خلاصه: بررسي نفوذ فرهنگ ساساني در آئينهاي مختلف و در زمينههاي فرهنگ و هنر: آداب بار يافتن به دربار و پذيرفتن سفيران، ملات و خطابات و هدايا،زنجير عدالت، برگزاري جشنها و تقويم ايراني ـ سكهها، منصبداري، قوانين و اصول ماليات، دبيران دربار، چاپارخانه، مذهب، علم پزشكي، صنعت و هنر، ساسانيان و ادبيات هند و پاكستان، منابع مورد بررسي. |
استمرار فرهنگ و هنر ساسانيان. در شبه قاره هند و پاكستان (2)
سيد حيدر شهريار نقوي. سرپرست گروه پاكستانشناسي و زبان اردو،دانشگاه اصفهان
آداب باريافتن پروفسور آرتور كريستنسن در كتاب وضع ملت و دولت و دربار در دوره شاهنشاهي ساسانيان (ترجمه فارسي از استاد مجتبي مينوي چاپ مجلس تهران صفحه 148) پيرامون آداب بار يافتن مردم در دربار ساسانيان مينويسد: «همين كه شاه بار ميداد مرد از آستين خويش دستارچهاي سفيد و پاكيزه برآورده پيش دهان خويش ميبست. اين پندام است كه ميبندند تا نفس آدمي چيزهاي مقدس و عناصر و از آن قبيل را و در اين مورد فر كياني را آلوده نسازد. پس از آنكه اين احتياط كرده شد شخص داخل ميشد و به ديدار شاه بر خاك ميافتاد و نماز ميبرد و همچنان ميماند تا شاه او را فرمان دهد كه از خاك برخيزد آنگاه او برخاسته تعظيم ميكرد و سلام بجاي ميآورد» اين نمونهاي از آدابي است كه در دربار شاهنشاهان ساساني ملحوظ ميگرديد. غياثالدين بلين پادشاه دهلي كه در تشكيلات دربارياش از اكاسره ايران پيروي بعمل آمده بود در تقليد از مراسم بار دادن خسروان ساساني سجده و پابوس را در موقع بار يافتن مردم مرسوم ساخت(15). سنتهائيكه با الهام از دربار ساسانيان بوسيله بلين در دربار دهلي آغاز گرديد تا مدت درازي در آنجا ادامه يافت. همايون پسر بابر پس از آنكه در سال 1540 ميلادي بدست شيرشاه سوري شكست خورد، جهت استمداد به ايران آمد و مورد استقبال و پذيرائي شاه طهماسب واقع شد. او با كمك نظامي ايران مجدداً حكومت هندوستان را بدست آورد و در تنظيم امور مملكت و تشكيل دربار از بعضي قوانين و اصول و آئين ايران استفاده كرد. از جمله رسم كورنش و تعظيم بود كه از زمان ساسانيان با پذيرفتن تغييرات جزئي در دربارهاي ايراني پابرجا بود و از دربار صفويان به دربار هندوستان راه سافت شاهنشاه جلالالدين اكبر رسم زمينبوسي را كه در دربار سلاطين افغان دهلي رواج داشت به رسم سجده تعظيمي مبدل ساخت(16). مطالعه آداب و تشريفات دربار سلاطين مسلمان دهلي و پادشاهان بابري و حكمرانان ديگر مسلمان در نواحي مختلف هندوستان از جمله نوابان حيدرآباد دكن كه در واقع دنباله شاهان دهلي و آگرا به شمار ميرفتند ما را به اين حقيقت كواجه ميسازد كه از آغاز تا انجام حكومتهاي اسلامي هند و پاكستان از حيث اغلب امور كشورداري و دربارداري تحت تأثير سلازين ايران بويژه ساسانيان قرار داشتهاند و بيشتر ترتيبات درباري آنا از تشريفات درباري خسروپرويز و انوشيروان بوده است.
پذيرفتن سفيران
در زمان ساسانيان در ايران نهايت احترام را نسبت به سفراي مرعي ميداشتند، از آنها پذيرائيمفصلي بعمل ميآمد و سفيران از خود مخارجي نميكردند. گاهي هيئتي از مركز براي استقبال و مراقبت و مهمانداري سفرا روانه سرحد ميگرديد(17). عيناً همين مراسم با تفصيلات بيشتري از طرف پادشاهان مسلمان هندوستان در قبال مهمان سلطنتي و سفيران در هندوستان اسلامي و ايران ساساني بچشم ميخورد تأثير فراوان آئين پذيرائي از مهمانان سلطنتي در دربرا ساسانيان را در دربار پادشاهان هندوستان نشان ميدهد.
صلابت و خطابات و هدايا در سياستنامه بيان شده، راجع به اردشير نوشتهاند دهان موبدان موبد را كه به او خبري نيكو داده بود با ياقوت سرخ و مرواريد و گوهر پر كرد(18). مرتضي راوندي در تاريخ اجتماعي ايران (جلد اول) صفحه 646 مينويسد: «در دربار ساساني دادن انعام و لقب و منصب معمول بود». عيناً همين رسم با كليه تفصيلاتش كه در كتب متعددي نوشته و شرح داده شده است در دربار عده كثيري از پادشاهان مسلمان هندوستان از جمله محمد تغلق، جلالالدين اكبر، نورالدين جهانگير، شهابالدين شاهجهان و غيره اجرا ميگرديد. در روزهاي عيد مذهبي يا جشنهاي ديگر دادن صلات و خطابات به امراي دربار يا شاعران و غيره جزو لوزام دربار بود. در اينچنين مواقع امراء ه هداياي بهاداري به شاهان تقديم ميداشتند. پروفسور آرتور كريستنسن در كتاب وضع ملت و دولت و دربار ساسانيان (ترجمه فارسي صفحه 150) مينويسد: «القاب و عطايائي كه به نشان افتخار و امتياز داده ميشد و همچنين مشاغل درباري و دولتي معمولترين وسيله براي پاداش به لياقت و هنر بود . . .» تقريباً همين وضع در دربار پادشاهان مسلمان هندوستان وجود داشته و گويا دربارهاي آنان از نظر اعطاي صلات و خطابات و قبول هدايا به شدت پيرو دربار خسرو پرويز بودهاند. مانند اردشير پادشاهان مختلف هندوستان بخصوص اكبر و جهانگير و شاهجهان در قبال بيتي يا اشعاري دهن شاعران را براها پر ميكردند. بطور مثال محمدجان قدسي ملكالشعراي دربار شاهجهان در حضور وي قصيدهاي خواند و شاهجهان امر كرد تا هفت بار دهن شاعر را با جواهرات پر كردند. امير خسرو مثنوي نه سپهر را به قطبادين مبارك خلجي اهداء نمود و پادشاه مزبور پولي هموزن يك فيل به خسرو اعطاء نمود. اعطاي خطابات به امراي دربار و خدمتگزاران صديق پادشاهان حتي در آخرين دربار پادشاه مسلمان در حيدرآباد دكن كه در سال 1948 ميلادي سقوط كرد مرسوم بود و دهها اشخاص بنام كه از جانب نظام دكن عثمان عليخان موفق به دريافت القاب و خطابات شده بودند هنوز هم در حيدرآباد با همان القاب مانند سالار جنگ بهادر، ياور جنگ بهادر، سكندرجاه، ياورجنگ و غيره ناميده ميشوند و عدهاي از آنها امروز هم زندهاند. حيدرآباد دكن را ميتوان به عنوان آخرين حكومتي كه خارج از ايران با حفظ نفوذ فرهنگ ساسانيان به زندگانياش ادمه ميداد معرفي نمود.
زنجير عدالت انوشيروان در اجاري عدالت و انصاف نام و مقام شاياني در تاريخ كسب نموده و به لقب عادل ملقب گرديد. بفرمان او نزديك در ورودي كاخش زنجيري تعبيه شد تا مظلومان كشور بتوانند با كشيدن آن مستقيماً شاهنشاه را در جريان بگذارند. نورالدين جهانگير پسر اكبرشاه پادشاه هندوستان در پيروي از اقدام انوشيروان امر كرد دم در كاخش زنجيري بياويزند تا ستمديدگان با كشيدن آن فريادشان را بدون واسطه بگوش او برسانند. جهانگير بدينوسيله توانست بارها به كمك زجركشيدگان بشتابد و عدالت را در حق آنان اجرا نمايد. علاوه بر جهانگير پادشاهان متعددي در هندوستان آرزوي آن را داشتند كه مانند انوشيروان در دادرسي معروف شوند و لقب انوشيروان عادل وقت را حاصل نمايند. يكي از آنان محمد جوناخان بود كه به محمد تغلق معروف گرديد او آرزومند بود به لقب انوشيروان عادل ملقب گردد(19). در زمان شهابالدين شاهجهان امپراتور هندوستان در قلعه عظيم آگرا (هند) در نزديكي ديوان خاص محلي به نام تسبيحخانه وجود داشت. در آنجا ترازوي عدالت نصب بود و آن بازگوي آن بود كه اگر پادشاه خودش را سايه خدا ميپندارد بايد همواره متوجه عدالت باشد. انوشيروان عادل براي شاهجهان نيز در مورد برقراري عدالت و انصاف سرمشق بسيار ارزشمندي محسوب ميشد و دائماً در راه دادگستري الهامبخش بود(20).
گارد شاهنشاهي اردشير با پيروي از داريوش دستهاي از محافظين شاه مشتمل بر ده هزار نفر سرباز تشكيل داد و اسمش را «لشكر جاويدان» گذاشت(21). راجگان گپتائيها (معاصر ساسانيان) در اين مورد از شاهان ساساني اتباع نموده و براي خود دستهاي از محافظين را مرتب ساختند. پروفسور عباس مهرين شوشتري در كتاب خود «همسايگان ايران در عصر ساسانيان» چاپ تهران (صفحه 241) در اين باب چنين مينويسد: بنا بر نوشته فاهين سياح چيني كه چندي در هند ميزيست و آنچه ديد و شنيد بنوشت در عصر گپتائيان مردم هند به رفاهيت و آسودگي ميزيستند و پادشاه مانند شاه ايران سپاهي داشت كه مستحفظ شخص او بودند و حقوق سرباز مرتب و منظم به او ميرسيد». سيد هاشمي فريدآبادي در تاريخ مسلمانان هند و پاكستان چاپ انجمن ارقي اردو كراچي در صفحه 217 درباره شاهان مماليك هند مرقوم ميدارد: «فوج ركاب (يعني گارد شاهي) شامل پياده و سواره بود كه به پائك، سرهنگ و خاصهدار ناميده ميشدند و مستقيماً زير نظر پادشاه يا معتمدين خاص وي كار ميكردند.» از اين پيداست كه پادشاهان مماليك هند بخصوص غياثالدين بلين در تشكيل گارد شاهي از ساسانيان تقليد كردند. اشتياق حسين قريشي در تأليفش (بانگليسي) بعنوان نظم و نسق سلاطين دهلي در صفحه 63 در مورد گارد شاهنشاهي پادشاهان مماليك هند چنين نگاشته است: «پادشاهان مماليك هندوستان گروهي از سپاهيان را بنام جاندار تعظيم نموده بودند و آنها عهدهدار حفظ جان پادشاه بودند. عده ديگري از سپاهيان هم در خدمت پادشاهان مزبور بودند و وظيفهاشان حفاظت شخص پادشاه در مواقع بار دادن او يا بيرون رفتن از كاخش بود.»
برگزاري جشنها و تقويم ايراني ساسانيان زردشتي بودند و به همين علت تمام جشنهاي مذهبي زرتشتيان با شكوه هرچه تمامتر در دربار آنان برگزار ميشد ولي ايرانيان پس از آنكه دين مبين اسلام را پذيرفتند از برخي سنتهاي ملي خويش دست نكشيدند و عدهاي از جشنهاي قديم از جمله جشنهاي نوروز و مهرگان و سده را نگهداشتند و در دربار ايرانيان مسلمان برگذاري آنها مرتب صورت ميگرفت و حتي امروز هم اين جشنها با علاقه خاصي بوسيله مسلمانان ايران برگزار ميشود. از آغاز حكومت مسلمانان در هند و پاكستان جشنهاي مزبور در دربارها لاهور و دهلي و آگرا برگزار ميشده و مطابق مراسم آنها در دربار ساسانيان در هندوستان نيز برگزاري آنها با انجام مراسم بسيار جالبي توأم بوده است. ديوانهاي شاعران فارسي كه بدربارهاي لاهور و دهلي ارتباط داشتند مانند ابوالفرج روني و مسعود سعد سلمان و اميرخسرو دهلوي و امثال آنها مشحون از اشعاري متعلق به برگزاري اعياد مزبور ميباشد. برگزاري جشنهاي آبپاشان، مهرگان، آبان، و نوروز در دربارهاي جلالالدين اكبر و جهانگير و شاهجهان موضوعيست بسيار مفصل و در عين حال بسيار جالب و قابل توجه. جلالالدين اكبر از همه پادشاهان شبه قاره بيشتر تحت تأثير تمدن و فرهنگ ايران ساساني بوده و او حتي تقويم اسلامي را كه مبتني بر سالهاي هجري بوده به تقويم ايراني با اسامي برجهاي فروردين و ارديبهشت و خرداد و تير و غيره مبدل ساخت و در قلمرو خويش اوامري داير كرد بر اينكه تمام اعياد ايران بايد در تمام شهر و ديارهاي هند و پاكستان رسماً برگزار شود. بقول ابوالفضل مؤلف اكبرنامه (جلد دوم صفحه 13 چاپ كلكته) اكبرشاه بسال 992 ه تقويم اسلامي را منسوخ و تقويم خورشيدي ايرانيان را به جاي آن رواج داد و جشنهاي پارسيان (زردشتيان) را طبق منشوري در قلمرو پهناورش مقرر ساخت. با در نظر گرفتن اهميت منشور اكبرشاه از نظر نفوذ فوقالعاده ايران ساساني در هندوستان عبارت آن را در زير نقل ميكنيم: «چون دانشوران ملل و نحل به جهت شكرگزاري و سپاسداري از شهور و سنين روزي چند را به مناسبات فلكي و مرابطات روحاني به جهت سرور جمهور خلايق و خوشحالي طوايف انام كه باعث چندين خيرات و مبرات است اختيار فرموده اعياد نام نهادهاند و در آن ايام مسرتپيرا اساس سپاس را محكم ساخته در اداي مراسم خضوع و خشوع بجانب كبرياي الهي كه خلاصه عبادات و زبده طاعات است مساعي جميله بتقديم رسانيده غني و فقير و صغير و كبير به قدر قدرت فائده تفضل و احسان گشاده ابواب عشرت و كامراني را بر خواطر نكروبه و بواطن محزونه اخوان زمان و ابناي روزگار گشوده انواع بر و احسان نمودهاند و بنابر آن بعضي جشنهاي عالي كه تفصيل آن از ذيل اين منشور فايضالنور بوضوع خواهد پيوست و از چندين هزار سال در بلاد مشهور و معروف است رسماً در اين هزار سال معمول سلاطين عدالتگستر و حكماي حقائق آئين بوده است و در اين زمان بواسطه بعضي امور از شيوع افتاده بود بجهت ابتغاي مرضيات الهي و اقتضاي آثار قدما آن ايام مسرت فرجام رايج ساختيم. بايد كه در جميع ممالك محروسه از امصار و بلاد و قري بر وجه اتم و طريق احسن رايج گردانند و در اين معني كمال اهتمام مبذول داشته دقيقهاي نامرعي نگذارند. تفصيل اعياد نوروز: 19 فروردين ماه، 3 ارديبهشت، 6 خرداد، 13 تير، 4 مرداد، 16 مهر، 10 آبان، 9 آذر، هشتم و پانزدهم و بيست و سوم دي، 2 بهمن، 5 اسفند . . .»(22). طبق اوامر اكبرشاه جشنهاي بالا تا زمان اورنگزيب در دربار هندوستان رسماً برگزار ميشد. بعد از آن هم بطور غير مرتبي از طرف پادشاهان دهلي به آنها توجه مبذول گشت و حتي امروز هم عيد نوروز مخصوصاً در بين شيعيان هند و پاكستان احترام خود را حفظ نموده و برگزاري آن در بين آنان با علاقه خاصي ادامه دارد. مطالب كافي و اطلاعات وافي در مورد برگزاري جشنهاي سده و مهرگان و آبپاشان و نوروز در كتب موثق تاريخ هند از قبيل بادشاهنامه اثر عبدالحميد لاهوري، توزك جهانگيري نوشته نورالدين جهانگير، عمل صالح موسوم به شاهجهاننامه مؤلفه محمدصالح كنبوه، اكبرنامه و آئين اكبري نگارش علامي ابوالفضل، منتخبالتواريخ اثر عبدالقادر بدايوني، عالمگيرنامه و امثال آنها وجود دارد و قصايد فراواني از شاعران دربارهاي سلاطين هند و پاكستان كه بمناسبت جشنهاي مزبور سروده شده در ديوانهاي آنها به چشم ميخورد و بهمين علت از نقل آنها در اين جا خودداري ميكنيم. تقويم شمسي ايراني كه به امر اكبرشاه رسماً در هند و پاكستان رواج يافت بحكم اورنگ زيب به تقويم قمري هجري مبدل گشت ولي در حيدرآباد دكن بقوه خود باقي ماند و تا سال 1948 ميلادي كه حكومت ميرعثمان عليخان نظام دكن در آن موقع بدست قواي هند سقوط كرد مرسوم بوده است. علي سامي در تمدن ساساني جلد دوم چاپ شيراز ص 36 مينويسد: «در دو جشن بزرگ فروردگان و مهرگان، بزرگان كشور، هدايائي تقديم مينمودند و هركس هر چيزي را كه بهتر دوست ميداشت تقديم مينمود و شاهنشاه در ازاي هدايا به هر كسي عطاياي گرانبهائي ميبخشيد . . .» عيناً همين جريان در دربارهاي پادشاهان هند و پاكستان نيز، در روزهاي برگزاري اعياد اشاره شده در بالا، در مورد تقديم پيشكشيهاي مردم و امراي دربار در حضور پادشاهان و بخشهاي شاهانه صورت ميگرفت. ترفيع درجات حكام دولتي و اعطاي خطابات و انعامات به امرا و ساير متعلقين به سلطنت در چنين روزها بعمل ميآمد. شرح اين جريانها در تمام كتب تاريخ آن دوره مرقوم گرديده است.
سكهها درباره تأثير سكههاي ساساني در سكههاي راجگان و پادشاهان شبه قاره علي اصغر حكمت در نقش پارسي بر احجار هند چاپ تهران صفحه 9 چنين مينويسد: «سكههائي كه از قرن هفتم تا قرن دوازدهم ميلادي در هندوستان متداول بوده است همه از حيث وزن و عيار و نقش و نگار از روي مسكوكات پادشاهان ساساني اقتباس شده. علاوه بر آن در اماكن عديده در هندوستان جنوبي كتيبههائي بخط پهلوي موجود است كه خط ايرانيان بل از اسلام بوده است». مطابق نوشته دكتر گوركار(23) واسوديوا راجاي هندي در سكههايش در لباسي ديده ميشود كه شبيه لباس شاپور اول است و در پشت سكهها تصوير قربانگاه ساساني به چپم ميخورد. پروفسور عباس مهرين شوشتري در همسائيگان ايران در عصر ساسانيان در صفحه 250 در اين مورد چنين اظهار نموده است: «بر سكه شاهان كوشاني مانند شاهان ساساني صورت پادشاه با تاج و روي تاج علامت كره زمين نقش ميشد و جانب ديگر آن آتشدان و هر دو جانب آتشدان دو نگهبان آن ايستاده بودند. نوشته نيز به حروف پهلوي بود. در سكه گپتائيان گاهي پادشاه تنها و گاهي با همسرش نقش ميشد. سكههاي قديمتر گپتائي بويژه سكههاي طلا مانند سكه كوشاني است بلكه جامه شاهي نيز شباهت دارد ولي شكل تاج جداگانه است و بجاي ايزد ناهيد كه مخصوص به ايران بود ايزد بانوي لكشمي كه در هند ايزد خوشبختي و فراواني است نقش ميشد. شاهان گپتا سكه طلا و نقره هر دو را ميزدند و شاهان هون به تقليد از شاهان ساساني يك جانب سكه آتش و جانب ديگر نگهبان آتش بود . . .». ه . گوئتنر در مقالهاش بعنوان «ايران و هندوستان پس از فتوحات محمود» سكههاي بابريان هند را كپيه سكههاي صفويان نوشته است(24).
منصبداري سيستم منصبداري كه در عصر بابريان هندوستان اساس تنظيمات لشكري را تشكيل ميداد در زمان جلالالدين اكبر شاهنشاه بنام هندوستان بوجود آمده بود و اكبر چنانكه مهاجن در كتابش(25) مينويسد آن سيستم را از ايران اقتباس نموده بود. منصبداران به درجات مختلف تقسيم ميشدند. يك هزاري، سه هزاري، پنجهزاري و غيره. يم هزاري موظف بود لشكري يك هزار نفري پياده و يا سوارنظام يا از هر دو نوع آماده داشته باشد. همچنين پنج هزاري صاحب لشكر پنج هزار نفري سوار يا پياده يا از هر دو نوع و غيره. خطابهاي هزاربد يا هزارپتي يا هزاربندگ در زمان هخامنشيان و ساسانيان به امراي دربار دادهميشد. در كتاب ايران در زمان ساسانيان تأليف آرتور كريستنسن(26) نوشته شده است. «رئيس تشكيلات مركزي وزير بزرگ بود كه در آغاز هزاربد لقب داشت در عهد هخامنشيان هزارپتي (كه در ابتدا رئيس فوج هزار نفري مستحفظ بود) بمقام نخستين شخص كشور رسيد. . اين نام در زمان سلطنت اشكانيان باقي ماند و به عهد ساسانيان رسيد . . . از جمله كساني كه به اين مقام شامخ رسيدهاند نام ابرسام در زمان اردشير اول و نام خسرو و يزدگرد در عهد يزدگرد اول و نام مهر نرسه ملقب به هزار بندگ در دوره يزدگرد اول . . . ».
قوانين و اصول ماليات از نظر خوبي اصول ماليات كشور و قوانين و مقررات كامل آن پادشاهي بنام شيرشاه سوري در تاريخ هند و پاكستان معروفيت بسزائي دارد. اكبر شاه هم از قوانين ماليات پادشاه مزبور استفاده كرد و در واقع همان قوانين حتي در زمان حكومت انگليسيها نيز در هندوستان رواج داشت اما خود شير شاه سوري بطوريكه سيد هاشمي در تاريخش(27) مرقوم داشته است هنگام تدوين چنين قوانين اصول زمان بلين والتتمش را در نظر داشته است و چنانكه قبلاً مذكور افتاد سلطان بلين پادشاه دهلي در اغلب امور كشورداري و دربارداري خويش از پادشاهان ساساني بخصوص خسرو پرويز و انوشيروان عادل پيروي كرده است. بدينترتيب اصول ماليات كه در زمان پادشاهان بابري و بعد از آن در زمان انگليسيها هم در هند و پاكستان مرسوم و مروج بوده بنحوي از آئين ماليات ساسانيان اقتباس شده بود.
دبيران دربار آرتور كريستينسن در كتابش در صفحه 54(28) در اين باب چنين اظهار ميدارد: «دبيرخانه دول اسلامي نيز مانند صدرات عظمي تقليد كاملي از ساسانيان است و وصفي كه نظامي عروضي در قرن دوازدهم ميلادي از دبيرخانه عهد خود ميكند بطور كلي با تكليف و وظايف دبيران زمان ساسانيان تطبيق تواند شد . . . . » اين موضوع در مورد هندوستان هم بطور كلي صدق ميكند و دبيران دربار وظايفي شبيه وظايف دبيران زمان ساساني انجام ميدادند. آنها سياستمداران حرفهاي و حقيقي بشمار ميرفتند و هر نوع سند و اسناد را تنظيم مينمودند و مكاتبات دولت بوسيله آنها انجام ميشد. فرمانهاي سلطنتي را هم انشاء ميكردند و محاسبات دولت را اداره ميكردند. محمود گاوان در جنوب هند كه در سلطنت بهمنيان مقام دبيري را داشت انشاءنگار برازندهاي بود و كتاب انشائي از خود بيادگار گذاشت. ابوالفضل وزير دربار اكبرشاه انشانگار بسيار شايستهاي بود و چندين كتاب از او الان در دست است و كتاب انشاي ابوالفضل نمونه بارزي در اثبات دبير بسيار ارزنده بودن وي ميباشد. همچنين نعمتخان عالي شيرازي كه در انشاءنگاري يد طولاني داشت دبير دربار اورنگ زيب بوده و وقايع نعمتخان عالي و آثار ادبي ديگر او گواه استادي وي در انشاءنويسي ميياشد.
چاپارخانه يا بريد در كتاب ايران در زمان ساسانيان(29) در اين مورد چنين نگاشته شده است: «اما راجع به تشكيلات چاپارخانه (پست) خلفا آن را بصورتي از ايران تقليد كردند كه چندان با تشكيلات عهد هخامنشي كه در كتب مورخان يوناني ضبط است، تفاوتي نداشت. پس يقين ميتوان نمود كه در عهد ساسانيان هم بطور كلي همين تشكيلات وجود داشته است». در زمان حكومت سلاطين مسلمان دهلي سازماني بعنوان «بريد» كه حاكم اعلي آن «بريد ممالك» نام داشت بوجود آمد. وظايف آن سازمان عيناً شبيه وظايف تشكيلات چاپارخانه ساساني بود. بوسيله آن سازمان پست دولتي از پائتخت به نقاط مختلف مملكت و بالعكس در كمترين مدت فرستاده ميشد. در زمان حكومت غياثالدين بلين حتي در موقع جنگ بنگال و جاجنگر هم پست سلطنتي از دهلي به لشكر هفته 3 مرتبه فرستاده ميشد. همراه پستشاهي بعضي از افراد عادي نيز از يك نقطه به نقطه ديگر كشور ارسال ميگرديد مطابق نوشته اشتياق حسين قريشي در كتاب نظم و نسق در سلطنت دهلي (بانگليسي) صفحه 89 سمت بريد ممالك بسيار سمت مهمي بود و صاحب اين مقام مهم موظف بود تمام اطلاعات لازم درباره اوضاع مملكت را مرتباً كسب نمايد و در اختيار شاه بگذارد و از اين حيث اداره يا سازمان بريد يكنوع سازمان اطلاعات بشمار ميرفت و از نظر اداره مملكت حايز اهميت فوقالعادهاي بود.
مذهب اسپرنگلنگ استاد دانشگاه شكاگو مينويسد: ماني جهت تأسيس شعبهاي از مركز ديني خود به پاكستان رفت(30). استاد سعيد نفيسي در تاريخ تمدن ايران ساساني جلد اول صفحه 62 مينويسد: «ناچار ماني از ايران بيرون رفت يا آن كه او را تبعيد كردند و به كشمير رفت و از آنجا به تركستان چين رفت و در راه از تبت گذشت . . . . » از اين قبيل نوشتهها در كتب متعددي بچشم ميخورد و همه اينها مسافرت ماني به پاكستان و شيوع دين او را در آن نواحي تأييد مينمايد. آرتوركريستينسن نيز در كتابش ايران در زمان ساسانيان در اين مورد چنين مرقوم داشته است: «بنابر قول يعقوبي اين پادشاه (شاهپور) فقط ده سال كيش ماني داشت. پس از آن ماني از كشور ايران اخراج و قريب ده سال در ممالك آسياي مركزي سرگردان بود و يا تا هندوچين نيز رفته و همه جا دين جديد را تبليغ كرده و كتابها و نامههائي به مشايخ خود كه در بابل و ايران و ساير ممالك شرقي اقامت داشتهاند مينوشته است. . . . »(31). پروفسور عباس شوستري در ضمن فرهنگ و كشورداري هند پيرامون تأثير دين ايران ساساني در آنكشور چنين اظهار ميدارد: «در مذهب مهماياني بودائي افكار زردشتي نمايان ميباشند از جمله عقيده به بهشت معنوي و ستايش از بذل و دهش و غيره و نيز خورشيد يا مهرپرستي كه در عصر گپتائيان در هند انتشار يافت برخي گمان ميكنند كه در اثر تبليغ يا آميزش با موبدان زردشتي است. هرشه پادشاه بزرگ هند پدر و نياي بزرگ خويش را خور شيدپرست ميخواند.»(32). ه .گوئتز در مقالهاش (منتشر شده در كتاب ميراث ايران چاپ تهران صفحه 154) مينويسد: «معابد ماگاها براي پرستش آفتاب از قرن ششم تا هشتم ميلادي فراوان بودند. تصوير «سوريا» از منطقه چامبا قرن هشتم نيمه ساساني است و حتي پس از آنكه صورت اين خداي آفتاب كاملاً هندي شد كفشهاي او بهمان صورت سابق ماند».
علم پزشكي علم پزشكي كه در پرتو توجهات پادشاهان ساساني در ايران بمدارج عالي پيشرفت رسيده بود و شهر جنديشاپور كه بيمارستان عظيمي داشت و حكماي هند نيز در آن بكار گماشته شده بودند جلوهگاه درخشندگي آن علم محسوب ميشد. جنديشاپور پس از سقوط امپراطوري ساسانيان نيز تا مدت دراز بعنوان مركز مهم پزشكي ايران پابرجا بود. دانشمندان مسلمان ايراني چون بوعليسينا و رازي و غيره در ادامه و ارتقاي آن كوشيدند. همان علم در هندوستان مورد علاقه مردم قرار گرفت و امروز هم در آنجا باسم طب بوعليسينائي يا يوناني با نهايت سرافرازي باقيست.
صنعت و هنر تأثير ايران ساساني از حيث صنعت و هنر در هند و پاكستان خيلي بيشتر از آن است كه مردم تصور ميكنند. البته تأثير هنر ايران در آن كشور بطور آشكارا از زمان موريائيها ديده ميشود و در زمان گپتائيان هم كه با ساسانيان همزمان بودند آن ادامه داشته است اما اين تأثير در زمان حكومت مسلمانان از تمام اوقات بيشتر شده و در واقع ميتوان گفت استمرار آن هنوز هم پايان نپذيرفته است. در سطور زير توجهمان را به بررسي همين موضوع مبذول ميداريم و نظرات عدهاي از نويسندگان را در اين باب مورد استفاده قرار ميدهيم: دالتن در كتاب بزرگي كه درباره گنجينههاي كناره آمودريا تنظيم كرده است درباره هنر ساساني مينويسد: « . . . . هنر ساساني در حقيقت پايهاي بود كه هنر اوليه اسلامي در ايران براساس آن نهاده شد. درختي كه ساسانيان كاشتند در عهد اسلامي شكوفه كرد و ميوههاي برومند داد . . . .»(33). گيرشمن در كتاب خود بنام «ايران» ترجمه از محمد معين صفحه 352 درباره نفوذ فرهنگ ساسانيان در هندوستان اينچنين اظهار نظر ميكند: «هنر ساساني كه وابسته به اشكال ايراني است، به منزله پلي بين تمدنهاي كهن آسيا و تمدنهاي قرون وسطاي غربي بشمار ميرود. عمل تمدن بخشنده ايران دوره ساساني بدينجا محدود نميگردد. ايران مدت چند قرن روابطي بسيار نيكو با دولتي هندي يعني دولت گوبتا داشت. دولت مزبور عاقبت وحدتي ملي ايجاد كرد و دوره نهضتي در هندوستان پديد آورد. ايران براي اين دولت نقش ميانجي و عامل انتقال، افكار و هنرهاي غربي را داشت و به وسيله وي اين امور داخل كشور مجاور گرديد. سابقاً گفته شد كه در مدت اين «دوره طلائي» تمدن هندي، هند به سبب دوستي و مبادلات اقتصادي و فرهنگي كه بين دو ملت مذكور وجود داشت، توانست به منابع غربي دست يابد و از آن در علوم پزشكي، نجوم، هندسه و منطق استفاده كند و در اين موارد – لااقل در بخشي از آنها – مديون ايران ميباشد». استاد فقيد سعيد نفيسي در تارخي تمدن ايران ساساني جلد اول چاپ دانشگاه تهران صفحه 223 پيرامون موضوع نفوذ صنايع ايران ساساني در هند و پاكستان چنين نگاشته: «در هندوستان نيز نفوذ صنايع ساساني ديده شده است مخصوصاً در مغرب هند كه با ايران همسايه ديوار به ديوار بوده و در شمال غربي آن سرزمين 0پاكستان كنوني) تمدن يوناني و بودائي و يوناني و برهمائي در خاك هندوستان پيش رفته و قسمتي از نواحي هند (پاكستان) جزو قلمرو پادشاهان يوناني و بودائي باختر بوده است و بهمين جهت باستانشناسان سبك مخصوصي از صنعت را بنام صنايع و تمدن هند و ساساني ناميدهاند و دامنه قلمرو اين صنعت باندازهاي در داخله هندوستان پيش رفته است كه در شهريور ماه 1328 سكههاي اين دوره را در ناليسارسامبهر در 60 ميليشهر جيپور (راجستان) يافتهاند». «نفوذ صنايع ساساني حتي در معابد برهمايي مركز هندوستان ديده ميشود ار آنجمله در معبديست كه در غاري نزديك ده اجانتا در ناحيه خانديش از توابع بمبئي هست و در آن آثاري از 200 پيش از ميلاد تا 600 ميلادي يافتهاند و يك نقاشي ديواري از زندگي ارباب انواع هست كه نه تنها جزئيات صنايع ساساني در آن ديده ميشود بلكه جامههائي كه در تن اشخاص هست همان جامههائيست كه در دوره ساسانيان پادشاهان ميپوشيدهاند و در نقشهاي برجسته و سكهها و ظرفهاي نقره ديده ميشود». آ. گودار رئيس اسبق اداره باستانشناسي ايران در مقالهاي بعنوان هنر در دوره سلجوقيان (چاپ شده در كتاب تاريخ تمدن ايران ترجمه از جواد محي صفحه 309) نگاشته است: «هنر در قرون اوليه هجري يعني همزمان با فرمانروائي سامانيان و آل بويه و حتي سلجوقيان بيگفتگو همان هنر ساساني در لباس اسلام يا سامي است. در اين دوره در زمينههاي مختلف هنري از قبيل معماري، مجسمهسازي، نقاشي، پارچهبافي اشكال و رسوم ساساني برتري خود را حفظ و بصورت ماهرانهتري درآمد . . . » چند سطر بعد هم باز از وست: «تزئين پارچههاي ظريف و گرانبهائي كه بمقدار فراوان از دوران آل بويه و سلجوقيان بيادگار مانده است تقليد و اقتباس ابتكارات قوي و زيباي ساساني است». در صفحه 310 كتاب مزبور گودار چنين اظهار عقيده مينمايد «با اين حال از همان اوايل تسلط مسلمين بر ايران، اهالي مغرب ايران مساجدي براي خود ساختند. اين مساجد همان ساختمان معابد ساساني بود كه ظاهر آن را بصورت ديگري آراستند. چهار طاق مركزي را به سوي ديوار جنوبي رانده و صحن و آتشگاه آن را مبدل به محراب نموند. در برابر اين غرفه عريض مؤمنين در هواي آزاد مراسم نماز و دعا بجا ميآوردند. تا دوره سلطنت ملكشاه سلجوقي مساجد ايران بدين شكل بود. مسجد جامع اصفهان يا پائتخت ملكشاه نيز درست از روي همين اسلوب بنا شد. باين ترتيب عنصر اصلي معماري ساساني لااقل در مغرب ايران بصورت عنصر اساسي ابنيه نوبنياد بكار رفت گاهي نيز بناهاي باشكوه آتشكدهها را تبديل به مسجد ميكردند مسجد يزدخواست از اين قبيل است». در ادامه مطلب فوق آ. گودار در همان مقاله در كتاب اشاره شده (صفحه 311) چنين اضافه مينمايد: «باين ترتيب در دوره سلجوقيان از تركيب چهار طاق دوره ساسانيان و بناهاي خراساني مدرسه نظامالملك (نظاميه) يعني نوع بناي مساجد بزرگ ايراني پديد آمد. در اين سبك ساختماني چهار ايوان نشانه ادامه هنر ايراني در تيرهترين ادوار تاريخ ايران است». در كتاب تمدن ايراني(ترجمه فارسي از دكتر عيسي بهنام چاپ تهران در صفحه 274) باز هم از آ . گودار چنين مطلبي ديده ميشود: «در زمان ساسانيان، عنصر مهم ساختمانهاي كشور يك بناي گنبددار بر روي چهارپايهاي بود كه بوسيله چهار قوس بهم متصل ميگرديد. اين نوع ساختمان را در ايران چهار طاقي ميناميدند اين نوع چهار طاقي طالار يا يكي از طالارهاي كاخ ساساني را تشكيل ميدادند. در ابنيه مذهبي چهار طاقي قسمت اصلي بنا يا معبد بود يا آنكه مجزي از قسمتهاي ديگر در ميان حياط معبد قرار ميگرفت و در آن مراسم مذهبي را انجام ميدادند. در تمام نواحي ايران، در نقاط مهم جادهها و راهها در گردنههاي كوه نزديك پلها،كنار چشمهها، در شهرها از اين قبيل چهارطاقيها ساخته شده بود و آتشگاه زير آن قرار داشت و در ساعات مخصوص نماز آتش نمايان ميگرديد وقتيكه اسلام ايران را مسخر كرد اين آتشها همه خاموش شد . . . . ». مرتضي راوندي در تاريخ اجتماعي ايران جلد اول چاپ تهران در صفحه 738 در اين باب چنين مرقوم داشته است: «مختصات صنعتي و هنري عصر ساساني قرنها پس از نهضت اسلامي در ايران و ممالك خاورميانه باقي مانده و سبك ساختمان آتشكدهها، در مسجدهاي ايران بكار رفت بطوريكه بايد گفت معماري اسلام دنباله معماري عصر ساساني است». همانگونه كه از تعدادي از ابنيه تارخي اسلامي هند و پاكستان كه در شهرهاي لاهور و ملتان و دهلي و غيره در اوائل حكومت مسلمانان در شبه قاره ساخته شده بخوبي استنباط ميشود سلاطين غزنوي و مماليك و خلجي و غيره در هند و پاكستان همان فن معماري ايران را رواج دادند كه در زمان پادشاهان ساماني و سلجوقي مرسوم بود و مطابق تحقيقات پژوهشگران، فن معماري معمول در زمان سامانيان و سلجوقيان در ايران در واقع دنباله فن معماري ساسانيان بوده است. بدين ترتيب اين فن معماري ايران ساساني بود كه در هند و پاكستان متجلي گرديد و با پذيرفتن مختصر تغييراتي كه مولود نيازمنديهاي محلي و سليقه مردم آن سرزمين بود بحيات خود ادامه داده است. ه. گويتنر خاورشناس انگليسي در مقالهاش (منتشر شده در كتاب ميراث ايران، ترجمه فارسي چاپ تهران صفحه 159) درباره مناره معروف دهلي چنين مينويسد: «آخرين بناي اين سبك «سلجوقي» منار معروف «قطبمنار» در دهلي قديم است كه در سال 596 ه (1199 م) در زمان سلطان محمد معزالدين غوري آغاز و در زمان سلطان ايلتتمش (633-607 ه) پايان يافت» . . . «ولي نوشتههاي ديگر روي اين منار و مقطع ستارهاي شكل پي و شكل مخروطي آن ثابت ميكند كه اين منار آخرين و بزرگترين و ظريفترين اقتباس و توسعه برجهاي قديميتر غزنوي و مقبرههاي (سلجوقي ايراني) و منارهةاي بلند است. . . ». در صفحه 163 ميراث ايران چنين عبارت بچشم ميخورد: «آخرين مرحله تازه درآمد اين دوره در «علائي دروازه» (711 هجري مطابق 1311 م) و در جنوب خاوري ساختمان ضميمهايست كه علاء الدين (خلجي) بر مسجد قوتالاسلام افزوده و بالاخره در «جماعتخانه» (در آن هنگام فقط در دالان بزرگ آن) مشاهده ميشود. اين محل اصولاً براي مقبره نظامالدين اولياءو بوسيله خضر خان پسر علاء الدين ساخته شده بوده است. اصولاً هر دو نوع ساختمان از نوع سادهتر مقبرههاي ساساني اقتباس شده كه عبارت از مكعبي داراي گنبد مركزي كوتاه و درب ورودي بلندي در ميان دو پنجره كوتاهتر است». در صفحه 164 كتاب ميراث ايران اين عبارت جلب توجه ميكند: «بنايي كه بنام مقبره ايلتتمش (632-607 هجري) معروف است از سبك ساماني مذكور در فوق تقليد شده و هر چند كتيبهاي وجود ندارد كه صاحب اين بنا را معرفي بكند ولي موقعيت آن و تزئيناتش به قدري نزديك به ضميمهاي است كه سلطان مزبور براي مسجد قوهالاسلام ساخته كه دليلي براي ترديد در انتساب بنا به وي در دست نيست». ساختمانهاي معظم بنام مقبره سلطان فيروز شاه تغلق، مقبره غياثالدين تغلق و غيره در دهلي و تعدادي از ساختمانهاي ديگر در شهرهاي مختلف شبه قاره بويژه ملتان، تته سرينگر (كشمير) بنگال دهلي و غيره و اغلب مساجد آن ديارها بسبك ساماني وسلجوقي يعني در واقع بشيوه ساساني ساخته شده است. درباره عمارت ملتان در كتاب ميراث ايران صفحه 180 اينگونه شرح داده شده است: «در ملتان چهار مقبره مهروف سبك ايران وجود دارد كه بر روي خرابههاي شاه بهاءالحق،شمسالدين،شادناشاهيد و شاه ركن عالم ساخته شده است. همه اينها كاشي معرق دارند . . . تاريخ آنها به قرن هفتم و هشتم هجري مربوط ميشود مقبرههاي ديگر به سبك ايراني ولي به نسبت كوچكتري عبارتند از مقبره نهرس در سيتپور واقع در پنجاب غربي (پاكستان) و مقبره شيخ موسي آهنگر (نيلا گنبد) در لاهور كه همه مربوط به زمان لودي و از كاشي پوشانده شدهاند». دربراه بناهاي كشمير در كتاب مزبور در صفحه 181 چنين بمظر ميرسد: «سبك كشمير تمايل به باختر داشت ولي چون در ميان كوههاي بزرگ محصور و در ساير نقاط مجزا بود اختصاصات بسيار كهن خود را نگاهداشت. مقبره و مسجد سلطان زينالعابدين (879-824 ه) در «مدني» و مقبره مادر وي در سرينگر هرچند بر پيهاي معابد هندو بنا شدهاند ولي به سبك مقبره اسمعيل ساماني در بخارا ميباشند». در مقبره سلطلان زينالعابدين كاشيها بكار برده شده است و گويا اولين بار كاشيكاري ايران در هندوستان در همانجا آغاز گرديده است. گوشوارها و گنبدها و مقرنسكاريهاي تعدادي از ابنيه تاريخ اسلامي هند و پاكستان مانند مسجد قلعه كهنه دهلي و مسجد جامع تته (سند پاكستان) و آرامگاه التتمش در دهلي و امثال آنها يادآور اين مطلب مهمي است كه سازندگان آنها سبك ساختمانهاي گنبد خواجه نظامالملك و تاجالملك در مسجد جمعه اصفهان را كه هر دوي آنها به شيوه معابد ايراني در دوره ساسانيان ساخته شدهاند در نظر داشتهاند. در ميراث ايران صفحه 175 اين مطلب ديده ميشود: «مقبرههاي هوشنگ و محمود خلجي و درياخان از يك طرف آخرين انشعاب سبك نقبرههاي سامانيان بخاراست . از طرف ديگر گنبدهاي مرتفع زمانهاي مرتفع زمانهاي بعد را دربر دارد. در مسجد ملك مغيث و همچنين در مقبرههاي مولتان كه بعداً از آنها بحث خواهد شد گنبد نوكتيزي بر روي بدنه هشت گوشه مرتفعي عرض اندام ميكند. همچنين طاقچههاي كوچك پر از طرحهاي شكل گوش ماهي و سقفهاي ضربي متقاطع كه در منطقه ماندو اينقدر عموميت دارد و بيشك از ايران است». ه . گوستنر در مقالهاش (ميراث ايران صفحه 171) درباره نفوذ هنر ايران در جنوب هندوستان چنين مينويسد: «. . . هنر بهمني چنان از هنر ايران الهام گرفت كه بايد آنرا شاخه مستعمراتي هنر ايران دانست. فقط مقبره كوچك مؤسس اين سلسله يعني حسن ظفرخان به سبك تغلق و سنن آن بنا شده ولي از آن به بعد تمام مقابر سلاطين و اشراف در گلبرگه و اشطور نزديك «بيدر» از نوع ايراني اواخر قرن هشتم هجري و چهاردهم ميلاديست . . . ميگويند مسجد جامع گلبرگه (768 ه) از روي مسجد معروف اموي در قرطبه ساخته شده ولي حقيقت مسئله اين است كه شايد مسجد گلبرگه از طريق واسطهاي در دهلي كه فعلاً در دست نيست از روي نمونه قديميتر يعني مسجد جامع اصفهان ساخته شده باشد». بيشتر ساختمانهايي كه در دوره هزار ساله حكومت اسلامي در هند و پاكستان در آن سرزمين بنا گرديد ملهم از طرز معماري ايران بخصوص ايران ساساني بوده است. سبك معماري ساساني از همه بيشتر در آرامگاهها و مساجدي كه از ابتدا به شيوه تعمير زمان سامانيان و سلجوقيان ساخته شد بكار رفته است. همين سبك تا اواخر در شهرهاي نوابنشين مانند حيدرآباد، بهوپال، لكهنئو، رامپور، بهاولپور و غيره در ساختن مساجد و مقبرهها مرسوم بوده است. در كتاب ميراث ايران در صفحه 201 در اين مورد اينچنين اظهار نظر شده است. «سبك معماري ايران فقط در حيدرآباد دكن كه در اين اواخر به عنوان آخرين پشتيبان اسلام در هند شناخته ميشد تا حدي پيش رفت. تالارهاي ستوندار بخصوص به سبك چهل ستون تا اوايل قرن نوزدهم ميلادي پيوسته تكرار ميشد». در كتاب ايران از نظر خاورشناسان تأليف استاد فقيد دكتر رضازاده شفق چاپ تهران صفحه 45 اين مطلب ديده ميشود: «اسلوب معماري عصر مغول ادامه اسلوب عصر سلجوقيان است». در ابنيه مغولان هند نيز تأثير فراوان هنر ايران به چشم ميخورد. هنر ايراني كه در هر زمان در دوره اسلامي ارتباط خويش را با هنر ايران پيش از اسلام بويژه عصر ساسانيان قطع نكرده است.
ساسانيان و ادبيات هند و پاكستان تفوق ساسانيان در شيوه حكومت و ادراه طريقههاي جنگ و ظرافت هنر و لباس و آداب و رسوم درباري و بالاتر از همه تجمل و شكوه افسانه مانند دربار خسرو پرويز و عدالتگستري انوشيروان و عشق سوزان شيرين و فرهاد اديبان زبانهاي نختلف سرزمين پهناور شبه قاره از جمله فارسي، اردو، سندي، پنجابي، پشتو، كشميري، بنگالي، گجراتي و غيره را چنان تحت تأثير خود قرار داد كه آثار ادبي آنها به ميزان قابل توجهي از همين اسامي مشحون گرديد. در جواب مثنوي خسرو شيرين نظامي گنجوي به فارسي و اردو مثنويهاي شيرين و خسرو و شيرين و فرهاد سروده شد و داستاننويسان همسن داستان را منظوم و منثور نوشتند و از روي آنها فيلمها و پيس تآترها را نگاشتند. عشق شيرين و كوهكن و فرهاد و جوي شير و تيشه فرهاد و كوه بيستون و غيره موضوعات بسيار الهامبخش براي اديبان و سخنوران زبانهاي شبه قاره محسوب گرديدند. زنجير عدالت انوشيروان و لقب عادل وي و جاه و حشمت خسرو پرويز و داستانهاي جالب بهرام گور و ماني و مزدك و ارژنگ ماني و باربد براي همه دلانگيز بود و بخصوص شعرا به آنها علاقه فراواني پيدا كرده و به عنوان تشبيه و استعاره آنها را در آثار خويش جاي دادند. اين اسامي بقدري در ادبيات زبانهاي ادو و پنجابي و سندي و كشميري و پشتو و بنگالي و ساير زبانهائي كه تحت تأثير فارسي قرار گرفتند رخنه كرد كه آشنائي كامل به آنها براي هر محصل زبانهاي مربوط گردد و امروز هم وضع از اين نظر تغييري نكرده است. بعضي از اسامي متعلق به ساسانيان نظير خسرو، پرويز، انوشيروان، بهرام، فرهاد، شيرين و امثال اينها را پارسيان و مسلمانان شبه قاره حالا هم براي اسامي اطفال خويش انتخاب ميكنند و بويژه در بين افراد زرتشتي كه در آنجا بنام پارسي معروفاند اينچنين اسامي به افراط برگزيده ميشود. براي اثبات ادعاهاي فوق دائر بر رخنه نمودن اسامي پادشاهان و پيغمبران و موضوعات ديگر متعلق به زمان ساسانيان در ادبيات هند و پاكستان لازم به نظر ميرسد، بطور نمونه تعدادي از اشعاري كه بوسيله گويندگان فارسي و اردو در آن دو كشور سروده و در آنها اسامي مربوط به تاريخ زمان مورد بحث آورده شده است در زير نگاشته ميشود. البته ناگفته نماند ابياتي كه در زير نگارش ميابد مشتي از خرواريست زيرا كه در هر ديوان دهها شعر (گاهي بيش از آن) را ميتوان به آساني پيدا كرد كه داراي اينچنين اسامي و اشاراتي به داستانهاي عشقي شيرين و فرهاد و جاه و جلال خسرو پرويز و عدالتگستري انوشيروان باشد.
*** از ابوالفرج روني شاعر قرن پنجم هجري:
از مسعود سعد سلمان شاعر دربار غزنويان:
از ابوالفضل فيضي ملكالشعراي دربار اكبرشاه:
از بدر چاچ قصيدهسراي قرن هشتم هجري:
از نواب كلب علي خان متخلص به نواب:
از نواب محمدمصطفي خان حسرتي:
از ميرزا اسدالله خان غالب (باردو):
(بفارسي):
از نظير اكبرآبادي:
از مولانا محمد عبدالغني متخلص به غني,
از نواب عزيز جنگ متخلص به ولا:
از مولانا امامبخش صهبائي:
از علي پهرسري (مولانا ميرانتظام علي متوفي 1890 م):
از ترك علي شاه متخلص به تركي:
از علامه محمد اقبال لاهوري:
كتابهائي كه در گردآوري مطالب فوق مورد استفاده قرار گرفت: 1- ايران باستاني تأليف حسن پيرنيا چاپ مجلس تهران بسال 1306. 2- ايران زمان ساسانيان نگارش پروفسور آرتور كريستنسن ترجمه فارسي از رشيد ياسمي چاپ دوم تهران. 3- تمدن ايران ساساني تأليف و . گ . لوكونين ترجمه فارسي از دكتر عنايتالله رضا چاپ بنگاه ترجمه و نشر كتاب تهران سال 1350. 4-تاريخ تمدن ايران نوشته جمعي از دانشوران ايرانشناس ترجمه فارسي از جواد محي چاپ گوتمبرگ تهران. 5- نظم و نسق سلطنت دهلي (بانگليسي) نوشته دكتر اشتياق حسين قريشي چاپ كراچي (پاكستان) بسال 1958 م. 6- همسائيگان ايران در عصر ساسانيان از پروفسر عباس مهرين شوشتري چاپ تهران. 1- ايراننامه تأليف پروفسور عباس مهرين شوشتري چاپ تهران بسال 1342. 2- نقش پارسي بر احجار هند نگارش استاد علي اصغر حكمت چاپ تهران به سال 1337. 3- مجموعه مقالات به خامه دكتر هادي حسن رئيس اسبق قسمت فارسي دانشگاه عليگره چاپ حيدرآباد دكن (هند) بسال 1956 م. 10-تمدن ساساني تأليف علي سامي جلد دوم چاپ شيراز در سال 1965 ميلادي. 11- تمدن ايراني تأليف چند تن از خاورشناسان ترجمه فارسي از دكتر عيسي بهنام چاپ بنگاه ترجمه تهران بسال 1337. |
12- ميراث ايران تأليف 13 تن از خاورشناسان ترجمه عدهاي از دانشمندان ايراني چاپ بنگاه ترجمه تهران به سال 1336. 13- حكومت اسلامي در هند (بانگليسي) نوشته و . د . مهاجن چاپ دهلي (هند) بسال 1962 م. 14- تمدن هند تأليف گستاو ليبان فرانسوي ترجمه اردو از سيدعلي بلگرامي چاپ هندوستان بسال 1962 م. 15- نگارشات و يادداشتهاي سيد اميرعلي (بانگليسي) چاپ لاهور (پاكستان) بسال 1968 م. 16- تاريخ ايران (باردو) نگارش پروفسور مقبول احمد بدخشاني چاپ لاهور (پاكستان) بسال 1967 م. 17- تاريخ تمدن ايران ساساني به قلم استاد سعيد نفيسي چاپ دانشگاه تهران در سال 1331. 18- تاريخ اجتماعي ايران نوشته استاد سعيد نفيسي چاپ دانشگاه تهران در سال 1342. 19- تاريخ اجتماعي ايران (جلد اول) از مرتضي راوندي چاپ امير كبير تهران. 20- وضع ملت و دولت و دربار در دوره شاهنشاهي ساسانيان تأليف پروفسور آرتور كريستنسن ترجمه فارسي بوسيله استاد مجتبي مينوي چاپ مجلس تهران در سال 1314. 21- ديوانهاي شاعران مختلف هندوستان. |
آخرین دیدگاهها