تیتر غلط خبرگزاری میراث فرهنگی برای عبارت جاده ابریشم | خلیج فارس

تیتر غلط خبرگزاری میراث فرهنگی برای عبارت جاده ابریشم

 

از دکتر ستوده و همچنین سایت  میراث فرهنگی بعید است که چنین تیتر کاملا غلطی را انتخاب کرده باشند.

فرد عامی که فقط تیتر و سرخط مقاله را بخواند فکر می کند دکتر ستوده منکر وجود فیزیکی جاده شده است در حالیکه تمام حرف ستوده این است که “اصطلاح” و یا عبارت  “جاده ابریشم ” در ادبیات فارسی وجود ندارد. بله اصطلاح و واژگان در هر ادبیاتی متفاوت است در زبان فارسی عبارت جاده ابریشم وجود نداشته است اما در زبان عربی طریق الحریر و در زبانهای اروپایی  سیلک روود silk road  برای این جاده  بکار رفته است.
این خودخواهی است که کسی بیاید یک عبارتی را که به درست یا غلط جهانی شده است را بخواهد عوض کند. و یا با تیتر غلط و مغلطه آمیز  افراد را در مورد یک پدیده اثبات شده دچار تردید کند می توانیم عبارت جاده “راهبان ” بکار بریم . بزرگترین مشخصه این جاده تاریخی وجود راهبان  ها در بعضی مسیرهای آن  بویژه در مسیرهای چاه های آب و انبار و کاروانسراهای  دور از محیط شهری بود.بعضی راهبانان – مرزبان هم بودند.  دکتر محمدعجم
اما  مقاله !!
 باره جاده ابریشم قلم فرسایی کرده اند، اغلب جمله ای به این مضمون می­نویسند که «می دانیم این نامگذاری مربوط به سده ۱۹ میلادی است و سابقه تاریخی ندارد» و سپس به سخن شان درباره جاده ابریشم ادامه می دهند! در یکی از آخرین برنامه ها در این زمینه، سازمان میراث فرهنگی و گردشگری اقدام به برپایی «نخستین کارگاه دو روزه آموزشی تخصصی راهنمایان راه ابریشم» (آبان ۱۳۹۱) برای ارائه «مباحث تئوری پیرامون موقعیت جغرافیایی راه ابریشم و بناهای تاریخی موجود در این مسیر» نموده است. پرسش این است که مدیریت سازمان میراث فرهنگی و دست اندرکاران چنین برنامه هایی چرا در تمام این سال ها گامی برای شناخت و معرفی راه های کهن ایران برنداشته اند؟ چرا پیوسته در پی برپایی برنامه های کم مایه ای از این دست بوده اند؟
اخیراً برخی از نامزدهای دوره آینده ریاست جمهوری نیز ضمن برشمردن برنامه­های خود، مطالبی در پیوند با احیاء «جاده برایشم» بیان کرده که لزوم بازاندیشی در این زمینه را دوچندان می­کند.
* * *
دکتر منوچهر ستوده بیش از یک دهه در گروه های تاریخ و باستان شناسی دانشگاه تهران به تدریس جغرافیای تاریخی ایران و خراسان بزرگ پرداخته است. او طی دهه ۸۰ خورشیدی سه جلد کتاب درباره آثار تاریخی ورارود و خوارزم منتشر کرد. ستوده در زمینه تصحیح متون کهن هم دستی داشته و شناخت جامعی از متون کهن تاریخی و جغرافیایی ایران و سرزمین های اسلامی دارد. کتاب سترگ ده جلدی وی «از آستارا تا استارباد» که پژوهش میدانی گسترده ایست، حاصل پیمایش محققانه سرتاسر کرانه جنوبی دریای کاسپی، از آستارا تا گرگان، است. منوچهر ستوده در سال ۱۳۷۹ نیز برنده جایزه بنیاد موقوفات افشار برای یک عمر کوشش علمی در زمینه ایران شناسی شد. جایزه ای که کسانی چون کلیفورد ادموند باسورث، نذیر احمد، شارل هانری دوفوشه کور، نجیب مایل هروی، برت فراگنر و… دریافت داشته اند. استاد منوچهر ستوده اکنون با افتخار در آستانه صدسالگی است. در اینجا دو جستار از این پژوهشگر فرهیخته را که به تازگی در مجله باستان پژوهی (دوره جدید، شماره ۱۳-۱۲) بازنشر شده است، منتشر می­کنیم:
«… من در زمره دعوت شدگان گروه «پژوهش درباره جاده ابریشم» بودم، در روزی که اولین جلسه تشکیل شد، خدمت آقای [دکتر محمود] بروجردی بودیم، در حدود دوازده تن دیگر از جمله آقای دکتر [ناصر] تکمیل همایون هم بودند، یک دفعه آقای مهندس [احمد] حامی پریدند و سه عدد نقشه بر دیوار کوبیدند و شروع کردند به سخنرانی که جاده ابریشم از اینجا شروع شده، به اینجا رسیده و از اینجا به آنجا رفته و بالاخره از ترکیه سر درآورده است. من ایشان را دوست دارم اما حقیقت را نمی توان نادیده انگاشت. خدمت شان عرض کردم، اگر جاده ابریشمی بوده، ما متجاوز از سیصد متن جغرافیایی داریم یکی از یکی بهتر، جغرافیدانانی داریم چون مقدسی، وی زمانی که به نیشابور رسیده می گوید که مردم این شهر عمامه های خود را به جای این که از راست ببندند، از چپ می بندند، چنین مردی با این دقت، جغرافیای مملکت ما را نوشته، اما از «جاده ابریشم» ذکری نکرده است. دیگر جغرافیدانان و سفرنامه نویسان مسلمان هم تا قرن دهم هجری، از این مسأله سخنی به میان نیاورده اند، یک دفعه اروپاییان معلوم نیست چگونه و چرا این نام را ابداع کرده اند.
ما جاده ای داشته ایم که از شرق شروع می شد و به غرب می رفت. می توان به اصطلاح امروزی گفت «جاده ترانزیتی». حفاظت این جاده ها و کف تراشی این جاده ها همه بر عهده ایرانیان بوده است. اسنادی داریم که نشاندهنده ورود کاروان ها به ایران و خروج آن ها از ایران است. در هیچ یک از این اسناد، نامی از «جاده ابریشم» برده نمی شود. من خدمت آقای بروجردی عرض کردم که اول ثابت کنید که جاده ابریشمی بوده، بعد بروید روی آن کار کنید. به عقیده من یک نقشه از دوره هخامنشی، یک نقشه از دوره اشکانی، یک نقشه از دوره ساسانی و چهار/پنج نقشه از دوران اسلامی مکه تهیه شود، و جاده ها مشخص گردند، معلوم خواهد شد ما راه هایی داشته ایم که بر اثر تغییر حکومت ها اندک دگرگونی در آن ها حاصل گردیده است. در این جاده ها از شرق به سوی غرب و برعکس عبور و مرور می شده، و انواع ادویه و کالاهای دیگری نقل و انتقال می یافته که یکی هم ابریشم بوده است و همه این جاده ها هم زیر نظر ایران بوده است. چه معنا دارد که نام یک کالا را بر تمام این جاده ها در طی تاریخ بدهیم. نباید اجازه بدهیم که فرنگیان با اغراض سیاسی که دارند برای ما تعیین تکلیف کنند، باید دقیقاً این جاده ها را از شرق تا غرب شناخت. آقای مهندس حامی که می گوید ما پل ابریشم داریم که ابریشم از آن عبور می کرده، نمی تواند درست باشد. ما در گیلان پل داریم به نام «مرغانه پل» یعنی پلِ تخم مرغ، پس بفرمایید که از این پل تخم مرغ عبور می دادند! شاید کسی، پولداری یا فقیری، از درآمد ابریشمی که داشته پلی به این اسم ساخته است یا پیرزنی در گیلان از فروش تخم مرغ های خود در راه رضای خدا پلی ساخته، به نام «مرغانه»؛ ده ها حدس دیگر می توان زد.
به هر حال، ما جاده ای داشته ایم که از پکن آغاز می شد و وارد خاک ماوراء النهر می گردید و پس از سرازیر شدن از پامیر، از سمرقند و بخارا که از آنِ ما بود عبور می کرد و پس از گذشتن از داخل ایران به نصیبین و سرزمین های غربی وارد می شد. به  تحقیق شناخت این جاده اصلی و جاده فرعی آن قابل ارزش است…»
«… چینی عمده ترین کالایی بود که در این جاده حمل می شد. به نظرم اگر اسم این جاده را “جاده چینی” بگذاریم بامسماتر است! مقصد این چینی هم اروپا نبود. این ظروف وسیله زندگی مردم بود و در طول جاده، در جاهای مختلف پخش می شد؛ یعنی چینی را می دادند و در برابرش متاعی دیگر می گرفتند و چینی از آنجا دوباره بار و حمل می شد.
گذشته از این ها، حدود ۶۰ تا ۶۵ متن جغرافیایی داریم که یکی از دیگری قوی تر است، از ۲۲۷ هجری تا آخر قرن دهم. این کتاب ها به دو قسمت اساسی تقسیم شده اند: المسالک و الممالک، و یا الممالک و المسالک. معمولاً قسمت اول ممالک است (کشورها، شهرها و جاهای مختلف)، و قسمت دوم مسالک (یعنی جاده ها). در این جاده ها اگر حوصله و دقت کنید، می بینید فواصل به قدری درست ثبت شده که حتی یک کیلومتر هم زیاد و کم نیست. اگر مثلاً فاصله کاروانسرایی را، که الان موجود است، می گوید شش فرسخ، وقتی می رویم و اندازه می گیریم، می بینیم درست شش فرسخ است. از این که بگذریم، از این نوع که در این کاروانسراها علف برای چهارپایان هست یا نه، یا به دهی در نزدیک آن دسترسی هست یا نه، چشمه آب شیرین دارد یا ندارد، یا اگر خواستید چیزی بخرید، نانی، ماستی، چیزی پیدا می شود یا نه و… همه این ها را ذکر می کنند. خُب، این ها که تا این حد دقت قلم داشتند، و این قدر ریزه کاری می کردند، چطور می شود که حتی یک بار هم، در این ۶۵ کتاب قطور، نامی از جاده ابریشم نمی برند؟»
«جاده ابریشم خیالی است و در خارج تحقق پیدا نکرده است… تمام این راه ها از قدیم راه چین خوانده می شد و ایران قدیم با این جاده با چین در ارتباط بود. باز اروپای تازه از راه رسیده که می خواهد خودمحوری خود را ثابت کند به نام گذاری های جدید پرداخته است.
این نام در هیچ یک از کتاب های جغرافیای [دوران] اسلامی دیده نشده و سابقه ندارد که جاده ای در جهان به نام یکی از کالاهایی که از آن می گذرد، خوانده شود… اروپا باید اندیشه خودمحوری را از دماغ بیرون کند و اجازه دهد که جهان چنانکه بود، بماند و هر روز نام کشور و رود و کوه و منطقه ای را عوض نکند.»۳
آسیای مرکزی یعنی چه!
«یکی از ترفندها و حیله های سیاست استعماری تغییر نام های جغرافیایی است. روس ها پس از این که یکی از بزرگ ترین کانون های تمدن جهانی یعنی “تمدن سغدی” را به چنگ آوردند، به جای نام خوارزم و ورارود، این خاک را آسیای میانه یا ترکستان خواندند.
اگر منظور از آسیای میانه، میانه آسیاست، اینجا که میانه آسیا نیست. اگر رشته کوه های اورال را حد فاصل میان اروپا و آسیا قرار دهیم و فاصله آن را از سامان غربی ورارود و خوارزم به حساب آوریم بیش از دو سه درجه اختلاف نیست. در صورتی که از حد شرقی همین خاک تا آخر حدود چین بیش از پنجاه درجه شرقی اختلاف است. پس چگونه می تواند اینجا میانه آسیا باشد؟
این ناچیز حد میان آسیا و اروپا را شکست و خاک اروپا را تا پوزه اسپانیا و پرتغال به حساب درآورد. جواب این محاسبه صحیح بود؛ یعنی ورارود و خوارزم میان اروپا و آسیا قرار می گرفت. پس باید تمام این خاک را “اوراسیای میانه” خواند نه “آسیای میانه”، پس نیم کاسه ای زیر کاسه باید باشد.
آنچه آلکساندر هامبولت در اثر خود به نام آسیای میانه در سال ۱۸۴۳ میلادی نوشته یاوه سرایی محض است. نیکولای خانیکُف درباره تقسیم بندی او می نویسد: «روشی را که هامبولت به کار برده است، فاقد شرایط لازم جغرافیایی است و برای تعیین مرزهای آسیای مرکزی باید عوارض طبیعی را شاخص قرار داد.»
فردیناند ریچتوفن در کتابی که به عنوانِ چین نوشته است، نظریه تازه ای اظهار می کند. او قاره آسیا را از نظر جغرافیای تاریخی به دو منطقه «مرکزی» و «پیرامونی» تقسیم می کند و می گوید «کلیه بخش های داخلی آسیا با شبکه آب های سطح الارض آن را باید آسیای مرکزی خواند».
از این آقایان باید پرسید، اگر ریگی به کفش خود ندارید چرا محدوده های قبلی جغرافیایی را تغییر نام می دهید؟ خوارزم از دو هزار سال پیش از میلاد خوارزم بوده و ورارود (=ماوراء  النهر=پاردریا) بیش از ۳۵۰۰ سال تمدن دارد. قدمت خُتَن را از آثار مکشوف در تورفان می توان دانست. به نظر شما منظور از نامگذاری های جدید این نیست که ما از دو شهر کهن “سمرقند” و “بخارا” دست بکشیم و این دو نام چندین هزار ساله را زیر سرپوشِ “آسیای میانه” خفه کنیم؟»

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.