مقدمه
ابن بتوته درست است زیرا بتوته کلمه غیر عربی است و نباید با ” ط ” عربی نوسته شود . همانطور که طنجه و تازج را نبایدطنجه – طازج نوشت زیرا تنجه و طازج کلمه عجمی است و عربی شده از تازه است .
این جهانگرد معروف مراکشی 4 یا5 بار به ایران سفر نمود و در تمام سفرهای شرقی خود از زبان فارسی برای ارتباط با غیرعرب ها استفاده کرد. سفرهای او در دو سوی سواحل دریای فارس و شهرهای فارس از جمله شیراز، لار – خوزیه خوزستان، تُستر (شوشتر)، تبریز و خراسان و هند خواندنی است. سفرنامه ابن بتوته از کتاب های باارزش جغرافیایی سدههای میانه است.
این سفرنامه که «تُحفَة اَلنُظار فی غَرائِب اَلأمَصار وعَجائِب اَلأسَفار» نام دارد در قرن هشتم هجری و به دستور یکی از امرای مغرب نگاشته شدهاست. محتویات آن حاصل مشاهدات خود ابن بطوطه است. بیش از ۲۰٪ این کتاب به شرح و توصیف سفر ابن بطوطه به هندوستان و جزایر مالدیو اختصاص یافتهاست. وی درباره خلق و خوی مردم آن دیار و راه های بازرگانی آن با چین اطلاعات مهمی ارائه میکند. ابن بطوطه تنها نویسندهای در قرون وسطی است که اطلاعات مهمی درباره جزایر مالدیو، جنوب روسیه و آفریقا میدهد. بهترین تحقیق درمورد ابن بطوطه از سوی پروفسور عبدالهادی التازی رئیس آکادمی پادشاهی مراکش صورت گرفته و کتاب دوجلدی او به زبان عربی هنوز به فارسی برگردان نشدهاست.
ابن بتوته قصد داشت هفت اقلیم و هفت دریا را پیدا کند . چونكه در آن زمان جهان به 7 آسمان و هفت دريا و هفت اقليم تقسيم ميشد و جهان همانند سيني تصور ميشد كه سلسله كوه قاف آن را احاطه كردهاست تا آب درياها از آن به بيرون نريزند.
هفت دريا عبارت بودند از درياي فارس، درياي روم، درياي هند، درياي خزر(مازندران)، درياي قلزم، درياي اقيانوس و درياي زنگبار.
ناصر خسرو یکی از بهترین سفرنامه ها را تا زمان خودش نوشته است اما ابن بتوته سفرنامه کامل تر و مفصل تری را ارایه کرده است تقریباچهارصد سال بعد از ناصر خسرو
سفرنامه ابن بتوته بی نظیر است و الگویی شد برای سیاحان و جهانگردان اروپایی : او از اسكندریه قاهره -مصر علیا- غزه اورشلیم – حلب – دمشق – تا مدینه و مكه وسپس عزیمت به ایران – اشترخان فیروزان- اصفهان-یزد- شیراز-كازرون- سفر به عمان وهرمز – بحرین تاكرانه دریای چین -(دهلی كلكته سیلان )را توصیف می كند.این كتاب وضع ممالك اسلامی در حساسترین وبحرانی ترین اعصار تاریخی (از هجوم مغول تایورش تیمور )رانشان میدهد.
از آنجا که این کتاب یکی از کتابهای فراگیر جغرافیایی است و اهمیت تاریخی دارد، به ۴۰زبان زنده جهان برگردان شده است. نخستین برگردان آن به زبان انگلیسی بود، سپس به زبان فرانسوی و به زبان پرتغالی ترجمه شد.
ابن بطوطه (ابن بتوته) محمد بن عبدالله بن محمد بن إبراهیم لَواتی طَنجی، ابوعبدالله، در شهر طَنجه (تنگه) سال ۷۰۳ ق/۱۳۰۴ م در مغرب (مراکش) به دنیا آمد و سال ۷۲۵ ه به سوی مکه عزیمت نمود و مصر، شام، حجاز، عراق، ایران، یمن، بحرین، ترکستان، میانرودان و بخشی از هند و چین، جاوه، شرق اروپا و شرق آفریقا را پیمود و سرانجام به مغرب نزد شاه ابی عنان از شاهان بنی مرین برگشت. سفر او ۲۷ سال به درازا کشید (۱۳۲۵-۱۳۵۲ م) و در مراکش سال ۷۷۹ ه/۱۳۷۷ م. درگذشت. ابن بطوطه تقریباً معاصر با مارکو پولو بود ولی بیش از سه برابر مارکوپولو راه پیمود. ابن بطوطه را میتوان یکی از بزرگ ترین سیاحان تاریخ بشری محسوب کرد.
این جهانگرد معروف آمازیغی ۵ یا ۶ بار به ایران سفر نمود و در تمام سفرهای شرقی خود از زبان فارسی برای ارتباط با غیرعرب ها استفاده کرد. سفرهای او در دو سوی سواحل دریای فارس(خلیج فارس کنونی) و شهرهای فارس از جمله شیراز، خوزیه (خوزستان)، تُستر (شوشتر)، تبریز و خراسان خواندنی است. سفرنامه ابن بطوطه از کتاب های باارزش جغرافیایی سدههای میانه است.
سفرنامه او «تحفة الانظار فی غرائب الاسفار» نام دارد در قرن هشتم هجری و به دستور یکی از امرای مغرب نگاشته شدهاست. محتویات آن حاصل مشاهدات خود ابن بطوطه است. بیش از ۲۰٪ این کتاب به شرح و توصیف سفر ابن بطوطه به هندوستان و جزایر مالدیو اختصاص یافتهاست. وی درباره خلق و خوی مردم آن دیار و راه های بازرگانی آن با چین اطلاعات مهمی ارائه میکند. ابن بطوطه تنها نویسندهای در قرون وسطی است که اطلاعات مهمی درباره جزایر مالدیو، جنوب روسیه و آفریقا میدهد. بهترین تحقیق درمورد ابن بطوطه از سوی پروفسور عبدالهادی التازی صورت گرفته و کتاب دوجلدی او به زبان عربی هنوز به فارسی برگردان نشدهاست. متن عربی سفرنامه ابن بطوطه را دکتر محمدعلی موحد به فارسی ترجمه کرده است اما ترجمه کاملی نیست .
مکانهایی که مورد بازدید ابن بطوطه قرار گرفتند.
ابن بطوطه در طول حیات خود بیش از ۱۱۷،۵۰۰ کیلومتر راه پیمود و میتوان طبق مرزبندی امروز گفت او به ۴۴ کشور سفر کرده است. ابن جُزَی نقل میکند که وی در پایان سفر خود گفته است: “من درواقع بحمدالله به آرزوی خود در این دنیا که همان سفر بر روی زمین است دست یافتم؛ افتخاری که افراد عادی دیگر به آن دست نیافتند.” فهرست شهرها و کشورهای سفرشده به قرار زیر است.
مغرب -طنجه- فاس – مراکش – تلمسان – ملیانة – الجزائر – بجیه – قسنطینه – عنابه. – تونس – سوسه – صفاقس – قابس – طرابلس – مشرق عربی – قاهره – اسکندریه – دمیاط – بیت المقدس
بیت الحم – الخلیل – دمشق – اللَاذِقِیَّة – مصر – سوریه – مدینه – زیارت قبر پیامبر اسلام. – جده – مکه – حج. – رابغ – عمان – ظفار – ریاض – بحرین – الأحساء – تنگه هرمز – یمن – قطیف – اسپانیا – گرانادا(ایالت جنوب اسپانیا) – والنسیا – امپراطوری بیزانس و اروپای شرقی – قونیه – آنتالیا – بلغارستان – آزوف – کازان – رودخانه ولگا – قسطنطینیه – آسیای میانه –
خوارزم خراسان (امروزی ازبکستان, تاجیکستان, بلوچستان افغانستان – بخارا و سمرقند – آسیای جنوبی – شمال هند – سند – مُلتان – دهلی – اوتار پرادش – گجارات – مهاراشترا – کوزهیکود
مالابر – پادشاهی پاندیان – بنگلادش – داکــا – سیلهت – مالدویو – سریلانکا – – چین
کوان ژو – که وی آن را در کتابش شهر خران نامید
هانگزو —که وی آن را مدینة الخنساء نامید و آن را بزرگترین شهر آن زمان معرفی نمود، به طوری که عبور از آن سه روز پیاده به طول میانجامید.
پکن وی آنجا را شهر بسیار تمیزی معرفی میکند
آسیای جنوبی
برمه (میانمار)
سوماترا اندونزی – شبه جزیره مالایی مالزی- فیلیپین
سومالی – موگادیشو- زیلا – Swahili Coast
کیلوا کیسیوانی در کنیای امروزی- مومباسا- کنیا- امپراطوری مالی و افریقای غربی – تیمبوکتو – مالی – گئو – تاکدا – موریتانی – والتا
برنامه سفر از ۱۳۲۵ تا ۱۳۳۲ میلادی
خط سیر ابنبطوطه از شمال افریقا تا اسکندریه و قاهره و مصر علیا به قصد عبور از بحراحمر به جده و مکه و انجام فریضه حج بود، ولی به لحاظ ناامنی راه از آن جا به شام و فلسطین برگشت و از آن راه عازم مکه شد و پس از حج راهی عراق و موصل و دیاربکر و از آن راه داخل ایران گردید. سپس دوباره حج گزارد و به جنوب ایران از راه دریا و خشکی تا جزیره هرمز رسید. و برای نوبت سوم به حج رفته از راه مصر و شام به قسطنطنیه و آسیای صغیر و ترکستان و افغانستان و ایران و هند رفته هفت سال در دهلی بماند و از آنجا به چین رفت و پس از توقف حدود یکسالونیم در چین، از راه جزیره سیلان و بنگال و هند اقصی به جزیرةالعرب آمده به ظفار رسید. پس از بازدید مجدد از ایران و عراق و شام و مصر و انجام حج نوبت چهارم، به شمال افریقا آمده در مغرب در شهر (فاس) مدتی توقف کرده به غرناطه (آندلس) رفته و به افریقا برگشت و از بلاذ زُنج و مالی و کشورهای مجاور دیدن کرده به مغرب برگشت. این خطسیر در نقشه کتاب عبدالهادی التازی ضمیمه است. ابنبطوطه چهار بار و به تعبیری ۵ بار از نواحی مختلف، ایران دیدن کرده، اما هیچ گاه سراسر ایران را سیر نکرده است.
سفرنامه ابن بطوطه یکی از مشهورترین کتابهای جفرافیایی است. نویسنده این کتاب ابن ابن بتوته است. این کتاب نتیجه سفرهای طولانی ابن بطوطه(بتوته) است که در سال ۷۲۵ هجری قمری آغاز شد و در سال ۷۵۴ هجری قمری پایان یافت و درمجموع ۲۹ سال و نیم به طول انجامید. به راستی کتاب سفرنامه ابن بطوطه حاصل چندین سفر پی در پی و طولانی نویسنده به دور دنیاست. چنانکه به بیشترین شهرهای سرشناس دوران خودش سفر کرده و بیشتر کشورهای آسیا و آفریقا و قسمتی از قاره اروپا نیز دیدن کردهاست، ولی از دو قاره آمریکای شمالی وجنوبی و استرالیا دیدن نکردهاست، زیرا در آن زمان جهان به هفت آسمان و هفت دریا و هفت اقلیم تقسیم میشد و جهان همانند سینی تصور میشد که سلسله کوه قاف آن را احاطه کردهاست تا آب دریاها از آن به بیرون نریزند. هفت دریا عبارت بودند از دریای فارس، دریای روم، دریای هند، دریای مازندران، دریای قلزم، دریای اقیانوس و دریای زنگبار.
از آنجا که این کتاب یکی از کتابهای فراگیر جغرافیایی است و اهمیت تاریخی نیز دارد، به ۴۰ زبان زنده جهان برگردان شدهاست. نخستین برگردان آن به زبان انگلیسی بوده، سپس به زبان فرانسوی و به زبان پرتغالی برگردان شدهاست.
آغاز سفرنامه
سفرنامه ابن بطوطه که مدت ۲۹ سال و نیم به طول انجامیده، در روز پنجشنبه ۶ تیر سال ۷۰۴ هجری خورشیدی آغاز شد و با بازگشت ایشان به شهر فاس پایتخت ابی عنان المرینی پادشاه مراکش در پایان دی ماه سال ۷۳۳ خورشیدی پایان یافت.
در این جهانگردی دور و دراز و پررنج در آن گاه که سفر بر روی چهارپایان از قبیل اسب، الاغ، استر و شتر بود نویسنده از سرزمینهای شناخته شده دوران خود دیدن میکند، نخست از: مراکش و شهرهای آن، سپس موریتانی، الجزایر، تونس، لیبی، مصر، شهر قاهره، صعید مصر، دریای سرخ، مینا عیذاب، صحرای شرقی مصر، سینا، فلسطین و شهرهای بزرگ آن بیروت، آسان البقا، ترابلس، جبل لبنان، بعلبک، دمشق، حمص، حماة، معرة النعمان، حلب، الساحل السوری، وحصون اسماعیلیه، حجاز، اردن.
در سال ۷۲۶ قمری به مکه رفت و فریضه حج را ادا کرد. سپس از حجاز به عراق رفته و از شهرهای آن مانند: کوفه، بصره، بغداد، تکریت، موصل، دیدن کرده، دوباره به حجاز برگشته وبه مکه رفته سال ۷۲۷ وبرای بار دوم فریضه حج را ادا کرد. دوباره از شهرهای عربستان دیدن کرده و در سال ۷۲۸ برای بار سوم به مکه رفته وفریضه حج را ادا کرده، واز آنجا از راه ایران به شام رفته ولیکن دوباره به مکه برگشته وبرای بار چهارم فریضه حج را ادا کرده، بعداً از مکه به یمن رفته، از یمن به جده برگشته و از آنجا از راه دریای سرخ به کناره سودان وشرق آفریقا، سومالی، کنیا، تانزانیا، سپس دوباره برگشت به جزیره عرب و سپس به یمن جنوبی و ظفار و از آنجا از راه خلیج فارس که آن را بحر فارس نامیدهاست به ایران رفت و در آغاز راه به مینا ب و رودان و روستاهای کوچک رفت وبعد به بندر جرون و از راه کهورستان، کوخرد به لار رفت واز لار به خنج که در آن زمان (خنج بال) مینامیدند، و سپس از روستای کوهیج که از مراکز دانش و دانش شرعی در آن دوران بود دیدن کرد و ازآنجا از راه خلیج فارس راهی بحرین شد، و از قطیف، و احسا، و یمامه در کشور عربستان سعودی دیدن کرد، و سپس برای بار پنجم در سال ۷۳۲ قمری به مکه رفت و فریضه حج را ادا کرد، از مکه به جده رفت از آنجا دوباره آهنگ یمن را کرد، ولی موفق نشد، از جده به عیذاب رفت و از آنجا دوباره به قاهره واز آنجا رهسپار سرزمین شام شد واز غزه وشهرهای الخلیل، بیت المقدس، رمله، عکا، نابلس، و جبله ولاذقیه دیدن کرد، واز آنجا به ترکیه رفت، و پس ترکیه به منطقهٔ کریمه (در جنوب روسیه) و سپس از شهر سرای پایتخت ملک السلطان محمد اوزبک که در کنار رود ولگا واقع بود دیدن کرد. و بعد به شهر بلغار رفت. پس از بلغار آهنگ داشت که به سرزمین تاریک یعنی مناطق شمال قاره آسیا یعنی سیبری واطراف آن برود ولیکن موفق نشد، دوباره به بلغار برگشت. و از آنجا به شهر حاجیترخان یعنی (آستراخان) رفتند، سپس به قسطنطینیه و جبال قفقاز و به آسیای میانه رفت واز شهرهای اسلامی این منطقه مانند: خوارزم، بخارا، سمرقند، نسف، ترمذ، واز شهر ترمذ به خراسان رفت واز شهرهای بلخ، هرات، تربت جام، توس، سرخس، نیشابور، و بسطام دیدن کرد، سپس به کابل و غزنه و سپس وارد هند شد.
در هند ۹ سال نزد پادشاه هند که محمد شاه نام داشت، ماند و مورد عنایت او قرار گرفت و به دستور پادشاه هند به سمت قاضی القضات برگزیده شد.
پس از زمانی برای رساندن پیغام پادشاه هند به پادشاه چین به دستور پادشاه هند رهسپار چین شد، و در راه سفرش به چین از شهرهای هند مانند: دهلی، کالیور، دولت آباد، و در کناره الملیبار از شهرهای هنور، انو سرور، فاکنور، منجرور، هلی، جوزفتن، ده فتن، بدفتن و قالقوط (بندر کلکته) دیدن کردند، واز قالقوط سوار دریا شده و به جزیره ذیبه المهل یعنی (مالدیو) رفت و در آنجا ازدواج کرد، و از سوی حاکم مالدیو به سمت قاضی شهر گماشته شد و یک سال ونیم در آنجا ماند، پس از مالدیو به جزیره سرندیب (سیلان) یا (سریلانکا) رفت، دوباره از آنجا به سواحل ملیبار و هند برگشت، وسپس برای بار دوم به جزیره ذیبه المهل برگشت و از آنجا به بنگال (بنگلادش) و کوهستانهای کامرو (آسام) رفتند، سپس به سرزمین برهنکار (برمه) واز آنجا به جاوه (اندونزی) رفت. واز آنجا به مل جاوه (شبه جزیره ملایو) و سپس به چین رسید واز شهرهای جنوب چین مانند: الزیتون (شوان شوفو) و چین کلان، و قنجنفو، والخنسا (هانگ شو) رفت واز آنجا به ختن (شمال چین) رفت و سپس به سانشیق خان بالق (یعنی پکن)رسید.
پس از اینکه به پکن رسید نتوانست پیغام پادشاه هند را به پادشاه چین برسانند چونکه پادشاه چین برای سرکوبی وجنگ با پسر عمویش که بر علیه او شورش کرده بود از پایتخت بیرون شده بود، در این جنگ پادشاه چین کشته میشود و پسر عمویش به جای او پادشاه جدید گزینش میشود، بنا براین ابن بطوطه از چین بیرون میشود بدون آنکه پیغام شاه هند بیشتر برساند، وبنا به نصیحت برخی از دوستانش که شاید پادشاه هند بر ایشان خشمگین شود به سوماترا میرود، واز آنجا دوباره به کناره میل بار وقالقوط میرود، در آنجا آگاهی مییابد که پادشاه هند اطلاع حاصل کرده که ایشان نتوانست پیغامش را به پادشاه چین برساند، از ترس غضب پادشاه از هند بر دریا سوار شده و آهنگ سرزمینهای غربی میکند، از قالقوط با کشتی از اقیانوس هند راهی ظفار میشود، و در روز دوشنبه از ماه اردیبهشت سال ۷۲۶ خورشیدی وارد ظفار میگردد. از ظفار به مسقط، القریات در عمان میرسد، از آنجا به جزیره هرمز و سواحل کنداب پارس میرود وسپس برای بار دوم وارد بصره وبعدا هم کوفه، الحله، بغداد، واز بغداد به انبار و سپس آهنگ سرزمین شام را میکند. و در راه خود ازشهرهای حدیثه، عانه، الرحبه، والسخنه و تدمر، وبعد از ۲۲ سال دوری از دمشق دوباره وارد دمشق میشود.
از دمشق به حمص، حماه، حلب، سپس عجلون (اردن) بیت المقدس، الخلیل، واز غزه از راه خشکی به دمیاط در مصر، سپس فرسکو، سنمود، ابی صیر، المحله الکبری، ابیار، دمنهور، تا اینکه برای بار دوم به شهر اسکندریه رسید واز آنجا دوباره به قاهره برگشتند واز شهرهای صعید مصر میگذرد تا اینکه به عیذاب میرسد واز دریای سرخ برای بار سوم وارد جده میشود، واز آنجا به مکه میرود وبرای بار ششم وآخرین بار فریضه حج را ادا میکند درسال ۷۴۹ هجری قمری، سپس از مکه به مدینه میرود، وبعد از زیارت به تبوک میرود واز آنجا برای سومین بار به بیتالمقدس میرود، واز آنجا به الخلیل، غزه، واز غزه از راه سینا وصحرای مصر به قاهره بر میگردد، در قاهره خبر برتخت نشستن ابی عنان فارس السلطنه در دولت المرینیه به گوشش رسید و آنجا عزم ملاقات ایشان را نمود، واز قاهره به اسکندریه وباکشتی در سال ۷۵۰ آهنگ مراکش را نمود ودر راه خود از: شهرهای جربه، قابس، صفاقص، بلیانه، واز آنجا از راه خشکی به تونس میرسد، واز تونس برکشتی سوار میشود وبه جزیره سردینیه میرود، واز آنجا به تنس، مازونه، مستغانم، تلمسان، نازی، و در پایان شعبان سال ۷۵۰ به شهر فاس رسید.
پس از اینکه به فاس میرسد به ملاقات السلطان سلطان ابی عنان المرینی میرود، وبعد از حمد والثنا از سرزمین مراکش وآبادانی وعمران آن دیار ومدح السلطان، پادشاه ابی عنان المرینی، از فاس به شهر طنجه زادگاه خود میرود. وبعد از زمانی از آنجا به شهر سبته میرود واز آنجا برکشتی سوار شده و به
جبلالطارق میرود، سپس شهرهای رنده، مربله، آسان، مالاگا، بلش، گرانادا (غرناطه) دیدن میکند،
و دوباره از اندلس به مراکش بر میگردد.
پس از ورود به شهر سویته (سبته ) راهی: سلا، مراکش، فاس، واز آنجا به سرزمین السودان میرود (در اینجا منظور از سرزمین السودان، جمهوری سودان کنونی نیست، بلکه سرزمینی که ساکنین آن سیاه پوستانند، یعنی آفریقا) پس از اینکه به آفریقا میرسد از: سجلماسه، تغازی (جمهوری مالی) سپس ایوالاتنی (جمهوری موریتانیا)، میمه، تنبکتو، کولو، تکدا (جمهوری نیجر) واز آنجا به سرزمین قبیله بردامه بربری میرود، و سپس به سرزمین الهکار که نیز از قبیله بربر هستند، و از آنجا دوباره به سجلماسه و سپس به شهر فاس برمیگردد.
پایان سفر.
در پایان ماه ذی حجه سال ۷۵۴ هجری قمری به فرمان ابی عنان المرینی، وی به این سفر پایان داد و به شهر فاس بر گشتد.
ابن بطوطه پس از بازگشت به شهر فاس به دستور سلطان المرینی دار القضا بر دوش گرفتند وتا پایان زندگانیش در این سمت ماند. داستان است که وی فردی بخشنده، نیکوکار ومهمان دار بودد، وی در سال ۷۷۹ هجری قمری این دار زودگذر را بدرود گفتد.
در این سفر پرماجرا وطولانی ابن بطوطه تنها به دو زبان عربی و پارسی دشواری ارتباطی خود را برطرف میکرد او به جز پارسی و عربی و زبان بربر یا آمازیغ هیچ زبان دیگری را چیره نبود ولی از کشورها گوناگونی دیدن کرد، و از مللهای گوناگونی سخن میگوید، همچنین از مواقع این کشورها، ومسافات میان آنها، واتفاق تاریخی که در این کشورها افتاده بوده سخن میگوید، همچنین از آداب ورسوم اقوام وملل گوناگون، وآبادانی وعمران این دیارها، وآثار باستانی موجود در آن دیارهای گوناگون سخن گفتهاست. او در چین و شرق آفریقا نیز فارس زبانانی را ملاقات نمودهاست.
این کتاب یک دانشنامه کوچک آن دوران بودهاست و اکنون به ۴۰ زبان جهان برگردان شدهاست.
گفتنی است که پروفسور عبدالهادی التازی که شرح و نقشه نغزی از راه گیتی نوردی او نوشتهاست در مقالهای با نام «بلاد فارس بین الیوم و امس» اثبات نمودهاست که ابن بطوطه تنها ۴ بار به ایران و حجاز سفر کرده و نه ۶ بار. به هر روی ابن بطوطه همانند ابن خلدون از فرهنگ و شهریگری سرزمین فارس یا ایران با عظمت یاد کرده و حتی در تبریز و شوشتر(تستر) دانشمندانی را ملاقات نموده که بر تمام دانشها چیره بودهاند او همچنین اشاره میکند که در شیراز زنان اجتماعات داشتند و در امور اجتماع همکاری داشتند. ابن بطوطه همچنین همسری ایرانی داشتهاست.
ابنبطوطه در خلال سفر طولانی خود، چهار بار به ایران یا به قول خودش «فارس» یا «بلاد عجم» وارد شده است، هر بار از یک ناحیه از ایران، ولی او هیچ گاه سراسر ایران را در یک نوبت سیر نکرده است، و اینک توضیح: وی پس از این که بار اول از راه شام حج گزارد، از راه صحرا روانه عراق شد. ابتدا وارد نجف گردیده آن را توصیف نموده، قبر امام علی علیهالسلام را زیارت میکند. سپس راهی شهر واسط شده و آنگاه به ترتیب از بصره و أُبِلَّه (آپلوگوس) جایی نزدیک فاو) دیدن نموده، آنگاه از راه دریای فارس (ـ بحر فارس ـ به تعبیر وی) به عبّادان (آبادان) رسیده است، و از آنجا سوار کشتی شده تا به شهر ماجول (بندر ماهشهر امروز) رسیده و به ساحل آمده از راه زمین به سرزمین (اللّور) یعنی همین (لرستان) کنونی آمده و میگوید آن سرزمین وسیع میان خوزستان و اصفهان است و از «رامُز» و جرآن از بلاد کردستان عبور کرده به شهر «تُستر»، شوشتر کنونی رسیده و میگوید این شهر، آخر دشت و اول جبال است (در قدیم آن منطقه تا برسید به منطقه ری (جبال) نامیده میشد). از شوشتر به سوی اشترکان (واقع در نزدیکی اصفهان) سپس به «فیروزان»(شهر فیروزان که اکنون با نام سهروفیروزان شناخته میشود) در هفت فرسنگی اصفهان. و بعداً به «نَبلان» رفته، و به سیر خود ادامه داده تا به (اصفهان) یا «أصبهان» که به گفته او از عراق عجم) است رسیده، و راجع به اصفهان میگوید از شهرهای بزرگ و خوب است، جز این که بخش عمده آن به سبب آشوبی که میان اهل سنت و شیعه، و به تعبیر او (روافض) واقع شده خراب گردیده و هنوز هم جنگ بین آنها ادامه دارد. گویا در اینجا ابنبطوطه فراموش کرده که اصفهان در قرن هفتم یعنی تقریباً هفتادسال پیش از ابنبطوطه به دست مهاجمان مغول ویران شده است و آن را به حساب جنگ شیعه و سنی میگذارد. ابنبطوطه از اصفهان جهت زیارت شیخ مجدالدین شیرازی، یکی از اقطاب بزرگ تصوّف که او را بسیار میستاید راهی شیراز شده، در خط سیر خود از شهرک «کلیل» سپس قریه «صَوما» سپس (یزدخاص) سپس بیابان (دشت الروم) سپس (مابین) عبور نموده و به شیراز وارد شده است. او میگوید: در آنجا هیچ همی و قصدی نداشتم مگر دیدار قاضی امام، قطب اولیاء، فرید دهر، صاحب کرامات ظاهره، مجدالدین، اسماعیل بن محمدبن خداداد. میگوید بار دوم هم، هنگام رفتن به سوی هند به دیدار این شیخ بزرگوار نایل گردیده است.
ابنبطوطه در اینجا از سلطان محمد خدابنده و به تعبیر او سلطان عراق و از گرایش او به مذهب (روافض) که به گفته او این گرایش به وسیله مردی از روافض بوده یاد میکند. مراد وی از این مرد همانا علامه حلّی صاحب کتابهای در زمینه کلام، فلسفه، اصول، رجال و فقه است. و علامه سال ۷۲۸ ه. ق از دنیا رفته بود. در اینجا فرماندار شیراز، ابواسحاق را نام میبرد و میگوید: وی قصد داشت ایوانی مانند ایوان کسری بنا کند و کار را هم شروع کرد، ولی به اکمال آن موفق نگردید.
ابنبطوطه در این سفر، از شیراز راهی بغداد میگردد و در راه خود از شهر کازرون سپس شهر (زَیدین) میگذرد که به گفته او به این نام نامیده شده زیرا قبور «زیدبن ثابت و زین بن ارقم» انصارییین، صاحبی رسولاللّه در آنجا است. از آنجا به (حُویزا) میرسد که مراد همین (هویزه) کنونی است که به دست ارتش عراق در جنگ تحمیلی هشت ساله بکلّی ویران گردید.
وی راجع به (حویزا) میگوید: شهر کوچکی است که ساکنان آن عجماند و مسافت میان آن و بصره، چهار روز و بین بصره و کوفه پنجروز است. از آنجا به بصره رفته و از بصره از راه بیابانی که جز یک جا آبی در آن نبوده به کوفه رفته، و سپس به (حله) سپس به (کربلا) مشهد امام حسین رفته است. درباره کربلا میگوید: شهر کوچکی است و اهالی آن دو طایفهاند که دائماً میان آنهاجنگ دایر است، با این که هر دوی آنان (امامی) اند و به یک پدر میرسند، و به همین سبب، شهر خراب شده است.
از (کربلا) راهی (بغداد) شده به طور بسیار جالب آن را توصیف میکند، سپس از بغداد راهی (تبریز) شده که پایتخت سلطان خدابنده بوده است. و شهرهای آن ناحیه را یکی پس از دیگری توصیف نموده، و دوباره به بغداد برمیگردد و از آنجا به دیاربکر رفته و بار سوم به بغداد برگشته و از آنجا برای دومین بار عازم حج شده است.
پس این بارِ دومی بود که ابنبطوطه وارد ایران شده ولی، از سمت شمال غربی از بغداد به تبریز آمده و برگشته است در حالی که در نوبت اول، از ناحیه جنوب غربی (آبادان) داخل ایران شد، و از اصفهان و شیراز تجاوز نکرد و به سوی عراق برگشت.
ابنبطوطه بار سوم، از ناحیه جنوب (هرمز) و بار چهارم از ناحیه شرق از راه آسیای وسطی به گونهای که خواهیم گفت وارد ایران گردیده است.
او پس از ادای مناسک حج نوبت دوم، از راه دریا و بحراحمربه سودان رفته، سپس از راه دریا به بلاد یمن آمده آنگاه باز هم از راه دریا به بلاد (بربر) مقیدیشو مگادیشو در سومال امروز) رفته از آنجا به (ظفار) منتهیالیه بلادیمن در ساحل دریای هند منظور(دریای عرب)امروزی است رفته و از آنجا در حالی که از چند جزیره گذشته به شهر (عُمان) وارد شده، و از آنجا به ناحیه (هرمز) در ساحل خلیج فارس رسیده، میگوید: آنجا بندر هند و سند است و از این بندر متاع و مالالتجاره به هند و عراقین (عراق عجم اراک – عراق عرب اراک) و فارس و خراسان حمل میگردد.
آنگاه راهی جزیره (جرون) گردیده از آنجا به بلاد ترکمان و شهر (خنجبال) و شهر (قیس) یعنی (کیش) و (سیراف) رفته راجع به آن میگوید: این شهر در ساحل واقع شده و از بخشهای فارسبهشمار میرود.
این نوبت سوم بود که ابنبطوطه از سواحل جنوبی وارد ایران گردیده به سیراف میرسد. آنگاه از سیراف از راه خلیج فارس به (بحرین) و از آنجا به جده رفته برای سومین بار حج به جای آورده است و آنگاه بلاد مصر و شام را سیر کرده به بندر لاذقیه رسیده و از آنجا سوار کشتی شده به سوی بلاد روم شتافته (ترکیه) آن بلاد را به بهترین وصف توصیف نموده میگوید: همه مردم این بلاد بر مذهب امام ابوحنیفه و بر طریقه سنتاند، هیچ قَدَری (منکران قدر الهی در خلق اَفعال عباد)، و رافضی (یعنی شیعه)، و معتزلی، و خارجی و مبتدعی در بین آنها وجود ندارد، و این فضیلتی است که خداوند آن مردم را بدان اختصاص داده است، جز این که حشیش میخورند؟ و آن را عیب نمیدانند. ابنبطوطه بر شهر (الکلایة) عبور کرده میگوید: این شهر اول بلاد روم است و از آنجا به (انطالیه) (انطاکیه است) و از آنجا شهر به شهر سیر کرده تا به (قونیه) رسیده و از قونیه بر چند شهر مرور کرده تا به (ارزروم) رسیده، شهرهای دیگری را از آسیای وسطی، و ازبک و ترک که نام میبرد عبور میکند تا این که وارد (قسطنطنیه) میگردد. پس آن را نیکو وصف کرده، همچنین کلیسای (ایاصوفیه) را و از آنجا به سوی خوارزم، سپس (سمرقند) و از آنجا به هراتکه در آن هنگام از بلاد عجم بودهاند رفته است. این نوبت چهارم است که ابنبطوطه وارد ایران میشود، اما این بار از سمت شرق وارد ایران شده شهر (هرات) را بسیار خوب ستوده، از آنجا به (تربت جام) و (طوس) و سپس به (سرخس) سپس به (نیشابور) و بسطام، که همه از شهرهای خراسان است رفته همه را وصف نموده تا این که از این ناحیه به افغانستان امروز رفته تا به کابل رسیده و از آنجا راهی بلاد (هندوچین) گردید، و در پایان، از راه دریا به مغرب برگشته است.
توس (طوس)
“از جام به شهر طوس حرکت کردیم و آن بزرگترین شهرهای خراسان و اعظم آنها است شهر مشهور به امام ابیحامد غزالی و قبر وی در آنجا است. و از طوس به شهر مشهدالرضا رفتیم و آن شهری بزرگ و با ابهّت، کثیرة الفواکه (با میوههای فراوان) و میاه (آب ) و دارای آسیاها است. در آنجا طاهر محمدشاه است و طاهر نزد آنان به معنی (نقیب) است نزد اهل مصر و شام و عراق و اهالی هند و سند و ترکستان به آن (سید أجلّ) میگویند. در این شهر (مشهد) قاضی شریف جلالالدین… است. ـ تا این که میگوید ـ: مشهد مکرّم بر روی آن گنبد بزرگی است و قبر در درون زاویه (بارگاه) است، و مردم آن را حالا حرم شریف مینامند ـ و نیز آستانه مقدسه ـ در جوار حرم مدرسه و مسجد قرار دارد که همه زیبا ساخته شده و دیوارهای آنها با کاشی مزیّن گردیده است. در روی قبر، صندوق چوبی است که با صفحات نقره پوشیده شده و قندیلهای نقره بر آن آویزان است. عتبه در حرم نیز نقره است و بر آن پردهای از حریر مذهّب آویخته است. حرم به انواع فرشها مفروش است. در برابر این قبر، قبر هارونالرشید امیرالمؤمنین رضیاللّه عنه قرار دارد که بر آن نیز سکّویی است و روی آن شمعدانها را که اهل مغرب به آنها (الحَسَک) و (المنائر) میگویند نهادهاند. هنگامی که یک رافضی (شیعه) برای زیارت وارد میشود با پای خود به قبر هارون لگد میزند و بر علیالرضا سلام میدهد.
نیشابور(نوشاپور)
به نيشابور رفتيم ، كه يكي از شهرهاي چهارگانه ي امّهات بلاد خراسان محسوب است .
نيشابور را دمشق كوچك مي نامند . اين شهر ميوه ها و باغ ها و آب هاي فراوان دارد و بسيار زيبا است . چهار نهر در اين شهر جاري است . و بازارهاي خوب و وسيع و مسجد بسيار زيبايي دارد كه در وسط بازار است . و چهار مدرسه در كنار آن واقع شده و آب فراواني در آن ها جاري است . گروه انبوهي از طلّاب در اين مدرسه ها مشغول فراگرفتن فقه و قرآن هستند .
مدرسه ي نيشابور از بهترين مدارس آن حدود است . ولي بايد گفت كه مدارس خراسان و عراقين و دمشق و بغداد و مصر ، گرچه در غايت استحكام و زيبايي ساخته شده اند ، هيچ گاه به پاي مدرسه اي كه مولاي ما اميرالمؤمنين ، المتوكّل علي الله ابوعنان ، در نزديكي فاس ساخته است ، نمي رسند . چه اين مدرسه از حيث بزرگي و ارتفاع و گچ كاري بي نظير مي باشد و مردم شرق از ساختن چنين بنايي عاجزند .
در نيشابور پارچه هاي حرير ، از قبيل كمخا و غيره بافته مي شود . اين پارچه ها را براي فروش به هندوستان مي فرستند .
امام عالم ، قطب الدّين نيشابوري ، يكي از وعّاظ دانشمند و صالح نيشابور است كه زاويه اي تيز در آن جا بنا نهاده و من در خانه ي او منزل كردم . شيخ اكرام بسيار در حقّ من فرمود و پذيرايي گرمي كرد و كرامت هاي عجيبي از او ديدم .
در نيشابور غلام تركي خريده بودم . شيخ او را با من ديد و گفت : « اين غلام به درد تو نمي خورد . او را بفروش . » من قبول كردم و فرداي آن روز غلام را بفروختم . بازرگاني او را از من خريد . بعد از وداع با شيخ كه به بسطام رفتم ، يكي از دوستانم در نامه اي از نيشابور نوشته بود غلام مذكور ، پسر يكي از تركان را كشته و به قصاص او به قتل رسيده است . و اين كرامت آشكاري بود كه من از شيخ ديدم.
سفرنامه ابن بطوطه منبعی مهم برای تاریخ اجتماعی قرن هشتم هجری
سفرنامه وی یادگاری باارزش از قرن هشتم هجری است که تصویر نسبتاً صادقی از زندگی مردم و وضع اجتماعی آن دوران ارائه می دهد. این کتاب احوال و مراسم و عادات ملل متنوع و مختلفی را از قلب قاره آفریقا تا کرانه دریای چین یکجا و مجموع دارد و به زبانی ساده و روان ما را به قرن هشتم هجری می برد.
سفرنامه ها منبع مناسبی برای مطالعه و تحقیق پیرامون تاریخ اجتماعی هستند؛ زیرا حاصل تماس مستقیم نویسنده با توده مردم است. ابن بطوطه به جنبه های مختلف زندگی مردم هم عصرش توجه کرده و شرح احوال و اطوار و مراسم و عادات و آداب آنان را در سفرنامه اش برای ما به یادگار گذاشته است. محمدعلی موحد، مترجم رحله ابن بطوطه به فارسی، می نویسد: «مؤلفین ما از این توده عظیم مردم که عوام الناس خوانده می شود چنان به حشمت و تمنع می گذرند که گویی میترسند بردن نام و عنایت به احوال آنان منافی پایه فضل و دانش ایشان باشد لیکن ابن بطوطه اگر چه در سلک فقها و قضات بود اهل نظر و توغل در مشکلات و دقائق علوم نبود تا اشتغال به نقل این مطالب را سبب کسر شأن خود بداند».
در ادامه برای نمونه، برخی از آداب و رسوم شیعیان در قرن هشتم هجری را به روایت ابن بطوطه با هم می خوانیم:
– نذر برای شفا گرفتن از امیرالمؤمنین (ع): «از شهرهای عراق هر کس که بیمار می شود نذری برای روضه علی می کند . بیشتر اشخاص که مثلاً از ناحیه سر دچار مرضی می شوند از طلا یا نقره علامتی به شکل سر آدمی می سازند و به روضه علی می آورند و نقیب این نذرها را در خزانه حرم می گذارد. همچنین آنان که دست یا پا یا یکی دیگر از اعضای بدنشان آسیبی دیده علامتی به شکل همان عضو به عنوان نذر به خزانه هدیه می کنند. خزانه مزبور بسیار بزرگ و موجودی آن به قدری هنگفت است که قابل ضبط نمی باشد».
– مراسم انتظار در حله: در نزدیکی بازار بزرگ شهر مسجدی قرار دارد که بر در آن پرده حریری آویزان است و آن جا را مشهد (مقام) صاحب الزمان می خوانند. پس از نماز عصر صد مرد مسلح با شمشیر های آخته پیش امیر شهر می روند و از او اسبی یا استری زین کرده می گیرند و به سوی مشهد صاحب الزمان، روانه می شوند. پیشاپیش این چارپا طبل و شیپور و بوق زده می شود و از آن صد تن نیمی در جلوی حیوان و نیمی دیگر در دنبال آن راه می افتند و سایر مردم در طرفین این دسته حرکت می کنند و چون به مشهد صاحب الزمان می رسند در برابر در ایستاده آواز می دهند که «بسم الله ای صاحب الزمان بسم الله بیرون آی که تباهی روی زمین را گرفته و ستم فراوان گشته، وقت آن است که بر آیی تا خدا بهوسیلهی تو حق را از باطل جدا گرداند» و به همین ترتیب به نواختن بوق ادامه میدهند تا نماز مغرب فرا رسد.
– مراسم آتش افروختن بر گور ابن ملجم: «در طرف مغرب قبرستان کوفه جایی را دیدم که در آن چیزی به رنگ سیاه تند در میان زمینه سفیدی جلب نظر میکرد. گفتند قبر ابن ملجم شقی است که مردم کوفه همه ساله هیزم فراوان بدانجا می برند و هفت روز آتش بر گور او می افروزند».
مراسم آتش زدن عروس همراه با داماد مرده در هند.
آتش زدن زن بعد از مرگ شوهر در هند یک ارزش است و شرف و افتخاری است مبنی بر وفاداری . دیدم که جشنی برپا است و مسلمانان و هندو ها بدنبال مطرب و طبل زن ها می دوند. شوهران آنها در جنگ کشته شده بود و آنها تصمیم گرفته بودند که خود را بسوزانند سه روز جشن گرفتن و روز چهارم بسوی آتشگاه می رفتند و برهمن ها و روحانیون پیش و جلوتر از همه می رفتند و مردم به آنها می گفتند سلام مرا به پدرم(که مرده است) و برادرم و یا مثلا خواهرم برسان و آن زنها هم می گفتند چشم .
همینطور جمعیت بطرف آتشگاه نزدیک شد و طبل زن ها و جمعیت پایکوبی می کردند آنها آتش بزرگی فراهم کردند عده ای جلو زنان پرده ای گرفته بودند که آتش را نبینند و بترسند.
فرأيت إحداهن لما وصلت إلى تلك الملحفة، نزعتها من أيدي الرجال بعنف وقالت لهم: مارا ميترساني از اطش آتش من ميدانم أو اتش است رهاكاني مارا؛ وهي تضحك،
ومعنى هذا الكلام أبالنار تخوفونني ? أنا أعلم أنها نار محرقة. ثم جمعت يديها على رأسها خدمة للنار، ورمت بنفسها فيها. وعند ذلك ضربت الأطبال والأنفار والأبواق، ورمى الرجال ما بأيديهم من الحطب عليها، وجعل الآخرون تلك الخشب من فوقها لئلا تتحرك، وارتفعت الأصوات وكثر الضجيج. ولما رأيت ذلك كدت أسقط عن فرسي لولا أصحابي تداركوني بالماء. فغسلوا وجهي وانصرفت. وكذلك يفعل أهل الهند أيضا في الغرق. يغرق كثير منهم أنفسهم في نهر الكنك، وهو الذي إليه يحجون. وفيه يرمى برماد هؤلاء المحرقين. وهم يقولون: إنه من الجنة. وإذا أتى أحدهم ليغرق نفسه يقول لمن حضره لا تظنوا أني أغرق نفسي لأجل شيء من أمور الدنيا أو لقلة مال، إنما قصدي التقرب إلى كساي، وكساي بضم الكاف والسين المهمل اسم الله عز وجل بلسانهم، ثم يغرق نفسه. فإذا مات أخرجوه وأحرقوه ورموا برماده في البحر المذكور. صفحة : 207
سفرنامه ، به جهت دربرداشتن اطلاعاتي چون آداب و رسوم و سنت هاي ملت ها، رخدادهاي تاريخي، باورهاي سياستمداران و روابط سياسي و اقتصادي دولت ها؛ در ميان انواع ادبي، جايگاهي ممتاز دارد. از سوي ديگر كيفيت بالاي وصف، ميزان دقت و اسلوب داستاني ساده و روان در برخي سفرنامه ها موجب شده است تا اين گونه نوشته ها به عنوان يك فن ادبي مستقل با عنوان ادبيات سفرنامه اي، مطرح و جزئي از ادبيات داستاني به شمار رود.سفرنامه هاي ناصرخسرو (قرن 5ه) و ابن بطوطه (قرن 8ه)، از جمله بهترين اين گونه آثار در ادبيات قديم فارسي و عربي محسوب مي شوند. در سفرنامه ناصرخسرو مسائل جغرافيايي و توصيف ظاهري شهرها و مكان هاي ويژه بيش از ديگر امور، برجستگي دارد. نثر آن نيز ساده و روان است و با رعايت كوتاه نويسي، به توصيف امور جزيي نيز پرداخته است.سفرنامه ابن بطوطه نيز آيينه اي از آداب و آيين ها، وضعيت اقتصادي، اجتماعي و سياسي سرزمين هاي گوناگون، به ويژه سرزمين هاي اسلامي است. توصيفات وي نيز در قالب نثر روان و محاوره گونه، بيان شده است. بهره گيري از اصطلاحات مختلف اداري، بازرگاني، كشاورزي و… نيز از خصوصيات سبك وي محسوب مي شود. اين ويژگي ها، سفرنامه هاي ناصرخسرو و ابن بطوطه را در زمره بهترين سفرنامه هاي ادبيات فارسي و عربي جاي داده است.
متن سفرنامه ابن بتوته به زبان عربی: ادامه دارد…
آخرین دیدگاهها