در کتابهای قدیمی ازقول ناخدایان و ملاحان از حیوانات و پری ها و موجودات عجیب و غریب در خلیج فارس سخن های فراوان گفته شده است. از ماهی قرش که قادر است کشتی را ببلعد تا جساسه که دختران پری دریایی هستند و برای جاسوسی از مردم ان به ساحل دریا می آیند و تا کوسه ای که از دهنش آتش بیرون می زند تا پری دریایی که مانند عروسان زیبا روی که رقص و آواز می خوانند و زبان خاصی دارند است که تا همین قرون اخیر به باور های بی گمان مردم تبدیل شده بود.
انسانها از زمامهای قدیم در خصوص موجودات دریایی باورهایی داشته اند بعضی از حیوانات افسانه ای دریایی حتی به نمادهای دینی و مذهبی تبدیل شده و مجسمه هایی از آنها بر روی سنگ کنده شده است.
واژه استوره که جمع شکسته عربی آن به گونه اساطیر بیشتر بکار میرود، منشأ هندواروپایی دارد. در سنسکریت Sutra به معنی داستان است که بیشتر در نوشتههای بودایی بکار رفتهاست. در یونانی Historia به معنی جستجو و آگاهی، در فرانسه(فرانسوی) Histoire، در انگلیسی به دو صورت Story به معنی حکایت، داستان و قصهٔ تاریخی، و History به معنی تاریخ، گزارش و روایت بکار میرود. اسطوره هنوز هم در زبان فارسی به داستانهایی که جنبه مقدس دارد گفته می شود.
در ایران در محوطه خرابه های پاسارگاد چند مجسمه باقی مانده است. یکی از آنها مجسمهای است از انسان بالدار با تاجی که دو شاخ دارد این مجسمه به کوروش ذوالفرنین منسوب است اما چند مجسمه دیگر هم هست در
درگاه شمال غربی، تصویر سنگ تراشیده شده ای هست با نقش پای انسان و عقاب به ایوان ۱۶ ستونی شمال غربی ارتباط دارد .
درگاه جنوب شرقی با نقش ترکیبی انسان، ماهی و گاو به یک ایوان ۱۶ ستونی راه دارد. درگاه جنوب غربی با نقش پای انسان و حیوان به ایوانی ۲۸ ستونی راه دارد. ظاهراً این نقوش از داستانها ی مذهبی و به نمادهای مقدس ارتباط دارد،
دکتر محمدعجم که در مورد بسیاری از نامهای جغرافیایی و ریشه های آن نظرهایی دارد معتقد است که پاسارگاد تغییر یافته پارسه گراد می باشد که معنی آن شهر پارس است. گراد و گورد و گرد(مانند دستگرد.لنینگراد- پتروگرد) معنی شهر میدهد و در زبان پارسی و عربی بصورت کوره و خوره هم بکار رفته است که همان معنی شهر – ده و منطقه می دهد مانند کوره اردشیر/ خوره اردشیر و کوره دهات.
در فرهنگ و تمدن ایرانی و هندی تعدادی از نمادهای مقدس ، حیوانات دریایی و افسانه ای هستند. این حیوانات را می توان در کتابهای دوره اسلامی هم دید اما دیگر در این دوره نماد تقدس آمیز نیستند و بیشتر جنبه افسانه و حیوان دارند.
در كتاب احادیث از پیامبر اسلام نیز نام تعدادی از این حیوانات بیان شده : مسند أبي يعلى الموصلي حدیثی محکم از پیامبر نقل شده که پیامبر اسلام در خصوص یک حیوان بنام جساسه که شبیه زنان است در بحر فارس اشاره نموده است. این حیوان را نقاشان نگارگری کرده اند و دو نقاشی از قدیمی ترین آنها در اینجا می بینید.
در این حدیث پیامبر اکرم در جمع اصحابشان در خصوص دجال و حیوانی دریایی صحبت فرموده اند و ترجمه فارسی این حدیث این است که ”هیچ دروازه ای در مدینه نیست مگر اینکه فرشته ای با شمشیرهای بیرون آورده شده از ورود دجال ممانعت کند، و مکه هم همینطور” در ادامه می فرمایند:
«ثم قال : فی بحر پارس ما هو فی بحر روم ما هو ثلاثه» یعنی دجال و آن حیوان دریایی در بحر فارس و دریای روم ( مدیترانه ) وجود ندارد و سه مرتبه این را تکرار می کنند و سپس سه مرتبه کف داست راست خود را به کف دست چپ خود می زنند. در پایان هم درجه حدیث مشخص شده که نوشته شده رجاله، رجال الصحیح به این معنا که فرد نقل کننده حدیث صحیح است.
افسانه دختران دريا، ننه ماهی و جانورانی که نيم بدنشان انسان و نيم ديگر ماهی است، از ديرباز در مناطق ساحلی ايران رواج داشته و سينه به سينه تا به امروز باقی مانده است.
هزار و یک شب یا الف لیلة و لیلة ، از کهن ترین داستان هایی است مولود فکر شرقیان ( هند ، ایران ، عراق ) .این داستان ها مربوط است به آدمیان و پریان و جانوران ، که در قالب شیرین و جذابی پرداخته شده اند . داستان های هزار و یک شب جوانان را به سیر و تجسس در طبیعت ، زندگی خود و دیگران ، سرزمین های گوناگون ، عادات و آداب و خوی ها ومنش ها و … علاقه مند می کند و فضای بی کران خیال انگیزی برای پرواز تخیل و اندیشه ی آنان باز می گذارد. در داستانهای هزار و یک شب نیز اشاره به ماهی ها و پریان دریایی می شود
عبدالله بری و عبدالله بحری یکی از این داستانها است.
پريان دريايی دريای پارس و هند حکيم نظامی
برگی از نسخه خطی اسکندرنامه حکیم نظامی گنجوی که ملاقات او با پری رویان یا ماهیان به شکل انسان برهنه را به تصویر میکشد زمانی که او در مسیر خود به سواحل جنوب شرق هندوستان رسید.
این برگه با پیشینهای پانصد ساله در دوره صفوی و با گواش نقش شده است و امروزه در موزه ارمیتاژ سن پترزبورگ نگهداری میشود.
شاه یکی از کشتی رانان را صدا کرد و بدون لشکر و بدون ابزار بسوی آن محل رفت و خیمه زد. و ساعت ها به تماشای پری ها نشست. آنها در داخل آب می پریدند و باز بیرون می آمدند. و عشوه و ناز و حرکات موزون داشتند و شاید هم رقص
ملک خواند ملاح را یک تنه – روان گشت بی لشگر و بی بنه – بر آن فرضه گه خیمهای زد ز دور –
که گوهر ز دریا برآورد نور – در آن لعبتان دید کز موج آب – علم بر کشیدند چون آفتاب – پراکنده گیسو براندام خویش – زده مشک بر نقرهٔ خام خویش – سرائیده هر یک دگرگون سرود – سرودی نو آیینتر از صد درود
چو آن لحن شیرین به گوش آمدش – جگر گرم شد خون به جوش آمدش – بر آن لحن و آواز لختی گریست – دیگر باره خندید کان گریه چیست – شگفتی بود لحن آن زیر و بم
که آن خنده و گریه آرد بهم
کورش کبير در پی ايجاد وحدت ميان اقوام وتيرههای گوناگون ايرانی و ايجادی کشوری نيرومند به دريای پارس میرسد و از ساحل نشينان داستانهای زيادی در باره اين دريای بیکران میشنود. هرچند که بيشتر اسناد آن روزگار به تاراج غارتگران رفته است اما اين داستانها در جامعه و ميان مردم باقی ماند تازمانی که حکيم نظامی گنجوی، شاعر بزرگ ايران آن را در اسکندرنامه به نظم درآورد. يادآوری اين نکته ضروری است که به گفته انديشمندان و پژوهشگران ذوالقرنين همان کورش کبير است که در افسانهها به شکل اسکندر ذوالقرنين درآمده و همچنين در داستانهای ملی ايران اين خود اسکندر فرزند داريوش پادشاه ايران است. آنچه که اروپاييان به نام اسکندرکبير در تاريخ رواج دادهاند، غلو و گزافهای از يک جنگطلب ويرانگر است و هيچ ربطی به ذوالقرنين ندارد.
در آخرين سفر اسکندر ذوالقرنين (کورش کبير)، به دريای پارس میرسد که از ديدگاه شگفتی و غرايب با هيچيک از درياهای پيشين قابل مقايسه نيست.
حکايت چنان رفت از آن آب ژرف |
که دريا کناريست اينجا شگرف |
هر شب عروسان زيبای دريايی بهسان خورشيد و ماه از دريا بهدر میآيند و در ساحل به خنياگری میپردازند، آواز آنها آنچنان لطيف است که هر شنوندهای را مدهوش میسازد و بامدادان اين پريان دريا ديگر بار به کام امواج فرو میروند. (همچون داستان اوليس و سيرنها در اوديسه هومر).
ذوالقرنين سپاهيان را در فاصله لازم مستقر میسازد و خود به همراه درياپوی راهنما روانه ساحل میشود، صحنه بزم پريان آنچنان او را از خود بیخود میسازد که بامدادان،
بهاستاد کشتی چنين گفت شاه |
که کشتی درافکن بدين موجگاه |
در اين آب شوريده خواهم نشست |
که رازی خدا را در اين پرده هست |
حوريان و يا پريان دريايی پايينتنهای مانند ماهی و بالاتنهای مانند دختران جوان داشتند. زيبارو و خوشاندام با موهايی بلند و سياه، خوشآوا و خوشآواز که از غروب آفتاب تا بامدادان در ساحل دريا میآراميدند و گاهی به نغمهسرايی مشغول میشدند. در بيشتر داستانهای مربوط به پريان دريايی، ايشان جانورانی مهربانند که با آدميان به ويژه دريانوردان و غواصان همزيستی میيافتند.
برای مردمان باستان، بهويژه برای ساحلنشينان، دريا همواره پهنهای پر رمز و راز بوده که با جانوران افسانهای، و داستانهای حيرتانگيز گره خورده است. داستانهای دلانگيز سندباد، دريانورد پرآوازه ايرانی اهل بندر سيراف و مخترع سکان، نقطه اوج چنين قصهپردازیهايی است که بيشتر آنها درونمايهای از واقعيت در خود نهفته دارند. شبهای ظلمانی بدون مهتاب که حتی دريا هم ديده نمیشد، موجهای هراسانگيز، و از همه مهمتر جاندارانی عجيب که به طور تصادفی ديده میشدند، همگی در ساخت و پرداخت اين افسانهها نقش داشتند. تصور خيالپردازانه ژرفای دريا، انساننمايان، هيولاها، ساخته ذهن کنجکاو دريانوردان بوده است. اينکه هنوز هم با وجود پيشرفت دانش و فنآوری دريايی و اکتشافات بسيار، داستانپردازان سينما از ژرفای دريا به جهت ظهور يک هيولا کمک میگيرند، نمايانگر ريشهدار بودن اين موضوع در ژرفای جان بشری است. محيطی وهمانگيز که با رقيب بيکران خود، ژرفای بیپايان فضا، پهلو میزند…….
در نبرد با تمامی اين هيولاها میبينيم که نه تنها نيرومندی بلکه دانايی بشر است که بر هيولا پيروز میشود. در نبرد رستم و اکوان ديو، که میتواند نماد گردباد دريايی باشد، و نبردهای گرشاسب در دريای هند، اين نه زور بازو بلکه جوهره عقل بشری است که در نهايت راهگشاست و پهلوان را به پيروزی میرساند. و اين خود نمايانگر چيرگی دانايی و خرد، برگرفته از جهانبينی ايرانی، بر قوای طبيعت است.
در دوره هخامنشيان بهويژه در زمان داريوش بزرگ و خشايارشا، برای نخستين بار لشکرکشیها صورت علمی به خود گرفت و همراه هر ارتش، گروه دانشمندان برای گردآوری اطلاعات و يافتههای علمی و ثبت آنها همراه میشدند.
در اين دوره سیوسه سفر اکتشافی دريايی ترتيب داده شد که هرکدام اهميتی به اندازه اکتشافات فضايی امروز داشتند. مهمترين اين سفرها، که اسناد و مدارک و سفرنامههای آن برجای مانده عبارتند از: سفر ساتاسپ به پيرامون افريقا و رسيدن به عرض جغرافيايی اسب، دو سفر اسکيلاکس، يکی برای يافتن راه دريايی دريای پارس به مصر و ديگری برای يافتن راه دريايی دريای پارس به دريای مازندران، سفر دريايی هانون پيرامون افريقا، سفر دريايی هاميليکار جهت کشف سواحل ناشناخته دريای مديترانه، سفر دريايی هاميليکون به انگلستان، ايسلند و جزاير آزور، سفر دريايی ماسيليوتس به سواحل اسپانيا، سفر دريايی برادران دريانورد مهرداد و سپهرداد به دريای شرقی، کشف راه دريايی چين، رسيدن مهرداد به سواحل ژاپن و رسيدن سپهرداد به سواحل استراليا و … .
حیوانی عجیب در خلیج فارس پارس جنوبی .حیوانات افسانه های خلیج فارس و کشف موجود عجیب در پارس جنوبی !
همچنين، ناوگانهاي بازرگاني در دوران اسلامي، در درياي سرخ و رودهاي دجله و فرات تا سواحل سيلان و چين و زنگبار در تكاپو بودند. دريانوردان مسلمان، بر طبق تعاليم اسلام، از سفر نميهراسيدند و با كشتيهاي خود به سرزمينهاي دور و ناشناس سفر ميكردند. افسانههاي اين دوران سرشار از ماجراهاي دلاويز وصفناپذير دريانوردان و درگيريهاي آنان با جانوران عجيب و باورنكردني درياها و جزاير دوردست بود. برداشتهشدن مرزهاي پيشين و يكپارچگي مناطق گستردهاي از جهان آن روز، يكي از عوامل مؤثر در رونق و پيشرفت دريانوردي و بازرگانی در آن دوران بوده است.
دريانوردانی که از اين سفرهای پرمخاطره در هفت اقليم. و هفت دريا بازمیگشتند، هرکدام خاطرات و داستانهای با خود آوردند که در طی زمان پربارتر شده و در نقل سينه به سينه با اوهام و افسانهها درهمآميخت. و دريای پارس به عنوان دريای مرکز ايران و جايیکه دريانوردان ايرانی بيش از هرکسی و هرجايی با آن آشنا بودند در قلب اين ماجراها جای میگرفت.
فردوسی:
همه کارسازان دريا به راه |
ز چين و ز مکران[2] همی برد شاه |
بهفرمود تا توشه برداشتند |
ز يکساله تا آب بگذاشتند |
به ششماه کشتی براندی بر آب |
کزو ساختی هر کسی جای خواب |
بههفتم چو نيمی گذشتی ز سال |
شدی کژ و بیراه باد شمال |
بهآب اندرون شير ديدند و گاو |
همه داشتی شير با گاو تاو |
همان مردم و مویها چون کمند |
همه تن پر از پشم چون گوسفند |
يکی سر چو ماهی، تنش چون پلنگ |
يکی سر چو گاو و تنش چون نهنگ |
يکی را سر خوک، تن چون بره |
همه آب از ايشان بدی يکسره |
ماهی آدمخوار دريای پارس، استخری
ابواسحاق ابراهيم استخری، دانشمند ايرانی، در کتاب مسالکالممالک در باره دريای پارس میگويد: در نزديک جنابه (گناوه) و بصره، که آنرا هورجنابه خوانند، گردابی عظيم است که اگر کشتی در آن گرداب افتاد، خلاصی از آن ممکن نيست و کشتی از آنجا کم به سلامت گذرد. زمانی يک کشتی بزرگ در اين گرداب افتاد، هر روز ماهی آدمخواری بهگرد کشتی میآمد و خود را به کشتی میزد و يک تن از سرنشينان را میربود و به قعر دريا فرو میرفت. وحشت بر مسافران مستولی گشت. پس از چند روز مرد دانايی که در ميان سرنشينان بود گفت: اگر کسی پيدا شود که آنچه من گويم بکند، من شما و کشتی را برهانم. يکی از سرنشينان از جانگذشته داوطلب شد، مرد دانا دستور داد تا آنچه ابريشم در کشتی است جمع کنند و از آن طناب ابريشمين استواری بسازند و آنرا به کمر آن مرد ببندند و سر ديگرش را در کشتی و دکلها سخت محکم سازند. چون روز ديگر ماهی آدمخوار بيامد، آن مرد را که رسن بر کمر داشت به دريا افکندند. ماهی بیدرنگ او را فروخورد و به درون گرداب شد. چون رسن از يک سر به دکلهای کشتی استوار بود و از سوی ديگر به درون شکم ماهی رفته بود، ماهی که میخواست از گرداب بهدر رود تکانی داد و کشتی به سلامت جست و راه خود را در پيش گرفت.
داستان انشرتو، زنهای دوزيستی دريای پارس
يکی از مشهورترين داستانهای دريايی که از شبه آدميان آبزی سخن به ميان آورده است، داستان انشرتو است..و اين ماجرا چنين است:
“… در ساحل يکی از جزایر، زنهايی را ديديم که درون دريا مشغول شناوری و بازی بودند، همينکه کشتی به آنها نزديک شد به داخل جزيره فرار کردند. پس از مدتی يک عده زنومرد از طرف جزيره به سوی ما آمدند. اين مردم به نظر خيلی زيرک و عاقل مینمودند، ولی ما زبان آنها را بههيچوجه نمیفهميديم و مقصود خود را با اشاره به آنها میفهمانديم، آنها هم با اشاره به ما پاسخ میدادند. از آنها خواهش کرديم اگر غذايی دارند به ما بفروشند. … آنگاه رفته و مقدار زيادی برنج و مرغ و گوسفند و عسل و روغن و انواع ميوه برای ما آوردند. ما نيز در برابر آن آهن، مس، سورمه، پارچه و پوشاک به آنها داديم. باز به اشاره پرسيديم، چه مالالتجارهای برای فروش به ما دارند؟ پاسخ دادند بنده زرخريد. پذيرفتيم. هنگامیکه آنها را آوردند، ديديم بهتر و زيباتر از آنها در زندگی خود نديدهايم. تمام وجود خنده و شوخی بودند و آواز میخواندند. سبکوزن و چست و چالاک بودند… سرهای ايشان کوچک بود و در زير کتفشان، آلت شنا، شبيه به بال ماهی ديده میشد.
پرسيديم اين چيست؟
به ما خنديدند و گفتند: تعجب نکنيد، تمام اهالی جزيره اينگونه آفريده شدهاند، و به آسمان اشاره کردند، يعنی خداوند مارا اينچنين آفريده است.
ما ديگر بيش از اين سخنی نگفتيم و با خود انديشيديم که خوب فرصتی بدست آمده و خوب غنيمتی يافتهايم. پس هريک از ما به مقدار متاعی که همراه داشت، از آن بندگان خريداری نمود و کشتی را از امتعه خود خالی ساخته و به جای آن اسير بار میکرد. هرچه میخريديم باز میديديم بهتر و زيباتر از آن را برما عرضه میداشتند، خلاصه اينکه کشتی را از مخلوقی که چشم بهتر از آن را هرگز نديده پر میساختيم. چنانکه هرگاه کار به مراد ما انجام میشد، خودمان و نوادگانمان توانگر و بینياز میشديم. سرانجام جزيره را ترک کرديم. در روز نخست باد موافق به بادبانهای کشتی در افتاد. ما باکمال سرزندگی و خوشی از اين معامله جزيره را ترک گفتيم و به راه افتاده بوديم. همينکه جزيره از ديد ما ناپديد گشت و ما به ميآن دريای بیکران رسيديم، بعضی از اسيران بنای گريه و زاری را گذاردند، بهطوری که گريه آنها باعث کدورت خاطر و دلتنگی ما گرديده بود. اما در اين ميان عده ديگری ساکت بودند و راضی. از آنها پرسيديم دوستان را چه چاره است؟ آنها به رفقای خود گفتند چرا گريه میکنيد؟ برخيزيد تا با هم برقصيم و بخوانيم و شادی کنيم. با اين حرف تمام اسرا برخاستند و بنای رقصيدن و خنديدن و آوازخوانی را گذاردند. اين رفتار آنها موجب انبساط خاطر ما شد. به آنها گفتيم اين رفتار شما خيلی بهتر از آن گريه و دلتنگی است.
آنگاه آنها را به حال خود گذاشته و هريک از ما نيز به کارهای خود مشغول شديم. همينکه اسرا ما را نسبت به خودشان غافل ديدند، فرصت را غنيمت شمرده و مانند ملخهای پران از کناره کشتی به درون دريا پريدند. کشتی همچنان بر روی امواج دريا به سرعت سير میکرد و ما به فراريان هيچ دسترسی نداشتيم. با آنکه کشتی به اندازه يک فرسنگ از آنها دور شده بود، ما هنوز آوای خوشآهنگ آنها را میشنيديم. آنها در برابر آشوب و انقلاب دريا و امواج سهمگين آن به همه گونه مبارزه و مقاومت توانا بودند. اينگونه بود که تمامی اسيران را از دست داديم، مگر دختر جوانی که ناخدا او را در يکی از اتاقهای بزرگ کشتی حبس کرده بود. پس از اين واقعه همينکه داخل آن اتاق شدند ديدند که دخترک در تلاش است که کشتی را سوراخ کرده و خود را مانند دوستانش به دريا افکند. فورا او را گرفته و به بند کشيد. سرانجام به مقصد رسيديم. کالايی را که باقی مانده بود فروختيم و ده يک سرمايه نخستين عايد شد. آوازه بازگشت آنها در شهر پيچيد. پيرمردی به نزد ناخدا آمده و گفت: جزايری که اتفاق شما را به آنجا افکند، جزاير ماهی نام دارد و اهالی آن دوزيست هستند و اين ترفند آنهاست که گروهی را به شکل برده به بازرگانان میفروشند و بردگان هم در ميانه راه میگريزند. زنهار اين دختر را به آب نزديک نکنيد که بیدرنگ خواهد گريخت.
ناخدا با آن دختر ازدواج کرده و از وی دارای شش فرزند شد. اما همچنان بند بر پای وی داشته بود. پس از هجده سال که ناخدا فوت کرد، فرزندان متاثر از بند بر پای مادر، بندها را گشودند. اما همينکه آزاد شده، “انشرتو” گويان، پا به فرار گذاشت. فرزندان به دنبال او میرفتند و میگفتند: چگونه میروی و پسران و دختران خود را ترک میگويی؟ او پاسخ داد: چهکار میتوانم برای آنها بکنم. اين بگفت و خود را به دريا افکند و چونان ماهيان نيرومند در آب دريا شناور شد و ناپديد گشت!
مادر دريا و غواصان مرواريد دريای پارس
غواصان قديمی مرواريد که بدون هرگونه تجهيزاتی به زير آب میرفتند، از وجود زنی در زير آب که بچه شيرخوارهای را در آغوش داشته خبر میدادند. بسياری که برای نخستين بار آن را ديده بودند و در باره آن هيچ آگاهی نداشتند در همان برخورد نخست سکته کرده و جانسپرده بودند. اين زن میتواند صورت تغيير يافته آناهيتا[3]، الهه باروری و خدای آبها، در ايران باستان، باشد. گاهی اين زن به نزد غواصان آمده از آنها میخواهد برای فرزندش گهوارهای تهيه نموده به زير آب ببرد. اگر غواص چنين نمايد، مادر دريا (ننه دريا) چند مرواريد درشت به او خواهد داد.
در قديم که غواصان بدون هيچ ابزاری به ژرفای دريا میرفتند و تحت فشار آب، کمبود هوا و ديگر مشکلات، مناظری میديدند که امروزه از ديدگاه ما اغراقآميز و باورنکردنی است. يکی از اينها داستان مادر حامل گهواره است. داستانی از يک غواص است که در يکی از هيرات (هير = برآمده از سطح دريا) در جنوب خليج فارس در ژرفای دريا مشغول به صيد مرواريد بوده که چشمش به گهوارهای افتاده که زنی مشغول به تکان دادن آن بوده است. در حالت ترس و وحشت دستی را بر شانه خود احساس میکند. آن شخص زنی بالاتنه مانند انسان و پايينتنه به شکل ماهی بوده است. اين زن با زبانی که فارسی، عربی و يا افريقايی نبوده با او صحبت کرده و از او خواسته نزد آنها بماند. غواص با اشاره میگويد که ديگر نفسی برای ماندن ندارد، اما زن با نفس خود به دور او حبابی میسازد، و میگويد اندکی پيش ما بمان. ناگهان، چند زن دريايی با سبدهای رنگارنگ به مناسبت تولد بچه زن دريايی و برای سر سلامتی میآمدند. در روی کشتی که از دير آمدن غواص نگران شده بودند، طنابی را که يک سر آن به پای غواص بسته شده بود کشيدند و غواص بیهوش را بر روی عرشه آوردند. پس از به هوش آمدن داستان مادر حامل گهواره را برای دوستانش تعريف کرد.
اگر زن يا مرد دريايی با غواصی ارتباط برقرار کنند صيدش رونق میگيرد. اما هميشه اين احتمال وجود دارد که آنها از او بخواهند در زير آب مانده با آنها زندگی کند. اگر صياد امتناع کند ديگر مرواريدی نخواهد يافت و اگر بپذيرد دچار خفگی و بيهوشی شده و اگر دوستانش او را به عرشه نکشند، خفه شده و خواهد مرد.
همچنين اگر گهوارهای به تور يا قلاب صيادان گير کند آن را نشانهای از وجود بچه بنينگی (گهوارهای) دانسته گهواره را به آغوش دريا باز میگردانند و سريع از آن محل دور میشوند.
بابای دريا
بدن بابای دريا از پشم سياه پوشيده شده است. به هنگام غروب آفتاب و شبها از آب خارج میشود و اگر کسی را در کنار آب ببيند با خود میبرد. بعضی وقتها هم از بدنه کشتی بالا آمده و ملوانان را غافلگير ساخته و با خود میبرد. هيولای يادشده، يکونيم تا دو تن وزن داشته، حدود 4 متر بلندی و 2 متر پهنا دارد. دستوپايش مانند انسان است، اما انگشتانش کوچک است. صورت او شبيه به گاوميش بوده اما هيکل آن چندين برابر گاوميش است. بابای دريا به شدت از تيشه و اره هراسان است و به محض ديدن آنها و يا صدای برخورد دو قطعه آهن از محل دور میشود. چند مورد دريانوردان نيرومند بابای دريا را به دام انداختند و او را تکهتکه کردند، اما به محض تماس با آب دريا به شکل نخستين خود درآمده و گريخته است.
همان مردم و مویها چون کمند |
همه تن پر از پشم چون گوسفند |
يکی سر چو ماهی، تنش چون پلنگ |
يکی سر چو گاو و تنش چون نهنگ |
در طی جنگ جهانی دوم، کشتیهای انگليسی يک آبزی عجيب را در سواحل بندرلنگه صيد کردند، مردم محلی آن را همان بابای دريا میدانستند. جزييات اين صيد از سوی مقامات انگليسی هيچگاه فاش نشد.
گاوماهی و گوهر شبچراغ
گاوماهی، شبهنگام برای چريدن از دريا خارج شده و در علفزار و چمنزار به گشت و گذار میپردازد. برای اينکه پيرامون خود را ببيند دو دانه گوهر روشن و درخشان از دو سوراخ بينی خود خارج میکند و بر روی علفها و گياهان میاندازد و در روشنايی درخشنده و تابناک آن دو گوهر به چريدن مشغول میشود. به هنگام بازگشت به ژرفای دريا آن دو گوهر را با يک نفس عميق در بينی خود بالا کشيده به دريا میرود.
خرچنگ عجيب
در کتاب ناخدا شهريار رامهرمزی آمده است که :” مردويه پسر زرابخت، دريانورد پارسی، روزی در آبهای جزيره رابح کشتی را میراند که ناگهان يک برآمدگی مانند فک مشاهده کرد و کشتی را از ميان آن نيمدايره فک مانند عبور داده و با خود چنين میانديشد که قله دو برآمدگی در سطح آب نمايان است. اما همينکه از ميان آنها گذشت، ناگهان متوجه میشود که برآمدگیها در آب فرو رفته و اثری از آنها نيست و سرانجام معلوم میشود که خرچنگی دو فک انبر مانند خود را در سطح آب آورده و منتظر صيدی بوده که گذر کشتی اين غنيمت را از دست او گرفته است.”
جزيره متحرک
میتوان گفت که داستان جزيره متحرک، و دريانوردانی که بر يک جزيره کوچک پاي نهادند و سپس متوجه شدند که بر پشت يک جانور غولپيکر ايستادهاند در ميان تمامی اقوام دريانورد وجود داشته است. در ميان دريانوردان دريای پارس هم چنين داستانی در مورد جانورانی مانند نهنگ، ماهی گاو عنبر، خرچنگ و …. وجود داشته است.
ديگر جانداران عجيب
جن زير آبی، غواص را هوايی و خيالاتی میکند. هنگامی که بدن يا دست غواص در ته دريا به اين جن بخورد، خشک میشود.
امالمداس، منمنداس، جانوری است که از دريا بيرون میآيد و آدمهايی را که در ساحل تنها نشستهاند میترساند.
بوسلامه، پيرامون جزاير، بهويژه جزيره خارک میگردد. کودکان را در ساحل میگيرد و با خود به دريا میبرد. گاهی هم در شب به بالای کشتی آمده خود را به دريا میاندازد. ملوان نگهبان به گمان اينکه دوستش به دريا افتاده، خود را به دنبال او به آب میاندازد. بوسلامه چونکه در آب پرقدرت است او را به زير آب میکشد.
منتيلپو (پو = پا، منتيل = ديلم)، پای اين جانور مانند ديلم تيز است و در هنگام بروز توفان پيدايش میشود. در گذشته به هنگام وزش توفان در قلعه خارک را میزد تا وارد دژ شود.
اکوان ديو
اکوان ديو در دژی سنگی در ساحل دريا میزيسته و در دريا و خشکیهای ساحلی توفان به پا میکرده است. سنگی که افراسياب بر سر چاهی که بيژن در آن زندانی بود گذاشت، توسط (توفان) اکوان ديو از دريای چين به منطقه تورانزمين پرتاب شده بود. در نبرد با رستم، اکوان پهلوان را از زمين به آسمان برده به ميان دريا پرتاب میکند. به عقيده نگارنده اکوان ديو نماد گردبادهای دريايی Water Spot است.
خروشيد و پيچيد و بانگ و غريو |
ز دريا برآمد چو اکوان ديو |
هيولای قنات
هرچند که اين داستان فرسنگها دورتر از دريای پارس، در مرکز ايرانزمين و در نزديکی شهر باستانی اصفهان رخ داده است، اما به دليل نزديکی زمانی آن به ما، ارتباط آن با يک جاندار آبزی و وجود مستندات و خبرهای روزنامههای آن دوره، يادآوری آن چندان هم بدون ارتباط با موضوع اين مقاله نيست.
جهش امپراتوري شكوهمند ايرانيان در زمان هخامنشيان و تعالي و ترقي آن در زمان ساسانيان، و ديرپايي اين تمدن مديون دانش آبشناسي ايرانيان يود. مردمان ايرانزمين از ديرباز به ارزش آب به عنوان مادهاي زندگيبخش و ارزشمند آگاهي داشتند. نياز طبيعي بشر به آب، وضع جغرافيايي فلات ايران و كميابي اين مايع گرانبها، ارزش اين ماده را نزد ايرانيان صدچندان نموده و آن را در جايگاه والايي قرار ميداده است. به خاطر داشته باشيم كه تمدنهاي باستاني همگي در كنار رودهاي بزرگ، همانند نيل، دجله، فرات، سند، گنگ، هوانگهو، يانگتسه و … شكل گرفتند و در حوزه همان رودخانه محدود ماندند. اما تنها تمدني كه به دور از هرگونه رودخانه عظيم شكل گرفت و مالكالرقاب جهان باستان شد، ايران بود. جهش چشمگير امپراتوري ايران مديون قنات بود. در زمان هخامنشيان، اگر كسي زمين بايري را با احداث قنات آبياري ميكرد، تا پنج نسل از پرداخت هرگونه ماليات معاف بود.
در اين ميان قنات گناباد به طول سیوپنج کيلومتر و ژرفای بيش از سيصد متر و چاههايی با فواصل منظم پنجاهمتری، از زمان هخامنشيان يک شاهکار بینظير در سراسر جهان است و عظمت آن با ديوار چين برابری میکند.
اين ديدگاه باعث شده که طول قناتهايی که اينک در زير سرزمين ايران وجود دارد بيش از فاصله زمين تا ماه باشد. اين دالانهای زيرزمينی همچنين محل خوبی برای زندگی گونههايی از جانوران شد. گونههايی که بسياری از آنها اينک منقرض شده اند. يکی از اين جانوران Otter است. در حدود سالهای 800 تا 1200 خورشيدی نيمکره شمالی زمين در دوران يخبندان کوچک فرورفت. اين دوره ميانگين دمای زمين پايين آمده و موجب پرآبی نواحی مرکز ايران شده است. رودهای فصلی به صورت دائمی درآمده و درياچههای کوچکی در کوير مرکزی شکل گرفتند. در کاووشهای باستانشناسی در تابستان 1357، در نزديکی زواره و در مرز کوير، بقايای يک اسکله و بارانداز يافت شده است. اين دوران پرآب موجب رويش پوشش گياهی متنوع و همچنين جانوران گوناگون بوده است. در آن سالها در رودهای مرکز ايران، Otter به چشم میخورده است.
روزنامه کيهان در تاريخ 27 ديماه 1338، از از يافتن جانوری در نهر خورجان در سده اصفهان خبر داد و نوشت که “نهر خورجان به قنات فيروزشاه که در پنج فرسخی آبادی از زير کوه بيرون میآيد منتهی میشود و قنات فيروز شاه که قدمت آن بهزمان ساسانيان میرسد چهار متر پهنا و يک متر عمق دارد.”
فردای آنروز عکسی از جانور را که 15/1 متر طول داشته و بر اثر زدوخورد با اهالی و نيز ناراحتیهای ديگر مرده بود، چاپ کرد. گويا جوانان روستا با کمين بر سر راه اين هيولا آن را به دام انداخته بودند. اين جانور يک Otter بود که در کنار رودخانهها و نوعی از آن در کنار درياها زندگی میکند و بهواسطه بزرگ شدن دستوپا و پيدايش پردههايی در ميان انگشتان و همچنين با استفاده از دم بهآسانی در آب شنا میکند. روزنامه نامبرده از قول پيران کهنسال نوشته بود که “حدود يکصد سال پيش هم يکی از اين جانوران از قنات فيروزشاه بيرون آمده و يک شبانهروز با مردم شهر جنگ کرده و سرانجام بهدست پهلوانان شهر کشته شده است! سه ماه بعد هم جانور مشابهی را در رودخانهای از حدود قم صيد کرده بودند”.
بر طبق افسانه اوآنس که توسط نياکان سومری ما نقل شده است، جانورانی بودهاند شبيه ماهی که سر آنها سر انسان بوده و پاهای انسانی آنها نيز در زير دم ماهی نمايان بوده است. در زمانهای بسيار دور آنها هنگام روز از خليج فارس بيرون آمده و به مردم آداب تمدن میآموختند و شبها به دريا باز میگشتهاند.
خلیج فارس یکی از بزرگ ترین پناهگاههای موجودات دریایی مانند مرجانها، ماهیهای تزئینی کوچک، ماهیهای خوراکی و غیر خوراکی، صدفها، حلزونها، نرم تنان، شقایقهای دریایی، اسفنجهای دریایی، عروسهای دریایی، لاک پشتها، دلفینها، کوسه ماهیها و بسیاری از موجودات دریایی دیگر میباشد. متخصصان محیط زیست به دلیل نبود کارشناس و متخصص ویژه، هزینههای پژوهشی بالا و فقدان دانش کافی، گونههای مختلف جانوری پستاندار در خلیج فارس را در معرض خطر و آسیب میبینند. خشکسالی و عدم ورود مواد مغذی به آب، موجب کوچک ماندن و عدم رشد کافی برخی از آبزیان خلیج فارس شدهاست و در سالهای اخیر گرد و غبار عربی نیز بر آلودگی های نفتی و توسعه شهر نشینی مصنوعی در سواحل اضافه شد ه و بشدت محیط زیست خلیج فارس را آسیب پذیر ساخته است و بسیاری از گونه های زیستی در حال نابودی هستند
منابع:
رودها- درختها – حیوانات و پرندگان مقدس در اُستوره های هندو آریایی
سند مهمی برای توجه سنیهای عرب ، پیامبر اسلام از بحر فارس سخن گفته است: حیوانی عجیب در دریای فارس: دکتر عجم
نگاره، اسکندر و زیبارویان برهنه در دریای هند و دریای پارس.پ.و.رنو در کتاب نظامی کنجوی: دکتر عجم
کتاب پژوهشی پيرامون صيد، دريا و آبزيان خليج فارس، اثر حسين نوربخش .
موجودات افسانه ای خلیج فارس: مهندس جعفر سپهری.
قنات یا کاریز فن و اختراع ایرانی
ساعت آبی پنگان در ایران سابقه ۲۴۰۰ ساله دارد قنات میراث علمی ایرانیان.دکتر عجم
در همین رابطه
حیوانات افسانه های خلیج فارس و کشف موجود عجیب در پارس جنوبی !
آخرین دیدگاهها