اکتبر | 1392 | خلیج فارس

Archive for: ژانویه 2014

تغییرات در واتیکان.انقلاب نرم در کلیسای کاتولیک

تغیرات در واتیکان

انقلاب نرم در کلیسای کاتولیک

بین الملل > اروپا - حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد مسجدجامعی در یادداشتی به تبیین و تشریح جایگاه کلیسای کاتولیک در گذشته و حال و برنامه‌های پاپ جدید پرداخته است.
 

کلیسای کاتولیک در طول تاریخ تقریباً دو هزار ساله‌اش فراز و نشیب‌های فراوانی را از سر گذرانیده است. علل و منطق این تحولات در دوران‌های مختلف تاریخی متفاوت بوده است. این دوران‌ها عبارتند از قرون نخستین، دوران قرون وسطی، دوران رنسانس و پس از ان و بالاخره دوران جدید. سال ۲۰۱۳ در دوران جدید سالی استثنایی است و احتمالاً به نقطه عطف بزرگی در آنجا که به رابطه پاپ و پیروانش بازمی‌گردد، تبدیل خواهد شد.
در ماه فوریه سال گذشته بود که پاپ قبلی، بند یکت شانزدهم، در سخنرانیش خطاب به تعدادی از کاردینال‌ها گفت که در ۲۸ فوریه از سمت خود کناره‌گیری خواهد کرد و چنین کرد و این امری بسیار نادر بود. در طول تاریخ تنها چهار پاپ دیگر، سمت خود را ترک کرده بودند. امّا در آن موارد هم این کناره‌گیری چندان داوطلبانه نبود و حداقل این است که این جریان در بیش از شش قرن گذشته سابقه نداشت. استعفای غیر منتظره پاپ یک حادثه شوک آور برای همگان، اعم از کاتولیک‌ها و مسیحیان و دیگران بود. در آن ایام تا مدتها این خبر مهمترین خبر در سطح بین‌المللی بود و البته برای کلیسای کاتولیک و مرکزیت آن به معنای وقتی کلمه ضربه‌ای گیج‌کننده بود به گونه‌ای که سخنگوی کارکشته و مسلط واتیکان قادر به توضیح و پاسخ به سؤالات نبود.
محمد مسجدجامعیامّا حادثه مهمتر انتخاب پاپ جدید، فرانسیس، بود. فردی از خارج از اروپا و از جهان سوم و قاره امریکا و از نیم‌کره جنوبی و در عین حال ژزوئیت ـ یسوعی ـ . شخصیت و سوابق او، کیفیت برخورد و کلام او، روش زندگی و موعظه او، صمیمت و سنت شکنی او، محبوبیت و مردمی بودن او و تواضع و قدرت تاثیرگذاری شگرف او متفاوت با اسلافش بود به گونه‌ای که در مدتی کوتاه به شخصیتی محبوب و مورد احترام تبدیل شد. تا آنجا که مجله تایم او را به عنوان مرد سال معرفی کرد، اگر چه موسسات مهمّ دیگری هم بودند که چنین کردند. از روزنامه فاینشال تایمز گرفته تا اتحادیه اروپا. 
از قدیم چنین مرسوم بود که پاپ‌ها در روزهای یکشنبه از پنجره طبقه فوقانی ساختمانی که مشرف بر میدان سن‌پیترو است، برای مردم صحبت کنند و نیز در صبح روزهای چهارشنبه در سالن بزرگ «پل ششم» آنها را بپذیرند و سخنرانی کنند.
براساس آمار بلیط‌های توزیع شده، شرکت‌کنندگان در مراسم و صبح چهارشنبه در طی نه ماهی که از انتخاب پاپ جدید می‌گذرد بیش از سه برابر شرکت کنندگان در همین مراسم در تمامی ۲۰۱۲ است. مضافاً که این آمار شامل کسانی نمی‌شود که به دلیل عدم وجود بلیط ورودی در بیرون از سالن پل ششم به سخنان پاپ گوش فرا می‌دادند.
برآورد مسئولان شهرداری رم در طی این مدت حاکی از آن است که روزهای یکشنبه بیش از یکصد هزار نفر در میدان سن‌پتیرو جمع می‌شوند که این قابل مقایسه با هیچ دوره‌ای در گذشته نیست. در طی این مدت بیش از ۶/۶ میلیون نفر به طور مستقیم به سخنان پاپ گوش فرا داده‌اند. این تحولی است بزرگ و بلکه بسیار بزرگ در دورانی که حداقل در جهان توسعه یافته کمتر کسی مایل به شنیدن پیام‌های دینی است. به واقع تا قبل از این جریان چه در بین مقامات کلیسایی و چه در خارج از آن کمتر فرد مطّلعی توقع داشت که در زمان ما پاپی این چنین مورد اقبال و استقبال قرار گیرد و سخنان و پیامش این گونه جذب شود.
عموماً نسبت به آینده کلیسا و کلیسای کاتولیک بدبین بودند. این نکات دقیقاً در آخرین مصاحبه شخصیت برجسته کلیسای کاتولیک، کاردینال مارتینی، منعکس است. مصاحبه‌ای که چند روز قبل از فوتش انجام شد و پس از درگذشت وی انعکاس وسیعی یافت. انعکاسی که بیشتر به دلیل بدبینی عمومی نسبت به آینده کلیسا و کلیسائیان بود.
واقعیت این است که این مسئله دارای ابعاد مختلفی است و به سادگی قابل تحلیل نیست. با توجه به اهمیت موضوع تلاش می‌شود نکاتی را یادآور شود. امّا این تنها بخشی از دلائل است. جهت فهم همدلانه‌تر بهتر است با توجه به بستر تاریخی و دینی و سیر تحولی کلیسای کاتولیک، مسئله مورد بررسی قرار گیرد.
حال سؤال مشخص این است که شخصیت و رفتار و گفتار پاپ جدید در مقایسه با اسلافش دارای چه ویژگیهایی است که چنین اقبالی را موجب شده است؟ طبیعتاً سؤالات فراوان دیگری هم وجود دارد که بدون توجه بدانها نمی‌توان به پاسخ مطلوب دست یافت، امّا بهتر است صرفاً به سؤال اصلی پرداخته شود.
۱ـ به مدت سه قرن کلیسا در قلمرو اصلی‌اش که عمدتا تحت سیطره امپراطوری رم بود، آئینی ممنوع و زیرزمینی بود. در اوائل قرن چهارم میلادی گشایشی ایجاد شد و سپس به آئین رسمی امپراطوری تبدیل گشت. همزمان با این تغییر و تحول، پایتخت امپراطوری از رم به قسطنطنیه انتقال یافت. اما رم جایگاه دینی خود را به مثابه مرکزیت کلیسا حفظ کرد و در اواخر قرن چهارم اساقفه پایتخت جدید، قسطنطنیه، این جایگاه را به رسمیّت شناختند.
در چنین موقعیتی طبیعی بود که پاپ به شخصیت اول رم و حوزه وسیع جغرافیایی آن که بخش غربی امپراطوری بود، تبدیل شود و چنین شد. پس از آنکه رم در برابر بر برهای شمال در قرن پنجم میلادی سقوط کرد عملاً موقعیت پاپ و سازمان‌های وابسته به او ارتقاء یافت. چراکه رابطه رم و کلا مناطق غربی اروپای آن زمان با قسطنطنیه قطع شده بود. تنها نهاد معتبر و گسترده موجود، نهاد کلیسایی و شخص پاپ بود.
این جریان قرن‌ها به طول انجامید. اگرچه مدتی پس از حمله بربرها پادشاهان و یا حاکمان محلی با سرزمین‌هایی کوچک و یا بزرگ سر برآوردند، اما پاپ و نهاد کلیسا و سایر سازمان‌های وابسته بدان کماکان موقعیت خود و بلکه موقعیت برتر خود را حفظ کردند. موقعیتی که دینی – دنیایی بود. اگرچه این موقعیت دینی – دنیایی با آنچه در قسطنطنیه و در قلمرو امپراطوری روم شرقی و یا مسیحیت موجود در قلمرو اسلامی وجود داشت، متفاوت و بسیار متفاوت بود.

 

۲ـ آنچه به بحث ما مربوط می‌شود اینکه سازمان کلیسایی در مجموع خصلتی دنیوی، اشرافی و سلطنتی یافت و این به عنوانی اقتضای زمان بود. در آنجایی که پاپها حکومت می‌کردند، داستان این‌گونه بود و در سرزمین‌های دیگری که خارج از حیطه فرمانروایی‌شان بود پیوسته دو قدرت «دنیوی» و «دینی ـ دنیوی» وجود داشت. «حاکم» و «اسقف». اعم از آنکه در پایتخت باشد و یا در شهرهای دیگر و بعضاً حتی در روستاها. در کنار کاخ سلطنتی و یا کاخ استاندار کاخ دیگری وجود داشت که متعلق به اسقف شهر و منطقه بود. در کنار دربار و محل کار پادشاه و یا حاکم محلی کلیسای بزرگ و باشکوهی وجود داشت که هم کلیسای جامع شهر بود و هم محل فعالیت اسقف. به همان گونه که هر استاندار منطقه خاصی را تحت حاکمیت داشت، هر اسقفی نیز منطقه جغرافیایی خاصی را تحت هدایت داشت.
نتیجه نهایی این فعل و انفعالات که بعضاً خارج از اختیار و انتخاب پاپ و اصحاب کلیسا بود، این شد که نهاد دینی در بطن خود صبغه‌ای شاهانه یافت و کم و بیش این در تمامی ابعاد بود. احیاناً محل کار و محل زندگی اسقف فخیم‌تر و باعظمت‌تر از محل کار و زندگی حاکم محلی بود و به لحاظ ارتفاع بلندتر از آن، که این بسیار معنا دارو در مواردی تحریک کننده بود.
امّا مسئله تنها ساختمان نبود. در همه شئون چنین بود. تابلوها و آثار گرانبهای موجود در این ساختمان‌ها، لباس و وسائل زندگی، زینت آلات و اشیای عتیقه، خوراک و لوازم آشپزخانه و نوشیدنی‌ها، همگی چنین بودند. اکثر تابلوهای به یادگار مانده از گذشته، مربوط به دوران کمی قبل از رنسانس و پس از ان است. در تمامی این تابلوها، اعم از آنکه تک چهره باشد و یا غیر آن، اسقف با فاخرترین لباس ممکن تصویر شده است. و در آنجا که اسقف در صحنه‌ای است که مردمان عادی هم حضور دارند تفاوتی بزرگ بین کیفیت لباس آنان و مردم وجود دارد. مضافاً که در این موارد نگاه و چهره و برخورد اسقف نسبت به حاضران در صحنه عموماً غیر صمیمی و بلکه متبخترانه است. تابلوهای متعددی وجود دارد که فقرای ژنده پوش را بر آستانه درب اصلی کلیسا نشان می‌دهد که در برابر اسقف به زمین افتاده‌اند و تقاضای کمک می‌کنند و او بی‌تفاوت از کنار آنان می‌گذرد.

۳ـ البته کلّیت کلیسا در گذشته همیشه چنین نبوده است. آنچه گفته شد به مقامات رسمی کلیسایی باز می‌گشت. در اینجا تعریف دقیق مقامات رسمی و اصولاً ساختار رسمی کلیسایی ممکن نیست و اینکه چه رابطه‌ای بین ماهیت درونی آئین کاتولیک و ساختار‌هایش وجود دارد. فی‌الجمله این مجموعه بخشی از کلّیت کلیسا است.
بخش دیگر طریقه‌های مختلفی هستند که در طول تاریخ و متناسب با شرائط به صحنه آمده‌اند و تجمّع‌های سازمان یافته‌ای داشته‌اند و عموماً و بلکه کلاً گرایشی راهبانه دارند. علیرغم آنکه اینان اغلب در اقامتگاه‌های خاص خود زندگی و بعضاً فعالیت می‌کنند، امّا خصلتی مردمی و حتّی فقیرانه دارند. اینان هستند که به کارهای تبلیغی، خدماتی، آموزشی، درمانی و خیرخواهانه می‌پردازند و سر زندگی کلیسای کاتولیک تا حدّ زیادی مرهون حضور و فعالیت آنها است.
بدون وجود آنان کلیسای کاتولیک به ویژه در دوران بعد از رنسانس با مشکلات فراوانی مواجه می‌شد. اینان بودند که مسیحیت را به اقصی نقاط جهان رسانیدند و پس از کشف‌های بزرگ جغرافیایی از قرن پانزدهم به بعد، به ویژه کشف قاره امریکا، رهسپار نقاط مکشوفه شدند و به تبلیغ پرداختند و هنوز هم در زمینه ارتباط‌های بین فرهنگی و بین دینی فعال‌تر از دیگرانند.
باید گفت یکی از شاهکارهای مدیریتی این کلیسا جمع کردن این طریقه‌ها و این افراد در کنار تشکیلات و شخصیت‌های رسمی کلیسایی است. اگرچه این دو گروه در طول تاریخ در مواردی به کشمکش پرداخته‌اند اما در مجموع یکدیگر را پذیرفته و در خدمت هم و مکمل یکدیگر بوده‌اند. جریانی که در مشرق زمین کمتر اتفاق افتاده است.

۴ـ آنچه را که گفتیم از دوران رنسانس به بعد هم ادامه یافت. به ویژه که کشف امریکا و انتقال طلاهایش به اسپانیا و پرتغال که سرسپرده پاپ وقت بودند، امکانات مادی جدیدی در اختیار مرکزیت کلیسای کاتولیک قرار داد. جریان اصلاح دینی و پروتستانتیسم اروپایی نتوانست در این روش و خط مشی تغییری ایجاد کند. حتی باید گفت کلیسای ثروتمند شده با طلای امریکای جنوبی، خلاقیت‌های هنری و معماری برانگیخته شده توسط رنسانس را به خدمت گرفت و در مجموع روشی اشراف منشانه‌تر از گذشته یافت. کلیسای کاتولیک در اروپای بعد از رنسانس بیش از هر نهاد دیگری از هنر رنسانسی اشباع شد.


اولین واکنش وسیع علیه این سبک اشرافی را در جریان انقلاب کبیر فرانسه شاهد هستیم. این انقلاب بیش از آنکه علیه پادشاه وقت، لویی چهاردهم و همسر اشراف منش او باشد، علیه اشراف و اصولاً ویژگی اشراف منشانه بود. شاید به همین دلیل بود که در طول این انقلاب بیش از هفتصد اسقف را گردن زدند و در نهایت اموال کلیسا را مصادره کردند.
رابطه کلیسا و حکومت فرانسه پس از فروکش کردن جوش و خروش انقلابی ترمیم یافت و فرانسویان که در آغاز ماجراجویی‌های استعماری بودند احساس کردند که به حمایت کلیسا نیاز دارند، جالب اینجاست که از نیمه قرن نوزدهم به بعد عملاً مهمترین قدرت اروپایی مدافع حقوق کاتولیک‌ها در خارج از اروپا فرانسویان بودند.۱
موضع انقلاب فرانسه دگرگونی خاصی را در منطق رفتاری کلیسا، خصوصاً در خارج از فرانسه، موجب نشد. تا آنکه موج اندیشه‌های سوسیالیستی و مارکسیستی از نیمه دوم قرن نوزدهم وزیدن گرفت. موجی که روز بروز قوی‌تر و توفنده‌تر می‌شد و به عکس انقلاب فرانسه که اکثر انقلابیونش از طبقه متوسط بودند در اینجا بخش مهمی از انقلابیون کارگران مناطق صنعتی بودند که تشکلّ‌های سازمانی یافته بودند و لذا ایدئولوژی و حضور آنان به جریان‌های اجتماعی و سیاسی تبدیل شده بود.

۵ـ ماهیت اعتراض انقلابیون انقلاب کبیر و چپگرایان نیمه دوم قرن نوزدهم، و حتی نیمه اول قرن بیستم، به کلیسای کاتولیک یکسان نبود و هر یک دیدگاه‌ها و ایدئولوژی و انتقادهای خاص خود را داشتند، اما هر دو آنها به تشکیلات و رفتار اشراف منشانه اصحاب رسمی کلیسا اعتراض می‌کردند. همچنانکه به کل اشرافی‌گری آن ایام هم معترض بودند.
کلیسای آن زمان اعتراض فرانسویان را اعتراض فرزندان خود تلقی می‌کرد اما اعتراض چپ‌ها را متفاوت می‌انگاشت و لذا در برابرش واکنش نشان داد. این واکنش‌ها در سالهای پایانی قرن نوزدهم به حوزه تفکر دینی هم کشیده شد و پاپ آن زمان رساله‌هایی در این باب نوشت.
با گسترش و تعمیق اندیشه چپ در دهه‌های نخستین قرن بیستم در میان توده مردم، بخشی از لایه‌های پائینی کلیسای کاتولیک تحت تأثیر قرار گرفتند و از آن پس با پدیده «کشیش کارگر» مواجه هستیم. یعنی کشیشانی که شغل کارگری را پذیرفته و در کنار آنها در معدن و کارخانه و سایر مراکز صنعتی کار می‌کردند. امّا باز هم شاهد تغییر رفتاری خاصی در لایه‌های بالاتر نیستیم.
این در حالی بود که روش و سنت‌های اشرافی‌گری در حال تضعیف و بلکه زوال بود. اروپا به سوی نوعی سوسیالیسم، اگرچه غیردولتی، به پیش می‌رفت و از جنگ جهانی دوم به بعد کم و بیش اشراف به عنوان یک گروه و یک طبقه از میان رفته بودند. و حتّی می‌توان گفت که اینان از جنگ جهانی اول به بعد ناپدید شدند. همچنانکه امپراطوران و پادشاهان اشراف منش هم ناپدید شدند. از تزارهای روسیه گرفته تا هابسبورگ‌ها، یعنی امپراطوران اطریش و مجارستان. این تحولات رخ می‌داد، اما کلیسای کاتولیک با تأخیر و با کندی از پوسته زندگی و رفتار اشراف منشانه خود خارج می‌شد.
برای نمونه پاپ‌ها به عنوان عالی‌ترین مقام‌های دینی به مثابه امپراطورهایی بودند که به تدریج آداب و رسوم امپراطوری را فرو نهادند. حال آنکه همتایانشان مدتها قبل چنین کرده بودند، ذکر نمونه‌هایی مناسب است.

۶ـ پل بیست و سوم اولین پاپی است که کوشید این آداب و رسوم سنگین را «سبک» کند و تا حد ممکن به مردم نزدیک شود و به راحتی با آنان سخن بگوید و به همین دلیل است که او یکی از محبوب‌ترین و مردمی‌ترین پاپ‌های کل قرن بیستم است. نگارنده در ایتالیا شخصاً با افراد مسن فراوانی برخورد کرده است که او را به خوبی به یاد می‌آوردند و علیرغم موضع منفی ‌شان نسبت به واتیکان، از او با احترام فراوان نام می‌بردند.
معروف چنین است که باغبان‌های باغ واتیکان را عادت چنین بود که هنگامی که پاپ‌ها در باغ قدم می‌زدند، خود را در گوشه‌ای پنهان می‌کردند. مبادا حضور آنها موجب رنجش و حواس پرتی پاپ شود. در نخستین روزهای پاپی پل بیست و سوم یک روز به هنگام قدم زدن احساس می‌کند که باغبان‌ها در حال گریز از او هستند. آنها را صدا می‌زند و با انان صحبت می‌کند. از آن پس دیگر کسی خود را پنهان نکرد.
نمونه دیگر به ژان پل اول باز می‌گردد. او کمی بیش از یک ماه پاپ بود، اما به دلیل ویژگیهای اخلاقی متواضعانه‌اش بسیار محبوب شد. حتی برخی مرگ نابهنگام او را ناشی از نوعی توطئه می‌دانند که به دلیل رفتار و تواضعش طرّاحی شد. او نیز مراسم سنگین تاجگذاری پاپ را به هنگام انتخاب، برای همیشه لغو کرد.
و بالاخره ژان پل دوم نشستن پاپ بر تخت روان را لغو کرد. تا قبل از آن، پاپ‌ها بر روی تختی می‌نشستند که توسط چهار مرد نیرومند حمل می‌شد.
البته موارد فراوان دیگری وجود دارد که کلیسا کوشیده خود را سبک کند و منطق رفتاری خود را با مذاق زمان تطبیق دهد. بدون شک اگر چنین نبود و چنین نمی‌کرد با مشکلات فراوانی مواجه می‌شد.

۷ـ واقعیت این است آنچه را که از آن به «سبک شدن» تعبیر کردیم، تمامی تشکیلات رسمی کلیسای کاتولیک را شامل نمی‌شود و در تمامی بخش‌ها چنین اتفاقی نیفتاد. بخشی از دلائل به عادات و خلق و خوی شخصیت‌های بالای کلیسا مربوط می‌گردد و بخشی به شرائطی که وجود دارد و اجازه تغییرات وسیع را نمی‌دهد و یا آن را دشوار می‌کند.
شخصیت های اصلی و کلیدی کلیسای کاتولیک اسقف‌ها هستند. اینان عموماً در ساختمان‌ها خلیفه‌گری زندگی می‌کنند. ساختمان‌هایی که بعضاً قرون وسطایی و عمدتاً مربوط به دوران بعد ار رنسانس است. ساختمانهایی فخیم، مجلل و زیبا که به واقع می‌توان آنها را از آثار باارزش تاریخی بشمار می‌آورد.
امّا مسئله تنها ساختمان نیست، لوازم آن نیز هست. اشیاء موجود در آنها عموماً نفیس و گران قیمت و احیاناً منحصر به فرد هستند. در نتیجه این اقامتگاه‌ها بیشتر به یک موزه نفیس می‌مانند تا محلی برای زندگی. و اسقف بهرحال می‌باید در چنین جایی زندگی و کار کند. حال آنکه اداره چنین مکانی و حفظ و نظافت آن به تعداد قابل توجهی خدمتکار نیاز دارد که عموماً و بلکه کلاً راهبه‌ها هستند.
مطمئناً این سبک زندگی آثار روانی اخلاقی و رفتاری خود را به دنبال می‌آورد. اما به واقع بسیاری از این امور در اختیار اسقف نیست. او می‌باید در چنین شرائطی زندگی کند. شرائطی که با واقعیت زندگی اجتماعی کنونی بسیار متفاوت است.
در آنجا که به خود آنان مربوط می‌گردد، به واقع زندگانی متوسطی دارند. به این معنی که غذا، مواد غذایی و تمامی لوازمی که برای زیستن لازم است همان موادّ و وسائلی است که طبقه متوسط مردم از آن استفاده می‌کنند. اما این همه در درون شرایط و امکاناتی بیش از حدّ تشریفاتی است و این یک تعارض است.
من خود مکرر در ایام مأموریتم در واتیکان در اقامتگاه‌های اساقفه و کاردینال‌های شهرهای مختلف میهمان بوده‌ام و از نزدیک شرائط زیستی آنان را لمس کرده‌ام. غذا و تنقلات و حتی وسیله‌های نقلیه آنان در سطح طبقه متوسط جامعه شهری‌شان است و نه بیشتر. سطح زندگی کاردینال‌های شاغل در واتیکان که هر یک به مثابه وزیر در «رومن کوریا» هستند، نیز چنین است.

۸ ـ مشکل اصلی در همین‌جا است. همان مسئله‌ای که در گذشته مورد انتقاد شدید چپگرایان قرار می‌گرفت و در حال حاضر مورد انتقاد کلیسائیانی همچون کاردینال مارتینی است. اعم از آنکه به اسقف و کاردینال و بعضاً کشیش بازگردد و یا به کلیساهای باشکوه و با عظمتی که نسل جدید در آن احساس صمیمیتی که لازمه یک محیط مذهبی و دعا کردن است، نمی‌کند. آن را می‌بیند و نسبت به آن احساس اعجاب می‌کند اما احساس او فاقد بعد دینی است. چنین نیست که این جریان به عدم اعتقاد ناظر راجع شود، ساختمان و فضا برای او الهام بخش و صمیمی نیست و حتی می‌توان گفت به لحاظ روحی با او بیگانه است- . این نکات را مارتینی در آخرین مصاحبه اش که تحت عنوان «دویست سال عقب تر از زمان » منتشر شد، به خوبی توضیح می دهد. 
چنانکه گفتیم مسئله در انجا که به شخصیت و رفتار و کیفیت تعامل کلیسائیان و مردمان عادی مربوط می‌شود، چندان در اختیار انان نیست. نتیجه طبیعی زندگی و کار در آن اقامتگاه‌ها و محل‌های فعالیت، چنین اخلاق و رفتاری را به عنوانی تولید و بعضاً بازتولید می‌کند. اینکه می‌گوئیم بازتولید بدان دلیل است که اصولاً سنّت به یادگار مانده از گذشته، منطق رفتاری روحانیون کاتولیک را تا مقدار زیادی تعریف و تحدید کرده است و کمتر کسی است که بتواند از آن فراتر رود.
حتی شخصیت برجسته‌ای چون خود کاردینال مارتینی که به عنوانی بزرگترین و معتبرترین منتقد معاصر بود، عملا همچون دیگران رفتار و عمل می‌کرد. با این تفاوت که به دلیل تسلط بی‌نظیرش به کتاب مقدس و ایام نخستین مسیحیت و نیز حسن سلیقه‌اش در باز تعریف مفاهیم آن به زبان روشنفکرانه امروز، در حوزه خلیفه‌گری‌اش در میلان محبوبیت یافت تا آنجا که بیش از دویست هزار نفر به پیکر او ادای احترام کردند. این احترام که عمدتاً از جانب تحصیلکرده‌ها بود نه به علت رفتار متواضعانه‌اش، بلکه به دلیل قدرت علمی و فکری‌اش بود.
البته در اینجا نکات فراوانی وجود دارد که به ویژه به کیفیت رهبری و پاپ قبلی، ژان پل دوم و بندیکت شانزدهم بازمی‌گردد. انتظارات مردم از کلیسای امروز عمیقاً متاثر از رهبری این دو پاپ است. اجمالاً هدف نخست پاپ اسبق ارتقا موقعیت کلیسای کاتولیک و واتیکان به سطحی جهانی و بین‌المللی بود. او می خواست این مرکزیت را به مرکزیتی سیاسی ـ دینی و تأثیرگذار در سطح جهانی تبدیل کند. این جریان به ویژه پس از سقوط بلوک شرق که خود او در فراهم آوردن مقدمات آن سهمی بزرگ داشت، تشدید شد و اهدافی که او در دهه نود قرن گذشته دنبال می‌کرد با توجه به این نکته قابل توضیح است. تلاش برای الحاق کشورهای بلوک شرق و خصوصا لهستان به اتحادیه اروپا، تلاش برای بهبود و فعال‌سازی رابطه با کلیساهای مختلف، تلاش برای سفر به مراکز کلیساهای دیگر و خاصه کلیساهای ارتدوکس و البته علیرغم اظهار تمایل فراوانش در نهایت کلیساهای مصر و کلیسای ارتدوکس روس به او اجازه چنین سفری را ندادند.
بندیکت شانزدهم به عکس سیاستی انقباضی داشت و بعضاً با ایهام گفته بود که ما می‌باید به خود بپردازیم و کلیسایمان را از درون خالص و محکم کنیم، رویکردی کاملاً متفاوت با ژان پل دوم. اما به دلیل عدم آشنائیش با واقعیت‌های اجتماعی ـ او در سراسر عمر یا تدریس می‌کرد و یا در رأس مجمع دکترین ایمان در واتیکان بود ـ و سخت‌گیری‌های کلامی او کلیسای کاتولیک را در بین پیروانش و حتی هموطنان آلمانیش، منزوی کرد. (۲)

۹ـ در چنین شرایطی پاپ جدید به صحنه آمد. شخصیتی با سوابق و عملکردی کاملاً متفاوت. او با اقداماتی به واقع صمیمانه و انقلابی از فراز مشکلات مختلف جهید و خود را به مردم رسانید و بلکه خود را در میان انان غرق کرد. مردم در ابتدا با ناباوری و سپس با صمیمیتی متقابل او را پذیرفتند.
او اسقف بئونوس آیرس بود و در سال ۲۰۰۱ به مقام کاردینالی رسید. اما از ابتدا شخصیتی مردمی داشت. اقامتگاه اشرافی و مجلّل اسقف پایتخت را رها کرد و در آپارتمانی دوخوابه اقامت گرفت. یک اطاق برای استراحت و دیگری برای مراجعان.
همچون مردمان عادی از اتوبوس و مترو استفاده می‌کرد و با مردم می‌زیست. با انان مرتبط بود و احساساتی همانند آنها داشت. جالب اینجاست که او از طرفداران تیم معروف «سن لورنزو» بود و برای تشویق آنها به استادیوم می‌رفت. حتی پس از پاپ شدنش یک بار اعضای این تیم را به حضور پذیرفت و از آنان تقدیر کرد.
البته در اینجا می‌باید به نکته‌ای اشارت شود. آنچه دربالا گفته شد عمدتاً به اروپا مربوط می‌گردد نه قلمروهای دیگر کاتولیکی و منجمله امریکای لاتین. داستان کلیسا و اصحابش در امریکای لاتین متفاوت است با اروپا و این تفاوت در تمامی ابعاد و موارد است.
نگارنده دو پاپ قبلی را به خوبی و از نزدیک می شناخت، ولی پاپ جدید را شخصاً نمی‌شناسد، اما در ایام مأموریت با تعدادی از کشیشان، اساقفه و کاردینال‌های امریکا از نزدیک آشنایی داشت. آنها به واقع با همتایان اروپایی‌شان متفاوت هستند. خونگرم‌تر، صمیمی‌تر و بی‌تکلّف‌ترند ـ اگر چه این سخن در مورد دیپلمات‌هایشان هم صحیح‌ است ـ آنان از آن میراث سنگین کلیسای کاتولیک اروپایی، رنج نمی‌برند.
وی پس از انتخابش به خوابگاه شاهانه پاپی نرفت و در هتل موجود در داخل واتیکان اقامت گزید، که خاص شخصیت‌های کلیسایی است که از نقاط دیگر به رم می‌آیند. همچنانکه صلیب و انگشتری طلایی پاپ‌ها را که از طلای خالص است، نپذیرفت و به همان صلیب و انگشتر قبلی خود که از غیر طلا بود، بسنده کرد.
امّا مهمتر رفتار و طرز برخورد او با مردم بود. او به واقع و بدون هیچگونه احساس تکلف به مردم و به بیماران ـ و بعضاً بیمارانی که در وضعیت بسیار نامناسب ظاهری بودند ـ و معلولان نزدیک می‌شد و آنها را دربر می گرفت و می‌بوسید و این کیفیت برخورد بی‌سابقه بود. نزدیک‌ شدن پاپ‌های قبلی به مردم همیشه در پوشش سنگینی از محافظان شخصی و امنیتی و با رفتاری متکلفانه همراه بود و این برای همه ملموس و محسوس بود. اما پاپ کنونی بطور واقعی و غیر تصنّعی به میان مردم می‌رود.(۳)

۱۰ـ کیفیت صحبت او نیز چنین است. ساده و راحت و غیر مطنطن پاپ‌ها پس از انتخاب خطاب به مردم صحبت می‌کنند و قبل از آن لقبی انتخاب می‌نمایند. پاپ موجود برای نخستین بار در طول تاریخ پاپی لقب «فرانسیس» و یا «فرانچسکو» را برگزید که نام بنیان‌گذار طریقه‌ای است با همین نام. راهبی که بیش از هفت قرن پیش می‌زیست و زندگانیش را یک سره در خدمت فقرا و درماندگان قرار داده بود. او گفت فرانسیس شخصیت مورد علاقه من است و لذا نام وی را به عنوان لقب برگزید.
معمول چنین است که پاپ منتخب در اولین سخنرانی جملاتی می‌گوید که حاکی از آن است که خداوند به شما سلامتی و برکت دهد و مورد رحمت و بخشش او قرار گیرید. اما فرانسیس به ناگهان گفت «شب به خیر» و این توجه و تعجب همگان را برانگیخت و به دنبالش افزود: «شورای کاردینال‌ها مرا به عنوان اسقف رم انتخاب کرد» و نگفت به عنوان پاپ. این همه از همان ابتدا نشان داد که او شخصیتی است متفاوت که حوادث بعدی صحت آن را اثبات کرد.
به گفته یکی از دوستانم که کشیشی است ایتالیایی، دانشمند و سالخورده و پر تجربه، فرانسیس نشان داد که به عکس اسلافش اقدامات را خود و از خود شروع می‌کند. عادت پاپ‌ها چنین است که در ابتدا نامه‌های رسولی و یا رساله‌های مختلف پاپی را می‌نویسند و از کلیسا می‌خواهند که در پی تحقق و اجرای آن برآید. اما فرانسیس بدون آنکه رساله‌ای بنویسد با عمل خود به دیگران می‌گوید که چگونه عمل، زندگی و تبلیغ کنند.
او به همین گونه با مسائل پیچیده و آمیخته با ابهام و فساد مالی و اداری و بعضاً اخلاقی داخل واتیکان برخورد کرد. این مشکلات در سالهای پایانی ژان پل دوم انباشته شد. او در طی این سالها به شدت مریض بود و علیرغم اصرار برخی از اطرافیان، نه حاضر به کناره‌گیری بود و نه توانی برای اداره مجموعه داشت. لذا نظارت بر امور داخلی بسیار ضعیف شده بود.
پس از انتخاب راتسینگر، بندیکت شانزدهم، توقع این بود که او به دلیل حضور طولانیش در داخل واتیکان و اطلاعش از مشکلات آن جهت اصلاح وضع، اقدام کند. اما نه تنها چنین نشد که مشکلات قبلی به شدت افزایش یافت به گونه‌ای که بخشی از آن از واتیکان خارج شد و در رسانه‌ها انعکاس یافت. در گذشته هیچگاه این گونه مسائل داخلی تا بدین حد انعکاس رسانه‌ای نیافته بود. کلیسای کاتولیک و مرکزیت واتیکان به هنگام کناره‌گیری راتسینگر به واقع در پائین‌ترین سطح از محبوبیت و مقبولیت قرار داشت.
اینکه جهت مقابله با این مشکلات فرانسیس چه کرد، خود مقوله جالبی است که بیانش را به فرصتی دیگر وا می‌گذاریم.

۱۱ـ علیرغم تمامی این نکات اما باید به واقعیتی دیگر اشارت رود و آن اینکه جهان ما در دهه‌های اخیر و خصوصاً در یکی دو دوهه اخیر، به شدت تغییر کرده است. در ایران دگرگونی‌های بیرونی عمدتاً از زاویه‌ای صرفاً سیاسی نگریسته می‌شود و لذا عموماً تلقی صحیحی نسبت به ماهیت و ابعاد تحولات وجود ندارد.
به عنوان نمونه حادثه درگذشت ماندلا را در نظر بگیرید، سیاه پوستی که علیه نژاد پرستی در رژیم آپارتاید مبارزه کرد و سپس به ریاست جمهوری رسید. واکنش جهانی و نیز واکنش کشورهای غربی، نسبت به مرگ او واقعاً وسیع و همه جانبه بود، نه تنها دولت‌ها، بلکه مردم عادی نسبت به او ادای احترام کردند. فضا به گونه‌ای بود که حتی رهبران کشورهایی که بیشترین حمایت را از رژیم آپارتاید می‌کردند، در مراسم تشییع و تدفین وی شرکت کردند.
کمپانی «اَپل» هم‌اکنون یکی از معتبرترین و فوق مدرن‌ترین شرکت‌ها در سطح جهانی است. پس از مرگ ماندلا صفحه اصلی سایت این شرکت به مدت چند روز صرفاً تصویر ماندلا را نمایش می‌داد و نه هیچ چیز دیگر. حال آنکه این شرکتی است خصوصی که به برکت علم و تکنولوژی برترش با سرعتی غیرقابل تصور رشد کرده و به میدان آمده است.
چنین جریانی‌هایی تا مدتی پیش قابل تصور نبود. اصولاً برخورد با سیاهان به گونه‌ای دیگر بود و آنها به معنای دقیق در حاشیه جامعه فعال جهانی بودند. این تبعیض نه تنها علیه سیاهان که علیه تمامی کسانی بود که به طبقه نخبه جهان دیروز تعلق نداشتند.
تا اوائل دهه شصت قرن گذشته بر روی شیشه بسیاری از رستوران‌های کشورهایی چون آلمان و هلند بلژیک نوشته شده بود «ورود سگ و ایتالیایی ممنوع! » مرجع ضمیر همان مهاجرانی بودند که از ایتالیا برای یافتن کار به این کشورها رفته بودند، همین رفتار و از نوعی سخت‌گیرانه‌تر نسبت به شهروندان پرتغال و اسپانیا و یونان و یا ایرلندی‌های مهاجر به انگلیس وجود داشت. اما هم‌اکنون این همه در درون اتحادیه اروپا جای گرفته‌اند.
چنین جهانی دیگر رفتار اشراف‌منشانه آبای کلیسایی را برنمی‌تابد و موفقیت بسیار چشمگیر فرانسیس، دقیقاً به همین علت است. رفتاری صمیمی، ساده و فارغ از تکلف‌ها و تصنع‌های موجود در فرهنگ دنیای گذشته. او دقیقاً در زمانی به صحنه آمد که به شخصی چون او نیاز بود.

۱۲ـ اینکه کلیسای کاتولیک تحت زعامت وی به کدامین سوی خواهد رفت، مسئله مهمی است. هم برای جهان مسیحی و هم برای دنیای مسلمان و هم برای ادیان دیگر و به طور کلی برای جامعه بین‌المللی.(۴) اما به هر حال توفیق او در همین مدت اندک نشان دهنده واقعیت‌های فراوانی است و از جمله اینکه جهان ما در آستانه تحولات بزرگی است که از پایین آغاز شده و سطوح بالاتر را تحت تأثیر قرار داده و می‌دهد.
آنچه موجب سکوت بخش بزرگی از شخصیت‌های کلیسایی شده است که منطق رفتاری پاپ جدید را نمی‌پسندند، اشعار آنان به همین نکته است. کسان فراوانی در درون کلیسای کاتولیک هستند که با روشهای او و افکار او موافق نیستند، اما به دلیل استقبال مردمی وسیع قادر به انجام کاری نیستند. ظاهراً ژان پل اول هم با چنین مشکلی مواجه بود، اما زمان در آن هنگام به نفع او نبود و شاید به همین علت بود که دوران پاپی وی بسیار کوتاه شد و شاید چنانکه معروف است، توسط ناراضیان حذف گردید.
بهر حال این تجربه قابل توجه و تأمل بسیار است و می‌تواند برای همگان آموزنده باشد، اما برای دریافت آن می‌باید مطالعه با رعایت بیطرفی و همدلی و لحاظ تمامی نکات انجام پذیرد. شاید یکی از نکات آموزنده این باشد که علیرغم تمامی مطالبی که پس از سقوط بلوک شرق گفته شد، دین و گرایش دینی هنوز هم واقعیتی زنده و تپنده است. بی‌اعتنایی بدان بیشتر به دلیل عدم محبوبیت منادیان آن و عدم رغبت به اسلوب بیان و تبلیغ آنها بوده است و نه گریز از اصل دین.

———————————————————————-
۱٫ سفیر سابق واتیکان در تهران آقای اسقف گوبل، که اصلاً فرانسوی بود در یکی از ملاقات‌هایش با نگارنده گفت در اوج بحث رابطه دین و دولت و موضوع لائیستیه در دهه اول قرن بیستم در پارلمان فرانسه، وزیر کشور گفت: «البته این مباحث و دین‌زدایی دولت برای صادرکردن نیست». کنایه از آنکه تمامی این مباحث مسئله داخلی ما است و در خارج چنین عمل نمی‌کنیم.
۲٫ یک بار لئوناردو باف تئولوگ معروف الهیات آزادی‌بخش به راقم این سطور گفت من را برای بررسی نظرات دینی ام به رم فرا خواندند و قرار شد با کاردینال راتسینگر صحبت کنم. گفتگو به طول انجامید و او من را خلع لباس کرد. در پایان به او گفتم جناب کاردینال! شما سالهاست که در داخل واتیکان کار و زندگی می‌کنید و من در میان فقرای سان پائولو. فقیرانی که هم فقیر مادی هستند و هم از فقر فرهنگی و اخلاقی و دینی رنج می‌برند، نمی‌توانیم سخن یکدیگر را درک کنیم.
نکته دیگر در مورد راتسینگر اینکه معیار حقانیت کلیساهای مختلف موجود در مسیحیت امروز از نظر وی دوری و نزدیکی آنها با مبانی کلیسای کاتولیک بود. از این دیدگاه او بسیاری از کلیساهای پروتستان و منجمله کلیسای لوتری را نه «کلیسا» که «تجمعی از افراد مذهبی» می‌دانست. این سخن او خصوصاً برای لوتری‌های آلمان بسیار ناخوشایند بود و برای کاتولیک‌هایش «نامفهوم». کسانی که در ابتدای انتخاب او به دلیل آسانی بودنش، بسیار شوق زده شده بودند.
۳- علیرغم آنکه پاپ بندیکت شانزدهم فردی بسیار ملایم و اخلاقی و حتی خجالتی است اما به هنگام دست دادن که با دست راست انجام می شد دست چپ را دربرابر طرف مقابل حائل می کرد که از حد معینی به او نزدیکتر نشود. همچون اشراف اروپایی و اعضای خاندان سلطنتی انگلستان. این عادت هنوز هم در بین طبقات برجسته اروپایی وجود دارد.
۴٫ با توجه به خشونت و عملاً بربریتی که هم اکنون در سوریه و برخی از کشورهای مشمول بهار عربی می‌گذرد و با توجه به شرایط موجود جهانی که پاپ فعلی یکی از نمودهای آن است، به احتمال فراوان مسلمانان با مشکلات فراوانی مواجه خواهند شد. چه در آنجا که به حیثیت و اعتبار و احترام آنان راجع می‌شود وچه در آنجا که به حفظ فرزندان و جوانان‌شان باز می‌گردد و اینکه بتوانند آنان را کماکان به دین و میراث دینی خود، وفادار نگاه دارند.

 

خبر آنلاین ۵۲۵۲

پدر این بچه کی بود؟  راهبه ای بدون شوهر بچه بدنیا آورد و موجب شگفتی ایتالیا شد.

بنابر گزارش رسانه‌های محلی یکی از شهرهای مرکزی ایتالیا، راهبه‌ای که یک نوزاد پسر زاییده، می‌گوید نمی‌دانسته حامله است.

این راهبه ۳۱ ساله فکر می‌کرده دچار انقباض ماهیچه‌های معده است و به دلیل دل‌درد، با عجله به بیمارستان برده شد.

وی که اهل کشور السالوادور است، نام پسرش را فرانسیس گذاشته است.فرانسیس، نام پاپ کنونی است.شهردار شهر ری‌یتی از مردم و رسانه‌ها خواسته است به حریم خصوصی این زن احترام بگذارند.

شهر ری‌یتی حدود ۵۰ هزار نفر جمعیت دارد و خبر تولد این نوزاد، باعث توجه بین‌المللی به آن شده است.این راهبه صبح چهارشنبه (۱۵ ژانویه، ۲۵ دی) آمبولانس خبر کرد و چند ساعت پس از آن یک پسر سالم به دنیا آورد. خبرگزاری ایتالیایی آنسا به نقل از او نوشته است: “من نمی‌دانستم که باردارم. فقط دل‌درد داشتم.”

طبق گزارش رسانه‌های ایتالیا افرادی که در بیمارستان هستند، به مادر و نوزادش لباس و پول هدیه داده‌اند.

این زن از راهبه‌های صومعه‌ای در نزدیکی ری‌یتی است و صومعه او، یک خانه سالمندان را اداره می‌کند.

راهبه‌های دیگر این صومعه گفته‌اند که از این خبر “متعجب” شده‌اند. دن فابریزیو بورلو، از روحانیون منطقه به روزنامه‌نگاران گفت که این راهبه قصد دارد خودش بچه‌اش را بزرگ کند.

چه سیاستی در قبال سعودی اتخاذ کنیم؟


بین الملل > خاورمیانه - حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد مسجدجامعی در یادداشت ذیل به تبیین وضعیت موجود سیاست خارجه عربستان و چگونگی تعامل ایران با این کشور بزرگ عربی پرداخته است. 
 

محمد مسجدجامعی

فرد هالیدی استاد و کارشناس طراز اول مسائل خاورمیانه و به ویژه خاورمیانه عربی در تقریظی که به کتاب «معمای سعودی» نوشته است، چنین اظهار می‌کند: «در میان کشورهای جهان احتمالا تنها تبت است که به ناشناختگی عربستان است. کشوری با پانزده میلیون جمعیت که به تنهایی یک چهارم منابع شناخته‌شده نفت دنیا را در اختیار دارد و دو مقدس‌ترین شهر مسلمانان در آن واقع است». فرد هالیدی سالهاست که رخ در کتاب خاک کشیده و سخن او به سال ۲۰۰۵ باز می‌گردد.

واقعیت این است که عربستان هنوزهم کشوری ناشناخته و اسرارآمیز است. تحولات اقتصادی و اجتماعی و نوسازی وسیع این کشور نتوانسته است چهره حتی نیمه واقعی این کشور را نشان دهد. این ناشناخته‌ بودن نظام سیاسی آن را نیز شامل می‌شود. نظامی که عمیقا سنتی، قبیله‌ای و خانوادگی و با گرایش شدید نجدی است و عملا قابل مقایسه با هیچیک از نظامی‌های عربی و منطقه‌ای و حتی خلیج فارسی نیست.
حال مسئله این است که ما با چنین کشور و نظامی همسایه هستیم. اما مسئله تنها همسایگی نیست. این کشور دارای امکانات بالقوه و بالفعل فراوانی است که با منافع و مصالح ماو متحدان و آینده ما اصطکاک فراوانی دارد.

shitaan

این اصطکاک پیوسته وجود داشته و خواهد داشت. آغاز این اصطکاک به سال‌های دهه شصت قرن گذشته باز می‌گردد. یعنی دورانی که به کمک و طراحی معمار عربستان جدید، ملک فیصل، این کشور به صحنه آمد و سیاست داخلی و خارجی خویش را تعریف کند. اما هیچگاه در این دوران پر فراز و نشیب این اصطکاک تابدین حد عمیق، همه جانبه و تاثیرگذار نبوده است. اگر چه در حال حاضر و خصوصا پس از انتخابات ریاست جمهوری این مشکل عمدتا و بلکه کلا از جانب آنها است.
هم اکنون سوال این است که در قبال آنان چه سیاسی باید اتخاذ کنیم؟ تلاش می شود به اختصار نکاتی را یادآوری شود.
۱٫ عربستان به عنوان یک کشور ویژگی‌های متعدد منحصر به فردی دارد. از جمله آنها وجود دو رکن سیاسی و دینی است. چنین نیست که نظام دینی صرفا در خدمت نظام حاکم باشد و یا نظام حاکم بتواند فراتر از چارچوب عملا تعیین‌شده به پیش برود و در قلمرو نظام دیگر دخالت کند. می‌توان گفت این دو رکن عملا مستقل و در عین حال مکمل یکدیگرند و در تمامی موارد و با حفظ حدود خود، به یکدیگر کمک می‌کنند.
این بدین معنا نیست که افراد و شخصیت‌های متعلق به این دو رکن در خفا و یا به طور علنی از یکدیگر انتقاد نمی‌کنند. چنین مواردی کم نیست و در محافل خصوصی حتی شکل سخره و استهزاء به خود می‌گیرد. اما نکته این است که اینان به خوبی می‌دانند بدون کمک یکدیگر نمی‌توانند به حیات خود ادامه دهند، تجربه عملی آنها نیز چنین می‌گوید. 
عبدالعزیز پس از تصرف مکه و مدینه و استقرار نسبی اش در دهه بیست قرن گذشته با کمک همین عالمان طرفدار و همفکرش بود که توانست بر شورشیان افراطی وهابی غلبه کند. ملک فیصل و شاهزادگان هوادارش نیز با کمک عالمان وهابی بود که توانست ملک سعود را خلع و فیصل را جانشین او سازند و کشور را از بحرانی سخت و کشنده نجات دهند. فیصل با کمک همین عالمان بود که توانست در برابر موج توفنده ناصر یسم مقاومت کند و باز با کمک همین عالمان بود که توانست جامعه سنتی و قبیله‌ای سعودی را با زندگی نوین و تمدن جدید و فراورده هایش آشنا کند و نظام آموزشی جدیدی متناسب با شرایط سعودی بوجود آورد. همین عالمان بودند که موجب نجات سعودی از ضربه مهلک اشغال مسجدالحرام در ۱۹۷۹ شدند و هم اینان بودند که انسجام جامعه را در برابر هجوم صدام در ۱۹۹۰ حفظ کردند و باز هم اینان بودند که به رژیم کمک کردند تا فشارهای سهمگین پس از حادثه ۱۱ سپتامبر را تحمل کند.
بیان حتی فهرستی از کمک‌های نظام دینی به نظام سیاسی به طول می‌انجامد. این توان بدان لحاظ است که نظام دینی هم در ذات خود و هم در تلقی مردمان عادی نهادی کم و بیش مستقل است. اگر چه در این جا سعه و ضیق این استقلال متناسب با شرائط خارجی و شخصیت‌های موثر این نهاد و شخص مفتی تغییر می‌کند، اما بهرحال وجود دارد و عمل می‌کند. از این لحاظ کشور سعودی کم و بیش همانند کشورهای اروپایی قرون وسطی است. در آن زمان دو رکن کلیسا و دولت مستقل بودند، اگر چه رابطه تنگاتنگی داشتند و به یکدیگر کمک می‌کردند.
۲٫ رابطه این دو نهاد با یکدیگر عمیقا متاثر از مصالح سیاسی و تجربیات تاریخی و نیز مبانی دینی و کلامی است. نظام سیاسی وهابیت را به منزله ایدئولوژی حاکم پذیرفته است و می‌داند این به مثابه شیشه عمر او است و چنانکه گفتیم تجربیات مختلف هم آن را تائید کرده است. از طرف دیگر نهاد دینی هم که مبتنی بر فقه حنبلی و اهل حدیث است جایگاه “حاکم بما هو حاکم” را به رسمیت می‌شناسد و آن را ارج می‌نهد. آنچه اهمیت دارد عنوان و موقعیت حاکم است و نه بیشتر. مهم نیست که او عادل باشد و یا ظالم، مؤمن باشد و یا فاسق، صلاحیت‌دار باشد و یا بدون صلاحیت. و مهمتر اینکه نه تنها او را به رسمیت می‌شناسد و واجب الاطاعه می داند بلکه هر گونه اقدامی را که به تضعیف او منجر شود، بر نمی‌تابد و در برابرش می‌ایستد. پشتیبانی نظام دینی از نظام حاکم به مراتب موثرتر از حمایت ارتش و پلیس و نهادهای امنیتی آن است.
این به این معنی است که طرفین با دلائلی معتبر و قانع‌کننده یکدیگر را پذیرفته و به رسمیت شناخته‌اند و به همین دلیل رابطه این دو عموما پایدار و تکمیل‌کننده است. این جریان موجب شد که ملاحظات دینی و مذهبی و وهابی در سیاست خارجی سعودی عمیقا لحاظ شود. همچنانکه سیاست دینی این کشور هم ، چه در داخل و چه در خارج، عملا در پی حفظ منافع و مصالح نظام حاکم و دفاع از آن بوده است. اعم از آنکه در بین کشورهای اسلامی و جماعت مسلمانان باشد و یا در بین جهان سومیان غیرمسلمانان و یا غربیان.
۳٫ رویکرد سیاست خارجی سعودی – چنانکه در مقاله “آمریکا عربستان تهاجمی شده را تا کجا تحمل می‌کند” آمد – تا چندی پیش عمیقا محافظه‌کارانه بود و با هدف آرام کردن وضعیت موجود و فرار از مشکلات و پیچیدگی‌هایش عمدتا از طریق بذل و بخشش. بیان دلائل اتخاذ چنین رویکردی به طول می‌انجامد، اما چنین واقعیتی وجود داشت. این واقعیت هم اکنون در حال دگرگونی است وحتی می توان گفت در حال دگرگونی است و حتی می توان گفت دگرگون شده است. 
مهمترین عامل این دگرگونی تغییر نسل رهبران این کشور است. نسل قبلی فرزندان بیواسطه عبدالعزیز بودند. آنها فرزندان صحرا بودند و فرهنگ صحرا – صحرا در مفهوم نجدی آن- زمینه تربیتی آنها را تشکیل می‌داد. اما نسل کنونی موثردر سیاست سعودی علیرغم آنکه جوان نیست، اما در شرایط دیگری زیسته و رشد یافته است که مهمترینش ثروت و رفاه و امکانات مادی بیکران بوده است. که آنان صحرا و خشونت و فقر و گرسنگی آن را ندیده اندو در سال ‌های جوانی عمدتا در خارج از کشور وبیشتر در اروپا و آمریکا بوده‌‌اند. دلارهای نفتی از اواخر دهه چهل قرن بیستم سرازیر شد اما این ثروت در آن ایام تنها به خاندان سلطنتی اختصاص داشت و نسل دوم در همین سالها متولد شده است. 
اینان آنچنانکه از شرح احوال‌شان بر می‌آید در خارج از کشور بیشتر در پی تفریح و لذت بوده‌اند تا کسب علم و معرفت و آن هم به گونه‌ای بیش از حد اسراف آمیز. لذا هنوزهم فکر می‌کنند همانگونه که با پول بی‌حساب قادر به فراهم آوردن شرائطی بودند که می‌خواستند، قادر خواهند بود با همین پول شرائط سیاسی را متناسب با آرزوهای خود تغییر دهند.
واقعیت این است پادشاهان و نسل اول قدرت بدستان سعودی هیچگاه چنین نبودند. از فیصل و خالد گرفته تا فهد و عبدالله و نایف و سلطان. اگرچه عبدالله هنوزهم زنده است، اما او را زنده نگاه داشته‌اند. گویا او در طی شبانه‌روز تنها یک ساعت و بعضا بیش از این مدت هشیار است. هم‌اکنون قدرت در دست بندر بن سلطان و همفکرانش است.
۴٫ این تغییر نسل سیاست‌گذاران تا حدودی همزمان است با تغییر رویکرد وهابیت و نظام دینی این کشور. ایدئولوژی‌ وهابی را از داستان اشغال مسجدالحرام به بعد تحولات فراوانی است. مهمترین این تحولات نتیجه پیدایش «افغان العرب» در دهه هشتاد درافغانستان بود. در این دوره به دلیل مجاورت کسانی که از عربستان به افغانستان آمده بودند، همچون بن لادن ، زمینه فکری و دینی وهابی داشتند و دیگرانی که از سایر نقاط خاورمیانه و شمال آفریقا آمده بودند، همچون ایمن الظواهری، و زمینه فکری‌شان نظریه سید قطب مبنی بر “جهان اسلامی و جهان جاهلی” بود، ایدئولوژی جدیدی خلق شد که عملا به ایدئولوژی القاعده تبدیل شد.
این ایدئولوژی پس از اشغال کویت که عملا مهمترین ضربه به نظام ایدئولوژیک انقلابیون اهل سنت بود، به بلوغ می‌رسید و به ایدئولوژی ای برانداز تبدیل شد که حتی با عموم نظام‌های عربی و حتی سعودی تعارض داشت.
در مقابل این جریان، وهابیت رسمی که مجلس افتاء و مقامات دینی سعودی آن را نمایندگی می کردند، خود را آماده و مجهز ساخت و در کنار نظام سیاسی قرار گرفت. ضربه ۱۱ سپتامبر به محبوبیت افکار بن لادن در بین اعراب و سعودیان منجر شد تا آنجا که ۹۰% سعودی ها هوادار بن لادن شدند. این جریان به درگیری فیزیکی وهابیت برانداز و نظام حاکم سعودی در نخستین سالهای های پس از ۱۱ دسامبر ۲۰۰۱ انجامید. وهابیت رسمی که به طور ضمنی مورد هجوم قرار گرفته بود با تمامی امکانات به حمایت از رژیم برخاست.
سقوط صدام و پی آمدهایش هم نظام دینی و هم نظام سیاسی را رنجانید و ترسانید. البته در آن هنگام اعراب و سعودی‌ها تحت فشار سنگین دولت بوش بودند که خواهان اصلاحات وسیع سیاسی، اجتماعی، آموزشی و حتی در حوزه آموزش‌های دینی بود. لذا هر دو در حالتی انفعالی قرار داشتند. این جریان‌ها یک بار دیگر این دو نظام را به یک دیگر نزدیکتر کرد.
بوش در دوره دوم ریاستش سیاستی متعادل تر در پیش گرفت و سعودیان نفسی به راحت کشیدند. از آن پس طرفین در پی تفاهم و همکاری بودند. مهمترین زمینه همکاری نگرانی مشترک از گسترش نفوذ ایران بود که پس از جنگ ۳۳ روزه حزب الله و نیز مقاومت ۲۲ روزه حماس به اوج خود رسید.
آمدن اوباما برای سعودیان حامل دو پیام مثبت و منفی بود. بدان لحاظ که سیاست تهدید و فشار بوش جهت آزادی بیشتر جامعه و تغییر ساختارها کنار گذاشته می‌شد، مثبت بود، اما آنان پیوسته به دمکرات ها با تردید و سوءظن می نگریستند. مطلوب آنها پیوسته محافظه کاران بوده‌اند.

meka 1953
۵- جنگ ۳۳روزه و حتی جنگ۲۲ روزه حماس برای نظام دینی سعودی غیر قابل تحمل بود. در جنگ ۳۳ روزه گروهی از شیعیان که مورد حمایت ایران بودند به پیروزی رسیدند و در جنگ ۲۲روزه علت اصلی پیروزی حمایت بی دریغ‌ ایران بود. افکار عمومی در قلمرو مسلمان‌نشین و خصوصاً در جهان عرب نیزچنین باوری داشت. و این غیر قابل پذیرش بود.
متعاقب این جریان انبوهی کتاب و جزوه و مقاله در مذمت شیعیان و ایران تولید و بازتولید شد و اقدامات عملی به مراتب بیشتری در کل جهان مسلمان صورت گرفت. هدف اصلی متهم ساختن شیعه به بدعت و نفاق وکفر و شرک و ارتداد بود و در کنار آن برانگیختن حماسه و غیرت دینی اهل سنت جهت دفاع از اسلام در برابر نفوذ اعتقادات شیعی.
البته چنین اقداماتی پیوسته وجود داشته است . یکی از رسالت‌های نظام دینی سعودی از همان سالهای نخستین مقابله فکری و اعتقادی با مکتب تشیع بوده است. این جریان حتی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران نیز وجود داشته است و البته پس از آن شدت و حدت بیشتری یافت. در طی سه دهه گذشته متناسب با شرایط ایران و آنچه خود خطر نفوذ ایران می دانستند جریان مذکور نوسان می‌یافت و البته هر روز مجهزتر و سازمان یافته تر می‌گشت و البته در طی سالیان اخیر به اوج خود رسید.
این سلسله اقدامات نتیجه بخش بود و حتی قبل از آغاز تحولات ناشی از بهار عربی بخش مهمی از افکار عمومی اسلامی و عربی به ایران و تشیع با دیده تردید می نگریست. این تردید در محافل مذهبی و سیاسی شدیدتر و عمیق‌تر بود. این نکات با مراجعه به مقالات و خصوصاً کامنت‌هایی که توسط خوانندگان ارائه می‌شد ، به خوبی بدست می‌آید. مضافاً که لحن گزارش‌ها و مباحث مطروحه در رسانه‌های گروهی و سایت‌های مختلف خبری و سیاسی و دینی به ویژه ماهواره‌ها، چنین بود.
۶- بهار عربی با شروع تظاهرات در تونس و مصر و سقوط بن علی و مبارک ضربه‌ای بزرگ برای سعودیان بود . آنها تا آخرین لحظه کوشیدند مانع از برکناری مبارک شودند اما نتوانستد. از این گذشته موج ناآرامی به داخل سعودی کشیده شد و در ماه‌های اولیه نظام حاکم در قبال ناآ‌رامی‌و مطالبات داخلی موضعی انفعالی داشت.
بلافاصله پس از سقوط مبارک بحرین ناآرام شد. نظام حاکم قادر به کنترل آن نبود و با توجه به اهمیت بحرین برای ثبات و استقرار سعودی و بلکه کل شیخ نشین ها , نیروهای سعودی اعزام شدند. اما این کافی نبود لازم بود جنبش بحرین متهم شود. با توجه به شرایط بهترین اتهام این بود که این جنبشی است طائفی و نه آزادی خواهانه. جنبشیان شیعه هستند و به دلیل خصومت با اهل سنت با رژیم درگیر شده‌اند. چنین گفتند و به دیگران چنین باورانیدند. اگر چه کسان فراوانی بودند که قلباً به چنین تفسیری متمایل بودند. آنچنانکه از سخنان قرضاوی در آن ایام برمی‌آید، او از زمره همین کسان بود.
اما مسئله مهم تر ناآرامی سوریه بود. پس از سقوط مبارک منطقه کوچکی – بابا عمرو- در سوریه ناآرام شد که واکنش رژیم نسبت به آن کاملاً اشتباه بود. این اشتباه به طور مکرر تکرار شد و لذا ناآرامی ادامه یافت. در ماه‌های نخستین شخص بشار به اشتباهات پی برد و کوشید آن را کنترل کند و به احتمال فراوان اگر دخالت خارجی نبود، او توفیق می‌یافت. چرا که اکثریت علویان و مسیحیان و درصد بزرگی از مردم عادی و به ویژه طبقه متوسط هوادار نظام بودند.
دخالت خارجی از همین نقطه است که آغاز می شود. صرف نظر از دخالت غربیان، دخالت اعراب آغازیدن گرفت. این همان نقطه مطلوبی بود که می توانست جهت جنبش آزادی خواهی بهار عربی را تغییر دهد و پتانسیل آزادی خواهی و اصلاح طلبی را منحرف کرده ودر مجرای خصومت و جنگی طائفی و مذهبی قرار دهد. چنانکه گفتیم قبلاً زمینه چنین چرخشی فراهم آمده بود.
واقعیت این است که نهاد دینی و وهابی عربستان به مراتب سریعتر و وسیع تر‌ از نهاد سیاسی وارد معرکه شد. شخصیت برجسته دینی آنها، صالح اللحیدان، در همان نخستین روزها اطلاعیه‌ای صادر کرد در کفر و ارتداد علویان، و سوریان را تحریک و تحریض کرد که نظام حاکم را ساقط کنند حتی اگر به کشته شدن یک سوم از آنان بینجامد.
به طور همزمان میلیون‌ها دلاردر بین امامان مساجد مختلف سوریه و موسسات دینی آن توزیع شد و این همه توسط همین نهاد‌های دینی انجام یافت.مدتی بعد فتاوای منتشره تمامی مسلمانان را مورد خطاب قرار داد نه صرفا سوریان را. البته شرایط به گونه ای درآمد که به این فتاوی دیگر صرفاً از جانب سعودی ها نبود، عالمان متمایل به اخوان المسلمین هم به این جریان پیوستند.
۷- اقدامات نظام دینی سعودی صرفاً به دلیل مقابله با بهار عربی نبود. اگرچه سخت ترین مواضع را در قبال آن گرفتند که به مراتب شدید اللحن‌تر از مواضع نظام حاکم بود. بهار عربی تهدیدی بزرگ و ملموس برعلیه آنان و جایگاه و افکار و امکانات شان بود. آنها به هیچ عنوان هیچ بدیل و جانشینی را بر نظام حاکم موجود ترجیح نمی‌دهند و عجیب این است که وهابیان دگر اندیشی همچون صفرالحوالی و سلمان العوده نیز این گونه می‌اندیشند.
هدف دوم که اهمیت کمتری نداشت این بود که بتوانند گرایش‌های افراطی برانداز و منتقد به نظام دینی، و نیز سیاسی را به خود جلب و جذب کنند. پس از موافقت عالمان رسمی سعودی مبنی بر دعوت از غربیان و آمریکایی‌ها به داخل عربستان و کمک خواستن از آنها جهت مقابله با صدام که به هر حال حاکمی مسلمان، اگرچه ظالم و متجاوز بود، نظام دینی سعودی با چالشی بزرگ با بخشی از وهابیان اصالتگر قرار گرفت که چنین روشی را بر نمی تابیدند. آنها به طور علنی از عالمان رسمی انتقاد می‌کردند و آنها را متهم می‌ساختند. این جریان پس از حادثه ۱۱سپتامبر شدت گرفت و حتی کتاب‌های مختلفی در کفر نظام سعودی نوشته شد. نمونه آن کتاب “الکواشف الجلیه فی کفرالدوله السعودیه” است که توسط یک وهابی سلفی تالیف شده است . 
این افکار و این افراد عملاً نظام دینی را بیش از نظام حاکم به چالش می‌کشیدند. از این زاویه اوضاع سوریه یک موهبت بود چرا که می ‌توانستند با دمیدن به آتش جنگ بیرحمانه طائفی و مذهبی التزام خود را به اسلام اصیل نشان دهند و پتانسیل مبارزه طلبی و ستیزه جویی آنان را بدین سوی منحرف سازند عملاً هم موفق شدند. امروز به عکس سالهای گذشته صدایی در انتقاد آنان شنیده نمی شود.
البته این اقدامات نتایجی هم داشت و یکی از مهمترینش افراطی شدن نظام دینی است. آنها به راحتی به کفر و شرک دیگران فتوی می‌دهند و مهمتر آنکه آثار فقهی ناشی از این دو را به فردی که از نظر آنان کافر و مشرک است، مترتب می‌کنند. فجایع بی نظیری که هم اکنون در سوریه اتفاق می‌افتد ناشی از این جریان است.
۸- به لحاظ سیاسی سوریه برای نظام حاکم سعودی یک فرصت طلایی است. با کمک همین بحران بود که بهار عربی از حالت تهدیدآمیزش، حداقل در کوتاه مدت، خارج شد و در خدمت قرار گرفت. همچنانکه این بحران اجازه داد تا نیروهای نا‌‌آرام و خشونت طلب و ضد دولتی موجود در عربستان به این کشور سرریز شوند- البته این جریان در مورد عراق هم بر همین گونه است – و این کمکی بزرگ به ثبات و استقرار داخلی بود.
مشکل بزرگ اینجا است که این بحران سعودی‌ها را وسوسه کرد که در نقشی به مراتب فراتر از ظرفیت خود ظاهر شوند و در همین چارچوب توقع داشته باشند. اکرچه این کشور از دهه شصت به بعد و خصوصاً پس از شکست و در گذشت ناصر و نیز جنگ ۱۹۷۳ و تحریم نفتی و افزایش قیمت نفت در مسائل مختلف منطقه حضور داشته است، اما صحنه گردانی و توقع امروز او به مراتب بیش از گذشته است. آنها خواهان منطقه‌ای بدون حضوررقبا و حتی شرکاء هستند و اینکه خود اختیارکامل آن را در دست داشته باشند بر این اساس آنان در آینده حتی با رژیم مصر درگیر خواهند شد، علیرغم کمک‌های فراوانی که به آنها کرده‌اند.
رفتار قذافی گونه اینان در عدم پذیرش عضویت موقت شورای امنیت و اطلاعیه کذایی آن و عدم سخنرانی وزیر خارجه در مجمع عمومی امسال و مواضع غیر قابل درک آنها پس از مذاکرات ایران و همتایانش در ژنو و اقدامات شتابزده‌اش در نزدیکی با اسرائیل و تلاشش جهت جلب نظر روسیه همگی ناشی از واقعیتی است که بدان اشارات رفت .
این واقعیت نتیجه ترکیب افکار و ایده ‌های قدرت بدستان نسل دوم و نظام دینی افراطی شده کنونی است. حال آنکه آنان چنانکه گفتیم فاقد امکانات و ظرفیت لازم برای ایفای این نقش هستند. آنها تصور می‌کنند صرفاً با تکیه بر پول و خشونت و تعصب و تبلیغات قادر به ایجاد دگرگونی در راستای منافع و مصالح خود هستند و همین جریان است که به رفتار‌ و مواضع غیر عادی و بعضاً مضحک آنان منجر شده است. همان مساله ای که معاون سیاسی دبیر کل سازمان ملل جفری فیلتمان ‌از آن به سیاست‌گذاری با «عقلانیت بدوی» تعبیر می‌کند. نکته این است که فیلتمان سالها سفیر کشورش در لبنان بوده و با جهان عرب و اندیشه اعراب به خوبی آشناست . 
هم اکنون بندر بن سلطان مهمترین شخصیت منتفذ سعودی است. او در اولین سفرش به مسکو در ملاقات با پوتین به او می‌گوید اگر با ما همکاری کنید ما هم متقابلاً از شما در برابر تروریست‌ها حمایت خواهیم کرد و می‌افزاید که مجاهدان چچن ‌همگی در ید قدرت او هستند و او مانع از آن خواهد شد که اینان در جریان بازی‌های المپیک زمستانی که در شهر سوشی برگزار می‌شود، به عملیاتی تروریستی دست یازند. 
این سخن کسی است که در عین حال در رأس نهاد امنیتی کشورش قرار دارد و آن هم خطاب به فردی که از افسران اطلاعاتی مبرز ک گ ب در ایام شوروی سابق بوده و در حساس‌ترین کشور بلوک شرق یعنی آلمان ‌شرقی خدمت کرده است . صرف این مذاکره گویای نا آشنایی و عدم کفایت کسانی است که هم اکنون قدرت را در دست دارند و دیگرانی را که علم و تجربه بیشتری دارند، تحت الشعاع قرار داده‌اند. اینان صرفاً بر اساس زد و بند‌های خانوادگی این مشاغل را اشغال کرده‌اند و نه بر اساس صلاحیت.
۹- و چنین است عربستان موجود و البته واقعیتی به مراتب پیچیده‌تر. در اینجا تنها به بخشی از واقعیت‌ها اشارت رفت و هدف آن بود که گفته‌ شود عربستان موجود بسیار متفاوت با عربستان سالهای گذشته است. برای تنظیم روابط با عربستان امروز می‌باید واقعیت‌های کنونی لحاظ شود نه آنچه هم اکنون به تاریخ پیوسته است.
آن سلسله ارتباطها قبلی و مجاملات و تعارفات سنتی گذشته دیگر چندان کارساز نیست. نسلی که آن گونه می‌اندیشید و عمل می‌کرد یا از کار برکنار شده و یا در محاق قرار گرفته است. باید متناسب با شرایط کنونی عمل کرد و نکته در همین جا است.

PERSIAN GULF AALCO
به اختصار گفتیم که اوضاع چگونه است اما این را هم باید افزود که در این اوضاع پایدار نیست. این کشور نمی تواند به راهی که در پیش گرفته ادامه دهد. این اولا به دلیل مشکلات عدیده این راه و عدم تناسب ظرفیت‌ها و اهداف و سیاست‌ها است، و ثانیاً معلوم نیست قدرت‌های بزرگ تا کی و تا کجا به او اجازه تاخت و تاز بدهند. آنها احساس کرده‌اند که سعودیان بسیار فراتر از حد خود رفته‌اند این فراروی در همه زمنیه‌ها است و طرح اتحاد بین شیخ نشین ها یکی از این نمونه ها است که به نفع هیچکس جز خود نظام سعودی نیست. رویکردی کاملا امنیتی که اگر اجرا شود ترکیب اجتماعی وقبیله ای تمام شیخ نشین ها را بر هم خواهد ریخت. ضمن آنکه شیعیان بومی این کشورها در موقعیت بسیار دشواری قرار خواهند گرفت.
البته معلوم نیست این شرایط تا کی به طول انجامد و لذا به نفع ما است که سیاست صبر و انتظار در پیش گیریم. ابراز تمایل به ایجاد گشایش از جانب ما در وضعیت کنونی به معنای ضعف و نیاز تلقی می‌شود لذا بر سیاست خصمانه خود خواهند افزود. روانشناسی گروه حاکم به واقع ‌چنین است. و البته بهترین حالت برای آنها ابراز مخالفت از جانب ما است. هر نوع علامتی از جانب ما که بتواند به دشمنی و تهدید و یا حتی مخالفت تفسیر شود، همسایگان جنوبی ما هم به لحاظ داخلی و هم به لحاظ گروهی ، متحد و منسجم می‌کند. سعودی در حال حاض دقیقاً در چنین وضعیتی است. مطلوب آنها در ارسال علائمی ‌با این مضامین است و یا مضامین دیگری که بتواند این گونه تفسیر شود. لذا می‌باید به کلی از آن احتراز کنیم.
خلاصه کنیم، حتی اگر با به دلائل مختلف در پی بهبود رابطه هستیم، بهتر است سخنی نگوییم و حتی به گونه‌ای مثبت هم سخن نگوییم که نتیجه آن در نهایت به زیان اهداف ما است. باید اجازه دهیم این دوران بگذرد و معلوم شود که ما با چه کسان و با چه افکار و سیاست و کدامین سعودی مواجه هستیم. بهتر است بهایی که می‌باید جهت بر سر جای نشاندن آنها پرداخت شود، توسط دیگران پرداخت شود.
البته نظام سعودی به دلائل فراوانی باقی خواهد ماند. ولی به احتمال فراوان جابجایی های مهمی درسلسله مراتب آن اتفاق خواهد افتاد. خاندان حاکم دارای افرادی هست که بتواند سعودی مطلوب را بوجود آورد و مدیریت کند. سعودی ای متعادل تر، غیر تهاجمی‌تر و واقع بین‌تر جهت فعال کردن رابطه بهتر است تا نیل به این نقطه صبر کنیم..

———–

۱٫ نگارنده بارها شاهد انتقاد تند مقامات سیاسی سعودی و من جمله شخص سعود الفیصل از عالمان دینی سعودی بوده است که البته همگی آنها در ملاقات‌ها و محافل خصوصی بوده. آقای بن عیسی وزیر خارجه اسبق مراکش که به هنگام مأموریتم در این کشور سمت مذکور را به عهده داشت، مدتها سفیر کشورش در امریکا بود و بدین علت از دوستان نزدیک بندر بن سلطان به شمار می‌آمد. به همین علت بندر در زادگاه بن عیسی، شهر الاصیله، مرکز فرهنگی بزرگی ساخت. او بارها نظرات منفی بندر را نسبت به عالمان دینی‌شان باز می‌گفت و اینکه چگونه با تمسخر از آنان در مجالس خصوصی تقلید می‌کرد.
۲٫ یکی از اساتید علوم سیاسی که ارتباط نزدیکی با شخصیت‌های سیاسی منطقه دارد – او اصلاً ایتالیایی است – چندی پیش به نگارنده گفت در ملاقاتی که با یکی از مقامات عالی‌رتبة سعودی داشته که بهتر است نام و سمتش ذکر نشود، به او صریحاً گفته است با توجه به کمک‌های فراوانی که ما به پاکستانی‌ها کرده و می‌کنیم آنها می‌باید به ما بمب اتمی بفروشند. استاد یاد شده می‌گفت سخن او موجب تعجب وی و بحثی طولانی شد، اما او اصرار داشت که باید پاکستانی‌ها موافقت کنند.
۳٫ اجمال داستان آن‌گونه که در منابع غربی آمده، به نقل از کسانی که در ملاقات حضور داشته‌اند، چنین است. بندر به پوتین می‌گوید: «ارزش‌ها و اهداف مشترک فراوانی وجود دارد که ما را به یکدیگر نزدیک می‌کند و مهم‌ترینش جنگ با تروریسم و افراط‌ گرایی در سراسر جهان است. می‌توانم به شما تضمین دهم که از المپیک زمستانی که در شهر سوشی در کنار دریای سیاه برگزار می‌شود، حفاظت کنم. گروه‌های چچنی که امنیت بازیهای را تهدید می‌کنند، توسط ما کنترل می‌شوند. در سوریه بدون هماهنگی با ما عمل نمی‌کنند و برای ما تهدیدی به شمار نمی روند. ما از آنها در مقابله با رژیم سوریه استفاده می‌کنیم،اما آنها نقش و نفوذی در آینده سیاسی سوریه نخواهند داشت».
و پوتین در پاسخ می‌گوید: «ما می‌دانیم که برای یک دهه است که شما از تروریست های چچنی حمایت می‌کنید. حمایتی که هم اکنون صریحاٌ از آن صحبت کردید در تعارض با جنک با تروریسمی است که ذکر کردید. ما خواهان تقویت روابط دوستانه براساس مبانی شفاف و قابل اتکاء هستیم.»

۵۲۴۹

 

عجایب ایران: رکوردهای جهانی در جذب توریست

عجایب ایران: رکوردهای جهانی در جذب توریست

 ایران محلی است سرشار از این عجایب اما عمده مردم یا آنها را اصلا نمی شناسند یا از اهمیت آنها اطلاعی ندارند. لیستی که اکنون ارائه می دهیم شامل ۱۶ نمونه از قابل توجه “ترین” رکوردهایی است که ایران در میان تمامی کشورها در دست دارد. قطعا خواندن مطالب مربوط به این جاذبه ها، برای شما لذت بخش خواهد بود.

جاذبه های گردشگری ایران

کاریز/قنات قصبه گناباد  

طولانی ترین و عمیق ترین و شاید کهن ترین  کاریز /قنات یا کانال زیر زمینی  که در عمق ۳۰۰ متری زمین واقع شده است  و حدود سه هزار سال فعال  و زنده است. شهرستان  گناباد بیشترین قنات را در یک شهرستان دارد.

. طول این کاریز بیش از ۳۳ کیلومتر است  و عمق مادرچاه اصلی  حدود ۳۰۰ متر  و میزان آبدهی آن بیش از ۱۳۰ لیتر در ثانیه‌است. عمق چاه قنات را ۷۰۰ گز و طول آن را ۴ فرسنگ ذکر کرده‌است. 

image 

بزرگترین بنای سنگی جهان

Persepolis, Fars province / Photo credit: National Geographic

ساخت و ساز پرسپولیس یا همانطور که در بسیاری از کتیبه ها دیده می شود “شهر مردمان پارسی”، به دستور داریوش اول در سال ۵۱۸ قبل از میلاد، در حدود ۵۵ کیلومتری شمال شرق شهر شیراز فعلی، در جهت مخالف دشت مرودشت، شروع شد. ساخت این بنا حدود ۱۲۰ سال به طول انجامید.

این مجموعه سنگی عظیم دارای حدود ۱۳۵ هزار متر مربع مساحت است و بزرگترین سازه هخامنشی است که تماما با استفاده از سنگ ساخته شده است. نکته جالب راجع به آن این است که، در ساخت آن از هیچ نوع ملاط و ساروجی برای چسباندن و نگه داشتن سنگها استفاده نشده است و تکه های بزرگتر سنگ نیز بدون استفاده از ملاط به هم متصل شده اند. مجموعه پرسپولیس شامل ۷ دالان، حجاری های نقش برجسته، پلکان، ستون و دو آرامگاه سنگی است.

پرسپولیس، استان فارس / عکس از نشنال جئوگرافی

گرمترین نقطه زمین

در کویر لوت، حدود ۸۰ کیلومتری شمال شهر شهداد، تپه ای با مساحت ۴۸۰ کیلومتر مربع از گدازه های آتشفشانی وجود دارد که به “گندم بریان” و همچنین “ریگ سوخته” معروف است و با دمایی بالغ بر ۶۷ درجه سانتیگراد در سایه و در غیاب نور خورشید، گرمترین نقطه روی زمین است! هیچ نوع گونه جانوری و موجود زنده ای در گندم بریان زندگی نمی کند؛ طول این تپه حدود ۲۰۰ و عرض آن ۱۵۰ کیلومتر است.

Lut desert

شرایط محیطی این منطقه آنقدر سخت و طاقت فرساست که نه تنها هیچ گونه گیاهی و زیاگی قادر به زنده ماندن در آن نیست، بلکه هیچ نوع باکتری نیز نمی تواند در این شرایط زنده بماند. در نتیجه، بدن مردگان در این منطقه تجزیه نمی شود، بلکه تحت نور و گرمای شدید آفتاب خشک می گردد.

قبل از اینکه این مکان توسط پروفسور پرویز کردوانی کشف شود، صحرای لیبی در شمال آفریقا با دمای حداکثر ۵۷٫۷ درجه سانتیگراد، گرمترین نقطه زمین بود. این مقام اکنون به گندم بریان تعلق دارد. اگر می خواهید از گرمترین نقطه این کره دیدن کنید، باید سفرتان را بین ماه فرودین و آبان برنامه ریزی کنید.

کویر لوت

بلندترین برج آجری جهان

برج گنبد قابوس در سال ۹۹۶ پس از میلاد به دستور قابوس ابن وشمگیر، پادشاه سلسه آل زیار، در جرجان (شهر فعلی گنبدکاووس)، که در آن زمان پایتخت این سلسله بود، ساخته شد. این برج در بالای مقبره قابوس ابن وشمگیر قرار دارد.

این ساختمان با استفاده از آجر و ساروج ساخته شده است و به شکل یک استوانه چندبر می باشد که دارای فونداسیون، یک آب انبار، بدنه و یک گنبد مخروطی شکل است. برج قابوس در بالای یک تپه خاکی قرار و حدود ۱۵ متر بالاتر از سطح زمین قرار دارد. این برج ۵۵ متر ارتفاع دارد که با احتساب ارتفاع خود تپه، ارتفاع کلی برج از سطح زمین برابر ۷۰ متر خواهد بود.

برج قابوس در شهر گنبد، استان گلستان

طولانی ترین غار نمکی جهان

غار نمکدان در جنوب جزیره قشم ایران حدود ۶۵۸۰ متر طول دارد. قبل از کشف این غار، غار نمکی سدام (sodom) در فلسطین با طول ۵۶۸۵ متر، طولانی ترین غار نمکی جهان تلقی می شد. آب نمکینی که در کف غار جریان دارد منظره بسیار زیبایی ساخته است. رطوبت این جزیره و نفوذ آب به درون غار باعث سرازیر شدن آب نمکی اشباع شده به روی استالاگمیت (چکیده سنگ)ها شده است که دائما شکلشان تغییر می یابد.

غار نمکدان دارای یک دریاچه نمکی به عمق یک متر است که در فاصله ۱۶۰ متری دهانه غار قرار دارد. همچنین یک رودخانه زیرزمینی در عمق کوههای نمکدان در جریان است و پس از عبور از بسترهای نمکی کوه و حل کردن نمکها در خودش، از طریق مجراهایی بر روی دامنه کوه سرازیر می شود. این جریان آب دریاچه ای طبیعی در این غار تشکیل داده است که رنگش سفید است و رو به دهانه این غار از سمت سقف (pit) قرار دارد.

غار نمکدان در جزیره قشم / عکس: ابوذر آزاده

بزرگترین بافت خشتی جهان

شهر مرکزی ایران، یزد، یکی از مهمترین شهرهای تاریخی این کشور است که متشکل از مجموعه ساختمانهاییست که هر کدام به یک دوره تاریخی از زمان باز می گردد. این ساختمانها شامل بازارهای سنتی، مساجد، عمارتها، باغ ها، آتشکده ها و … می شوند.

Yazd panorama

به علاوه، این شهر دارای بزرگترین بافت خشتی شهری در جهان است که مساحتش حدود ۷۴۳ و محیطش ۵۰۰۰  هکتار است. این بافت همچنین کهن ترین بافت شهری در ایران محسوب می شود.

عکس پانورامای یزد

بزرگترین جزیره غیر مستقل جهان

قشم بزرگترین جزیره غیرمستقل جهان است که در استراتژیک ترین منطقه خلیج فارس قرار گرفته است؛ یعنی در  دهانه تنگه هرمز. این جزیره حدود ۱۲۰ کیلومتر طول دارد که در نقاط مختلف دارای پهنایی متغیر است. عریض ترین بخش این جزیره بین روستای لافت و شیب دراز قرار دارد. میانگین پهنای این جزیره حدود ۱۴ کیلومتر است. بخش بزرگی از ساحل شمالی این جزیره ازجنلگهای حرا (مانگرو) پوشیده شده است که مساحتی حدود ۱۵۰ کیلومتر مربع دارد. جزیره قشم مساحتی بالغ بر ۱۴۹۱ کیلومتر مربع دارد و از ۲۳ کشور دنیا بزرگتر است. برای مثال، این جزیره ای مساحتی ۲٫۵ برابر سنگاپور، بحرین و سن مارینو؛ ۱٫۵ برابر هنگ کنگ، ۵ برابر مالدیو و ۷۰ برابر ماکائو دارد.

IDL TIFF file

جزیره قشم

داغترین چشمه جهان

چشمه آبگرم قینرجه در جنوب مشکین شهر در استان آذربایجان شرقی قرار دارد و در ارتفاع ۱۲۴۰ متری از سطح دریا، روی دامنه شمالی کوه سبلان و نزدیک به چهار چشمه معدنی دیگر قرار گرفته است. این چشمه معدنی که دمایش در حدود ۸۶ درجه سانتیگراد است، داغترین چشمه معدنی کلریدی جهان است و سه دهانه دارد.

به دلیل خواص درمانی مواد معدنی موجود در آب این چشمه، به خصوص به دلیل مقدار گوگرد بالای موجود در آن، آب این چشمه در درمان بیماریهایی نظیر نرم استخوانی و اَشکال مزمن روماتیسم تاثیر بسزایی دارد. دمای بالای این چشمه همچنین بسیاری از دردها و التهابات را تسکین می دهد. آبشاری نیز در نزدیکی این چشمه وجود دارد که به زیبایی طبیعی و جذابیت گردشگری چشمه قینرجه افزوده است.

Cedar tree in Abarkouh

پیرترین درخت سرو جهان

درخت سروی در نزدیکی شهر ابرکوه وجود دارد که گفته می شود پیرترین نوع خود در جهان است. سن این درخت حدود ۴۰۰۰ تا ۴۵۰۰ سال تخمین زده شده است. محیط دور تنه درخت حدود ۱۱٫۴ متر بر روی زمین و ارتفاع آن حدود ۲۵ تا ۲۸ متر است. مطابق افسانه ها و داستانهای محلی آن منطقه، این درخت توسط پیامبر باستانی ایرانیان، زرتشت بزرگ، کاشته شده است.

درخت سرو ابرکوه

قدیمی ترین پل قابل استفاده در جهان

این پل در مرکز شهر جنوبی ایران، دزفول، در استان خوزستان قرار دارد و غرب و شرق این شهر را به یکدیگر متصل می کند. این پل از زمانهای بسیار دور راه ارتباطی میان شهرهای شوشتر، اندیمشک و دزفول بوده است. طبق یافته های تاریخی، پل دزفول، در سال ۲۶۰ پس از میلاد، هنگامی که شاپور اول، شاه قدرتمند ساسانی، بر تخت پادشاهی تکیه زده بود، ساخته شد. این پل مستحکم، به دستور شاپور اول، با به سخره گیری ۷۰۰۰۰ اسیر رومی بنا شد. این پل دارای ۱۴ دهانه است و رود دز از زیر آن عبور می کند. سازه آن برای اولین بار توسط پادشاه ایرانی، عضدالدوله دیلمی، مرمت گردید و بعدها بارها و بارها در دوره های صفوی و پهلوی بازسازی شد. با این حال، ستونهای این پل به همان شکلی که توسط شاه ساسانی ساخته شده بودند، دست نخورده باقی ماند.

بزرگترین عمارت خشتی جهان

قلعه بسیار زیبا و باستانی نارین قلعه در شهر میبد استان یزد، که مردم محلی به آن نارنج قلعه می گویند، برجسته ترین اثر به جای مانده از معماری شهری باستانی در این بخش از کشور است. نارین قلعه از لحاظ تاریخی، جغرافیایی، معماری، شهری، سیاسی، نظامی، مذهبی و اسطوره ای از اهمیت بالایی برخوردار است. این عمارت در بالای تپه ای که بر محیط اطراف اشراف دارد ساخته شده است؛ در نتیجه، می توان آن را از فاصله بسیار دور دید. طبق افسانه ها و داستانهای محلی نقل شده، این قلعه در زمان حضرت سلیمان پیامبر ساخته شده است.

نارین قلعه یزد / عکس: علی اصغر نصری

مرتفع ترین بادگیر جهان

بادگیر هشت ضلعی ساخته شده در باغ دولت آباد یزد، در مرکز ایران، بلندترین بادگیر جهان است که از زمین ۳۳ متر ارتفاع دارد.

باغ دولت آباد یزد

پیرترین جانور زنده دنیا

تریوپس (tripos) یا میگوی سه چشم، جانوری دریاییست که یک فسیل زنده محسوب می شود زیرا حدود ۲۲۰ میلیون سال در دریاها زندگی کرده است و در نتیجه پیرترین گونه جانوری شناخته شده برای انسان است. این جانور در دریاچه های فصلی، در استان آذربایجان غربی ایران، می زید.

بزرگترین طاق طبیعی جهان

دهانه غار اسپهبد خورشید (که همچنین یک قلعه افسانه ای تلقی می شود) در کنار جاده فیروزکوه نزدیک به گلوگاه دوآب در استان مازندران قرار دارد. طول آن ۱۹٫۷۵ متر و عرض آن ۱۴٫۲۵ متر است که آن را تبدیل به مرتفعترین طاق طبیعی جهان کرده است. این طاق در ارتفاع ۱۵ متری سطح زمین قرار دارد و در سال ۱۹۵۶ (۱۳۳۵) توسط غارشناسان کشف شد.

غار اسپهبد خورشید، فیروزکوه، استان مازندران

قدیمی ترین سدّ جهان

سدّ کبار در ۲۵ کیلومتری جاده قدیم قم – کاشان قرار دارد و گفته می شود که به دوره ساسانی تعلق دارد. علیرغم گذشت حدود ۱۰۰۰ سال و وقوع زلزله های بسیار در این منطقه، این سد همچنان پابرجاست.

عجیب ترین سیستم آبرسانی جهان

سیستم آبرسانی دو طبقه “مون” در شهر اردستان در مرکز ایران یکی از عجایب و شاهکارهای علمی و مهندسی دوران باستان ایران است. جریان آب در هر یک از طبقات این سیستم آبرسانی که حدود ۸۰۰ سال عمر دارد، کاملا مستقل است و آب از هیچ طبقه ای به طبقه دیگر نفوذ یا نشت نمی کند. این سیستم آبرسانی ۲ کیلومتر طول دارد و خروجی آب آن حدود ۶۰ لیتر در ثانیه است.

بزرگترین بازار مسقف جهان

بازار سنتی تبریز در استان آذربایجان شرقی، مساحتی حدود یک میلیون متر مربع دارد. این بازار بزرگترین سازه آجری مسقف در جهان است. شهر تبریز، به دلیل قرار داشتن بر روی جاده باستانی ابریشم، همواره در وحله های مختلفی از تاریخ، کانون معاملات تجاری بوده است.

بازار تاریخی تبریز / عکس: محمد تاجیک

* این متن از وبسایت مستقل، غیردولتی و بی طرف  برداشته شده است –این سازمان در غالب مقالات و بررسی های تحلیلی، راهکارهای فنی و علمی جدیدی برای ایرانشناختی ارائه می دهد.

 

همایش بین المللی چالش ها و فرصت های خلیج فارس

دانشگاه آزاد اسلامی واحد بوشهر ، همایش بین المللی چالش ها و فرصت های خلیج فارس را در اسفند ماه همزمان با هفته بزرگداشت روز بوشهر برگزار می کند.
به گزارش ؛ معاون پژوهش و فناوری دانشگاه آزاد اسلامی بوشهر با حضور در جلسه علنی شنبه شب شورای شهر بوشهر، خواستار  حمایت و همکاری شورای بوشهر در برگزاری این همایش شد.

داوود یحیایی با بیان اینکه دانشگاه آزاد بوشهر در سال ۸۹ اولین همایش بین المللی خلیج فارس را در ابعاد وسیعی برگزار کرد؛ افزود: اکنون پس از گذشت ۴ سال و با تلاش بسیار مجوز برگزاری دومین همایش بین المللی را برای دانشگاه اخذ کرده ایم.
وی اضافه کرد: اقدامات ابتدایی برگزاری این همایش آغاز شده و تا کنون مقالات زیادی در سه حوزه “تاریخ، فرهنگ و امور بین الملل”، “محیط زیست، امور دریایی و اقتصاد” و “حقوق و جامعه شناسی” خلیج فارس از سوی اساتید رشته های مختلف به دبیرخانه همایش ارسال شده است.
معاون پژوهش و فناوری دانشگاه آزاد اسلامی بوشهر اظهار داشت: با توجه به اهمیت و جایگاه خلیج فارس از شورای شهر و شهرداری بوشهر انتظار می رود از طریق مساعدت در اطلاع رسانی و تبلیغات محیطی و کمک در زمینه امکانات و هماهنگی های فرهنگی لازم، کمبودهایی که دانشگاه در برگزاری همایش با آن مواجه است را مرتفع سازد.
یحیایی اظهار داشت: به واسطه حضور اساتید مطرح در حد دکترا و پروفسور و اساتیدی از دانشگاه بصره در این همایش و بررسی محیط زیست، آلودگی، آینده آبزیان خلیج فارس و…، زمینه های نظری توسعه استان در این مبحث تقویت خواهد شد .
وی با بیان اینکه برای برگزاری این همایش هنوز قادر به تامین هزینه اجاره سالن مجتمع فرهنگی هنری نشده ایم، افزود: برگزاری همایش بین المللی نیازمندی هایی دارد که امیدواریم دستگاههای اجرایی بوشهر به کمک ما آمده و به برگزاری آبرومند آن کمک کنند.
معاون پژوهش و فناوری دانشگاه آزاد اسلامی بوشهر با اشاره به سیاست دانشگاه در خصوص صرفه جویی هزینه ها گفت: تنها ۲۵ درصد بودجه این همایش از محل اعتبارات پژوهشی دانشگاه تامین می شود و مابقی باید از محل کمک و مشارکت نهادهای دیگر اخذ شود.
خدیجه گرشاسبی عضو شورای شهر بوشهر خطاب به یحیایی گفت: به نظر می رسد به دلیل برگزاری چنین همایش هایی در گذشته، اگر اعتبارات آن صرف تقویت بخش آموزشی و فرهنگی دانشگاه شود موثرتر است.
یحیایی در جواب گرشاسبی اظهار داشت: بخشی از بودجه پژوهشی دانشگاه به این منظور پیش بینی شده که در صورت عدم بهره مندی استان از آن، برگشت می خورد، ضمن اینکه دانشگاه پس از ۲ سال پیگیری مستمر، توانسته مجوز برگزاری همایش بین المللی را اخذ کند.
رییس شورای شهر بوشهر با اشاره به تفاهم نامه های منعقد شده از سوی شورای شهر بوشهر با پارک علم و فناوری خلیج فارس و سازمان یونسکو در ایران در زمینه “جایزه خلیج فارس”، گفت: خوب است تمهیداتی نیز برای در نظر گرفتن این جایزه در این همایش اتخاذ شود.
عبدالخالق برزگرزاده افزود: مدیریت شهری خود را نیازمند ارتباط و بهره مندی از ظرفیت دانشگاه می داند و می طلبد با مشارکت مسئولین، دانشجویان، اساتید، رسانه ها و سایرین این همایش بزرگ به بهترین نحوی برگزار گردد.
وی گفت: شورای اسلامی شهر بوشهر و سازمان فرهنگی ورزشی شهرداری بوشهر سعی می کند نهایت همکاری را در این زمینه داشته باشد.
به گفته معاون پژوهش و فناوری دانشگاه آزاد اسلامی بوشهر، فراخوان دریافت مقالات این همایش تا ۱۸ بهمن ماه تمدید شده و همایش نیز در روزهای ۱۴ و ۱۵ اسفندماه در بوشهر برگزار می شود. /س

 

زمانیکه رادیو حرام بود.

حجت الاسلام والمسلمین سروش محلاتی:

 

در آغاز نظر به حرمت رادیو داده می شد چون آلت لهو است ولی بعدا آن را از آلات مشترکه شمردند که برای منافع حلال، قابل استفاده است، ولی تا مدتها نسبت به تلویزیون همان نگاه منفی وجود داشت، تا این که آیت الله خوئی با «اما و اگر» آن را به تشخیص عرف موکول کرد.. آیت الله تبریزی جرأت به خرج داده و آن را در ردیف «ضبط صوت» از آلات مشترکه دانست، ولی باز هم حکم به حلّیت ویدئو داده نمی شد، تا این که آیت الله سیستانی در رساله توضیح المسائل خود، “ویدئو” را هم به آن ها افزود وسپس آیت الله منتظری تصریح کرد که “ماهواره” نیز همچون سایر رسانه های جمعی و رادیو و تلویزیون و اینترنت است که بهره برداری حلال از آن اشکال ندارد

 

آینده سرویس فرهنگی: بحث از دخالت در زندگی دینی شهروندان و وادار کردن آن ها به رعایت شریعت، دارای شان و روش های خاصی است که به سادگی نمی توان برای شهروندان با اتکا به شرع محدودیت وضع کرد و مردم را از پدیده ها و وسایل مدرن به خاطر حرمت شرعی محروم کرد. استفاده از وسایل ارتباط جمعی ،بهره گیری از گردش آزاد اطلاعات و آزادی رسانه ها از این جمله موارد است.حجت الاسلام والمسلمین سروش محلاتی با پیش کشیدن بحث “آلات مشترکه” که بحث مهمی در فقه اسلامی به خصوص در دوران تازه است دریچه ای تازه بر تطبیق زندگی امروزی مسلمانی با پدیده های تکنولوژیک گشوده است که گزیده ای از آن در ادامه میاید و کامل آن در نگاه ویژه درج میشود.simaa

آلات مشترکه به لوازم و ابزاری گفته می شود که «دو نوع کاربرد» متفاوت داشته و همانگونه که می توان آن را برای اغراض “حلال” به کار برد، می توان آن را برای اغرض “حرام” نیز به کار گرفت. اکثر امکانات و وسائلی که امروزه در زندگی بشر به کار گرفته می شود، از آلات مشترکه اند و از ظرفیت دوگانه برخوردارند و «انتخاب» شخص برمبنای انگیزه او، نوع خاص کاربرد هر وسیله را مشخص می کند. مثلا سیستم های صوتی از آلات مشترکه و دارای کاربرد های مختلف اند. این گونه آلات، در حقیقت به لحاظ ارزشی، «خنثی» هستند و نمی توان «ذات» آن ها را «پلید» دانست، زیرا منفعت روا و منفعت ناروا، برای آن ها علی السّویه بوده و ناروایی شان برخاسته از «سوء استفاده» از آن هاست.

فقها، ابزار های مدرن مانند رادیو، تلویزیون، ضبط صوت، ویدئو و اینترنت را از آلات مشترکه دانسته اند، و درباره این گونه آلات، چنین نظر داده اند: استفاده مباح از آن ها جایز بوده و استفاده حرام از آن ها جایز نیست، یعنی “حکم کلی” درباره حلال یا حرام بودن این امکانات وجود ندارد مثلا نمی توان گفت که رادیو حلال است یا حرام است، و نیز اینترنت، بلکه می توان گفت که استفاده حلال از آن ها، حلال است و استفاده حرام از آن ها، حرام است. و در حقیقت بر خود این موضوعات حکمی تعلق نمی گیرد، و حکم به «نحوه استفاده ما» مربوط می شود.

از این رو آیت الله بهجت که در دقت نظر فقهی و مقام پارسایی ممتاز بود، در پاسخ به این سؤال که «استفاده از اینترنت چه حکمی دارد؟» فرموده اند که «تابع نحوه استفاده از آن است» (استفائات، ج۳، ص۲۲۱) البته در این زمینه دو نکته دیگر هم وجود دارد: یکی درباره اظهار نظر فقها در مصادیق ، و دیگری درباره دخالت دولت ها. نکته اول آن است که فقها گاه درباره «مصادیق» آلات مشترکه نیز نظر می دهند، مثلا می گویند «رادیو» از آلات مشترکه هست یا نیست.

بدون تردید این نوع اظهارات غالبا، خارج از استنباط فقهی است و نباید به آن ها به عنوان «فتوی» نگاه کرده و برای آن اعتباری از نوع اعتبار فتوای مفتیان برای مقلّدان قائل شد، این اظهارات، برخاسته از «دید اجتماعی» فقیه و تابع اطلاعات غیر فقهی اوست و دائما در معرض تغییر و تحول است مثلا در آغاز نظر به حرمت رادیو داده می شد چون آلت لهو است ولی بعدا آن را از آلات مشترکه شمردند که برای منافع حلال، قابل استفاده است، ولی تا مدتها نسبت به تلویزیون همان نگاه منفی وجود داشت، تا این که آیت الله خوئی با «اما و اگر» آن را به تشخیص عرف موکول کرده و شخصا از نظر درباره آن طفره رفت ولی آیت الله تبریزی جرأت به خرج داده و آن را در ردیف «ضبط صوت» از آلات مشترکه دانست، ولی باز هم حکم به حلّیت ویدئو داده نمی شد، تا این که آیت الله سیستانی در رساله توضیح المسائل خود، “ویدئو” را هم به آن ها افزود وسپس آیت الله منتظری تصریح کرد که “ماهواره” نیز همچون سایر رسانه های جمعی و رادیو و تلویزیون و اینترنت است که بهره برداری حلال از آن اشکال ندارد. (استفتائات، ج۲، ص۳۲۴)

مروری برنظرت فقها درباره ابزار های نو و وسائل جدید، حکایت از نوعی برخورد محتاطانه و تؤام با نگرانی دارد، عده ای از آن ها، حتی با برق هم مخالفت کردند و آن را زمینه ساز فساد و آلودگی اخلاقی می دانستند که در تضاد با زندگی دینی است. آیت الله سبحانی اشاره ای به اوضاع تبریز در هنگام ورود برق و شیوه برخورد با آن دارد و می گوید: «وقتی کارخانه برق در تبریز تأسیس شد، غوغایی به پا شد که آیا استفاده از آن جایز است یا نه؟» چه این که در زمینه مخالفت حضرات با بلندگو هم حکایات فراوانی وجود دارد، اگر حسّ غیرت دینی، و یا عدم اطلاع کافی از پدیده های نوین، و یا بدبینی به تمدّن غرب ، به اینگونه مخالفت علماء می انجامید، ولی چه دلیلی وجود دارد که ما آن را “به پای دین گذاشته” ، و متدیّنان را به عنوان رعایت وظیفه دینی، مقیّد به آن ها نمائیم ؟

به همین دلیل است که دینداران باید با تشخیص قلمرو تقلید صحیح که به حوزه” احکام “مربوط می شود، در قلمرو “مصادیق”، از عقل و دانش خود استفاده نموده و به دور از تقلید باطل، آگاهانه و بر اساس تحقیق تصمیم گیری کرده و در مصادیق مانند ماهواره منتظر فتوای حلال یا حرام از سوی فقها نمانند. زیرا آنان غالبا با تأخیرو احتیاط نظر داده و چه بسا در شرایطی که ابزار های نو، کاملا شیوع پیدا کرده و فراگیر شده، و دیگر مخالفت با آن ها هم فائده ای ندارد، فتوا به حلّیت می دهند! چه این که اختلاف نظر های آنان درباره مصادیق، پیوسته وجود داشته و دارد.

خدا رحمت کند مرحوم آیت الله احمدی میانجی را که می فرمود در زمان پهلوی یک روز آیت الله منتظری خانه ما میهمان بود، موقع پخش اخبار رادیو رسید و ایشان گفت رادیو بیاورید اخبار گوش کنیم، من گفتم: رادیو نداریم. آن روز گذشت و بعدا ایشان توسط فرزندشان محمد آقا، رادیویی برای من فرستاد، ولی من آن رادیو راهم در خانه نگهداری نکردم و رد کردم !

نکته دوم آن که: دولت اسلامی، ممکن است با این استدلال که رعایت «مصلحت عامه» بر عهده اوست، از برخی آلات مشترکه جلوگیری نموده و آن ها را ممنوع اعلام کند، این استدلال از نظر اصولی معقول است ولی در صورتی پذیرفته می شود که در چارچوب خاص آن صورت گیرد، مثلا برای این کار باید از نظرات کارشناسان امور فرهنگی و امور اجتماعی استفاده شود و مورد تایید انسانهای ازاداندیش باشد، ولی اگر صرفا به استناد نظرات نیروهای امنیتی حاکمیت انجام گیرد و در جهت بی خبر نگه داشتن شهروندان از واقعیت های جامعه خود و محروم کردن آنان از دسترسی آزاد به اطلاعات و تأثیر گذاردن بر رأی آنان رخ دهد، قابل قبول نیست.

در چنین شرایطی، «مصلحت» صرفا بهانه ای برای محدود کردن کاربران است در حالی که جلوگیری از گردش آزاد اطلاعات، مفسده ای است که مفاسد فراوان دیگری مثل استبداد سیاسی و فساد اقتصادی را به دنبال می آورد، و البته در این فرض، مقرّرات مصلحت اندیشانه دولت برای اِعمال محدودیت در دسترسی به رسانه ها که از آلات مشترکه اند، فاقد اعتبار شرعی خواهد بود.

دولت آمریکا می تواند از دولت عربستان خسارات ۱۱ سپتامبر را دریافت کند.

روزنامه آلمانی زبان دِر باوند- دهه ها این دو کشوربعنوان دوستان جدائی ناپذیر به حساب می آمدند و آمریکا مدرنترین سلاح های خود را به آن می فروخت و ضمنا حاضر بود تا بقای رژیم آل سعود در عربستان سعودی را تضمین نماید. سعودی ها نیز قول تضمین صدور نفت را به آمریکائی داده و گاهی اوقات هم آنقدر تولید خود را بالا می بردند تا قیمت نفت را کاهش دهند. ولی امروز این خطر وجود دارد که مشارکت این دو کشور به پایان برسد زیرا اختلاف نظر بین ریاض و واشنگتن خیلی گسترده و عمیق شده است. سعودی ها در زمینه عملکرد دولت اوباما چه در زمینه سوریه و چه در خصوص تلاش برای نزدیکی با تهران شدیدا عصبانی هستند. آمریکائی ها نیز از ارسال پولهای زیاد از سوی سعودی ها برای اسلام گراهای افراطی در پاکستان، افغانستان و سوریه و حضور گسترده اتباع سعودی در شبکه تروریستی القاعده عصبانی می باشند. اینک افشاگریهای جدید در خصوص عملیات تروریستی یازده سپتامبر ۲۰۰۱ در نیویورک و واشنگتن می تواند روابط دچارمشکل شده بین ریاض و واشتگتن را بدتر کند.

در سال ۲۰۰۲ که گزارش سازمانهای امنیتی آمریکا در خصوص این واقعه ارائه گردید، جورج بوش رئیس جمهور وقت آمریکا اجازه انتشار ۲۸ صفحه از این گزارش برای آگاهی افکار عمومی را نداد. حتی آن زمان این احتمال داده می شد که بخش منتشر نشده گزارش مزبور مربوط به روابط با عربستان سعودی باشد.

همانگونه که مشخص شده بود، ۱۵ تن از ۱۹ تن سوء قصد کنندگان این واقعه مانند اسامه بن لادن رهبر القاعده، تبعه عربستان سعودی بودند و ضمنا با پولهای زیادی از طریق عربستان سعودی از این تروریستها حمایت شده بود. حتی روشن شده بود که شاهزاده بندر بن سلطان رئیس فعلی سازمان امنیت عربستان که آن زمان سفیر کشورش در واشنگتن بود و از دوستان نزدیک خانواده بوش است، پول برای این تروریست ها حواله کرده بود.

TeheranMossaver31Khordad1330parssea

در سوم دسامبر سال گذشته والتر جونز نماینده جمهوریخواه و استفان لینچ نماینده دمکرات کنگره آمریکا از دولت خواستند که ۲۸ صفحه گزارش سازمانهای امنیتی آمریکا در خصوص واقعه یازده سپتامبر ۲۰۰۱ که در سال ۲۰۰۲ منتشر نشده بود اینک منتشر گردد. این دو نماینده کنگره تاکید کرده اند که پس از مطالعه این ۲۸ صفحه گزارش حقیقتا شوکه شده اند. آنها تاکید نموده اند که بازماندگان قربانیان این عملیات تروریستی این حق را دارند که از متن مزبور آگاه شوند و همزمان تصریح کرده اند که البته انتشار آن نیز می تواند برای سیاست خارجی آمریکا با خطر زیادی همراه باشد.

این دو نماینده کنگره در قطعنامه خود از دولت خواهان آن شده اند که همه مطالب منتشر نشده این گزارش و سهم دولتهای خارجی در این واقعه را امروز برای آگاهی عموم منتشر نماید که البته سهم دولت های خارجی در این خصوص بیشتر متوجه عربستان سعودی است. البته گریک اونگر خبرنگار مشهور و کارشناس امور خاورمیانه در آمریکا که کتابی درباره نقش عربستان سعودی در سیاست آمریکا نوشته تاکید می کند که باقیمانده گزارش مزبور اگر قرار شود منتشر گردد باید بسیار محتاطانه باشد و همه موارد جزء به جزء فاش نگردد.

نامبرده بر این عقیده است که فاش شدن این موضوعات محرمانه روابط واشنگتن با ریاض را بسیار دشوار خواهد کرد. وی می افزاید که اعضای خانواده سلطنتی عربستان پولهای زیادی به سازمانهای خیریه در سراسر جهان هدیه می کنند که بخشی از آن هم به دست گروههای تروریستی افتاده می شود. فقط در این زمینه نیست که خطر برای بدتر شدن روابط ریاض و واشنگتن وجود دارد زیرا در دسامبر سال گذشته دادستانهای فدرال آمریکا تاکید کرده بودند که باید از عربستان سعودی خواهان غرامت برای بازماندگان قربانیان واقعه یازده سپتامبر شد.اگر درخواست پرداخت غرامت از عربستان سعودی ها به قربانیان این واقعه شود مسلما وضعیت بین واشنگتن و ریاض تیره تر می شود.

البته دولت آمریکا نیز تلاش زیادی برای جلوگیری از این کار نمی کند زیرا توازن قدرت سیاسی در منطقه تغییر کرده است. این امر نیز از یک سو به این خاطر است که نفت عربستان سعودی دیگر نقش چندانی در تامین انرژی مورد نیاز آمریکا ندارد. با توجه با فناوری های پیشرفته، آمریکا به زودی خود به صادر کنندگان عمده انرژی تبدیل خواهد شد. از سوی دیگر، عربستان سعودی به عنوان هم پیمان طولانی آمریکا نیز دیگر به آمریکا به عنوان تضمین کننده امنیت خود اعتماد زیادی ندارد. در ریاض با توجه به سرنوشت حسنی مبارک در مصر، این تصور به وجود آمده که آمریکا خیلی سریع پشت دوستان و همپیمانان خود را خالی می کند. ضمنا حمایت دولت اوباما از اخوان المسلیمن در مصر و تلاش واشنگتن برای دادن چهره دمکراتیک به این گروه اسلام گرا نیز سران ریاض را بسیار عصبانی کرده است.

هنوز این نگرانی های ریاض بر طرف نشده بود که اوباما از اینکه بشار اسد، هم پیمان حکام تهران را با حمله نظامی تضعیف نماید خودداری کرد. اگر نزدیکی آمریکا با تهران حقیقتا ادامه دار باشد آنوقت نفود عربستان سعودی در خلیج (فارس) از بین خواهد رفت. ضمنا اگر اوباما در نهایت با انتشار ۲۸ صفحه باقیمانده گزارش واقعه یازده سپتامبر موافقت نماید، انزجار و نفرت مردم آمریکا اوج خواهد گرفت. 

همیت ژئوپلیتیکی و اقتصادی خلیج فارس

عنوان : اهمیت اقتصادی و ژئو پولیتیک خلیج فارس
نویسنده : کرامت الله زیاری ، معصوم دوستی ، مریم بیرانوندزاده  
کلیدواژه : جهان اسلام، خلیج فارس، تنگه هرمز، اهمیت استراتژیکی، همگرایی منطقه¬ای  
توضیحات :  
 چکیدهpersian gulf rashtrapati.parssea
اهمیت ژئوپلیتیکی و اقتصادی خلیج فارس در عصر حاضر به خاطر سه عامل موقعیت جغرافیایی، بازار صدورکالا، سرمایه و تجهیزات نظامی و ذخایر عظیم نفت و گاز است که سه قاره اروپا، آفریقا و آسیا را به هم پیوند می دهد. در واقع خلیج فارس گلوگاه حساس سیاسی و حیاتی ایران، در جنگهای پرتحرک سیاست و اقتصاد در دنیای گذشته و حال نقش ارزنده و فعالی را ایفا کرده و می کند و در حوزه استراتژیک دنیای امروز شاهد چالش های بزرگی است که این منطقه به دلیل اهمیت آبراهی و سوق الجیشی می تواند در تحولات آینده جهان کاملاً اثرگذار باشد. اهمیت خلیج فارس به جهت ارتباط آن از طریق تنگه هرمز و دریای عمان به اقیانوس هند و جهان است که با توجه به شاخص های اقتصادی- سیاسی و ارتباطی، استراتژی ترین نقطه دنیا است.از طرف دیگر خلیج فارس در قلب جهان اسلام قرار دارد و در این منطقه نوعی خیزش و بیداری ملتهای اسلامی که از دهه پایانی قرن ۲۰ شروع و تا کنون نیز ادامه دارد خلیج فارس را در کانون این مباحث قرار داده است. روش بررسی در این مقاله توصیفی- تحلیلی است. این مقاله در پی آن است که به بررسی اهمیت اقتصادی، ژئوپولوتیکی خلیج فارس بپردازد و همچنین آیا این منطقه می توانند در همگرایی کشورهای منطقه موثر باشند یا خیر؟ نتایج بررسی ها نشان می دهد که اهمیت و حساسیت خلیج فارس، با توجه به ابعاد اقتصادی، سیاسی ،تجاری و ارتباطی در پهنه گیتی یگانه است به طوریکه مسائل فوق بخشی از ویژگیهای حیاتی و تأثیر گذار خلیج فارس بر فرآیندهای جهانی منطقه ای و جهان اسلام به شمار می¬رود به گونه ای که این عوامل در خلیج فارس می توانند در همگرایی جهان اسلام نقش تعیین کننده ای داشته باشند. 
کلید واژگان: جهان اسلام، خلیج فارس، تنگه هرمز، اهمیت استراتژیکی، همگرایی منطقه¬ای.
مقدمه
اهمیت ژئوپولتیکی خلیج فارس و کشورهای همجوار در معادلات سیاسی جهان امروز از اهمیت فوق العاده ای برخوردارند، این اهمیت به لحاظ ژئواستراتژی، ژئواکونومیک و ژئوکالچر می باشد. در حوزه استراتژیک دنیای امروز شاهد چالش های بزرگی است که منطقه خلیج فارس به دلیل اهمیت سوق الجیشی می تواند در تحولات آینده جهان کاملاً اثر گذار باشد. در حوزه اقتصاد وجود ذخایر عظیم نفتی در این حوزه و نیاز روزافزون جهان به این ماده حیاتی بر اهمیت نقش این منطقه بر معادلات سیاسی جهان می افزاید، از طرفی دیگر نوعی خیزش و بیداری ملت های اسلامی که از دهه های پایانی قرن بیستم شروع و تاکنون نیز ادامه دارد خلیج فارس را در کانون این مباحث قرار داده است. مسائل فوق که بخشی از ویژگیهای حیاتی و تأثیر گذار حوزه خلیج فارس بر فرآیندهای جهانی منطقه ای و جهان اسلام به شمار می رود همه در اختیار شش کشور شورای همکاری خلیج فارس به اضافه ایران و عراق است. در این مقاله سعی شده است که به طور کلی ابتدا به بررسی اهمیت اقتصادی، ژئوپولوتیکی و ایدئولوژیکی خلیج فارس پرداخته شود. به طوری که مسائل فوق بخشی از ویژگیهای حیاتی و تأثیر گذار خلیج فارس بر فرآیندهای جهانی منطقه ای و جهان اسلام به شمار می رود. 
عواملی که خلیج فارس را به عنوان یک واحد جغرافیایی معرفی می کند بسیار گسترده است که به طور اجمالی این عوامل بررسی می شود.
پیشینه 
درآثار همه جغرافی‌دانان یونان باستان ازجمله طالس، بطلمیوس، ‌آناکسی ماندر، اراتوستن و مخصوصاً استرابون ـ که مقارن میلاد مسیح می‌زیست و به پدر علم جغرافیا معروف بود ـ‌ در میان دریاهای جهان نام «خلیج فارس» دیده می‌شود(استخری، ۱۳۴۷: ۲۱). یونانیان دریاهای جهان را به یک اقیانوس عظیم که بر دنیا احاطه دارد و چهار دریای منشعب از آن تقسیم کردند(اطلس،۱۳۴۹: ۴) که عبارتند از: دریای متوسط یا خلیج روم (مدیترانه امروزی)، دریای خزر، خلیج عربی، خلیج فارس(ابن حوقل، ۱۳۴۵: ۳۷). در منابع تاریخی و جغرافیای تاریخی جهان باستان و به ویژه در نوشته های لاتینی واژه هایی چون Lecus Persicus)دریای پارس) یا Mare Persicum (دریاچه پارس) به کرات به کار برده شده است و مراد تنها خلیج فارس است (خدادادیان، ۱۳۸۴: ۲۶۳). بطلمیوس که از جغرافیدانان و منجمین یونانی به شمار می آمد طبق عقاید اراتوستن از عالم نقشه ای تهیه نمود که خلیج فارس را بر روی آن به نام سینوس پرسیکوس مشخص نموده است(رامشت، ۱۳۶۶: ۵). خلیج فارس در قبل از اسلام شاهراه تجارتی بین النهرین و سرزمین های جنوب عربستان و هندوستان به شمار می آمد. در زمان ساسانیان و در نخستین قرن هایی که اسلام راه یافته بود خلیج فارس مرکز بازرگانی بین المللی بزرگی به شمار می رفت( معتکف و اسفندیاری، ۱۳۸۴: ۲۱۲).
در قرن سوم و چهارم هجری تجارت در خلیج فارس به بالاترین درجه پیشرفت خود رسیده بود بندر سیراف مهمترین مرکز تجارت مروارید به شمار می رفت و مسافرانی که به این بندر می آمدند از ثروت این شهر در تعجب بودند.
مواد و روشها 
نوع تحقیق کاربردی است و روش بررسی توصیفی- تحلیلی و تاریخی است. همچنین شیوه گردآوری اطلاعات به صورت کتابخانه‌ای است.
خلیج فارس
خلیج فارس قسمتی از اقیانوس یا دریاست که کمابیش در خشکی پیشرفته است (کاره، ۱۳۶۸: ۳۶). مساحت آن نزدیک به ۲۴۰۰۰۰ کیلومتر مربع طول ۸۰۰-۸۵۰ کیلومتر بیشترین عرض ۳۷۵ کیلومتر و دارای بیش از ۱۳۰ جزیره که بزرگترین آنها قشم، بوبیان، بحرین، لاوان و کیش و … می باشد (تقدیسی، ۱۳۸۴: ۱۷۴). مساحت حوزه آبخیز آبریزهای منتهی به خلیج فارس حدود ۳۵۰۰۰۰ کیلومتر مربع است (اهلرز، ۱۳۶۵: ۱۵۰). آب های خلیج فارس بسیار شور است چون شرایط اقلیمی برای افزایش درجه شوری مناسب است اگر چه آب های اروند رود و کارون باعث کاهش آن می شود ( جداری، ۱۳۶۹: ۶۶). همچنین خلیج فارس ۰۶۲/۰ درصد آب های سطح کره زمین را شامل می شود. خط القعر ناودیس خلیج فارس نزدیک سواحل ایران است که پس از عبور از مابین جزایر تنب و فارو در منطقه هرمز به سمت ساحل شبه الجزیره مسندام کشیده می شود( حافظ نیا، ۱۳۷۲: ۱۷). 
چنانچه به مرکزیت خلیج فارس دایره ای به شعاع ۱۰۰۰۰ کیلومتر ترسیم نماییم چهار قاره جهان (آسیا، اروپا، آفریقا و استرالیا) در شعاع این دایره قرار می گیرند و تنها قاره ای که در ماوراء شعاع این دایره قرار دارد، آمریکاست. بنابراین خلیج فارس را می توان همان مکان مرکزی خشکی ها مذکور به جز آمریکا دانست، که می تواند به عنوان هارتلند بیش از ۰۸۰/۰ جمعیت جهان محسوب گردد. مدار رأش سرطان از جنوب و مدار ۳۰ درجه شمالی از شمالی ترین بخش خلیج فارس می گذرد. بنابراین خلیج فارس روی کمربند خشک و بیابانی نیمکره شمالی که وسیع ترین و خشک ترین بیابانهای جهان را فرا گرفته، قرار دارد. نتیجه چنین شرایطی این است که خلیج فارس دریای است بدون یخبندان و آرام به لحاظ شرایط جوی، به عبارتی طوفان های دریایی که خطری برای کشتی رانی محسوب می گردد، تقریباً نادر و کمیاب است. این وضعیت سبب شده است که رفت و آمد کشتی ها و دیگر شناورها در تمام طول سال با آرامش و امنیت صورت گیرد و نقش موثری در داد و ستد یا تجارت منطقه ای و جهانی بازی کند. شاید بتوان گفت یکی از نیکبختی هایی که شامل ایران گردیده است قرار گرفتن در جوار خلیج فارس می باشد(دری، ۱۳۸۴: ۵۲۷). این خلیج چون پیشرفتگی آن در خاک فارس بیشتر از جاهای دیگر است و مالکیت آن از قدیمی ترین ازمنه با دولت و ملت ایران بوده، لذا به خلیج فارس مشهور است (بیک محمدی، ۱۳۷۷: ۱۶۷).
اهمیت خلیج فارس به چهار عامل بستگی دارد 
موقعیت جغرافیایی
خلیج فارس محور ارتباط بین اروپا، آفریقا، آسیای جنوبی و جنوب شرقی است و از نظر استراتژیک، در منطقه خاورمیانه، به عنوان مهمترین مرکز ارتباطی میان سه قاره است و بخشی از یک سیستم ارتباطی را که دریای مدیترانه ودریای سرخ، اقیانوس هند،اقیانوس کبیر و اقیانوس اطلس را به هم می پیوندد تشکیل می دهد(حافظ نیا، ۱۳۸۴: ۲۰). از طرف دیگر خلیج فارس و تنگه هرمز، کشورهای حاشیه خود را با اقیانوس هند مرتبط می کند، که این امر باعث شده به صورت یک منطقه عملیاتی، در استراتژیهای نظامی، مورد توجه قرار گیرد(عزتی، ۱۳۶۶: ۱۴۴). مسیر خلیج فارس برای ارتباط های جهانی و تجارت بین غرب و شرق یا اروپا و قفقاز از یک طرف و شرق و جنوب آسیا از طرف دیگر نزدیک ترین راه است و در واقع کانون عمده جمعیتی و صنعتی جهان را به یکدیگر وصل می کند به همین لحاظ است که صحبت از احیای جاده ابریشم در مسیر خشکی از سواحل خلیج مطرح می شود و یکی از پرترافیک ترین مسیرهای آبی و هوایی جهان است.
نفت و گاز 
خلیج فارس مهمترین مرکز حساس و ثروت زای کشور می باشد و همین کرانه های شرربار خلیج فارس و همین آبهای شور دریاست که سیل ثروت را به سوی جامعه ما سرازیر خواهد کرد (مدنی، ۱۳۵۷: ۹). خلیج فارس به عنوان مهمترین مخزن نفتی جهان، نقش تعیین کننده ای در سرنوشت اقتصاد جهان دارد، ذخیره نفتی خلیج فارس در سال ۱۹۸۸ برابر با ۶۴۹ هزار و ۶۵۵ میلیون بشکه برآورد شده است که معادل ۵/۶۵ درصد ذخایر کل جهان است، در سال ۱۹۸۷،ذخیره گاز آن را نیز ۱۷/۳۱۰۱۰میلیارد متر مکعب برآورد کرده است.
بازار مصرف
جمعیت حدود یکصد میلیون نفری حوزه خلیج فارس که مشمول درآمدهای نفتی می شوند، بازار مصرف خوبی برای کشورهای صنعتی غربند در نتیجه برای تصرف این بازار و جذب دلارهای نفتی آن، بین قدرتهای اقتصادی غرب چون آمریکا، ژاپن، انگلیس، فرانسه و آلمان غربی رقابت هایی وجود دارد(حافظ نیا، ۱۳۸۱: ۲۵).
نقش فرهنگی و ایدئولوژیکی
خلیج فارس جدا از جنبه های ارتباطی، تجاری، سیاسی و … از لحاظ دینی نیز مظهر پیدایش دین اسلام بوده است( حافظ نیا، ۱۳۷۲: ۲۵). خلیج فارس در قلب جهان اسلام قرار دارد و فاصله آن با کرانه های شرقی و غربی دنیای اسلام، تقریباً برابر است. این منطقه کانون ظهور و پخش دین مبین اسلام بوده و از این منطقه اندیشه اسلامی به غرب و شرق و حتی امریکا منتشر شده است. حال به طور اجمال به بررسی عواملی که باعث همگرایی و واگرایی در منطقه می شود می پردازیم.
عوامل همگرایی 
اسلام 
اسلام به عنوان یک اعتقاد مدعی ارائه راه نجات و رستگاری بشریت است و برنامه کامل برای اداره جامعه بشری را در خود دارد. اصولاً اسلام یک دین اجتماعی است منشأ و خواستگاه اولیه این دین، خلیج فارس است و نخستین جایگاه آن نیز سرزمین های مجاور خلیج فارس بود که تا امروز نیز اکثریت ساکنان سرزمینهای خلیج فارس مسلمان هستند و دین رسمی همه هشت کشور، اسلام است و همه حکومتهای این حوزه پایبندی خود را به اسلام اعلام می نمایند و لذا مشروعیت خود را از راه دین به دست می آورند، بنابراین یک ایدئولوژی مشترک در میان همه کشورها و جوامع خلیج فارس وجود دارد که اختلافات قومی، قبیله ای، نژادی و حتی جغرافیایی را به رسمیت نمی شناسد و بحث امت را پیش می کشد و می تواند اساسی ترین و پایدارترین عامل وحدت و همگرایی باشد که این مهم نیازمند هزینه است. گفتگوی نخبگان، دست برداشتن از ادعاهای برتری جویانه نسبت به یکدیگر، اعتقاد به هم، کنار گذاشتن سوءظن ها، خود را مسلمان تر از دیگری ندانستن، پرهیز از هر گونه اقدامی که شائبه فرقه گرایی را تقویت کند، احترام به اقلیتهای شیعه و سنی و در یک کلام پذیرفتن تساوی بین هم، گام های بلندی است که این کشورها برای وحدت بر مبنای دین می توانند بردارند. در این میان دو کشور بزرگ مقتدر و صاحب نفوذ در این منطقه ایران و عربستان می توانند نقش عمده ای داشته باشند. این دو کشور مرکزی نماد دو مذهب سنی و شیعه در جهان اسلام و منطقه به شمار می آیند که تفاهم و نزدیکی این کشورها با توجه به پارامترهای ذکر شده در فوق حل اختلافات و سوء تفاهمات دیگر کشورهای پیرامون منطقه را به همرا خواهد داشت. در نهایت اینکه دین اسلام پارامترهای مشترک فراوانی را در مقابل پیروان خود قرار داده که با به کارگیری آنها جوامع پیرامون خلیج فارس می توانند زمینه همگرایی و نزدیکی به هم را تجربه و تقویت کنند.
منابع عظیم نفتی و گازی 
بیش از ۶۲ درصد از کل منابع جهانی نفت و نزدیک به ۴۰ درصد از ذخایر جهانی گاز و کمابیش تمام ذخائر مازاد تولید نفت جهان در کشورهای حوزه خلیج فارس قرار دارد. ۹۰ درصد صادرات نفت از راه تنگه هرمز صورت می گیرد و میانگین هزینه تولید نفت در این کشورها پایین ترین هزینه تولید در جهان است. همچنین پیش بینی ها حکایت از آن دارد که سهم خلیج فارس در تولید جهانی نفت خام از ۲۷ درصد در سال ۲۰۰۳ م به ۳۳ درصد در سال ۲۰۲۰ افزایش خواهد یافت. از سوی دیگر منبع اصلی ثروت همه کشورهای خلیج فارس نفت است. با درک اهمیت آمار فوق و در صورت تشکیل سازمانی از کشورهای این منطقه و تعاملی مثبت با یکدیگر برای حل و فصل احتلافات بر سر میادین مشترک نفت و گاز و سرمایه گذاری های مشترک در تولید و تبادل کارشناس و در نهایت تلاش برای استقلال از نیازمندی به تکنولوژی کشورهای فرامنطقه ای، می توانند مجموعه ای قوی و قطب اقتصادی مطرح در جهان باشند که بی شک نقطه عطف در ایجاد همگرایی منطقه ای خواهد بود.
محیط زیست مشترک
خلیج فارس با وسعتی حدود ۲۳۲۰۰۰ کیلومتر مربع (الهی، ۱۲:۱۳۶۸) از دریای خزر کوچکتر و تقریباً نصف وسعت آن است. خلیج فارس یک دریای نیمه بسته است با تبخیر زیاد و واردات محدود آب شیرین به علت وسعت و عمق کمتر، محیط زیست خلیج فارس حتی از مدیترانه هم حساستر است(درایسدل، ۱۳۷۳: ۱۶۳). آمار، حاکی از آلودگی شدید خلیج فارس و افزایش بیشتر این آلودگی است. به همین دلیل در سال ۱۹۷۸ کلیه کشورهای ساحلی خلیج فارس توافق کردند که طی کنوانسیون منطقه ای کویت به منظور حفظ و حمایت محیط زیست خود به همکاری با یکدیگر بپردازند و به این ترتیب سازمان منطقه ای حمایت زیست دریایی به منظور پیاده کردن برنامه اجرایی در سال ۱۹۸۱م موجودیت یافت(همان: ۵۷). خلیج فارس یکی از منابع مهم تولید ماهی، میگو و مروارید است، مروارید خلیج فارس مرواریدی درخشان و گرانبهاست و میگوهای خلیج فارس نیز از انواع بسیار مرغوب میگو به شمار می آیند. مناطق ساحلی این آبراهه در شرایط رشد سریع شهر نشینی و توسعه صنعتی قرار دارند. ۷۶ درصد نفتکشها از این منطقه به سایر نقاط نفت حمل می-کنند(بهرامپور، ۱۳۷۷: ۴۱) و فعالیت های وابسته به نفت مانند اکتشاف، حفاری، استخراج، پالایش، خطوط انتقال نفت در بستر دریا، بارگیری و حمل و نقل و فعالیتهایی نظیر آن هم منابع بالقوه آلودگی آب خلیج فارس به شمار می¬آیند.
تأمین امنیت خلیج فارس
امنیت در حوزه خلیج فارس زنجیره به هم پیوسته ای است که اگر برای کشوری مفقود شود برای دیگران نیز مشکل آفرین خواهد بود. در حقیقت شعار امنیت برای همه یا برای هیچکس عملاً در خلیج فارس در دهه های گذشته تجربه شده است. بنابراین تأمین امنیت مسئولیتی همگانی است که می تواند به عنوان عامل بسیار مهمی در همگرایی برای صلح عمل نماید. بی شک این امنیت فقط می تواند با مشارکت همه کشورهای منطقه بدون قدرت فرا منطقه ای تحقق یابد.
عوامل واگرایی
اختلافات ایدئولوژیک
اگرچه از دیدگاه دینی همه هشت کشور حوزه خلیج فارس مسلمان هستند، اما متأسفانه بیشترین اختلافات مذهبی دنیای اسلام یعنی اختلاف بین دو مذهب عمده شیعه و سنی در این منطقه است، به گونه ای که ایران تنها کشور شیعه منطقه با مذهب رسنی تشیع، عراق و بحرین با ترکیب اکثریت شیعی و اقلیت سنی که در کشور اخیر حاکمیت در دست اقلیت است. عربستان و قطر تنها کشورهای سنی وهابی منطقه و عمان تنها کشور اباضی مذهب منطقه و جهان اسلام، همه بر کرانه های خلیج فارس هم مرز و همسایه اند. ایران و عربستان دو کشور دارای گرایشهای شدید مذهبی و تأثیر گذار بر معادلات خلیج فارس و هر دو داعیه دار رهبری جهان اسلام و مدافع گروههای هم مذهب خود در کشورهای دیگر و تأثیر گذار بر آنها هستند. این عامل باعث شده است که در گذشته عراق و امروزه عربستان و بحرین مطالبات مدنی شیعیان کشورشان را به تحریکهای ایران نسبت دهند. این واقعیت که اقلیتی از مردم بیشتر کشورهای خلیج فارس شیعه هستند و یا شیعه ها اقلیتی بزرگ در این کشورها به شمار می¬آیند و اینکه همگی آنها تحت حاکمیت سنی ها قرار دارند که اغلب تبعیضاتی علیه شهروندان شیعه قائل می¬شوند ابعاد فرقه ای قدرتمندی به این مناقشه داده است(پائول جابر، ۱۳۷۰: ۱۴) و بدبینی این کشورها را نسبت به یکدیگر افزایش داده است.
اختلافات مرزی کشورهای حوزه خلیج فارس
اکثر کشورهای حاشیه خلیج فارس به استثناء ایران عمر بسیار کوتاهی از همسایگی با هم به عنوان یک کشور مستقل تجربه نموده و مرزهای این کشورها روند طبیعی خود را سپری نکرده اند بلکه از جانب قدرتهای خارجی تحمیل شدند و بنابراین هیچ کشوری از سوی همسایگان خود احساس امنیت نمی کند (بیومونت، ۱۳۶۹: ۳۸۸). به همین دلیل سه دهه پایانی قرن بیستم شاهد اختلافات و مناقشات عمده این کشورها بر سر مرزها بود. این اختلافات به جهت زمینی و دریایی بودن از پیچیدگی های زیادی برخوردار است که وقت و انرژی فراوانی از کشورهای منطقه را هدر داده است اختلافات ایران و عراق در اروند رود تقریباً تمام نیمه دوم قرن گذشته را در بر گرفت. جنگ هشت ساله دو کشور نتیجه نهایی آن بود اختلاف مرز دریای کویت و عربستان، اختلاف دریای عربستان و قطر، عمان و امارات در خشکی و دریا و مرز دریای بحرین و قطر تاکنون به صورت اصولی حل نشده است (مجتهدزاده، ۱۳۸۰: ۷۱-۷۰). همچنین اختلاف بر سر مرزهای فلات قاره ادامه دارد (درایسدل، ۱۳۷۳: ۱۶۳). این اختلافات حل نشده از عوامل مهم بروز تنشهای منطقه ای و عامل مهم عدم اطمینان و همگرایی بین کشورهای خلیج فارس بوده و هست که نه تنها بین ایران و عراق و این دو کشور با شورای همکاری خلیج فارس واگرایی را شدت بخشید بلکه بین اعضاء شورای همکاری خلیج فارس گاه و بیگاه تنش ایجاد می کند و اعضاء را به مسابقه برای توسل به قدرتهای فرا منطقه ای وادار می نماید. البته در بعضی موارد اختلافات به صورت ریشه ای پایان نیافته است و از عوامل مهم عدم دسترسی به امنیت منطقه ای به شمار می¬آیند(سیاوش پوری، ۱۳۷۰: ۱۳۰).
احساس ناامنی و ترس از یکدیگر
خروج بریتانیا از خلیج فارس در سال ۱۹۷۱ نگرانیها و شادیهایی را در منطقه به وجود آورد. کشورهای بزرگی نظیر ایران، عراق و عربستان خردسند شدند، اما کشورهای کوچکتر که مواضع آسیب پذیرتری داشتند نگرانی شدیدی نشان دادند (مجتهدزاده، ۱۳۸۰: ۱۹). بنابراین درصدد تکیه گاه امنیتی برآمدند. عامل دیگری که به این احساس ناامنی و ترس دامن می¬زد. عدم توازن در ساخت جمعیت، وسعت و امکانات و توان اقتصادی و نظامی بود که بر نگرانی کشورهای کوچکتر می افزود. ادعای عراق نسبت به کویت، اختلاف عربستان با قطر که حتی منجر به درگیری نظامی در سال ۱۹۹۲م شد (مشکینی، ۱۳۷۷: ۸۴). جنگ ایران و عراق و به خطر افتادن کشتیرانی در خلیج فارس، باجگیری عراق از کشورهای کوچک خلیج در جریان جنگ و در نهایت اشغال کویت توسط عراق سبب شد کشورهای کوچکتر در پی یافتن تکیه گاهی در بیرون از منطقه باشند. با آغاز قرن بیست و یکم نه تنها این نگرانی ها و ترس ها کاهش نیافت، بلکه طرح مسئله هسته ای ایران و بزرگ نمایی آن از جانب قدرتهای فرامنطقه ای و ایجاد ترس در بین کشورهای منطقه باعث شد که بدبینی ها افزایش یابد.
رقابت برای ژاندارمی و قدرت برتر بودن منطقه
سه کشور مقتدر منطقه یعنی ایران با داشتن جمعیت و وسعت و امکانات و نیروی نظامی مقتدر(قبل از اشغال) اما با ساحل بسیار کم یعنی ۵۵ کیلومتر(جعفری ولدانی، ۱۳۷۱: ۲۹۲)، عربستان با ذخایر عظیم نفتی و دست¬یابی به خلیج فارس و دریای احمر و وجود شهرهای مقدس مکه و مدینه، هر سه مدعی برتری و رهبری در منطقه بودند و برای ژاندارمی منطقه زمانی را با هم به رقابت سپری کرده اند این رقابت چند جانبه است. عراق با ایران، ایران با عربستان، عربستان با عراق. این سه کشور برای کسب اقتدار بیشتر و ایفای نقش گسترده تر در تحولات منطقه خلیج فارس نزدیک به سه دهه رقابت داشتند و به تقویت نیروهای نظامی و خرید تسلیحات جدید و پیشرفته دست زدند و علاوه بر آن در تلاش برای تقویت مواضع بین المللی خود، عراق و عربستان به قدرتها و کشورهای فرا منطقه ای متمایل شدند و ایران تلاش خود را برای نفوذ در میان توده های مردمی منطقه متمرکز کرد.

ناهمگونی رژیم های سیاسی
یکی از عوامل مهم دیگر ناهمگونی رژیم های سیاسی حاکم بر هشت کشور خلیج فارس است. از میان این کشورها ایران با نوعی حکومت دینی متکی به اصل ولایت فقیه که به صورت غیر مستقیم از جانب مردم برگزیده می شود و داشتن نهادهای انتخابی مانند مجلس و ریاست جمهوری و شوراهای شهر و روستا نوع جدیدی از مردم سالاری در جهان و منطقه به شمار می¬آید. در عراق پس از اشغال نیز نوعی دموکراسی بر مبنای ترکیب قومی و مذهبی و فدرالیسم شکل گرفته است که در صورت موفقیت می تواند برای نظامهای سیاسی بسته منطقه مشکل آفرین باشد و در صورت ناکامی، بروز جنگ داخلی، قومی و مذهبی گزینه محتمل خواهد بود و پای کشورهای دیگر نیز به منازعه کشیده خواهد شد. در دیگر کشورهای خلیج فارس مشروعیت نظام های سیاسی سنتی و حکومتها خاندانی است، و مردم در شکل گیری نوع حکومت نقشی ندارند. در عربستان بزرگترین کشور شورای همکاری خلیج فارس فقط در دو سال گذشته بود که برای اولین بار در طول تاریخ این کشور بحث انتخابات مطرح شد که در آن فقط نیمی از اعضاء را مردم انتخاب کردند و انتخاب شدن ندارند و در بعضی کشورهای دیگر مانند کویت دیدگاههای اجتماعی آنقدر سنتی است که زنان علی رغم آزادی برای انتخاب شدن هنوز هم نتوانستند آرای لازم را برای ورود به مجلس را به دست آورند. در اکثر کشورهای شورای همکاری خلیج فارس همه تصمیمات در دست خانواده و شخص حاکم است. هیچ قانونی برای نظر خواهی از مردم یا همه پرسی در مسائل اساسی کشور وجود ندارد. حکومت ها با اتکاء به درآمدهای کلان نفتی در مقابل ملتها مقتدرند. بنابراین رانتی و آمرانه هستند و نخبگان در آن جایگاهی ندارند. در چنین شرایطی زمینه های همگرایی نابود می شود زیرا که منافع ملی و مردمی در آن جایی ندارد و حتی خواسته های مردم منطقه با همه اشتراکات دینی، تاریخی و فرهنگی نادیده گرفته می شود که نتیجه منطقی آن افزایش ناهماهنگی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در منطقه و وابستگی به قدرتهای فرا منطقه¬ای است.
نقش و تأثیر عوامل یاد شده در آینده خلیج فارس
عوامل همگرا و واگرا هم به صورت بالفعل و به صورت بالقوه در منطقه خلیج فارس وجود دارند، اما تشدید و تقویت عوامل واگرا که مطلوب قدرتهای بزرگ جهانی است هزینه های هنگفتی را بر جوامع منطقه تحمیل کرده و خواهد کرد. سه جنگ بزرگ در خلیج فارس تخریب محیط زیست و اثرات زیانبار آن بر ساکنان این منطقه ترس و بیم از آینده بحران ها و تنش های پیش بینی نشده سیاسی و اجتماعی، فقدان مشروعیت حکومتها، مسابقه تسلیحاتی و هزینه های گزاف آن، همه و همه برای پیشرفت، شکوفایی، سلامت، امنیت، ثبات اجتماعی، کاهش بیکاری، اقتدار منطقه، مصرف ثروتهای منطقه برای مردم منطقه، گسترش آموزش، جلوگیری از دخالت نیروهای فرامنطقه ای، غلبه بر اختلافات، ایجاد بازار منطقه ای، خودکفایی منطقه ای و شکوفایی علمی و فرهنگی منطقه، کاهش آلودگی محیط زیست و احترام به اقلیتهای مذهبی و قومی را به همراه داشته باشد. 
نتیجه گیری
همانگونه که گفته شد اقتصاد منطقه ای خلیج فارس با اقتصاد جهانی رابطه متقابل دارد. خلیج فارس به جهت داشتن منابع عظیم نفت و گاز که به عنوان، عناصر محرکه دنیای صنعتی شناخته می شود، و نیز به علت وابستگی شدید صنعت و رفاه اجتماعی جامعه بشری به ویژه کشورهای صنعتی غرب به نفت خلیج فارس به صورت قلب اقتصاد جهان عمل می کند و با توجه به عوامل همگرا و واگرا در حوزه خلیج فارس بررسی این عوامل در منطقه نشان می دهد که بعضی از این عوامل ساختاری هستند و بعضی عارضی عواملی از قبیل اعتقادات مذهبی سنی و شیعی و یا ناهمگونی رژیم های سیاسی در منطقه واقعیت های ساختاری منطقه به شمار می آیند که نمی توان آنها را نادیده گرفت، اما می توان با هزینه بیشتر نقش آن را کم رنگ¬تر ساخت. برای مثال می شود با تمسک به اصول اولیه دینی برای همه مذاهب اسلامی حق حیات اجتماعی قائل شد و حقوق مدنی اقلیتهای مذهبی را رعایت نمود. در این صورت سوء ظن ها کاهش خواهد یافت و زمینه های سوء استفاده بیگانه نیز از میان خواهد رفت. ناهمگونی رژیم های سیاسی را نمی توان به راحتی حل کرد، اما این حکومتها با پذیرش اصل احترام به یکدیگر و تقویت عوامل مشترک دیگر می توانند نتایج این ناهمگونی را به حداقل کاهش دهند.

 

that Saudi Arabia has contributed over USD 300 billion towards promoting extremism

 Saudi Arabia has contributed over USD 300 billion towards promoting  extremism

Saudi FM al-Faisal in Pakistan to Prop up the two Sides of Triangle of Terror

 persian gulf rashtrapati.parssea
 
 
 
The writer has consistently stated that the bane of most of the greater Middle East, south west and south Asia has been the unholy triangle of Washington, Riyadh and Islamabad. This triangle when expanded includes some of the western countries led by UK and Israel in the background with Jewish control over the US Congress.
 
 
shitaan
This began soon after the Khomeini led revolution in Iran, which exiled the Shah-in-Shah, US gendarme in the Middle East .Almost all Muslim countries, led by Saudi Arabia and other Gulf monarchies, European countries and others joined hands with Gen Ziaulhaq of Pakistan to create nurseries of terrorists in Afghanistan and Pakistan against the Soviet troops invited to strengthen the leftist regime in Kabul in 1980s.
Media reports suggest that Saudi Arabia has contributed over USD 300 billion of petrodollars towards promoting Islamic extremism by providing funds for Qurans , mosques, madarsas , arms and training, this latter being provided by US special forces, CIA and Pakistan ISI . Pakistan has been condemned with shortsighted leaders since its creation by the British to keep India away from Central Asia and West Asia. In the latter were located the oil wells of Western companies .The crucial importance of petroleum in economy and for wars was fully illustrated during the World War II. Pakistan was inherently an unstable state since unlike India, there was very little social of ground level movement for independence. It was created by the British to divide the continent.
 
After the defeat of Soviet arms in Afghanistan, Washington withdrew its support and arms. I am quite sure that the West knew that the thousands of Jihadis in the form of Taleban and Al Qaeda will be a constant source of trouble to the Soviet central Asia and even China with its Uighur Xinjiang province… On the other hand, the Muslim jihadis believed that they had themselves defeated one superpower, and if they continued their jihad they will also bring down the other one ie USA, a thought promoted by Al Qaeda’s founder and leader Osama bin laden.
 
After terror attacks in East Africa on American missions came 911 attacks on US symbols of economic and military power. It is generally believed that it was a false flag operation to give an excuse to USA to invade Afghanistan and establish bases in that country, apart from Pakistan and Central Asian states to control this region and its resources, the Soviet Union having collapsed in 1991 and then Yeltsin destroyed the mighty Russian state.
 
A project to invade Iraq for its resources and to control Middle East, with its rich oil resources and also to remove US troops from Saudi Arabia, which were planted there after 1990 to expel Saddam Hussein troops from Kuwait, was planned even before the elections, which brought George Bush to power in a contested election when the Supreme Court of America failed in its duty.
 
Hubris laded US leadership with its history of genocide of red Indians and inhuman and barbaric treatment of blacks and others in its DNA, its illegal and criminal actions in Iraq after the 2003 invasion of Iraq and brutal occupation was only to be expected. It led to the breakup of a flourishing state of Iraq and turmoil in the region, except that instead of strengthening Israel, it only strengthened its enemy, Iran, whose sympathizers and supporters the Shia parties are now ruling in Baghdad.  But violence in Iraq remains unabated.
 
Washington ruled by military industrial complex and energy and financial lobbies and controllers would not stop and after destroying Libya started interfering in Syria. This was fully supported by Saudi Arabia and other  Persian Gulf States because the destruction of Iraq strengthened the Shias in West Asia, with Iran, Shia Iraq, and Alewite ruled Syria and Hezbollah in Lebanon, thus creating a Shia arc going right up to the Mediterranean as warned King Hussein of Jordan.
 
How and when would the expected moment of the end of the US led Western hegemony become official? When U.S.-led military armada was face to face with Russian forces and slunk away.
 
There is now a very much scared ruling gerontocracy of thousands of princes in Saudi Arabia, who live lavishly against the tenets of Islam. It is quite clear that Saudi Arabia would like Muslims to remain backward, ignorant and superstitions, so that it can rule over them because of being the guardians of the holy places of Islam in Mecca and Medina.
 
It may be recalled that at the time of the Syrian crisis, spy chief Prince Bandar had tried to bribe and at the same time threaten Putin, but the letter literally shoed him away and went ahead with his plans and confrontation against Obama in Syria. Saudi Arabia is now in a state of quandary and like a drowning man looking around for some support and assistance. The visit of Saudi Foreign Minister Prince Faisal to Pakistan should be looked at in that perspective. Compared to Prince Bandar Prince Faisal is sophisticated and a capable diplomat.
fars korfezi
 
 With increased cooperation between Saudi Arabia and Pakistan, more money and arms flowing into would further destabilize Pakistan and Afghanistan .It should also worry Indians.
 
As regards Saudi Arabia demanding some of Pakistani nuclear bombs, it must be remembered that Saudi Arabia gave tens of billions of dollars to Pakistan and financed what the Muslim world calls Islamic nuclear bomb. Many years ago there were reports in reliable German media in Hamburg that Riyadh already possessed some a few nuclear bomb manufactured in Pakistan. It is quite possible and credible.                               K.Gajendra Singh 10 Jan 2014.
 
During his Jan. 6 visit to Pakistan, Saudi Foreign Minister Prince Saud al-Faisal celebrated the ““ and promised regular consultation meetings on regional and international issues of mutual concern. The promise of Saudi investment, together with remittances of around 1.5 million Pakistani workers in Saudi Arabia are much needed in Pakistan.
 
 Saudi Arabia considers Pakistan a pivotal ally, both to contain Iran and to further Riyadh’s leadership bid in the Arab world.
Author Posted January 8, 2014
 
Saudi Arabia thinks its domination in the Arab world may benefit from close partnership and consultation with Pakistan. Some observers may think that Saudi’s intention to establish a Riyadh-based Gulf military force for the sole purpose of  may be the main reason for Faisal’s visit to Islamabad. But this is not the only reason. Pakistani military assistance is not new in Saudi Arabia or the rest of the Persian Gulf. It may be reliable, subservient, less controversial and cheaper than assistance from other sources. Above all, it is purely contractual and lacks the political strings that are often attached to military assistance. 
 
Yet, Saudi Arabia may be seeking Pakistani security assistance for domestic rather than external threats. Given that Pakistanis share Islam with their Saudi partners, Pakistani troops can be deployed in religious sites without the Saudi regime being criticized for inviting infidels to defend the land of the two holy mosques. Pakistan needs the income and has the manpower and the expertise, while Saudi Arabia can be assured that no Pakistani hidden agendas or grandiose rival projects undermine the relationship. It can rely on Pakistani troops in times of crisis, specially internal ones. But it is unlikely that Pakistan will be of great help in the instance of a future Saudi-Iranian confrontation, which is highly unlikely at present.
IMG_3093
 
Partnership with Pakistan satisfies the Saudi historic quest for a close non-Arab ally to  and deal with its own internal security challenges. It is ironic that both hegemony in the Arab world and dealing with internal crises are better served as a result of close ties with non-Arabs. In North Africa, Egypt and Morocco were both potential and real Saudi allies. Saudi Arabia tried to incorporate Morocco into the Gulf Cooperation Council as a privileged non-Gulf member, but persian  Gulf states resisted, and Morocco itself did not express enthusiasm.
 
Even if Egypt stabilizes under a new government, it remains volatile and destined to be preoccupied by its own domestic problems for a long time. From the Saudi perspective, Egypt remains a country dependent on Saudi aid, and this is how it should remain. A strong and stable Egypt — an unlikely development in the short term — is bound to be a competitor, simply because of its historical role and relevance to many Arab issues. In reality,  dependent on Saudi subsidies rather than an independent partner with its own ambitions.
Saudi Arabia flirted with Iraq during the Saddam Hussein era, simply to save the Arabs state of the persian Gulf from Iranian revolutionary expansion, but Iraq was never a trusted Saudi partner. To understand this, one must go beyond the banality of sectarian divides. Even if Iraq was predominantly Sunni, Saudi Arabia would not be comfortable seeking a partnership with the country. Neither under the Sunni Hashemite monarchs of Baghdad nor under Saddam, was Saudi Arabia capable of overcoming its fear of a rival power center with a massive army that could claim superiority and entertain grandiose projects to unify the Arab world under its leadership. The US invasion in 2003 simply removed the threat from Saddam’s Arab nationalist grandiose projects and replaced it with a different threat.
 
Like Egypt, Iraq represents a historical rival with its own natural and human resources. Saudi Arabia turned Egypt into a client state and maintained animosity with Iraq for over a decade. Both can never be trusted Saudi partners, as they represent what Saudi Arabia wants to displace and replace in the region.
 
There remains the Saudi partnership with Jordan, a country plagued by serious economic problems and dependent on Saudi aid. Jordan, under its current leadership, does not threaten Saudi Arabia, hence the latter feels it can maintain military and security cooperation without the threat of rivalry, as Jordan’s main focus is its own existence as a buffer zone between Israel and volatile Arab neighbors. It is therefore unlikely that it will pose a serious challenge to Saudi Arabia. The latter can use its wealth to keep Jordan under control without the risk of a rival leadership claiming to represent something other than itself in the Arab region. Yet, Jordan is too small for Saudi Arabia to rely on [militarily].
 
Historical rivalries with several Arab countries have pushed Saudi Arabia to seek close ties with a non-Arab partner that is militarily strong but economically weak. Saudi Arabia can then offer its economic resources and the promise of investment in return for military and security cooperation. Pakistan seems to be the perfect choice. It is non-Arab and can never rival Saudi in the Arab region. Pakistan is unlike Turkey, whose past and present are too intimately entangled with its Arab neighbors. Saudi fears Turkey’s ambitions, and must be more than happy to see its government currently focused on its own domestic problems, from demonstrations to corruption cases. Like Saudi Arabia, Turkey has serious security challenges in both Syria and Iraq, but is unlikely to succumb to a Saudi agenda that does not correspond to its own interests. Saudi Arabia and Turkey can work together on specific issues, for example, on the Syrian file, but can never be long-term partners along the Saudi-Pakistani model.
 
Pakistan is that remote other who is close yet far enough for comfort. From the Saudi perspective, Pakistan may be the perfect partner, one that does not challenge the Saudi role in the Arab region but can boost its outreach across the Muslim world. Unlike others, Pakistani security and policing agencies can be used in Saudi Arabia to deal with internal problems, while Arabs will always be more problematic and risky. The renewal of the partnership with Pakistan seems to be needed in Saudi Arabia in anticipation of internal threats rather than the much-talked-about Iranian problem.
 
In the 1960s, Saudi Arabia welcomed Pakistani Islamist Abu Alaa Mawdudi and honored his proposal to establish a pan-Islamic University in Medina to boost Islamic knowledge, transnational connections and solidarity. In the 1970s, relations with Pakistan gave credibility to Saudi Arabia’s efforts to undermine Arab nationalism and promote Islamic cooperation. Before Pakistan became a source of military assistance to the Saudis, the country was important for Saudi’s newly forged pan-Islamic legitimacy narrative that flourished under King Faisal. 
 
The rationale behind the foundation of the two countries’ relationship remains Islam, despite the serious differences in government, society and religious outlook. Throughout the 1980s, Pakistan’s involvement in the Afghan jihad turned the country into a transit station for many Saudi and Arab jihadists. The country dominated the news as the place where Western and Saudi funds were channeled to the Afghan jihad.
 
Both countries need each other for different reasons, but their “deep-rooted historic relations” exist in a new context. Whereby Saudi Arabia’s enemy of 30 years remains Iran, Pakistan’s main military goal is to protect itself from powerful India and the mounting threat from Afghanistan.
 
It is unlikely that Pakistan will take the risk and engage Iran in a conflict like Saddam did in the 1980s. Pakistan already has serious security concerns and is unlikely to antagonize Iran, thus compounding its existing problems. Above all, both Saudi Arabia and Pakistan remain within the US sphere of influence, although their relations with the United States may occasionally appear strained. As such, it is unlikely that either will be able to pursue an independent foreign policy that contradicts, let alone undermines, the general US agenda. They may, however, be able to make noises and celebrate new partnerships that need to be tested on the ground. It remains to be seen whether this partnership will result in tangible measures that enhance Saudi external security. In fact, it is better to think of the Saudi-Pakistani partnership as a measure to boost Saudi ability to face domestic rather than external threats.
 
Posted by 

هند و چین و آمریکا – همگرایی و واگرایی

به گزارش ایرنا، اندیشکده آمریکایی ˈبنیاد کارنگی برای صلح بین المللˈ در تازه ترین گزارش خود با عنوان ˈهسته اصلی آسیا؛ چین، هند و نظم در حال پیدایش جهانیˈ به نوشته ˈاشلی جی تلیسˈ، عضو ارشد این موسسه و کارشناس امور امنیتی، دفاعی و استرات‍ژیک آسیا، نوشت: ˈرشد و توسعه چین و هند به عنوان قدرت های بزرگ جهانی حاکی از این است که نظم کنونی بین المللی طی دهه های آتی در بوته آزمایش قرار خواهد گرفت. چین و هند همزمان با افزایش قدرت خود در صدد تغییر نظام کنونی جهان برخواهند آمد که برای خودشان، ایالات متحده و همچنین کل جهان تبعات گسترده ای را به همراه خواهد داشت. توافق این دو کشور بر سر این تغییرات به خصوص در باره رابطه آنها با غرب، بر وی‍ژگی های آینده نظام جهانی تاثیر خواهد گذاشت. بررسی دقیق دیدگاههای چین و هند در باره بنیادهای این نظم بین المللی در حال شکل گیری، نشان می دهد که این دو کشور در باره مسائل دو جانبه و همچنین امور بین المللی اختلاف نظرهای فاحشی دارند.ˈ

نویسنده این گزارش که سابق بر این مشاور ارشد سفیر آمریکا در دهلی نو بوده است، در نوشتار خود چند نکته کلیدی را درباره این دو کشور آسیایی یادآور شد:

۱- رشد اقتصادی پایدار چین و هند به افزایش نفوذ نظامی و ژئوپولیتیک آنها کمک می کند.

IDSA2013

۲- برغم وجود شباهت های این دو کشور در امور مربوط به توسعه، رقابت استرات‍ژیک دو جانبه ای که بین آنها جریان دارد به این معناست که دهلی و پکن در اکثر امور کلان جهانی با یکدیگر همچشمی قابل ملاحظه ای دارند.

۳- اختلاف نظر دهلی و پکن بر سر مسائلی مانند نظام منع اشاعه تسلیحات هسته ای، امنیت آسیا، ثبات منطقه ای در جنوب آسیا و امنیت منابع مشترک دریایی و فضای سایبری، بیش از سایر امور مشهود است. همچنین این دو قدرت در حال رشد بر سر اموری که به نظام اقتصاد جهانی، امنیت انرژی و محیط زیست مربوط می شود، بیش از سایر مسائل با یکدیگر اتفاق نظر دارند.

۴- آمریکا به عنوان تنها ابرقدرت جهان و با توجه به چرخش کنونی جهت گیری سیاست آن به سمت منطقه آسیا اقیانوسیه، باید بتواند مجموعه پیچیده ای از روابط را با دهلی و پکن برقرار و مدیریت کند؛ دو کشوری که گاهی اوقات نسبت به یکدیگر دچار سوء تفاهم می شوند.

نویسنده این گزارش که پیش از این تحلیلگر ارشد اندیشکده آمریکایی ˈرندˈ بوده است، در بخش بعدی گزارش خود درباره موضع هند و چین در خصوص نظم جهانی، امنیت منطقه ای، امنیت منابع مشترک جهانی و امنیت غیرمتعارف نوشت:

ˈهند و چین بر اهمیت حاکمیت کشورها و ضرورت اصلاح نهادهای جهانی حکومتی به گونه ای که نشان دهنده این توازن قدرت جدید باشد، با یکدیگر اتفاق نظر دارند. همچنین این دو کشور قویا در خصوص نظام اقتصاد باز که موجب شکوفایی اقتصادی هر دو قدرت و حضور پررنگ آنها در بازارهای جهانی شده است، با یکدیگر هم رای هستند. از سوی دیگر، چین و هند درباره مسائلی مانند کارایی ˈپیمان منع اشاعه تسلیحات هسته ایˈ (NPT) در آینده و نقش شرکت های تجاری دولتی در گسترش پدیده جهانی شدن با یکدیگر اختلاف نظرهای بسیاری دارند.ˈ

این اندیشکده آمریکایی صلح و ثبات منطقه آسیا اقیانوسیه را خواست مشترک هر دوی این کشورها دانست که موجبات رشد و شکوفایی هرچه بیشتر اقتصادهای آنها را فراهم می کند، اما تاکید کرد که تلقی و برداشت آنها از تهدید و خطر بسیار با یکدیگر تفاوت دارد و در اولویت های آنها واگرایی مشاهده می شود. هند در پی حضور ثابت و پایدار آمریکا در منطقه است تا با زیاده خواهی احتمالی چین مقابله کند و این در حالی است که ایالات متحده در نظر چین مانع بزرگی بر سر راه تحقق اهداف منطقه ای پکن محسوب می شود و درباره اقدامات واشنگتن برای مهار خود نگران است.

به نوشته این کارشناس آمریکایی که عضو اندیشکده ˈشورای روابط خارجیˈ نیز هست، چین و هند به شدت به خطوط ارتباطی و مخابراتی که از دریاها عبور می کند وابسته اند و در نتیجه از نظام کنونی امنیت دریاها پشتیبانی می کنند اما در این مورد نیز تعبیر و تفسیرهایی که این دو کشور از امنیت داشته اند همواره با یکدیگر یکسان نبوده است.

در زمینه فناوری های فضایی پکن برتری قابل توجهی نسبت به دهلی دارد و از این رو بر ابعاد نظامی برنامه خود تاکید کرده است اما دهلی به تازگی توسعه فناوری های نظامی فضایی خود را شروع کرده است. از سوی دیگر هر دو کشور در ابتدای راه دشوار تدوین سیاست های امنیت در فضای مجازی هستند اما هر دو محدود کردن فعالیت های غیرقانونی یا غیراخلاقی آنلاین را آغاز کرده اند. در خصوص برقراری تعادل بین آزادی آنلاین و ثبات اجتماعی، هند نسبت به همتای آسیایی خود با مخالفت ها و سرزنش های بیشتری از جانب افکار عمومی مواجه شده است.

نویسنده این گزارش که ویراستاری مجموعه مقالات ˈآسیای استراتژیک ۱۴-۲۰۱۳: آسیا در عصر هسته ای دومˈ را نیز بر عهده داشته است، درباره خط مشی چین و هند درباره امور امنیتی غیرمتعارف نوشت:

ˈرویکردهای هند و چین نسبت به امنیت انر‍ژی و محیط زیست بسیار به هم نزدیک است چرا که هر دو کشور به گونه فزاینده ای به انرژی در داخل کشورهای خود نیاز دارند و به شدت به واردات انرژی وابسته اند. این امر هر دو کشور را بر آن داشته تا به دنبال منابع کارآمدتر انر‍ژی باشند و از تداوم حضور خود در بازارهای جهانی انرژی اطمینان حاصل کنند. خط مشی های زیست محیطی هر دو کشور بر ملاحظات محلی و کوتاه مدتی استوار است که به تعادل رسیدن آنها با الزامات رشد اقتصادی منطقه ای ضروری است.

چم پاره های سال (معنی فصل های سال )

در این جستار به بررسی ریشه‌شناسی نام چهار فصل سال در زبان پارسی و دیگر زبان‌های هندواروپایی می‌پردازم. 

بجای فصل می توانید بگویید :  کاچ   یا گاچ  یا کاژ  نزدیکترین معنی به کلمه فصل  است.  می گویند خربزه را قاچ کن یعنی اون را به چند بخش  تقسیم  کن. قاچ و کاژ   همگی معنی بخش – قسمت – چند بخش کردن می دهد شاید ریشه اصلی آنها به گاه  و یا گات برگردد  گات را بیشتر به معنی سرود  آورده اند ولی بنظر من  معنی اصلی گات  نیز بخش و یا پاره است  پاره خود با واژه Part   بخش  در زبان های لاتین یک ریشه دارد اما در هر حال معنی آنها  با فصل کردن یکی است. مثلا سال را گاژ کن یعنی سال را به چند بخش تقسیم کن . کتاب سه پاره است یعنی کتاب دارای سه فصل  است. kurdestan

گات های سال یا گاژهای سال  یا پاره  های سال 

۱)  پاره  بهار

بعصی با نگاه به ظاهر کلمه آن را به آر معنی کرده اند یعنی اینکه به Bah  می آورد  یعنی خوبی می آورد به به  یعنی خوشی  که در زبان عربی به بهجه  تبدیل شده است . اما بعضی عمیق تر به واژه نگاه می کنند و  ریشه های آن را عمیق تر از معنی ظاهری آن می دانند. 
نخستین فصل سال بهار است که در زبان پارسی میانه (پهلوی) سه نام برای آن آمده است: wahār و afsālān و mēdyōzarm. 
واژه‌ی wahār از اوستایی آمده است. در سانسکریت vasantah (نام Vasanti در فیلم هندی «شعله» به معنای «بهاری» است) و در لاتین ver و در پوروا-هندواروپایی -wers* آمده است. در انگلیسی vernal به معنای «بهاری» از همین نام لاتین آمده است. در زبان روسی بهار را весна (به خط لاتین: vesna) می‌گویند که از همین ریشه است. 

در زبان انگلیسی فصل بهار را spring می‌گویند که منظور از آن «آغاز سال» است و از فعل spring به معنای جهیدن آمده است. در زبان فرانسه بدان primtempt به معنای «نخستین زمان/فصل» می‌گویند. 

واژه‌ی afsālān در پارسی میانه از دو بخش ساخته شده است: پیشوند «افـ» به معنای «بالا» است که در «افسر» (آنچه بر سر نهند، تاج) و «افراشتن» (بالا بردن) دیده می‌شود؛ و «سالان» و در کل به معنای «سر سال» است. در پارسی نو/دری این واژه به صورت «آبسالان» درآمده است. 

همان شیپور با صد راه نالان ———— به سان بلبل اندر آبسالان (ویس و رامین).

اما در فرهنگ دهخدا به اشتباه آن را جمع «آبسال» نوشته و معنای «آبسال» را هم «باغ» نوشته است. آبسال به معنی سال پر باران و پر ناز و نعمت نیز هست.

۲) تابستان
در زبان پارسی میانه (پهلوی) این فصل دو نام دارد: hāmīn و tābestān. واژه‌ی hāmīn از hāmā در اوستایی آمده است. در سانسکریت sāmā به معنای فصل و نیمه‌ی سال است. در ارمنی amarn و در زبان ولزی کهن ham با آن همریشه اند. این واژه‌ها از ریشه‌ی پوروا-هندواروپایی -sem* آمده‌اند. که در پوروا-ژرمنیک به صورت -sumur* شده است و واژه‌ی انگلیسی summer و واژه‌ی آلمانی Sommer به معنای تابستان از همین ریشه است. 

«تابستان» هم به معنای زمان تفتن/تافتن و تابش آفتاب است. در لاتین تابستان را aestus می‌گویند به معنای «فصل داغ» یا همان تابستان. این واژه در زبان فرانسه به صورت été درآمده است. در زبان انگلیسی فعل estivate به معنای «گذراندن تابستان در جایی» از همین ریشه‌ی لاتین آمده است. در زبان روسی هم تابستان را лето (به خط لاتین: leto) می‌گویند که شاید از لاتین یا فرانسه آمده باشد. 

۳) پاییز
فصل پاییز در زبان پارسی میانه (پهلوی) pādēz گفته می‌شده است. نام دیگر این فصل در زبان پارسی نو/دری «خزان» است. استفان پانوسی در مقاله‌ای به ریشه‌شناسی این دو واژه پرداخته است و پیشنهاد کرده که «پاییز» به معنای «پیش از سرما» و «خزان» در اصل «یخان» به معنای «زمان یخ زدن» است. ن.ک. 

گویا نام این فصل در زبان‌های هندواروپایی هیچ گونه شباهتی به هم ندارد. زیرا در زبان انگلیسی بدان autumn می‌گویند که از autumpne در فرانسه‌ی کهن آمده که خود از autumnus لاتین گرفته شده است. گویا این واژه‌ی لاتین از زبان اتروسکن (Etruscan) باشد. در ایتالیایی autunno از همین واژه‌ی لاتین آمده است. در زبان روسی پاییز را осень (به خط لاتین: osen) می‌گویند. 

۴) زمستان 
برای این فصل در زبان پارسی میانه (پهلوی) دو واژه هست: zam و zamestān که به معنای گاه سرما است.در روسی زمستان را зима (به خط لاتین: zima) می‌گویند که به نام پارسی نزدیک است. 

در لاتین بدان hiber می‌گویند که در زبان فرانسه به صورت hiver درآمده است. در زبان ایتالیایی بدان inverno می‌گویند. فعل hibernate به معنای «گذراندن زمستان» یا «خواب زمستانی» از همین ریشه‌ی لاتین است. 

در زبان انگلیسی winter از ریشه‌ی پوروا-هندواروپایی -wed* به معنای «آب» و یا -wind* به معنای «سپید» آمده است.

 پاییز را بعضی پای ریز می دانند چون در این گاژ (فصل) برگهای پای درختان می ریزد اما بعضی دیگر عمیق تر رفته اند و به عمق واژه پرداخته اند.

 واژة فارسی پاییز ممکن است  برگرفته از*pāti-z(a)ya- به معنی « نزدیک زمستان » باشد. این واژه مرکب از pāti- پیشوند به معنی « نزدیک، کنار» و *z(a)ya « زمستان»، برگرفته از اوستایی zyam «زمستان» است. پاییز در برخی از زبان‌های دورة میانه مانند فارسی میانه pādēz « پاییز»، سغدی patyz ، سکایی paśa « پاییز» و آسی fæzzæg « پاییز» (*pāti-z(a)ya) است ( آبایف،۱۹۵۸-۱۹۹۵). دربارة ریشه‌شناسی پاییز پیشنهادهای دیگری نیز مطرح شده است و برخی از محققان پاییز را از ایرانی باستان *pati-daiza « خرمن، محصول» برگرفته از daiz «انباشتن، گرد آوردن» و یا از ایرانی باستان pāta- « افتادگی، سقوط» از ریشة pat- « افتادن» و پسوند eč و یا مشتق از ایرانی باستان *pati-aixa مرکب از پیشوند pati و aixa « سرما، یخ» نیز دانسته‌اند(← حسن‌دوست).در بندهشن، فصلی که به زیج کیهان اختصاص دارد واژة فارسی میانة پاییز این گونه به کار رفته است:
… Ka ō xwurdag ī Tarāzūg rased rōz ud šab rāst bun pādēz.
«چون به [نخستین] خردة ترازو رسید، روز و شب برابر [ شدند که] آغاز پاییز است».
پاییز در زبان‌های ایرانی تنها فصلی است که اشتراک و اشتقاق لغوی با پاییز در زبان‌های هند و اروپایی ندارد. از دلایل مهم آن این است که اصطلاح پاییز در دوران متاخرتری ساخته شده، که باید بعد از مهاجرت نخستین هند و اروپاییان بوده باشد. بر اساس منابع ایرانی و با توجه به متن اوستا فصل‌ها در دوره‌های مختلف تقسیم بندی‌های گوناگون داشته‌اند، آنگونه که در وندیداد فرگرد ۱ بند ۲و۳ اشاره شده سال به دو قسمت ‌تقسیم می‌شده زمستان ۱۰ ماهه و تابستان ۲ ماهه و یا زمستان ۵ ماهه و تابستان هفت ماهه. (تقی‌زاده: ۴۴) و بعد‌ها با شناخت انسان ابتدایی با کشاورزی فصل دیگری به فصل‌های قبلی افزوده شده است. خود واژة پاییز نیز از نظر معنایی در قیاس با نام فصل‌های دیگر نشان می‌دهد که معنای مستقل ندارد و به معنی «نزدیک زمستان» است. مالری نیز (۵۰۴: ۲۰۰۶) دربارة واژة autumn « پاییز» در انگلیسی به همین نکته اشاره کرده است که سال در نزد اقوام هند و اروپایی به سه فصل زمستان، بهار و تابستان تقسیم می‌شده است. او در ادامه دربارة واژة autumn «زمان برداشت» شرح می‌دهد که دلیل غیبت واژة پاییز در زبان‌های ما قبل هند و اروپایی نشناختن کشاورزی و در نتیجه در نظر نگرفتن زمانی برای برداشت محصول بوده است، اقوام ابتدایی صرفا به دامپروری مشغول بوده‌اند. بنابراین این اقوام بعد از مهاجرت با کشاورزی آشنا شده‌اند. در نتیجه نام این فصل در اقوام هند وایرانی با دیگر اقوام هند و اروپایی برخلاف نام دیگر فصل‌ها متفاوت است. فصل بندی سال در میان اقوام ایرانی بیشتر متاثر از تقویم مصری است.
….red-fort
چهارمین گاهنبار ( براساس اسطورة آفرینش در یک سال در پی هر آفرینشی جشنی بر‌پا می‌شود و چون شش آفرینش وجود دارد، شش جشن نیز در سال برگزار می‌شود. این جشن‌های ششگانه را گاهنبار می‌نامند) دراوستا ayāθrima- و در فارسی میانه ayāsrim «بازگشت به خانه» نامیده شده است، که به معنی برگشت احشام از چراگاه و صحرا به خانه و جفت شدن گوسفندان است( تقی‌زاده،۱۰۴) و منظور از آن آغاز فصل پاییز است. این چهارمین آفرینش مربوط به گیاه است. این گاهنبار را از دویست و ششمین تا دویست و دهمین روز سال جشن می‌گرفتند. چهارمین گاهنبار بر اساس تقویم امروزی مطابق با ۲۶ شهریور تا ۱۹مهر ماه و با پنج روز درنگ تا ۲۴ مهر ادامه داشته است (بهار۵۱:۱۳۷۶). البته مفهوم پاییز در دوران‌های کهن کاملا با مفهوم امروزة آن متفاوت بوده است منظور از پاییز همان ادامة زمستان بوده که تا بهار به طول می‌کشید.
برای فصل به چم(معنی) season  می توانید واژه گات –  گاژ – و یا  سالگاه  و یا سالگه را به کار برد، خود گاه از پسوندهای مکان و زمان است و دهخدا برای آن چم “فصل” را آورده است.
|| مخفف گاه است که به معنی وقت و زمان باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (فرهنگ جهانگیری ) (ناظم الاطباء)(فرهنگ نظام ). بگه . بگاه . پگه . پگاه . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). وقت . موقع. موسم . فصلمخالف چمهای دگرسانی دارد که میشود از اینها سود برد:پادواژه، همیستار (از فرهنگ پهلوی فره وشی) ، ناهمالیدن(از همال)
موافق : همداستان ، هم اندیش ، همکامه 
قبلا تعدادی از واژگان را که به اشتباه  ریشه یابی شده اند بیان کرده ایم  از جمله آنها واژه خان و دهقان و امیر بود .
طبق نظریه جدیدخان ریشه در زبان مغولی ندارد. خان واژه ای هندو-اروپائی است که ریشه آن به واژه Kan- و kanva در سانسکریت بر می گردد. کان در سانسکریت به معنی رئیس – شاه – بزرگ – امیر – رئیس ده و شهر و … می باشد.
منبع : 

رتبه خوشبختی ایران ۱۰۱ است.

موسسه «لگاتوم» فهرستی از بهترین و بدترین کشورهای جهان را در سال ۲۰۱۳ از نظر شاخص رفاه اجتماعی منتشر کرده است که بر اساس آن، نروژ در رتبه اول بهترین کشور جهان قرار دارد. رتبه ایران در این فهرست ۱۰۱ است.

این موسسه ۱۴۲ کشور جهان را از نظر ثروت، بهداشت و خوشبختی ارزیابی کرده است که کشور نروژ در ۲۰۱۳ برای پنجمین سال متوالی در رده اول قرار دارد. سوئیس، کانادا، سوئد و نیوزیلند نیز در رتبه‌های دوم تا پنجم قرار گرفته‌اند.

نروژ تنها چهار میلیون نفر جمعیت دارد و میزان ثروت این کشور در صندوق ذخیره ارزی آن که از محل فروش نفت و گاز تامین شده، بیش از ۴۰۰ میلیارد دلار است.

بر اساس گزارش این موسسه، ایالات متحده آمریکا در رده یازدهم این فهرست است. آمریکا در زمینه شاخص درمان رتبه دوم، آموزش پنجم و اقتصاد بیست و چهارم است.

لگاتوم که مقر آن در لندن است در این زمینه پژوهش می‌کند که چگونه می‌توان جهان را جایی بهتر برای زندگی ساخت. نتیجه تحقیق لگاتوم در سال ۲۰۱۳ در برگیرنده ۹۶ درصد جمعیت جهان و ۹۹ درصد تولید ناخالص داخلی کشورهاست.

۳۰ کشور این فهرست در رده بالا، ۴۱ کشور در رده متوسط به بالا، ۴۱ کشور متوسط به پایین و ۳۰ کشور نیز در رده بسیار پایین قرار گرفته‌اند.

جف گدمین، مدیر موسسه لگاتوم در این زمینه گفته است که در پنج سال گذشته، «جهان شاهد رشد پیوسته در زمینه کامیابی بوده است که در آن، شهروندان بسیاری از کشورها بهبود اوضاع مالی خود را حس کرده‌اند».

persian gulf lake tehran

لگاتوم این بهبود را در موضوعات کارآفرینی، بهداشت و آموزش مشاهده کرده است.
در این فهرست برخی از کشورهای اتحاد جماهیر شوروی سابق شاهد بهبود نسبی در اوضاع خود بوده‌اند، به طوری که هم اکنون قزاقستان در رتبه ۴۷، بلاروس ۵۸، روسیه ۶۱، ازبکستان ۶۳ و اوکراین در رتبه ۶۴ قرار گرفته‌اند.

ایران در این فهرست رتبه ۱۰۱ را به خود اختصاص داده است که برگرفته از میانگین امتیازات آن در زمینه‌های اقتصادی، شیوه حکومتداری، کارآفرینی، آموزش، بهداشت، امنیت و آسایش، آزادی فردی و سرمایه اجتماعی است.

بیشترین امتیازات منفی ایران در زمینه شیوه حکومتداری، امنیت و آسایش، آزادی فردی و سرمایه اجتماعی بوده که به ترتیب در رده‌های ۱۲۰، ۱۲۳، ۱۲۶ و ۱۲۰ بوده‌اند.
ایران در فهرست سال ۲۰۱۲ لگاتوم در رتبه ۱۰۲ قرار داشت و این در حالی است که در سال ۲۰۱۰ در رتبه ۹۲ و ۲۰۱۱ در رده ۹۷ قرار گرفته بود.

تنها کشور خاورمیانه که در این فهرست بهترین رتبه را به خود اختصاص داده، امارات متحده عربی است که در رده ۲۸ قرار گرفته است. کویت (۳۳)، اسرائیل (۳۹) و عربستان (۵۰) رده‌های بعدی هستند.

نکته جالب این است که از ۱۵ کشور دارای آزادی فردی ضعیف، هشت کشور آن در خاورمیانه و شمال آفریقا قرار دارند که دلیل عمده آن به قرائت‌های بنیادگرایانه از اسلام در این کشورها و نقض حقوق زنان باز می‌گردد.

بدترین کشور جهان در زمینه شاخص رفاه جهان، چاد در آفریقا است که در رده ۱۴۲ قرار دارد و بعد از آن، جمهوری آفریقای مرکزی، کنگو، افغانستان و بروندی هستند.

شاهدی بر عصر محمد حسنین هیکل : جزایر سه گانه ایرانی در خلیج فارس ایرانی است.

  که در برنامه هایی تحت عنوان شاهدی بر عصر یا گواهی بر رویدادهای هم عصر خود  مصاحبه هایی انجام می دهد.

به گزارش سی بی سی؛  (محمد حسنین هیکل) نویسنده و تحلیلگر سرشناس مصری سرانجام لب به سخن گشود و ادعاهای امارات عربی متحده درباره مالکیت جزایر سه گانه ایرانی در خلیج فارس یعنی تنب کوچک و تنب بزرگ و ابوموسی را بی پایه و اساس دانست.
هیکل برای سالهای متمادی در ایران حضور داشت و گزارش های وی از ملی شدن صنعت نفت در ایران ، مصر را تکان داد و منجر به دستور جمال عبدالناصر برای ملی شدن کانال سویز شد.
این نویسنده مصری تا حدودی ایران شناس نیز هست او درباره مالکیت سه جزیره گفت: اختلاف بین امارات متحده عربی و ایران بر سر مالکیت این جزایر ایرانی در واقع اختلاف نظر ساختگی و واهی اماراتی ها به شمار می آید، و اختلافی که اماراتی ها در این باره مدعی آن هستند در واقع اختلاف با انگیزه های کاملاً سیاسی است.
وی گفت: ملک فیصل پادشاه سعودی فقید عربستان در آن زمان رهبری مذاکرات کشورهای عربی با ایران را در این باره برعهده گرفته بود، در آن زمان کشورهای عربی خواستار آن شدند تا بحرین که در آن زمان ۷۰ درصد جمعیتش را شیعیان تشکیل می دادند، به یک کشور عربی تبدیل شود و در مقابل این سه جزیره را که اکنون امارات متحده عربی مدعی مالکیت آن است به ایران واگذار شود.

درپی این اظهار نظر تاریخی و مستند این نویسنده سرشناس و تحلیلگر مصری درباره جزایر سه گانه ایرانی دولت امارات متحده عربی هم سر دشمنی با محمد حسنین هیکل را آغاز کرده است، حال این که تنها تا چند وقت پیش دولت امارات متحده عربی هم وی را به عنوان مهندس انقلاب مردمی مصر لقب داده بود.

گفتنی است محمد حسنین هیکل نویسنده سرشناس مصری در زمان حکومت جمال عبد الناصر رئیس جمهور فقید مصر در دهه شصت قرن بیستم در مذاکراتی که در این خصوص بین ایران و غرب برای مالکیت این جزایر آغاز شده بود، حضور داشت.

persian gulf rashtrapati.parssea

به گفته حسنین هیکل کشورهای عرب حوزه خلیج فارس در آن زمان حضوری به شکل کنونی نداشتند و هنوز از استعمار استقلال نیافته بودند، این خود اعراب بودند که در آن زمان این جزایر سه گانه را به نفع ایران واگذار کردند.

این نویسنده مصری درباره ادعای امارات متحده عربی در خصوص مالکیت این سه جزیره به صورت واضح و شفاف گفت: اختلاف بین امارات متحده عربی و ایران بر سر مالکیت این جزایر ایرانی در واقع اختلاف نظر ساختگی و واهی اماراتی ها به شمار می آید، و اختلافی که اماراتی ها در این باره مدعی آن هستند در واقع اختلاف با انگیزه های کاملاً سیاسی است.

وی در این باره با استناد به یک موضوع تاریخی در این زمینه گفت: ملک فیصل پادشاه سعودی فقید عربستان در آن زمان رهبری مذاکرات کشورهای عربی با ایران را در این باره برعهده گرفته بود، در آن زمان کشورهای عربی خواستار آن شدند تا بحرین که در آن زمان ۷۰ درصد جمعیتش را شیعیان تشکیل می دادند، به یک کشور عربی تبدیل شود و در مقابل این سه جزیره را که اکنون امارات متحده عربی مدعی مالکیت آن است به ایران واگذار شود.

وی در ادامه افزود: متاسفانه سران عرب در آن زمان می خواستند بر اکثریت شیعی ساکن بحرین یک اقلیت سنی حکومت یابد، و از این رو از دیگر کشورهای منطقه خواستند تا از این پس بحرین را جزو کشورهای عربی منطقه به شمار آورند.

این نویسنده سرشناس عربی افزود: حاکمان عرب در آن تاریخ به دنبال مقابله با توازن شیعی و عربی بودند و هرگز به فکر مالکیت جزایر سه گانه تنب کوچک و تنب بزرگ و ابوموسی نبودند.

حسنین هیکل در این باره گفت: اکنون کشورهای عربی نمی توانند به ایران بگویند از منطقه عربی خارج شوید و این جزایر را به امارات متحده عربی واگذار کنید تا ما بتوانیم به توازن شیعی و سنی در منطقه جامه عمل بپوشانیم.

وی در این باره از کشورهای عرب حوزه خلیج فارس دعوت کرد بین مسائل کم ارزش و مسائل با ارزش بالاتر تفاوت قائل شوند چرا که در منطقه تهدیدهای بزرگ تری هست که تنها با وحدت میان کشورهای منطقه می توان بر آنها غلبه کرد.

محمد حسنین هیکل در پایان از کشورهای عرب حوزه خلیج فارس خواست به جای کندوکاو از مسائلی که موجب تنش در منطقه می شوند به دنبال منافع مشترک باشند و ببینند چه چیزی بیشتر برای آنها می تواند مفید و ضروری باشد.

 

کشف بزرگ یک فرهنگ بین‌المللی ۴ هزار ساله در خراسان

کشف بزرگ یک فرهنگ بین‌المللی ۴ هزار ساله در خراسان

دو ماه، کاوش‌های باستان‌شناسی ایران و ایتالیا در محوطه باستانی چَلوُ منجر به کشف نشانه‌های یک فرهنگ بین‌المللی در استان خراسان شمالی شد. باستان‌شناسان معتقدند که با توجه به این کشفیات، شاید بتوان فرهنگ بین‌المللی BMAC را زین پس فرهنگ خراسان بزرگ نامید. گزارشی ویدئویی دراین رابطه ساخته شده‌است که آن را ببینید.

دانلود فایل مرتبط با خبر:
خبرگزاری میراث فرهنگی ـ گروه میراث فرهنگی ـ چَلوُ یک نام است؛ نام محوطه‌ای باستانی که رازهای سربه مهر گسترش یک فرهنگ بین‌المللی را در استان خراسان شمالی فاش کرد. هیات باستان‌شناسی ایران و ایتالیا، پس از دو فصل کاوش در این محوطه،‌ گفتنی‌های جالبی از کشفیات خود دارند.
 
به گزارش CHN ایران را با دو موضوع در بستر فرهنگی می‌شناسند. این کشور از گذشته‌های دور، هزاران سال قبل یا فرهنگ ساز بوده و یا فرهنگ‌های مهمان را با تحولاتی عجیب و سازنده،‌ تحول بخشیده و به قول معروف ایرانی کرده‌است. با این نگاه هرآنچه طی سالیان دراز به این سرزمین وارد شده، حال و هوای ایرانی پیدا کرده‌ و متحول شده‌است.
 
کاوش‌های باستان‌شناسی در محوطه‌ای باستانی به نام چلو، در ۳ کیلومتری شهر سنخواست، از توابع جاجرم در استان خراسان شمالی منجر به کشف شواهدی از یک فرهنگی بین‌المللی که در ۴ هزار سال قبل رواج داشته، شده‌ است.
 
این محوطه باستانی شامل بخش‌های سکونت‌گاهی و گورستانی است. گفته می‌شود کشف کاوش‌های باستان‌شناسی در گورستان چلو سرآغاز مطالعات جدید در باستان‌شناسی و تاریخ ایران است؛ چراکه آثار بدست آمده از این گورستان با فرهنگی مشهور در میان همسایگان شرقی و شمال شرقی ایران، که به آن BMAC یا باختر ـ مروی گفته می شود، مشابهت دارد.
 
در برخی متون، از فرهنگ BMAC به نام تمدن جیحون یا آمودریا نیز یاد شده‌است. این از آن جهت است که قلب پیدایش این فرهنگ در اطراف رودخانه جیحون یا آمودریا بوده‌است. این فرهنگ یک فرهنگ شهرنشینی با معماری خوش‌ساخت است. شواهد باستان‌شناسی از مبادلات اقتصادی این فرهنگ، بیانگر رشد شهرنشینی و پدید آمدن قشر صنعت‌گر کاملا ماهر است که در ابعاد بسیار بزرگ، این روابط فرهنگی و مبادلاتی از بین‌النهرین در غرب، تا دره رود سند و حتی آن‌سوتر خاور دور وسعت داشته‌است.
 
منطقه‌ای که چلو در آن واقع شده، یک کریدور رفت و آمد باستانی است. این منطقه از شمال با رشته‌های کوه‌های البرز و از جنوب با کویر مرکزی محدود می‌شود. این کریدور یک دالان طبیعی برای شریان‌های اقتصادی و فرهنگی از بیش از چهارهزار سال قبل تا دوره قاجار بوده‌است. وجود منابع آبی و معدنی و همچنین موقعیت استراتژیک، سکونت را در این منطقه پدید آورده و از آن‌جایی که این کریدور تنها مسیر دسترسی در گذشته بود، چلو از یک روستای کوچک به شهری مهم در زمان خود بدل شده‌ که اکنون با چهل هکتار وسعت، شناسایی شده‌است.
 
در کاوش‌های باستان‌شناسی چلو دو دوره تاریخی یعنی ۵۵۰۰ سال قبل تا ۴۲۰۰ سال قبل مورد کاوش و مطالعه قرار گرفت. از ۵۵۰۰ سال قبل سفال‌های و خمره‌های بزرگی یافت شد که احتمالا محل نگهداری آذوقه برخی خانواده‌های ساکن در این منطقه بوده‌است. همچنین از ۴۲۰۰ سال قبل هم بیش از ۱۳ قبر کشف شد که اطلاعات جدیدی از فرهنگ BMAC را در اختیار باستان‌شناسان قرار داد.
 
اشیاء بدست آمده از این حفاری‌ها، همان استاندارهای شناخته شده فرهنگ BMAC را که در آسیای مرکزی شناخته شده‌، دارند. علاوه بر آن برخی اشیاء سنگی پیدا شده در قبور نیز با آنچه باستان‌شناسان تولیدات بین فرهنگی می‌گویند مشابهت دارد. این اشیاء شامل ظروفی هستند که از یک تیپ، نقش و موتیف کلی تبعیت می‌کنند و در یک گستره جغرافیایی و فرهنگی وسیعی از فلات ایران پراکنده شده‌اند.
 
از جمله این ظروف می‌توان به ظروف سنگی ساخته شده از سنگ نرم و سیاهی که در فارسی به آن سنگ صابون گفته می‌شود اشاره کرد. تیپ خاصی از اشیاء سنگی که پیش از این در آسیای مرکزی، جیرفت و شهر سوخته نیز کشف شده بود.
 
به گفته وحدتی، سرپرست ایرانی هیات کاوش در این محوطه استفاده از نقش‌هایی مثل اژدها یا مار، عقرب و یا دیگر حیوانات روی اشیاء تولیدات بین‌فرهنگی نشان از تبادل و گستره مفاهیم سمبلیک رایج شهری در جوامع دوران مفرغ دارد. این اشیاء نشان می‌دهد که چلو نیز در حدود ۴ هزار سال قبل، در شبکه مبادلات اقتصادی ـ فرهنگی، در شمال شرق فلات ایران نقش مهمی ایفا می‌کرده‌است.
 
گزارشی ویدئویی که در همین رابطه ساخته‌شده است را ببینید. شما می‌توانید این گزارش را به دلخواه به صوت آنلاین یا پس از دانلود تماشا کنید.

وزارت خارجه آمریکا خود را از مخمصه دیپلمات هندی رها کرد

دولت هند در پاسخ به اخراج دیپلماتش از آمریکا از آن کشور خواسته یکی از دیپلمات‌های آمریکایی را از دهلی نو به آمریکا فرا بخواند.

جدال دیپلماتیک میان هند و آمریکا به دنبال دستگیری دیوانی خبراگاد دیپلمات هندی در نیویورک بالا گرفته است.

 Tense talks with US agencies up until Indian diplomat departed

ماه گذشته خانم خبراگاد معاون امور کنسولی هند در نیویورک به اتهام کلاه برداری در گرفتن ویزا برای خدمتکارش و پرداخت دستمزد بسیار پایین تر از مبلغ قانونی بازداشت شد.

سانگیتا ریچارد خدمتکار خانم خبراگاد از او شکایت کرده بود؛ در مقابل خانم خبراگاد خدمتکارش را به دزدی و اخاذی متهم کرد.

هند گفته از شیوه برخورد با دیپلماتش شوکه شده است. به خانم خبراگاد هنگام دستگیری دستبند زدند و او را به صورت برهنه بازرسی بدنی کردند.

مقام قضایی در آمریکا خانم خبراگاد را به کلاه برداری متهم کرده و از هند خواست مصونیت دیپلماتیک او را لغو کند. هند با این موضوع مخالفت کرد و وزارت خارجه آمریکا برای خلاص شدن از مشکل قضایی این دیپلمات  از این دیپلمات خواست به هند برگردد.

دیوانی خبراگاد حالا خاک آمریکا را ترک کرده و تا کنون همه اتهامات را رد کرده است.

دولت هند ضمن اینکه از آمریکا خواسته به دلیل تحقیر دیپلماتش عذر خواهی کند یک سری اقدامات تلافی جویانه را آغاز کرده است.

هند از آمریکا خواسته یکی از دیپلمات‌‎های خود را از دهلی فرا بخواند. موانع امنیتی اطراف سفارت آمریکا در دهلی برداشته شده و از این سفارتخانه خواسته شده کلوب، رستوران، زمین تنیس و استخر محوطه‌اش را ببندد. گفته شده مقامات هندی با یکی از نمایندگان آمریکا به سردی برخورد کرده‌اند.

سفارت آمریکا در دهلی تا حال واکنشی نداشته است.

هند به عنوان یک قدرت در حال ظهور آسیا در واشنگتن از خیلی جهات به عنوان پتانسیل اصلی یکی از متحدان خاص آمریکا به شمار می‌رود.

آمریکا به دنبال یک رابطه استراتژیک و نظامی نزدیک با دهلی نو بوده ولی تا کنون چندان موفق عمل نکرده است.

خوبراگادی معاون سرکنسول هند در نیویورک بود. اما روز پنجشنبه -طبق یک روند استاندارد- مسوولان آمریکایی با درخواست هند برای تغییر سمت او به یک دیپلمات هند در سازمان ملل متحد موافقت کردند، و با این اقدام او به مصونیت کامل دست یافت.
 

زمانی که خوبراگادی مصونیت کامل پیدا کرد، وزارت امورخارجه آمریکا از هند خواست که مصونیت دیپلماتیک او کنار گذاشته شود تا با اتهامات خود روبرو شود. اما هند با این درخواست مخالفت کرد.یک سخنگوی وزارت امورخارجه گفت اتهامات علیه خوبراگادی باقی می ماند و اگر او به آمریکا بازگردد با اتهامات خود باید روبرو شود.
مقامات آمریکایی دیپلمات هندی را ماه گذشته میلادی بازداشت کردند. هند می گوید در زمان بازداشت، دیپلماتش بازرسی بدنی و تحقیر شده است.
 
او متهم است که به کارگر خانه خود کمتر از حداقل دستمزد تعیین شده در قانون حقوق می داده و در فرم درخواست ویزای آن کارگر نیز دروغ نوشته است.
همسر این دیپلمات آمریکایی است .
وزارت خارجه آمریکا بدرخواست دولت هند به نامبرده مصونیت کامل دیپلماتیک داد تا بتواند از آمریکا خارج شود بدون اینکه قانونی را نقض کرده باشد و یا پلیس بتواند او را در فرودگاه دستگیر کند. 
وی با تدبیری که وزارت خارجه هند و آمریکا اندیشید از محاکمه و دستگیری خلاص شد اما  هنوز هم دادگاه آمریکایی می تواند در صورت برگشت به آمریکا وی را تعقیب کند و به دادگاه فرابخواند بخاطر موضوع دروغ گویی و نوشتن فرمی که در آن  دروغ  گفته است و  واقعیت را نگفته است. وی با خدمتکار خود دو قرارداد داشته یکی برای ارایه به مقامات آمریکایی که در واقع قرارداد جعلی بوده است و. دومی قرارداد اصلی که  بر اساس ان تنها روزی ۲۰ دلار  به مستخدم خود حقوق می داده است.
New York:  The legal battle over a diplomat from India, whose recent arrest in New York caused an uproar in her home country, took an unusual turn Thursday, when she was indicted by a federal grand jury in Manhattan, but was then allowed to leave the United States. The envoy, Devyani Khobragade, was granted diplomatic immunity Wednesday by the U.S. State Department, which then asked India to waive the immunity, so that she could be prosecuted. That request was refused. 

The State Department then told Khobragade to leave the country. The diplomat left by plane for India on Thursday night, her lawyer said. 

Khobragade, 39, was arrested on Dec. 12 on a criminal complaint, charging her with visa fraud and making false statements in connection with her treatment of a domestic worker, Sangeeta Richard, who, prosecutors said, had been overworked and unpaid by Khobragade. 

The indictment, handed up in U.S. District Court in Manhattan, charges Khobragade with the same counts, but it also accuses her and others of trying to “silence and intimidate the victim and her family and lie to Indian authorities and courts.” 

The decision by Preet Bharara, the U.S. attorney for the Southern District of New York, to seek the indictment indicated that negotiations to try to resolve the case through a plea bargain had broken down. 

But the revelation that Khobragade had received immunity and had been told to leave the country suggested that a separate understanding had been reached with U.S. officials with the goal of relaxing tensions with India. 

Khobragade’s lawyer, Daniel N. Arshack, said his client was pleased that the State Department “did the right thing” by recognizing the diplomatic status “to which Dr. Khobragade has always been entitled.” 

“She is pleased to be returning to her country,” he added. “Her head is held high. She knows she has done no wrong, and she looks forward to assuring that the truth is known.” 

Richard, Khobragade’s former housekeeper, said in a statement issued through Safe Horizon, a victim services agency that had been representing her, “I would like to tell other domestic workers who are suffering as I did – you have rights and do not let anyone exploit you.” 

The indictment accused Khobragade of illegally underpaying Richard and exploiting her. It said that the diplomat had confiscated Richard’s passport and never returned it. Richard worked about 94 to 109 hours a week, the indictment said, with limited breaks for calls and meals. 

Last June, the indictment said, Richard visited Khobragade’s office at the Indian Consulate and said she was unhappy with the work conditions and wanted to return home. Khobragade refused the request and would not return her passport, the indictment says. 

Later that month, Richard finally left and turned to Safe Horizon, which helps trafficking victims. 
Almost immediately, Khobragade and others took steps to prevent Richard from communicating with lawyers and others, the government charged. 

The indictment describes a series of efforts to intimidate Richard and her family. It says Khobragade and a relative repeatedly called Richard’s husband in India, pressuring him to disclose his wife’s location in New York. Khobragade also took legal action in India against Richard. In November, based on a complaint by Khobragade, an arrest warrant was issued in India charging Richard with extortion and cheating. 

Arshack has called the charges against Khobragade “false and baseless.” 

However, Bharara’s office, writing to a federal judge Thursday, said that criminal charges against Khobragade would remain pending. 

“We will alert the court promptly if we learn that the defendant returns to the United States in a no immune capacity,” the prosecutors told Judge Shira A. Scheindlin, “at which time the government will proceed to prosecute this case and prove the charges in the indictment.” 

© ۲۰۱۴, The New York Times News Service

بحرانهای آفریقایی و حق تعیین سرنوشت ۱

African crises, the right to self-determination and performance of duble standard by  international law and Western powers.

 Summary:

By  reviewing  African crises in past half century it will prove that  the Western governments, particularly America, Britain and France, had acted according to an unwritten principle  “national interest  is the hights right” .

This article discuses  double standards, particularly in the fulfillment of principal of self determination (for the Colonies) (southern Sudan – Western Sahara – Kosovo) and we tell how such rules actually be exploited From theory to practice. Despite wishes of western countries, in 1960′s anti-imperialistic and non-aligned countries successfully in general assembly issued many resolutions regarding self determination for colonies to become a binding rule . but After the Soviet collapse  Western countries tried to aply  this rule in the Balkans and elsewhere to use it for separatism and session.

  In some cases  with  previous knowledge of  possible genocide (Rwanda massacre) they preferred not to  interfere and even in some cases they  have encouraged and provoked  parties to continuation of war. But in other cases that their national interest has required extensive and full involvement in the crisis their intervention have been extensive and comprehensive  (southern Sudan ,congo ,libia and  Liberia).

 western powers in most cases had acted in favor of the usurpers and against international resolutions and regulations (Angola, Rudezia, Mozambique, Namibia, western Sahara).In African continent, the homogeneous and integration socity is meaningless.

 during the last half century 35 African countries from total of 54 countries were involved in bloody conflicts among them  Sierra Leone, Rwanda, Burundi, Congo, Angola, Liberia,Mozambique,Nigeria, Uganda, Sudan, Somalia, Algeria, Libya, and …. Can be noted.

 

 

 

بحرانهای آفریقایی و حق تعیین سرنوشت

 

خلاصه:

با کند و کاو در بحرانهای آفریقایی نیم قرن گذشته این استنتاج بدست می آید که دولتهای غربی بویژه آمریکا، انگلستان و فرانسه همواره بر اساس یک اصل و قاعده نانوشته” منافع ملی بالاترازهرحق” عمل نموده اند. هرجا که عدم مداخله منافع ملی آنها را تامین کرده است و حتی با آگاهی قبلی وعلم به امکان بروز فاجعه انسانی (قتل عام روندا) مداخله ای نکرده اند و حتی در مواردی طرفین منازعه را به ادامه جنگ ترغیب نموده اند و اما  درمواردی که منافع ملی ایجاب نموده است بطور گسترده و تمام عیار در بحران دخالت کرده اند(جنوب سودان و لیبریا و لیبی) در دهه ۸۰ میلادی، کشتارهای بی رحمانه  دیکتاتورها عموما با حمایت مستقیم دولتهای غربی صورت گرفت. در این گفتار در خصوص معیارهای دوگانه غرب در خصوص یکی از قواعد آمره حقوق بین الملل بنام حق تعیین سرنوشت(برای مستعمرات) نمونه هایی(جنوب سودان- صحرای غربی – کوزوو) را مورد بحث قرار می دهیم

بیشترمناقشات آفریقایی، حاصل میراث استعماری و اختلافات مرزی و ارضی است اما عوامل داخلی و محلی همچون اختلافات و رقابتهای قومی و قبیله ای، سلطه جویی، خودخواهی، جاه طلبی و تمامیت خواهی برخی رهبران کشورهای این منطقه، نقش مؤثری در مناقشه ها،جنگها و قیامها، ایفا می کنند.  در طول نیم قرن گذشته ۳۵ کشور آفریقایی از مجموع ۵۴ کشور درگیر منازعات خونین بوده اند از جمله آنها می توان به سیرالئون، رواندا، بروندی، کنگو ،آنگولا، لیبریا،نیجریه، اوگاندا، سودان، سومالی ، الجزایر، لیبی، و … اشاره کرد.

بحرانها و قیامهای  آفریقایی

بطور کلی بحرانها ، قیامها و شورش های آفریقایی در ۴ گروه قرار می گیرند.

  1. قیامهای آزادیبخش، بخشی از این جنگها به مبارزات سیاهان با استعمارگران سفید پوست مربوط می شود که با اجرای قطعنامه های استعمار زدایی و حق تعیین سرنوشت تقریبا در دهه ۱۸۹۰ آفریقا  به پایان اینگونه منازعات رسید. از جمله می توان به قیام استقلال طلبان الجزایر برعلیه فرانسه، موزامبیک، آنگولا و گینه بیسائو علیه پرتغال،زیمبابوه، نامیبیا و آفریقای جنوبی علیه اقلیت سفید پوست انگلیسی و پولیساریو علیه اسپانیا  نام برد.
  2. قیامهای اصلاح طلبانه،جنبش مقاومت ملی اوگاندا به رهبری موسوینی،قیام موسوم به شورش”خبز” ( نان) در مراکش دهه ۸۰ به رهبری احزاب چپ و کمونیست و بعضی احزاب اسلام گرا و جنبش ها و قیامهای اصلاح طلبانه که از بهمن ۱۳۸۹  کشورهای عربی از مراکش تا عمان را در برگرفته است را می توان نام برد. 
  3. قیامهای جنگ سالارانه، جنگ سالاران بطور حقیقی برنامه ای متمایز از گروه حاکم ندارند بلکه بیشتر دستیابی به قدرت برای آنها مهم است. بخش عمده جنگها و قیامهای جنگ سالارانه مربوط به رقابتهای سیاسی، قومی و قبیله ای و ناشی از توسعه نیافتگی و عقب ماندگی های فرهنگی، نهادینه نشدن دولتهای ملی و تکامل نیافتگی نهادهای قانونی است. بسیاری از رهبران آفریقایی حاضر نیستند در پایان دوره قانونی ریاست خود داوطلبانه قدرت را به برندگان انتخاباتی واگذار نمایند واگر با تقلب و تغییر قانون و شیوه های متعدد دیگر نتوانند به ادامه قدرت خود بپردازند به جنگ متوسل می شوند (نلسون ماندلا یک استثنا است).
  4.  شورش ها و قیامهای جدایی طلبانه، جنوب سودان ، جنبش اریتره ، جدایی طلبان سومالی لند و حتی آمریکا، صحرای غربی پولیساریو را که در لیست مستعمرات کمیته استعمار زدایی سازمان ملل قرار دارد در این ردیف قرار داده است.

جنگ موسوم به دریاچه های بزرگ و همچنین جنگ جنوب سودان نمونه ای از منازعات پیچیده و زنجیره وار آفریقا است. آمریکا و غرب در بحران دریاچه های بزرگ منافع ملی خود را در عدم مداخله می دید و بی تفاوتی سازمانهای بین المللی منجر به کشتار یک میلیون و آوارگی صدهها هزار نفر شد.

الف: جنگ خونین منطقه دریاچه های بزرگ:

این ناحیه  بخش مهمی از منطقه آفریقای سرسبز میانه(آمازون آفریقا) است که شامل  کشورهای مرکزی رواندا، بروندی ، اوگاندا و کنگو، تانزانیا و بخشی از کنیا، اتیوپی، زامبیا، مالاوی و موزامبیک  با جمعیتی بالغ بر ۱۱۵ میلیون نفر می باشد و دریاچه های بزرگ آب شیرین زیر:

  1. ویکتوریا : میان اوگاندا،تانزانیا و کنیا
  2. آلبرت: متصل به اوگاندا و کنگو
  3. تانگانیکا: تانزانیا، کنگو، زامبیاو بروندی
  4. مالاوی: مالاوی، تانزانیا و موزامبیک
  5.  تورکانه: کنیا و اتیوپی  را شامل می شود.

دریاچه ویکتوریا مهمترین دریاچه قاره آفریقا است.سهم تانزانیا  از این دریاچه ۴۹%  اوگاندا ۴۵% و کنیا تنها ۶% (۳۷۲۵ کیلومتر مربع ) است.  ویکتوریا با ۶۹۴۸۰ کیلومتر مربع مساحت، وسعت حوزه آبگیر  ۱۸۴۰۰۰ کیلومتر مربع و طول از شمال به جنوب ۳۲۷ کیلومتر و عرض از شرق به غرب ۲۴۰ کیلومتر مربع و سواحل ۳۵۰۰  کیلومتری،  دومین دریاچه آب شیرین جهان بعد از سوپریور است. ()  .

دریاچه ویکتوریا  ۱۱۳۴ متر بالای سطح دریا قرار دارد ولی عمیق ترین منطقه آن کمتراز ۸۲ متر است اتصال این دریاچه به سرچشمه رود نیل با طول ۶۶۵۰ کیلومتر و مساحت ۳۳۴۹۲۰۰۰ کیلومتر مربع و دبی ۳۰۰۰۰ متر مکعب در ثانیه ، مانع از افزایش ارتفاع آب دریاچه شده است. بستر دریاچه ۲۳۸۹۰۰ کیلومتر مربع است ولی حجم آب دریاچه تنها ۲۷۶۰ کیلومتر مکعب  است که نصف حجم آب دریاچه عمیق تانگانیکا است. رود کاجرا و رود کاتونگا منبع اصلی تأمین آب ویکتوریا هستند. برابر تحقیقات دانشمندان که در ماه می ۱۹۹۷ در مجله فرانتیر منتشر شده است، عمر دریاچه ویکتوریا از ۲۵  هزار سال تجاوز نمی کند. در حدود ۱۲ هزار سال قبل برای چند سده  آب بستر آن بکلی خشک  گردیده است. به همین دلیل منشاء ۳۰۰ نوع موجود زنده در این دریاچه مورد مناقشه این گروه از دانشمندان است.

در حالیکه سابقه سکونت انسان در شرق آفریقا به یک میلیون سال قبل برمیگردد و اجداد آدم  ۵۰ هزار سال قبل از این منطقه وارد خاورمیانه شده و سپس به سراسر جهان پراکنده شدند ولی تاریخ مکتوب در باره ویکتوریا به بیش از ۲۰۰ سال نمی رسد در سالهای ۱۰۰۰قبل از میلاد تا ۱۰۰۰ بعد از میلاد دو موج عمده مهاجرت  از شمال غرب آفریقا بسوی شرق آفریقا توسط بانتوها صورت گرفته است.

 اصولاسکونت انسان در سواحل ویکتوریا بیشتر به مهاجرت نیلوتیکها و بانتوهای کشاورز در حدود ۱۰۰۰ سال قبل برمیگردد. سپس در سالهای ۱۴۰۰ تا ۱۷۰۰ میلادی گله داران توتسی و توا towa)  ‏) مناطق ساحلی غرب ویکتوریا مهاجرت نمودند. دریاچه ویکتوریا را بومیان وتجار عرب و فارس ساحلی Ukerewe, می نامیدند. . بعد از اینکه درسال ۱۸۵۸ جان اسپک انگلیسی با کمک راه بلدهای بلوچ تبار ثابت کرد که سرچشمه نیل از این دریاچه نشأت می گیرد آنرا به افتخار ملکه انگلیس ویکتوریا نامید .

تا سال ۱۸۸۴ که بر اساس قراردادهای کنگره برلین اروپائیها در تقسیم نهایی قارة آفریقا به توافق رسیدند  تقریباً هیچگونه مرز بندی مشخص و ثابتی در آفریقا وجود نداشت اگرچه  فرمانروایان محلی درحوزة قومی و قبیله ای خود نفوذ داشتند ولی مرزبندی مشخصی میان رهبران قبایل و حکام وجود نداشت درسال ۱۸۸۴ منطقه امروزی که تانزانیا  رواندا و بروندی نامیده می شود تحت استیلای آلمان قرار گرفت و درسال ۱۸۸۵ انگلیسی ها مرزهای جغرافیائی منطقه امروزی کنیا ، اوگاندا و بخشی از سودان را از بخش آلمانی شرق آفریقا جدا کردند و درواقع دریاچه ویکتوریا بر اساس معاهده ۱۸۹۰ در قسمت شمال حوزه استیلای انگلیس و در بخش جنوبی در حوزة استیلای آلمان قرار گرفت. در سال ۱۹۱۰ طی قراردادی میان آلمان، بلژیک و انگلیس مرزهای آفریقایی این سه قدرت تعین ونقشه های آن تهیه گردید.  این تقسیمات تا ۳۰ سال بعد یعنی تا سال ۱۹۱۶ ادامه یافت تا اینکه پس از تسویه حسابهای بعد از جنگ جهانی اول ، سرزمینهای شرق آفریقای آلمان میان انگلیس و بلژیک تقسیم شد و در این دوره تا سال ۱۹۶۲ دریاچه ویکتوریا بطور کامل تحت استیلای انگلیس قرار داشت. با حفظ تقسیمات استعماری درسال ۱۹۶۱ و ۱۹۶۲  سه کشور حاشیه دریاچه ویکتوریا با نام کشورهای مستقل از انگلیس، دارای دولت های بومی مستقل گردید.خروجی آب این دریاچه به عنوان سرچشمه رود نیل با طول ۶۶۵۰ کیلومتر و مساحت ۳۳۴۹۲۰۰۰ کیلومتر مربع و دبی ۳۰۰۰۰ متر مکعب در ثانیه ، مانع از افزایش ارتفاع آب دریاچه شده است.

سودان از طریق رود نیل ارتباطات سنتی و مرزی با منطقه دریاچه های بزرگ دارد و منازعات جنوب سودان ادامه زنجیره بحرانهای این منطقه بود. جنوب سودان با بیش از ۵۰۰ قوم و قبیله وابستگی قومی و نژادی به کشورهای اوگاندا، شرق کنگو، کنیا و اتیوپی دارد. در پی بحران دریاچه های بزرگ که خروج وبازندگی  فرانسه و حضور آمریکا در منطقه را در پی داشت.  تحولات ژرفی در توازن نظامی و راهبردی در این منطقه رخ داده است.رقابت تسلیحاتی میان کشورهای این منطقه، از مهم ترین شاخص های این دگرگونی ها می باشند.

 بارز کردن  ویژگی های قومی و حساس کردن اقوام  و مرزهای تصنعی از رفتارهای استعمارگران بود. قاره آفریقا تا قبل از کنفرانس برلین ۱۹۸۴-۸۵ مرزهای تحدید شده نداشت استعمارگران با تقسیم قاره آفریقا مرزهایی را با خط مستقیم جغرافیایی بر روی نقشه ها تقسیم کردند که در عمل در بسیاری از موارد در دوسوی این خطوط  مستقیم مرزی افراد یک قوم و یا قبیله قرار می گرفتند. بدترین نمونه چنین تقسیماتی در مرزهای رواندا و کنگوی بلژیک  اتفاق افتاد.  قتل عام قومی توتسی ها توسط هوتوها در سالهای ۱۹۵۹ در رواندا و در سال ۱۹۷۲ در بروندی قتل عام علیه هوتو ها شکل گرفت دامنه آن به اوگاندا و کنگو نیز رسید. سازمان وحدت آفریقا ناکارامدی خود را در حل این بحرانها نشان داد و کشورهای غربی نیز نسبت به این کشتارها بی تفاوت بودند. سازمان ملل نیز اقدام شایسته ای انجام نداد.آوارگان این منازعات به کنگو و اوگاندا رفتندو تبعاتی را موجب شدند. در سال ۱۹۹۲  در رواندا  رفتار خشن شبه نظامیان اینتراهمه  وهمه شواهد نشان می داد که قتل و عامی در شرف انجام است اما کشورهای غربی و حتی اتحادیه آفریقا این هشدارها را جدی نگرفت.

 طرفداران دولت وقت رواندا که عموما هوتوها و طرفداران فرانسه بودند سقوط هواپیمای رئیس جمهور رواندا هابیاریمانا در ۶ آوریل ۱۹۹۴ را کار شورشیان توتسی جبهه میهنی رواندا دانسته و در مدت کمتر از یکماه  حدود یک ملیون نفر را قتل و عام  کردند اکثر قربانیان  توتسی ها بودند. نیروهای مسلح جبهه میهنی رواندا به رهبری پل کاگامه  از خاگ اوگاندا(مستعمره سابق بریتانیا) به رواندا(مستعمره سابق فرانسه) حمله نمودند و نیروهای دولتی اینترهاموها و اکس فار با تمام تجهیزات به داخل خاک کنگو گریختند و اقوام و مهاجرین توتسی در کنگو را مورد آزار و کشتار قرار دادند که این اقدام بنوبه خود منجر به  شورش و نا آرامی در شرق کنگو شد.  نیروهای جبهه دمکراتیک برای آزادی کنگو به رهبری لوران کابیلا که نیم قرن در تبعید بسر می برد از فرصت این شورشها استفاده و با حمایت توتسی ها و نیروهای پل کاگمه رهبر جدید رواندا بطور غیر منتظره ای بدون هیچگونه مقاومت جدی از سوی ارتش کنگو موفق شدند بسرعت بسوی کینشازا پیشروی وفاسدترین و خودخواه ترین دیکتاتور آفریقا موبوتوسه سه سکو را در سال ۱۹۹۶ سرنگون کنند.

 دولت جدید رواندا انتظار داشت که کابیلا ضمن اخراج و سرکوب هوتوها و نیروهای اینتراهمه، به توتسی ها نقش مهمی در دولت جدید بدهد ضمن اینکه رواندا و اوگاندا مدعی بخشی از خاک کنگو بودند. اما کابیلا که یک مارکسیست سابق و فردی ضد آمریکایی بود از این امر وخواسته های غیر منصفانه سرباز زد و به خواسته های غرب نیز بی اعتنایی نمود. در نتیجه روابط میان کابیلا و دولت توتسی رواندا تیره شد دو سال بعد ارتش رواندا با کمک متحد خود ارتش اوگاندا و نیروهای ضد کابیلا و با چراغ سبز ناتو  اقدام به اشغال شرق کنگو کردند و در کیسانگانی شهر مهم کنگوی زئیر و در جنوب شرقی کنگو مستقر شدند و حتی تا پایتخت کنگو کینشازا پیشروی کردند. کابیلا از کشورهای چپ گرای آفریقا درخواست کمک کرد نیروی هوایی آنگولا و زیمبابوه بلا فاصله به کمک لوران کابیلا شتافتند و بزودی جنگ کنگو تمام کشورهای منطقه دریاچه های بزرگ  را در برگرفت. بیشتر از ۱۰ کشور نیروهای نظامی به کنگو اعزام کردند بیشتر از یک میلیون نفر آواره و صدها نفر کشته شدند.  کنگو- رواندا- بروندی– کنیا – اوگاندا و تانزانیا کشورهای مرکزی منطقه دریاچه های بزرگ وآنگولا، زیمبابوه، نامیبیا، موزامبیک و سودان از کشورهای منطقه ای حامی کابیلا و کشورهای فرامنطقه ای آمریکا ، انگلستان و بلژیک (دشمن کابیلا) آفریقای جنوبی رفتار دوگانه (حمایت تبلیغی از کابیلا فروش سلاح به شورشیان ضد کابیلا)کشورهایی بودند که مستقیما در این بحران نقش داشتند.  در مجموع ۱۲ کشور مستقیم و یا غیر مستقیم درگیر این جنگ شدند. آمریکا در تمام دوره جنگ سرد از دخالت در امور آفریقا خودداری می کرد و آنجا را حوزه نفوذ فرانسه و بریتانیا می دانست برای اولین بار آمریکا در سال ۱۹۹۴ و در جهت توصیه بریتانیا نیروهای خود را وارد سومالی کرد اما با کشته شدن ۴ آمریکایی همه نیروهای خود را به آمریکا برگرداند. کشورهای غربی ایران را نیز متهم می ساختند که سلاح و موشک در اختیار کابیلا قرار می دهد این اتهام در سال ۲۰۰۱  بطور گسترده ای در مطبوعات غربی و کشورهای اوگاندا و آفریقای جنوبی عکس العمل هایی را در بر داشت.

لوران کابیلا از یاران پاتریس لومومبا  شهید راه استقلال کنگو سرانجام در تاریخ ۱۷ ژانویه ۲۰۰۱  ترور شد و پسرش جوزف کابیلا جانشین پدر گردید لوران پس از دستگیری لوممبا و شکست انقلاب به شبا گریخت و در سالهای ۶۳- ۱۹۶۱ در جدایی کاتانگا نقش داشت و به سمت مشاور کاتانگای شمالی منصوب شداما دولتهای غربی و سازمان ملل با جدایی کاتانگا مخالفت کردند و تغییر در مرزهای بجای مانده از استعمار را غیر قانونی دانسته و به حمایت از موبوتو سه سه سکو پرداختند. سرزمین  غنی کنگو همواره مورد طمع کشورهای خارجی بوده است کنگو از معدود کشورهایی است که الماس فراوانی در سطح زمین آن پراکنده است. کشور پهناورکنگو علاوه بر معادن طلا، اورانیوم ، کبالت ، الماس و مس همچنین کشوری پر باران  با رودخانه های متعدد قابل کشتی رانی است و در صورت توسعه یافتگی و صنعتی شدن کشاورزی می تواند به قطب کشاورزی تبدیل شود منطقه های کیسانگانی، بونیا و گوما در شرق کنگو استعداد زیادی برای جدایی از کنگو دارند این مناطق عملا در سالهای ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۳ از کنگو جدا شد و ژان پیربمبای با کمک نیروهای اوگاندا و با مساعدت آمریکا بر این منطقه حاکمیت داشت و از طریق فروش الماس ثروت انبوهی اندوخته بود. علی رغم اینکه اساسنامه اتحادیه آفریقا خدشه ناپذیری مرزهای استعماری را به رسمیت شناخته است اما عموم کشورها از جمله مراکش،او گاندا ، رواندا، سومالی، اتیوپی  و … در این خصوص نظر مخالف دارند مدعی بخشی از سرزمینهای همسایگان خود هستند. بحران دریاچه های بزرگ سرانجام با میانجیگری نلسون ماندلا و سازمان ملل و اتحادیه آفریقا به  مرحله پایانی خود نزدیک شد و موافقت نامه صلح لوزاکا و موافقت نامه پرتوریا دسامبر ۲۰۰۲ بسترهای لازم را فراهم کرد که دولت کنگو شورشیان هوتو و عوامل قتل عام ۱۹۹۴ رواندا را اخراج و  نظامیان اشغالگر نیز خاک کنگو را در سال ۲۰۰۳ ترک کنند. خروج نیروهای اوگاندا از کنگو منجر به تصفیه حساب میان اقوام لندو و هوما در شهر کیوو شد که در اثر آن صدها نفر کشته و یا آواره شدند.

اوگاندا نیز مشکلات مرزی ، قومی و تاریخی با تانزانیا و کنیا و سودان دارد و اقوام کروماجونگ و تورکانه در مرزهای کنیا همواره مشکلاتی را ایجاد می کنند تقسیم دریاچه مهم ویکتوریا توسط استعمار انگلیس در زمان حاکمیت بریتانیا بر کل منطقه صورت گرفته و تنها ۶ درصد آن به کنیا اختصاص دارد که این ناخرسندی کنیا را در بر دارد. نیروهای جان گارانگ با حمایت اوگاندا  بیشتر از ۲۰ سال درگیر جنگ خونینی در مرزهای سودان بود اوگاندا از شورشیان جنوب سودان حمایت می کرد و در مقابل سودان نیز از شورشیان ارتش مقاومت لرد اوگاندا حمایت می نمود.

 جنوب سودان و همه پرسی حق تعیین سرنوشت

یکی از بحرانهای طولانی و خونین آفریقا جدایی طلبان  جنوب سودان بودند پس از انتخابات  تعیین سرنوشت خوشبینی برای پایان این بحران بوجود آمده است اما نگاه بدبینانه به این مشکل جای امیدواری به حل پایدار این بحران نمی گذارد. بحران هویتی و حق تعیین سرنوشت موضوعی است که آفریقا با آن درگیر است.سومالی و سومالی لند،صحرای باختری و بسیاری دیگر از بحرانهای آفریقایی با این موضوع پیوند دارند.

حق تعیین سرنوشت  جنوب سودان و استانداردهای دوگانه حقوق بین الملل

hadair abad (3)

پس از نیم قرن منازعه همه‌پرسی برای تعیین سرنوشت جنوب سودان از تاریخ ۱۹/۱۰/۱۳۸۹ به‌مدت یک هفته در راستای اجرای قاعده حق تعیین سرنوشت انجام شد که منجر به ایجاد دولتی جدید در قاره آفریقا گردید. جدایی جنوب سودان در صورتیکه دولت و مجلس سودان با آن مخالفت می کردند می توانست کار را دشوار نماید.  اجرای حق تعیین سرنوشت برای جنوب سودان مصداق حقوقی نداشت اما از آنجا که رهبران سودان درک کرده اند که دنیای غرب برای جدایی جنوب سودان بسیار جدی و مصمم است و دولت سودان و اتحادیه عرب توان  پرداخت هزینه های ادامه بحران با غرب را نداشت و در نتیجه تن به موافقت با حق تعیین سرنوشت و رفراندوم را داد و جدایی را بر ادامه منازعه ترجیح داد.

برای هر پژوهشگری ضروری است که کلیاتی در ارتباط با حق تعیین سرنوشت و چگونگی سیر تکاملی آن و کاربردهای متضاد و سودجویانه غرب از اینگونه اصول و  از قواعدی دیگری مانند حمله پیشگیرانه، مسئولیت حمایت  را بداند.از ابتدای شکل گیری سازمان ملل « حق تعیین سرنوشت» موضوع مورد علاقه کشورهای ضد استعماری بود. یوگسلاوی سابق، مصر، غنا و کشورهای چپ و پایه گذاران جنبش عدم تعهد از پیشروان دفاع از این حق بود اما این حق تنها برای دفاع از استقلال کشورهای مستعمره ارایه و پیگیری می شد. قاعده تعیین سرنوشت درمنشور سازمان ملل مطرح شد اما کشورهای استعمار گر غربی نسبت به آن بی اعتنا بودند تا اینکه قطعنامه ۱۵۱۴سال  ۱۹۶۰ مجمع عمومی به آن جنبه الزام آور داد و از همه کشورهای استعمارگر خواست تا فهرست و وضعیت سرزمینهای مستعمره خود را به سازمان ملل ارایه و زمینه را برای اجرای این حق از طریق رفراندوم و یا شیوه های مناسب دیگر فراهم سازند.

  اصل حق تعیین سرنوشت چیست؟ ( Right Of Self-Determination)

علی رغم گذشت ۵۰ سال از صدور قطعنامه ۱۵۱۴  همواره کشورهای دارای حق وتو سعی کرده اند که  حق تعیین سرنوشت را بصورت مبهم و دو پهلو و بر اساس منافع تعبیر نمایند در حالیکه در ابتدا با اساس این حق و با قطعنامه ۱۵۴۱ مخالف بودند چون این حق برای استعمار زدایی از قاره آفریقا و سایر مناطق اشغالی جهان مطرح شد. اما غربی ها سعی کردند بعد از فروپاشی شوروی تفسیر جدیدی از این قاعده ترسیم نمایند و آن را علیه کشورهایی که خود از مدافعین این حق بودند مانند یوگسلاوی بکار برند. علی رغم اینکه حق تعیین سرنوشت در دهها قطعنامه و بیانیه مورد تاکید قرار گرفته اما هیچ قاعده و اصلی در حقوق بین الملل وجود ندارد که بتوان بر اساس آن جدایی طلبی را توجیه کرد تنها استثنا  رای مشورتی دیوان لاهه در سال ۲۰۱۰  در مورد کوزوو بود که یک بدعت خطرناک و در ضدیت با رویه سابق خود دادگاه و مغایر با منشور و میثاقین  و در ضدیت با قطعنامه ۱۵۴۱ و بر خلاف بیانیه های وین و هلسینکی و خلاف رای دیوان عالی کانادا در مورد کبک تلقی می شود.()

نوشته دکتر محمدعجم
اقدام نسنجیده رئیس جمهور گرجستان و استقلال اوستیا: دکتر محمد عجم  منتشر شده در همشهری ۱۳۸۷
منبع

بحران‌های آفریقایی، حق تعیین سرنوشت و عملکرد دوگانه دولت‌های غربی
منبع:
تاریخ: ۲۹ اسفند ۱۳۸۹ , March 20 2011
سال پانزدهم، شماره ۲۲,  ۱۵۹-۲۰۵
نویسنده (گان): ؛
کدبازیابی: ۰۲B2A92
چکیده: در دهه ۶۰ میلادی کشورهای غیرمتعهد موفق شدند با صدور قطعنامه‌های متعدد اصل حق تعیین سرنوشت برای مستعمرات را به یک قاعده الزام‌آور تبدیل کنند. پس از فروپاشی شوروی کشورهای غرب تلاش کردند از این قاعده برای تجزیه بالکان استفاده کنند، ولی در بحران‌های آفریقایی نیم قرن گذشته، عملکرد دولت‌های غربی به ویژه آمریکا، انگلستان و فرانسه بر اساس یک اصل و قاعده نانوشته «منافع ملی خود بالاتر از هر حق » بوده است. به طوری که هرجا که عدم مداخله، منافع ملی آنها را تامین کرده است، از دور بر بحران‌ها نظارت کرده و با آگاهی و علم به امکان بروز فاجعه انسانی مداخله‌ای نکرده‌اند. در این نوشتار سعی شده بحران‌های آفریقایی و حق تعیین سرنوشت و عملکرد دوگانه و متضاد دولت‌های غربی و حقوق بین‌الملل مورد بررسی قرار گیرد.
موضوع(ات): ؛ ؛
زبان مدرک:
طبقه‌بندی:
نوع مدرک:
شاخه‌های مرتبط:

 >  >  >  >  >
 >  >  >  >
ف