امروزه در زبان پارسی چهار سوی جغرافیایی را شمال، جنوب، غرب و شرق مینامیم؛ و اگر بخواهیم پارسیتر بنویسیم و یا سخن بگوییم، شرق را خاور و غرب را باختر میگوییم. آنچه پیداست این است که یک زبان و فرهنگ کهن نمیتواند در زمینهی واژههایی که در زندگی هر روزهاش کاربرد داشته است کمبودی داشته باشد. وامگیری واژگانی هنگامی رخ میدهد که پدیده و یا فرایافتی وارد فرهنگ جدیدی شود که در آن زبان و فرهنگ تازه پیشینه و در نتیجه برابرنهادهای ندارد. در این موارد اگر برای پدیده و فرایافتِ نوپیدا، برابری از ریشههای بومی زبانِ پذیرنده ساخته نشود، وامگیری واژگانی ناگزیر خواهد بود. ولی سویههای چهارگانه واژههایی بنیادین هستند که بیگمان نامهایی بر پایهی زبان پارسی داشتهاند.
«آس» در زبان پهلوی به معنای «آمدن» بوده است که در پیوند با واژهی خور (خورشید) میشود خراسان؛ یعنی جایگاه برآمدن خورشید.
بنابراین برابر واژهی مشرق در زبان پارسی «خورآسان» بوده است. بر همین پایه غرب را که جایگاه فروشد خورشید است «خوروران» میگفتند. جنوب را نیمروز و شمال را که در فرهنگ و جهانبینی کهن ایرانی سرزمینی نفرینشده و جایگاه دیوان و ریمنان (تبهکاران) بوده است، «اپاختر» یا باختر مینامیدهاند.*
و اما چهار سوی جغرافیایی در زبان پارسی دگرگونی شگفتی پیدا کرده است؛ چنانکه نیمروز و خورآسان بهکلی فراموش شده است و خاور که کوتاهشدهی خوروران است، جای خورآسان را گرفته است؛ یعنی در معنایی کاملا وارونهی معنای خود به کار میرود و سپس برای کاملشدن زنجیرهی شگفتیها باختر نیز جای خاور را گرفته است! دکتر کزازی در کتاب از گونهای دیگر، جستارهایی در فرهنگ و ادب ایران نمونههای گوناگونی از چامههای چامهپردازان مختلف را آورده است که در آنها خاور و باختر گاه در معنای درست و نژادهی خود و گاه در معنای دگرگونشدهشان به کار رفتهاند که چند نمونه از آنها را میآوریم:
فخرالدین اسعد گرگانی در ویس و رامین دربارهی خراسان چنین سروده است:
خوشا جا یا بر و بوم خراسان | درو باش و جهان را میخور آسان
زبان پهلوی هر کو شناسد | خراسان آن بود کز وی خور آسد
خورآسد پهلوی باشد خورآید | عراق و پارس را خور زو برآید
خورآسان را بود معنی خورآیان | کجا از وی خور آید سوی ایران
همین چامه سرا در پیوند با خاور سروده است:
به خاور، مهر تابان رخ بپوشید | به گردون زهره را زهره بجوشید
رودکی نیز بهدرستی خورآسان را جایگاه برآمدن خورشید و خاور را جای فروشد آن نامیده است:
مهر دیدم بامدادان چون بتافت | از خراسان سوی خاور میشتافت
نیم روزان بر سر ما برگذشت | چون به خاور شد زما نادیده گشت
ولی فرخی سیستانی خاور را در معنای دِگَرشیافتهی آن به کار برده است:
دری را از آن مهر خوانده است مشرق | دری را از آن ماه خوانده است خاور
بهدرستی آشکار نیست که این دگرشِ شگفتآور از چه زمانی و چگونه رخ داده و شوندهای(علل) آن چه بوده است. ولی شاید بتوان آن را نشانه و نتیجهای از تغییرات و فرگشتهایی دانست که پس از تازش تازیان(اعراب) به ایران در فرهنگ، آیین، زبان و جهانبینی ایرانیان در حال شدن بوده است و به گونهای نمادین گفت که ژرفای این تغییرات چندان گسترده بوده است که ایرانیان دست چپ و راستشان را نیز گم کردند.
* در وندیداد فرگرد ۱۹ بند ۱ چنین آمده است: از سرزمین پاختر، از ژرفای سرزمینهای باختر، انگره مینیو، آن دیوان دیو، که سرشار از مرگ و تباهی است فراجست.
آخرین دیدگاهها