند. در «سیاست نامه» سنت باستانی ایرانی – هندی دولتداری به زبان میاید. در آنجا میگوید «یک دولت فقط به یاری عدالت است که میتواند پا بر جا باشد. عدالت مهمترین صفت یک حکمران باید باشد.» این، نه از سنت اسلامی بلکه از سنت هندی – ایرانی نشاءت میگیرد. این یک تئوری دولت است که در زمان انوشیروان از هندی ترجمه شده است. این سنت تا زمان عثمانی ها ادامه یافته است. در دوره عثمانی هم مهم ترین صفت یک حکمران این است که عادل باشد.

این اصل عدالت را ترک ها در قرن یازدهم قبول کردند. بعد از استیلای ایران توسط سلجوقیان، بوروکراسی ایرانی بود و ارتش و لشکر ترک بود. از عباسیان به بعد چون ترک ها در امور نظامی ماهر بودند، لشکر، رهبری دولت، حکمرانی و سلسله های پادشاهی همه ترکی شد.  یعنی از زمان سلجوقیان در سال 1040 به بعد ایرانیان رهبری سیاسی و اداری را از دست دادند و از آن به بعد سلسله های ترک بر سر قدرت بودند اما از بوروکرات های ایرانی استفاده کردند. وزیر اعظم سلطان سلجوقی و مولف «سیاست نامه»  نظام الملک یک ایرانی بود.  از خاندان های ترک، قراخانیان در آسیای مرکزی حکم میراندند و سلجوقیان در ایران و سوریه و بعدا در آناطولی. دولت سلجوقی از نظر فرهنگی و دولتداری امپراتوری، ایرانی است. نمونه ها و مدل های ادبیات کلاسیک ترک با سرمشق گرفتن از شعرای ایرانی ایجاد شده است.

bahreFars

ادبیات ایران و آناطولی

در عثمانی این تاثیر ادبیات ایرانی ادامه یافت. ولی الدین احمد پاشا برپایه خواندن دیوان های فارسی، بنیاد ادبیات کلاسیک عثمانی را گذاشته است. از این جهت آذری ها چون هم ترکی و هم فارسی میدانستند نقش بزرگی در این رهگذر داشتند. آذری ها  در انتقال فرهنگ و ادبیات ایرانی به آناطولی نقش بزرگی بازی کردند. در زمان سلجوقیان بزرگ (سلجوقیان ایران) در شعر و ادبیات، قانعی، ابن بی بی، به فارسی نوشتند. حتی سلاطین سلجوقی اشعار فارسی میسرودند و در «مجلس عشرت» شعرای مهم آنها شعرای ایرانی و فارسی گو بودند. مولانا جلال الدین رومی در قونیه (کونیا) مستقر شد اما به فارسی نوشت. من از بررسی هایم میدانم که در غرب (آناطولی)، مثلا در شهر بورسا بعنوان نمونه وقتی ابن بطوطه به این شهر آمده روستائیان آتجا عربی نمیدانستند. ابن بطوطه میگوید اینجا کسی هست که عربی بداند؟ پاسخ میدهند که بله، یکی هست. (ملای ده را) میاورندش پیش ابن بطوطه. آن شخص هم فارسی حرف میزند. ابن بطوطه هم تعجب میکند و میگوید این که عربی نیست! و آن شخص هم برای تبرئه خود میگوید این که من حرف میزنم «فارسی قدیم» است. یعنی در آناطولی هر کس (خیلی ها)  فارسی میدانست یعنی حتی ملای ده هم فارسی میدانست.

بعد از 1453 که عثمانی ها امپراتوری خود را به رهبری فاتح (سلطان محمد) تاسیس میکنند از نظر فرهنگی کلا متوجه ایران میشوند. یک نمونه بدهم. شاعر و متصوف بزرگ جامی وقتی از مکه برمیگشت در حلب خبری از فاتح سلطان محمد میاید که با ارسال 5000 سکه طلا به جامی او را به استانبول دعوت میکند. ولی جامی که در زمان تیمور در منطقه ای شامل مراکز مهم فرهنگ ایرانی مانند هرات، مرو و سمرقند زندگی میکرد به فرهنگ نوپای ترکی در استانبول التفاتی نکرد و به هرات بازگشت.

ترک های سرزمین های اسلام و  اداره دولتی

بعد از سال 1040 ترک ها بودند که بر دنیای اسلام و از آن جمله ایران حکومت کردند. آنچه که ترک ها با خود آوردند اداره دولت و برتری قانون، قوانین و موارد ممنوعیت بود. یعنی در اداره دولتی آنچه که ترک ها در زمان سلاطین ترک آوردند و از سنت دولتداری ایرانی فراتر میرفت اصل برتری حکمران و اتوریته دولت بود. عثمانی ها نماینده این اصل هستند. فاتح سلطان محمد قبل از همه چیز سلطان و حکمران مستقلی است که ورای قوانین اسلامی قوانین عرفی خود را وضع کرده است. این در خلافت اسلامی وجود نداشت. یعنی نوآوری ترک ها در اداره دولتی حاکمیت اتوریته دولت و قوانین بود. این هم سهم ترک ها در ادبیات و فرهنگ ایرانی بود. عثمانی نماینده این است.

Map_of_persia

فرهنگ ایرانی و اروپا

هم در دوره خلافت و هم کلا در دوره اسلامی، اسلام، آثار قدیم و کلاسیک از جمله دوره باستان هلنیستی (و علوم) و آثار آن دوره مانند مکتب افلاطون، تصوف، کلام، فلسفه، فلسفه اسلامی را از طریق فرهنگ ایرانی – یونانی ادامه داد. در آن دوره اروپا در جهالت به سر میبرد. در زمان عباسیان یک سنتزی از فرهنگ های ایرانی، یونانی و اسلامی بوجود آمد. این را مثلا هانری پلن (؟) در کتاب معروف «هارون الرشید و کارل بزرگ» هم مینویسد. آن وقت ها سلطنت کارل بزرگ (شارلمان) در مقایسه با امپراتوری هارون الرشید بسیار کوچکتر و محقر تر بود. در اروپا اولین اسکولاستیک ها، اسکات، و دیگران… مثلا تا قرن پانزدهم در بولونیا فلسفه ابن رشد تدریس میشد. در علم نجوم آثار اولوغ بیگ و قبل از او رازی ترجمه میشد. راهبان اسکولاستیک اروپا برای آموختن فلسفه به اسپانیا میامدند. آثار ابن رشد وابن سینا مانند «قانون» ترجمه میشد. یعنی فرهنگ اروپا قبل از اینکه در قرون 14 و 15 مستقیما به منابع یونانی مراجعه کند و به مدنیت مدرن دست یابد کاملا نمایانگر فرهنگ اسلامی و ایرانی است. آمدند و از ما، از اسلام آموختند اما در این موضوع نباید غلو کرد. زمانی که دانشمندان بیزانس بعد از فتح استانبول به ایتالیا رفتند و زبان یونانی را آنجا درس دادند، آنجا، ابتدا در فلورانس یک جریان هومانیستی شروع شد و آنها دیگر مستقیما افلاطون، ارسطوو عموما کلاسیک های یونانی را مستقیما از منابع اصلی و یونانی آن مطالعه کردند و بدین ترتیب یک فرهنگ نوین ایجاد شد که عبارت از رنسانس و هومانیسم بود. این را اسلام ایجاد نکرد، ایران ایجاد نکرد. ایران تا قرن چهاردهم زمینه را فراهم کرد اما از قرن 14 و 15 به بعد اروپا مستقیما با مراجعه به منابع یونانی فرهنگ معاصر اروپائی را بوجود آورد.

همچنین نگاه شود به :

فارسی در دربار امپراتوری عثمانی

 

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.